سوره انفال، آیات ۳۷ تا ۴۱
اتمام حجت با کفار و تعیین غایت جنگ
متن زیر سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری در تاریخ ۱۲ تیر ۱۴۰۴، مصادف با شب هشتم محرم ۱۴۴۷ است. این جلسه در هیئت ثارالله علیه السلام قم برگزار شده است.
۱. شبههافکنی کفار
یکی از نکاتی که در ادامه سوره انفال بیان شده، این است که کفار تردیدها و شبهههایی در مسیر حق القاء و ایجاد میکنند، خدای متعال هم پاسخ اینها را میدهد. یک شبهه این است که وقتی قرآن را برای آنها تلاوت میکنید، میگویند اینها حرفهای مهمی نیست! ما هم بلد هستیم که مثل این حرفها را بزنیم! اینها داستانهایی است که پیشینیان گفتهاند و انبیاء گذشته هم از همین حرفها زدهاند.
پاسخ خدای متعال این است که این قرآن کتاب حق و مسیر احقاق حق است؛ «لِيُحِقَّ الْحَقَّ».[۱] فرقانها آرامآرام برای کسانی که با قرآن حرکت میکنند، میآید و مسیر روشن میشود و تفاوت این حرفها را با هم میفهمند. اینگونه نیست که کسی که با انبیاء حرکت نمیکند، واقعاً بتواند تفات قرآن با حرفهای دیگران را خوب بفهمد. فی الجمله با همه اتمام حجت میشود و میفهمند که این کتاب حق است، ولی اینکه کاملاً روشن بشود که این کتاب با حرفهای دیگر چه تفاوتی دارد، برای آدمهایی است که با قرآن حرکت میکنند؛ به اندازهای که انسان با قرآن حرکت میکند، به فرقان میرسد.
شبهه دیگر هم بحث تقاضای عذاب بود. حرفشان این بود که اگر ما باطل هستیم، چرا خدا ما را عذاب نمیکند و بساط ما را جمع نمیکند؟ خدای متعال میفرماید عذاب ما سنتهایی دارد. اینگونه نیست که ما زود باطل را جمع کنیم؛ ما اول فرصتهای لازم را به باطل میدهیم و عذاب را بعد از این فرصتها و بر اساس یک سری قواعد و سنت نازل میکنیم.
۱ـ۱. قواعد نزول عذاب الهی
یکی از این قواعد این است که تا پیامبر در بین امت هست و هنوز دعوت میکند و هنوز امیدی به هدایت آنها هست، ما عذاب را نازل نمیکنیم. اگر کار به نقطهای رسید که پیامبر صف خود را جدا کرد و خوبها را بیرون برد، ما عذاب را بر بدها نازل میکنیم. البته اگر همان موقع هم توجه کنند و برگردند و توبه کنند، ما عذاب را برمیداریم؛ مثل داستان حضرت یونس. بعد فرمود ما بر همین اساس مشرکین مکه را در بدر عذاب کردیم. پیامبر دیگر از بین آنها بیرون آمده بود و آنها هم از مسیر خودشان دست برنداشته و پافشاری کردند؛ ما هم آنها را عذاب کردیم.
بعد فرمود این آخر کار نیست و خدای متعال دوباره به اینها اجازه میدهد. اینها برمیگردند و امکاناتی میآورند و خرج میکنند. اینها تجمعی دارند و در این مسیر انفاق بعد از انفاق میکنند؛ گرچه این انفاقها برای آنها خسارت و حسرت است و به جایی نمیرسد؛ اینگونه نیست که این انفاقها به نتیجه برسد. ولی ما به آنها اجازه میدهیم و فرصت میدهیم که انفاق و انفاق بعد الانفاق کنند و جلو بروند.
کار ما این است که «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»،[۲] خبیث و طیب را بهتدریج از هم جدا کنیم. سپس این خبیثها را بر هم متراکم میکنیم. معنای تراکم خبائث هم این نیست که صرفاً کنار هم مینشینند، بلکه سنتهای باطل با سنتهای باطل قبلی ترکیب میشوند و یک باطل دیگر در یک میدان بالاتر ظهور پیدا میکند؛ مثل همین چیزی که شما میبینید. این پیچیدگی که دستگاه شیطان در دوره ما دارد، فتنهای که میکند، ضلال و شبههای که ایجاد میکند و حق و باطلی که با هم آمیخته میکند، خیلی با دوران قبل متفاوت است. این حاصل تراکم خبائث است، «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ».[۳]
بنابراین تا جایی که رسول بین امت است، فرصت داده میشود. بعد از این هم که رسول از بین آنها رفت، باز هم به آنها فرصت میدهیم. ممکن است عذابهایی مثل بدر بر آنها جاری بشود، ولی فرصتشان کلاً تمام نمیشود و اجازه میدهیم که امکانات خودشان را خرج کنند. غرض ما این است و ما اینگونه عذاب میکنیم. اینها خباثت میکنند، اما خبائث جمع میشود و تراکم پیدا میکند؛ آنوقت «فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ»؛ موطن این بدیها جهنم است. خدای متعال عالم را اینگونه پیش میبرد. وقتی صفها در قیامت کاملاً جدا میشود، جهنمیها در جهنماند و بهشتیها در بهشت. تا وقتی که صفها جدا نشده، این اتفاق نمیافتد.
۲ـ۱. سنت استبدال
نکتهای که اینجا وجود دارد این است که در مسیر جدا شدن حق و باطل، در مسیر نزول عذاب الهی که باید خباثتها با هم جمع شوند و تراکم پیدا کنند و انفاقها و حشری اتفاق بیفتد، ممکن است که استبدال اتفاق بیفتد. یعنی ممکن است که یک عده از مسیر حق به مسیر باطل بروند و یک عده از مسیر باطل به مسیر حق برگردند. امکان این اتفاق وجود دارد. لذا آدم باید به این نکته توجه داشته باشد. در روایات داریم که عصر ظهور عصر استبدال است و عدهای مواضع خود را عوض میکنند؛ قبلاً به ظاهر در جبهه حق بودند، ولی نمیتوانند کنار حضرت بایستند و مقاومت کنند و پا پس میکشند. یک عده هم از آنطرف به اینطرف میآیند.
این هشداری است که در آیات سوره داده شده است، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ»؛[۴] فرمانهایی میآید و شما هم میشنوید، پس اطاعت کنید. «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ»؛[۵] مثل آنهایی نشوید که به انبیاء میگویند میشنویم، ولی واقعاً حرف را نمیشنوند و سمعی در کار نیست. اگر مثل آنها شدید، سمع شما از شما گرفته میشود. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»؛[۶] بدترین جنبندهها آنهایی هستند که کر و لال هستند و نه حرف را میشنوند و نه زبانشان به حق گویا میشود.
کأنه این آيات و سنت استبدال هشداری است که در مسیری که ما برای جمع کردن بساط باطل و تعذیب آنها دنبال میکنیم، ممکن است، اتفاق بیفتد. تکالیف سختی در این مسیر است؛ اگر گوش دادید و اطاعت نکردید، ممکن است شما جزو کسانی بشوید که سمع از آنها گرفته میشود و ملحق به کفار بشوید. این همان هشدار است.
پس این یک نکته در باب این مسیر نزول عذاب که ما بساط را جمع میکنیم؛ لازم نیست که اینها بگویند اگر حق با پیامبر خداست، بساط ما را جمع کن؛ اگر نگویند هم ما این کار را انجام میدهیم و اگر بگویند هم ما به حرف آنها گوش نمیدهیم. نزول عذاب سنت و قواعدی دارد که یکی از آنها تراکم باطل است؛ خبیثها باید با هم متراکم بشوند، بعد «فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ». اما نکته مهمی که در این مسیر وجود دارد، این است که در این مسیر استبدال هم هست.
۳ـ۱. طولانی بودن روند جداسازی صفها
نکته دوم این است که خیلی وقتها این مسیر طولانی میشود. الان تقریباً ۱۴۰۰ سال از دوره نزول این آیات گذشته، ولی خدای متعال هنوز اینها را عذاب نکرده و قدرت مادی هنوز در دست آنهاست و هنوز شیطنت میکنند. علت این اتفاق همین تمییز است؛ اینکه باطل باید به نقطه تراکم برسد، یعنی به اندازهای که ممکن است خبائث اظهار بشود، به آنها اجازه میدهند که خباثت خود را اظهار کنند؛ سپس جهنم به پا میشود و آنها وارد جهنم میشوند. این مسیر، مسیری است که ممکن است طولانی بشود.
خدای متعال با تعابیر دیگری مثل تعبیر سوره فتح میفرماید: «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً»؛[۷] اگر حق و باطل، خوب و بدها، مؤمنها و کافرها از هم جدا میشدند، ما کفار را عذاب میکردیم. ظاهر این آیه در رابطه با صلح حدیبیه است. میفرماید اگر آن زمانی که مسلمانها برای حج رفتند و مشرکین آنها را راه ندادند، مؤمنین در مکه نبودند و صفها جدا شده بود، ما کفار قریش را عذاب میکردیم؛ ولی چون مؤمنین در بین آنها بودند، ما این عذاب را به تأخیر انداختیم. در باب ظهور امام زمان علیه السلام هم به همین آیه استناد شده که «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا». قیام امام زمان علیه السلام وقتی است که صفها از هم جدا میشوند. وقتی جدا شدند، امکان عذاب و سختگیری و قهر فراهم میشود و آن عذابی که در بدر نازل شد، به نحو کامل در ظهور امام زمان محقق میشود.
بنابراین سنت عذاب هست و این کفار و اینهایی که طغیان میکنند، حتماً عذاب خواهند شد؛ منتها این عذاب با قواعدی نازل میشود که به خاطر این قواعد ممکن است، طولانی بشود، تا اینکه این صفها از هم جدا بشوند. وقتی جدا شدند، خدای متعال عذاب میکند.
در ادامه این آیه خدای متعال میفرماید: «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ»؛ بعد خدای متعال باطل متراکم را در وادی جهنم محاصره میکند و دیگر شر آنها به مؤمنین نمیرسد. «أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ»؛ خاسر حقیقی کسی است که همه امکانات خود را آورده و خرج کرده و آخرش شده جهنم و هیچ اتفاقی بهنفع او نیفتاده. دستگاه خدا اینگونه است. شما کارهایی میکنید، ولی خدای متعال دستگاه بزرگتری دارد، همه زحمتهای شما اینگونه از دست میرود.
۲. گشوده بودن مسیر توبه
بعد میفرماید: «قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا»،[۸] این مطلب را به کفار ابلاغ کن: «إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ»؛ با فرض اینکه خدای متعال به شما اجازه میدهد که انفاق کنید و تا جایی که حق و باطل از هم جدا بشوند و تمییز پیدا کنند، انفاق بعد الانفاق داشته باشید، ولی راه برگشت برای شما هست؛ «إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ»؛ اگر برگردید ما گذشتههای شما را تدارک میکنیم. آنهایی که در مسیر باطل رفتند و خباثت داشتند، هر کجای راه که برگردند، ما برایشان تدارک میکنیم، «يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ» و گذشته آنها پاک میشود. اینگونه نیست که اگر در گذشته این مسیر را رفتند، دیگر امکان جدا شدن نباشد. این همان استبدالی است که ممکن است، اتفاق بیفتد. این فرصتی است که به اینها میدهند.
با فرض اینکه حق و باطل باید از هم جدا بشود و باطل تراکم پیدا کند، اما اینها هر وقت از این مسیر برگردند، ما گذشته آنها را تأمین میکنیم. اینگونه نیست که اگر کسی در مسیر باطل رفت، دیگر امکان برگشت نداشته باشد یا اگر برگشت، آن خطاها همیشه با او بماند؛ اگر برگردند، ما تدارک میکنیم؛ یعنی گویا اصلاً در مسیر باطل نبودهاند. اگر اینهایی که مدتی بتپرست و مشرک بودهاند و احیاناً مقابل پیامبر گرامی اسلام ایستاده بودند، واقعاً ایمان بیاورند، خدای متعال گذشته اینها را تدارک میکند، هرچند که خطاهای اینها خطاهای بزرگی بوده باشد.
آنهایی هم که در میدان اُحد فرار کردند و پیامبر خدا را تنها گذاشتند هم همینگونهاند. واقعاً گناهی از این بزرگتر نداریم که وسط معرکه جنگ جان خودت را نجات بدهی و حضرت را وسط دشمن رها کنی. اما خدای متعال میفرماید آنهایی را که سوءنیت نداشتند، منافق نبودند، دلشان میخواسته با شما باشند و آماده شهادت هم بودند، منتها نقطهضعف داشتند و نقطهضعفهایشان موجب شده، نتوانند در آن صحنه سخت کنار شما بایستند، ببخش؛ ما هم میبخشیم.
بنابراین اگر کسی در این مسیر برگردد، مغفرت شامل حال او میشود. اینگونه نیست که وقتی ما داریم مسیر حق و باطل را از هم جدا میکنیم، همه آنهایی که قدم در وادی باطل گذاشتهاند، باید تا آخر بروند و به آن مرحله تراکم خباثت برسند. مسیری است که در آن استبدال وجود دارد و ممکن است کسی از مسیر باطل به مسیر حق بیاید. اینگونه نیست که راه حق و باطل یک طرفه باشد و یک عده این مسیر را تا آخر بروند و یک عده هم آن مسیر را تا آخر بروند؛ میشود در وسط راه عدهای از اینها به آنها و عدهای از آنها به اینها ملحق شوند؛ عالم امتحان و ابتلاء و اختیار است. اینگونه هم نیست که اگر برگشتند، ما آنها را به گذشتههایشان مؤاخذه کنیم، بلکه گذشتههایشان را تدارک میکنیم؛ «إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ».
«وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ»؛ اگر منتهی بشوند که منتهی شدهاند، ولی اگر دوباره برگردند، سنتی که ما در باب پیشینیان اجرا کردیم را دوباره اجرا میکنیم. در باب بدر هم همین بود. شما ایستادید و ما هم جبهه حق را نصرت کردیم، ملائکه را فرستادیم، از آسمان باران نازل کردیم و آن جبهه را بر شما پیروز کردیم؛ الان هم همینگونه است؛ اگر برگردید، ما هم برمیگردیم. خدای متعال در آیه ۱۹ فرمود: «وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ»؛[۹] اگر برگردید، ما هم برمیگردیم. اینگونه نیست که شما برگردید و ما جبهه مؤمنین را رها کنیم. اگر شما برگردید، ما هستیم. اینجا هم همین را میفرماید که ما به آنها ابلاغ میکنیم که گذشتههایشان را پاک میکنیم، ولی اگر دوباره به مسیر خودشان برگردند، «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ».
۳. غایتِ قتال
بعد میفرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ».[۱۰] اینجا برای دو هدف دستور قتال داده شده است. میفرماید با اینهایی که شیطنت میکنند و ما هم بنا شد که اینها را عذاب کنیم و عذابشان هم قواعدی دارد، وارد مقاتله شو. کار به قتال میرسد و به حضرت اجازه قتال میدهند. حضرت در مکه مأمور به قتال نبودند؛ روایات صبوریهایی که پیامبر گرامی اسلام میکردند تا اجازه قتال داده شد، مفصل و فوقالعاده است. خدا میفرماید: «قاتِلُوهُمْ»؛ با اینها وارد مقاتله بشوید. تا کجا؟ «حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ»؛ هیچ فتنه دیگری در مسیر باقی نماند و فتنهانگیزیها جمع بشود. اجازه قتال تا این حد است. بعد میفرماید: «وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ»؛ دین باید دین للّه بشود.
قرآن میفرماید کفار هم برای خودشان دینی دارند، پرستش میکنند، عبادت میکنند و معبودی دارند، منتها مناسک عبادت و معبودشان فرق میکند؛ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ * لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ * وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ * وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ * وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ * لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ»؛[۱۱] شما عبادت میکنید و من هم عبادت میکنم، اما معبودها و دین ما هم فرق میکند. دین همان مناسک و قواعد عبادت است. پس آنها هم دینی دارند؛ دین دنیاپرستی و دین توحید. میفرماید با آنها بجنگید تا دین تماماً للّه بشود؛ «وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ».
حال اینکه این دو مطلب در اصل یکی است یا دو مرحله است، نیاز به بحث دارد. شاید دو مرحله باشد. این دومی که «وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ»، ناظر به عصر ظهور است که قتال به نقطهای میرسد که تمام ادیان باطل جمع میشوند. این اتفاق هم با قتال میافتد؛ «قاتِلُوهُمْ». اینگونه نیست که آنها کنار بکشند و حق محقق شود؛ کار به قتال میکشد و آنقدر امتداد پیدا میکند که «يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» و امام زمان علیه السلام تمام بساط را با قتال جمع میکنند. این دستور عصر ظهور است.
اما این نکته قبلی که «قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ»، شاید برای دورانهای دیگر هم باشد. آنقدر با اینها درگیر بشوید که دست از فتنهانگیزی و انواع مختلف فتنههایی که میکنند، بردارند؛ بهقول امروزیها جنگ نرم و سخت و انواع مختلف فتنهانگیزیهای آنها جمع بشود. اگر دست از فتنهانگیزی برداشتند، شما هم دست از قتال بردارید. بنابراین نکته این است که آنها میتوانند برگردند و منتهی بشوند. اما تا وقتی که منتهی نشدهاند، جبهه حق دست برنمیدارد؛ اگر اینها دست برندارند که برنمی دارند، «قاتِلُوهُمْ». پس خدای متعال میفرماید اگر برگردید، ما برای شما جبران میکنیم، ولی معنای این «قاتِلُوهُمْ»، این است که اینها دستبردار نیستند. ممکن است عدهای از دستگاه باطل به طرف حق بیایند، ولی اینها بهصورت کلی دستبردار نیستند. بنابراین کار با اینها به قتال میکشد.
بله، «إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ»؛ اگر برگردید، ما دیگر کاری با شما نداریم و گذشته شما را تدارک میکنیم. این در واقع نوعی رحمت است که خدای متعال به اینها نشان میدهد و درِ رحمت را باز میکند و میفرماید میتوانید وارد بشوید. اما کأنه بعد از این میفرماید اینها نمیآیند و کار به قتال میکشد؛ این قتال را امتداد بدهید، «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ»، تا دیگر در مقابل شما فتنهانگیزی نکنند. ظاهراً این فراز برای همه دورانهاست. ولی یک مرحله نهایی دارد که آن هم با قتال به پایان میرسد که در دوره ظهور است؛ «وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ».
کاملاً واضح است که خدای متعال به اینها فرصت میدهد. میفرماید ما باطل را جدا میکنیم، متراکم میکنیم و سپس این مجموعه را به وادی جهنم میبریم و آنها خسارت میکنند، البته اجازه برگشت هم به آنها میدهیم؛ ولی کار به اینجا تمام نمیشود؛ «قاتِلُوهُمْ»؛ کار به قتال و درگیری میکشد. تا جایی با اینها قتال کنید که فتنهانگیزی نکنند و دست بردارند. مرحله نهایی هم «يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» است.
بنابراین تا همه عالم موحد نشوند، این قتال هست؛ اینگونه نیست که صلح قبل از غلبه حق باشد. البته میانههای راه یک سری قراردادها هم وجود دارد، ولی این قراردادها و دستبرداشتنهای آنها پایان کار نیست. لذا با اینکه راه برگشت برای اهل باطل باز است، اما حتماً کار جبهه حق و باطل به درگیری و قتال میکشد. «وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ»؛ وقتی توحید محقق شد، قتال تمام میشود و بساط کفر جمع میشود. تا زمانی که بساط کفر جمع نشده، شیطنتها هست.
۴. احاطه خدای متعال بر راهبردهای کفار و مشرکین حین عقبنشینی
سپس میفرماید: «فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ». گویا دو انتهاست. یکی «إِنْ يَنْتَهُوا» در آیه ۳۸ است و یکی «فَإِنِ انْتَهَوْا» در آیه ۳۹. آیه ۳۸ قبل از ورود به قتال است؛ میگوید اگر دست بردارند، ما گذشته آنها را میبخشیم، ولی اینها دست برنمیدارند و کار به قتال میکشد؛ قتال را امتداد بدهید تا فتنه تمام شود. «فَإِنِ انْتَهَوْا»، حالا اگر دست برداشتند و منتهی شدند، «فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ»، خدای متعال به آنچه که اینها عمل میکنند، بصیر و آگاه است. شاید نکته در این باشد که وقتی اینها بعد از ورود به میدان قتال برمیگردند، در اثر شدت قتال و درگیری دست برمیدارند و خدای متعال بر عملشان شاهد است.
این پذیرفتن از موضع ضعف نیست. خدای متعال میفرماید اگر منتهی بشوید، شما را میبخشیم؛ اگر منتهی شدید، ما هم کاری با شما نداریم. این از موضع ضعف نیست، بلکه میخواهد راهی برای برگشت، باز باشد. ممکن بود خدای متعال بفرماید راه اصلاً برای امتحان نیست؛ باطل را بزنید تا نابود شود. اما میفرماید اگر دست برداشتید، ما هم دست برمیداریم. این یعنی ما میخواهیم راه را برایتان باز بگذاریم. گاهی آدم از موضع ضعف میگوید اگر شما دست بردارید، ما هم دست برمیداریم؛ این خیلی بد است. اما گاهی برای اینکه راه باز باشد و اهل باطل بتوانند برگردند، راه را نمیبندد.
خدای متعال میفرماید اگر برگشتید، ما گذشته شما را تدارک میکنیم. بعد میفرماید اینها برنمیگردند؛ وارد قتال شوید و قتال را هم تا پایان فتنه امتداد بدهید؛ تا آنجایی امتداد بدهید که بساط آنها جمع بشود. «فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ»؛ اگر اینها دیدند که درگیری سخت است و ضربه خوردند و برگشتند، خدای متعال مشرف به آنهاست. اینگونه نیست که بعد از اینکه برگشتند، دوباره در پشت صحنه فتنه کنند و مؤمنین هم فریب بخورند.
پس وارد میدان درگیری بشوید. در درگیری ممکن است که اینها عقبنشینی کنند. حواستان به این عقبنشینی باشد، ما هم حواسمان هست. «فَإِنِ انْتَهَوْا»، شما عقبنشینی میکنید، ولی ما حواسمان هست؛ اینگونه نیست که دوباره در پشت پرده فتنهانگیزی کنید و برگردید؛ «فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ». طرف شما خداست و خدای متعال هم به عمل شما بصیر است و میداند که چه کار میکنید؛ پنهانکاری از او و نفاق نسبت به او ممکن نیست. اگر نفاق به خرج بدهید و پنهانکاری کنید، ما دوباره برمیگردیم.
بنابراین گاهی بدون قتال برمیگردند که «يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ» و گذشته آنها تدارک میشود. گاهی هم برنمیگردند تا وقتی که کار به قتال و درگیری و صحنههای سخت میرسد. میفرماید اینجا اگر هم برگردید، زیر نظر خدا هستید و ما از موضع مشرف با شما قرارداد میبندیم. اینگونه نیست که ما بگوییم حالا شما برگردید و اینها هم برگردند ولی در پشت صحنه فتنهگری کنند؛ «فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ».
این داستان جبهه باطل است. خدای متعال وقتی طرف مقابل اینها شد، میگوید من اینها را متراکم میکنم تا به جهنم ببرم. البته اگر برگردند ما میبخشیم؛ گویا در میدان درگیری هم اگر دست برداشتند، ما دنبالشان نمیکنیم، ولی «فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ»، ما میدانیم. اگر واقعاً برگشتند و دیگر نمیخواهند فتنهگری کنند، ولو از ترس فتنه نمیکنند، عیبی ندارد؛ ولی اگر برگشتهاند که دوباره تدارک کنند و حمله کنند، ما این را میدانیم و مشرف هستیم.
سپس چند «فَاعْلَمُوا» در این آیات آمده است. یکی از آن «فَاعْلَمُوا»ها این است که اگر اینها دوباره رویگردان شدند، یعنی اگر اصلاً حاضر نشدند که دست بردارند و با شما به معاهده و قرار برسند یا وقتی که کار برایشان سخت شد، قرار را بستند، ولی دوباره به قرارهایشان پشت کردند و فتنهگری کردند دوباره با اینها قتال کنید. شاید معنای این آيه این باشد که خدای متعال دارد هشدار میدهد که اینها اینگونه هستند؛ اگر با اینها قتال کنید و کار را برایشان سخت بگیرید، برمیگردند و منتهی میشوند، ولی وقتی منتهی شدند، باز هم دوباره دنبال فتنهگری هستند. حواستان به این باشد. «فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ». خدا به اینکه شما چه کار میکنید و واقعاً دارید دست برمیدارید و تسلیم شدهاید یا به دنبال فرصت جدید میگردید، آگاه است.
۵. بهترین سرپرستی و نصرت
سپس به مؤمنین میگوید: «وَ إِنْ تَوَلَّوْا»؛[۱۲] ممکن است که اینها دوباره شیطنت کنند؛ یعنی بازی در بیاورند و در صحنههای سخت عقبنشینی کنند و دوباره برگردند و زیر قرارشان بزنند. «فَاعْلَمُوا»، شما مؤمنین بدانید. خدا اینجا میخواهد هشدارهای مهمی بدهد. میفرماید: «فَاعْلَمُوا»؛ این را بدانید و خوب بفهمید. «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ»؛ مولای شما خداست؛ خدا سرپرست و ولی شماست. ای مؤمنینی که مقابل آنها ایستادهاید و آنها را تعقیب میکنید و به آنها سختگیری میکنید و با آنها قتال میکنید و میخواهید بساطشان را جمع کنید؛ خدا مولای شماست. نگران این نباشید که آنها برمیگردند؛ اگر برگردند، اتفاقی نمیافتد. آنها دوباره خودشان را تجهیز میکنند و برمیگردند، ولی «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ».
بعد تعبیر عجیبی دارد؛ «نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصيرُ»؛ خدای متعال خوب مولایی است و وقتی سرپرستی میکند، خوب سرپرستی میکند. اگر هم شما را کمک کند، خوب کمک میکند. مقصود از این «نِعْمَ» هم روشن است. گاهی مولا دست خودش خالی است و هیچ چیزی ندارد؛ یا بخیل است یا عاجز و میخواهد از شما چیزی بِکَند؛ گاهی هم همه هستی در دست مولاست و کریم هم هست و نیاز شما را میداند و نسبت به شما مهربان است؛ حکیم است، رحیم است و با حکمت شما را اداره میکند.
ممکن است پدری خیلی مهربان باشد، ولی حکیم نباشد؛ این پدر بهگونهای بریز و بپاش میکند که فرزند خودش را تلف میکند؛ بهگونهای فرزند خود را در میدان درگیری کمک میکند که هیچوقت نمیتواند روی پای خودش بایستد و بزرگ نمیشود. اما خدای متعال «نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصيرُ» است؛ او شما را کمک میکند، اما بر اساس حکمت و عزت؛ شما را بهگونهای راه میبرد که بزرگ بشوید و روی پای خودتان بایستید. «نِعْمَ الْمَوْلى»؛ مولویت او با کرامت است و شما را بهگونهای اداره میکند که احساس کرامت میکنید. مولویت خدای متعال خصوصیاتی دارد که «نِعْمَ» گفته شده است.
فرازی در دعای ابوحمزه ثمالی هست که میگوید «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ»؛ من آن خدایی را حمد میکنم که خودش کارهای من را عهدهدار شد؛ «فَأَكْرَمَنِي»، من را با کرامت اداره میکند. «وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي»؛ امور من را به مردم واگذار نکرد و الا من را تحقیر میکردند. خدای متعال اگر ما را به پدر و مادر هم واگذار کند، آنها ما را تحقیر میکنند. اگر مادر ما را تحقیر نمیکند، یعنی خدا ما را به مادر واگذار نکرده و ما را رها نکرده؛ یک عاطفه مادری به مادر داده و بعد فرزند را در آغوش او گذاشته است. این لشکر و این جند الهی در وجود مادر هست و به خاطر این است که مادر بچه را با کرامت بزرگ میکند. اگر خدای متعال آن محبت را بردارد، هیچ مادری بچه خود را کریمانه بزرگ نمیکند؛ دیگر اینگونه نیست که مادر از خواب خودش بزند و بچه را با محبت تمیز کند و شستوشو بدهد؛ آن هم در حالی که بچه با او دعوا کند که تو چرا داری من را تمیز میکنی؟! گاهی وقتی که مادر بچه را تمیز میکند، بچه دعوا میکند، ولی مادر سر برمیدارد و با محبت و عاطفه او را میبوسد و آرام میکند و تمیزش میکند. این لشکر خداست.
به خاطر همین است که خدا اینقدر به مادر مزد میدهد، چون مادر کارگر خداست. اینکه خدا اینقدر ثواب برای بزرگ کردن فرزند قرار داده، به خاطر این است که مادر کارگر خداست. خدای متعال برای اینکه این بچه بزرگ بشود، یک رشته از محبت خودش را در وجود مادر گذاشته و مادر هم با آن رحمت الهی کار میکند. اگر خدای متعال مادر را رها کند، مادر هم بچه خود را رها میکند؛ چه کار با بچه دارد؟ آنجایی که این رحمت قطع میشود، «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ»؛[۱۳]
بنابراین مطمئن باشید که هیچکسی با ما کار ندارد. اگر هرکسی جز خدا عهدهدار آدم شود، آدم را ضایع میکند. خدای متعال در قرآن میفرماید اگر شما مالک خزائن بیانتهای خدا هم بودید، چیزی به کسی نمیبخشیدید؛ چون میترسیدید؛ «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ».[۱۴] امساک میکردید و دستتان بسته بود. چرا؟ چون فقیر هستید و میترسید که اموالتان کم شود. خدای متعال است که هرچه ببخشد، چیزی از او کم نمیشود. «لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ كَرَماً».[۱۵] وقتی خدای متعال به شما فرزند میدهد، تازه باب کرمش باز میشود. خرج شما زیاد میشود و خدا هم سفره شما را بزرگتر و وسیعتر میکند. خدا اینگونه است؛ وقتی که به آدم عائله میدهد، امکانات را زیاد میکند.
بنابراین خدای متعال میفرماید: «نِعْمَ الْمَوْلى»؛ خدا خوب مولایی است. اگر اینها برگردند، ما شما را سرپرستی میکنیم و شما را با دشمن تنها نمیگذاریم. خوب بلد هستیم که شما را در مقابل دشمن اداره کنیم. نه بهگونهای اداره میکنیم که مغرور شوید و نه بهگونهای اداره میکنیم که مأیوس شوید؛ نه بهگونهای اداره میکنیم که رشد نکنید و نه بهگونهای اداره میکنیم که در مقابل ما احساس حقارت کنید.
آیا دیدهاید که وقتی ما به در خانه خدا میرویم و چیزی از خدا میخواهیم، احساس حقارت کنیم؟ رابطه خدا با ما اینگونه است؛ حتی وقتی از خدا چیزی میخواهیم، سر خدای متعال غر هم میزنیم. در دعای افتتاح هست که «وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ»؛ تو به من محبت میکنی و من با تو دشمنی میکنم؛ من دارم به بازیچهها مشغول میشوم و تو بازیچه من را میشکنی که من بزرگ بشوم، ولی من با تو دعوا میکنم و میگویم با بازیچه من چه کار داری؟ من داشتم کار خودم را میکردم. ما با خدا اینگونه برخورد میکنیم؛ «وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْكَ»؛ تو مودت میکنی، ولی من قبول نمیکنم و دست تو را پس میزنم. خیلی وقتها زمانی که خدا نعمتهایش را میفرستد، دست خدا را پس میزنیم. ولی او «نِعْمَ الْمَوْلى» است؛ او نه پا پس میکشد و نه اذیت میکند و نه دست برمیدارد؛ ما لجاجت میکنیم، ولی او دوباره عنایت میکند.
بنابراین خدای متعال میفرماید شما قتال را با اینها ادامه بدهید تا کار به آخر برسد؛ «حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا»؛ اگر اینها دست برداشتند، خدا میداند که اینها چهکاره هستند و واقعاً دست برداشتهاند یا شیطنتشان است، نگران نباشید. «فَاعْلَمُوا»؛ اگر اینها برگشتند، بدانید که ما با شما هستیم. «نِعْمَ الْمَوْلى»؛ ما شما را خوب اداره میکنیم؛ به ما اعتماد کنید. اگر برگشتند، برگردند؛ ما سرپرست شما هستیم؛ «نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصيرُ»؛ شما را نصرت میکنیم و خوب هم نصرت میکنیم.
گاهی کسی میخواهد یاری کند، ولی بلد نیست که چگونه یاری کند و بهگونهای یاری میکند که حق از بین میرود؛ میخواهد رفیقش را کمک کند، ولی عجله میکند و حق را ضایع میکند و غیرعادلانه او را نصرت میکند. خدای متعال اینگونه نیست و در نصرت خود حکمت دارد؛ هیچ عجلهای هم ندارد. او شما را پیروز میکند، ولی پیروزی شما قواعد دارد؛ به خدا ا عتماد کنید و با خدا راه بیایید.
۶. هدفمندی غنائم جنگی
این بعضی از قواعدی بود که خدای متعال در این سوره بیان کرده است. سپس سوره وارد فضای دیگری میشود. اول سوره بحثی از مسائل مالی دنیای اسلام بود؛ سپس بیان میکند که درگیری رخ میدهد و قتال پیش میآید و امکاناتی به دست مسلمانها میافتد. حال خدای متعال قواعد مواجهه با این امکانات را در این سوره بحث میکند و دوباره به همان آیه اول که «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُول»[۱۶] برمیگردد. وقتی مسلمانها در بدر پیروز شدند، میگفتند غنایم را به ما بدهید، ما فاتحان جنگ هستیم. سر تقسیم غنایم با هم دعوا کردند. خدا فرمود این حرفها چیست؟! همه این امکانات برای پیامبر است. ما میخواهیم کار بزرگی انجام بدهیم و پیامبر و رسول ما میخواهد با برنامه مشخص این امکانات را خرج کند؛ بنا نیست که این امکانات را بیجهت به شما بدهیم و شما این امکانات را تلف کنید.
لذا اینجا دوباره به آن حدود مالی برمیگردد؛ «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ»،[۱۷] که بحث خمس است. یک پنجم غنایمی که در جنگ به دست میآورید یا غنایم دیگر برای شما نیست. خدا به یک پنجم قانع است؛ چهار پنجمش برای مقاتلین. البته این برای وقتی است که این قتال به اذن امام باشد. در روایتی در باب خمس آمده است: «كُلُّ شَيْءٍ قُوتِلَ عَلَيْهِ عَلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَإِنَّ لَنَا خُمُسَهُ»؛[۱۸] اگر در مسیر توحید و برای گسترش توحید و رسالت نبی اکرم وارد میدان درگیری شدید، یک پنجم غنایمی که به دست میآورید را بدهید؛ چهار پنجمش برای شماست. ولی اگر با یک اهداف دیگری رفتید و دنبال مطامع مادی بودید، اگر دنبال غنیمت و سرکشی بودید و امکاناتی را در جنگی بدون اذن امام به دست آوردید، تمام غنایم برای امام است و هیچچیزی به شما نمیرسد. یعنی ما اجازه نمیدهیم که برای اهداف دیگر دعوا درست کنید. خدا فرموده اگر برای گسترش حق نزاع و جنگی شد و قتال شکل گرفت و امکاناتی به دست آمد، چهار پنجم آن را مقاتلین بردارند. در روایت دارد که خدا به یک پنجم راضی شده و الا همهاش برای خداست؛ «الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ».
بنابراین خدا طرحی دارد و میخواهد کاری بکند. شما در مسیر احقاق حق پیروزیها و فتوحاتی به دست میآورید و درهایی گشوده میشود. اینگونه نیست که این امکاناتی را که به دست میآورید، هرگونه که دلتان میخواهد خرج کنید. این همان آیاتی است که خواندیم؛ «لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ»؛[۱۹] در امانت خیانت نکنید؛ اینها امانات اللهاند.
۷. مدیریت ویژه خدای متعال در ماجرای جنگ بدر
بعد وارد بحث دیگری میشود و صحنه جنگ بدر را تصویر میکند که بحث موازنه است. این بحث، بحث لطیفی است. خدای متعال در این آیات میفرماید که ما چگونه در قدرت توازن ایجاد کردیم. به حسب ظاهر شما هیچ توازنی نداشتید، جمعیت شما کمتر بود، آنها در دامنه مرتفع کوه بودند و شما در دامنه پایین کوه بودید؛ آن کاروان تجاری هم که شما میخواستید به آن برسید، از پایین دست شما و در سراشیبی بهسرعت از صحنه دور شدند. دو گروه بودند؛ یکی لشکر نظامی و یکی کاروان تجاری. موقعیت لشکر نظامی آنها بهتر بود و در دامنه بالای کوه بودند و شما در دامنه پایینی کوه بودید. آن کاروان مال التجاره هم پایین دست سراشیبی بود و زود راه خودشان را رفتند و فرار کردند و دست شما به آنها نرسید.
میفرماید ما صحنه را اینگونه چیدیم که دست شما به کاروان تجاری نرسید و وارد میدان درگیری نظامی شدید. در درگیری نظامی هم موقعیت جغرافیایی آنها موقعیت برتر بود و موقعیت شما ضعیف بود. شما در دامنه پایین بودید و آنها در دامنه بالا؛ ما اینگونه تدبیر کردیم، «لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْميعادِ».[۲۰] این آیه را به چند شکل معنا کردهاند. یک معنا این است که اگر میخواستید با هم قرار بگذارید و صحنه را اینگونه بچینید، نمیشد. ما صحنه را اینگونه درست کردیم که جمعیت شما اندک، کاروان تجاری از دست رفته و با کاروان نظامی با جمعیت بیشتر و امکانات و ساز و برگ نظامی بیشتر و موقعیت جغرافیایی بالاتر روبهرو شدید.
حال ما موازنه را چگونه تغییر دادیم؟ خدای متعال میفرماید ما در دستگاه محاسباتی شما حاضر شدیم و تصرف کردیم؛ در دستگاه محاسباتی دشمن هم حاضر شدیم و صحنه را برگردانیم؛ ما این کار را کردیم. میفرماید: «إِذْ يُريكَهُمُ اللَّهُ في مَنامِكَ قَليلاً»؛[۲۱] ما واقعیت دشمن را که آنها اندکاند، در رویای صادقه به پیامبر نشان دادیم؛ به حسب ظاهر زیاد بودند، ولی واقعیتشان چیزی نیست. ما اندک بودن آنها را به پیامبر ارائه کردیم و از طریق آن وحی که به پیامبر شد، وارد فضای محاسباتی شما شدیم و دستگاه محاسباتی شما را اصلاح کردیم که دشمن را بزرگ ندیدید. اگر بزرگ میدیدید، سست میشدید و با حضرت همپیمان نمیشدید که بروید و در میدان جنگ بایستید. لذا بستر پیروزی برای شما فراهم نمیشد.
انشاءالله این آیات را در جلسه بعد تقدیم میکنم که خدای متعال چگونه با دخالت در دستگاه محاسباتی جبهه حق و باطل موازنه را تغییر میدهد. به حسب ظاهر موقعیت جغرافیایی اینها پایینتر و امکانات نظامی و عِده و عُده اینها بسیار محدودتر بود و آنها هم موقعیت مکانی و هم امکاناتشان بهتر بود. چگونه شد که اولاً این درگیری شکل گرفت؟ خدای متعال میگوید اگر من این کار را نمیکردم، اصلاً با هم وارد دعوا نمیشدید و ممکن بود، اختلاف کنید و کوتاه بیایید و دست بردارید. ما پای دشمن را سفت کردیم و پای شما را هم سفت کردیم و بعد شما را پیروز کردیم. «نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصيرُ» است. ببینید ما چگونه شما را پیروز میکنیم.