نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024
بنابراين، اين طبقه بندي كاملاً با آن طبقه بندي متفاوت است. در اين طبقه بندي، شما اخلاق، اعتقادات و تكليف را داريد؛ يعني نظام ارزشي، نظام توصيفي و نظام تكليفي را كه معارف ديني هستند بالا قرار مي‌دهيد و زير مجموعه آنها نظام معقوليت و نظام انديشه‌هاي نظري مثل « فلسفه چگونگي» و « فلسفه چه نسبتي» كه فلس ...
اولين لايه اي كه بايد در هماهنگ سازي فرهنگ جامعه مورد توجه قرار دهيم، اين است كه فرهنگ، ورودي هاي مختلفي دارد: ورودي وحي، حس، عقلانيت و قوه سنجشي انسان. ورودي ديگري هم كه ممكن است براي فرهنگ در نظر بگيريد شهود و مكاشفه است. اولين قدم اين است كه چگونه مي توان فرهنگي را كه مستند به اين حوزه هاي مختلف ...
طبيعي است اگر بنا شود در يك جامعه همه ابعاد توسعه به صورت هماهنگ و متوازن مورد مطالعه قرار گيرند، اين جامعه به يك نظام اطلاعات هماهنگ نيازمند است تا همه اطلاعات به صورت بُعد يكديگر ملاحظه شوند و ارتباطشان با هم ديده شوند و انسجام پيدا كنند. البته همان طور كه گفتم، اين ديدگاه به نحوي در گذشته هم وجو ...
بنابراين معني امتداد فلسفه در عينيت اين نيست كه فلسفه جايگزين علوم شود، يا كاركردي را كه از علوم متوقع هستيم، مستقيم از فلسفه توقع داشته باشيم. پس آيا مقصود اين است كه فلسفه از طريق يك مكتب در عينيت جاري شود؟ اين نوع كاركرد را نمي توان منكر شد، زيراممكن است شما از طريق عقلانيت به مكتبي برسيد كه آن ...
ابتدا بايد علت نياز بشر به دين و حوزة اين ضرورت را يافت. ممكن است اعتقاد بر اين باشد كه حيات بشر فقط در محدودة دنيا بوده و ماوراء آن چيزي جز اوهام نيست؛ و يا اينكه حداقل احتمال وجود عوامل ديگري را داده و رابطة انسان را با اين عالم، محتمل دانست؛ به همين اندازه كه وجود عوالمي ديگر محتمل باشد، حتماً ب ...
آيا نظريه جهتداري علوم مي تواند به گونه اي «كاشفيت مطلق» را نپذيرد و در عين حال در ورطه «نسبيت گرائي مطلق» كه هيچ پايگاهي براي صدق و كذب و حق و باطل باقي نمي گذارد نيفتد؟ يا اينكه همواره نفي كاشفيت مطلق، ملازم نسبيت گرايي مطلق است؟
اگر بخواهيم از منظر كلامي نيز همين نزاع را تعريف كنيم تقرير اين است كه دو ملكوت نوراني و ظلماتي - يا به تعبير عقل و جهل در عالم وجود دارد. جنگ بين عقل و جهل، يك جنگ فراگير است. ما وقتي به ساحت معرفت راه پيدا مي‎كنيم در واقع، در وادي عقل وارد شده‎ايم. به تعبير ديگر ما وقتي به انديشه‎ورزي مي‎پردازيم، ...
به لحاظ معرفت شناختي، اگر نظريه نظريه اكتشاف مطلق باشد؛ يعني بگوييد ما واقع را آنچنان كه هست به معناي تطابقي مي فهميم (كه نظريه غالب در حكمت يونان هست،) قاعدتاً دانش ما يا معطوف به واقع است يا جهل است، ديگر معني ندارد بگوييم ديني است و غيرديني. اگر يك فيلسوف بزرگواري مدعي شود كه هر دانشي از آن جهت ...
گرچه فلسفه ما، چه مشاء چه اشراق و چه متعاليه و نيز عرفان ما تحت تأثير فرهنگ اسلام قرار گرفته است، اما در برخي مواقع به گونه اي عمل کرده است که گويا اين حکمت سکولار است. چون فلسفه در تعريف خودش، خودش را سکولار معرفي مي کند و مي گويد فلسفه مقيد به برهان ست نه مقيد به انبياء و مقيد به حضرت حق. برهان ا ...
ما عقلانیت را امری اجتماعی و جهت دار می دانیم که مبتنی بر اراده ها اجتماعی است. این گونه نیست که عقلانیت غربی مستقل از ایدوئولوژی عمل کرده باشد. برخی گفته اند ما به اندازه که به سوی دانش پیش می رویم – به ویژه وقتی علوم انسانی را مبنای روابط اجتماعی قرار می دهیم- به مبانی مشترک انسانی می رسیم و به ه ...