نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

بحث ولایت فقیه در همایش دوره زنجیره زرین/ تبیین نسبت بین مهدویت و ولایت فقیه

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 24 خردادماه سال 97 است، که در دوره آموزشی زنجیره زرین در مشهد مقدس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ برای اثبات ولایت فقیه بحث را از اثبات حاکمیت دینی آغاز کردیم زیرا تا حاکمیت دینی روشن نشود شبهه در مورد اصل ولایت فقیه همچنان باقی است و اگر کسی قائل شد که اجتماع برای بیشتر لذت بردن از مادیات تشکیل شده است پس نیازی به حاکمیت دینی احساس نمی کند و حتی جایی برای حکومت امیرالمومنین هم ندارد ولی اگر گفتیم اجتماع تشکیل شده برای رسیدن به اهداف الهی و حتی خوراکمان هم رنگ الهی دارد آن وقت بحث حاکمیت دین و ولایت فقیه مطرح می شود و اینکه می گویند دین مناسک شخصی است و ولایتی بر اجتماع نیست و مردم در اجتماع وکالت می دهند که برخی نظم اجتماعی ایجاد کنند دروغ است و چه در جبهه دینی و چه دنیاگرایی هر دو ولایت است و وکالت معنا ندارد و حتی آمریکا اعمال ولایت می کند نه وکالت و اصل مطلب این است که آنها می گویند شما ولایت نداشته باشید که ما ولایت داشته باشیم.

سه رویکرد نسبت به حکومت دینی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . بحث را گسترده تر از ولایت فقیه و در باب حکومت دینی مطرح می کنیم تا ببینیم اصلا ما در عالم حکومت دینی داریم یا نداریم؟ چون خیلی از شبهاتی که نسبت به ولایت فقیه مطرح می کنند فقط منحصر به ولایت فقیه نیست که آیا فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت ولایت بر امور اجتماعی دارد یا ندارد. بلکه نسبت به اصل حکومت دینی است که آیا دین، حکومت و حق حاکمیت دارد یا ندارد اصل سوال گاهی به اینجا برمیگردد. و یک مبانی جدی هم وجود دارد برای طرح بحث که از آن مبانی باید شروع بشود؛ بعضی از شبهات سه رویکرد را می گویم و بعد هم ببینیم شبهاتی که مطرح است را از کجا باید جواب داد و این شبهات را ما اگر پذیرفتیم در واقع این منتهی می شود به نفی ولایت فقیه یا منتهی می شود به نفی حکومت دینی و نفی حاکمیت معصوم؛ یعنی امام زمان هم حق حکومت ندارند. امیرالمومنین علیه السلام هم حق حاکمیت سیاسی و اجتماعی ندارد.

سه رویکرد نسبت به حکومت دینی بین همین هایی که مسلمان اند و اسلام را قبول دارند و حتی ممکن است شیعه باشند و شیعه دوازده امامی هم باشند، وجود دارد. یک نگاه این است که دین ارتباطی با حاکمیت اجتماعی ندارد. دین برای تربیت انسان ها برای رشد و کمال فردی و نیل به سعادت ابدی است. دین آمده ما را سعادتمند کند. ما یک جوری در دنیا زندگی کنیم که عاقبت بخیر بشویم و به سعادت برسیم و اهل جنت بشویم یا اهل معرفت خدا اهل محبت و اهل بندگی خدا بشویم. دین برای این کار آمده است، اما حوزه اجتماعی زندگی انسان که نظامات اجتماعی چطوری شکل بگیرد و تنظیم زندگی ما چطوری باشد و معیشت خودمان را چطوری تنظیم کنیم و نظام سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی خودمان چطوری سامان بدهیم، ربطی به دین ندارد.

دین کاری با این ندارد اگر یک جایی هم دیدید دین یک اظهار نظری در این زمینه ها کرده در واقع این اظهار نظرها جزو اصلی دین نیست مثل این سخنرانی که دارد راجع به یک موضوع فکر می کند یا یک کتابی راجع به یک موضوع می نویسند چهار تا جمله معترضه هم راجع به موضوعات دیگر هم وسطش می گویند که موضوع کتاب نیست آنها حرفشان این است می گویند اگر دیدید دین درجایی سخنی هم دارد که یک حاکمیت اجتماعی و حوزه زندگی اجتماعی و عمومی مردم است اینها سخن دین نیست اینها جملات معترضه است و کنار بگذاریدشان، دین آمده سعادت انسانها را برایشان تأمین بکند و کاری با معیشت ندارد و اداره معیشت شان را به خودشان واگذار کرده است، یک امرعقلایی است و با تجارب خودشان با فکر خودشان با آموزش های خودشان باید این کار را انجام بدهند.

یک رویکرد هم نسبت به رابطه حکومت و حکومت دینی هست که می گویند که دین در باب امور اجتماعی و نحوه حیات اجتماعی بشر هم، حرفهایی زده است که جزو حرفهای اصلی دین است. ولی ناظر به یک خطوط کلی است اصلا مدل حکومتی و اجتماعی انسان را دین عهده دار نیست. لذا زندگی اجتماعی انسان یک امر عقلایی است، عقلای عالم از اول تا حالا اینطوری زندگی می کردند. یک موقعی هم دین یک نظری ممکن است بدهد و اگر یک جایی دین نظری داد که تنظیمات اجتماعی عقلایی با او درگیر بود، اینجا ما نظر دین را اعمال می کنیم و احترام برایش قائلیم، لذا دین حق نظارت دارد. حکومت زندگی اجتماعی مدیریت اجتماعی یک امر عقلایی است خود مردم با شیوه های عقلایی عقلای عالم با شیوه های عقلایی زندگی کردند ما هم همان شیوه ها را باید یاد بگیریم و به همان شیوه های عقلایی زندگی را تنظیم کنیم و تکامل و ارتقاء اجتماعی برای خودمان ایجاد کنیم ولی بیش از این نیست.

دین گاهی یک نظری می دهد که یک جایی مربوط می شود به حوزه اجتماعی اگر آنجا این نظریات علمی یا نظریات عقلایی درگیر با اهداف آموزه های دینی شد آنجا اصلاح می شود. بنابراین دین نقش نظارت دارد مثل این که در مدل قانون اساسی مشروطه اینطوری بوده است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی نقش دین پر رنگ شده است و ولایت فقیه مطرح شده و حاکمیت سیاسی هم بر محور فقیه جامع الشرایط تعریف شده است ولی در قانون اساسی مشروطه قوه مقننه بوده و قانون گذاری به روال علمی و به قول خودشان عقلایی انجام می گرفته است و به قول خودشان دانش های بشری روز تنظیم می کردند یک جایی اگر خلاف فقه بوده شورای نگهبانی آن موقع در قانون اساسی مشروطه در نظر گرفته شده بود، فقهایی که نظارت می کردند و آن جاهایی که مثلا باید اصلاح می شده به این قانون قید می زدند. بنابراین دین در این حد قابل دفاع است. بنابراین حاکمیت یک امر عقلایی است مردم حکومت تشکیل می دهند.

یک شورای نگهبانی بوده فقهایی بودند که فقط بر قوانین نظارت داشتند، قوانین به شیوه های علم مدرن تصویب می شده و اینها نظارت می کردند یک جایی اگر خلاف فقه بود آنجا باید قانون تصحیح می شد این هم نگاه دوم که دین حکومت و حاکمیت اجتماعی ندارد. حکومت یک امر عقلایی است ولی یک نظارتی بر عملکرد اجتماعی مردم دارد لذا عملکرد اجتماعی مردم اگر به صورت قانونی در مجلسی تصویب می شود برای جامعه ریل گذاری می کنند، این ریل گذاری باید قید به فقه بخورد یک جایی اگر خلاف فقه بود اصلاح بشود اما مدل سیاسی جامعه و امثال اینها ربطی به دین ندارد. بنابراین دین عهده دار سعادت بشر است ولی اگر یک جایی هم راجع به عرصه اجتماعی یک سخنی گفت آن باید اعمال بشود این به معنی این است که این دین یک تعریفی از حاکمیت اجتماعی و سیاسی و اینها می کند نیست.

یک رویکرد سومی وجود دارد و آن رویکرد این است که نقش دین نقش سرپرستی و رشد است. رشد انسان و تکامل انسان تحت سرپرستی دین اتفاق می افتد دین عهده دار این سرپرستی است و این سرپرستی انسان ساحت های مختلفی دارد. ساحت حیات جمعی و اجتماعی و زندگی عمومی دارد، ساحت زندگی خصوصی دارد. ما یک زندگی خصوصی برای خودمان داریم که به سلیقه خودمان تنظیم می کنیم یک زندگی اجتماعی داریم که قوانین اجتماعی بر آن حاکم است و هردوی این ساحت ارتباط با سعادت ابدی ما دارد یعنی ما یک سعادت ابدی داریم همین انسانی که زندگی خصوصی دارد و زندگی در عرصه حیات اجتماعی و عمومی دارد این انسان با همه ظرفیت هایش سیر به طرف عالم آخرت و به طرف ابدیت دارد و نحوه زندگی انسان در این دنیا چه زندگی خصوصی اش چه زندگی عمومی اش؛ یعنی مدل سیاسی ای و فرهنگ و اقتصادی که دارند، شهرسازی ای و خانه سازی ای که می کنند، روابط اجتماعی ای که با هم دارند، نوع ازدواج و طلاق و خانواده تشکیل دادن، تمام اینها مربوط به سعادت ابدی انسان است و اینطور نیست که سعادت انسان فقط در حوزه زندگی خصوصی و نماز خواندن و روزه گرفتن شکل  بگیرد.

دین در رابطه با اجتماع

نمی توان گفت حوزه اجتماعی ربطی به سعادت ندارد. دین عهده دار سعادت بشر است اما سعادت بشر مربوط به همه عرصه های حیات بشر است و نمی شود رابطه معیشت بشر و زندگی اجتماعی بشر را با سعادت بشر قطع کنید. انسان دو شخصیت از هم مستقل نیست که بگویید این دو آدم است در زندگی اجتماعی آنطور که دلش می خواهد و براساس خواست خودش با برنامه ریزی عقلایی زندگی می کند و این ربطی به سعادتش و ربطی به آخرتش ندارد و دین در این زمینه نظری نمی دهد اما زندگی فردی و حوزه های باطنی و معنویش مربوط به سعادت اخرویش می شود آنجا را دین نظر می دهد. نظر سوم این است که دین نسبت به همه عرصه های حیات بشر اعم از حیات فردی و اجتماعی نظر می دهد.

بنابراین می گویند دین اگر می خواهد عهده دار سرپرستی رشد انسان باشد اعم از رشد فردی و اجتماعی اش است. این رشد تعریف خاص دارد و از نظر دین رشد انسان به معنی توسعه لذت جویی از عالم ماده نیست و جامعه رشد یافته و توسعه یافته جامعه ای نیست که ابتهاجات مادی بیشتر دارد و قدرت ارضاء غرایض مادی اش افزایش پیدا کرده، جامعه سعادتمند و رشد یافته جامعه ای نیست که قدرت بهره وری مادی خودش را بالا برده و توسعه ارضاء مادی اش شدت پیدا کرده است؛ بلکه جامعه سعادتمند و جامعه رشد یافته جامعه ای است که دائما سیرش در مسیر بندگی خدای متعال و تقرب به خدای متعال افزایش پیدا می کند.

البته این عبادت و تقرب چیزی نیست که از عرصه حیات اجتماعی و زندگی انسان جدا باشد، انسان احتیاج به مسکن دارد نیاز به غذا دارد نیاز به ازدواج دارد و هزار نیاز دیگر که خدای متعال برای انسان قرار داده است و نیاز به یک روابط اجتماعی دارد ولی این ها مزاحم بندگی انسان نیستند و اینطور نیست که فرض کنید انسان یک ساحت معنوی دارد که ربطی با خوراکش ندارد و ربطی با پوشاکش ندارد و ربطی با نحوه مسکنش ندارد و ربطی با نحوه ازدواجش ندارد؛ اینطوری نیست؛ این نیازهایی که خدای متعال برای انسان قرار داده است را می توان مدیریت کرد تا در جهت رشد قرار بگیرند و مثلا انسان تغذیه اش طریق بندگی اش باشد. با خوردنش به خدا نزدیک بشود با خوابیدنش به خدای متعال نزدیک بشود با ازدواجش به خدای متعال نزدیک بشود و با تلاش اقتصادیش به خدا نزدیک شود با تلاش سیاسی خودش به خدا نزدیک بشود کما این که می تواند همه اینها در جهت دوری از خدای متعال و در جهت استکبار نفس و شیطنت و نفس پرستی و فرعونیت باشد

بنابراین ما دین را عهده دار سرپرستی همه جانبه رشد انسان می دانیم و اگر ولایت دینی در جامعه شکل بگیرد تحت ولایت معصوم معیشت انسانها هم شکل می گیرد اما ساخت معیشت انسان ها به گونه ای است که تماما در مسیر ذکر و قرب است؛ بازارشان هم مسجد است. وقتی قرآن در سوره نور در ذیل آیه نور توضیح می دهد کسانی که به بیت النور به خانه های نبی اکرم وارد شدند می فرماید نور نبی اکرم و نور الهی می آید در خانه؛ آن وقت این خانه ها محیط ذکر خدا هستند محیط رفعت و رشد هستند کسانی که در این خانه ها وارد می شوند «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ»(نور/36) یک شخصیت هایی در این خانه ها صبح و شب مشغول تسبیح خدا هستند نه این که تسبیح دست گرفته اند دارند تسبیح می گویند، بلکه زندگی شان تسبیح است.

«لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/37) هیچ تجارت و بیعی آنها را از یاد خدا غافل نمی کند «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ» آنها را از ذکر خدا از اقامه صلات از ایتاء زکات از این که از این دست از خدا بگیرند به آن دست دیگر به بندگان خدا ببخشند باز نمی دارد و دائما در حال ذکر الهی و اقامه صلات اند و زندگیشان سراسر نماز است. در عین این که در حال ارتباط با خدای متعال هستند و زندگی شان بر محور نماز و اقامه صلات شکل گرفته، تمام زندگیشان ذکر است. یک خیمه ای به پا کرده اند که عمودش صلات است همه چیزشان آهنگ نماز دارد در عین حال روابط اجتماعی شان هم هست و زکات هم می دهند از خدای متعال می گیرند هرچه که دارند، علمشان و دارایی هایشان را به مردم می رسانند.

 پس ببینید بحث سر این است که آیا سعادت انسان اولا به چه چیزی تأمین می شود؟ سعادت انسان به همین است که انسان در این دنیا خوش باشد هرچه بیشتر ابتهاجات و لذت های مادی و ارضاء مادی بشود؛ سعادت انسان در این است؟! یا نه ما یک سعادت داریم و آن این است که این انسان با همه ظرفیت هایی که در حرکت به سوی ابدیت دارد در مسیر سعادت باشد؛ آن مسیر سعادت ابدی مسیر قرب عبودیت بندگی و امثال اینها است. پس سعادت منحصر به دنیا نیست. این سعادت ارتباطش با همه عرصه های زندگی بشر هست. اینطور نیست که بشر سعادتمند بشری است که فقط در زندگی اخرویش موفق است نه بشری است که در زندگی دنیایی اش هم موفق است اما زندگی و معیشت اش حول دین خدا و حول بندگی خدا است.

در دعای کمیل می خوانیم «حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً وَ حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً» همه احوال انسان در خدمت خدا باشد نه فقط زندگی خصوصی اش بلکه حوزه زندگی عمومی هم حوزه پرستش خدا است. باید خوراک انسان و پوشاک انسان و ازدواج انسان و صلح انسان و تولید انسان و مصرف انسان همه تبدیل به مناسک بندگی بشود، این آن چیزی است که نگاه سوم است. اگر این طوری است می گویند بنابراین دین برنامه اش برنامه سرپرستی رشد انسان نسبت به همه عرصه های حیات است.

ولایت یا وکالت

مرحوم آقای حائری یزدی اتفاقا پسر مرحوم آیت الله العظمی آشیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم هم هست از علمای فاضل حوزه بودند و بعد رفتند و از اساتید دانشگاه غرب بودند و فلسفه غرب می دانند ایشان یک کتابی نوشته اند با موضوع «وکالت حکیم»، یعنی می گویند مدل حکومت ولایت نیست بلکه وکالت است. مردم حق حاکمیت بر زندگی خودشان را دارند و در زندگی اجتماعی، یک کسی را وکیل می کنند که از طرف ما تو وکیل هستی که در تصمیم گیری نسبت به حوزه عمومی جامعه شما تصمیم بگیرید، یک نظام وکالت است و یک نفر هم نیست یک نظام وکالت است. حاکمیت وکلای مردم اند بعد هم می گویند نظام صحیح این است که وکیل باشند نه ولی؛ ولایتی در کار نیست. این وکالت هم باید مال حکیم باشد و حکیم یعنی کارشناس، فیلسوف عمل، کارشناسی که می تواند مصالح زندگی اجتماعی را براساس علم و عقلانیت تشخیص بدهد.

ایشان برای این که این را اثبات بکند بحث را اصلا از اینجا شروع نمی کند که آیا ما روایتی راجع به ولایت فقیه داریم یا نه؟ اینگونه شروع می کند بسم الله الرحمن الرحیم یک آیه قرآن اول می آورند که حالا ربطی به بحثشان ندارد بعد بحث معرفت شناسانه را از هستی شروع می کند، می گوید ما یک معرفت داریم این معرفت دو جور می شود؛ معرفت مربوط به عقل عمل و عقل نظر، شما بحث از هستی غیر مقدور انسان در فلسفه و علوم می کنید، علوم نظری بحث از هستی مقدور، یعنی آن چیزهایی که تحت قدرت انسان اند پس مجموع علومی که مربوط به شناخت هستی و شناخت روابط هستی و شناخت جامعه انسان و نیاز انسان و همه اینهاست، همه اینها علومی است که بشر خودش تولید می کند. چطوری تولید می کند؟ معیار صحتش چیست؟ می گویند معیار صحتش هم ضرورت های منطقی و تجربی است و انسان براساس این ضرورت ها و بدیهیاتی که دارد -بداهت های تجربی و نظری- براساس اینها یک علومی درست می کند.

 پس می گویند علومی که انسان با او زندگی خودش را اداره می کند و جهان را می شناسد و خودش را می شناسد و روابط جهان را می شناسد و روابط اجتماعی و انسانی را می شناسد مدل مطلوب زندگی اجتماعی را می شناسد این علوم، علومِ بشری هستند که خود بشر تولید می کند و ربطی به ادیان و انبیاء ندارد صحتش هم ربطی به ادیان ندارد. این مقدمه اولش اگر این را قبول کردید کم کم دارید به دین خدا قید می زنید و می گویید اینجا جای دین نیست.

مقدمه دوم چیست؟ مقدم دوم یک اصلی است که جزو مبانی جامعه شناسی است که غربی ها مطرح کرده اند، ایشان هم تقریبا عین آنها را تکرار می کند! مقدمه دوم می خواهد بگوید مدل صحیح حکومت مدل ولایت نیست مدل وکالت است وکالت هم مال فقیه نیست مال حکیم است مال کارشناس است مال فیلسوف عمل است. می گوید بشر یک موجودی است که نیازهای اجتماعی دارد و این نیازهای اجتماعی انسان و ضرورت ها، انسان ها را دور هم جمع کرده است و جامعه شکل داده اند.

این نیازها هم ربطی به دین و اینها ندارد. فرض کنید بشر یک نیازهای غریزی دارد، یک نیازهایی دارد که اقتضاء می کند با هم زندگی خانوادگی داشته باشند، این چه ربطی به دین دارد؟! یک نیازهایی دارد که انسان ها را دور هم جمع می کند انسانها یک مخاطرات طبیعی تهدیدشان می کند، لذا دور هم جمع می شوند تا از این مخاطرات مثل زلزله، طوفان، سیل، درندگان و چرندگان امنیتی برای خودشان درست کنند این چه ربطی به دین دارد؟ نیاز دارند به این که امکانات طبیعی را استحصال بکنند برای این که بتوانند امکانات طبیعی را به فعلیت برسانند کشاورزی پیشرفته داشته باشند و مسکن پیشرفت داشته باشند و شهر بهتر داشته باشند باید اجتماعی زندگی کنند و دست به دست هم بدهند.

 یک آدم اگر جدا زندگی بکند تا آخر عمرش هم هیچ افزوده ای نخواهند داشت و می میرد و نفر بعدی هم همینطور است ولی زندگی که اجتماعی شد، این ظرفیت ها با هم جمع می شود بعد این ظرفیت ها به نسل های بعد انتقال پیدا می کند و شروع می کنند از طریق فکر و دانش و عقلانیت و آزمون و خطا اصلاح کردن نظام اجتماعی، کم کم نیاز سیاسی و وضع معیشت شان اصلاح شده و وضع فرهنگی شان بهبود یافته است و در مسیر تکامل تاریخی پیش رفته اند. این تکامل اجتماعی بشر ناشی از آن ضرورت هایی بوده که در انسان ها وجود دارد، آن ضرورت ها دور هم جمع شان کرده و با عقل خودشان با تجربه خودشان یک بنایی را گذاشتند، این بنا را هم به تدریج رشد دادند و این ربطی به دین ندارد.

اینجا جای دین کجاست؟! یک ضرورت هایی آدم ها را دور هم جمع می کند ما نیاز به تغذیه بهتر داریم، نیاز به مسکن داریم، نیاز به ازدواج داریم، نیاز به همکاری داریم، نیاز به امنیت داریم اینها جامعه بشری را شکل داده و این جامعه با تجارب هم افزا به تدریج رشد پیدا کرده است و این مسیر هم عقلایی بوده الان هم هست و به مدل های بهتر رسیده ایم، یک موقعی مثلا مدل فلسفی ای که بوده می گفتند جامعه مثل یک بدن است رأس دارد و بدنه دارد یک طبقه ای در رأس جامعه اند رئیس اند اصلا صلاحیت ریاست دارند مدل حکومت ایران در دوره هخامنشی اینطوری بوده است و کشورهای اروپا اینطوری بوده اند و خیلی کشورهای دیگر اینطوری بوده اند اینها حق ریاست دارند بقیه هم باید تبعیت کنند، شأنشان تبعیت است. مثل بدن که دست تحت فرمان مغز است جامعه هم اینطوری است آدم ها اینطوری اند.

الان در دوره جدید رسیده اند به این که نه این مدل مدل غلطی بوده است و جامعه مثل یک بدن نیست همه آدم ها حق مشارکت دارند همسان اند باید دور هم جمع بشوند و با تصمیم جمعی زندگی بکنند و عقل های شان را روی هم بریزند و اینطور نیست که یک عده ای رئیس اند و مغز اند بقیه دست و پا هستند می گویند این مدل بشر در تجارب تاریخی خودش رشد پیدا کرده و به این نقطه رسیده است.

پس مدل زندگی اجتماعی انسان ربطی به دین ندارد، بنابراین اگر یک دولتی شکل می گیرد و این دولت ها هم در طول تاریخ شکلشان عوض می شود یک موقعی سلطنت بوده است و بعد حکومت های قبیله ای بوده و کم کم دولت مدرن پیدا شده است و منطقه و جغرافیا پیدا کرده است و قانون مشترک و نظم اجتماعی واحد پیدا شده است و امنیت اجتماعی پیدا شده است. این دولت مدرن هم دستخوش تحول شده و هر روز هم دارد عوض می شود. این یک مسیر تاریخی است که بشر با تجارب خودش ادامه می دهد ربطی به انبیاء ندارد.

 بعد یک مسئله دیگر هم که می گویند این است که من در این زندگی یک حقوقی دارم، حقوق من از کجا می آید؟ در زندگی اجتماعی، در جامعه ای که با هم درست کردیم و علمش را خودمان تولید کردیم و پیشرفتش را هم خودمان برنامه ریزی کردیم و نیازهای ما، ما را دور هم جمع کرده؛ خب حالا من چه حقوقی در این جامعه دارم؟ می گوید آقا این حق امر طبیعی است هر انسانی در یک محیطی که زندگی می کند حق طبیعی حاکمیت بر آن محیط زیست را دارد، اگر هیچ کس دیگر نباشد شما تنها باشید این حق شماست. حق طبیعی تان است که از منابعش استفاده کنید و بهره ببرید اینطور این استعدادهای طبیعی شما اقتضاء می کند شما توان دارید زمین را شخم می زنید بذر می کارید تبدیل می شود این حق طبیعی شماست.

تعبیر از خدای متعال هم نیست، شما یک قدرتی دارید این قدرت طبیعی برای شما حق طبیعی درست می کند. منتها می گویند که من حق دارم از این گل و خاک استفاده کنم برای خودم سرپناه و مسکن درست کنم. حق دارم از امکانات استفاده کنم برای خودم پوشاک و لباس درست کنم این حق طبیعی من است. هیچ جعلی هم نیست که کسی به من بدهد.

منتها یک موقعی یک نفر تنها زندگی می کند و هر طوری دلش می خواهد تصمیم می گیرد. وقتی دور هم جمع شدیم با هم داریم زندگی می کنیم این حق طبیعی می شود حق مشاع و حق همه است. حق همه با هم است و با هم باید اعمالش کنیم. چطور الان یک زمینی ارث می رسد پنج تا فرزند، می گویید مال همه آنها است و مشترک است همه ذرات این زمین مال همه است. باید با هم نسبت به آن زمین تصمیم بگیرند و این حق طبیعی، حق مشاع می شود و با هم باید اعمالش کنند پس این هم جای دین نیست اگر اینطوری شد زندگی اجتماعی یک زندگی ای است که برای رفع نیازهای طبیعی انسان درست شده حق انسان ها هم حق حاکمیت مشاع است برای این که این حق را اعمال کنند یک نظام قانونی ای درست می کنند.

یک نظام حقوقی ای درست می کنند که این حق را اعمال کنند زندگی هم که می خواهند درست کنند بر چه اساسی؟ می گویند براساس علوم و عقلانیتی است که خود بشر تولید می کند؛ اگر شما این نگاه را داشتید نه فقط ولایت فقیه بلکه ولایت معصوم هم بی معنا می شود و امیرالمومنین هم در این نگاه هیچ امتیازی برای حاکمیت بر مردم ندارند. مردم خودشان زندگی اجتماعی درست کردند خودشان هم علومش را تولید می کنند احتیاجی ندارد علوم به آنها بدهی و حقوق هم حقوق طبیعی است.

نقطه مقابل کسانی که قائل به حکومت دینی اند. اول اصل حکومت دینی را بحث بکنیم که معصوم اصلا ولایت دارد؟ پیامبر خدا ولایت دارند؟ یا انبیاء هم ولایت ندارند؟ زندگی اجتماعی مدلش باید براساس وکالت باشد و مردم حق طبیعی شان هست که تصمیم گیری کنند پس برای این که تصمیم گیری کنند و زندگی شان اداره بشود به یک نظامی و به یک ساختار قدرتی وکالت می دهند و اینها وکلای مردم اند و به وکالت تصمیم می گیرند هر وقت هم بخواهند می توانند عزلشان کنند. ولایت و حق سرپرستی و اینها نیست. خب این حرفها درست است یا غلط؟ من یکی از این مقدمات را نقدش می کنم بقیه هم همینطور است. ببینید درحال حاضر واقعا اینطوری است؟! این حرفی که غربی ها زدند کم کم به عنوان یک سکه رایجی شده همه هم قبول کردند و شده از مسلمات، واقعا اینطوری است؟ بشر یک موقعی در غارها بوده و بعد نیازهای اجتماعی شان اینها را دور هم جمع کرده و بعد با تجارب تاریخی و هم افزای شان دنبال حل نیازهای شان بودند و نیاز داشتند به خوراک، به مسکن و به ازدواج، و نیازهای شان را می خواستند تأمین کنند و دور هم جمع شدند، اینطوری است؟ اینطوری جامعه شکل گرفته؟ یا این حرف باطلی است؟

اجتماع بر گرفته از لذت های دنیایی

ما به نظرمان می آید از اساس این حرف حرف باطلی است. ما دو جور جامعه داریم، ما یک جامعه ای داریم که یک عده ای دور هم جمع می شوند دنبال لذت جویی بیشتر از ماده هستند دنبال نفس و خودخواهی و استکبار و رسیدن به تمنیات خودشان هستند و دنبال ارضاء نفس اند. اینها دور هم جمع می شوند بعد هم با همدیگر زندگی اجتماعی درست می کنند بعد هم قوانین و اعتبارات اجتماعی شکل می گیرد همه برای این است که می خواهند نفس خودشان را ارضاء کنند. می خواهند بیشتر از دنیا لذت ببرند. می خواهند به تعبیر این آقایان بدون تقید به هیچ ارزشی رها باشند. خوش باشند و خوش بگذرانند؛ منتها چون تنهایی نمی شود دور هم جمع می شوند یک جامعه ای درست کنیم نیروهایمان را هم افزا بکنیم از طریق هم افزایی نیروهایمان برسیم به یک لذت جویی.

علامه طباطبایی در مقاله ادراکات اعتباریه که دارند آنجا این را توضیح داده اند که انسان ها دنبال منافع خودشان هستند، این انسانها دور هم جمع می شوند، اعتبار اجتماع می کنند و فرض می کنند یک جامعه هستند. قوانین اجتماعی تنظیم می کنند همه برای این که منافعشان را تنظیم کنند همه دنبال منافع خودشان هستند منتها احساس می کنند منافعشان در زندگی اجتماعی است لذا زندگی اجتماعی را می پذیرند عدالت را می پذیرند که منافع خودشان را تأمین کنند.

 این یک جور حکومت است این حکومت درست است یک آدم هایی دور هم جمع می شوند کاری هم با خدا و پیامبر ندارند و می خواهند زندگی کنند، از قدیم هم بوده است و همه فراعنه اینطوری بوده اند و با انبیاء سر این مسئله می جنگیدند و کاری هم با دین و خدا ندارند و می گویند احتیاجی به دین نیست خودمان روابط اجتماعی مان را تنظیم می کنیم الان غرب امروز اینطوری است.

اما یک جامعه دیگری دارید که یک انسان هایی دنبال این هستند که بندگی خدا را کنند و خدا را بپرستند و برای پرستش خدای متعال دور هم جمع می شوند. این جامعه انبیاست. جامعه انبیاء از اول این بوده است، جامعه مومنین و موحدین در طول تاریخ اینطوری نبوده که یک عده ای نیاز به آب و خوراک داشتند دور هم جمع شدند، یک عده ای می خواستند همدلی کنند و هم فکری کنند و همکاری کنند در مسیر پرستش خدای متعال البته این نیاز ها هم هست این نیازها را هم در مسیر خدا می خواستند هدایت کنند، می خواستند خوردنشان، خوابیدنشان، ازدواجشان، صلح شان، جنگشان و ساختارهای اجتماعی شان آهنگ بندگی خدا پیدا کند، انبیاء دنبال این بودند.

 از اول ما دو جور جامعه داریم یک جامعه ای داریم که دنبال این است مستقل از تعالیم الهی مستقل از بندگی خدا نیازهای خودش را تأمین کند هر جوری خودش می خواهد و فقط با ظرفیت دانش و عقل و فهم خودش کاری با انبیاء ندارد این طرف هم یک عده ای بودند از اول می خواستند زندگی اجتماعی شان بر مدار انبیاء باشد، بر مدار بندگی باشد و انبیاء اینطوری بودند. انبیاء هم جامعه درست می کردند دعوت می کردند جمع داشتند جامعه داشتند و آنها اینطور نبوده که دور هم جمع شدند بخاطر این که نیاز داشتند و بگویند بخاطر اینکه غذا بخوریم بیاییم دور هم جمع شویم و برویم کشاورزی کنیم!

دور هم جمع می شدند که سعادتمندانه زندگی کنند و پرستش خدا کنند البته وقتی می خواهند خدا را  بپرستند باید زندگی شان هم آهنگ خدا پرستی پیدا کند. انبیاء که دور هم جمع می شدند نمی گفتند برویم نماز بخوانیم حالا نیاز به غذا دارید خودتان بروید هر طوری دلتان می خواهد هر غذایی را بخورید هر طوری که شد؛ این طوری نبوده، می گفتند بیایید تولیدتان، توزیع تان و مصرف تان براساس بندگی خدا باشد. بیایید دور هم جمع شویم همه نیازهای مان را در مسیر بندگی خدا فعال کنیم. چه کسی گفته بشر دور هم جمع شدند که فقط نیازهای طبیعی شان را رفع کنند و خوش باشند، اصلا اینطوری نیست، بله فراعنه اینطوری بوده اند. کار جامعه های مادی در طول تاریخ همین بوده است، می رفتند در کوه ها برای خودشان کاخ می ساختند چهار هزار سال قبل، مربوط به حالا هم نیست. ولی انبیاء از اولی که می آمدند به مردم می گفتند: «قُولُوا لَا إِلَهَ  إِلَّا اللَّهُ  تُفْلِحُوا» فقط یک خدا است و آلهه متعدد ندارید یک خدا بیشتر ندارید فقط اورا بپرستید همه زندگی تان توحید بشود.

آیا خداپرستی «لا اله الا الله» مربوط به حوزه خصوصی است؟ یعنی آدم در حوزه زندگی شخصی و باطنی خودش بگوید لا اله الا الله و خدا را بپرستد؛ اما وقتی وارد خورد و خوراک و ازدواج و زندگی جمعی می شود آنجا ربطی به توحید و خداپرستی ندارد، آنجا هر کاری کردی آزاد است؟ یا آنجا هم یا انسان مشرک است یا موحد است؟ یا موحدانه ازدواج می کند یا مشرکانه، یا موحدانه جنگ می کند یا مشرکانه، یا موحدانه تولید می کند یا مشرکانه، مقصودم این نیست که نماز شب می خواند تولید هم می کند، نخیر؛ مدل تولیدش مدل بندگی خداست.

آیا «لا اله الا الله» پرستش خدا فقط مال حوزه باطنی است؟ یا انسان وقتی معامله هم می کند می شود بندگی باشد هم می شود غیر بندگی باشد، می شود ربا باشد می شود بیع باشد؟ می شود زندگی انسان لهو باشد می شود لهو و تجارت نباشد؛ سوره جمعه را خوانده اید، صدر سوره بماند که دستور می دهد جمع بشوید یوم الجمع است روز جمعه، در روایات دارد در عالم میثاق همه دور نبی خدا و اولیاء معصومین جمع شدند و بیعت کردند، می گوید جمع بشوید بیعت تان را تجدید کنید. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّه»(جمعه/9) ذکرالله یعنی نماز و دقیق ترش یعنی خود پیامبر، پیامبر ذکر خدا است، بیایید حول پیامبر جمع بشوید. وقتی جمع شدید «فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ»(جمعه/10) وقتی با این پیامبر نمازتان را خواندید عهدهایتان را بستید ذیل او به سمت خدا حرکت کردید و شاکله وجودی تان شکل گرفت، حالا «فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ» منتشر شوید و پراکنده شوید «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّه» دنبال فضل خدا بروید.

ببینید اول اینطوری می گوید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ» بیع را رها کنید وقتی آمدید حول پیامبر خدا جمع شدید بروید سراغ ابتغاء فضل، می خواهید زندگی تان را تأمین کنید ولی دیگر ابتغاء فضل است آن بازاری که از مسجد پیامبر ناشی می شود غیر از بازار مکاره دنیاست. غیر از بازار بورس است. ابتغاء فضل است مدلش هم فرق می کند.  لذا می گوید «ذَرُوا الْبَيْعَ» ظاهر بیع چیست؟ تجارت را رها کنید و بروید نماز جمعه را بخوانید، ولی یک معنای لطیف تری دارد، بیع در بعضی روایات تفسیر شده به دشمنان نبی اکرم، آنها یک ولایتی درست می کنند، یک نظامی درست می کنند همه اش خرید و فروش دنیاست و در آن هیچ خبری نیست. همه اش بازار مکاره دنیاست آدم حریص به دنیا می شود، می گوید آن بازار را رها کن بیا سراغ پیامبر، کل دستگاه آنها بیع است. بیا سراغ پیامبر با حضرت اقامه صلات کن، وقتی آهنگ این صلات پیدا شد برگرد برو سراغ ابتغاء فضل.

ببینید من عرضم این است آیا خداپرستی فقط مال نماز است؟ یا تمام لحظات انسان باید خداپرستی باشد؟ شرک به اندازه یک پلک زدن جایز است؟ آقا در بازار که هستی کاری با خدا پرستی ندارد آدم خوبی باش هر طوری دلت می خواهد معامله کن، می شود؟ در بازار که می روی کاری با خدا نداشته باش ببین دانشمندان غربی که بعضی های شان هم کافر نجس اند که دست بهش بزنی باید بروی آب بکشی؛ ببین آنها چه گفتند همانطوری زندگیت را اداره کن و کاری با انبیاء نداشته باش، می شود این حرف را بزنی؟

یا همین که شما گفتید «لا اله الا الله» یک امر حداکثری است. هیچ حوزه ای را باقی نمی گذارد نفس انسان نمی تواند از این حوزه خارج باشد. نمی شود بگویی زندگی اجتماعی ربطی به لا اله الا الله ندارد. انبیاء می آمدند یک جامعه بر محور توحید درست کنند. جمع بر محور توحید تجارت هم دارد اما تجارتش ذیل صلاتش است. تجارتش در بیت النور است در بیت ذکر است و ذیل نبی اکرم می آید وقتی نورانی شدند با قوای نورانی بندگی می کنند تجارتشان هم نورانی است «لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» بازارشان هم مسجد است.

از اول من عرضم این است؛ حرفهایی که زده می شود از اول یک مبانی ای می گذارند اینها را انقدر کم کم می گویند که جزو مسلمات می شود، می گویند اول بشر در غارها زندگی می کرده است بعد بیرون آمدند خودشان دور هم جمع شدند کم کم بیل درست کردند کم کم تراکتور، یک حرفهایی سر هم می کنند بعد هم ما قبول می کنیم و می گوییم همین است دیگر این که دیگر انبیاء نمی خواهد خودشان زندگی شان را اداره کرده اند. اینطوری نیست، از آغاز دو جور تجمع ممکن است یک تجمعی که حول هم جمع می شوند می خواهند نیازهای مادی را اصل قرار بدهند نیازهای معنوی را قربانی می کنند. دائما دنبال توسعه نیاز و ارضاء هستند و اعتیاد به دنیا درست می کنند دیدید آنهایی که معتاد به مواد مخدر می شوند هرچه هم بهش بگویی چیز بدی است قبول نمی کند. می گوید شما نکشیدی بببینی چه خبر است. یک نظامی درست می کنند دائم بشر را معتاد به دنیا می کنند بعد هم تحرک درش ایجاد می کنند برود این نیاز مصنوعی را ارضاء بکند. این یک دستگاه است یک دستگاه دیگر هم می خواهد نیازهای ما را تأمین بکند همه نیازهای ما را، نمی خواهد فقط نیازهای معنوی تان را تامین کند بلکه تمام نیازهای ما را می خواهد تأمین بکند.

اصلا تقسیم به نیاز مادی و معنوی غلط است همه نیازهای انسان می شود آهنگ مادی پیدا کند، خداپرستی هم شیطنت بشود، شیطنت یعنی با فطرت خودش هم بازی می کند؛ مثل منافقین که نماز می خواندند و در عین حال می شود همه نیازهای انسان آهنگ خدا پیدا کند، چرا به بازار انسانی که مسجد شده است نیاز مادی می گویید، اگر این کسی که می خورد در وادی ولایت الله می خورد، می گویید نیاز مادی؟ چرا دو دسته می کنید؟ اصلا ما دو دسته نیاز نداریم. انبیاء می آیند همه نیازهای ما را تأمین کنند و نه فقط تأمین کنند بلکه نیازهایمان را رشد بدهند و ما را رشید کنند و این نیازها را هم ارضاء می کنند منتها می خواهند برای نیاز های ما یک محور بگذارند و محور نیازهای ما خدا است.

«أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ»(فاطر/15) خوردنم هم می شود نیاز به خدا، خوابم هم می شود نیاز به او و از او می گیریم و با او آن طوری که او گفته زندگی می کنیم. آن طوری که فرموده می خوریم و می خوابیم و سیاست ورزی می کنیم اینطور نیست که خداپرستی مال حوزه خصوصی باشد و زندگی اجتماعی آزاد باشد؛ این حرف غلطی است و اصلا نمی شود این حرف را زد. پس از اول شما دو جامعه دارید، یک جامعه حق، یک جامعه باطل. بله جوامعی که حول فراعنه بوده و دور هم جمع می شدند و کاری هم با انبیاء نداشتند و با داشته های خودشان یک جامعه ای درست می کردند توسعه هم برایشان واقع می شده است و اینطوری نبوده که خدای متعال دست آنها را در دنیا ببندد بلکه به اندازه ای که حکمتش اقتضاء کرده به آن گروه هم امداد کرده است «كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ»(اسرا/20).

جوامعِ ذیلِ ولایت نور و ظلمت

نکته دوم این که از گفته آنها که می گویند اصل بر وکالت است نه ولایت پیداست که نه اصلا جامعه را می شناسند و نه انسان را، زیرا حیات اجتماعی بدون ولایت نمی شود. همه دستگاه ها ولایت دارند. اصلا شما جامعه بدون ولایت ندارید و روابط انسانها روابط سرپرستی است. از ساده ترین جامعه تا پیچیده ترین جامعه نظام سرپرستی دارند. منتها این نظام سرپرستی دو جور است «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/257) این فقط مربوط به حوزه باطنی و شخصی نیست در حوزه اجتماعی هم جامعه مومنین ذیل ولایت الله است سیرش در وادی نور و سرپرستی است. از آن طرف هم «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» آنها هم جامعه دارند و تحت ولایت اولیاء طاغوت و «عَبَد الطَّاغُوت »(مائده/60) و بنده طاغوت اند و طاغوت هم سیرشان می دهد، منتها «مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ» اینطور نیست که شما بگویید جامعه بدون ولایت یعنی جامعه بدون مدیریت! شما بفرمایید می شود مدیریت را از جامعه حذف کرد؟ مدیریت که وکالت نیست؛ مدیریت سرپرستی است. این که خیال کنید از اساس وکالت است معنی ندارد.

جامعه بدون مدیریت می شود؟ اداره جامعه سرپرستی جامعه، ایجاد هماهنگی و گسترش اجتماعی و ایجاد تکامل اجتماعی بدون ولایت و سرپرستی نمی شود، حتما یک اراده هایی می آیند محور می شوند، دیگران به آنها تولی پیدا می کنند و اینها جامعه را سرپرستی می کنند و رشد می دهند، منتها یا رشد در جهت دنیاپرستی است یا رشد در جهت خداپرستی است، یا بر محور انبیاء جمع می شوند و جامعه مومنین شکل می گیرد یا بر محور فراعنه جمع می شوند و جامعه طاغوتی شکل می گیرد. این تعطیل بردار نیست، نه عصر غیبت می فهمد نه دوران قبل از بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نه بعدش، همیشه ضرورت زندگی اجتماعی ولایت است. جامعه بدون ولایت وجود ندارد؛ شما یک جامعه را نشان بدهید که در آن ولایت نباشد، جامعه باشد و زندگی جمعی باشد همکاری باشد و همفکری باشد و پیشرفت و رشد باشد به قول فلاسفه تکامل باشد ولی مدیریت نباشد! بله اگر یک جایی از هم گسیخته باشد هرکسی آهنگ خودش را می زند اینجا جامعه هم درست نمی شود. دائماً تشتت است.

هر وقت بخواهند هماهنگ بشوند یک نظام مدیریتی می خواهند و باید حول یک اراده ای هماهنگ بشوند که او سرپرستی می کند، این یک تحلیل عمیق جامعه شناختی دارد. پس این که می گویند جامعه برای تأمین نیازهای مادی بشر درست شده است و ربطی به انبیاء ندارد و انبیاء آمده اند نیازهای معنوی بشر را تأمین کنند از اول دروغ است. ما دو جور جامعه داریم یکی جامعه ای که حول انبیاء جمع می شوند همه نیازهایشان هم موضوعیت دارد فقط نیازهای روحی شان نیست بلکه همه نیازهایشان موضوعیت دارد و همه نیازها را در جامعه، انبیاء حول بندگی خدا رشد می دهند. حول یک نیاز، آن هم نیاز به پرستش، نیاز به عبادت، به طوری که همه نیازهای انسان آهنگ خداپرستی پیدا می کند، آدم غذا هم که می خورد می خواهد یک جوری غذا بخورد که خدا را بندگی کند. یک جوری بخوابد که بندگی خدا در آن واقع بشود.

 موحدین اینطوری اند که در مرحله رشد خوابشان هم برای خداست لذا خدای متعال خوابشان را هم بیداری حساب می کند. و یک جامعه ای هم درست می شود که آن جامعه می خواهند بیشتر حریص به دنیا بشوند و از دنیا لذت ببرند و دور هم جمع بشوند و هم افزایی کنند و توسعه شهوت بدهند و شهوت رانی کنند، می خواهند نیازها را حول نیاز روانی به دنیا شدت بدهند اینها هم شدت پیدا می کنند شدت روانی به دنیا، آنها هم شدت پیدا می کنند شدت در بندگی خدا، موحدین حول یک نظام ولایی شکل می گیرند منتها ولیّ شان چه کسی است؟ خداپرست ترین، عبدترین، نورانی ترین شخصیت، دنیاگرایان هم حول شدیدترین آدم های متمایل به دنیا مثل ترامپ مثل رئیس جمهورهای وقت آمریکا جمع می شوند. دروغ می گویند، چه وکالتی؟! اینها مدعی رهبری جهان اند و خودشان را ولی عالم میدانند و می گویند مدیریت آمریکا بر جهان. این مدیریت تعطیل بردار نیست ولی به دین که می رسد؛ می گویند آقا ولایت یعنی چی؟ باید وکالت باشد.

سه دیدگاه در مورد دین

به خودشان که می رسد اسمش را عوض می کنند و میگویند مدیریت و اعمال مدیریت! می گویند مدیریت که وکالت نیست! تغییرات ایجاد می کند لذا برای دستگاه حاکمیت حقوق در نظر می گیرند و می گویند حق مدیریت دارد، حالا این حق به کجا برمیگردد؟ مردم می دهند یا نه؟ علی ای حال حق حاکمیت و مدیریت دارد و مدیریت می کند و اعمال قدرت می کند، طراحی اجتماعی و مهندسی اجتماعی می کند. بعد مدعی جامعه جهانی می شود. این هم نکته دوم.

پس حالا اگر این دو نکته را به هم ضمیمه کنید سه تا نگاه را گفتم. یک نگاه این است که آقا اصلا دین حاکمیت ندارد و دین برای حوزه باطنی است و حوزه معیشت یک حوزه عقلانی است. نگاه دوم این است که دین برای حوزه باطنی و سعادتمندی باطنی و روحی و معنوی انسان آمده اما در حوزه معیشت اجتماعی هم یک سخنانی گفته و باید نظارت دین را قبول کنیم یعنی یک نظامی هر نظامی می خواهد باشد یک شورای نگهبان داشته باشد که قوانین اجتماعی را مثلا نظارت کنند خلاف فقه نباشد و آن مدل اجتماعیش می شود. یک مدل دیگر این است که نه این طوری نیست و دین سرپرستی بر همه شئون حیات دارد.

 نکته اش هم این است که دین دعوت به توحید می کند و توحید امر فراگیر است و ولایت و مدیریت تعطیل پذیر نیست و اگر توحید بخواهد جاری بشود باید مدیریت و ولایتی اعمال بشود که ثمره اش رشد توحید در جامعه و رشد پرستش خداست. اما اگر بخواهد دنیا پرستی اعمال بشود یک نظام مدیریتی متناسب با دنیا پرستی اعمال می شود، پس ما دو جور ساختار مدیریت داریم یک ساختار مدیریتی که برای گسترش بندگی خدا است که کار انبیاء بوده است و یک ساختار مدیریت و سرپرستی است که برای گسترش شهوت رانی و ابتهاجات مادی و ارضاء نفس و حرص به دنیا و اینها است. نکته این است که بدشان می آید این حرفها را بزنی، اما چیزی غیر از این نیست. وقتی به آنها بگویی دنبال توسعه حرص به دنیا هستید ناراحت می شوند.

عمل دنیاگرایان

نکته پایانی این است که هر دو هم حداکثری اند آنهایی هم که می گویند آقا دین نباید دخالت کند و حوزه دخالت دین باید محدود به حوزه خصوصی باشد اتفاقا همین آدم ها وقتی مدیریت می کنند تمام زندگی مخاطبان خودشان را تغییر می دهند. یعنی اخلاقش را تغییر می دهند فرهنگش را تغییر می دهند بافت نیروی انسانی جامعه خودشان را عوض می کنند. ببینید الان اینهایی که برای توسعه اجتماعی برنامه ریزی می کنند اول جایی که دست می گذارند روی آدم هاست، می گویند آدم ها را باید عوض کنید تا واقعا توسعه ایجاد بشود، می گوید باید نیازهای آدم ها عوض بشود.

خدا رحمت کند استاد ما را یک موقعی از ایشان شنیدم -البته از این مصادیق خیلی زیاد داریم حالا این مصداق چون خیلی آشکار است من می گویم- غربی ها رفته بودند برای برنامه ریزی توسعه در کشور بنگلادش که  به قول آنها یک کشوری بوده که توسعه نیافته به ادبیات استعماری آنها و الان هم به قول آنها هنوز جزو کشورهای توسعه نیافته است. خیلی وضع معیشتی شان ضعیف بود گاهی ده پانزده نفر در یک آلاچیق کوچکی که نمی شد ایستاد زندگی می کردند؛ غربی ها برای توسعه اقتصادی به آنجا رفتند. آن موقع هنوز ماهواره نبود و اینها اول چیزی که بردند ویدئو می بردند و فیلم های مبتذل پورنو و از این جور فیلم ها به آنها نشان می دادند! به آنها می گفتند شما مگر نیامدید برای برنامه ریزی توسعه اقتصادی، این کارها چیست که انجام می دهید، اینها که اقتصادی نیست؟ می گفتند علت این که این کشور توسعه نیافته این است که مردمش انگیزه کار ندارند. ما برای این که انگیزه پیدا کنند شدت روانی درشان ایجاد می کنیم و تحریکشان می کنیم وقتی تحریک شدند این نیرو را مدیریت می کنیم از آن توسعه در می آید.

می آید سراغ انسان، نیروی انسانی را اول تغییر میدهد. وقتی می خواهد تغییر بدهد چه کارش می کند؟ حریصش می کند و به دنیا تحریک و تحریصش می کند. بعد این انرژی انباشته شده را تبدیل به توسعه اجتماعی می کند، مثل نفت، سوخت فسیلی ای که از زیر زمین در می آورند را در فرآیندی فرآوری شده و تبدیل می کنند به محصولات متعدد و صدها نوع محصول که از نفت می گیرند. لذا می گوید شما باید این آدم را تحریک کنی بعد استخراجش کنی.

پس کلاً با آدم ها کار دارند و دروغ می گویند که ما با آزادی آدم ها کاری نداریم. بلکه مهندسی می کنند و الان که دیگر رفته اند سراغ مهندسی ژنتیک، کم کم می خواهند دست در ژن انسان ها ببرند، در تحقیقات بعضی محققین می گفتند که الان یک کاری که دارند دنبال می کنند به قول خودشان می گویند روی گارد ژنوم آدم ها می خواهند کار کنند. می گویند آدم ها یک ژن خداپرستی دارند می خواهیم آن ژن را پیدا کنیم و در آن دست ببریم. اینها دنبال آزادی انسان اند؟! دروغ می گویند؛ اینجا جوری طراحی می کنند که روان آدم ها را عوض می کنند. حوزه خصوصی کدام است؟ چیزی برای آدم نمی گذارند. اول جایی که دست می گذارند می گویند آدم ها را باید تغییر داد. مدیریت مهندسی انسان می کنند، مهندسی روحی الان مهندسی ژنتیک هم می خواهند بکنند.

پس ولایت نه در جامعه ایمانی نه در جامعه کفر تعطیل بردار نیست. لذا شوخی می کنند که وکالت است، منتها بحث این است که این سرپرستی دست خود بشر بیافتد یا انبیاء سرپرستی کنند. هدایت الهی باشد یا نیاز به هدایت الهی نیست. آیا عقلانیت بشر، عقلانیت مستقل کفاف اداره می دهد یا نمی دهد؟ آنهایی که قائل به حکومت دینی اند می گویند عقلانیت مستقل کفاف نمی دهد. عقل خوب است اما ذیل انبیاء، عقل مستقل از انبیاء می شود همین که می بینید. الان عقلا عالم را به هم ریخته اند با دانششان، دانشمندان، جهان را به آتش کشیده اند، جنگ اول و دوم جهانی را دانشمندان به راه انداختند یا ما؟ آنها اداره می کردند یا ما؟ دانشمندان اداره می کردند دیگر، حداقل پنجاه میلیون کشته در جنگ ها داشته اند غیر از تلفات دیگر، در خود ایران بعضی مدعی اند از چهار تا هفت میلیون تلفات نفوس در جنگ اول جهانی داشتیم با اینکه ما وارد جنگ هم نشدیم. قحطی مصنوعی ایجاد کردند هفت میلیون ما تلفات داشتیم. آمار ما قبل از جگ نوزده میلیون بوده و بعداز جنگ دوازده میلیون شده است.

این که می گویند مدیریت نیست و وکالت است دروغ می گویند؛ چه وکالتی؟ کدام زمان ما می خواستیم در این جنگ شرکت کنیم؟ شما جنگ راه انداختید، دانشمندان هم اداره اش کردند. ما هم نمی خواستیم در این جنگ باشیم به زور ما را کشاندید و کشور ما را اشغال کردید هفت میلیون تلفات نفوس داشتید. این دموکراسی است؟ دروغ است. مدیریت است هر دو جا مدیریت است منتها یا مدیریت بر محور هوا و هوس است یا بر مدیریت تقوا و بندگی خدا است، پس چند نکته را باید دانست؛ یک، آنچه دین ادعا می کند یک امر حداقلی مربوط به حوزه خصوصی نیست و دو، جامعه بدون ولایت نداریم و سه، ولایت هم دنبال توسعه است، دستگاه مدیریت هم خودش را توسعه می گوید.

لذا اینکه می گویند حوزه اجتماعی غیر از حوزه خصوصی است دروغ می گویند و اینطوری نیست و در تمام خصوصیات حوزه خصوصی زندگی انسان دخالت می کنند و مدیریت می کنند و عوضش می کنند. توجه کنید که جبر فیزیکی ظاهری نیست ها، یک موقعی زمان رضا خان به زور چادر از سر زنان می کشیدند به زور در مسجدها را می بستند به زور کلاه شاپو سر مردها می گذاشتند و به نظمیه های آن روز می بردنشان و پایین پالتوهایشان را قیچی می کردند و بیرون می فرستادندشان ولی یک موقعی هم مهندسی اجتماعی کردند و مردم دنبال الگوهای اروپای می رفتند. در خانه هر زن مسلمان محجبه هم می رفتی ژورنال های شان یا فرانسوی بود یا ایتالیایی، این مدیریت است و این اعمال ولایت است. چه کسی می گوید ولایت نیست؟!

ولایت انبیا یا طاغوت

بشر امروز اینطوری شده است. این اعتیادی که به دنیا پیدا کرده، اعتیادی که به تکنولوژی مدرن پیدا کرده، این گسترش فساد، اعمال مدیریت است و مدیریت تعطیل بردار نیست. من یادم است آن موقع که بچه بودیم، کیهان بچه ها را می خواندیم، یک داستان آنجا نوشته بود که بچه ای یک سیب در دست داشته. سیب به زمین می افتد و بچه سیب را برمی دارد و پاک می کند و شروع کرد به خوردن. یک کسی دنبالش آمد گفت بچه نخور نخور سیب روی زمین افتاده است. بچه گفت بیاندازم که تو برداری؟! عنایت می کنید! دعوا سر بیاندازم تو برداری است. می گوید دین حکومت ندارد که خودش حکومت کند. کدام وکالت! آمریکا وکیل ماست؟ وکیل مردم خاورمیانه است یا اعلام قیمومت می کند بر جهان و می گوید ایران حق ندارد در منطقه باشد! اصلا تو چه کاره ای؟ اگر وکالت است باید از مردم منطقه رأی بگیریم که قائلند ما باشیم، چرا تو می گویی نباشد، این ولایت است، این وکالت نیست.

پس مدیریت است و ولایت است، می گوید دین ولایت نکند که من ولایت کنم. چرا ما گول بخوریم چرا ما فریب بخوریم؟ ولایت که تعطیل بردار نیست، اگر دین ولایت نکند شیطان ولایت می کند و سوم ندارد «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» می گوید مثل من بشوید من ولی شما باشم. الان دعوای ترامپ سر این نیست که حضرت آقای خامنه ای یک آدم بی سواد است؟ نه می دانند نخبه سیاسی است و در دنیا همه می دانند، بحث طهارت نفسش هم نیست و این را هم به خوبی می دانند، بلکه می گوید او نباشد که من باشم. می گوید شما در خاورمیانه اعمال نفوذ نکنید که من اعمال نفوذ کنم. آن وقت ما قبول کنیم؟

پس اگر کسی بخواهد دین انبیاء را قبول کند دین انبیاء حداکثری است. توحید حداقلی نیست و نمی شود بگویی این پلک زدن من ربطی به خداپرستی ندارد یا غذا خوردن من ربطی به خداپرستی ندارد یا بیع و تجارتم ربطی به خدا پرستی ندارد یا بگویی کارهای اجتماعی چه کار دارد به خدا پرستی؟ مدل سیاست چه ربطی دارد به خدا پرستی؟ این حرف دروغی است. اگر خدا را قبول کردید توحید همه زندگی را می پوشاند. دو جور جامعه دارید. در هر دو هم اِعمال مدیریت می شود، هر دو مدیریت هم به سمت حداکثری بودن پیش می رود. مدیریت تعطیل بردار نیست. خدای متعال ما را مجبور نکرده ولایتش را قبول کنیم «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»(بقره/256) ولی اگر قبول کردیم «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» ولی اگر قبول نکردید و کافر شدید «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ».

ولایت در غیبت

 حالا با این اساس می آییم در عصر غیبت؛ می شود بگویید ما حاکمیت دینی نداریم؟ نفی حکومت دینی یعنی پذیرش حکومت کفار، معنای دیگری ندارد، جامعه شیعه ولایت کفار را قبول کنند؟ مگر می شود قبول کنید؟! خب اگر ولایت دینی، حکومت دینی داریم باید یک ساختاری داشته باشد، بنشینیم با هم بحث کنیم ببینیم بهترین ساختار چیست؟ یک مدل را در قانون اساسی فقهای ما تصویب کردند. ممکن است بگویید این قابل بهینه است خب بهترش می کنیم. این که بگوییم دین حاکمیت ندارد اصل حرف باطل است.

به نظر شما دانشمندان آمریکا دلشان به حال بشریت می سوزد؟ یا می گوید چرا شما اعمال قدرت می کنید چرا مقابل تئوری من تئوری می دهی، چرا مدعی حاکمیت جهانی هستید؟ می گویند چرا امام میگوید اسلام استراتژی حاکم بر جهان را تعیین کند، ما باید استراتژی حاکم بر جهان را تعیین کنیم. چرا می خواهید در حوزه قدرت من نفوذ کنید؟

می گویند آقا قبول دارم که ولایت معصوم مطلقه است و علی الاطلاق است ولی در عصر غیبت به ما گفتند که فقیه متصدی امور شیعه باشد ولی دست به تشکیل حکومت نزنید چون مثلا شکست می خورید. این سخنی است که گوش کردنی است البته این هم جواب دارد و آن اینکه این روایات فهم غیر مجتهدانه اش معتبر نیست. اگر فهم غیر فقیهانه اش معتبر است پس رساله را بگذارید کنار خودتان بروید وسائل  الشیعه را بخوانید عمل کنید. رساله یعنی چه؟! مرجعیت یعنی چه؟! چرا مرجعیت را قبول می کنید؟! اگر فهم روایات معصوم تخصصی است این روایات هم فهمش تخصصی است. و آن فقیهی که اقدام به تشکیل حکومت کرده مجتهد جامع الشرایط در رده اعلم بوده، اگر اعلم نبوده در رده مراجع دیگر که بوده، پس به فهم مجتهدانه خودش عمل کرده و این در عصر غیبت حجت است.

حجت عصر غیبت پشت سرش است، اگر بگویی من این را نمی فهمم خب مثل شک سه و چهار یک فقیه یک چیز می فهمد و یک کسی دیگر چیزی غیر از آن را می فهمد، نه این که بگویید این فقیه که اقدام کرده اشتباه کرده، او که مکلف به فهم شما نیست. این روایات را گذاشتند مجتهدانه بفهمند عمل کنند. امام مجتهد بودند به فهم خودشان عمل کردند این روایت را هم دیده بودند در وسائل است در بقیه جاها هم هست. شما خیال می کنید مثلا حضرت امام این روایات را ندیده؟! استنباطشان از این روایت استنباط شما نبوده یک فهم مجتهدانه ای داشتند براساس فهم مجتهدانه اقدام کردند و این فهم حجت است، کما این که رساله امام در فهم از روایات معصوم حجت است و ما به آن عمل می کنیم، اقدام اجتماعی شان هم در فهم مجتهدانه خودشان حجت است، حجت عصر غیبت این است.

حالا مرتب برای ما روایت می خوانند. تو مجتهدی؟ اگر مجتهدی برای خودت فهمت حجت است و اگر مجتهد نیستی پس چرا می خوانی؟ اگر مجتهدی می گویی اجتهاد من این است برای خودت این اجتهاد متبع است نه برای امام و مقلدهای امام. برای حجیت قیام امام در عصر غیبت فهم مجتهدانه خودشان از این روایت معتبر است. نه فهم شما، آقا از این روایت هر طوری می فهمی بفهم برای خودت خوب است. شما بنشین در خانه ات، شما اصلا قیام کنی به هم می زنی، پیداست تو نباید قیام کنی. کسی که فهمش اینطوری است پا به میدان بگذارد اتفاقا شکست هم می خورد آن کسی که پا به میدان گذاشته این روایات را هم دیده کارهای دیگر هم کرده فهم مجتهدانه و فقیهانه اش این بوده که وظیفه این است که الان جامعه مومنین در مقابل شرایط کنونی دوران مدرن بایستند و تسلیم نشوند.

 و الّا آنها ادعا می کردند دوران دین تمام شده و دوران تمدن بشری و غیر الهی است. می گفتند دین افیون ملت هاست در همین دانشگاه های ما جوان مسلمان می رفت دانشگاه و کمونیست بیرون می آمد، خب در این شرایط امام احساس کرد باید مقابل این تمدن غرب بایستد. ایستاد پرچمش را بلند کرد حرکت جهانی هم کرد و حرکتش هم در جهان رو به رشد است.

یک موقعی یادم است زمان حضرت امام می گفتند آقای کارتر گفته نظر اسلام این نیست، خب همین مانده آقای کارتر یک حاشیه هم به عروه بزنند. عروه می دانید یک کتاب فقهی فنی است که فقهای مجتهد فتاوای خودشان را ذیل او به عنوان حاشیه می نویسند و اختلاف مبنایشان را می گفتند. رسانه های غربی کم مانده حاشیه به عروه بزنند. تو از کی تا حالا دلت برای روایات اهل بیت می سوزد؟! یا آن آقا می گوید این روایات چنین است، تو که مجتهد نیستی؛ اگر هم باشی فهمت برای خودت معتبر است. آن کسی که اقدام کرده از تو با سوادتر بوده، فقیه تر بوده، فهم فقیهانه اش است همه هم قبول دارند که عادل بوده و آن موقع که امام پا به میدان گذاشتند همه او را اعدل فقها می دانستند، هیچ کس تردید نداشت، مجتهد جامع الشرایط به تشخیص خودش عمل کرده مقلدینش هم دنبالش حرکت کردند. یک اتفاقی افتاد مراجع دیگر هم وقتی دیدند کار به اینجا رسید همه آمدند پشت سر ایشان، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی آمد مرحوم  آیت الله العظمی اراکی آمد.

آقا این انقلاب چرا حجت نیست مگر غیر فقیه اقدام کرده است؟! بله اگر غیر فقیه بود ما قبول نداشتیم. اگر عادل نبود ما قبول نداشتیم. فقیه عادل جامعه الشرایط براساس تشخیص خودش از اسلام و از شرایط تشخیص داده باید یک قیامی کند خدا هم به نتیجه رسانده است. کار سخت شده مرتب زیرآب کشی می کنند. کم کم رسانه های غربی و سکولارها افتادند دنبال این روایات! شما چکار با این روایات دارید، این روایات اندازه دهن شما نیست که می خوانید.