نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه بیستم فلسفه اصول فقه/ تبیین و بررسی کلام مرحوم شهید مطهری در احکام ثابت و متغیر

متن زیر تقریر جلسه بیستم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 21 دی ماه 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نظریه مرحوم شهید مطهری فرمودند ایشان بحثی در مورد ثابت و متغیر از منظر فلسفی کرده اند و بعد آنرا به بحث اجتماعی کشیده اند و برای حل مسائل متغیر طرحی در انداخته اند و نکاتی که جلسه قبل ذکرشد آن را حل می کنند. استاد در این جلسه دو ملاحظه در کلام ایشان را بیان می کنند. اولا نیاز متغیر فقط تعین جدید نیاز ثابت نیست بلکه سرپرستی نیازها می شود. ثانیا ابزار و تکنولوژی حتما جهت دار است و اینکه دین دخالتی در آن نمی کند حرف تمامی نیست..

نظریه شهید مطهری

کلام در دیدگاه بزرگان در نسبت شریعت و حکومت بود و بدین جهت به این بحث پرداخته شد که روشن شود که آیا برای رسیدن به احکام اداره نیازمند ارتقای علم اصول هستیم یا همین اصول و فقه موجود برای اداره کفایت می کند. در بررسی نظریه شهید مطهری بودیم؛ نظریه ایشان از این جهت که دقت بالا و نوآوری ایشان، باید دوباره بازخوانی شود، تا حق مطلب ایشان ادا شود.

مسئله ایشان در دو کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» و «اسلام و مقتضیات زمان» همان مسئله مرحوم علامه طباطبایی است که با فرض اینکه اسلام دین ثابت و دین خاتم است، آیا با تغییر شرایط هم کفایت می کند یا خیر؟

مرحوم شهید مطهری این سوال را هم از منظر فلسفی طرح کرده اند و هم از منظر اجتماعی.

طرح بحث ثابت و متغیر از منظر فلسفه

در مباحث فلسفی ایشان مفصلا به دو بحث مهم در ثابت و متغیر پرداخته و دو نکته را طرح کرده اند؛ اول اینکه نسبت بین عالم متغیر با ذات ثابت الهی چیست؟ دوم اینکه در تغییر شیء، آیا تمام زوایای آن تغییر می کند یا در حرکت، ثباتی هم هست؟ این دو بحث از مباحث مهم فلسفی هستند که حل آن هم بسیار مشکل است.

ایشان می فرمایند اگر همه چیز در حال تغییر باشد و هیچ امر ثابتی نباشد، پس قاعدتا دین ثابت هم بی معنی خواهد بود زیرا اولا فرض این است که همه چیز درحال تغییر است لذا خود دین در حال تغییر است و ثانیا اگر فرض کنیم که دین ثابت است، وقتی همه چیز متغیر است دیگر دین ثابت کفایت نمی کند.

ایشان در این باره اولا یک پاسخ نقضی بیان فرموده اند که دیگران(مارکسیست ها) هم در مکتب خود اصول ثابتی دارند که تغییر نمی کند لذا این اشکال به خود آنها هم وارد است و اگر همه چیز در حال تغییر باشد، هیچ مکتبی نمی تواند ادعای ثبات کند؛ ثانیا با بیان مثال هایی این شبهه را پاسخ می دهند؛ ایشان می فرمایند در علوم ریاضی، طبیعی و حتی علوم انسانی، قواعد ثابتی وجود دارد که در طول چندین قرن هیچ تغییری نکرده است؛ مثلا هندسه اقلیدوسی و ریاضیات فیثاغورسی قرن هاست که جریان دارد و تغییری نکرده است.

البته ایشان در اینجا صرفا با بیان مثال به مسئله پاسخ داده اند -که تغییر عمومی در جهان ماده به این معنا نیست که در این عالم هیچ ثباتی وجود نداشته باشد؛- لکن این مسئله را تبیین فلسفی نفرموده اند که ثبات به کجا بازمی گردد؟ و نسبت ثابت و متغیر چیست؟ و آیا شیء متغیر از همه ابعاد در حال تغییر است؟ اگر ثابت و متغیر هیچ ارتباطی نداشته باشد به طور کلی ارتباط گذشته و آینده قطع می شود و انسان نمی توان همان فرد دیروزی باشد.

می گویند بهمن یار که شاگرد ابن سینا بوده است در نسبت ثابت و متغیر مکررا از ابن سینا سوال می کرده است که همه چیز در حال تغییر است و یک روز وقتی از وی این سوال را میپرسد، ابن سینا به او پاسخ داده بودند که برو از هرکه سوال کرده ای بپرس؛ بهممن یار می گوید قبلا هم از شما سوال کرده بود، و ابن سینا نتیجه می گیرد که پس یک ثباتی وجود دارد.

نسبت به این سوال های فلسفی که ثبات به کجا بازمی گردد و نسبت ثابت و متغیر به چه صورت است، نظریات مختلفی بیان شده است که در جای خود باید دنبال شود؛ به عنوان مثال استاد ما در فلسفه حرکت می فرمودند فاعل ثابت است و اراده او حاکم بر تغییرات است.

طرح بحث ثابت و متغیر از منظر اجتماعی

از منظر اجتماعی و زاویه جامعه شناسانه هم ایشان با این سوال مواجه بوده اند که قوانین تابع نیازها شکل می گیرند و وقتی نیاز ها تغییر می کند، قوانین و سازوکار های اجتماعی هم باید تغییر کند؛ ایشان به این شبهه نیز پاسخ داده اند که انسان نیازهای ثابت و متغیر دارد و همه نیازهایی که انسان به ابزار دارد، نیازهای متغیر اوست که تحت نیازهای ثابتی شکل می گیرد.

مثلا نیاز انسان به حمل و نقل یک نیاز ثابت است ولی در زمانی با مرکب حیوانی رفت و آمد می کند ولی گاهی با مرکب صنعتی که هر دو نیاز ثانوی و درجه دو و درحال تغییر هستند ولی نیاز اصلی و اولی انسان همان نیاز به حمل و نقل است که یک نیاز ثابت است. و به همین جهت قوانین ثابت برای نیازهای ثابت متصور است.

رمز و راز دوام و برقراری اسلام در برابر شرایط متغیر

ایشان پس از پاسخ به اشکال ثابت و متغیر از منظر فلسفه و جامعه شناسی به این نکته پرداخته اند که اسلام چطور با شرایط متغیر برقرار می ماند و و می فرمایند کسانی که گمان کرده اند که تغییر شرایط مانع حاکمیت اسلام است به دو نکته توجه نکرده اند؛ یکی اینکه تغییر شرایط به چه معناست و دوم اینکه سازوکاری که در اسلام قرار داده شده است به صورتی است که توانایی پاسخ به شرایط متغیر را دارد.

جهت داری تغییرات

ایشان قبل از بیان سازوکاری که در اسلام قرار داده شده است، یک مقدمه خوبی بیان کرده و می فرمایند انسان چون دارای اختیار است و می تواند خیر یا شر را انتخاب کند -و علاوه بر آن دارای خلاقیت است و حتی خلافت را ایشان در بعض تعبیرات خود اینگونه معنی کرده اند که انسان دارای خلاقیت است.- لذا هر نوآوری و خلاقیتی که توسط انسان تولید شده خیر و پیشرفت نیست و ممکن است بعض نوآوری ها انحطاط و شرّ باشد.

بنابراین نو و کهنه بودن معیار خیر و شر نیست که گفته شود که هرآنچه نو و جدید است پیشرفت و خیر است و هرآنچه کهنه است شر است. بلکه بعض نوآوری ها از شرور هستند و بعض امور کهن خیر هستند.

ایشان می فرمایند اسلام با دو تفکر مخالف است؛ یکی متجددین هستند که همه تغییرات را خیر می دانند و دیگر متحجرین هستند که هرآنچه کهن هست را خیر می دانند؛ ایشان می فرمایند هم متحجرین و هم متجددین در این اشتباه مشترک هستند که هردو درباره اسلام می گویند که اسلام طرفدار همان فرم های سابق است ولی متجددین می گویند به همین دلیل باید اسلام را کنار گذاشت و متحجرین می گویند به همین دلیل باید نوآوری ها را کنار گذاشت؛ درحالی که اصلا اسلام طرفدار فرم های سابق نیست، بلکه محتوایی را آورده است که در فرم های مختلفی جای می گیرد.

پنج نکته در سازگاری و بلکه مدیریت اسلام نسبت شرایط متغیر

بعد از این، ایشان به این مسئله پرداخته اند که اسلام به عنوان دین ثابت با چه سازوکاری می تواند شرایط متغیر را اداره کند؛ همانطور که گفته ایشان پنج نکته بیان کرده اند که سازوکار اسلام برای اداره شرایط متغیر هستند.

اولین نکته ای که ایشان بیان کرده اند این است که اسلام محتوا، هدف و مسیر را بیان می کند اما نسبت به قالب و ابزار نظر خاصی ندارد. ایشان می فرمایند ماموریت دین و علم قابل جمع است زیرا دین از باید ها و اهداف بحث کرده و علم از هست ها و «اگر آنگاه» ها بحث کرده است. مثلا دین می گوید که در راه خدا مبارزه و جهاد کنید ولی کاری به ابزار مبارزه ندارد ولی علم به ابزار مبارزه پرداخته و کاری به این ندارد که با این ابزار با چه کسانی باید مبارزه کرد.

ایشان می فرمایند: «هيچ احتياج واقعى نيست كه اسلام جلو آن را گرفته باشد. اسلام جلو هوس را گرفته است. در وقتى كه تراكتور پيدا شده اگر كسى بگويد من با گاوآهن شخم می زنم، اين محكوم است ولى اگر مد بالاى زانو بيايد بايد از آن جلوگيرى كرد. اين فيلم هاى مهيج و خانمان برانداز را نمی شود به عنوان پديده قبول كرد. اگر وسيله اى پيدا شود، آن وسيله را می توان براى هدف هاى مشروع و نامشروع استخدام كرد.

وسيله كه بيچاره زبان ندارد، مانند بلندگو كه كارش اين است كه صوت را قوى می كند. آن بيچاره می گويد اگر ذكر خدا را بگويى من قوى تر میكنم، اگر  كفر هم بگويى من قوی تر می كنم. راديو فى حد ذاته ابزارى است كه هرچه در پشت آن دستگاه گفته شود با برد زيادى تحويل می دهد، اما زبان بسته آيا هيچ می گويد كه اينجا فلان تصنيف را  بخوانيد يا آيه قرآن را بخوانيد؟ تلويزيون هم از همين قبيل است.

اگر كسى در مورد وسايلى كه انسان را به هدف هاى صحيحش نزديك می كند بگويد من نمی خواهم از اين وسايل  استفاده كنم و آن وقت كسى كه دنبال هدف هاى نامشروع می رود از همين وسايل استفاده كند و اين كه دنبال هدفهاى مشروع می رود از اين وسايل استفاده نكند، چنين شخصى محكوم به شكست است. مثل اينكه شما بگوييد من مسلمانم و می خواهم هدف اسلامى را تعقيب كنم، می خواهم جهاد كنم و واقعا هم قصد شما لله است. ديگرى در راه شيطان می خواهد بجنگد، در راه مادي گرى و فساد می جنگد. اما او از وسايلى كه امروز پيدا شده است مثل توپ و تفنگ و خمپاره استفاده می كند و شما می گوييد من به وسيله كار ندارم، می خواهم با كارد و شمشير بجنگم. قطعا شما محكوم هستيد. شما هدف خود را با دست خودتان محكوم كرده ايد.»

نکته دومی که ایشان در سازوکار اسلام برای بقاء در شرایط مختلف بیان کرده اند این است که احکام متغیر لباس و پوشش برای احکام ثابت هستند و ممکن است در شرایط مختلف این لباس تغییر کند ولی آن احکام ثابت در شرایط مخختلف تغییری نمی کند. ایشان چهار مثال هم برای این نکته بیان کرده اند که در جلسات گذشته بیان شد.

دو نکته مثبت و بسیار مهم در کلام ایشان است یکی اینکه تحول را به خیر و شر تقسیم کرده اند و دوم همین نکته است که ثابت و متغیر را در داخل فقه و استنباط برده و می فرمایند بعض احکامی که در اسلام بیان شده است، حکم متغیر هستند مثل سبق و رمایه نسبت به «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ». ممکن است این بحث ایشان در این مثال را بعض فقها نپذیرند اما توجه ایشان به این نکته که نیاز به منزلتی از اجتهاد داریم که بتوان حکم ثابت و متغیر را جدا کند، بسیار مهم است. یعنی ایشان احکام متغیر را دیگر صرفا عرفیه نمی دانند بلکه می فرمایند بعض از احکام خود اسلام هم حکم متغیر هستند؛ لذا نیامند ارتقای در اجتهاد می شویم تا بتوان احکام ثابت از متغیر را جدا کرد.

سپس ایشان سه قاعده دیگر در سازوکار اسلام را بیان کرده اند که یکی قاعده تزاحم است که مربوط به مقام اجرا و امتثال است و و دوم عناوین ثانویه است که امکان عمل به اسلام در شرایط متغیر را فراهم می کند و سوم بحث از اختیارات حاکم است که مرحوم شهید صدر به صورت متعین در حوزه منطقة الفراغ می فرمایند که خدای متعال به حاکم اجازه قانون گذاری داده است لذا در شرایط متغیر قوانین متغیری هم جعل می شود.

بررسی کلام مرحوم شهید مطهری

یکی از ملاحظاتی که در کلمات ایشان وجود دارد این است که همانطور که در بررسی کلام مرحوم علامه بیان شد، اینطور نیست که نیاز امر ثابتی باشد و فقط تعینات آن متغیر باشد مثل اینکه حمل و نقل نیاز ثابتی باشد ولی شیوه حمل و نقل متغیر باشد. بلکه خود نیازهای انسان هم درحال رشد و تکامل است و دین آن را سرپرستی می کند. یعنی خود نیاز هم تکامل پذیر و رشد پذیر و هدایت پذیر و قابل تغییر است.

دین فقط پاسخگویی به نیازها نمی کند و تعینات نیاز هم به علم سپرده نشده است بلکه دین نیاز را سرپرستی کرده و در سرپرستی تکامل نیاز و ارضا، هم جهت را معین می کند و هم مقومات آن را بیان کرده و هم رشد آن را بیان می کند. اسلام بیان می کند که نیاز محوری انسان که همه نیاز ها باید حول او و بر محور او شکل گرفته و رشد کند کدام است؟ و اسلام بیان می کند که کدام نیاز ها اصلی و کدام فرعی هستند و چطور در یک نظام باهم نسبتی پیدا کرده و بهم متقوم می شوند. بخشی از تحول نیاز به عهده علم اخلاق است؛ لذا یکی از کارهای اصلی عرفایی که شاگری می پذیرند این است که نیازهای او را در مسیر خاصی رشد دهند. مثلا نیاز به اکل با نیاز به تهجد در سحر نسبتی برقرار می کند لذا اگر پرخوری کند دیگر سحر را از دست خواهد داد.

بنابراین راهبری و تکامل نیاز را نمی توان به علم سپرد بلکه دین است که باید نیاز ها را سرپرستی کند. در زمان گذشته در هر محله ای حمام، بازار و مسجد در کنار هم بود ولی با مدیریت غربی ها هر منزلی حمام دارد و هر محله ای چندین سوپرمارکت دارد ولی برای هر چند ده هزار نفر یک مسجد بنا می کنند و آن را کافی می دانند. بنابراین نمی توان به تکامل نیاز، پیوند نیاز ثابت و متغیر و رشد نیاز توجه نداشت و آن را واگذار به علم و تکنولوژی کرد.

اگر سرپرستی نیاز به علم واگذار شود و دین در آن دخالتی نکند، نیازها را به هر سمتی که بخواهند سوق می دهند؛ آنها برای نیازهای شیطنت آمیز خود علم هم درست کرده اند؛ برای نظریه اکتفاء علم روانشاسی درست کرده و می گویند که هر انسانی هم نیاز مردانه دارد و هم نیاز زنانه دارد و هرکسی خودش باید انتخاب کند که زن باشد یا مرد!! حتی می گویند در مدرسه هم نباید ضمیر مذکر و مؤنث راجع به خود بکار ببرند چون هنوز جنسیت خود را انتخاب نکرده اند.

ملاحظه دوم

ملاحظه دوم در کلمات ایشان این است که از کلمات ایشان و بعض تصریحات ایشان استفاده می شود که ایشان گرچه تحولات را محصول اراده انسان می دانند و آن را تقسیم به خیر و شر کرده اند ولی ابزار و علم و تکنولوژی را جهت دار نمی دانند؛ درحالی که علم و تکنولوژی هم محصول خلاقیت انسان است و لذا خیر و شر در آن هم راه دارد و اینطور نیست که علم همواره خیر باشد.

این که علم جهت خاصی ندارد، همان مغالطه بزرگی است که حوزه علمیه دچار آن شده است و ریشه آن هم به معرفت شناسی ارسطویی بازمی گردد؛ اگر در معرفت شناسی علم به شناخت واقع تعریف شد و ابزار صحت آن هم به منطق بازگشت، و ارتباطی با دین نداشت پس هرکه منطق را رعایت کند روش صحیحی را استفاده کرده و وقتی ارتباط به دین نداشت همیشه خیر است.

برای اثبات بی جهت بودن علم گاهی یک روایاتی هم ضمیمه می شود که فقیه برای شک بین سه و چهار هم به این صورت تفقه نمی کند؛ مثلا از این روایات که «العلم نور» یا «اطلبوا العلم ولو بالسین» «طلب العلم فریضه» و ائمه علیهم السلام از طبیب یهودی استفاده کرده اند و فلان یهودی به فرزندان ایشان نوشتن آموخته است، نتیجه گیری می شود که علم اسلامی و غیر اسلامی ندارد!!

البته روشن است که ابزار اسلام را نمی توان ثابت گرفت و اگر کسی ابزار اسلام را ثابت بگیرد و ابزار دنیای کفر را متغیر بگیرد محکوم به شکست است اما اینطور نیست که تحول ابزار یک صورت دارد و اسلام درباره آن نظری نداده است.

نکته دیگر این است که جهت دار بودن ابزار به این معنا نیست که ابزار صددرصد و مطلقا جهت خاصی دارد و هیچ خیری در آن نیست و اصلا نمی توان از آن در جهت دیگر استفاده کرد؛ لکن ابزاری که برای جهت باطل ساخته شده بسیار متفاوت با ابزاری است که در جهت پرستش خدای متعال ساخته شود. مثلا اگر چاقویی برای خوردن میوه درست شود می توان با آن آدمی را هم به قتل رسانید اما چاقویی که برای جنگیدن درست می شود خیلی متفاوت است با چاقویی که برای میوه خوردن درست می شود. یعنی همانطور که انسان در مقابل خود کفار مجبور نیست و می تواند در مقابله با او مبارزه کند، در مقابل ابزارهای او هم مجبور نیست و می توان در ابزار تصرف کرده و در جهت دیگری از آن استفاده کرد ولی اینکه ما مجبور نیستیم به این معنی نیست که خود ابزار هیچ جهتی ندارد.

این ابزار و فن آوری گسترده و این توسعه ارتباطات برای توسعه اخلاق الهی نیست و اینطور نیست که برای توسعه اسلام هم همین ابزار و فن آوری ها مورد استفاده قرار بگیرد. لذا در واقعیت خارجی هم خروجی و محصول این ابزارها، توسعه دنیا پرستی و اخلاق مادی است نه توسعه خداپرستی.

در واقع تمام نکته ای که در این ملاحظه دوم وجود دارد این است که حال که همه نوآوری ها به اراده بازمی گردد، معیار خیر بودن اختیار چیست؟ اگر معیار خیر بودن این است که باید اختیار بر اساس خضوع و تواضع و سیر در جهت پرستش و تقرب خدای متعال حرکت کند، پس معیار سنجش علم و فن آوری و بلکه علوم تجربی و بلکه علوم پایه هم به همین جا بازمی گردد. یعنی حتی دستگاه ریاضی هم محصول یک خلاقیتی است و جهت خاصی دارد و باید ریاضیات اسلامی تولید شود؛ روشن است که مراد این نیست که در ریاضی اسلامی، دو ضرب در دو چهار نمی شود بلکه مراد این است که دستگاه ریاضی برای اهداف خاصی ساخته شده و اگر آن هدف تغییر کند، دستگاه ریاضی متناسب با خود را می خواهد که در این صورت سطح معادلات دستگاه ریاضی جدید متفاوت با معادلات قبلی خواهد بود نه اینکه دیگر دو ضرب در دو چهار نباشد.

بنابراین اسلام هم تکامل نیازو ارضا را مدیریت می کند و هم تکامل علم و فن آوری را مدیریت می کند؛ مدیریت اسلام نسبت به نیاز و علم هم در تولید است و هم در محصول لذا بعض فن آوری ها به صورت کلی باید حذف شود؛ همانطور که در تمدن مدرن هم در ورودی و تولید، علم را مدیریت می کنند و هم در خروجی و محصول هم آن را مدیریت می کنند و اگر در جایی محصولی با ارزش های آنها سازگار نباشد آن را به صورت کلی حذف می کنند و علمی که قدرت آن را برگزیند باقی می ماند، در اسلام هم بعض علوم کاملا باید حذف شود. مثلا در غرب در نظریاتی مثل نظریه تکامل داروین و مثل مدل بهداشت کنونی، رقبائی وجود داشته است که به طور کلی آنها را حذف کرده اند و اصلا صدای آنها در دنیا شنیده نمی شود. در این دوران هم که تمرکز قدرت آنها بهم ریخته و تکثری پیدا شده است، بازهم دوباره مدیریت می کنند که چطور می شود استارت آپ ها و شبکه توسعه فن آوری را کنترل کرد، و آن را رها نمی کنند.