نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه هجدهم شرح کتاب الحجه کافی/ تبیین معنای وسیعی از بقاء و فناء و ارتباط حیات دنیوی و معنوی انسان

متن زیر تقریر جلسه هجدهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 24 آذر ماه 99 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث بقاء و فنائی که در جسله قبل داشتند به یک مساله مهم اشاره کردند که حیات دنیوی انسان مندک در حیات معنوی انسان است و ابتدایی ترین مسائل انسان با قوای معنوی و عوالم دیگر انسان ارتباط دارد. روایات مکرری از اهل بیت به این ارتباط اشاره می کند. لذا حقیقت بندگی انسان در ساحت زندگی مادی او هم حضور دارد و دور شدن از وادی بندگی هلاکت دنیایی هم برای انسان خواهد داشت...

تبیین اجمالی بقاء و فناء در روایت

بحث در این فراز از روایت هشام بن حکم بود که فرمود سفراء الهی شما را دلالت بر اموری می کنند که «مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُم». در توضیح این عبارت مرحوم صدرا در شرح خود فرمودند: انسان مدنی بالطبع است و حیات اجتماعی خواهد داشت و برای حیات اجتماعی صالح و با دوام نیاز به قانون عادله ای دارد که این مسئله را تضمین کند. و این جز با انبیاء حاصل نخواهد شد. انسانی که منفعت طلب است، اگر قانون عادله ای نباشد، این سبب می شود که تنازع رخ دهد و حیات اجتماعی و تاریخی انسان در معرض خطر قرار گیرد. ایشان در مقدمه پنجم این نکته را اشاره کرده و بیان فرمودند که این مسئله از همین فراز روایت بدست می آید.

در واقع ایشان می­خواهند بفرمایند که حیات انسان (ولو حیات دنیوی انسان) حیات پیچیده ای است و کل این منظومه نیاز به بقاء و صلاحی دارد که این جز با انبیاء حاصل نمی شود. انسان بدون انبیاء مسیرش جز به تخریب و فساد و فناء خود و در مرحله بالاتر به فناء حیات اجتماعی و تاریخی منجر نخواهد شد.

مرحوم شعرانی هم در تعلیقه­ای که بر حاشیه مرحوم ملاصالح دارند، فرمودند: ظاهر بیان ملاصالح در شرح این است که اعتقاد به توحید سبب بقاء است و کفر سبب فناء. ولی مقصود ایشان فناء و بقاء در ساحت شخص انسان نیست زیرا مومن و کافر با مرگ معدوم نمی شوند بلکه از این دیار به دیار دیگر منتقل خواهند شد؛ لذا فرمودند بنظر ما غرض ایشان این است که ایمان و کفر سبب حیات و بقاء نوع انسان در حیات اجتماعی و تاریخی اوست.(1)

بنظر ما نیز روشن است که عبارت بقاء و فنائی که در روایت هشام مورد توجه است، بقاء و فناء به معنی موجود و معدوم نیست. این از مسلمات معارف قرآن و اهل بیت بلکه جمیع شرائع الهی است که انسان ولو کافر باشد، معدوم نمی شود، بلکه با ایمان به بهشت و با کفر به جهنم می رود. بله گاهی اوقات فناء به معنی معدوم هم ممکن است بکار رود، کمااینکه در صحیحه مسعده بن زیاد که در جلسه قبل اشاره کردیم، حضرت تذکر می دهند که انسان، فناء به این معنا ندارد، بلکه منتقل از یک دار به دار دیگری می شود.(2) لذا باید بررسی کنیم که اگر مقصود از بقاء و فناء در این روایت، حیات دنیوی انسان است، این چه توضیحی دارد و اگر معنای دقیق تر و وسیع تری دارد چه نکته ای مراد روایت است.

بیان ارتباط حقیقت ایمان و کفر با بقا و فناء

بحثی که جلسه قبل اشاره کردیم این بود که در یک معنا بقاء به معنی زندگی در دارالتوحید و زندگی در دار کفر، فناء انسان است. توضیح اینکه ما دو عالم برای زندگی داریم؛ یک دار، وادی ایمان و توحید است که دار بقاء است و در طرف مقابل یک دار، وادی کفر و شرک است که دار فناء است. انسان مختار است که در یکی از ایندو دار زندگی کند. این دار باقی صرفاً هم مقصود حیات اخروی انسان نیست، بلکه در همین دنیا هم انسان می تواند در دار باقی زندگی کند و می تواند در دار هلاکت و فناء زندگی کند.

در آیه شریفه سوره مبارکه رحمن فرمود: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ * وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»(رحمان/26-27) یعنی راه خروج انسان از دار فناء، گره خوردن به وجه الهی است. آنچه باقی است وجه الهی است و انسانی که به این وجه الهی (که در روایات مکرری به امام تفسیر شده است) پیوند بخورد او هم باقی خواهد شد. اگر انسان خودش و همه قوایش را به امام و ولایت امام تسلیم کند، خودش و قوایش هم وجه و باقی خواهد شد.(3) در روایاتی ذیل این آیه و نیز ذیل آیه سوره مبارکه قصص که فرمود: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ‏ إِلاَّ وَجْهَه‏»(قصص/88) این نکته بیان شده بود که در جلسه قبل اشاره کردیم.

توضیح بیشتر این مسئله اینکه انسان در محیط توحید و ولایت حضرات معصومین همه قوای او حفظ و بالنده و شکوفا می شود و از طرف دیگر محیط ولایت اولیاء طاغوت دار بائر و کویری است که همه وجود انسان آنجا از دست می رود. در آیه شریفه فرمود: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار»(ابراهیم/28-29) یعنی انسان اگر وجود خودش را در محیط شرک و کفر قرار دهد، مانند کشاورزی است که در بیابان مشغول کشت و زرع است. این فرد عمل انجام می دهد و زحمت و سعیی دارد ولی این عمل او بجایی نخواهد رسید و ثمری ندارد. می خواهد رزقی برای خود فراهم کند ولی رزق از دستش می رود. می خواهد نیازی را مرتفع کند ولی بجای آب دارد به سراب پناه می برد. در سوره مبارکه نور ذیل آیه ظلمات اینطور فرمود: «وَالَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ‏ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئا»(نور/39) عمل معدوم نمی شود ولی در این وادی هرچه بکارد خار برداشت می کند.

ضمانت حیات و بقاء دنیوی به دلالت انبیاء

اما معنای دیگری که مورد توجه است و باید توضیح داده شود و بعید هم نیست که ظاهر اولیه روایت هشام بن حکم باشد، این است که در همین نظام طبیعت و دنیا، حیات و بقاء انسان به دلالت انبیاء است و انسان بدون انبیاء حیات و بقائش در معرض خطر است.

توضیح اینکه اگر ما حیات و بقاء خودمان را ساده معنا کنیم، ممکن است گفته شود که انسان بدون انبیاء هم می تواند بقاء خودش را تضمین کند و نیازهای خود را خواهد شناخت و طریق رفع این نیازها را هم به تجریه و عقل خود پیدا خواهد کرد. بطور مثال نیاز به خورد و خوراک دارد؛ نیاز به پوشش و سرپناهی دارد؛ نیاز به تمتعات جنسی دارد و... که اینها را می تواند خودش بفهمد و مرتفع کند. و همین هاست که بقاء حیات انسان را تضمین می کند.

ولی با دقت روشن می شود که حتی انسان خود بنیاد و رها شده از انبیاء هم، این امر حیات انسان و بقاء او را ساده معنا نمی کند، بلکه توجه می کند که بحث سلامتی و حیات و بقاء انسان امر بسیار پیچیده ای است. امروز بشر فقط یک غذا خوردن و لباس پوشیدن ساده را بحث نمی کند، بلکه سعی می کند تمام عوامل مرتبط با این مسئله و نیازهای بشر و تصرفی که در طبیعت می کند و آثاری که در ادامه برای حیات او خواهد داشت را ملاحظه کند. مثلاً یک غذا خوردن ساده نیست بلکه آثار این غذاها و تاثیر آن بر جمیع حیات انسان را مورد ملاحظه قرار می دهد.

لذا می بینید کم­کم علومی متولد شده است؛ از جمله علم تغذیه با فروعات آن؛ علم طب و شاخه های متنوع آن؛ علم محیط زیست و مانند اینها؛ که رشته های گسترده ای هم هست. همه اینها به یک معنی برای ضمانت مصالح و حیات و بقاء انسان ایجاد شده است. به تعبیر دیگر آنچه امروز به اسم «توسعه پایدار» معرفی می کنند، طرح جامعی است که برای جمیع حیات انسان ها و بقاء و پیشرفت و شکوفایی آن مطرح می شود.

حال با این توسعه معنا و دقتی که در معنای حیات و بقاء می کنیم، واقعاً ما بدون انبیاء به این مصالح حیات دنیوی و بقاء خودمان دست پیدا می کنیم؟! یا اینکه یک تلاش کوری است که هرچند وقتی اعلام می کنیم که کجاها خطا رفتیم و آثار آن در نابودی نسل و قوا و طبیعت و جمیع شئون زندگی ما اینها بوده است؟! این عالم نظام خلقت خداوند متعال است که طبق ربوبیت و طرح خداوند متعال در حال حرکت است. ما اگر می خواهیم در این نظام حرکت کنیم نیاز به تعالیم انبیاء داریم و الا همین حیات دنیوی خودمان را هم در معرض خطر قرار خواهیم داد. امروز بشر در خطر سلامت جسمی و روحی است که به تعبیری عالم در مقابل او طغیان کرده است. با طغیان و سرکشی انسان در مقابل قواعد و سنن الهی در عالم، این عالم و طبیعت در مقابل او قیام کرده و با او برخورد می کند.

اینکه بعض فلاسفه ما فرمودند که ما در بعض امور نیاز به انبیاء داریم، این حرف تمامی نیست. اینکه عده ای فرمودند ما حکمت نظری و علمی داریم و در حکمت عملی (که شامل سیاست مدن و تدبیر منزل و اخلاق است) نیاز به انبیاء هست ولی در حکمت نظری (که الهیات و طبیعیات و ریاضیات است) فقط در الهیات آن نیاز به انبیاء هست؛ ما این را قبول نداریم. ما در جمیع شئون حیات مان نیاز به دلالت انبیاء داریم. اینکه دلالت بر مصالح و مفاسد و بقاء و فناء، را در یک ساحت خاصی معنا کنیم، حرف خطایی است. این حرف به این معنا هم نیست که راه انبیاء راه بهتری است ولو راهی که خود بشر می رود هم خیر است. بلکه راه استکبار و جداشدن از انبیاء، راه شر و مفاسد است و ما را به سمت فناء می برد.(4)

ارتباط حیات دنیوی و امور معنوی در تعریف بقاء

نکته ای که اینجا باید توجه کرد این است که وقتی نیاز به انبیاء در رسیدن به حیات و صلاح و بقاء روشن تر می شود که بدانیم بسیاری از اموری که در همین بقاء و صلاح در امور دنیای ما تاثیر می گذارد، از جنس ارتباط به خدا و ایمان و کفر انسان است. به تعبیر دیگر یک موقع شما صلاح و بقاء دنیا را در ساحت ماده تعریف می کنید؛ ولی یک موقع این صلاح و بقاء را فقط در امور مادی تعریف نمی کنید بلکه عوامل متعدد معنوی و حقیقت ایمان و کفر و شئون آن مطرح می شود که در همین زندگی دنیایی شما و صلاح و بقاء حیات فردی و اجتماعی و تاریخی انسان تاثیر دارد.

در روایات و معارف ما اموری متعددی بیان شده است که اصلاً برای انسان من دون انبیاء قابل محاسبه نیست. اصلاً انسان نمی تواند به این امور و طرح و مشیت خدا دست پیدا کند؛ که چه اموری از جانب خدا در این عالم موثر در حیات ما هست و بقاء ما را تضمین می کند. این عالم بسیار پیچیده تر از این نگاه مادی به دنیاست و بدون توجه به این امور حتی معیشت انسان هم تامین نمی شود و حیات و بقاء او در معرض خطر است. این نگاه به دنیا و حیات انسان و محاسبه آن جز از طریق انبیاء برای ما حاصل نمی شود. به تعبیر دیگر این عالم برای هدف و غایتی توسط خداوند متعال خلق شده است که اگر ما در این مسیر و طرح خدا حرکت نکنیم مسائلی بوجود می آید که زندگی ما را حتی در دنیا به مخاطره می اندازد.

چند روایتی را اشاره می کنیم که پیچیدگی این حیات معنوی و ایمانی را با حیات دنیوی انسان و دخالت در همین حیات و بقاء ظاهری، بیان کرده است. در صحیحه ابوحمزه ثمالی در کافی شریف فرمود: «ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ إِنَّهُ مَا مِنْ سَنَةٍ أَقَلَ‏ مَطَراً مِنْ سَنَةٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِي صَرَفَ عَنْهُمْ مَا كَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِي تِلْكَ السَّنَةِ إِلَى غَيْرِهِمْ وَ إِلَى الْفَيَافِي وَ الْبِحَارِ وَ الْجِبَالِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَيُعَذِّبُ الْجُعَلَ فِي جُحْرِهَا بِحَبْسِ الْمَطَرِ عَنِ الْأَرْضِ الَّتِي هِيَ بِمَحَلِّهَا بِخَطَايَا مَنْ بِحَضْرَتِهَا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهَا السَّبِيلَ فِي مَسْلَكٍ سِوَى مَحَلَّةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ»(5) یعنی خداوند هیچ سالی باران را کم نمی کند ولی بخاطر معاصی انسان ها، آن را از وادی معصیت دور می کند و در کوها و بیابان ها و دریاها و یا به اقوام دیگر می رساند. و حتی حشرات ساکن این دیار هم بخاطر این قوم در عذاب واقع خواهد شد؛ البته برای این حیوان راه خروج از این قوم قرار داده شده است.

بعد حضرت در ادامه حدیث فرمودند: «وَجَدْنَا فِي كِتَابِ رَسُولِ اللَّهِ إِذَا ظَهَرَ الزِّنَا مِنْ بَعْدِي كَثُرَ مَوْتُ‏ الْفَجْأَةِ وَ إِذَا طُفِّفَ الْمِكْيَالُ وَ الْمِيزَانُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِينَ وَ النَّقْصِ وَ إِذَا مَنَعُوا الزَّكَاةَ مَنَعَتِ الْأَرْضُ بَرَكَتَهَا مِنَ الزَّرْعِ وَ الثِّمَارِ وَ الْمَعَادِنِ كُلَّهَا وَ إِذَا جَارُوا فِي الْأَحْكَامِ تَعَاوَنُوا عَلَى الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ إِذَا نَقَضُوا الْعَهْدَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ عَدُوَّهُمْ وَ إِذَا قَطَّعُوا الْأَرْحَامَ جُعِلَتِ الْأَمْوَالُ فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ وَ إِذَا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَّبِعُوا الْأَخْيَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ»(6)

یعنی وقتی فحشاء زیاد شود مرگ های ناگهانی زیاد می شود؛ اگر در مکیال و میزان ها تطفیف و کم فروشی شود، قحطی و نقص در قوم ایجاد می شود؛ اگر منع زکات شود زمین برکتش را منع می کند؛ وقتی در جامعه عهدشکنی رخ دهد، خدا دشمنان را بر آنها مسلط می کند؛ وقتی قطع رحم شود، اموال در دست اشرار قرار می گیرد. و اگر امر به معروف و نهی از منکر و تبعیت از اخیار از اهل بیت رسول ترک شود، خدا اشرار را بر آنها مسلط می کند و اخیار دعا می کنند ولی استجابت نمی شود.

اینها آثار افعال ماست که احدی در عالم بجز انبیاء نمی توانند از این امور پرده برداری کنند. حکیم و غیر حکیم و دانشمند و غیر آن از این امور خبری ندارند. اینها روابط بین فعل ما و سنن الهی است. مشیت و اراده الهی در عالم به نحوی است و به ما هم اختیار داده است. آیا نباید از نظام این عالم به ما خبر دهد؟! با اراده ما سنن الهی عوض نمی شود و اینطور نیست که هرطور ما بخواهیم این عالم با ما برخورد کند. این روایت هشام بن حکم همین نکته را بیان می کند که حکمتی در عالم هست که با شما نسبت به آن محاجه رخ خواهد داد. این دلالت بر مصالح و بقاء و فناء دنیوی هم بدون انبیاء انجام نخواهد شد.

در روایت دیگری که در معانی الاخبار مرحوم صدوق نقل شده است فرمود: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا خَالِدٍ الْكَابُلِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ زَيْنَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ‏ الذُّنُوبُ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ الْبَغْيُ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِي الْخَيْرِ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ وَ كُفْرَانُ النِّعَمِ وَ تَرْكُ الشُّكْرِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ‏ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُورِثُ النَّدَمَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ‏ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ قَابِيلَ حِينَ قَتَلَ أَخَاهُ هَابِيلَ فَعَجَزَ عَنْ دَفْنِهِ فَسَوَّلَتْ‏ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ‏ فَقَتَلَهُ‏ فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ‏ وَ تَرْكُ صِلَةِ الْقَرَابَةِ حَتَّى يَسْتَغْنُوا وَ تَرْكُ الصَّلَاةِ حَتَّى يَخْرُجَ وَقْتُهَا وَ تَرْكُ الْوَصِيَّةِ وَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مَنْعُ الزَّكَاةِ حَتَّى يَحْضُرَ الْمَوْتُ وَ يَنْغَلِقَ اللِّسَانُ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَمَ عِصْيَانُ الْعَارِفِ بِالْبَغْيِ وَ التَّطَاوُلُ عَلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِهْزَاءُ بِهِمْ‏ وَ السُّخْرِيَّةُ مِنْهُمْ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَدْفَعُ الْقِسَمَ إِظْهَارُ الِافْتِقَارِ وَ النَّوْمُ عَنِ الْعَتَمَةِ وَ عَنْ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ اسْتِحْقَارُ النِّعَمِ وَ شَكْوَى الْمَعْبُودِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ اللَّعِبُ بِالْقِمَارِ وَ تَعَاطِي مَا يُضْحِكُ النَّاسَ مِنَ اللَّغْوِ وَ الْمِزَاحِ وَ ذِكْرُ عُيُوبِ النَّاسِ وَ مُجَالَسَةُ أَهْلِ الرَّيْبِ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ تَرْكُ إِغَاثَةِ الْمَلْهُوفِ وَ تَرْكُ مُعَاوَنَةِ الْمَظْلُومِ وَ تَضْيِيعُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُدِيلُ الْأَعْدَاء الْمُجَاهَرَةُ بِالظُّلْمِ وَ إِعْلَانُ الْفُجُورِ وَ إِبَاحَةُ الْمَحْظُورِ وَ عِصْيَانُ الْأَخْيَارِ وَ الِانْطِبَاعُ‏ لِلْأَشْرَارِ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْيَمِينُ الْفَاجِرَةُ وَ الْأَقْوَالُ الْكَاذِبَةُ وَ الزِّنَاءُ وَ سَدُّ طُرُقِ الْمُسْلِمِينَ وَ ادِّعَاءُ الْإِمَامَةِ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَقْطَعُ الرَّجَاءَ الْيَأْسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ الثِّقَةُ بِغَيْرِ اللَّهِ وَ التَّكْذِيبُ بِوَعْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تُظْلِمُ الْهَوَاءَ السِّحْرُ وَ الْكِهَانَةُ وَ الْإِيمَانُ بِالنُّجُومِ وَ التَّكْذِيبُ بِالْقَدَرِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَكْشِفُ الْغِطَاءَ الِاسْتِدَانَةُ بِغَيْرِ نِيَّةِ الْأَدَاءِ وَ الْإِسْرَافُ فِي النَّفَقَةِ عَلَى الْبَاطِلِ وَ الْبُخْلُ عَلَى الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ ذَوِي الْأَرْحَامِ وَ سُوءُ الْخُلُقِ وَ قِلَّةُ الصَّبْرِ وَ اسْتِعْمَالُ الضَّجَرِ وَ الْكَسَلِ وَ الِاسْتِهَانَةُ بِأَهْلِ الدِّينِ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَرُدُّ الدُّعَاءَ سُوءُ النِّيَّةِ وَ خُبْثُ السَّرِيرَةِ وَ النِّفَاقُ مَعَ الْإِخْوَانِ وَ تَرْكُ التَّصْدِيقِ بِالْإِجَابَةِ وَ تَأْخِيرُ الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ حَتَّى تَذْهَبَ أَوْقَاتُهَا وَ تَرْكُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبِرِّ وَ الصَّدَقَةِ وَ اسْتِعْمَالُ الْبَذَاءِ وَ الْفُحْشِ فِي الْقَوْلِ وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَحْبِسُ غَيْثَ السَّمَاءِ جَوْرُ الْحُكَّامِ فِي الْقَضَاءِ وَ شَهَادَةُ الزُّورِ وَ كِتْمَانُ الشَّهَادَةِ وَ مَنْعُ الزَّكَاةِ وَ الْقَرْضِ وَ الْمَاعُونِ وَ قَسَاوَةُ الْقُلُوبِ عَلَى أَهْلِ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ ظُلْمُ الْيَتِيمِ وَ الْأَرْمَلَةِ وَ انْتِهَارُ السَّائِلِ وَ رَدُّهُ بِاللَّيْلِ»(7)

در این روایت انواع گناهان و محرمات و ترک واجبات و تکالیف و آثار این اعمال بیان شده است. و از این دست روایات ما بسیار داریم(8) که نشان می دهد، حیات ما در گرو امور ظاهری فقط نیست، بلکه در نسبت بین ما و خدا و ربوبیت او در این عالم خلقت، اموری بسیار گسترده ای در کار است که شما با انبیاء می توانید به این امور دلالت شوید و به مصالح و اموری که بقاء شما در ضمن آنهاست، دست پیدا کنید. اینها حقائق عالم است که ما بدون انبیاء به یک ذره از این امور دست پیدا نمی کنیم. ما نمی توانیم سعادت و بقاء و صلاح این دنیای خود را هم بدون انبیاء پیدا کنیم.

ارتقاء در معنای بقاء در کل حیات انسان

اما نکته دیگر در توسعه و تعمیق معنای بقاء این است که این معنای وسیعی که از مصالح و حیات و بقاء انسان در حیات دنیایی او تصویر کردیم، باز هم حد متوسطی از تعمق در معنای بقاء است. یعنی ما یک موقع برای فهم معنای بقاء، وسعت این عالم دنیا را مورد توجه قرار می دهیم و متوجه می شویم که برای صلاح و بقاء خودمان، ما مشرف بر این عالم نیستیم که بتوانیم طرح درستی طراحی کنیم. اما در یک معنای بالاتری باید توجه شود که موجودی که بعد از این دنیا به یک عالم دیگری منتقل می شود و مبتنی بر زندگی در این دنیا، حیات ابدی با مختصات خاصی پیدا می کند، اینجا بقاء و فناء معنای دیگری پیدا خواهد کرد.

به تعبیر دیگر وقتی انسان وسعت دید نسبت به حیات خود پیدا می کند، بقاء و فناء خود را جور دیگری تعریف خواهد کرد. همانطور که انسان وقتی حیات در این دنیا را وسیع معنا می کند و حتی غذایی که می خورد و تصرفی که در طبیعت می کند را مبتنی بر حیات مستمر و دوره ها و نیازمندی های مختلف زندگی اش تنظیم می کند، وقتی حیات و زندگی او را به امر وسیع تری مرتبط کنیم و بحث سعادت و شقاوت اخروی او مطرح شود، یک تعریف دیگر از بقاء و فناء بدست خواهد آمد. وقتی یک حیات اخروی هست که با تک تک اعمال انسان در این عالم مرتبط است، تعریف انسان از بقاء و فناء متفاوت خواهد شد و نیاز به انبیاء در دلالت بر بقاء و فناء معنای جدیدی پیدا خواهد کرد و ضرورت بالاتری اثبات می شود.

اینکه در ابتدای بحث ما بحث وادی ایمان و توحید را به دار بقاء معنا کردیم و در مقابل وادی کفر را دار فناء معنا می کنیم به همین خاطر است. تاوقتی روشن نشود که انسان برای چه غایت و حکمتی آفریده شده است و چه مسیری دارد و چه سرانجامی در انتظار اوست، بحث بقاء و فناء معنای درستی پیدا نخواهد کرد. اگر این دنیا، دار بندگی در مقابل خداست، «بقاء» حرکت در وادی توحید و رسیدن به آن غایات است و در ادامه خود فروعات و تناسباتی که در این حیات برای او رغم خواهد خورد. اینکه ما بقاء را به وجه الهی و محیط ولایت حضرات معصومین مرتبط کردیم بدنبال همین نکته بودیم. این بحث را در جلسه آینده قدری توضیح خواهیم داد. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) در حاشیه مرحوم شعرانی اینطور آمده است: «أن المراد بالبقاء و الفناء فيه بقاء نوع الانسان بوجود الشرائع و الاحكام و فنائهم جميعا بتركها لان الانسان مدنى بالطبع يحتاج الى معاشرة أبناء نوعه و ذلك محوج الى قانون يحفظ الحقوق و الحدود و يدفع التعدى و التجاوز فبوجود الشريعة الحافظة لحقوقهم يبقى نوعهم و بعدمها يفنى و لا يريد بقاء الشخص و فناءه»

(2) در روایت فرمود: «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ‏ قَالَ رَجُلٌ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا خُلِقْنَا لِلْعَجَبِ قَالَ وَ مَا ذَاكَ لِلَّهِ أَنْتَ قَالَ خُلِقْنَا لِلْفَنَاءِ فَقَالَ مَهْ يَا ابْنَ أَخِ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ وَ كَيْفَ تَفْنَى جَنَّةٌ لَا تَبِيدُ وَ نَارٌ لَا تَخْمُدُ وَ لَكِنْ قُلْ إِنَّمَا نَتَحَرَّكُ مِنْ دَارٍ إِلَى دَار» علل الشرائع، ج‏1، ص: 11

(3) اینکه انسان با تبعیت از انبیاء و وجه الهی خودش به مقام وجه اللهی می رسد و مسیر توجه دیگران به سمت خدا خواهد شد، این را در مباحث آینده بحث خواهیم کرد.

(4) عده ای هم می گفتند اصلاً راه انبیاء همین راه بشر بوده است و تا یک جایی ما نیاز به انبیاء داشتیم و از یکجایی به بعد خودمان باید همان را جلو ببریم. لذا بشر امروز دیگر از دوره صغارت خود خارج شده و بالغ است و نیازش به انبیاء مرتفع شده است. که این حرف هم ادعای بی دلیل و مخالف معارف ماست. انسان لحظه ای بدون انبیاء نمی تواند حرکت کند ولو بارها عرض کردیم این به معنی تعطیل کردن عقل و قوای انسانی نیست. قوای انسان باید همیشه تحت تعلیم و سرپرستی اولیاء الهی باشد تا در مسیر مصالح و بقاء حرکت کند.

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 272

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 374 این قسمت در کافی شریف در یک روایت دیگر آمده است که همان سند است و از نقل امالی مرحوم صدوق روشن می شود که این یک روایت است که در کافی تقطیع شده است. راجع الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 308

(7) معاني الأخبار، النص، ص: 270

(8) رجوع کنید به بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏70، ص: 366. باب علل المصائب و المحن و الأمراض و الذنوب التي توجب غضب الله و سرعة العقوبة