نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه هفتاد و یکم شرح کتاب الحجه کافی/ بررسی روایات ذیل آیه شریفه در تبیین ابتلاء به کلمات و مقام امامت

متن زیر تقریر جلسه هفتاد و یکم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 14 آذرماه سال 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث بررسی مقام امامت و آیه شریفه سوره مبارکه بقره اشاره می کنند که در ابتدا مناسب است چند روایت ذیل آیه شریفه را بخوانیم و بعد وارد بحث شویم. روایت اول بحث ابتلاء ایشان به ذبح فرزند و رسیدن به مقام امامت است. روایت بعدی در مورد ابتلاء به مقامات اهل بیت و عهدی است که به نبی اکرم و اهل بیت داده اند. روایت دیگر روایت مهم امام رضاست که در مورد عظمت مقام امامت بحث کرده است...

آیه شریفه امامت در سوره بقره

بحث در روایات باب طبقات و تنقیح مقام امامت حضرت ابراهیم بود. بحث به بررسی آیه شریفه رسیده که فرموده: «وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ  قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي  قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين »(بقره/124) در این آیه شریفه بحث ابتلاء حضرت ابراهیم به کلمات و رسیدن به مقام امامت مطرح شده است. و در ادامه هم بحث رسیدن به ذریه ایشان و مسئله ملاک امامت بحث شده است. برای بررسی آیه شریفه بیان مرحوم علامه طباطبائی در المیزان را دنبال می کردیم.

ایشان عمدتا دو بحث مهم دارند. یک بحث تبیین مقام امامت ایشان است که فرمودند هدایت از عالم امر و «کن» اشیاء است. لذا معنایش در واقع هدایت باطنی و ایصال به مطلوب است. یعنی از عالم امر که حیث اتصال به مخلوق است عالم را هدایت می کنند. بحث دوم ایشان هم بحث ظلم است که می گویند امام ظلم در وجودش نیست و معصوم است به این معنا که هیچ وقت در وجود او ظلمتی نبوده است و سعید و مهتدی بنفسه بوده است. این دو نکته را مفصل اشاره کردیم و ملاحظاتی در بحث ایشان داشتیم و بررسی بیشتر و اثباتی را بعداً خواهیم داشت.

ما فعلا به بررسی تعدادی از روایات ذیل آیه شریفه می پردازیم و بعد وارد سرفصل های اصلی بحث و سوالات آیه شریفه خواهیم شد. روایت اول در باب مقام امامت ذیل این آیه است که فرموده: «عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي قَوْلِ اللَّهِ  إِنِّي  جاعِلُكَ  لِلنَّاسِ  إِماماً قَالَ فَقَالَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّ اسْماً أَفْضَلُ مِنْهُ لَسَمَّانَا بِهِ»(2) یعنی امامت مقام بزرگی که در این آیه اشاره شده است و با عظمت ترین اسمی است که از حضرات معصومین در قرآن نام برده است.

ابتلاء جناب ابراهیم در ذبح فرزند و بعض اسماء الهی

اما در مورد بحث ابتلاء به کلمات روایاتی ذیل آیه شریفه هست. در روایتی فرمود: «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ النَّبِيّ أَنَّهُ قَالَ  إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى إِلَيَّ بِسَبْعِ كَلِمَاتٍ وَ هِيَ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَ  يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ  يَا رَبِ  يَا ذَا الْجَلَالِ  وَ الْإِكْرَامِ يَا نُورَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَا قَرِيبُ يَا مُجِيب» (3) در این روایت هرچند سند ندارد ولی نکته مهمی بیان شده است که کلماتی که حضرت ابراهیم به آن مبتلی شده بود، اسماء خاصی از اسماء الهی بود. و این مطلب نیاز به توضیح دارد که ابتلاء به این کلمات چه معنایی دارد؟!

روایت دیگر مرسله ای است که در مجمع البیان آمده است و تفسیر قمی هم عین همان عبارت را اشاره کرده است. مرحوم مجلسی اینطور از مجمع نقل می کنند: «رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ أَنَّهُ مَا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِهِ فِي نَوْمِهِ مِنْ ذَبْحِ وَلَدِهِ إِسْمَاعِيلَ أَبِي الْعَرَبِ فَأَتَمَّهَا إِبْرَاهِيمُ وَ عَزَمَ عَلَيْهَا وَ سَلَّمَ لِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى فَلَمَّا عَزَمَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ثَوَاباً لَهُ لِمَا صَدَّقَ وَ عَمِلَ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ  إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» در این روایت ابتدا در مورد ابتلاء بیان کرده است که این مرحله از اتمام ابتلائات برای ایشان، جریان ذبح فرزندشان اسماعیل بود که به تعبیر قرآن «بلاء مبین» بود. این بلای بزرگی بود که ایشان از آن عبور کرد و امامت ثواب این ابتلاء سنگین بود.

نکته مهمی که اینجا اشاره می کنیم اینکه ایندو روایت که یکی ابتلاء به اسماء الحسنی و یکی ابتلاء به ذبح جناب اسماعیل را بیان کرده است، تنافی با هم ندارند. ابتلائات یک ظاهر و یک باطنی دارد. بلکه در روایت آتی خواهد آمد که ابتلائات جناب ابراهیم به مقامات اهل بیت و عهد تا امام زمان بوده است. این مضامین با هم منافات ندارد. اینها ظاهر و باطن یک بلا و تکلیف است. کما اینکه در مورد حضرت آدم روایات بیان می کند که ابتلاء ایشان به اکل میوه از درخت بود ولی باطن آن حسادت نکردن به مقام نبی اکرم و اهل بیت ایشان و علم آنها بود. یعنی در واقع حقیقت لغزش در آن ساحت بوده است که در این مسئله اینطور خود را نشان می دهد.

همانطور که باطن یک گناه واقعا یک تخطی و لغزش قلبی انسان نسبت به مقام امام است و انسان امری از ولایت حضرات را ترک کرده است. لذا در روایات محاسبه آمده است که آخر روز اگر خطایی کرده بودید با صلوات عهد خود را با حضرات تجدید کنید. لذا باطن همه دستورات در واقع عهد و ولایت حضرات است و اگر انسان تخطی کند اصل خطا در آن ساحت باطنی و قلبی است. عهد توحید و ولایت، خود را در قالب فروعات نشان می دهد و پای این دستورات ایستادن، تقوی در ساحت توحید و ولایت است. وقتی هم که انسان گناه می کند در واقع به همین عهد لطمه زده است. ما یک عهد بیشتر نداریم و آن عهد بندگی در مقابل خدا و تسلیم امام بودن و وارد وادی ولایت شیطان نشدن است. لذا همه اعمال انسان ظاهر و باطن دارد و ابتلائات انسان هم همینطور است؛ پس اگر در روایاتی بیان می کند این ابتلاء به  و این روایات با هم قابل جمع شدن است.

در ادامه روایت فرمود: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْحَنِيفِيَّةَ وَ هِيَ الطَّهَارَةُ وَ هِيَ عَشَرَةُ أَشْيَاءَ خَمْسَةٌ مِنْهَا فِي الرَّأْسِ وَ خَمْسَةٌ مِنْهَا فِي الْبَدَنِ فَأَمَّا الَّتِي فِي الرَّأْسِ فَأَخْذُ الشَّارِبِ وَ إِعْفَاءُ اللِّحَى وَ طَمُّ الشَّعْرِ وَ السِّوَاكُ وَ الْخِلَالُ وَ أَمَّا الَّتِي فِي الْبَدَنِ فَحَلْقُ الشَّعْرِ مِنَ الْبَدَنِ وَ الْخِتَانُ وَ تَقْلِيمُ الْأَظْفَارِ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ الطُّهُورُ بِالْمَاءِ فَهَذِهِ الْحَنِيفِيَّةُ الطَّاهِرَةُ الَّتِي جَاءَ بِهَا إِبْرَاهِيمُ فَلَمْ تُنْسَخْ وَ لَا تُنْسَخُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ قَوْلُهُ  وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً»(4)

این قسمت از روایت با صدر آن نسبت مهمی دارد که بعداً مفصل باید بحث کنیم. در اینجا فرموده بعد از رسیدن به مقام امامت به  ایشان مقام حنفیت و شریعتی داده شد که در کل امت ایشان تا روز قیامت باقی خواهد ماند و همه باید به آن عمل کنند. اعمالی که از جنس طهارت بود و حتماً این اعمال باطنی هم دارد. یعنی به یک معنی ولایت ایشان تاریخی خواهد بود و بقیه انبیاء و رسل هم ذیل این امر هستند. این نکته ای بود که سابقاً هم اشاره کردیم که امامان از رسل، مثل اولوالعزم ولایت شان بر بقیه هم جاری بوده است.

صحیحه مفضل بن عمر؛ ابتلاء به مقامات اهل بیت و عهد خاص

اما روایت دیگری که قبلاً در مباحث اشاره کرده بودیم، صحیحه مفضل بن عمر است که فرمود: «ابْنُ مُوسَى عَنِ الْعَلَوِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ الزَّيَّاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْأَزْدِيِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ  وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ  مَا هَذِهِ الْكَلِمَاتُ قَالَ هِيَ الْكَلِمَاتُ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتَابَ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَّهُ قَالَ يَا رَبِّ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ  إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ  فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا يَعْنِي عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ  فَأَتَمَّهُنَ  قَالَ يَعْنِي فَأَتَمَّهُنَّ إِلَى الْقَائِمِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ»

در این روایت فرموده کلماتی که حضرت ابراهیم به آن مبتلی بود همان کلماتی است که حضرت آدم برای توبه از آنها بهره برد که همان خمسه طیبه است. و مقام اتمام در این ابتلاء هم این بود که به بقیه اهل بیت تا امام زمان هم عهد سپرد و اقرار کرد. باز اشاره می کنیم که این معنای از ابتلاء به کلمه با بحث امتحانات ظاهری و نیز با امتحان شدن به اسماء الحسنی الهی منافاتی ندارد.

بعد در ادامه روایت فرموده: «قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ  وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ  قَالَ يَعْنِي بِذَلِكَ الْإِمَامَةَ جَعَلَهَا اللَّهُ فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَكَيْفَ صَارَتِ الْإِمَامَةُ فِي وُلْدِ الْحُسَيْنِ دُونَ وُلْدِ الْحَسَنِ وَ هُمَا جَمِيعاً وَلَدَا رَسُولِ اللَّهِ وَ سِبْطَاهُ وَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ إِنَّ مُوسَى وَ هَارُونَ كَانَا نَبِيَّيْنِ مُرْسَلَينِ أَخَوَيْنِ فَجَعَلَ اللَّهُ النُّبُوَّةَ فِي صُلْبِ هَارُونَ دُونَ صُلْبِ مُوسَى وَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ أَنْ يَقُولَ لِمَ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ فَإِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ  عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَقُولَ لِمَ جَعَلَهَا اللَّهُ فِي صُلْبِ الْحُسَيْنِ دُونَ صُلْبِ الْحَسَنِ لِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَكِيمُ فِي أَفْعَالِهِ  لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُون »(5)

در این قسمت از روایت، مفضل در مورد این آیه شریفه سوال می کند که فرموده: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّني  بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ * إِلاَّ الَّذي فَطَرَني  فَإِنَّهُ سَيَهْدينِ * وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً في  عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(زخرف/26-28) کانه بعد از اینکه بحث از شجره امامت شده است، سوال می کند این آیه شریفه هم در همین مورد است و معنای این بقاء امامت در ذریه چیست؟ حضرت می فرمایند این حقیقت امامت بود که در ذریه ایشان بوده است و از طریق امام حسین این جریان امامت ادامه پیدا می کند. بعد از اینکه کلمات خمسه می آیند و امامت به آنها می رسد از طریق سیدالشهداء این حقیقت باقی می ماند و به حضرت حجت می رسد. بعد هم مفضل سوال می کند که چطور از نسل امام حسن نشده است؛ حضرت بیان می دارند که امامت حقیقتی است که کسی به آن راه ندارد که بر خدا اشکال کند. همانطور که نسل انبیاء بنی اسرائیل از جناب هارون بود نه جناب موسی.(6)

در واقع این آیه شریفه به همین بحث ذریه در آیه سوره بقره ارتباط دارد که جریان بقاء امامت را توضیح می دهد. این آیه در ساحت تنزیلی روشن است در باب حضرت ابراهیم است و ایشان بود که با ابتلائاتی این مقام را واجد شد و در نسل ایشان این امامت قرار گرفت. در این روایت یک معنای باطنی برای آیه شریفه شده است که سیدالشهداء با ابتلائی خاص در عین اینکه واجد مقام امامت بوده است، امامت در نسل و ذریه ایشان قرار گرفته است و امام زمان به ایشان داده شده است. روایات مکرری داریم که بیان کرده که مزد عاشورا، ظهور و امام زمان بود که خدا به سیدالشهداء داد.

معتبره عبدالعزیز بن مسلم؛ مقام امامت در حدیث مفصل امام رضا

اما روایت دیگری که ذیل آیه شریفه قابل ملاحظه است و از روایات مهم بحث امامت است معتبره عبدالعزیز بن مسلم است. این روایت در کتب متعدد حدیثی نقل شده است. در نقل مرحوم کلینی اینطور بیان شده است: «أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ رَحِمَهُ اللَّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ الرِّضَا بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي الْجَامِعِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِيهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِيهِ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِم ... هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ»

در این روایت وقتی مردم در زمان امام رضا و بحث ولایت عهدی بحث از خلافت و امام شدن ایشان می زدند، حضرت اشاره می کنند که مقام امامت مگر چیزی است که مردم در مورد آن صحبت کنند و نظر بدهند؟! این حرف های مردم ریشه در جهل و مخدوع و فریب خورده بودن آنهاست. این مقامی است که عقول انسان ها به نمی رسد و با رأی خود این را پیدا نمی کنند. معنی نصب امام در ادبیات شیعی همین است.

بعد حضرت در توضیح این مقام به همین داستان حضرت ابراهیم اشاره می کنند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ  فَقَالَ  إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فَقَالَ الْخَلِيلُ سُرُوراً بِهَا وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي  قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ  فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ صَارَتْ فِي الصَّفْوَةِ ثُمَّ أَكْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِأَنْ جَعَلَهَا فِي ذُرِّيَّتِهِ أَهْلِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ فَقَالَ  وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ. وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ  بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ  وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ  فَلَمْ تَزَلْ فِي ذُرِّيَّتِهِ يَرِثُهَا بَعْضٌ عَنْ بَعْضٍ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّى وَرَّثَهَا اللَّهُ تَعَالَى النَّبِيَّ فَقَالَ جَلَّ وَ تَعَالَى إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ  بِإِبْراهِيمَ  لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ  وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ  فَكَانَتْ لَهُ خَاصَّةً فَقَلَّدَهَا عَلِيّاً بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى رَسْمِ مَا فَرَضَ اللَّهُ فَصَارَتْ فِي ذُرِّيَّتِهِ الْأَصْفِيَاءِ الَّذِينَ آتَاهُمُ اللَّهُ الْعِلْمَ وَ الْإِيمَانَ بِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ  لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ  إِلى  يَوْمِ الْبَعْثِ  فَهِيَ فِي وُلْدِ عَلِيٍّ خَاصَّةً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِذْ لَا نَبِيَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ»

یعنی این مقام ویژه ای بود که به حضرت ابراهیم داده شد و ایشان مشرَّف به این مقام شد. بعد هم که ایشان سوال از امامت در ذریه خود می کنند، جواب می آید که به ظالمین از نسل شما نخواهد رسید. لذا امامت در اهل صفوه و اهل طهارت خواهد بود و قرنی بعد از قرن به ارث رسیده تا به نبی اکرم و امیرالمومنین رسید.

بعد هم حضرت فرمودند چنین مقامی را چطور کسی می خواهد انتخاب کند؟! فرمود: «فَمِنْ أَيْنَ يَخْتَارُ هَؤُلَاءِ الْجُهَّالُ إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ وَ مَقَامُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مِيرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِيرُ الْفَيْ ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ  بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَة الحدیث»(7) امامت خلافت خدا و رسول در زمین است. زمام دین و نظام مسلمین است. صلاح و عزیت و امانت و اقامه همه واجبات به اوست. در این روایت که ما قسمتی از آن را اشاره کردیم توضیحات مفصلی در مورد مقام امامت آمده است که بعداً باید مفصل تر به این روایت بپردازیم. این روایات مقدمه بود و در جلسه بعد بحث ها و سرفصل های اصلی آیه را بحث خواهیم کرد. والحمدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 175

(2) تفسير العياشي، ج 1، ص: 58

(3) الدعوات للراوندي، ص: 47

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 12، ص: 56

(5) الخصال، ج 1، ص: 305 و كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 359. سند این روایت مشکلی ندارد الا اینکه جعفر بن محمد بن مالک الفزاری در آن هست که این فرد از طرف شیخ توثیق و از طرف نجاشی تضعیف شده است. و جالب اینکه مرحوم نجاشی در عین اینکه ایشان را تضعیف می کند، بخاطر نقل اساتید بزرگ از ایشان اظهار تعجب می کند. در حالیکه تعجب از این است که با این اعتماد بزرگانی بر کتب او چطور شما او را کنار می گذارید؟! لذا بعید نیست این فرد توثیق شود و ادعای تعارض تضعیف و توثیق پاسخ داده شود.

(6) استاد به این بحث امامت و امر به آن در سوره نساء اشاره می کنند که امامت مقام الهی است که حتی امام حق ندارد در آن تصرف کند و کسی را به نظر خود انتخاب کند. ذیل آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى  أَهْلِها» این بحث با روایات مکرری بیان شده است.

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 199 - عيون أخبار الرضا، ج 1، ص: 216