نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه نود و نهم شرح کتاب الحجه کافی/ معتبره ابن ابی لیلی و بیان مقام صلاح - وادی صالحین شرط رسیدن به حقیقت تسلیم و تصدیق

متن زیر تقریر جلسه نود و نهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 24 اسفندماه سال 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث معرفت الامام و معتبره ابن ابی لیلی بیان می کنند که مسئله صدر روایت بحث مقام صالحین است که این سبب می شود عمل صالح انسان قبول شود. تا انسان به مقام صالحین نرسد عملش بجای خودش نرسیده است. این هم با یک سیری است که تسلیم و تصدیق و ایمانی خواهد بود تا انسان به معرفت الامام برسد. ضلالی که در روایت بیان شده است نرسیدن به امام است. ضال کسی است که معرفت الامام ندارد و این در وادی تیه و تحیر است...

معتبره ابن ابی لیلی؛ سیر از تسلیم تا صلاح

بحث در روایات باب معرفت الامام بود و به بررسی معتبره ابن ابی لیلی پرداختیم؛ در سند این روایت طبق مبنای بررسی رجالی، راهی برای تصحیح این سند نیافتیم. سند این است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ» روایت هم مرسله است و هم اینکه محمد بن عبدالرحمن قاضی عامی است و توثیق نشده است مگر اینکه کسی این مبنا را اخذ کند که روایاتی که در کتاب شریف کافی است بخاطر شهادت خود مرحوم کلینی در ابتدای کتاب قابل اخذ و حجت است الا اینکه مشکل خاصی در روایت یا سند آن باشد. البته مضمون این روایت بسیار مهم است و لذا باید جدی بررسی شود.

در صدر روایت فرموده بود: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: إِنَّكُمْ لَا تَكُونُونَ صَالِحِينَ حَتَّى تَعْرِفُوا وَ لَا تَعْرِفُوا حَتَّى تُصَدِّقُوا وَ لَا تُصَدِّقُوا حَتَّى تُسَلِّمُوا»(1) در ابتدای روایت حضرت فرمودند انسان برای رسیدن به مقام صلاح باید از تسلیم به تصدیق و معرفت برسد. اینطور است که انسان به مقام صالحین خواهد رسید.

در توضیح این عبارت محشین بحث جدی ندارند ولی بنظر می رسد این صدر روایت است که بستر بیان ذیل روایت شده است و توضیح درست این فقره و ارتباط آن با ذیل روایت مهم است. باید توجه کرد که از این بیان بدست نمی آید که تا انسان سیر در وادی تسلیم را تمام نکرده است به مقام تصدیق نمی رسد. تا مقام تصدیق را تمام نکرده است به معرفت اصلاً نمی رسد. شاید مقصود این باشد که سیر انسان در وادی تسلیم مقدمه رسیدن به مقام تصدیق و معرفت است ولی خود باب تسلیم و درجات آن و درجات مقام تصدیق و معرفت مدرج است. یعنی این مراحل ولو مقدمه و بستر برای بعدی هست ولی با ورود به مراحل بعدی سیر انسان در همان وادی قبل هنوز ادامه داشته و درجات دارد. و بنظر می رسد که این احتمال دوم اقرب است زیرا حتماً تسلیم درجات دارد و رسیدن به معرفت های درجات پایین تر رسیدن به انتهای مقام تسلیم معنایی ندارد و بلکه اصلاً رسیدن به درجات بالای تسلیم راهش تصدیق و معرفت و اعمال صالحه در رتبه های قبل است.

خلاصه این مقدار روشن است که انسان تا تسلیم قلبی نسبت به خدا و رسول و امام نباشد، حتماً آنها را تصدیق نخواهد کرد. کسی که تسلیم است تازه اختیار او در مرحله بعد در معرض تصدیق قرار می گیرد. هرچند باز در مرحله تصدیق هم باید اختیار کند و امر جبری نیست. این چهار مرحله هرکدام مراحل اختیاری سیر انسان است. نه اینکه اگر کسی تسلیم امام بود تا انتهای مقام صلاح را جبراً خواهد رفت. ولی ریشه حرکت قلبی انسان به سمت معرفت و صلاح، تسلیم قلبی بودن است. حالت قبلی انکار در قلب سبب ریب و شک در وجود انسان می شود و اجازه تصدیق را نمی دهد. اینکه او را صادق بدانی و کلام او را صدق واقعی عالم ببینی و با رسول همراه شوی. در مرحله بعد از تصدیق هم به انسان معرفت داده می شود. معرفت در دستگاه الهی، نوری است که با خضوع و تصدیق به انسان عطا می شود. این معرفت است که انسان را در مسیر صلاح و شایستگی قرار می دهد و حالا اعمالی که از او صادر می شود، عمل صالح خواهد بود. این بحثی است که در ادامه روایت اشاره خواهد شد. تا انسان سیر نکند و به صلاح قلبی نرسد، اعمال جوارحی او در وادی صلاح نیست لذا ولو صورت عمل صالح دارد ولی مقبول نیست.(2)

این مقام تسلیم است که مکرر است در آیات و روایات به او اشاره شده است که اگر این قلب سلم نبود و مشکل و ریب و شک در او باشد، قطعاً تصدیق نمی کند. وقتی که امام دستوری می دهد و حرکتی انجام می دهد اهل تسلیم میتوانند با حضرت همراه شوند و به نور و ایمانی که در این وادی هست برسند. در واقع این تسلیم و تصدیق و معرفت و صلاح در وجود انسان که سبب می شود که انسان از همراهی با رسول بهره مند شوند و به ایمانی که در هر دستور و عمل هست برسد. باطن اعمال انسان این مراحل است که مواجهه قلبی انسان با خدا و رسول و امام است.

اینکه در زیارت وجود مقدس اباالفضل العباس(ع) می گوییم: «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ  وَ التَّصْدِيقِ  وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَل »(3) از چنین امری نسبت به ایشان خبر می دهد. این تسلیم و تصدیق و وفاء کردن ایشان امر عظیمی است. اینکه انسان حرکت سنگین و عجیب امام را ببیند و امام را تصدیق کند و پای آن بایستد این حتماً از تسلیم قلبی انسان خبر می دهد. وقتی که امام حسین(ع) با خانواده خود در شرائط عجیب باز هم به سمت کوفه می رود و آن عاشورا را برپا می کند.

معنای دوم از صدر روایت و تعمیق معنای اول

اما باید توجه کرد که ذیل روایت به نحوی است که معنای دیگری هم برای صدر روایت محتمل است. هرچند با دقتی شاید ایندو معنا به هم برگردند. در ادامه روایت بیان کرده است که بسیاری از مردم سه مرحله اول را رفتند ولی به مرحله چهارم نرسیدند و گرفتار شدند و عمل شان مقبول نشد. یعنی مرحله چهارم که مقام صلاح است این مقام ولایت امام معصوم است. کانه مردم با نبی اکرم سیری کرده بودند ولی باید این سیر به مقام صلاح منتهی می شد که امر ولایت امام بوده است. این نکته سبب می شود که سه مرحله قبل را باید رقیق تر معنا کرد زیرا کسانیکه به ولایت امام نرسیدند و امیرالمومنین را انکار کردند اینها واقعا تسلیم و تصدیق نسبت به نبی اکرم هم نداشتند.

لذا اینطور معنا می شود که عده ای تسلیمی نسبت به نبی اکرم داشتند و ایشان را تصدیقی کردند و معرفتی هم برای آنها نسبت به دین و حقیقت وحی حاصل شد ولی به مرحله صلاح و هدایت اصلی که رسید که امر ولایت بود، کنار کشیدند. اینها کسانی بودند که حضرت در رسالت ابتدایی و مراحل مختلف و جنگ ها و... حضرت را انکار نکردند (برخلاف منافقین که راسا انکار می کردند) ولی وقتی به امر غدیر رسیدند دیگر ادامه ندادند. و سه تای اول تا به مقام صلاح نرسد، این کفایت نمی کند.

بلکه می توان اینطور معنا کرد این وادی تسلیم و تصدیق و معرفت اینها باید تا مقام صلاح برسد که اینها واقعا در وجود انسان مستقر شود و تسلیم حقیقتاً تسلیم باشد. تصدیق حقیقتاً تصدیق باشد. معرفت حقیقتاً معرفت باشد. تسلیم و تصدیق و معرفتی که به وادی ولایت امام نرسد این باطنی نداشته و آنچه قبلاً بوده است حبط می شود. تعبیر روایت این بود: «أَبْوَاباً أَرْبَعَةً لَا يَصْلُحُ أَوَّلُهَا إِلَّا بِآخِرِهَا ضَلَّ أَصْحَابُ الثَّلَاثَةِ وَ تَاهُوا تَيْهاً بَعِيداً» معنای این تعبیر این است که اگر تا مقام صلاح انسان نرسد، قبلی ها هم به صلاحیت و شایستگی خودش نرسیده است. این سیر انسان با نبی اکرم است تا انسان به هدایت های اصلی حضرت نرسد، سیر او در درجات قبل فایده ای ندارد و حبط خواهد شد.

با این بیان بین دو معنای مذکور جمع می شود که این مراحل حقیقی است ولی تا به مرحله صلاح نرسد، قبلی ها تکمیل نشده و کانه معلّق است. درجات قبل بستری برای رسیدن به مراحل بعد بوده است. تسلیم های ابتدایی بستری برای تسلیم بودن قلب انسان نسبت به حضرت در امر ولایت امام است. اگر این تسلیم نباشد سبب حبط و از بین رفتن همه زحمت های انسان است. آیه شریفه سوره طه همین را بیان کرده است «إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ  وَ آمَنَ  وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى »(طه/82) که عده ای توبه ای داشتند و ایمانی پیدا کردند و اعمال صالحه ای متناسب با همان توبه و ایمان انجام دادند. ولی همه اینها بستری برای رسیدن به یک هدایت دیگر است که اگر به آن رسید سیر تمام می شود و الا انسان سیرش ناقص است و فایده ای هم ندارد و به غفران الهی نمی رسد. آیه همین را می گوید غفران برای کسی است که تا انتهای این سیر را برود.

آیاتی هم که در ادامه روایت آمده است همه از همین نکته خبرمی دهد که شرط و عهدی هست که اگر به آن انسان برسد این سبب قبولی عمل های انسان و فلاح اوست. و الا اگر آن نباشد، اعمال انسان مقبول نیست ولو صورت عمل صالح دارد. طبق آنچه از صدر روایت بدست می آید این همان گام آخر است که مقام صلاح و از صالحین شدن است که عمل انسان را هم حقیقتاً صالح می کند. عمل صالح باید از قلب صالح صادر شود تا مقبول افتد. این بحثی است که در آیات بعد به شکل های مختلف بیان کرده است.(4)

در آیه ای از او تعبیر به اهتداء نهایی شده است. در آیه دیگر تعبیر به وادی تقوی شده است که اگر این را کسی نداشت اعمالش قبول نیست. در آیه دیگر بحث از زینتی شده است که باید در حال ورود به مسجد و سجده خود او را همراه داشته باشید. در آیه دیگر از بیتی حرف می زند که در آن خانه باشید، عمل و ذکر و تسبیح تان مقبول است. در آیه دیگر از ولی امری بحث می کند که انسان اگر مطیع او نبود در وادی امر الهی و رسول بیرون می شود. در آیه دیگر از منذری بحث می کند که اگر از او جدا شوید از انذار و دین نبی اکرم بیرون می شوید.

معنای تعبیر «ابوابا اربعه» در روایت

با این توضیحات روشن می شود که نیازی ما در روایت خلاف ظاهر مرتکب شویم و تعبیر «ابوابا اربعه» را به ادامه روایت و آیه مذکوره بزنیم. بعض محشین چون ارتباط صدر و ذیل روایت را نتوانستند تمام کنند احتمال جدی که در روایت داده اند این است که این جمله به تعبیر استینافیه است و مربوط به آیه بعد است که از چهار مرحله در آیه شریفه حرف زده است. درحالیکه این خلاف ظاهر روایت است و ظاهر تعبیر این است که بعد از سیر در مراحل چهارگانه در صدر روایت حضرت فرمودند: «أَبْوَاباً أَرْبَعَةً لَا يَصْلُحُ أَوَّلُهَا إِلَّا بِآخِرِهَا ضَلَّ أَصْحَابُ الثَّلَاثَةِ وَ تَاهُوا تَيْهاً بَعِيداً» یعنی تسلیم و تصدیق و معرفتی امت رسول الله داشتند ولی به مقام صلاح و صالحین نرسیدند. بلکه وقتی این مقام که وادی ولایت امام و امر غدیر است را کسی نداشته باشد همه سیرش با رسول حبط می شود و فساد در مراحل قبلی او هست. تسلیم او واقعا تسلیم نبوده و نیست. سیر انسان در مسیر ایمان است که تسلیم و تصدیق و معرفت او را تکمیل می کند و به حقیقت ایمان و معرفت می رساند. و تا انسان به وادی معرفت الامام نرسید معرفت های او حبط شده و صالح نیست. معرفت های او از دست خواهد رفت و تبدیل به انکار می شود.

چطور عده ای می گویند فصل نطق وقتی بر جنس حیوانیت انسان اضافه می شود، حیوانیت او هم معنای دیگری پیدا می کند و متفاوت است با حیوانیتی که در اسب مثلاً هست. اینجا هم ما می گوییم وقتی انسان به سیر و هدایت رسول به امر غدیر رسید، هدایت های قبلی و تسلیم و تصدیق ومعرفت های قبلی او معنای دیگری پیدا می کند و به تعبیری به صلاح خود می رسد و از فسادها و خرابی ها کاملاً جدا می شود. باز نه به این معنا که مراحل قبلی از بین می روند و چیز دیگری جای آنها می آید بلکه حقیقتی که در قلب بوده است تکامل پیدا می کند و خود را در سطح دیگری نشان می دهد.

و البته باید توجه کرد که این سیر امری اختیاری است و اینطور نیست که امری در قلب بوده است و با قبول نکردن امیرالمومنین معلوم می شود این فرد از قبل تسلیم نبود. بلکه تسلیمی در قلب او بود که معلق است به اختیار او در مراحل بعد. با اختیارهای بعدی است که این حقیقت تکمیل می شود و به بلوغ خود می رسد؛ به تعبیر دیگر تسلیمی که انسان در وادی صلاح دارد حقیقتاً تسلیم است و با تسلیمی که فرد قبلاً داشته است فرق می کند. همانطور که بقیه اعمال انسان همینطور است. نمازی که انسان در وادی صلاح میخواند با نمازی که در وادی تسلیم سابق می خواند فرق می کند. و اگر اختیارهای بعدی او نسبت به هدایت های بعدی و امر ولایت، منحرف شود، این سبب حبط اعمال سابق انسان خواهد شد.(5)

وادی تیه و ضلال در روایت مذکور

در ادامه در روایت فرموده کسانیکه سیری کردند ولی به وادی صلاح نرسیدند اینها گمراه شدند و سیرشان در وادی ضلال واقع شد. اینها کسانی هستند که به وادی تیه و سرگردانی رسیدند. این تعبیر مهمی که سیری که به مقام صلاح منجر نشود، این در وادی ضلال است. انسان ولو حرکتی داشته و تسلیم و تصدیق و معرفتی داشته است ولی با موضع گیری نسبت به هدایت های بعدی و امر ولایت، همه اعمالش در وادی ضلال می رود. یعنی اینطور نیست که اگر با امیرالمومنین همراه نشوی، سیرت فقط متوقف می شود بلکه همه اقدام های انسان در وادی ضلال واقع می شود. مسیر دیگری را طی می کنند و سیرشان در وادی دیگری خواهد بود. این است که همه اقدام های انسان را حبط می کند. با طی کردن مراحلی انسان از ضلالت و تیه نجات پیدا نمی کند بلکه باید به ولایت امام منجر شود.

عده ای مثل مرحوم مجلسی همین جا فرمودند حتی این احتمال اینجا هست که «اصحاب الثلاثه» به معنای صاحبان مقامات سه گانه نباشد بلکه به معنای همراهان با اولیاء طاغوت باشد که بشکل کنایه حضرت اشاره کرده اند. بنظر ما ولو این احتمال از ظاهر و سیاق روایت دور است ولی ممکن است یک تقیه و اراده دو معنا در عبارت باشد.

اما اینکه فرموده است این تیه و سرگردانی بعیدی است هم شاید به این معناست که سنگین ترین شبهه و دوری انسان از خدا و رسول همین است که کسی سیری هم با رسول بکند ولی با جدا شدن از امام و پیوند به اولیاء طاغوت به ضلالت بیافتد درحالیکه تصور می کند که در وادی ایمان است. دین داری است که در سنگین ترین شکل در وادی ضلال و تیه است. این ضلال بعید است. بنظر است که این همان معنایی است که در آیه شریفه فرموده: «الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً * أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً»(کهف/104ـ105) عمل انسان اینطور در وادی ضلال قرار می گیرد و خیال هم می کند مسیرش بندگی خداست. اینها عمل شان حبط می شود.

معنای مقام صالحین در روایت

در انتها اشاره می کنیم که همانطور که بحث کردیم روشن است که مقام صلاح در روایت مقام رسیدن به وادی ولایت امام است. این مقامی است که هیچ فساد و خرابی در دین داری انسان نیست و انسان در مسیر درست قرار می گیرد. تا انسان به این نقطه نرسد سیر او ناقص و ابتر است و اعمال او معلق به تکمیل و صلاح است. کسی اگر به این مقام رسید دیگر اعمالش در وادی صلاح واقع می شود و قبول است و خطاهای او هم تکفیر می شود و امرش اصلاح می شود.

در سوره مبارکه محمد(ص) فرموده: «الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ * وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى  مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُم »(محمد/1ـ2) یعنی دو جریان است. یک جریان کفر است که همه اعمال انسان در آن وادی گم می شود و از بین می رود. مسیردیگر ایمان و عمل صالح که باید منجر به یک ایمان های خاص بشود؛ «آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى  مُحَمَّدٍ» اشاره به مراحل بعدی دعوت و هدایت است که اصلش امرش غدیر و ولایت امیرالمومنین است. کسانیکه این سیر را با حضرت می روند اینها در وادی صلاح و اصلاح هستند. اصل وجودشان صالح است و بقیه اعمال شان هم اگر مشکلی داشته باشند اصلاح می شود. در مقابل کسانیکه آنچه در دست داشتند هم از بین می رود و حبط و اضلال می شود.

رمز رسیدن به مقام صالحین هم معیت با صالحین اصلی عالم است. در سوره مبارکه نساء که بحث از تسلیم را مطرح کرده است – که قبلاً در بحث تسلیم اشاره کردیم – فرموده است رمز حرکت انسان تسلیم و طوع نسبت به نبی اکرم و اولیاء الهی است. فرموده: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ  أُولئِكَ  رَفيقا»(نساء/69) رمز این مقامات همه رسیدن به نعمت ولایت است.

اما در ادامه حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَقْبَلُ إِلَّا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ إِلَّا الْوَفَاءَ بِالشُّرُوطِ وَ الْعُهُودِ» از اینجا روایت این نکته را بیان کرده است که اعمال انسان ولو ظاهر صلاح هم داشته باشد ولی باید شروط و عهدهایی با او همراه باشد و الا قبول نیست و حقیقت عمل صالح را ندارد. صلاحی در انسان باید باشد که عمل صالح بدرد او بخورد. لذا فرموده: «فَمَنْ وَفَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَرْطِهِ وَ اسْتَعْمَلَ مَا وَصَفَ فِي عَهْدِهِ نَالَ مَا عِنْدَهُ وَ اسْتَكْمَلَ مَا وَعَدَهُ» برای رسیدن به سعادت و وعده های الهی باید این شروط و عهدها را عمل کنید. این همان مقام صلاحی است که در صدر روایت بحث شده است. در ادامه حضرت اشاره می کنند که آیات قرآن به این مسئله اشاره کرده است که بحث خواهیم کرد. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 182.

(2) بارها استاد فرمودند که انبیاء در دعوت خود حتماً چیزی قبل از تسلیم و تصدیق و معرفت در قوای انسان ایجاد می کنند که با آن اتمام حجت می شود. ولی این معرفت حقیقی نیست. معرفت بعد از تسلیم و تصدیق خواهد آمد. مرحله اتمام حجت با مرحله معرفت متفاوت است.

(3) كامل الزيارات، ص: 256

(4) استاد می فرمودند این بحث تدرج در نزول فرائض و رسیدن از دوره مکه به مدینه و سیر با فرائض الهی تا رسیدن به امر ولایت و غدیر که کمال دین است این بحثقابل تاملی است که هدایت به یک هدایت انتهایی خواهد رسید که کسی به فلاح و سعادت می رسد که سیر او در کل طرح رسالت حضرت واقع شود. و این مهم است که این مراحل قبلی در عین اینکه مقدمه هستند مهم هم هستند و واقعا امکان سیر امت تا غدیر را فراهم می کنند. لذا تسلیم و تصدیق و معرفت های قبلی صوری نیستند. هدایت های متعدد برای رسیدن به طرح نهایی است. و البته کسی که در هدایت نهایی رسول را انکار کند همه مراحل قبلی خود را هم انکار کرده و حبط می کند. معنای دقیق حبط همین است که انسان کاری می کند که روح همه اعمال سابق خود را ابطال می کند. امری را انکار می کند قوام همه اعمال سابقه او به همین عمل بوده است. همه اعمال این فرد مبتنی بر تسلیم و تصدیق و معرفت های او بوده است و اگر در مراحل بعدی انسان انکار کند، واقعا از وادی معرفت و تصدیق و تسلیم خود را بیرون می کند. فتدبر.

(5) مثل جنینی که سیری دارد و هر مرحله تکامل مرحله قبل است ولی تا به مراحل بعدی نرسد این امر معلق است و بدرد حیات در دنیا بعد نمی خورد. این رشد اگر متوقف شود فاسد می شود و همه تلاش های قبلی هم از دست خواهد رفت. این کمال او در واقع مقوم حیات اوست.