نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403 - Wed, 8 May 2024

جلسه سی و هشتم خارج فقه انفال/ مسئله تحلیل انفال در بحث ارث من لا وارث له

متن زیر تقریر جلسه سی و هشتم بحث درس خارج فقه انفال آیت الله میرباقری است که به تاریخ 9 آبان ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث انفال و بحث تحلیل انفال به مسئله ارث من لا وارث می پردازند که در این بحث فقهاء بطور خاص به آن پرداختند و روایات آن را بحث کرده اند...

تحلیل انفال

همانطور که گفته شد تردیدی نیست که انفال ملک امام علیه السلام هستند لذا تصرف در انفال بدون اذن یا تحلیل ایشان جایز نیست لذا برخی فرموده اند که تصرف در انفال مطلقا جایز نیست. برخی همانند مرحوم شهیدین فرموده اند که انفال مطلقا تحلیل شده است و روایاتی که به آن استناد کرده اند بررسی شد. لکن تحلیل مطلق اراضی انفال و ملحقات آن قطعا از ادله استفاده می شود. یکی از روایاتی که دلالت دارد که اراضی انفال تحلیل شده است روایت ابی سیار بود که اراضی موات و بطون اودیه و سیف البحار و حاشیه های رودها و امثال آن را شامل می شود. همچنین روایات احیاء ارض هم دلالت بر این دارد که احیاء زمین های موات تحلیل شده است که مفاد جواز در این ادله اعم از شیعیان است و شامل دیگران هم می شود.

ان قلت: تحلیل مطلق ارض انفال که ارض مفتوحة بلاخیل و لارکاب را هم شامل میشود با آیات سوره حشر که برای انفال مصارفی بیان کرده اند منافات دارد.

قلت: اگر مواردی که در آیات شریفه ذکر شده است را مالک انفال بدانیم که باید به ایشان برسد پس تحلیل شامل این موارد نمی شود الا اینکه از باب ولایت ائمه علیهم السلام نسبت به اموال کل مکلفین؛ اما اگر این موارد مصرف باشد -که برخی از فقها در آیه خمس و بسیاری از فقها در آیات سوره حشر همین نکته را بیان کرده اند،- تحلیل انفال منافاتی با این مصرف ندارد زیرا در این صورت ملک حضرت است و ایشان می توانند به دلیل خاصی و در زمان خاصی آن را تحلیل کنند.

اما درباره تصرف در معادن هم عمدتا به روایات خمس معدن تمسک می شود؛ زیرا نمی توان گفت که ادله خمس معدن شامل معادنی که در اراضی انفال هستند نمی شود زیرا در این صورت حمل بر فرد نادر می شود فلذا این روایات خمس معدن قطعا شامل معادنی که در اراضی انفال هستند می شود و از طرف دیگر مفاد این روایات این است که می توان معدن را تصرف کرد و اگر کسی تصرف کرد خمس آن را باید بپردازد و مابقی را مالک می شود؛ فلذا ادله خمس معدن دلالت بر جواز تصرف در معادنی که از انفال هستند دارد.

درباره مواردی همانند صفو المال و صفایا الملوک نیز باید گفت که اگر کسی همانند مرحوم شهیدین و صاحب حدائق و مرحوم امام، تحلیل مطلق انفال را از ادله استفاده کند، این موارد هم تحلیل شده است؛ لکن همانطور که در بررسی ادله گفته شد، از ادله استفاده می شود که اگر این موارد از شخص ثالثی به شیعه برسد تحلیل شده است اما اینکه شیعیان ابتداء بتوانند در این اموال تصرف کنند، تنها از ادله تحلیل مطلق حقوق ائمه علیهم السلام استفاده می شود که گفته شد که بعید نیست که بعض ادله چنین دلالتی داشته باشد.

تحلیل در ارث من لا وارث له

نکته دیگر این است که قائلین به تحلیل مطلق انفال هم یک مورد را استثناء کرده اند و آن ارث من لاوارث له است که اقوال متعددی در آن وجود دارد که منشأ آن تفاوت در لسان روایاتی است که در خصوص ارث من لاوارث له وارد شده است. بنابراین تحلیل نشدن آن مشهور است و اما در نحوه تصرف در آن اختلاف است؛ مرحوم صاحب جواهر سه قول را نقل کرده اند؛ یکی اینکه باید به فقرا داده شود و دوم اینکه همانند موارد دیگر انفال تحلیل شده است و سوم اینکه باید حفظ شود تا به دست امام علیه السلام برسد؛ همانند سهم امام در خمس که برخی می فرمودند که باید حفظ شود تا به دست امام علیه السلام برسد. البته اقوال دیگری هم در این زمینه وجود دارد و برخی تا هفت قول هم شمرده اند، لکن عمده این است که روایات این باب مورد دقت قرار بگیرد.

اخبار ارث من لاوارث له در ابواب مختلفی آمده است؛ برخی از اخبار را مرحوم شیخ حر در ابواب انفال آورده اند که دلالت بر این داشت که ارث من لا وارث له از انفال است و مابقی اخبار که درباره مصرف آن هستنند را در «أَبْوَابُ وَلَاءِ ضَمَانِ الْجَرِيرَةِ وَ الْإِمَامَة» آورده اند. عمده روایاتی که در ارث من لاوارث است در باب سوم و چهارم از این ابواب است.

بررسی روایات مسئله / اعطاء به همشهری ها و اقران

روایت اول فرموده: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ خَلَّادٍ السِّنْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ فِي الرَّجُلِ يَمُوتُ وَ يَتْرُكُ مَالًا وَ لَيْسَ لَهُ أَحَدٌ أَعْطِ الْمَالَ هَمْشَارِيجَهُ

نیز فرمودند: وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ خَلَّادٍ عَنِ السَّرِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي الرَّجُلِ يَمُوتُ وَ يَتْرُكُ مَالًا لَيْسَ لَهُ وَارِثٌ قَالَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَعْطِ هَمْشَارِيجَهُ.

شبیه همین مفاد فرمودند: وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ دَاوُدَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَاتَ رَجُلٌ عَلَى عَهْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع- لَمْ يَكُنْ لَهُ وَارِثٌ فَدَفَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِيرَاثَهُ إِلَى هَمَشَهْرِيجِهِ. وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ أَيْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ

نیز مرسله مرحوم صدوق: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ رُوِيَ فِي خَبَرٍ آخَرَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ وَارِثٌ فَمِيرَاثُهُ لِهَمْشَارِيجِهِ يَعْنِي أَهْلَ بَلَدِهِ.

از این روایت استفاده می شود که این اموال باید به همشهری های او برسد و اطلاق آن دلالت دارد که فقر هم شرط نشده است. البته روایت سوم ناظر به یک قضیه شخصیه است و ممکن است نتوان از آن حکم مسئله را استفاده کرد؛ لکن در همین مورد هم چون امام صادق علیه السلام این جریان را حکایت کرده اند ممکن است گفته شود که همین حکایت نشان از این دارد که حضرت در صدد بیان حکم مسئله بوده اند.

مرحوم صدوق فرموده اند: «مَتَى كَانَ الْإِمَامُ ظَاهِراً فَمَالُهُ لِلْإِمَامِ وَ مَتَى كَانَ الْإِمَامُ غَائِباً فَمَالُهُ لِأَهْلِ بَلَدِهِ مَتَى لَمْ يَكُنْ لَهُ وَارِثٌ وَ لَا قَرَابَةٌ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْهُمْ بِالْبَلَدِيَّةِ» یعنی تنها در زمان حضور ارث من لا وارث له از انفال است درحالی که از همین روایاتی که ذکر شد، روشن می شود که این حکم اختصاص به زمان غیبت ندارد و ایشان در جمع بین روایات این نکته را بیان فرموده اند؛ درحالی که می توان گفت که در همه زمان ها ملک امام علیه السلام است و حضرت مصرف خاصی برای آن بیان فرموده اند.

روایات اشاره به بیت المال

اما مفاد دیگری که در باب ارث من لا وارث آمده است فرموده این مال در بیت المال قرار گیرد. در روایت سلیمان بن خالد فرموده: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ مُسْلِمٍ قُتِلَ وَ لَهُ أَبٌ نَصْرَانِيٌّ لِمَنْ تَكُونُ دِيَتُهُ قَالَ تُؤْخَذُ فَتُجْعَلُ فِي بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ- لِأَنَّ جِنَايَتَهُ عَلَى بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ. وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ تُؤْخَذُ دِيَتُهُ

مرحوم شیخ حر در عنوان باب حکم این اموال را روشن نکرده و اینطور فرموده اند: «بَابُ حُكْمِ مَا لَوْ تَعَذَّرَ إِيصَالُ مَالِ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ إِلَى الْإِمَامِ لِغَيْبَةٍ أَوْ تَقِيَّةٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِك ». شاید این تردید ایشان به دلیل همین روایت شریفه باشد که می فرماید باید این میراث را در بیت المال مسلمین قرار داد.

همچنین در روایت هشتم باب هم همین نکته بیان شده است؛ در این روایت شریفه آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَمْلُوكٍ أُعْتِقَ سَائِبَةً قَالَ يَتَوَلَّى مَنْ شَاءَ وَ عَلَى مَنْ تَوَلَّاهُ جَرِيرَتُهُ وَ لَهُ مِيرَاثُهُ قُلْتُ فَإِنْ سَكَتَ حَتَّى يَمُوتَ قَالَ يُجْعَلُ مَالُهُ فِي بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ.»

این روایت شریفه هم دلالت بر این دارد که اگر عبدی ضمان جریره نداشت و خودش هم برای خود عقد ولاء منعقد نکرد و از دنیا رفت ارث او به بیت المال منتقل می شود.

در روایت دیگر هم فرموده: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً ع أَعْتَقَ عَبْداً نَصْرَانِيّاً ثُمَّ قَالَ مِيرَاثُهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ عَامَّةً إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ.

ظاهرا حضرت وقتی او را آزاد کرده اند نفی ضمان جریره کرده اند و فرموده اند اگر خودش ضمان جریره منعقد نکند میراث او بین مسلمین تقسیم می شود.

روایات دال به رسیدن به مولی عبد

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: السَّائِبَةُ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَيْهَا سَبِيلٌ فَإِنْ وَالَى أَحَداً فَمِيرَاثُهُ لَهُ وَ جَرِيرَتُهُ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ يُوَالِ أَحَداً فَهُوَ لِأَقْرَبِ النَّاسِ لِمَوْلَاهُ الَّذِي أَعْتَقَهُ.

سائبه عبدی است که مولای او ضامن جریره او نیست. در روایت شریفه فرموده است که اگر این سائبه خودش با کسی ضمان جریره منعقد کرد که ارث او به ضامن جریره می رسد و الا به اقرب الناس به او که همان مولای اوست می رسد. لکن مرحوم شیخ فرموده اند اصحاب به این روایت عمل نکرده اند؛ ایشان می فرمایند: «قَالَ الشَّيْخُ هَذَا غَيْرُ مَعْمُولٍ عَلَيْهِ وَ اسْتَدَلَّ بِالْأَخْبَارِ السَّابِقَةِ»

روایات دال بر جواز تملک شخصی

اما مفاد دیگری که در روایات هست حکم مجهول المالک است. فرموده: وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: سَأَلَ حَفْصٌ الْأَعْوَرُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا عِنْدَهُ جَالِسٌ قَالَ إِنَّهُ كَانَ لِأَبِي أَجِيرٌ كَانَ يَقُومُ فِي رَحَاهُ وَ لَهُ عِنْدَنَا دَرَاهِمُ وَ لَيْسَ لَهُ وَارِثٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع تَدْفَعُ إِلَى الْمَسَاكِينِ ثُمَّ قَالَ رَأْيُكَ فِيهَا ثُمَّ أَعَادَ عَلَيْهِ الْمَسْأَلَةَ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْمَسْأَلَةَ ثَالِثَةً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع تَطْلُبُ لَهُ وَارِثاً فَإِنْ وَجَدْتَ لَهُ وَارِثاً وَ إِلَّا فَهُوَ كَسَبِيلِ مَالِكَ ثُمَّ قَالَ مَا عَسَى أَنْ تَصْنَعَ بِهَا ثُمَّ قَالَ تُوصِي بِهَا فَإِنْ جَاءَ لَهَا طَالِبٌ وَ إِلَّا فَهِيَ كَسَبِيلِ مَالِكَ.

در این روایت شریفه هم از اجیری که از دنیا رفته سوال شده است و حضرت ابتدا فرموده اند مال او را به مساکین بده و بعد از اینکه راوی تکرار کرد و نظر حضرت را خواست، حضرت فرمودند که ابتدا باید از وارث او جستجو شود و اگر وارث آن پیدا نشد همانند مال خودت است و میتوانی در آن تصرف کنی. لذا برخی فرموده اند این روایت شریفه ناظر به مجهول المالک است نه ارث من لا وارث له؛ یعنی گاهی شخصی وارث ندارد ولی گاهی وراثی دارد ولی مجهول هستند که در این صورت این مال از مجهول المالک است و یکی از اقوال در مجهول المالک هم همین است که از صاحب آن جستجو شود و اگر پیدا نشد آن مال را در اموال خود قرار دهد.

کلامات مرحوم مفید و شیخ

در نهایه شیخ این تعبیر آمده است: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي النِّهَايَةِ قَالَ: كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يُعْطِي مِيرَاثَ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ فُقَرَاءَ أَهْلِ بَلَدِهِ وَ ضُعَفَاءَهُمْ وَ ذَلِكَ عَلَى سَبِيلِ التَّبَرُّعِ مِنْهُ.

ظاهرا «ذَلِكَ عَلَى سَبِيلِ التَّبَرُّعِ مِنْهُ» استنباط مرحوم مفید است نه اینکه ادامه روایت شریفه باشد که مرحوم شیخ حر در روایت یازدهم هم همین نکته را از ایشان نقل کرده و فرموده اند: «مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ قَالَ: كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يُعْطِي تَرِكَةَ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ مِنْ قَرِيبٍ وَ لَا نَسِيبٍ وَ لَا مَوْلًى فُقَرَاءَ أَهْلِ بَلَدِهِ وَ ضُعَفَاءَ جِيرَانِهِ وَ خُلَطَاءَهُ تَبَرُّعاً عَلَيْهِمْ مِنْ ذَلِكَ»

بنابراین همانطور که مرحوم مفید فرموده اند مجموع این روایات نافی این نیست که ارث من لا وارث له از انفال باشد لکن اینکه مفاد این روایات چیست و ارث من لا وارث له چه حکمی دارد را باید در جلسه آینده بررسی کرد ولی اجمالا در این روایات چهار حکم بیان شده است یکی اینکه به همشریان او داده شود و دوم اینکه در بیت المال مسلمین قرار داده شود و سوم اینکه مکلف این اموال را در اموال خود قرار دهد که البته به نظر می رسد این حکم مربوط به مجهول المالک است و چهارم اینکه این اموال باید به فقرای اهل بلد او داده شود.