نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه هفتم فاطمیه شاهرود/ استفاده از قرآن در پرتو نور فاطمه زهرا و باطن لیله القدر

متن زیر جلسه هفتم از سخنرانی آیت الله میرباقری در شهر شاهرود است که در ایام فاطمیه به تاریخ 13 اسفندماه سال 94 برگزار شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند که از آن هنگام که خدای متعال، در قالب قرآن کریم با بشر سخن گفت، یکی از نعمت های بزرگ خویش را به انسان عرضه کرد چراکه قرآن کاملترین کلامی بود که از جانب خداوند برای بندگانش، صادر گشته بود؛ اما برای متنعّم شدن مردم از این سفره گسترده و با کرامت الهی شرایطی لازم است که تا انسان آن شرایط را در وجود خویش فراهم نکند، نمی تواند از قرآن بهره مند شود. مهم ترین شرطی که وجود دارد، این است که قرآن را از مجرای اهل بیت آموخته و از آن استفاده کنیم چرا که پیامبر گرامی اسلام در روز غدیر خم، این دو موجود ارزشمند را در کنار هم قرار داده و از هردوی آنها به عنوان یادگاری بعد از خود نام بردند.

قرآن، نعمت بزرگ الهی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. و اللعنة علي اعدائهم اجمعين. يكي از بزرگ ترين نعمت هايي كه خداي متعال به ما ارزاني داشته قرآن مجيد است كه در روايات معصومين عليهم السلام عِدل اهل بيت شمرده شده و يكي از دو حقيقت و گوهری می باشد كه به وسيله وجود مقدّس نبيّ اكرم در عالم ما تنزّل پيدا كرده است. اگر وجود مقدّس پیامبر، لباس بشر نمي پوشيد و به اين دنيا نمي آمد قرآن هم هيچ گاه در عالم ما ظهور پيدا نمي كرد و هميشه اين اسرار پوشيده و پنهان مي ماند و دست احدي به قرآن نمي رسيد.

اين كتاب عزيز كه از نعمت هاي بزرگ الهي است در اختيار ما قرار گرفته و ما بايد تلاش كنيم بر سر اين سفره الهي بنشينيم و از اين مائدة الله استفاده كنيم. استفاده از اين كتاب مجيد و اين نعمت الهي مقامات و شرايطي دارد که از تلاوت و انس با اين كتاب شروع مي شود. اوّلين قدم در استفاده از اين كتاب مأنوس بودن با آن و كثرت تلاوت اين كتاب، آن هم با تواضع و ادب در مقابل قرآن و ادب در حضور است.

اميرالمؤمنين عليه السلام وقتي احوال متّقين را توصيف مي كنند مي فرمايند متّقين اينگونه هستند که «أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ‏ أَقْدَامَهُمْ‏ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآن‏» شب ها در حالت خبردار مي ايستند و قرآن را تلاوت مي كنند آنگاه «يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ‏ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم‏»(1) قلب خود را با قرآن محزون نموده و دواي دردهاي پنهان خویش اعم از دردهاي ظاهري و بيماري هاي باطني را در قرآن جستجو مي كنند.

زمانی در مشهد، با يك جمعي خدمت مرحوم آقاي مولوي قندهاري رسیدیم که از اهل معنا و از خصيصين بودند. بدون اينكه وقت قبلي گرفته باشيم بر ايشان وارد شديم که وقت تلاوت قرآن ايشان بود؛ در این هنگام براي اوّلين بار رفتاری را از ایشان مشاهده كردیم که خيلي براي ما عجيب بود. بعضي از روشنفكرها هم با ما بودند که اين رفتار برايشان قابل فهم نبود. هنگامی که وارد شديم، ايشان رو به قبله نشسته بودند و قرآن تلاوت مي كردند؛ مثل كسي كه مشغول نماز باشد جواب سلام ما را دادند و با دست اشاره كردند كه كجا بنشينيم. تلاوت قرآن ايشان طول كشيد. شايد بيست دقيقه قرآن تلاوت كردند. بزرگواراني كه شمّ روشنفكري داشتند، كم كم شروع كردند به تمسخر کردن و گفتند برخیزید برويم که متنعم شديم، يعني چرا ما را اين همه راه آورده اي که اين آقا را ببينيم؟ ايشان قرآنشان را تلاوت كردند و تمام شد، بعد خادم را صدا زدند. قرآن را در جلد قرار دادند، به احترام قرآن ايستادند، قرآن را تا دم در بدرقه كردند و تحويل خادم دادند. سپس نشستند درباره قرآن و ادب در مقابل قرآن صحبت كردند كه بسیار مجلس متحوّل شد.

از جمله، حديث اول كتاب القرآن كافي را خواندند كه در اين حديث نوراني حضرت از ظهور قرآن در صحنه قيامت و تطورات قرآن در آن صحنه سخن می گویند. صفوف اهل محشر صد و بيست هزار عدد است؛ در این هنگام قرآن در لباس مؤمنين از صف مؤمنين عبور مي كند همه نگاه مي كنند و مي گويند از ما است اما از شهداء است. همه كمالات ما را دارد ولي يك بهائي دارد كه برای ما نيست و از آنِ شهداء است. سپس در سيماي شهداء از صف آنها عبور مي كند. مي گويند از ما است اما از شهداء دريا است زیرا فضيلتي دارد كه در ما نيست. در سيماي شهداء دريا از آنها عبور مي كند. مي گويند از ما است اما برتر و از انبياء است. از صف انبياء عبور مي كند، انبياء هم مي گويند از ما است. در هيئت انبياء ظهور پيدا مي كند اما آن را نمي شناسند تا اینکه در پاي عرش مي آيد، اما آن را نمی شناسند. آنگاه نقل شده كه به وجود مقدّس نبيّ خاتم صل الله عليه و آله، عرض مي كنند که اين شخصيت با جلالتي است. حضرت مي فرمايند قرآن كتاب خدا است. بعد در پاي عرش الهي مي آيد و شفاعت مي كند. در ادامه راوي مي گويد كه مگر قرآن هم در قالب بشر حرف مي زند؟ حضرت او را توبيخ كرده و فرمودند «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ الضُّعَفَاءَ مِنْ‏ شِيعَتِنَا؛ إِنَّهُمْ أَهْلُ تَسْلِيم‏» خداوند رحمت کند ضعفای از شیعیان ما را چرا که اگر ما حرفي زدیم بی چون و چرا قبول مي كنند. سپس «وَ الصَّلَاةُ تَتَكَلَّمُ، وَ لَهَا صُورَةٌ وَ خَلْقٌ، تَأْمُرُ وَ تَنْهى‏» صلاة هم یک شخص است که امر و نهی می کند و سخن می گوید. اینها معاني باطني آيات است.(2)

قرآن، كتابی بزرگ و با عظمت و كلام خدا می باشد «لقد تَجَلّي الله في كلامه»(3) اوّلين نكته در استفاده از اين كتاب عزيز ادب در مقابل آن و رعايت حرمت اين كتاب، همچنین مأنوس بودن و كثرت تلاوت آن به ویژه با رعایت ادب حضور است. در فضيلت تلاوت قرآن تاكيد شده كه در نماز و در حالت ايستاده خوانده شود. فرمود اگر كسي در حالت ايستاده قرآن را بخواند، در هر حرفي از حروف قرآن صد حسنه به او عنايت مي كنند.(4) نفرمود در هر كلمه بلکه فرمود در هر حرف صد حسنه به او عطا مي شود. در ذيل هر حرف از حروف قرآن حقائق و اسراري است. همه حروف قرآن مثل حروف مقطعه هستند که دارای معاني و رموزي بين اهل بيت و خداي متعال می باشند و اگر كسي اهل قرآن شد از هر حرف قرآن بهره مند مي شود.

طهارت نفس و اتصال به معصوم، لازمه استفاده از قرآن

نكته دوم اين است كه بهره مندي از قرآن نیاز به يك طهارت نفس و يك تحمّل دارد. خداوند در سوره مباركه واقعه مي فرمايد «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ»(واقعه/٧٧) خود اين قرآن، كريم و بخشنده است. دست قرآن باز است و شفاعت مي كند و از نعمت هاي باطني اي كه در اختيار دارد به مؤمنين عطا مي فرماید. «فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ» اما اين قرآن كريم در يك كتابي است كه آن كتاب هم مكنون بوده و در حجاب و پوشش قرار دارد. « لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» آنهايي كه مطهّر هستند قرآن را مسّ مي كنند كه مطهّرون حقيقي معصومين عليهم السلام هستند و مابقي افراد هم به اندازه اي كه به معصوم متّصل مي شوند طاهر خواهند شد. از آيه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(احزاب/٣٣) استفاده مي شود كه طهارت از ناپاكي ها و غفلت ها و و مقامات شرك مختصّ معصومين است. شايد از اين آيه اين استفاده شود كه فقط آن حضرات مطهر هستند و مابقي به اندازه اتصالشان به اين سرچشمه، طاهر مي شوند. امام سرچشمه طهارت است و هر اندازه كه انسان به امام مقرب شود، از طهارت امام برخوردار مي شود. شايد مضمون اين فقره از جامعه كبيره كه در روايات متعددي هم آمده است همين باشد «وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ‏ مِنْ‏ وَلَايَتِكُمْ‏ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»

شرط بهرمندي از قرآن طهارت و شرط طهارت، تقرّب به معصوم است؛ به همین دلیل خداي متعال در آيات متعدد قرآن اين مطلب را به صراحت بيان كرده است كه حقيقت كتاب در نزد اهل العلم یعنی كساني كه أوتوا العلم هستند، می باشد «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنكبوت/٤٩). سراسر قرآن، آيات بيِّنات است و اگر كسي به قرآن راه پيدا كرد حقائق بر او آشكار مي شود «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ»(نحل/٨٩).

در كافي است که امام باقر عليه السلام فرمودند خداي متعال نفرمود قرآن بين دو جلد كتاب است بلکه فرمود في صدور الذين اوتوا العلم، یعنی جاي قرآن در سینه كساني است كه خدا به آنها علم الهي و علم قرآن داده و علم همين است.(5)

به امام صادق عليه السلام عرض كردند علم شما از كجا است؟ آیا از كتب و صحف است؟ یا از معلمي است كه شما در اختيار داريد؟ فرمود «الامر اعظم و أوجب»(6) بعد فرمودند كه اين آيه قرآن مفسر علم ما است «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ ولكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»(شوري/٥٢) ما بر پيامبر خود وحي كرده و بدون حجاب با او تكلّم نمودیم. در اين تكلّم كلمه روح به پيامبر عطا شد و همين حقيقت است كه همه مراتب كتاب الهي و ايمان در آن مندرج است.

اين همان چيزي است كه خداي متعال بعد از نبيّ اكرم به ائمه عليهم السلام عنايت كرده است. فرمود علم ما همين است و اين حقيقت است كه در محضر امام می باشد «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» اگر كسي بخواهد به قرآن راه پيدا كند بايد راهی به كساني كه أوتوا العلم هستند، بیابد. اگر كسي به ساحت امام نزديك شد، به حقائق و اسرار توحيد و به علوم و رموز كتاب نزديك مي شود. كتاب همان علم امام يا قسمت عمده اي از علم امام است که مكرّر در روايات هم بیان شده است؛ غير از اينكه فرمودند «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ‏ مُسْتَصْعَبٌ‏ لَا يَعْرِفُهُ وَ لَا يُقِرُّ بِهِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ نَجِيبٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏»(7) امر ولايت مسأله دشواري است كه تنها سه دسته مي توانند اين حقيقت را تحمل كنند. ملائكه مقرب، انبياء مرسل و بندگان مؤمنی که خداوند با رياضت، قلبشان را آماده كرده است.

حَتّي در بعضي روايات، از اين هم لطيف تر دارد. حضرت فرمودند حَتّي ملك مقرب و نبيّ مرسل هم نمي تواند تحمل کند. پرسید آقا پس چه كسي مي تواند؟ فرمود من نشاء! خداي متعال این امر را به ما واگذار كرده است که هر كس را ما بخواهيم اين حقائق را به او عطا كنيم؛ البته مشيّت امام همان مشيّت خدا است، «لن يشاء الا ان يشاء الله» اما فرمود هر كس را که ما بخواهيم و اين اسرار در اختيار ما است. بر حضرت فرمودند آن مُلك عظيمي كه در قرآن از آن سخن گفته شده همين است «آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما»(نساء/54)

روايتی در باب تفويض در كافي است كه می فرماید شريعت و دین به معصوم تفويض شده است. راوي مي گويد من نزد علمای شام و جاهاي ديگر، از جمله نزد قتاده شاگردي مي كردم. آوازه امام صادق پيچيده بود كه ايشان عالم دنياي اسلام است. من هم آمدم محضرحضرت که ببينم اين آقايي كه اينقدر تعريف مي كنند چه طور است. یک روز در حضور ایشان نشسته بودم که شخصی آمد و از آيه اي از قرآن سؤال كرد و حضرت جوابي دادند. سپس نفر دوم آمد و از همان آيه سوال كرد و حضرت جواب دوم را دادند. دل من مثل سير و سركه مي جوشيد و با خود گفتم من قتاده را رها كردم و آمدم اینجا، او يك واو اشتباه نمي كند اما اين آقا العياذ بالله در يك مجلس يك آيه را به دو شکل معنا نموده و فراموش می کند. مي گويد نفر سوّم نیز آمد و پرسيد و حضرت هم جواب سوّم را دادند و من متوجه شدم که نه، مساله چیز دیگری است. مجلس خلوت شد و حضرت به من فرمودند فلاني خداي متعال به سليمان ملك داده بعد هم فرموده «هذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(ص/٣٩) به تو بخشيديم، حساب و كتاب هم از تو نمي كشيم و تو مي خواهي به ديگران ببخش مي خواهي هم نبخش. سپس حضرت فرمود آیا تو خيال مي كنی که خدا به نبيّ و اكرم و ما ملك نداده است؟ فرمود ملكي كه به ما داده اين است «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/٧). خيلي سخن عجيبي است که هر چه پيامبر به شما داد بگيريد و هر چه هم نهي كرد دست برداريد، اما در این مورد چانه نزنيد. اين مقام برای خداي متعال است كه امرش را بايد اطاعت كرد و غير خداي متعال كسي واجب الامتثال نيست. حال چه طور مي شود که يك نفر در مقامي قرار بگيرد که حرفش حرف خدا و دستورش هم دستور خدا شود.(8)

قرآن مي فرمايد «وَمَا ظَلَمُونَا ولكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(بقره/٥٧) ترجمه آزاد آيه اين است که آنهايي كه به ما ظلم كردند، به ما ظلم نكردند و در واقع به خودشان ظلم كردند. بی درنگ اين سؤال در ذهن ایجاد مي شود که مگر مي شود به خدا ظلم كنيم؟ در تبیین این آیه حضرت فرمودند: «ان الله اجل و أعز و امنع من ان يظلم» مقام خداي متعال خيلي رفيع تر از اين است كه كسي بتواند به او ظلم كند، «و لكن خلطنا بنفسه» اين فراز را بزرگان باید معنا كنند که ما را با خودش قاطي كرده است يعني چه؟ «فجعل ظلمنا ظلمه و ولايتنا ولايته» ظلم به ما را ظلم به خودش حساب کرده است. خداي متعال كه ساحتش منزه است پس وقتی مي فرمايد به ما ظلم نكردند، اين ما يعني ائمه علیهم السلام. خب مي فرمود به ائمه ظلم نكردند، چرا فرموده به ما ظلم نكردند؟! برای همین فرموده «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُون»(مائده/٥٥) فقط خداي متعال است که بر شما ولايت دارد همچنین رسولش و اميرالمؤمنين كه در حال ركوع، انگشترش را صدقه داده است. حضرت اینچنین معنا كردند که كأنّه ولايت فقط از آنِ خدا است، درست هم هست. معني ندارد بگوييم خدا ولايت دارد، غير خدا هم ولايت دارد اما ولايت نبيّ اكرم و ائمه چه مي شود؟ «خلطنا بنفسه و جعل ولايتنا ولايته» قصه همین است و امام در يك همچنين شأني قرار دارد.(9)

لذا فرمود علم الهي نزد ما است و علم ما هم صعب مستصعب است و به آن كسي که ما بخواهيم می دهیم، بنابراین اگر كسي بخواهد به قرآن برسد، راهش همین است. ما بخواهيم يعني اینکه خدا بخواهد. آن كس را كه ما بخواهيم، قرآن را مي فهمد پس انسان بايد جزء دسته من نشاء و عباد ممتحن شود.

تقسیم بندی معارف قرآن و حقیقت نور در هدایت قرآن

اميرالمومنين عليه السلام، فرمودند: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ قَسَمَ‏ كَلَامَهُ‏ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ- وَ قِسْماً لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ مَلَائِكَتُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم‏»(10) خداي متعال كلام خویش را سه قسم كرده است. يك قسم قرآن را، عالم و جاهل مي فهمند. سی جلد تفسير نوشته اما منكر ولايت اميرالمومنين است. اين سي جلد كتاب همان بخش است که يعرفه العالم و الجاهل، چه آن كسي كه عالم به حقائق است چه آن كسي كه جاهل است هردو مي فهمند. قسم دوم این است که خدا بايد به شخص، صافي ذهن، لطافت حسّ و قوه تمييز صحيح بدهد تا بتواند به آن قسم برسد. حضرت خلاصه كردند در يك كلمه که ممن شرح الله صدره للإسلام؛ پس قسم دوم معارف برای آنهايي است كه به شرح صدر رسيدند. و اما قسم سوم كه مختص به خداي متعال و أمناء الهي و راسخون در علم است كه ائمه عليهم السلام می باشند. ما می توانیم جزء دسته دوم باشيم زیرا اولي یعنی يعرفه العالم و الجاهل اصلا مهم نيست و اين همان است كه حضرت فرمود و الله که اینها يك حرف از قرآن را نفهميدند. از علمای بزرگ زمان امام صادق عليه السلام بودند اما فرمود والله يك حرف قرآن را نفهميدند. حتی اگر پنجاه جلد هم در مورد قرآن بنويسند یک حرف آن را نمی فهمند.

اما مرحله دوم برای كساني است كه به شرح صدر رسيدند. شرح صدر چيست؟ خداي متعال در قرآن مي فرمايد «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»(انعام/١٢٥) اگر خداي متعال بخواهد كسي را هدايت كند، به او شرح صدر مي دهد تا بتواند به حقيقت اسلام و دين خدا برسد. انسان نمی تواند بدون شرح صدر به حقيقت اسلام راه پيدا كند. شرح صدر رزق كساني است كه خداي متعال مي خواهد آنها را هدايت كند. وجود مقدس مقدّس نبيّ اكرم در بیان معنای شرح صدر فرمود شرح صدر، نورانيتي است که در قلب مؤمن وارد مي شود که موجب می شود قلب وسعت پيدا کرده و زمينه ای فراهم شود که حقائق به اين قلب نازل گردد. به حضرت عرض كردند علامتش چيست؟ حضرت فرمودند سه علامت دارد «التجافي عن دار الغرور و الإنابة الي دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت»(11) اگر خداي متعال بخواهد کسی را هدايت كند قلب او را به نور مخصوصي نوراني مي گرداند، اثر اين نور اين است که در درونش دلكندگي از دنيا پيدا مي شود، همچنین انابه و توجه و رويكرد به دار الخلود و به عالم الهي در درونش ایجاد مي شود و در دنيا بي قرار و متمايل به عالم بالا است. قبل از اينكه فرصت تمام شود آماده رفتن شده و بارش را بسته است. اگر اين علائم در كسي بود پيدا است که خداي متعال قلب او را نوراني كرده، به او شرح صدر داده و او را برای پذيرش حقائق مهيا كرده است و قصد هدايت او را دارد.

اما اين نور چيست؟ در قرآن اين نور به اشكال مختلفي بيان شده است. گاهي خداي متعال مي فرمايد « اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ‏ نُورِهِ‏ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباح‏»(نور/35) الله تبارك و تعالي نور آسمان ها و زمين است. يعني چه نور است؟ مفسرين در این مورد مفصل صحبت كرده اند اما روايت امام رضا اروحنا فداه به شكل خاصی آيه را معنا كرده است. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ فَقَالَ هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْض‏»(12) اينكه خداي متعال در قرآن مي فرمايد «ذلك الكتاب لا ريب فيه هديً» اين هديً يعني اینکه نور الهي سرچشمه هدايت عوالم است. بعد در آیه نور در چهار مرحله توضيح می دهد كه اين نور چگونه در عالم نازل مي شود و ما از آن بهره مي بريم. مرحله اوّل الله نورُ السموات و الارض؛ مرحله دوّم اين نور الهي در يك مثل متمثل مي شود مثلُ نوره؛ مرحله سوّم اين مثل نور، مثل چراغداني است كه در عوالم مي درخشد و آنها را روشن مي كند نورٌ علي نورٌ؛ مرحله چهارم اين نور مي آيد «في بيوتٍ أذنَ الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه»

اگر نور هدايت بخواهد در قلب انسان بيايد، از يك مسيري مي آيد مثل نوره كمشكاة فيها مصباح. فرمود مثل نور، وجود مقدس نبيّ اكرم هستند و هدايت الهي در وجود مقدس نبيّ اكرم متمثل شده است. پیامبر گرامی اسلام، مثل يك چراغدان در عالم ظهور پيدا كرده، چراغداني كه در او چراغي است و بر فراز آن چراغ يك شيشه بلورين قرار دارد که از روغن زيتون مصفايي استفاده مي كند تا نورٌعلي نور. گاهی در روايات مشكات نور را تفسير كرده اند که قلب پيامبر است و چراغي كه درون آن روشن شده، نور قرآن است. گاهي هم فرموده اند كه مشكات نور، وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله عليها است. وجود مقدس فاطمه زهرا چراغداني است كه همه انوار هدايت در وجود ايشان روشن شده است. هدايت برای خدا است اما اين نور يك مثل دارد؛ مستقيم به ما نمي رسد و در يك وجودي متمثل شده که آن وجود مي شود مثل نور الهي.(13)

هدايت خدا وقتي مي خواهد از وجود مقدس نبيّ اكرم به ما برسد، مستقيم نمي رسد زیرا آن نور بسیار قوي تر از این است كه بتوانیم مستقيم دريافت كنيم. آن نور مثل يك چراغدان در عوالم مي تابد. فرمود چراغداني كه نور نبيّ اكرم در او ظهور پيدا كرده و همه كائنات را روشن نموده است، وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله عليها می باشد. نور الهي در وجود مقدس حضرت ظهور پيدا كرده است.

اين چراغي كه خدا در وجود مقدس فاطمه زهراء روشن كرده چيست؟ مي فرمايد اين دو چراغي كه در وجود مقدس فاطمه زهراء روشن شده و نور الهي از طريق اين چراغ ها به عالم مي رسد، دو فرزند حضرت زهراء یعنی امام حسن و امام حسين سلام الله عليهم اجمعين هستند. تا مي رسد به نور علي نور و امامٌ بعد امام من ولد فاطمه. وقتي نور الهي مي خواهد نه تنها در عالم ما بلکه در كائنات درخشش پيدا كند، در وجود مقدس حضرت زهراء تَجَلّي کرده و از طريق ائمه عليهم السلام در ظاهر مي شود.

تا اينجا دست ما به اين نور نمي رسد اما مرحله بعد اين است «في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه» چراغي را كه خدا روشن كرده، درخانه هايي مي آيد كه خداي متعال اجازه داده در اين خانه ها رفعت پيدا بشود. بيرون از اين خانه ها، اصلا اذني براي رفعت نيست و در بیرون از آنها هزار سال نماز یا صدقه دادن همه اموال هم، حتی يك قدم انسان را بالا نمي برد؛ اما در اين خانه ها كار به جايي مي رسد که مي خوابي رشد مي كني، در بازار هستي رفعت پيدا مي كني و معاشرتت برايت رفعت مي آورد «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ؛ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ»(نور/36-37) اگر در اين خانه وارد شدي، جزء رجالي می شوی كه هيچ چيز آنها را از توجه به خدا یعنی نماز و دستگيري از بندگان غافل نمی کند. شخصی كه در اين خانه است، يك روي چهره اش رو به خدا است، از دست خدا مي گيرد و به بندگان خدا مي بخشد. اين زكات هم فقط زكات مالي نيست بلکه مؤمني كه در اين بيوت قرار مي گیرد، رفعت پيدا مي كند و یک دست او به سمت خدا است و دست دیگرش به سمت مردم و هيچ چيز هم او را از اين دو وظيفه غافل نمي كند. كسي که به اين خانه داخل شد، تجارت و خوابش هم ذكر است. حضرت فرمود معناي اين آيه اين نيست که تجارت نمي كنند بلکه معنای آن، این است که تجارتشان آنها را غافل نمي كند و في صلاتهم دائمون و في زكاتهم دائمون مي شوند.

یک نفر از وجود مقدس نبيّ اكرم صل الله عليه و آله و سلّم سوال كرد كه يا رسول الله اين خانه هايي كه نور خدا در آنها ظهور پيدا كرده، كجا است؟ حضرت فرمودند خانه هاي انبياء. راوی به خانه حضرت زهرا اشاره و عرض کرد اين هم از آن خانه ها است؟ حضرت فرمود اين سرآمد آن خانه ها است.(14)

حضرت صدیقه طاهره، تجلی نور خداوند در عالم و لیله القدر

نور الهي در نبيّ اكرم متمثل شده است. روایتی هم می فرماید حضرت زهرا روحي التي بين جنبي؛ فاطمه سلام الله علیها قلب، جان و روح پيامبر است و این نور در فاطمه زهراء سلام الله عليها تَجَلّي كرده است. اين نوري كه در وجود مقدس فاطمه زهرا ظهور پيدا كرده و مثل چراغ در وجود ايشان مي درخشد، مصباح اهل بيت عليهم السلام هستند.

در زیارت جامعه کبیره فرموده اند «خَلَقَكُمُ‏ اللَّهُ‏ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِين‏». يك مرحله از خلقت ائمه اين است كه انواري در گرد عرش خدا بودند که در آنجا طواف مي كردند و آنجا مرحله ارتباط عالم ملائكه با اهل بيت است و ایشان معلم ملائكه بودند. «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ‏ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه‏» بر ما انسان ها منت گذاشت و شما را در خانه هایی آورد که اجازه داده نامش در آنها گفته شود. ائمه وقتي به اين عالم آمدند، دست ما به آنها مي رسد و وقتي وارد بيوت ائمه شديم، انوار هدايت الهي در قلب ما وارد می شود، آنگاه جزء كساني مي شويم كه شرح صدر پيدا كردند و سپس باب كتاب خدا به روي ما گشوده مي شود.

شايد معناي اين آيه را بتوان با با سوره قدر جمع کرد«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر»ِ. قرآن در شب قدر بر پيامبر نازل شده و ظرف نزول قرآن شب قدر است. بعضي ها دوست دارند بگویند شب قدر يك شب منظومه شمسي است كه وقتی خورشيد غروب كرد، آغاز می شود اما اگر گفته شود که ليلة القدر فاطمه زهرا سلام الله عليها است، ناراحت می شوند. ما می گوییم چه طور می شود قرآن در يك شب تاريك نازل شود اما در وجود مقدس فاطمه زهرا، قابليت نزول ندارد؟ قرآن كتاب الهي است و خدا در آن از زبان پيامبر حرف مي زند، «لقد تَجَلّي الله في كتابه» و یا «كلامك الناطق علي لسان نبيّك» بنابراین اگر كسي كلام خدا را از زبان پيامبر بشنود در واقع كليم الله مي شود. مگر خداي متعال با موسي كليم صحبت نكرد؟ از چه طريق؟ من وراء الشّجرة! موسی چگونه كليم الله شد؟ آیا اگر كسي سخن خدا را از زبان پيامبر بشنود كليم الله نمي شود؟ همه هم نمي توانند بشنوند. «وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا»(اسراء/٤٥) فرمود ای پیامبر، وقتی که تو قرآن مي خواني، ما در بین تو و آنهايي كه به آخرت ايمان ندارند، پرده مي اندازيم اگرچه اين پرده پنهان است. ای پيامبر تو قرآن میخوانی، يعني اینکه خداي متعال به زبان تو حرف مي زند؛ همانطور كه اين دست دست خدا است «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(فتح/١٠) کسانی كه در بيعت رضوان با تو بیعت كردند، با خدا بيعت كرده اند؛ دست خدا بالاي دستشان بود. ای پیامبر، تو دستت را در بالاي دست اینها گذاشتي و دست خدا بالاي دست اینها بود. اين سخن به معني حلول نيست؛ خداي متعال در پيامبرش حلول نكرده اما اين پيامبر، پيامبري است كه دستش دست خدا است و همان است كه امام صادق عليه السلام فرمود «خلطنا بنفسه»

زبان اين پيامبر زبان خدا و لسان الله است. فرمود ای پيامبر تو سخن مي گويي و لسان الله هستي «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتي»(نمل/١٠) اما سخن ما را به سمع مرده ها نمي تواني برساني و بايد زنده باشند. «وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ»(فاطر/٢٢) تو نمي تواني سخن ما را به گوش آنهايي كه در قبرشان هستند، برساني. من في القبور يعني کسانی كه بسیار از ما زنده تر هستند اما مرده آن كسي است كه روي زمين راه مي رود لکن در محيط ولايت اميرالمومنين نيست؛ زیرا محيط ولايت اميرالمومنين علیه السلام محيط حيات است. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ»(انفال/٢٤) خدا و رسول شما را به چیزی دعوت مي کنند كه شما را زنده مي كند؛ فرمود «ولايةُ عليٍّ»(15) كسي كه بيرون از اين وادي قرار دارد مرده است و در دارالحَيَوان نيست بلکه در دار موت است. كسي که بيرون از محيط ولايت حضرت امير است، وقتی پيامبر قرآن مي خواند به او نمي رسد. اين حجاب، همان حجاب سقيفه است. کسانی كه در محيط ولايت سقيفه هستند، در قبرهايشان راه مي روند و مرده متحرك هستند چون محيط ولايت آنها محيط موت است. محيط ولايت حضرت امير محيط حیات و محيط مقابل، محيط موت است و آنهايي كه در آن طرف هستند مرده اند و مردار نمي شنود، «وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ» كسي كه در محيط ولايت حضرت امير راه مي رود، في دارالحيوان قدم می زند «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ»(عنكبوت/٦٤). اگر كسي در محيط ولايت ائمه جور بود، حرف قرآن را نمي شنود و بين او و قرآن حجاب قرار دارد و قبرش حجاب اوست. محيط ولايت ائمه جور، قبرستان و حجاب مستور است که نمي گذارد بشنوند.

اگر كسي بخواهد قرآن را بفهمد، بايد القاء سمع كند و همچنین بايد جزء آن دسته اي شود كه حضرت فرمود قسمي از معارف قرآن برای كساني است كه به شرح صدر رسيدند. شرح صدر يعني قلبشان به مشكات نور خدا نوراني شده و شعاعي از نور حضرت زهراء در دلشان آمده است. کسانی كه يك تَجَلّي از حضرت زهراء در دلشان پیدا می شود، قرآن فهم مي شوند، چون «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» زیرا حضرت زهرا ليلةُ القدر هستند. حضرت زهراء هم ظرف نزول ائمه و هم ظرف نزول قرآن است، بنابراین هم امام و هم قرآن ادامه حضرت زهراء هستند. در روايات فرموده اند «اخرج منها الأنوار أئمتي»(16) همه انوار ائمه از وجود مقدس حضرت زهراء سلام الله عليها در اين عالم ساطع مي شوند و ایشان مصدر جلال انوار ائمه است.

اگر كسي بخواهد حقيقت كتاب خدا را بفهمد، بايد وارد شب قدر شود و به اندازه اي كه وارد شب قدر مي شود به قرآن مي رسد چون قرآن در شب قدر نازل شده و امام صادق عليه السلام فرمود ليلة القدر يعني حضرت زهراء.(17) اگر كسي بخواهد قرآن فهم شود و به شرح صدر برسد بايد يك پرتويي از حضرت زهراء و يك غباري از شب قدر بر دلش بنشيند، اگر نشست به همان اندازه براي بهرمندي از قرآن مهيا مي شود. اگر اين پرتو شب قدر آمد، آنگاه آن حجاب كنار مي رود والا انسانی كه نوراني نشده، در ظلمت به سر می برد. ظلمتِ اولياء طاغوت و اصحاب سقيفه نمي گذارد که ما قرآن را بفهميم همانطور که نمي گذارد امام شناس شويم.

يك تعبير بلندي در روايتی بیان شده که در کتاب صافي آمده است. فرمود از اموري كه در شب قدر مقدر شده، ولايت ائمه است و اين هم در همين ظرف است که اگر كسي به حضرت زهرا رسيد، به اسرار ولايت ائمه مي رسد و باب ولايت اميرالمومنين بر او گشوده مي شود.

وجود مقدس حضرت زهرا حلقه اتصال ما به اميرالمومنين و قرآن هستند. اگر كسي به اين حضرت نرسيد، از همه چیز محروم مي شود و گشايش به دست ایشان است. حضرت براي اينكه اين گشايش در عالم واقع شود و باب قرآن بسته نشود، در اين عالم تَجَلّي كردند و بعد هم با بلاء خودشان، عالم را به قرآن رساندند که البته خيلي هم گران تمام شده است. حضرت در قالب حوراء الانسيه آمدند. حوريه بودن براي حضرت زهراء مقام نيست اما اين روايت چه مي خواهد بگويدکه اين وجود مقدس، آنقدر لطيف است كه حَتّي وقتي لباس بشر هم مي پوشد حوراء الانسيه است؛ اما با اینکه اين وجود مقدس، با اينهمه نورانيت و لطافت و علو مقام در عالم نزول پیدا کرده، وجود شریفش كفران شده است.

حضرت ماموريت خود را، حتی در يك مدت كوتاه ٧٥ روز در اين عالم تمام كرد. اگر حضرت جوانمرگ شد و از خداي متعال خواست که عجل وفاتي سريعاً، براي اين بود كه كار حضرت با همين تكميل مي شد والا اگر قرار بود که مأموريت حضرت با ماندنش در عالم دنيا باشد، دعا مي كرد كه خدا او را نگاه بدارد اما ماموريت حضرت با رفتنش در سن جواني كه يكي از بزرگ ترين حجّت هاي ما است، به پیان رسید. کسانی كه اکنون آن وقایع را انكار مي كنند و مي گويند خبري نبوده، اگر قرار بود حضرت شصت - هفتاد سال در اين عالم زندگي كنند، چه مي گفتند؟ مي گفتند هيچ خبري نبوده است. آنها باید پاسخ دهند که قبر یگانه دختر پیامبر که در سنين جواني به شهادت رسيده، كجا است! ایشان در اين ٩٥ روز، همه آن ماموريتي كه بايد انجام بدهد را انجام داد و همه آن سختي را كه براي هدايت عالم بايد تحمل كند، تحمل كرد و باطن آن بلاء را هیچ کس، جز اميرالمومنين علیه السلام نمي فهمد كه چه چيزي در عالم اتفاق مي افتد. السلام علیک یا فاطمه الزهرا...

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 304

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 598

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 387

(4) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 101

(5) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 205

(6) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 458

(7) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 26

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 265

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 146

(10) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 253

(11) مكارم الأخلاق، ص: 464

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 115

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 195

(14) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 359

(15) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 248

(16) علل الشرائع، ج‏1، ص: 180

(17) تفسير فرات الكوفي، ص: 581