نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

جلسه پنجم حسینیه امام حسن/ حجب نورانی و ظلمانی در عالم و عبور از حجاب ها وظیفه مومنین با شفاعت فاطمه زهرا

متن زیر جلسه پنجم سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 23 بهمن ماه 95 است که در حسینیه امام حسن علیه السلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند، بين ما و خداي متعال يك حجاب هايي است که بايد برداشته شود و فرصت برداشتن اين حجاب ها هم همين فرصت كوتاه دنيا است والا اگر كسي در دنيا نتواند اين حجاب ها را بردارد، در آخرت هم از پروردگار خودش محجوب است و این از بزرگترین عذاب های روز قیامت است. در روایات یکی از بزرگترین نعمت های بهشتی نظر به وجه الله است که منظور پرده برداشتن از مقامات امام است. این حجبی که باید در دنیا برداشته شود به دو حجاب نورانی و ظلمانی تقسیم می شود که هر کدام ظاهری دارد و باطنی. ظاهر حجب ظلمانی همان گناه است اما باطن آن ولایت ائمه جور است. ظاهر حجب نورانی هم اعمال و صفات نیک است اما باطنش ولایت معصوم است. بنابراین ما برای سیر در وادی نور باید درجات و مقامات آن را طی کنیم تا در مرحله آخر به حقيقت نورانيت امام برسیم، وقتی این درك شد كمال ايمان حاصل می شود. اما رسیدن به کمال و آخرین درجه ایمان جز با وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها امکان پذیر نیست چرا که ایشان تنها نور در ظلمات طاغوت و سقیفه است.

حجب بین ما و خدای متعال

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. يكي از بحث هاي بسيار جدي كه علمای اخلاق و اهل معرفت مطرح كردند و ريشه آن هم بيانات اهل بيت و كلام نوراني خداي متعال است؛ اين است كه بين ما و خداي متعال يك حجاب هايي است، و اين حجاب ها بايد برداشته شود. فرصت برداشتن اين حجاب ها هم همين فرصت كوتاه دنيا است والا اگر كسي در دنيا نتواند اين حجاب ها را بردارد، در آخرت هم از پروردگار خودش محجوب است. «كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون»(مطففین/15)‏ خداي متعال مي فرمايد: اين ها از پروردگار خودشان در حجاب هستند. اين يكي از سخت ترين عذاب هاي آخرت است كه انسان از ربّ خودش محجوب است و الي الابد بايد در حجاب بماند.

خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً * قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏»(طه/124-126)، آن هايي كه از ذكر حضرت حق رويگردان هستند و غفلت مي كنند، عيششان در دنيا عيش ضنك است. ولو در وسعت ظاهري هم باشند اما در باطن در تنگنا و مضطرب هستند، و روز قيامت هم وقتي محشور مي شوند نابينا محشور مي شوند. ظاهرش همين نابيناي ظاهري است، اما در روايات دارد باطن و دیده قلبشان هم نابينا است. لذا به خداي متعال عرضه مي دارند که ما در دنيا بصير بوديم و چشم داشتيم چرا اين چشم از ما گرفته شده؟ جواب داده مي شود «كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها»(طه/126) آيات ما روي به تو آوردند اما تو غفلت كردي و روي گرداني كردي، امروز هم تو مورد غفلت و بي توجهي قرار مي گيري.

در روايات ذكر به امام تفسير شده است در اينجا هم منظور از آيات امام است. پس اگر امام در عالم دنيا تشريف آوردند اما انسان از او روي بگرداند و غفلت كرد، روز قيامت مورد بي توجهي قرار مي گيرد و انساني كه مورد بي توجهي قرار گرفت ظاهرا و باطنا بصيرتش از او گرفته شده و نابينا مي شود. خلاصه يكي از سخت ترين عذاب هاي قيامت اين است كه انسان محجوب باشد و فرصت از بین بردن حجاب هم همين فرصت دنيا است. در فرصت دنيا است كه انسان مي تواند پرده ها را كنار بزند، گرچه اين سير اگر شروع شد آن هايي كه وارد وادي مي شوند سيرشان تا ابد ادامه دارد ولي فرصت ورود به وادي ايمان و رفع اين حجاب ها دنيا است.

منظور از وجه الله

«وَ مَنْ‏ كانَ‏ فِي‏ هذِهِ‏ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏»(اسرا/72) كسي كه در اين دنيا نتواند چشم دل باز بكند در آن دنيا هم اين چشم بسته و محجوب است. كسي كه نتواند در اين دنيا خدا را پيدا كند در آخرت هم نمي تواند پيدا بكند. اما باید دانست که بزرگ ترين لذت بهشت هم مشاهده جمال الهي است، لذا در روايات است، كسي كه موحد شد مزد توحيدش نظر به وجه الله است. البته اين را در روايات ما توضيح داده اند؛ اباصلت از امام رضا عليه السلام سوال كرد كه اين يعني چه که در روز قيامت موحدين نظر به وجه الله مي كنند؟! حضرت در پاسخ يك معنايي را نفي و يك معنايي را اثبات كردند. آن معنايي كه نفي كردند تشبيه خداي متعال به مخلوقات است، فرمودند: اگر كسي خيال كند که خداي متعال يك صورتي دارد كه آن صورت را در پرده قرار داده و روز قيامت پرده را كنار مي رود و صورت خدا را مي بينند اين كافر شده است. بعد فرمودند: مقصود از وجه الله انبياء و أولياء و معصومين هستند، آن ها وجه خدا هستند و مردم از طريق آن ها متوجه به خدا مي شوند.

بنابراین خداي متعال هم وجه دارد و هم ندارد. وجه به معنايي كه صورتي داشته باشد و بعد پرده کنار برود و صورت جسماني آشكار شود، به اين معنا خداي متعال وجه ندارد؛ اما به اين معنا كه انبياء و أولياء الهي که در صدر آن ها وجود مقدس نبي اكرم و اميرالمؤمنين و اهل بيت وجه الله هستند، به اين معنا خداي متعال وجه دارد.

اين وجه وجهي است كه «وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام‏»(الرحمن/27) خود اين وجه «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام‏» است. اين وجهي است كه «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَه‏»(قصص/88)، اين وجهي است كه «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَ‏ وَجْهُ‏ اللَّه‏»(بقره/115) به هر طرف روي كنيد آن را می بینید. وجه همان كلمه تامّه الهي است كه همه از طريق او متوجه به خداي متعال مي شوند. امام رضا علیه السلام فرمود: مراد از وجه، انبياء و أولياء هستند که در محور آن ها وجود مقدس نبي اكرم و اهل بيت عليهم السلام است. بعد فرمود: جزء بهترين لذات بهشتي ها اين است که موحدين نظر به وجه الله می کنند و اين يعني پرده از مقامات اميرالمؤمنين برداشته مي شود و انسان مي تواند آن مقامات را مشاهده كند. اين بزرگ ترين لذات بهشتي است يعني همه لذات در آنجا جمع است و هيچ لذتي پاك تر و جامع تر از اين لذت نيست.

يكي از اساتيدمان اين روايت را نقل مي كردند كه يكي از رزق هاي مخصوص بهشتي ها اين است كه امام حسين عليه السلام براي آن ها تجلي مي كند و اين تجلی تابع درجاتشان است. برای بعضي ممكن است اين تجلي هر روز باشد، برای بعضي هم هفته اي يك بار یا ماهي يك بار یا سالي يك بار یا حتی هر صد سال يك بار! اما اين جلوه امام آنقدر براي بهشتي ها شيرين است كه در طول اين مدت مدهوش اين جلوه سیدالشهدا هستند،  بطوري که حور و قصور و بهشت و نعمت ها را فراموش مي كنند، پس اين نعمات پيش خدا شكايت مي برند كه خدايا اين ها از ما غافل هستند و ما را رها كردند!

بنابراین از بزرگ ترين لذات عالم آخرت، لذت حضور و بهرمندي از امام است، لذت ملاقات با امام، پرده برداشتن از مقامات ایشان و مشاهده آن جمال و رسيدن به معرفت است؛ معنای وجه الله هم همین است. پس ما در فرصت كوتاه دنيا بايد تلاش كنيم كه اين حجاب ها برداشته بشود و به خداي متعال برسيم.

معنای شرح صدر و رابطه آن با حجب

بزرگان این حجاب ها را بر همين مبنا دسته بندي كردند و در يك تقسيم جامع فرمودند: بعضي حجاب ها ظلماني و بعضي نوراني هستند. حجاب هاي ظلماني انسان را در ظلمت و تنگنا قرار مي دهند اما حجب نوراني ميدان وسعت هستند و انسان در تنگنا نيست ولي از مقامات بالاتر محجوب است. خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام‏»(انعام/125) اگر بخواهد كسي را هدايت كند به او شرح صدر مي دهد و سينه او را گشاده مي كند، آن وقت مي تواند حقيقت اسلام را تحمل كند، مسلم حقيقي مي شود و ولايت را تحمل مي كند.

از حضرت سوال كردند يا رسول الله، اين شرح صدر چيست كه رزق مهتدين است و آن هايي كه خداي متعال مي خواهد هدايتشان كند به شرح صدر مي رساند؟ حضرت فرمودند: «نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَيَشْرَحُ صَدْرَهُ وَ يَنْفَسِح»(1)‏ يك نورانيتي است که وقتي اين نور وارد قلب مؤمن شد قلب گشاده و منفسح مي شود. یعنی انسان در درون وسعت قرار مي گيرد ولو اينكه در بيرون در زندان باشد. به حضرت عرض كردند علامتش چيست؟ فرمودند: علامتش سه چيز است «الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِه»‏ آن هايي كه نوراني مي شوند و رزق هدايت شامل حالشان مي شود دل كنده از دنيا مي شوند و رو به عالم آخرت و عالم بقاء مي كنند، این افراد آماده رفتن هستند و قبل از اينكه فرصتشان تمام بشود خودشان را مهيا كرده اند.

بعد قرآن مي فرمايد: «وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماء»(انعام/125) آدمي كه خداي متعال اراده كرده گمراه شود صدر او را تنگ مي كند. اين آدم از درون در فشار و در تنگنا است ولو اينكه در بيرون در وسعت باشد. البته مقدماتش را خود انسان درست مي كند و خداي متعال كارش لطف و هدايت است.

حجب ظلماني اينطوري هستند و آدم را در درون در تنگنا قرار مي دهند، مثل این که اگر فضا تاريك شود بطوري كه هيچ نوري نباشد انسان در يك زندان تنگي قرار مي گيرد. حالا آن هايي كه در درونشان ظلمت است در اين ظلمت و تنگنا قرار مي گيرند، اما آن هايي كه در درون نوراني هستند از درون در وسعت و فسحت قرار مي گيرند. از آثار اين حجب ظلماني همين تنگنايي است كه براي انسان إيجاد مي كند «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكا»(طه/124) عيش انسان، عيش تنگ و تلخ مي شود.

اما اين حجب ظلماني چه چيزهايي هستند؟ حجب ظلماني گناهان ما است که حجاب بين ما و خدا است. گناه قلب انسان را تيره مي كند. در روايات آمده که هر گناهي كه انسان مي كند يك نقطه سياه در اين قلب روشن پيدا مي شود تا این که بر اثر کثرت گناه تيرگي قلب را فرا بگيرد که در این صورت فرمود ممكن است دیگر آدم اصلا هدايت نشود. گناه و صفات رذيله حجاب ظلماني هستند و بين ما و خدا حائل مي شوند. خداي متعال كه حجاب ندارد «أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِك‏» چيزي حجاب خدا نيست. چه مي تواند حجاب خدا بشود و پرده روي خدا بياندازد؟ «إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ السَّيِّئَةُ دُونَكَ» ما در حجاب هستيم و حجابمان هم عملمان است، عمل هم اعم از عمل ظاهري و باطني. صفاتمان، اعمال باطني و اعمال ظاهري ما حجاب ما مي شوند. اين حجب ظلماني موجب حيرت و شك و ضلال و دور شدن از خداي متعال مي شوند. اگر انسان در عالم اهل حجب ظلماني شد همه چيز را پيدا مي كند جز خداي متعال را!

گاهي ما دكمه لباسمان گم مي شود، مي گرديم پيدا مي كنيم ولي خداي متعال را گم مي كنيم! هر چه بگرديم نمي دانيم كجا است، هر چه هم اين طرف و آن طرف مي زنيم در شك هستيم، اين برای حجاب هاي ظلماني است. انساني كه خدايي نكرده در حجاب ظلمت قرار مي گيرد، اهل شك و حيرت و سردرگمي مي شود، او همه چيز را پيدا مي كند اما خدايي كه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»(حدید/3)‏ است را گم مي كند و مي گويد خدا كجا است! خدايي كه «أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَک» چيزي آشكارتر از او نيست و پيدايي همه از او است، انسان چنین خدایی را گم مي كند و مي گويد من هستم اما خدا كجا است؟! سبحان الله! مگر مي شود يك جايي ما باشيم اما خدا نباشد؟! اگر خدا نيست ما چگونه هستيم؟! 

پس حجب ظلماني گناه و صفات رذيله هستند که انسان را در تاريكي مي برند. نتيجه اش هم شك، حيرت، ضيق، فشار و غفلت است. نتيجه اش محدوديت به اين پديده ها است، در و ديوار را مي بيند اما مي گويد خدا كجا است؟! مي گويد من هستم، زمين هست، آسمان و خورشيد هست اما خدا كجا است؟! بعد هم محکم انكار مي كند و برهان مي آورد كه خدا نيست! این همان حجاب ظلماني است که تلاش مي كند که اثبات كند خدا نيست! خدايي كه «أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(ابراهیم/10) بعضي مي گويند «أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ» يعني چه؟ بله، اگر كسي در حجاب افتاد به شك هم مي افتد. «أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِك‏ َ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ السَّيِّئَةُ دُونَكَ» تو كه حجاب نداري، من در حجاب عمل خودم هستم. آدمي طوري عمل مي كند که نه فقط شك مي كند در اين امري كه اوضح از همه واضحات است بلکه مي خواهد اثبات كند كه بقيه اشتباه كردند و خدايي در كار نيست! انسان اگر در حجاب ظلماني افتاد، اینگونه می شود.

معنای باطنی حجب ظلمانی

اين حجب ظلماني ظاهري دارد و باطني، ظاهرش گناه و صفات رذيله است ولي باطن آن چيز ديگري است. اين آيات در قرآن مكرر بیان شده است، مي فرمايد: «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ»(انعام/120) هم ظاهر گناه و هم باطنش را رها كنيد. اينطور نباشد كه ظاهرش را رها كنيد اما به باطنش متمسك باشید يا باطن گناه را رها كنيد اما به ظاهرش متمسك باشید، هر دو را رها كنيد نه آلوده به ظاهر باشید نه آلوده به باطن «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ». روايات ذيل اين آيه فرموده اند: قرآن ظاهر و باطن دارد، حلال در ظاهر قرآن همين حلال هايي است كه مي بينيد مثل خوردني ها، نوشيدني ها، شنيدني ها و ديدني هاي حلال. حرام هم در ظاهر قرآن همين حرام هاي ظاهري است، مثل غيبت، تهمت، شنيدني حرام، حرف زدن و نگاه كردن حرام. اما حرام در باطن قرآن ولايت دشمنان ما است، كما اينكه حلال در باطن قرآن ولايت ما است. هر چه كه حلال شده سر سفره اميرالمومنين است و هر چه حرام شده سر سفره ابليس و أولياء طاغوت است.

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ‏ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات‏ أُولئِكَ‏ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»(بقره/257). يك وادي وادي نور است كه «اللَّهُ‏ نُورُ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْض»(نور/37)‏، انسان اگر بخواهد در اين وادي قدم بگذارد و پيش برود بايد با ولايت الله سير كند «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور».

اگر انسان تعلقي به وادي ظلمات داشته باشد مثل گناه یا صفت رذيله، اگر ايمان بالله بیاورد، خداي متعال او را از اين ظلماتي كه ناشي از تعلق به آن وادي است پاك مي كند. فرمود: «يُخْرِجُهُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَى نُورِ التَّوْبَةِ»(2) یعنی خداوند انسان را از صفات رذيله و گناهان ظاهري و باطني به سوی وادی نور سير مي دهد. «الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ‏ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» اما در وادی ظلمات كه جز محيط ولايت خودشان چيز ديگري نيست، انسان را در قعر دركات جهنم خودشان مي برند. گناه و صفات رذيله از آن وادي است كه ظلماني است. حجاب هاي ظلماني حجبي هستند كه از وادي ولايت أولياء طاغوت پيدا مي شوند. در همين دنيا كه ما زندگي مي كنيم اين دو ولايت هستند، هم ظلمات و جهنم و هم نور و بهشت.

اگر انسان وارد آن وادي شد ظلماني مي شود، منتهي اين ظلمات دركاتي دارد كما اينكه نور مقامات و درجاتي دارد. دو نفري كه جهنمي هستند از نظر ظلمت در يك مرتبه نيستند، بعضي ها در وادي تنگ تر و ظلماني تر و نازل تري از جهنم هستند، بعضي ها هم نه، اينقدر گرفتار نيستند. كما اينكه مؤمنين هم درجات دارند و ده درجه ايمانی كه گفتند مقامات وادي نور و ولايت امام است.

بعضي هستند كه اصل وجودشان در وادي ظلمت قرار مي گيرد. وقتي اصل وجود انسان در وادي ظلمات رفت ممكن است يك انواري هم در وجود انسان باشد، يك صفت خوبي و عمل خوبي هم باشد، اما اين عمل هم محو مي شود «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات». يك كسي هم ممكن است که أصل وجودش در وادي ايمان باشد و ولايت الله را از أعماق وجود پذيرفته باشد منتهي ظواهرش آلوده باشد. خداي متعال اين آدم را چون ولايت الله را قبول كرده و مؤمن شده است «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» در وادي نور سیر می دهد تا به سرچمشه نور مي رسد. مؤمن آن كسي است كه از عمق وجودش خدا را قبول دارد و وابسته است اما كافر آن كسي است كه در عمق وجودش استكبار مي كند و نمي پذيرد. پس حجاب هاي ظلماني كه ما بايد از آن ها نجات پيدا بكنيم دركات جهنم هستند. البته مؤمن حقيقت وجودش در وادي ظلمات نيست ولي ممكن است آلوده بشود، گناه آلودگي است ولو به ظاهر.

فرمود: «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ»، آدم اثم حقيقي و ولايت آن ها را قبول ندارد چرا که گناه حقيقي آن ها هستند. انسان به آن ها تعقلي ندارد ولي به ظاهرشان تعلق دارد، یعنی دروغ مي گويد، غيبت مي كند و صفت بد دارد، اين ظاهر گناه است و انسان بايد هر دو را رها كند. هم از اصل ظلمات رها بشود و هم از فروعش. لذات جهنمي لذات از ظلمات است پس لذت از گناه و صفت رذيله لذت ظلماني است. اگر اين ها در ذائقه ما شيرين آمد آلوده مي شويم، پس بايد پاك شويم و تا پاك نشويم نمي توانيم وارد بهشت بشويم. بهشت جاي آلودگي و جاي آلوده ها نيست چون محيط نور و محيط ولايت الله است. اگر هم اصل وجود ما مؤمن شد اين ظواهر بتدريج با ولاية الله پاك مي شود «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور».

تفصیل ولایت الله در قرآن

خداي متعال در جای دیگر قرآن این ولایت الله را تفصيل داده است. اينجا بالاجمال فرموده: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» اما در يك آيه ديگري فرموده است: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏»(مائده/55) ولي شما خدا است و رسول و آن مؤمنی كه در حال ركوع در افضل احوال نماز زكات مي دهند. شان نزول این آیه انگشتري است كه حضرت عطا كردند اما دائما كارشان اين است. امام عليه السلام دائما هم مشغول به زكات است و هم مشغول به صلاة و اين نكته مهمي است. امام هيچ وقت نه از صلاة فارغ است و نه از زكات. توجه امام به خداي متعال مانع دستگيري از عبادالله نمي شود. وليّ شما يك چنين شخصيتي دارد و کسی جزء اهل بيت عليهم السلام نمی تواند باشد.

در آن حديث نوراني حضرت فرمودند: «خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏» که البته اين را بايد معنا كنند و من نمي فهمم! خداي متعال ما را با خودش يكي كرده است! خداي متعال كه حلول در مخلوق نمي كند، مخلوق هم كه خدا نمي شود ولي در عين حال «خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه»(3)‏ ولايت ما را ولايت خودش قرار داده! لذا سه ولايت نيست بلکه يك ولايت است. يكجا مي فرمايد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» و يك جاي ديگر همين را تفصيل مي دهد «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏». آن ولايتي كه وادي نور و ولايت الله است، در ولايت معصومين تحقق پيدا مي كند، لذا فرمود: «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»(4) ولايت ما همان ولايت خدا است و هيچ پيامبري مبعوث نشده الا به ولايت ما. اين ولايتي كه ولايت الله و وادي نور است، ظاهر و باطني دارد، ظاهرش نماز، حج، زكات و صفات حميده است اما باطنش خود امام است، كما اينكه آن طرف ظاهرش فروع گناه یعنی غيبت و تهمت است اما باطنش ولایت اولیای طاغوت است.

چرا به ما مي گويند غيبت نكنيد؟ چون از فروع آن ها است «الْغِيبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ أَهْلِ النَّار»(5)، آدمی که غیبت می کند خورشت سگ هاي جهنم است. آدمي كه غيبت مي كند از اين خورشت مي خورد گرچه ممكن است خودش هم از سگ هاي جهنم نباشد چون مؤمن است، ولي دهانش را آلوده مي كند. پس غیبت غذای جهنمی ها و راستگويي هم طعام بهشتي ها است.

خصوصیات وادی نور

دو سفره در عالم پهن است که همه رزق ها، از رزق قلب و فكر تا رزق حواس و جهاز هاضمه و چشم و گوشمان در آن است. يك سفره، سفره حلال و نوراني است يك هم سفره حرام و ظلماني است. سفره حلال سفره اميرالمؤمنين و سفره حرام سفره مقابلش است. اينكه مي گويند نخوريد چون از سر سفره ديگران خوردن است والا در سر سفره اميرالمؤمنين كه سوال و جواب نيست. آدم وقتي در بهشت رفت آنجا ديگر يك سفره بيشتر نيست و سفره جهنمي ها جدا مي شود. در بهشت به هيچكس نمي گويند نخوريد «وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُن‏»(زخرف/71)، از هر چه لذت مي برند در اختيارشان است چون لذات آنجا نوراني است و اشتهاء، اشتهاء صادق است. آن جا شهوت نسبت به ظلمات نيست بلکه ميل به نور و توحيد است، لذا در آن وادي هيچ چيز غفلت نمي آورد.

وادي نور اينگونه است، نور الهي تنزل پيدا كرده و تا «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه‏»(نور/36) آمده است. در خانه هايي كه در اختيار ما است كلمه ذكر الهي نازل شده است چرا که نبي اكرم كلمه ذكر هستند «وَ هُوَ ذِكْرُ اللَّهِ وَ حِجَابُهُ»(6). اين كلمه ذكر در آن خانه نازل شده لذا اجازه ذكر و اجازه آرامش و اطمينان است «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏»(رعد/28). كساني كه وارد اين خانه مي شوند اجازه بالا رفتن و صعود دارند چون در اين خانه ها اجازه رفعت هست «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ». كساني كه در اين خانه وارد مي شوند «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ»(نور/37) هيچ تجارتي آن ها را از ذكر و اقامه صلاة و ايتاء زكات غافل نمي كند. تجارتشان عين نمازشان است و نمازشان عين تجارتشان، خوابشان عين عبادتشان است و عبادتشان عين خوابشان. فرمود: مي خوابند ولي خداي متعال خوابشان را بيداري حساب مي كند «قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُون»(ذاریات/17) يك چرتي در شب دارند؛ پس اين وادي نور است.

خصوصیات وادی ظلمت

ظاهر حجب ظلماني گناه و صفت رذيله است اما باطنش ولايت ائمه نار و آن محيط ظلماني است كه قرآن در جاهاي مختلف از آن پرده برداشته است، از جمله در آيه سوره مباركه بقره و آيه سوره مباركه نور و جاهای دیگر. ممكن است ظاهر آن ولايت در انسان اثر كند و انسان از گناه لذت ببرد، اما اين لذت از سفره شيطان و سقيفه است. از نگاه حرام لذت مي برد و دارد در تور آن ها قرار مي گيرد. اين لذات شبكه هايي هستند كه ما را صيد مي كنند. اين كه «إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ»(7) يعني همين، نار كه محيط ولايت ائمه جور و ظلمت است اصلي ترين خصوصيتش اين است «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُون»(بقره/257)، آن ها‏ هم صحبت آتش و همنشين آن مي شوند. اين شهوات، پوشش و دام های آن ناری است كه محيط ولايت ائمه جور است. او ما را با اين بوي شهوات جذب مي كند تا ما را در وادي ظلماتی ببرد که وادي كفر، شك، حيرت، ضيق و ضنك است.

يك موقعي ظاهر انسان گرفتار می شود يك موقعي هم اعماق وجود انسان اسير مي شود که این علامت دارد. فرمود: علامت مؤمن اين است كه از عمق وجود گناه نمي كند و هيچ وقت از گناه خوشش نمي آيد، با این که خودش گناه كند اما از این کار بدش مي آيد، اين علامت اين است كه باطنش اسير نيست. اما اگر باطن انسان را اسير كردند، انسان از كفر و شرك و گناه خوشش مي آيد، حتی آن طرفش را انكار مي كند و مي گويد خبري نيست، به ما وعده سر خرمن دادند!

ما نقدتر از بهشت هيچ كجا نداريم «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ»(انفطار/13) أبرار الان وسط بهشت هستند گرچه در آخرت وارد آن مقامات بهشت مي شوند. اگر انسان در دام آن ها افتاد يك موقع مي بينيد ظاهرش گرفتار و ظلماني اما باطنش نوراني است، اين باطن نوراني درگير است و همين درگيري توبه و كفاره است.

شاگردان مرحوم ملاحسينقلي همداني يك شرحي به جمله «الشموس الطالعة» زیارت جامعه کبیره نوشتند. آنجا ايشان اين جمله را معنا مي كند كه خداي متعال ولايت ما را نسبت به شما كفاره گناه قرار داده است، يعني چه ولايت كفاره است؟ ايشان مي گويد آن هايي كه باطنشان نوراني به ولايت امام است اصلا نمي توانند از باطن گناه كنند. همان موقعي هم كه گناه مي كند خودش با خودش درگير است و اين ندامت است خودش توبه است. ولي اگر باطن انسان اسير آن ها شد انسان در باطن از گناه لذت مي برد، يعني از ولايت آن ها و از سفره نجاست شان لذت مي برد، چنین کسی در واقع باطنش نجس مي شود؛ حجب ظلماني اين ها است.

آخرین درجه وادی نور

حجب نوراني هم اين است که انسان وقتي وارد وادي ولايت اميرالمومنين شد آنجا مقاماتي است، لذات متناسب با درجات است اما همه اش نوراني است و حجابی نيست. در بهشت سراسر لذات نوراني هستند و غفلت نيست «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»، ولي درجات حجاب نور است. اگر دو مؤمن نماز بخوانند نمازشان متفاوت است و ذكرشان به تبع از درجه ايمانشان در دو وادي واقع مي شود. در واقع ذکر آن ها تابع درجه اي است كه در وادي ولايت دارند «و هُمْ دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»(8)، درجات ما درجات ولايتمان است. حجب نوراني مقامات تنزل نور نبي اكرم و اهل بيت است، بله، يقين نوراني است، توكل صفت نور است، زهد و رضا نورانی هستند ولي مقاماتي دارند و آن هايي كه در رضا هستند يك درجه ندارند. همه اين مقامات وادي نور، چه ظاهرش و چه باطنش، چه اعمال نوراني و چه صفات نوراني، درجات دارند. نور نمازها يكي نيست، نور زكات هم يكي نيست و صفات هم همينطور هستند.

نور يقين دو نفري كه اهل يقين هستند در يك درجه معلوم نيست باشد و به این بستگی دارد که از كدام منظر و كدام مقام دارد اين نور مي تابد. نور قلب و سر انسان هم همينطور است، باطن نورانيت و نور وجودشان يكي نيست و درجات دارد که اين همان حجب نور است. اين درجات، درجات بهشت است و آن دركات وادي حجب ظلماني هم دركات جهنم است. اگر انسان در وادي نور رشد كرد به سرچمشه نور مي رسد كه كنه نورانيت نبي اكرم و اميرالمؤمنين است. اگر كسي حجب نور را پشت سر گذاشت به مشاهده آن سرچشمه و به معرفت حقيقت نورانيت امام زمان مي رسد كه همان حقيقت توحيد و يقين و ايمان است. در آن حديث نوراني شايد حضرت همين را بيان فرمودند: «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَان»‏ مومن، در مقامات نورانيت بايد رشد كند و درجه يكم ايمان كافي نيست. «وَ فِي‏ ذلِكَ‏ فَلْيَتَنافَسِ‏ الْمُتَنافِسُون»(مطففین/26)‏ اگر مسابقه اي است بايد در اين مقامات باشد نه در دركات جهنم.

فرمود: مومن بايد در درجات ايمان مرتب سير كند و مستمرا نوراني تر شود تا برسد به «لَا يَسْتَكْمِلُ الْمُؤْمِن الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(9) حقيقت نورانيت امام وقتي درك شد اين مي شود كمال ايمان که همان درجه دهم آن است. حب امام درجاتي دارد عليٌّ «حُبُّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْر»(10) ايمان ما حب امام است و كلمه ايمان خود امام است که اين درجاتي دارد. مرتبه آخر آن جايي است كه كنه نورانيت امام مشاهده مي شود و امام با آن حقيقت نورانيت در انسان تجلي مي كند، حب كامل و ايمان كامل يعني همين. يعني آن كنه نورانيت امام در انسان تجلي كند.

آن وقت انسان با اين نور در عالم راه مي رود و مي شود «الْمُؤْمِنَ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»(11)‏. آن وقت با اين نور به عالم نگاه مي كند و به هر كجا که نگاه مي كند آيات الله را مي بيند، اين ضيق و ضنك برداشته مي شود و همه گم مي شوند جز خدا. كسي به امام رسيد و قدم در وادي نور گذاشت در آن وادي همه گم هستند جز خدا كه پيدا است «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(نور/35)‏. اگر حجب ظلماني بود همه پيدا هستند جز خدا، در این جا انسان در ضنك است و بايد با چوب و سنگ زندگي كند نه با خدا. اين ضنك و ضيق انسان است و به هر طرف که نگاه مي كني فقط زندان است.

اما انسان وقتي وارد عالم نور شد به هر طرف که نگاه مي كند نور الهي را مي بيند و اين وسعت است، تا سير مي كند و عالم ملك و ملكوت را پشت سر مي گذارد و امام را در فوق عالم ملكوت مشاهده مي كند. مشاهده امام در آن حضوري كه فوق عالم ملكوت دارد مقام كنه نورانيت امام است. آن وقت انسان از آن مقام به عالم ديگر نگاه مي كند و همه عالم برایش آيات الله مي شوند؛ اين مي شود اهل يقين و ايمان كامل. اين مي شود همان يقيني كه خداي متعال به حضرت ابراهيم عطا كرد كه با مشاهده انوار معصومين بود «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(انعام/75).

شيعيان حضرت اينگونه هستند. شيعيان كامل آن هايي هستند كه شعاع آن مقام در وجودشان است. نور امام به قلب مي رسد اما يكبار مي بينيد ده تا حجاب دارد، هزار مرتبه حجاب پيدا كرده تا به ما مي رسد. ولي اگر كسي اين حجب را پشت سر گذاشت حقيقت جنت و باطني ترين مقامات بهشت را درك مي كند. چنین کسی عالي ترين لذات حضور بهشتي ها را مي برد و به يك جايي مي رسد كه امام را در مقام نورانيت مشاهده مي كند و ديگر لذتي از اين بالاتر نيست. فرمود: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ». اين رزق آن كساني است كه «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَام‏» عبد ممتحن هستند و به شرح صدر رسيده اند. «وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً» عرفان و بصيرت در دين يعني همين، يعني امام را در آن مقام عالي خودش شناختن و مشاهده كردن. یعنی آن مقام امام در قلب انسان ظهور و تجلي كند، آن وقت همه كائنات براي انسان آيات مي شوند!

انسان وقتي آن مقام را ديد همه عالم مي شوند آيات و هيچ كجا غير از خدا را نمي تواند ببينيد. ولي اگر پايين تر آمد، فقط خدا را در عالم ملك مي بيند. اگر نور امام را در عالم ملک گرفتی با نور ایشان همه اين عالم مي شوند آيات ولي حجاب ملكوت هنوز هست. اگر نور امام در عالم ملكوت در قلبت تجلي كرد آيات خدا را در عالم ملائكه و ملكوت مي بيني. اما اگر خدا را در اميرالمؤمنين مشاهده کردی «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي»(12) اين مي شود اهل اسرار چرا که در عالم خبري نيست جز اميرالمؤمنين. كسي که به آنجا رسيد به اخبار سري عالم واقف مي شود.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سِرَّ اللَّه‏» اميرالمؤمنين سر الله هستند و كسي که به آنجا رسيد اهل اسرار مي شود. فرمود: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»، نه اينكه خداي متعال حلول در اميرالمؤمنين كرده باشد، ولي بالاتر از اين نمي شود گفت که شما مي توانيد خدا را در اكبر آياتش ببينيد، آن وقت همه كائنات برايتان آيه مي شود. اگر پايين تر آمدی آن وقت خدا را در عالم ملكوت مي بينيد، چون اين منزلت از نور امام در قلبتان ظاهر شده است والا خدا را در عالم ملك مي بينيد و اين ها متفاوت است، اينها درجات ايمان و درجات يقين است.

تمسک به حضرت فاطمه زهرا، تنها راه عبور از حجب

آن حقيقتي كه حجب ظلماني با آن خرق مي شود و حجب نوراني با او طي مي شود تا برسيد به مقام كنه نورانيت، حضرت زهرا سلام الله علیها است. شاهدش هم در قرآن مكرر است، مي فرمايد: در آن ظلمات و آن درياي مواج ظلماني كه بر فرازش ابر است «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور/40) تنها یک نور است و خدا هیچ چراغ ديگري برای عبور از ظلمات سقيفه و شيطان قرار نداده که آن هم «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ يَعْنِي إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة»(13) فاطمه است. حضرت زهراء آن سر الهي است كه خداي متعال انوار ائمه را که خيلي جلالت دارند و از هر مصدري نمي توانند ساطع بشوند با نور ایشان در عالم ما تجلي داده است. حجب ظلماني از خود ولايت أولياء طاغوت تا صفات و اعمالشان با حضرت برداشته مي شود و كسي که چشم به حضرت بدوزد می تواند از این ظلمت عبور كند.

حجب نوراني هم همينطور است، چون سير ما در حجب نوراني سير در مقاماتي است كه در آيه نور توضيح داده شده و در آيه نور حضرت زهراء مشكات نور و قلب نبي اكرم هستند، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة»(نور/35)، پس آن نوري كه نور نبي اكرم در او تجلي كرده و هدايت به او است حضرت زهرا هستند. فرمود: «مَثَلُ نُورِهِ» نبي اكرم هستند، «كَمِشْكاة» هم قلب نبي اكرم است كه همه چراغ ها آنجا روشن شده و «فِيها مِصْباحٌ» همه عالم با او روشن مي شود. در يك روايت ديگر فرمود: مشكاة وجود مقدس حضرت زهراء است كه حقيقت قلب نبي اكرم و همه چراغ ها آن جا روشن شده، چرا که شب قدر است و قرآن در وجود ايشان طلوع كرده است «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر»(قدر/1).

اگر كسي بخواهد حجب نوراني را پشت سر بگذارد با حضرت است، لذا حضرت است كه ما را به همه مقامات نبوت و ولايت ملحق مي كند. هر مقامي از مقامات را مي خواهيم بايد ان شاء الله از وجود مقدس حضرت زهراء طلب كنيم چرا که وجود مقدس ايشان خيلي عجيب است. ایشان در اين ميدان آمده كه اين ميدان را براي مؤمنين فتح كند تا آن ها در ظلمات و جهنم سقيفه گم نشوند، ولي به قيمت خيلي سنگين، اين ابتلاء خيلي عظيم است اما امثال بنده نمي فهميم. سلمان می فهمید که چه شده است.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، ص: 236

(2) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 138

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 146

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 75

(5) مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، النص، ص: 323

(6) تفسير العياشي، ج‏2، ص: 211

(7) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 251

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 430

(9) المناقب (للعلوي) / الكتاب العتيق، ص: 68

(10) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 14

(11) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 80

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 207

(13) تفسير القمي، ج‏2، ص: 106