نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه دوم هیات شهر مقدس قم/ برنامه منافقین در طول تاریخ برای گرفتن حکمرانی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 6 اسفندماه سال 96 است، که در ایام شهادت حضرت زهرا در هیاتی در منزل حاج آقای ناصر در شهر مقدس قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ منافقین از ابتدای رسالت پیامبر قصد داشتن تا با کم کردن امکاناتی که در اختیار حضرت است و با پراکنده کردن مردم از دور پیامبر، برنامه ایشان را بر هم بزنند و ایشان را ذلیل کنند. در صورتی که نمی فهمیدند که تمامی امکانات عالم در اختیار حضرت است و هرکسی که در کنار حضرت باشد عزیز می شود و جمعیت پیرامون حضرت ذره ای بر روی عزت ایشان تأثیر ندارد. از زمان امیرالمؤمنین و تا به الان هم منافقین و دشمنان همین برنامه را داشتند و دارند. آنها سعی می کنند تا با تغییر دادن ارزش های یک جامعه، کالبد آن جامعه را تغییر بدهند و در نتیجه روح آن جامعه را عوض کنند تا میل به امام و خدا را از دست بدهند تا بتوانند خودشان دوباره برگردند و بتوانند بر مردم حکمرانی کنند.

طرح کلی منافقین برای بر هم زدن برنامه اسلام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . خدای متعال در قرآن کریم از قول منافقین می فرماید «هُمُ الَّذينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى  مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُونَ * يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون »(منافقون/۷-8) بعد یک دستوری به مؤمنین می دهد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون »(منافقون/۹) خدای متعال می فرماید که منافقین به آن کسانی که گرد حضرت جمع شدند می گفتند که کمک و انفاق نکنید و امکانات خودتان را هم در اختیار آنها قرار ندهید «حَتَّى يَنْفَضُّوا» وقتی اینها در شرایط سخت قرار بگیرند، از دور حضرت پراکنده می شوند.

بنابراین یک قدمی که آنها علیه حضرت می خواستند بردارند این بوده که شرایط سختی را در اطراف حضرت ایجاد کنند و این سختی ها موجب پراکندگی جمعیت از دور وجود مقدس نبی اکرم بشود و دور ایشان خلوت بشود. این یک طرح کلی است و همیشه هم بوده است. تلقی شان این بوده که وقتی یک پیامبری می آید، برای این که جمعیت ها دور او جمع نشوند باید شرایط را بر او سخت گرفت تا مردم احساس کنند دور آن پیامبر جمع شدن هزینه دارد و از دور او پراکنده بشوند.

قرآن یک جواب عجیبی می دهد، می فرماید «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»آن امکاناتی که در اختیار شماست، خدای متعال آن امکانات را در اختیار شما قرار داده است. خزائن در محضر خداست و او نازل کرده و بخشی از آن را به شما داده است. همه آن چه که در اختیار مخلوقات است اینطور هستند. هرچه در اختیار ماست، خزائنش در محضر خدای متعال است و خزائن هم بی منتهاست و حدی ندارد. وقتی تنزل پیدا می کند، محدود می شود و مقدر می شود. «وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم »(حجر/۲۱) خزائن در نزد خدای متعال است، گویا از این آیه استفاده می شود که آنجا حد و قدری هم نیست ولی وقتی تنزل پیدا می کند، همراه با حد و اندازه مقدر می شود.

خدای متعال می فرماید خزائن آسمان ها و زمین از آن خداست «وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُونَ» ولی منافقین اهل فقه و فهم این نکته نیستند. این یک نوع تفقهی می خواهد که منافقین محروم از آن هستند. اینها یک امکانات محدودی را دارند و آن را می خواهند از حضرت دریغ کنند، با این برنامه که جمعیت ها را از دور حضرت متفرق کنند تا دعوت حضرت گسترش پیدا نکند و حضرت به مقصد خود نرسد. خدای متعال می فرماید که امکانات آسمان و زمین در دست خدای متعال است و منافقین این را نمی فهمند که خزائن در دست خدای متعال است.

آنها خیال می کنند که پیشرفت اهداف حضرت به امکانات آنها وابسته است و اگر آنها دور و بر حضرت را محدود کنند، مسیر حضرت سد شده است. در حالی که اینطور نیست، راه حضرت با این امکانات پیش نمی رود. اگر بنا بود که گسترش این امکانات موجب بشود که انبیاء موفق بشوند، خدای متعال هر پیامبری را که می فرستاد، دور و برش بی نهایت امکانات می ریخت. چون خزائن در نزد اوست و منعی هم وجود ندارد. نیازی هم نبود که شما از این امکانات محدودتان برای گسترش کار حضرت هزینه کنید. پیشرفت دین خدای متعال به آن امکانات نیست و گرنه قاعدتا خدای متعال می توانست هر پیامبری را که می فرستد این لوازم پیشرفت کار را در اختیارش قرار بدهد، چون خزائن در اختیار اوست.

سختی ها، بستر سازنده امت

در حالی که به عکس است، قرآن می فرماید «وَ ما أَرْسَلْنا في  قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُون »(اعراف/۹۴) ما در هر قریه ای پیامبری فرستادیم و اهل آن قریه را گرفتار سختی ها و شداید کردیم تا شاید مقام تضرع پیدا کنند. کانه بستر پذیرش دعوت انبیاء ابتدائا این است که شرایط برایشان سخت بشود. و الا اگر امکانات مادی در آغاز دعوت در اختیار یک جمعیتی بود، اینها انگیزه شان برای پذیرش دعوت انبیاء کم می شد و به راحتی دعوت را قبول نمی کنند. بستر پیشرفت دعوت انبیاء این مشکلات ظاهری است.

البته وقتی کار به جایی رسید که «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى  آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»(اعراف/۹۶) اگر این اهل قراء به مرحله ایمان و تقوا برسند «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض » درهای برکات آسمان و زمین به روی آنها گشوده می شود و از برکات برخوردار می شوند چون دیگر می توانند از برکات استفاده کنند و مزاحم آنها نیست ولی قبل از آن این امکانات مزاحم است.

لذا خدای متعال هر پیامبری را که فرستاده معمولا همراه با سختی بوده و فقط اختصاص به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ندارد. هم بعثتشان همراه با سختی های فراوانی بود، هم در دورانی که در مکه بودند و هم در سالهایی که در مدینه بودند. لااقل تا قبل از فتح مکه خیلی دوران سختی بود و جنگ های متعدد و فشار شدید اقتصادی اتفاق می افتاد. گاهی در جنگ یک خرما نصیب یک سرباز یا یک رزمنده نمی شد، یعنی یکی از رزمندگان جبهه حضرت در شبانه روز یک خرما سهمش نبود، این خرما را دو نفر می خوردند. این سختی های راه، مزاحم راه حضرت نیست. اگر مزاحم بود خدای متعال آن امکانات را در اختیار حضرت قرار می داد و این اختصاص به حضرت هم ندارد، همه انبیاء اینطور بودند، بعثت شان همراه با سختی ها بوده است.

در مورد حضرت انقدر کار سخت شد که به تدریج این تلقی پیدا شده بود که نکند خدای متعال این پیامبر را فرستاده وسط میدان و او را رهایش کرده و حمایتش را از حضرت برداشته یا خدایی نکرده یک اتفاقی افتاده که غضب کرده است. این توهمات بوده است. وقتی کار سخت می شد، آنهایی که تحلیل دقیق نداشتند و نقشه خدای متعال را نمی دانستند، آنها احساس شان این بود که نکند خدای متعال این پیامبر را رها کرده یا خدایی نکرده یک گناهی اتفاق افتاده و خداوند غضب کرده است. این حرفهایی که زده می شود از قدیم هم بوده است.

لذا خدای متعال به حضرت می فرماید «وَ الضُّحى  * وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى  * ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى »(ضحی/۱-3) پیامبر ما، خدا نه شما را رها کرده و نه بر شما غضب کرده، مسئله این است که دوران ظهور و طلوع دعوت شما و آن دوران ضحایی که دین شما آشکار می شود و عالم را روشن می کند، مثل وقتی که خورشید بالا می آید، آن یک دورانی است که باید وقتش برسد «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى »(ضحی/۴) ما یک آینده ای را برای امت شما در نظر گرفتیم که خیلی از این وضعیت بهتر است. الان هم باطن کار برای حضرت خیلی خوب است و جبهه حضرت، خیرشان واقعا در همین سختی هاست، نه این که در سختی ها خیر نباشد. این معنا ندارد که خدای متعال برای این که امت را اذیت بکند سختی رقم می زند. در متن این سختی ها یک خیراتی افتاده است.

این توهم که دین خدا متوقف به این است که ما یک امکاناتی دور حضرت بریزیم تا مردم دور حضرت جمع بشوند و اگر ما امکانات خودمان را از حضرت برگرداندیم مردم از دور حضرت پراکنده می شوند و دین پیشرفت نمی کند، این ادراک کسانی است که قرآن می فرماید ادراک منافقین است «لا يَفْقَهُونَ» اینها اهل فقه نیستند که «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اگر کار نبی اکرم با این امکانات درست می شد، خدای متعال امکانات را به وفور دور حضرت می ریخت. چرا نریخته، نداشت؟! نمی توانست؟! می خواست کار پیامبر پیش نرود؟ پیامبر را فرستاد و مانع سر راهش درست کرد؟

این که معقول نیست خدای متعال یک پیامبری را، آن هم در مقیاس نبی اکرم که پیامبر رحمت است و جامع همه انبیاست و هرچه انبیاء داشتند گوشه ای از سرمایه این وجود مقدس است، در عالم ما بفرستد و بعد سر راه پیشرفت او موانع درست بکند، این که معنی ندارد. کانه خدای متعال می خواهد بفرماید که شما دارید به حضرت به یک معنا کمک می کنید، شما که شرایط را برای حضرت سخت می کنید متوجه نیستید که دارید به پیشرفت کار حضرت کمک می کنید. این شرایط سخت به پیشرفت کار حضرت کمک می کند و همچنین به تثبیت و ایجاد ایمان آن امتی که دور حضرت شکل می گیرند، کمک می کند.

اینطور نیست که یک آدم های مرفه و خوش گذران باشند و بیایند یک نماز جماعتی هم در مسجد حضرت بخوانند، این طور که کار حضرت جلو نمی رود. حضرت می خواهد یک آدم هایی تربیت کند که در سخت ترین شرایط همه چیزشان را فدای حضرت می کنند، آدم های دور حضرت اینطوری ساخته می شوند. در شرایط جنگ احد و صفین مؤمن درست می شود. لذا قرآن در مورد جنگ بدر یک تعبیر جالبی دارد، می فرماید که «وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُم »(انفال/7) شما اراده تان این بود که آن مسیری را که خار ندارد و راحت می شود بروید، آن را خدای متعال برای شما فراهم کند «وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِه » ولی خدای متعال می خواهد یک کار دیگری بکند، می خواهد حق را در عالم پیروز و محقق بکند و آن از این مسیر فراهم نمی شود.

می خواستند بروند کاروان تجاری قریش را مصادره کنند، چون اموالشان را قریش در مکه مصادره کرده بود. اینها می خواستند بروند، حضرت اجازه داد که یک کاروان تجاری قریش که عبور می کرد، اموال و امکاناتش را بگیرند و به مدینه برگردند. اینها به امید برخورد با کاروان تجاری می رفتند اما ابوسفیان به حسب ظاهر متوجه شد و از یک راه دیگری آنها را فراری داد و یک لشکر نظامی فرستاد. حدود سیصد و سیزده نفر بودند و امکاناتشان هم فراهم نبود و برای جنگ نرفته بودند، برای برخورد با یک کاروان تجاری رفته بودند.

خدای متعال این را به برخورد یک گروه نظامی تبدیل کرد و یک جنگ خیلی جدی در سرزمین بدر درست شد که خود نقشه منطقه را هم خدای متعال می فرماید من فراهم کردم، شما اگر می خواستید خودتان بنشینید نقشه بکشید به راحتی نمی شد اینطور صحنه را آرایش بدهید. خدای متعال می فرماید شما اینطوری نمی خواستید، می خواستید آن چیزی که خار در سر راهش نیست و آسان به دست می آید نصیب شما بشود ولی خدای متعال چیز دیگری می خواست و یک اتفاقات بزرگ و عظیم دیگری افتاد. در احد هم همینطور است، خدای متعال می فرماید که این سختی های راه برای این بود که «وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في  صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في  قُلُوبِكُم »(آل عمران/۱۵۴) انسان از موانع پاک نمی شود و لذا سختی های راه برای همین است «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى  رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه »(انشقاق/۶) این رنج رسیدن به مقصد است.

خدای متعال گویا می فرماید این منافقین تلقی شان این است که دین خدا با امکاناتی که آنها دور و بر حضرت می ریزند درست می شود. مثلا عبدالله بن اُبَیّ که یکی از سران منافقین بود و امکاناتی هم در مدینه داشت، خیال می کرد که حضرت با امکانات اینها آمده و دارد دین خدا را پیش می برد. دین خدا که با امکانات پیش نمی رود.

وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه شان همین را توضیح می دهند، می گویند وقتی پیامبر آمد شما آب گندیده می خوردید و غذایتان پوست دباغی نشده و برگ درختان بود. هر کسی به شما می رسید می خواست یک جوری شما را بدوشد و کسی به شما اعتنا نداشت. هیچ اتفاقی نیافتاد، فقط خدای متعال یک پیامبر فرستاد. این وجود مقدس شما را از این رو به آن رو کرد و شرایطتان را تغییر داد.

این را حضرت امیر هم در خطبه قاصعه مفصل توضیح دادند و شرایط جزیرة العرب را توضیح می دهند و این که چطور ایران و روم اعراب را از سرزمین های حاصل خیز به این سرزمین هجرت داده بودند که البته این خیلی هم کار آنها نبود، کار حضرت ابراهیم بود «إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي  بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم »(ابراهیم/۳۷) حضرت از چند هزار سال قبل بخشی از نسل خودش را اینجا ساکن کرده بود «رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاة» که بعد از بین اینها پیامبر مبعوث بشود و دین خدا را در عالم به پا بکند.

حضرت می فرمایند که وقتی پیامبر خدا مبعوث شد با همین یک نفر همه چیز عوض شد و شرایط تغییر کرد. آنهایی که رانده شده ایران و روم بودند، کار به جایی رسید که در زمان خیلی کم ایران و روم در مقابل آنها خضوع کردند و ایران و روم را فتح کردند. این احتیاج به امکانات ندارد، این امکانات چیز دیگری می خواهد. آن حقیقتی که از عالم غیب می آید و وجود مقدس نبی اکرم با خودشان آن را می آورند، چیزی است که آدم ها را تغییر می دهد و جامعه را اصلاح می کند و شما هم امکاناتتان هیچ کمکی به حضرت نمی کند بلکه همین که دریغ بدارید این به نفع جبهه حضرت است. شما دارید به جبهه حضرت کمک می کنید و این جبهه شما در واقع کمکی است که از سر نفهمیدن است، اگر می فهمیدید این کار را نمی کردید.

امام بزرگوار، تقریبا سال 58 بود که بعد از اشغال لانه جاسوسی، آمریکا شروع کرد ایران را تحریم کردن، ایشان فرمودند از این تحریم استقبال می کنیم، دلیلش همین است که اگر آنها عقلشان می رسید برای نابود کردن این انقلاب باید امکانات می ریختند و مردم غرق در رفاه می شدند. آدم غرق در رفاه که حاضر نیست برود خودش را فدا بکند. مسیر پیشرفت دعوت انبیاء یک مسیر دیگری است. آن مسیر با ریختن امکانات درست نمی شود، باید یک آدم هایی کنار حضرت باشند و پای حرف حضرت بایستند و جانشان را بدهند. خدای متعال اینطور آدم هایی می خواهد که می تواند خودش غالب بشود.

در سوره مبارکه «محمد» صلی الله علیه و آله تأکید می کند که شما دین خدا را نصرت کنید و خدا را یاری کنید، اگر شما خدا را یاری کردید خدای متعال هم شما را یاری می کند. ولی بعد می فرماید «وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُم »(محمد/۴) اگر خدای متعال می خواست خودش بر آنها غلبه می کرد. غلبه کردن که کاری ندارد «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون »(یس/82) پس چرا به ما می گوید بیایید دین خدا را کمک کنید؟ برای این که اصلا رشد ما در همین است. خدای متعال می فرماید اینطوری نیست که شما امکاناتتان را از دور حضرت پراکنده کنید و ضرری به حضرت بخورد اینطور نیست، کار حضرت پیش می رود، بلکه شما کمک به رئاء حضرت می کنید «وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُونَ».

بعد یک مطلب دیگری را از قول اهل نفاق ذکر می کند و آن این است که «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» می گویند اگر به مدینه برگردیم عزیز تر، ذلیل تر را از مدینه بیرون می کند. خدای متعال می فرماید «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون » عزت منحصرا از آن خدای متعال است و بعد هم از آن رسول او و مؤمنین است و منافقین این را هم نمی فهمند. بنابراین دومین نقشه ای که دشمن برای جبهه حضرت دارد این است که یک بازگشتی به مدینه داشته باشند و در این بازگشت عزت را به دست بیاورند و مسلمان ها را ذلیل کنند و حضرت را خارج کنند.

شأن نزولش هم این است که بعد از غزوه بنی مصطلق که آن صحنه نزاع بین غلام دومی و یکی از مهاجرین پیش آمد، یکی از انصار گفت ما اگر به مدینه برگردیم کار را تمام می کنیم و وجود مقدس نبی اکرم را بیرون می فرستیم. این ظاهر آیه است ولی این که احتمال دیگری هم داده شده و آن احتمال این است فقط مقصود این نیست که ما دوباره در شهر مدینه برگردیم، نه حضرت آمدند شهر مدینه را یک شهری ساختند که مدینة الرسول است و همه چیزش عوض شده و مردمش یک جور دیگری فکر و زندگی می کنند و اخلاق و آداب و مناسک و ارزشهای اجتماعیشان عوض شده است. اگر جامعه ای اینطوری شد جایی برای منافقین و کفار در آن نیست.

کالبد و روح جامعه

وجود مقدس معصومین علیهم السلام همینطور که عناصر الابرار هستند، ارکان البلاد هم هستند. در زیارت جامعه کبیره آمده «وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ  الْبِلَاد» عناصر وجودی مؤمن از نور امام است. در روایات آمده که مؤمن طینتش از طینت امام است و روحش هم از شعاع روح امام است و عناصر وجودیش هم از امام است. معصومین ارکان البلاد هستند، آن بلدی که بلد الأمین است و همه در او در امن هستند و شیطان راهی به آن ندارد. همه گشت و گزار در آن بلد همراه با امنیت است. بخورید، بخوابید، زندگی کنید، ازدواج کنید، آنجا هیچ خطری شما را تهدید نمی کند.

در بهشت انسان ها بهترین خوراک ها را دارند و همه چیز در اختیارشان است. همه چیز آنجا فضای امن است و هیچ چیز مخاطره آمیز نیست. مثل دار دنیا نیست که یک میدان مین کاری شده است و اگر یک ذره اشتباه بروید هزار جهنم به پا شود. در دنیا وقتی آدم راه می رود یک نگاه حرام یا یک لقمه حرام یک جهنم به پا می کند. در بهشت اینطوری نیست همه می خورند و از لذات بهشتی هم برخوردار می شوند و همه هم در و ادی ایمن هستد. بلدی که حول امام شکل می گیرد بلد امین است، یعنی آنجا هر کاری که انجام بدهید در مخاطره نیستید. این شهری است که رکنش امام است.

این شهری که ما الان در آن زندگی می کنیم یک کالبد و یک پیکره ای دارد. روح این کالبد چیست؟ چرا شهر اینطوری ساخته می شود؟ ارواحی است که دارند در این شهر زندگی می کنند و آنها اگر بیمار نشوند بیمارستان نمی خواهند، اگر نخواهند نماز بخوانند مسجد نمی خواهند، اگر نخواهند فسق و فجور بکنند میکده نمی خواهند، روح این شهر چیست که این تجسد و بدن اوست؟ ارواحی هستند که دارند در این شهر زندگی می کنند و روابطی دارند، حمل و نقل می خواهند پس جاده می سازند، قبلا حمل و نقل شان ساده تر بود و کوچه ها باریک بود و الان مرکب ها عوض شده و ارتباطات و سرعت رفت و آمد احتیاج به خیابان های به این شکل دارد.

ما اگر قوه بینایی نداشتیم و میل به دیدن را خدای متعال در ما گذاشته بود، چشم معنا نداشت. اگر ما نیاز به تغذیه نداشتیم، جهاز هاضمه معنا نداشت. این جهاز هاضمه و این گوش و چشم و زبان نیازهای روح ماست. لذا ما اگر روحمان جور دیگری بود، یک جسم دیگری داشتیم. لذا وقتی آدم روح خودش را تغییر داده در قیامت به شکل قالب هایی محشور می شوند که قالب انسان نیست «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت »(تکویر/۵) «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجا»(نبأ/۱۸) ذیل این آیه حضرت فرمودند بعضی از امت من در قالب فلان حیوان محشور می شوند. آدم وقتی روحش عوض شد، جسمش هم عوض می شود. جسم را برای روح می سازند، جسم مرکب است. شهر هم همینطوری است این پیکره ای که آدم در شهر می بیند، این درب و این خیابان و این آسفالت و این وسایل حمل و نقل، اینها همه تابع روح آدم ها هستند.

آدم اگر نیازهایش عوض بشود این شهر هم عوض می شود. اگر انسان بخواهد دنیا را بپرستد، یک شهری برای خودش درست می کند که در آن مثلا کارخانه هایی درست می شوند که برای تولید مواد غذایی صدها و هزارها نوع خوردنی با طعم ها و لذت های مختلف می سازند که هیچ کدام نیاز حقیقی انسان نیست و همه آن ها موجب غفلت است. آدم که احتیاج به دویست نوع پنیر و ماست ندارد که با اسانس های مختلف و بسته بندی های مختلف عرضه می شوند.

در شهر هم که نگاه می کنی کالبد شهر همین است، نشان می دهد که اینها فرهنگ و ارزش های شان چیست. مثلا در محله های قدیمی قم، در هر کوچه ای یک مسجد است. از آن طرف من آن موقع یک شهرکی در اصفهان رفتم که صد هزار نفر جمعیت داشت ولی یک مسجد هم نداشت. این نشان می دهد که این آدم ها نیازهایشان چطوری است. آدم اگر بخواهد مسجد برود، مسجد می سازد، لازم نیست حتما دولت مسجد بسازد، قدیم مردم خودشان مساجد و حسینیه ها را می ساختند. شهر نشان دهنده وضعیت روحی آدم هاست. کالبد شهر وضعیت روحی ولات را شکل می دهد، اگر ولات کفر حاکم بشود، احکام را مادی و ظلمانی می کنند، مناسباتش هم می شود همین نظم پیچیده مادی، ولی اگر آن کسی که ولی جامعه است بخواهد مردم را به سمت خدا ببرد و ارواح را نورانی بکند و خرج بندگی خدا بشوند، یک شهر دیگری می سازد. لذا کالبد شهر نشان دهنده روح جامعه هستند.

اگر در یک جامعه کافر نگاه کنید، کاملا از ظاهر شهرشان می فهمید که اینها اهل چه مکتبی هستند. اگر شما در یک شهر بروید که در آن مسجد باشد، می گویید حتما مسلمان هستند، اگر دیدید گنبد امام زاده ای است، می گویید حتما شیعه هستند، کالبد شهر نشان روح آدم هاست. یک قدم جلوتر، ارواح تابع ولات هستند. اگر والیان یک جامعه ای دنبال گسترش استکبار و فساد و شیطنت باشند، دائما ارواح را ظلمانی می کنند. لذا ارواح جامعه، تجسد روح ولی شان هستند و جسد جامعه، جسد روح مردم است. اگر می خواهید بفهمید که مردم روحشان چیست به کالبد جامعه نگاه کنید، اگر یک جایی مثلا در شهر کوچکی دیدید که ده تا سینما آنجاست ولی یک مسجد نیست، معلوم می شود که آنها چه کاره هستند. بالعکس دیدی که در هر کوچه اش یک مسجد است و سینما هم ندارد، معلوم می شود که اینها چطور زندگی می کنند.

پیکره جامعه و شهر، روح مردم و روح امامشان را نشان میدهد. امام است که ارواح را سامان می دهد و نیازها را شکل می دهد و آدم می سازد. ائمه ضلال هم آدم می سازند «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/۲۵۷) یک ارواح ظلمانی درست می کنند که فکر و اخلاق و نیازشان هم ظلمانی است، احساساتشان حسود و بخیل و متکبر و ریاکار است. آن طرف هم وقتی حضرت امام جامعه شد، آدم های مؤمن، شجاع، فداکار، اهل ایثار، زاهد، اهل یقین و اهل توکل درست می کند. آنوقت آنها یک جور و اینها یک جور دیگر زندگی می کنند. آنها یک جور می خورند، اینها یک جور می خورند. خیال هم نکنید که او بیشتر لذت می برد، اصلا اینطور نیست.

بنابراین جسد شهر نشان ارواح آدم هایی است که در آن زندگی می کنند و ارواح صبغه روح ولی شان را دارند. لذا شما در شهر که می روید همه چیز رنگ ولی آن شهر را دارد. اگر ولی آن شهر اهل دنیا باشد از در که می روید تو می بینید لهو و لعب دارد، کارخانه فلان را دارد و یک مسجد در آن پیدا نمی شود. آنجا خیریه هایش هم شیطنت می شود. اما اگر یک جامعه ای رفتید که ولی اش ولی الهی است، هر کجا که نگاه می کنید نور است.

صبغه الله در روایات ما آمده است؛ یعنی همه جا بوی محبت خدا می آید. فرمود صبغة الله یعنی صبغه الامام. یعنی رنگ ولی خود را دارد. در یک جامعه هم هر کجا که می روید صبغه کفر است و تجارتشان بوی کفر می دهد و از همه چیزشان پیداست که اهل دنیا هستند. ائمه علیهم السلام ارکان البلاد هستند، یعنی ارواح حول امام جمع می شوند و بعد ارواح شکل می گیرند و یک بلدی ساخته می شود که در آن بلد زندگی می کنند و نیازهایشان رفع می شود و با هم ارتباط دارند، ولی همه این بلد آهنگ خدا دارد «حَتَّى تَكُونَ  أَعْمَالِي  وَ أَوْرَادِي كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ سَرْمَدا».

قرآن وقتی می خواهد از آنها یاد کند گاهی به عنوان بلد امین یاد می کند و گاهی هم به عنوان بیت النور از آن ها یاد می کند «في  بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال  »(نور/۳۶) شخصیت هایی در این خانه ها زندگی می کنند که صبح تا شب مشغول تسبیح خدا هستند. نه این که تجارت نمی کند «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه »(نور/۳۷) تجارتشان مانع ذکرشان نیست، بازارشان یک مسجد است. اگر حول امام جمع شدیم، اینگونه می شویم.

وجود مقدس نبی اکرم در مدینه آمدند، یک مدینه ای که همه چیزش عوض شده بود. حضرت زهرا سلام الله علیها توضیح می دهند که شما وضع فرهنگی و وضع اخلاقی و معیشت تان چگونه بود. حضرت در این شهر آمدند و یک شهر جدید ساختند و اینها آدم های دیگری شدند و نیازهای شان نیازهای دیگری شد و روابطشان روابط دیگری شد. آدم هایی که سر هیچ و پوچ با هم می جنگیدند فداکار شدند، خودش گرسنه می ماند که دیگران سیر باشند. خانه خودش را می دهد تا مهاجرین بیایند و در آن خانه زندگی کنند و خودش در مضیقه می افتد. آدم ها عوض شدند و یک شهر دیگری با یک اخلاق و نیازها و مناسبات دیگری ساخته شد. در این شهر دیگر نفاق و کفر جایی ندارد.

شهری که حول حضرت درست می شود یک ارزشها و یک معروف و منکر خاصی در آن پیدا می شود. یک سبک ازدواج خاص و سبک خوابیدن خاص و خوراک خاص در شهر پیدا می شود. می بینی سر شب چراغ ها خاموش است و سحر همه چراغ ها روشن است. اگر در شهری رفتی و دیدی که اینطور است، آن شهر اولیاء خداست. اگر هم دیدی تا سه نصف شب چراغ ها روشن است و بعد خاموش می شود بدان که شهر اولیاء خدا نیست. یک جور خاصی می خوابند و یک جور خاصی بیدار می شوند و یک وقت خاصی می خورند و یک جور خاصی ازدواج می کنند.

وقتی حضرت می آید یک شهری می سازد، یثرب را مدینه النبی کرده و منافقین دیگر در این شهر جایی ندارند. شاید معنای «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَة»(منافقون/۸) این است که ما باید برگردیم و این شهر را دوباره به گونه ای تبدیل کنیم که دست خودمان بیاید و الا تا شهر اینطور است که ما در آن جایی نداریم. کاری که الان کفار می کنند همین است. امام رضوان الله تعالی علیه آمدند و یک شهری درست کردند و مردم جور دیگری زندگی کردند، کفار می خواهند این شهر را دوباره برگردانند تا مردم در بلد کفار زندگی بکنند و مثل آنها بخوابند و مثل آنها بخورند و مثل آنها ازدواج کنند و مثل آنها دوست بگیرند و همه چیزشان مثل آنها بشود.

برگرداندن ارزش های جامعه 

اگر بتوانند این بلد را برگردانند دوباره می آیند و اگر آمدند می گویند اینهایی که عزیز شده بودند را ما ذلیلشان می کنیم. در شهری که مردم مؤمن هستند، امام مؤمنین عزیز است. در شهری که نیازهایش مادی شد و مردم دنبال خوشگذرانی شدند دیگر امام عزیز نیست. اینها با نگاه خودشان می گویند که ما برگردیم و شهر را بگیریم. گرفتن شهر یعنی برگردیم دوباره اوضاع را عوض کنیم، این مدینه که جای ما نیست. وقتی ما رجوع به مدینه می کنیم که همه چیز را عوض بکنیم.

الان کفار آن طرف دنیا همین را می گویند که این مدینه تشیع را ما بگیریم و به یک مدینه غربی تبدیلش کنیم. حالا یک موقع هایی هم یک نمازی بخوانند اشکالی ندارد. به قول یک آقایی بعضی از این دانشگاهی ها یا کسانی که در حوزه مجتهد هستند، آدم های خوبی هم هستند اما تعلقشان به اسلام تعلق فرهنگی است و می گویند اسلام یک فرهنگی است که می گوید نماز بخوانید و یک روزه ای هم بگیرید اما تعلق تمدنی نیست. نمی گویند که اسلام یک مدینه ای برای خودش می سازد. تعلق تمدنی آنها به غرب است و می گویند مدینه همانی است که غرب ساخته، حالا شما نمازتان را بخوانید و روزه هم بگیرید و خمستان را هم بدهید ولی همینطوری زندگی بکنید.

منافقین می گفتند حضرت مدینه را از دست ما در آورده و اصلا آمده یک مدینه دیگری درست کرده است، این مردم دیگر مثل سابق نیستند و در این مدینه ما جایی نداریم. وقتی یک مردمی مؤمن شدند و مؤمنانه زندگی کردند، منافقین خودشان سرشان را می اندازند و بیرون می روند چون دیگر جایی در این شهر ندارند ولی اگر مردم دوباره اساس حیاتشان نفاق و کفر و زندگی مادی شد، اینها برمیگردند. «لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ» معنایش شاید همین است که ما برگردیم و دوباره شهر را به دست بگیریم، نه اینکه فیزیک شهر را به دست بگیریم، این که فایده ای ندارد و شدنی نیست، چون وقتی یک مردمی مؤمنانه زندگی می کنند اگر شما فیزیک شهر را بگیرید چه کار می خواهید بکنید؟ به دست گرفتن شهر این است که شما ارواح را به دست بگیرید و آدم ها را عوض کنید، آن وقت اختیار شهر دستتان می آید.

این جنگ نرمی که الان می گویند همین است، دشمن احساسات آدم ها را عوض می کند و آدم هایی که می خواستند بنده خدا باشند، حالا می خواهند بنده نفسشان باشند. می گویند چقدر نماز بخوانیم و چقدر در راه خدا فداکاری کنیم، بگذار خوش باشیم. اگر بتوانند کاری کنند که ارزش آدم ها در نظرشان عوض شود و یک شهر جدیدی بشود، آن وقت شهر را می گیرند بدون این که دست به قلعه هایش بزنند.

یک آقایی می گفت صدامی ها این مثلثی هایی که درست می کردند، واقعا گرفتنش خیلی سخت بود. می گفتند این را نباید خرابش کرد، این را باید آدم های داخلش را عوض کنید، یعنی این آدم ها بروند و آدم های دیگری بیایند. اینها می گویند آقا لازم نیست شما شهر را عوض کنید، شما آدم ها را عوض کنید. اگر آدم ها بیایند طرف شما، شهر هم در اختیار شما می آید و دیگر این شهر عوض می شود.

طرح جریان سقیفه همین بود که ما شهر را بسازیم و همه چیز را عوض کنیم و آن وقت آنها را ذلیل می کنیم. وقتی در یک جامعه ای مردم دنبال دنیا باشند، ولی خدا به حسب ظاهر در نگاه آنها ذلیل می شود و دیگر عزتی ندارد. اینها خیال می کنند عزت از جمع شدن مردم برای امام پیدا می شود و به تدریج مردم پراکنده می شوند و ارزشها عوض می شود و دیگر کسی به حرف امیرالمؤمنین گوش نمی دهد و بعد می توانند که شهر را دست بگیرند و امیرالمؤمنین را از این شهر بیرون کنند. اگر پیکره اش هم در این شهر باشد، در واقع بیرون این شهر است و دیگر شهر دست او نیست. کاری می کنیم که ما عزیزترین بشویم و آنها ذلیل ترین.

پس طرح آنها این است که برگردند و شهر را زیر و رو کنند. قریش همین فکر را می کردند که خانه نبوتی که حضرت به پا کردند را خراب می کنیم و نمی گذاریم مردم در خانه نبوت زندگی کنند «رَدَمَا بَابَهُ وَ نَقَضَا سَقْفَهُ وَ أَلْحَقَا سَمَاءَهُ بِأَرْضِهِ وَ عَالِيَهُ بِسَافِلِه»  و بعد می گفتند که اگر اینطور شد مردم به مردم دیگری تبدیل می شوند و همین مردمی که دنبال بندگی خدا بودند به دنبال استکبار نفس می روند. همین کار را کردند و گفتند خودتان بگوید که رئیستان چه کسی باشد ؟ گفتند شهر را زیر و رو می کنیم و حضرت ذلیل می شود. وقتی مردم دنبال دین خدا هستند، یک مرجع تقلید برایشان عزیز است و دستش را هم می بوسند ولی وقتی دنبال دنیاپرستی شدند آن آدم را مرتجع و مزاحم می بینند و او را بیرونش می کنند.

اگر نفاق را به نفاق سقیفه تعریف کنیم، می گفتند که امیرالمؤمنین علیه السلام را العیاذ بالله ذلیلانه از این شهر بیرون می کنیم و آن را به دست می گیریم، این حرف آنهاست «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» اینهایی که زخم خورده بودند می گفتند ما باید شهر را برگردانیم و این مدینة الرسول و این بلد امین به یک بلدی تبدیل بشود که ما می خواهیم «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً»(اعراف/۵۸) از نظر قرآن ما دو گونه بلد داریم، بلد طیب و بلد خبیث؛ بلد طیب همانی است که محورش امام است. لذا بلد امین به خود حضرت تفسیر می شود نه به مکه، وقتی حضرت محور شهر هستند شهر بلد امین می شود و الا اگر پیامبر محور شهر نباشد این بلد امین نیست.

لذا بعضی این آیه را اینطور معنا کردند که پیامبر ما «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَد * وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد»(بلد/۱-2) این مکه ای که خون تو را در آن حلال می دانند و حرمت تو را نگه نمی دارند، این مکه دیگر قابل قسم خوردن نیست،  مکه ای که حول شما باشد مکه است و در واقع مکه خود حضرت است. امام سجاد علیه السلام فرمودند که «أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنًى أَنَا ابْنُ الْمَرْوَةِ وَ الصَّفَا» خدای متعال در قرآن جوابشان را می دهد «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون »(منافقون/۸) اگر شما همه عالم را بگیرید ذلیل هستید و پیغمبر اگر هیچ چیزی هم نداشته باشد عزیز است. عزت این است توهم نکنید، اگر شما یک تمدن به وسعت دنیا بسازید ذلیل هستید و اگر امیرالمؤمنین خودش و خودش بماند عزیز است.

در زیارت ششم امیرالمؤمنین آمده «لَا تَزِيدُنِي  كَثْرَةُ النَّاسِ  حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة» همه عالم دور امیرالمؤمنین عزیز است و اگر همه هم بروند ایشان عزیز است. آنها عزت را از حضرت می گیرند نه این که حضرت عزتش را از آنها بگیرد. شما می خواهید امیرالمؤمنین را ذلیل کنید و از شهر بیرون کنید، ممکن است مردم را پراکنده کنید و ممکن است که فرهنگ مردم عوض شود و اقبال نکنند و جواب سلام حضرت را هم ندهند ولی «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون ».