نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه دوم هیات شهر رفسنجان/ تببین رخداد های پس از رحلت نبی اکرم در بیان قرآن کریم و نقش حضرت زهرا

متن زیر جلسه دوم سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 28 دی ماه سال 97 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیات شهر رفسنجان ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ در خصوص وقایعی که در فاصله رحلت پیامبر تا شهادت فاطمه زهرا رخداد، خوب است انسان به قرآن مراجعه کند تا ظاهر و باطن قضایا و نکات مهمی که در آن نهفته است را بفهمد وگرنه اگر از قرآن به ولایت امام نرسد که گرفتار فتنه ها می شود و راه نجاتی نیست. بنابراین عبرت این است که انسان از ظاهر هر اتفاق کوچک و بزرگی عبور کند و وراء حجاب را ببیند. وقتی انسان بتواند کلام خدا را از لسان پیامبر تلقی کند، او را کلیم الله می نامند. خدای متعال به سه شکل با بنده خود حرف می زند؛ گاهی وحی صورت می گیرد. برخی اوقات از طریق یک واسطه و حجابی صحبت می شود، مثل اولین ارتباط خدای متعال با حضرت موسی در کوه طور و یا از طریق فرستادن پیامبران و وحی به ایشان. در آیات ابتدایی سوره مبارکه لیل اگر دقت کنیم می توان از آن به باطن آیات که همان جریان سقیفه است، راه یافت. در ذیل آن آیات روایتی با این مضمون وجود دارد که شب و روزی که خدای متعال به آن قسم یاد کرده است، یک مَثَل است تا شما در آن تفکر کنید و عبرت بگیرید وگرنه اگر معنای آیه را بخواهید بدانید، دوران ظلمت و تاریکی دولتی است که به وسیله اصحاب سقیفه روی کار آمد و بر حقیقت ولایت امیرالمومنین پرده انداخت و آن را در تاریکی برد. انسان تا به امام نرسیده باشد، همه عالم برایش حجاب است و در حیرت و شک و در تاریکی است اما وقتی به امام رسید، همه جا مثل روز برایش روشن می شود. اگر کسی اولوالالباب شد و به امام خودش رسید، فرق شب و روز را می فهمد. انسان اگر با حضرت زهرا سلام علیها که مشکات نور الهی است همراه شد، به نور امام می رسد.

سیر از ظاهر به باطن

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . درباره اتفاقاتی که در فاصله کوتاهی بین رحلت وجود مقدس نبی اکرم تا شهادت صدیقه طاهره افتاده که 75 روز یا حداکثر 95 روز است، گفتگوهای زیادی شده و مورخین و محدثین و تحلیل گران گفته و نوشته اند. قرآن هم این واقعه را مکرر و با بیان های مختلفی ذکر کرده که بعضی ها جنبه ی ظاهر واقعه را توضیح می دهند و بعضی باطنی تر و پوشیده تر یعنی اسرار باطنی واقعه را بیان می کنند چون این وقایعی که اتفاق می افتد یک ظاهر و یک باطنی دارد. گاهی ما فقط جنبه های ظاهری واقعه را می بینیم و گاهی پرده کنار می رود و باطن واقعه برای انسان آشکار می شود. قرآن خیلی از جنبه های باطنی این وقایع را با ادبیات نورانی و با عظمت توضیح داده که اگر ما اهل تأمل و تدبر باشیم و از برکات قرآن استفاده کنیم، به مقصد می رسیم.

در یک تعبیری شاید در مقدمه کتاب کافی این حدیث نقل شده بود که حضرت فرمودند، در فتنه ها اگر کسی از قرآن به ولایت ما راه پیدا نکرده باشد، نجات پیدا نمی کند. انقدر فتنه ها سنگین اند که باید به نور قرآن ولایت ما و مسائل این وادی را انسان درک کند لذا رجوع به قرآن و بیانات آن در این زمینه راه گشاست، منتها قرآن یک کتابی است که همه اسرار عالم را در این صد و چهارده تا سوره خلاصه کرده و بیانش بسیار فوق العاده است.

البته ما باید اهل سیر به طرف باطن باشیم و از ظاهر عبور کنیم و اصلا معنای عبرت همین است. عبرت یعنی انسان بتواند از ظاهر واقعه ها به باطن آن ها عبور کند و پشت صحنه ها را ببیند. درست مثل زمانی که دو نفر یک صحنه را می بینند ولی دو جور می فهمند یا گاهی یک پرنده یا حشره ای پشت یک در بسته انقدر خودش را به این شیشه می زند برای این که برسد به نور تا می میرد و جان می دهد. این صحنه را دو نفر می بینند و یک نفر هیچ عبرتی درش نیست ولی آن آدمی که اهل عبرت است وقتی این واقعه را می بیند برای خودش عبرت می گیرد و می فهمد. خیلی وقت ها بین ما و حقایق عالم حجاب هایی است که آن حجاب ها را نمی بینیم و آن قدر به در و دیوار می زنیم تا تلف می شویم. باید راه را پیدا کنید تا بتوانید از این فتنه و حجاب عبور کنید تا به حقایق عالم برسید.

انواع مختلف صحبت با خدای متعال

خدای متعال در قرآن می فرماید: پیامبر ما! «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ»(اسراء/۴۵) زمانی که شما قرآن می خوانید در حالی که کلام خداست و دیگر از این بالاتر وجود ندارد، اگر کسی واقعا بتواند کلام خدا را از لسان نبی اکرم و بیان ایشان تلقی بکند، می شود کلیم الله. مگر کلیم چه کسی است؟ کلیم آن کسی است که خدا با او صحبت می کند. در قرآن می فرماید: «وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ» خدای متعال وقتی لباس بر بشر پوشید، دیگر صحبت نمی کند مگر به یکی از این سه شکل «إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ»(شوری/۵١) یا وحی می شود، یا یک حجابی بین خدای متعال و آن کسی است که با او صحبت می کند مثل این که خدای متعال با موسای کلیم در اولین تخاطبی که در کوه طور داشت، به واسطه یک حجاب صحبت می کرد ولی موسای کلیم کلام الهی را از درخت تلقی می کرد که در روایت از این شجره تفسیری گفته شده است.

وقتی برای اولین بار که پیامبر شد به کوه طور رفت و کلام خدا را شنید، فرمود: «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»(طه/١٢) خدای متعال با او صحبت کرد و این را من وراء حجاب می گویند. خدای متعال صحبت می کند او هم کلام خدا را می شنود اما بی واسطه نمی شنود بلکه من وراء حجاب است. «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا» یا این که یک فرستاده ای مثل جناب جبرئیل می آید که وحی را برای انبیاء می آورد، البته برای ما نهایت چیزی که ممکن است، آن قسم من وراء حجاب است یعنی کلام خدا را من وراء حجاب بشنویم. گمان بنده این است که اگر کسی بتواند قرآن را حقیقتا از لسان نبی اکرم که زبان خداست بشنود و تلقی کند، کلیم الله می شود و خدا با او از وراء حجاب نبی اکرم صحبت می کند و به هر حال قرآن مقاماتی دارد.

می فرماید وقتی پیامبر خدا قرآن را می خواند، «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً» شما قرآن می خوانید در حالی که کلام، کلام خدا و لسان، لسان الله است ولی بین شما و آنهایی که ایمان به آخرت ندارند، ما حجاب قرار دادیم و هرچه شما می گویید آنها نمی شنوند منتها این حجاب مستور است و دیده نمی شود. بین آنهایی که ایمان ندارند و شما یک حجاب قرار می دهیم و این کلام به سمع آنها نمی رسد. به تعبیر قرآن «وَ فِي آذانِهِمْ وَ قْراً»(اسراء/۴۶).

غرض این بود آن کسی که اهل عبرت است وقتی می بیند یک پرنده ای پشت شیشه خودش را ده بار یا صد بار به شیشه می زند تا جان می دهد، می فهمد که یک وقت هایی یک حجاب هایی وجود دارد که آدمی آن را نمی بیند. باید بروی آن حجاب را پیدا کنی، راهش را پیدا کنی و از او عبور کنی وگرنه به در و دیوار زدن چیزی را حل نمی کند، پس این می شود آدم اهل عبرت و بسیاری از بیانات قرآن هم اینطوری است یعنی آدم باید اهل عبرت باشد. عبرت بگیرد تا بتواند بفهمد چه اتفاقاتی در عالم می افتد. اتفاقا سیر از ظاهر به باطن قرآن هم شاید همین است. خیلی از مطالبی که در قرآن گفته شده یک مَثَل است و یک بخش از قرآن امثال است و تشبیه نیست. انسان باید قدرت فهمیدن مَثَل را داشته باشد و فهم مثل یعنی همین عبرت، یعنی عبور کردن از یک صحنه به یک صحنه باطنی تر، آنهایی که اهل عبرت اند مثل های قرآن را خوب می فهمند.

روایتی را مرحوم صدوق در کتاب شریف معانی الاخبار که جزء بهترین کتب مرحوم صدوق است و در آن روایاتی که معانی و اسرار باطنی دارد را جمع آوری کرده و بیان می کنند. در ابتدای کتاب یک روایتی آوردند که امام باقر علیه السلام به فرزند بزرگوارشان امام صادق علیه السلام درباره اینکه چطور درجات شیعیان را بفهمیم، اینکه چه کسی مومن تر و کامل تر است و چه کسی پایین تر است، فرمودند: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ‌ مَنَازِلَ‌ الشِّيعَةِ عَلَى‌ قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ‌ وَ مَعْرِفَتِهِمْ»(1) اگر می خواهی ببینی منزلت شیعیان ما چقدر است، ببین چقدر روایت بلدند و بعد ببین چقدر معرفت دارند که میزان معرفتشان درجه شان را معین می کند. در روایت فرمود اگر کسی دو رکعت نماز با یقین بخواند و بخوابد در حالی که به انوار یقین رسیده باشد و صاحب یقین باشد و دلش به یقین به حضرت حق آرام باشد، از آن کسی که شب زنده داری می کند ولی وارد وادی یقین نشده و در شک به سر می برد، افضل است. فرمود درجات شیعیان ما به اندازه روایت و معرفتشان است.

حالا معرفت چطوری به دست می آید؟ حضرت راهش را گفتند و خیلی عجیب است. فرمودند: «فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ» معرفت آن است که روایت را بفهمی. یک موقعی انسان روایات را نقل می کند ولی اهل درایت نیست و پرده از جلوی این حقیقت کنار نمی رود، حقیقت را نمی فهمد و فقط ناقل است. یک موقعی می بینید که پرده کنار می رود و حقیقت کلام معصوم را می فهمد. کلام معصوم هم مثل قرآن است «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/٧٩) با یک کلمه امام که کریم و بخشنده است، انسان یک وادی را طی می کند ولی شرطش این است که پرده کنار برود و انسان به «الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ» برسد این هم البته یک شرایطی دارد که در معارف اهل بیت توضیح داده شده است.

حضرت فرمود درجات شیعیان ما به اندازه روایتشان است. ببین چقدر روایت بلد است و چقدر معرفت دارد و معرفت هم همان «الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ» است یعنی اینکه چقدر روایات ما را می فهمد. سپس حضرت فرمودند: «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ» مومن با درایت روایت ما یا همان فهم باطنی روایت به بالاترین درجات ایمان می رسد و سیر در درجات ایمان با فهم معارف اهل بیت است به شرطی که آدم فرصت بگذارد و فرصت دنیا برای همین کارهاست.

ما از در این دنیا که بیرون برویم، هیچی با خودمان نمی بریم و همین ها را فقط می بریم و این فرصت هم برای چیزی غیر از این نیست لذا انسان معذور نیست بگوید من فرصت نداشتم و اصلا فرصت مال کاری غیر از این نیست. مگر فرصت باید خرج چه چیزی بشود که آدم در روز قیامت به خدا بفرماید من فرصت نداشتم؟! این عذر را از آدم نمی پذیرند.

عبرت از نشانه های پروردگار

حالا من یک آیه قرآن را می خوانم که یک پرده ای از داستان سقیفه و آن اتفاقی که افتاد برداشته و توضیح می دهد. این آیه قرآن ظاهرش خیلی واضح است، خدای متعال دو سوگند یاد کرده؛ یکی «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» دوم «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی»(لیل/١-۲) قسم به دو تا پدیده طبیعی است. یکی شب وقتی می پوشاند و دوم روز وقتی که کاملا خورشید بالا می آید و تجلی می کند، تاریکی می رود و روشن می شود. دو دوران است «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» شب وقتی که کاملا مسلط می شود و روی روز پرده ای می اندازد و روز در حجاب می رود و دیگر خورشید دیده نمی شود و تاریکی است. یکی هم وقتی که روز بالا می آید و تجلی می کند و خورشید کاملا آشکار می شود.

قرآن به این دو زمان قسم خورده که ظاهرش خیلی روشن است و دوتا از آیات الهی هستند و برای اهلش پر از عبرت اند «اِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» وقتی انسان در سحرگاه از خواب بیدار می شود مستحب است به آسمان و ستاره ها نگاه کند و این آیه را بخواند، «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ» در خلقت آسمان ها و زمین ها و در رفت و آمد شب و روز، این که شب به دنبال روز می آید و روز به دنبال شب، هزاران نشانه برای اولی الالباب است. اولی الالباب چه کسانی اند؟ «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ»(آل عمران/١٩۰-۱۹۱) آنهایی که مأنوس با خدا هستند و اهل انس و ذکرند و تمام عالم با آنها حرف می زند. آنهایی که اهل ذکر نیستند، گم شده ای در این عالم ندارند و دنبال خدا نمی گردند و تمام عالم برایشان حجاب است.

اولی الالباب آنهایی هستند که «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلی  جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في  خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ذکر را وقتی با فکر گره زدی، آن وقت مولد می شود. نگاه می کند به خلقت در آسمان و زمین «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّار» می فهمد اولا عالم مخلوق است و دوما باطل نیست و خدای متعال یک غایتی در نظر گرفته و کاری دارد می کند. ما اگر یک خانه می سازیم، هدف داریم. خدای متعال آسمان و زمین را برای چه آفریده است؟ «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» بعد زود می رسد به مقصد «فَقِنا عَذابَ النّار» چقدر راه طولانی است و این راه طولانی در یک قدم طی می شود. «فَقِنا عَذابَ النّار» خدایا ما را از عذاب آتش حفظ کن! این خاصیت چیست؟ خاصیت ذکر و انس است و آدمی که مأنوس نیست از عالم عبرت و درس نمی گیرد. شب و روز آیه خداست ولی برای کسانی که اهل ذکرند.

زمانی که ما در بیابان راه می رویم، گاهی گله های گوسفند از کنارمان رد می شود و اصلا هیچ احساسی در ما زنده نمی کند ولی اگر یک موقعی انسان در بیابان راه را گم کرده و دنبال مقصد و نشانه می گردد، این جا گله گوسفند که هیچ، رد پای گوسفندها هم برایش هزار احساس ایجاد می کند. همین که رد پا را می بیند، می فهمد که از اینجا یک موجود زنده ای عبور کرده و راهی هست و در نتیجه امیدوار می شود.

انسانی که در عالم دنبال خدای متعال می گردد، همه عالم با او حرف می زنند و دلش را زنده می کنند. لذا خدای متعال مفصل به همین آیات قسم می خورد «وَ الْفَجْرِ* وَ لَيَالٍ عَشْرٍ»(فجر/١-۲) ، «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى* وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی»، «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»(شمس/١-۲) قسم به پرتو خورشید و قسم به ماهی که دنبال خورشید می آید. اینها برای کسی معنی دار می شود که اهل ذکر باشد و از اولی الالباب است و آنهایی که حقیقت و انسانیت را دارند و در روایات ما به شیعیان تفسیر شده و فرمودند اولی الالباب شیعیان ما هستند «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»(زمر/٩) آنهایی که می دانند و نمی دانند یکی اند؟ قطعا یکی نیستند ولی چه کسی این را می فهمد؟

اولی الالباب می فهمند، فرق است بین «الَّذينَ يَعْلَمُونَ» و «الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» حضرت فرمود اولی الالباب ما هستیم «الذین لا یعلمون» دشمنان ما هستند. فقط شیعیان ما که اولی الالباب اند این فرق را می فهمند و بقیه فرقی بین معاویه و حضرت امیر نمی گذارند و اولی الالباب نیستند. فرمودند: «اَلدَّهرُ أَنزَلَنِی ثُمَّ أَنزَلَنِی حَتَّى قِیلَ مُعَاوِیَة وَ عَلِىّ» حضرت را می گذارند کنار معاویه و طلحه و زبیر و دیگران! پس اولی الالباب شیعیان اهل عبرت و اهل ذکرند، از شب و روز عبرت می گیرند و این معنی ظاهری این آیه است و هزار نکته در آن وجود دارد.

حقیقت ولایت امام

«وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی»؛ یک روایتی ذیل این آیه است که باطنش را معنا می کند، پرده را کنار می زند و می گوید این شب و روزی که شما می بینید یک مَثَل است و عبرت بگیرید. چطور وقتی شب می آید و پرده می اندازد بر روی خورشید و شما در تاریکی قرار می گیرید، از خیلی چیزها محروم می شوید؟ یک شب و روز دیگری هم هست و یک فضای ظلمانی دیگر و خورشید دیگری هم وجود دارد پس توجه به او پیدا کنید.

حضرت باطن آیه را معنا کردند و فرمودند لیل در اینجا یعنی دولت فلان، دولت اصحاب سقیفه است. خب یعنی چه؟ «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» شب وقتی پرده می اندازد؟ فرمود: «غَشِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْه »(2) دولتی که به دست او آمد و با این دولت روی حقیقت ولایت امیرالمومنین پرده انداخت و عالم را در شب تاریک فرو برد. حضرت فرمود: «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی» وقت ظهور امام زمان که برسد این پرده را کنار می زنند و حقیقت ولایت امیرالمومنین تجلی می کند.

پس گویا ما دو دوران داریم؛ یکی دورانی که حقیقت ولایت در پرده و حجاب و غیبت است و دوم دورانی که حقیقت ولایت آشکار می شود. قرآن از یکی تعبیر به «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» فرموده و از دیگری به «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی». لذا غیبت امام چندین معنا دارد. اگر گفته می شود امام غایب اند، یک معنای ظاهریش همین است یعنی جسم امام غایب است و این خیلی امتحان سنگینی است و خودش ابتلاء بسیار بزرگی برای شیعیان است که امام باید در پرده غیبت باشد. این غیبت ظاهری است ولی یک غیبت دیگری داریم که از او مهم تر است و آن این است که حقیقت ولایت امام در پرده رفته و کسی دسترسی به او ندارد. مثل خورشیدی که در پس پرده قرار می گیرد، دسترسی به او به یک معنا دشوار و جز برای خواص و از طریق خودش تقریبا ناممکن شده است.

لذا ظهور هم چند معنا دارد؛ یک معنای ظهور این است که جسم امام در عالم ظاهر می شود و وقتی حضرت ظهور می کنند همه امام را می بینند و می شناسند. یک معنای باطنی تری هم ظهور دارد و آن این است که حقیقت ولایت از پرده غیبت بیرون می آید. لذا در تعابیری که نسبت به عصر ظهور شده از این تعابیر زیاد است. زمانی که می خواهد واقعه عصر ظهور را توضیح بدهد که وقتی امام ظهور می کنند، این چنین می شود، می فرماید: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/۶٩) امام زمان که ظهور می کنند زمین با نور پروردگارش روشن می شود. حضرت فرمودند: «رَبُّ الْأَرْضِ إِمَامُ الْأَرْضِ» مقصود از نور رب نور امام است که وقتی امام زمان ظهور می کنند عالم با نور ایشان روشن می شود. یعنی چی روشن می شود؟ فرمود: «إِذاً یَسْتَغْنِی النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ یَجْتَزِءُونَ بِنُورِ الْإِمَام»(3) مردم از نور ماه و خورشید بی نیاز می شوند.

خدا رحمت کند علامه طباطبایی بزرگوار را، یکی از شاگردانشان یک نکته ای را از ایشان نقل کردند. فرمودند ایشان یک درسی برای شاگردان خصوصی خودشان در یکی از منطقه های قدیمی قم داشتند که شب ها در کوچه های باریک و تاریک برگزار می شد. یکی از شاگردان به ایشان می گویند اینجا تاریک است و چراغ ندارد، ممکن است حادثه ای برای شما پیش بیاید. ما به منزل شما می آییم. ایشان در پاسخ فرموده بودند مگر ما در روز با نور خورشید راه می رویم؟ اگر کسی در عالم به نور الهی و به امام رسید، مستغنی می شود. وقتی امام ظهور می کنند، چه اتفاقی می افتد؟ «اِذاً یَسْتَغْنِی النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ یَجْتَزِءُونَ بِنُورِ الْإِمَامِ» مردم از نور ماه و خورشید بی نیاز می شوند.

شمس و ضحای آن

لذا یکی از تعابیری که در قرآن از امام و وجود مقدس امیرالمومنین و نبی خاتم شده این است که می فرماید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا» فرمود شمس یعنی امیرالمومنین، در یک روایتی فرمود شمس یعنی وجود مقدس رسول الله و این خورشیدی که ما می بینیم منظومه شمسی را روشن و گرم می کند، یک مَثَل است. شما اگر وارد عالم برزخ شدید، این خورشید آنجا کار نمی کند. با نور خورشید در عالم برزخ که نمی شود راه بروی، در قیامت و در بهشت که نمی شود راه بروی و آن جا اصلا خورشیدی نیست «لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِيرًا»(انسان/١٣) بهشت تاریک است؟ نه. نور بهشت از کجاست؟ آن چراغی که بهشت را روشن می کند کجاست؟ عالم ملائکه نورشان را از کجا می گیرند؟ مگر آنها خورشید دارند؟ تمام عالم ما پیش عالم ملائکه حتی نظام کیهانی مان مثل حلقه در یک بیابان است. آنها نورشان را از کجا می گیرند؟

آن جا هم یک خورشیدی است که آن عالم را روشن می کند و آن خورشیدی که همه عوالم را روشن می کند، وجود مقدس نبی اکرم است. پرتو خورشید که به شما می رسد، دین حضرت است و شما با دین حضرت هدایت می شوید و این دین پرتو نورانیت خود حضرت است. اگر از دین حضرت فاصله گرفتید، از این خورشید دارید فاصله می گیرید و در صورتی که با این نور حرکت کردید به خود خورشید می رسید.

در یک تعبیر دیگری فرمود: «وَ الشّمسِ» یعنی وجود مقدس امیرالمومنین. فرمود: «وَ ضُحَاهَا» شمس چیست؟ در حقیقت ضحی آن وقتی است که خورشید بالا می آید و تاریکی کاملا از بین می رود و خورشید آرام آرام زمین را روشن می کند، وقتی به نیمه روز می رسد کاملا هوا روشن می شود. فرمود: ضحای این شمس دوران ظهور امام زمان است که پرتو وجود مقدس امیرالمومنین آشکار و عالم روشن روشن می شود. وقتی حضرت ظهور می کنند ضحای عالم می شود این شمس که ضحی امیرالمومنین است و زمان ظهور نورش به طوری که عالم روشن می شود، ظهور امام زمان است. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا» به تعبیر قرآن امام خورشید است، این تعبیر امام رضا علیه السلام است و یک روایتی حضرت دارند که آن را مرحوم کلینی و صدوق نقل کردند.

زنده شدن قلوب به دست امام

روایت فوق العاده ای است که در آن امام رضا امام و امامت را معرفی می کنند و یک تعبیر امام در آنجا این است که حضرت فرمودند: «الإمامُ كالشّمسِ الطّالِعَة المُجلّلة بِنُورها لِلعالَم»(4) امام خورشیدی است که طلوع کرده و همه عالم هستی را روشن کرده است و بعد البته یک هشداری هم دادند و فرمودند: «هِيَ فِي الْأُفُق » همینطوری که خورشید در افق است، امام در افق عالم هستی است و نورش همه کائنات را روشن کرده است ولی «بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَار» هیچ دستی بهش نمی رسد و هیچ چشمی هم نمی تواند شکارش کند پس امام اینطوری است.

خدا رحمت کند مرحوم شیخ محمد تقی آملی که از مراجع تهران بودند و شخصیت فوق العاده ای داشتند و تقریبا چهل سال از وفاتشان می گذرد. ایشان گفته بودند من از استادم یک دستوری گرفتم و برای زیارت امام زمان به مسجد کوفه رفتم و در یک قسمتی مشغول عمل شدم. موعد که رسید دیدم نوری با جلوه خیلی عظیم به طرف من می آید و هرچه نزدیک می شود شکوهش بیشتر می گردد. نفس من به شماره افتاد و به یک نقطه ای رسید که خواهش کردم آقا دیگر جلوتر نیایید و ظرفیتش نیست. امام اینطوری است و اصلا چه کسی می تواند تحمل امام را بکند.

از امام این طوری تعبیر شده «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا» لذا فرمود وقتی ظهور واقع می شود، علامتش اینطوری است «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» البته ظاهر آیه راجع به قیامت است و تأویل و تفسیرش به عصر ظهور بیان شده است. آن زمان که زمین روشن شده و مردم بی نیاز از ماه و خورشید می شوند و این همان ظهور است. یکی از بیاناتی که قرآن راجع به ظهور امام زمان دارد این است که در سوره مبارکه حدید وقتی داستان ظهور امام را توضیح می دهد، می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/١٧) بدانید خدای متعال زمین را بعد از مرگش زنده می کند. زمین می میرد ولی خدا زنده می کند ظاهرش معلوم است این که در هر بهاری که می شود نسیم رحمت الهی می وزد و زمین زنده می شود.

قرآن وقتی می خواهد این داستان را توضیح بدهد، می فرماید: «فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/۵۰) یک نگاهی کنید و آثار رحمت خدا را ببینید و نگویید باران رحمت الهی است که عالم را زنده می کند. چطوری مرده ها را بعد از مردنشان زنده می کند؟ «كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ» چطوری زمین مرده را بعد از مرگش زنده می کند؟ «كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى»(بقره/٧٣) خدای متعال مرده ها را هم اینطوری زنده می کند.

یک معنایش این است که مرده ها هم با رحمت خدا در معاد زنده می شوند و معنای دیگرش این است که امواتی که روی زمین راه می روند، اگر رحمت خدا شامل حالشان شود و بهشان نسیم رحمت الهی بوزد، زنده می شوند «كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى» آن وقت این نسیم رحمت الهی از ناحیه امام است چون امام معدن الرحمه است، وقتی این نسیم رحمت بوزد آدم زنده می شود. لذا در دعای عصر غیبت که خیلی خوب است آدم اگر هر روز آن را نمی خواند، لااقل هفته ای یک بار بخواند و از خود امام زمان هم نقل شده است.

آنجا حضرت دارند «وَ أَحْیِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَیِّتَةَ»(5) خدایا با امام زمان قلب های مرده را زنده کن، امام آن سرچشمه حیات و عین الحیات است. قرآن وقتی از ظهور تعبیر می کند، می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» می دانید این زمین می میرد ولی خدا دوباره زمین را زنده می کند. حضرت فرمود: «مَوتُ الارضِ مَوتُ اهلِها» یک روایت دیگر ذیل این آیه آمده که فرمود: مرگ زمین یعنی مرگ اهل زمین، «وَ الكافرُ ميتٌ»(6) کافر مرده است در حالی که روی زمین راه می رود و نفس می کشد ولی زنده نیست و مرده است.

امام که ظهور می کنند همه قلوب زنده می شوند و انسان ها حیات پیدا می کنند. وقتی آدم ها زنده شدند، زمین هم زنده می شود. پس غیبت امام معانی متعددی دارد که یک معنایش این است که در عالم ما این حقیقت در پرده می رود و این می شود غیبت و به تدریج از عالم غیب می آید و در زمین آشکار می شود. انسان کنار امیرالمومنین نشسته اما محروم است. قرآن را هر روز می خوانیم اما محرومیم، واقعا کی قرآن را می فهمد؟ در تفاسیر مفسرین بزرگ ما که خیلی قیمتی اند را اگر ببینید، همه اسرار قرآن در پرده است و توضیحی در آن نیست که چه کسی قرآن را می فهمد و این یعنی قرآن هم مثل امام در پرده می رود و این می شود غیبت. مردم کنار امام اند ولی محروم از ایشان اند.

جهان در پرده غیبت

یک تعبیری قرآن از غیبت امام دارد که در سوره «تبارک» یک سیری از معارف را بیان می کند و به آیه آخر می رسد و می فرماید: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ»(ملک/٣۰) اگر آبی که در اختیار شماست مثل چشمه های روان و نهرهای جاری و آبی که از آسمان می آید و دنبال شما تشنه ها می گردد و حیات شما به اوست «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»(انبیاء/٣۰) طهارت شما با اوست، اگر آن آب نباشد، آدم در آلودگی خودش باید بمیرد. درست است؟

اگر این آب در زمین غور کرد و در اعماق زمین پنهان شد، کی آب گوارا در اختیار شما قرار می دهد؟ کی این مایه حیات را در اختیار شما می گذارد؟ در روایت فرمود: «إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً»(7) اگر امام شما رفت در پرده غیبت، چه کسی شما را به امام می رساند؟ امام آن کلمه ماء است. آن وقت در یک روایتی وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام توضیح دادند که چه می فرماید؛ «مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ أَيِ الْأَئِمَّة» در این آیه مقصود از آبی که در اختیار شماست، درهایی است که به روی شما باز شده است. یعنی چه؟

باز حضرت توضیح دادند «اَی اَلْأَئِمَّةُ» مقصود از ماء ابواب اند، ابواب یعنی ائمه «وَ اَلْأَئِمَّةُ أَبْوَابُ اَللَّهِ» وجود مقدس ائمه درهایی است که به وادی توحید و آستان حق باز می شود. اگر این باب بسته بشود، راهی به سوی خدا نیست. امام باب الله است و اگر امام در غیبت رفت یعنی این باب الهی بسته شد و باب توحید در پرده و حجاب رفت، دیگر نمی شود موحد بشوی و توحید را بفهمی، باب فهم معارف توحید و باب معرفت الله بسته شده است. خورشید وقتی طلوع می کند، عالم دیده می شود ولی وقتی خورشید در پرده رفت چه می شود؟ آدم نمی بیند. اگر خورشید نباشد آدم با لامسه خودش راه می رود و درک می کند و هرچه می بیند حجاب است. در واقع چیزی نمی بیند و به خودش هم که نگاه می کند، حجاب است و زمانی که خورشید طلوع می کند همه چیز پیدا می شود.

در ابتدا که ما در این عالم زندگی می کنیم، در حجابیم. به زمین و در و دیوار و آسمان و خورشید و کیهان نظام کیهانی و به این ها نگاه می کنیم و وقتی به درون خودمان نگاه می کنیم، خودمان را می بینیم. خدا کجاست؟ این خدایی که ازش صحبت می کنیم کو؟ این که منم و این هم لباس و کفشم است. در این دنیا ما ذرات را پیدا می کنیم اما خدا را گم می کنیم، اگر دکمه لباسمان گم بشود پیدایش می کنیم ولی خدا را گم می کنیم. وقتی سوزنمان گم بشود پیدایش می کنیم اما خدا را گم می کنیم! این گرفتاری نیست؟ چرا اینطور می شود؟ برای این که آدم در تاریکی است و همه عالم حجاب است و انسان برای خودش حجاب است و خودش را می بیند و می شود بت. چرا من وقتی خودم را می بینم و خدا را نمی توانم ببینم، خودم را آیه خدا نمی بینم پس چرا طغیان نکنم؟ وقتی اسباب را می بینم و در ورای آنها دست حضرت حق را نمی بینم، چرا به آنها تکیه نکنم؟ چرا وقتی پول در جیبم است آرام نباشم؟ پول در جیبم نیست، غصه نخورم و مضطرب نباشم؟ وقتی آدم اسباب را می بیند و پشت اسباب را نمی بیند همینطوری است.

لذا آدم تا اینطوری است دائم در اضطراب و در حیرت و ترس است و خودش را در مقابل یک عالم پیچیده و یک نظام کیهانی بزرگ کر و کوری می بیند که من یک پر کاهم و هرکجا می خواهد این باد و طوفان من را می برد. یک روز به دنیا می آورد و یک روز هم من را می کشد و شعور هم ندارد. شعور دارد این عالم؟ در نگاه یک آدم غیر موحد، یک نظام کیهانی کر و کور و خشن و غیر هوشیار است که من در مقابلش قرار گرفتم و من را مثل پر کاه به این طرف و آن طرف می برد. نباید بترسم؟ نباید مضطرب باشم؟ نباید از مرگ بترسم؟ چه وقت این اضطراب از بین می رود؟

نور امام

وقتی چراغ روشن شد و اگر انسان به امام رسید و خورشید وجود امام در درون انسان طلوع کرد و جان انسان نورانی شد و با نور امام به عالم نگاه کرد. این که «اِنَّ الْمُوْمِنَ یَنْظُرُ بِنُورِ الله»(8) اگر انسان مومن شد، با نور الهی می بیند. حضرت فرمود چون نور ما در مومن است. در آن حدیث ابوخالد کابلی فرمودند: «وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ» اگر شما مومن شدید، امام قلبتان را روشن می کند. فرمود مبهم هم نیست، خیال نکنید فهم نمی شود. «لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ»(9) نور امام در قلب مومن از خورشید در وسط روز روشن تر است.

در یک روایتی آمده که امام صادق علیه السلام مقابل مسجد الحرام ایستاده بودند، به ابوبصیر فرمودند ابوبصیر! از این هایی که آمدند بروند مسجد، بپرس امام صادق را ندیدی؟ یکی یکی سوال کرد که جعفر بن محمد را ندیدید؟ گفتند نه در حالی که حضرت دم در ایستاده بود. ابوهارون مکفوف آمد و نابینا هم بود. گفتند: ابابصیر! از ابوهارون بپرس. گفت: ابوهارون امام صادق را ندیدی؟ به تعبیر من پاسخ داد: نمی بینی حضرت بغل دستت ایستاده است؟ پس اینجا معلوم می شود که نابینا کیست. نابینا آن کسی است که خورشید عالم که امام است را نمی بیند.

این که حضرت امیر فرمود: «بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى»(10) با ما خدا شما را از کوری بیرون آورد و انسان بدون امام در تاریکی است. وقتی در تاریکی بود همه عالم هستند و خدا نیست. دکمه کت من هست اما خدا نیست. ولی وقتی چراغ روشن شد و به امام رسیدی، با نور امام به عالم نگاه کردی و قلبت به امام گره خورد، وارد وادی ولایت امام شدی و امام مثل خورشید در افق جان تو طلوع کرد و تو را روشن کرد، وقتی با امامت به عالم نگاه کردی و با او راه رفتی، تمام عالم می شوند آیه و دیگر هرکجا نگاه می کنی جز آیات حق نمی بینی. می گویی زمین کجاست؟ خورشید کجاست؟ عالم دیروز کجاست؟ میفهمی همه اش توهمات ما بوده، عالم حجاب نیست بلکه عالم آیات اند «أنَّ الرّاحِلَ إلِیكِ قَرِیبُ المَسافَه وَ أنَّكَ لا تَحْتجِبُ عَنْ خَلْقِكَ».

راحل با مسافر فرق می کند. مسافر می رود سفر و به وطنش بر می گردد و خانه پشت سرش است اما کوچ نشین ها وطن ندارند و وطنشان پیش رویشان است. «أنَّ الرّاحِلَ إلِیكِ» کسی که وطنش تو هستی، رو به تو می آورد. قریب المسافه راهش به تو نزدیک است اما مشکل ما این است ما راحل نیستیم «وَ أنَّكَ لا تَحْتجِبُ عَنْ خَلْقِكَ» تو از خلقت پوشیده نیستی «إِلاّ أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ» عمل من حجاب من است. شک و تردیدهای من حجاب من است. انسان تا به امام نرسیده، تمام عالم برایش حجاب است و انسان در حیرت و شک و در تاریکی است اما وقتی به امام رسیدی، همه عالم روز روشن می شود و هیچ راه دیگری هم ندارد و برهان و استدلال و اینها کاری نمی کند.

انسان تا با نور امام در عالم راه نرود و اولوالالباب نشود، عالم برایش آیه نیست. هرچه هم فکر کنی از این پدیده ها می رسی به یک پرده و پشت پرده یک متفکر مادی از روابط پدیده ها است و در نهایت به قول خودشان می رسد به بیگ بنگ و به آن انفجار اول. انسان وقتی به امام رسید، رویِش یک گیاه و بهار و پاییز و شب و روز و حیات و موت و همه چیز برایش آیه می شود، حتی به خودش که نگاه می کند حضرت حق را می بیند.

آیات الله

این آیه خیلی عجیب است «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ» بنظر می رسد که آیاتنا در این جا ائمه، وقتی انسان به امام رسید، عالم برایش آیه می شود. تا به امام نرسیدی به درون خودت که نگاه می کنی می گویی این که من هستم، آن هم که رفیقم پس خدا کجاست؟ «بی دلی در همه احوال خدا با او بود/ او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد»(١۵) وقتی به امام رسیدی «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/۵٣) برایشان واضح می شود که حق فقط اوست، «أَنَّهُ الْحَقُّ» به خودش نگاه می کند، «أَنَّهُ الْحَقُّ» به عالم نگاه می کند «أَنَّهُ الْحَقُّ» مومن تر که شد پرده عالم ملکوت را برایش کنار می زنند و وارد عالم ملائکه می شود اما باز آنجا اسیر عالم ملائکه نیست. عالم ملائکه را هم آیات الله می بیند «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ»(یس/٨٣) ملکوت عالم هم در دست اوست و یدالله را آنجا باز هم می بیند. این مال کسی است که با امام همراه شده و تا با امام همراه نشوی حرف و حدیث است. امام «نُورُ اَللَّهِ اَلَّذِي أَنْزَلَ» است «وَ هُمْ وَ اَللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِينَ».

بعد از غدیر داشت این حقیقت آرام آرام از عالم غیب می آمد و ظاهر می شد و ما باید به ضحای آن خورشید و به ظهور نور ولایت امیرالمومنین بعد از رحلت می رسیدیم. باید عالم روز می شد و همه موحد می شدند و همه چشم دل ها باز می شد، باید این کوری کنار می رفت و همه به خدا می رسیدیم، یک شب تاریکی آمد و حجاب این خورشید شد. همه را در وادی حیرت بردند و به قهقرا برگرداندند، راه توحید باز شده بود و باب توحید را بستند. «فَقَدْ أَخْرَبَا بَيْتَ النُّبُوَّةِ وَ رَدَمَا بَابَهُ وَ نَقَضَا سَقْفَه »(11) بیت النبوه را زیر و رو کردند و ما باید اینطوری زندگی کنیم؛ در حیرت «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا»(نور/۴۰).

پس معلوم شد که «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی» وقتی است که حضرت ظهور می کنند و ولایت امیرالمومنین در عالم آشکار می شود و پرده ها کنار می رود. پس یکی از تعابیر قرآن نسبت به حادثه انحراف از مسیر رسالت و ولایت این است که حقیقت ولایت در  غیبت رفته، «وَ اللَّیلِ إِذا یغْشی» اتفاقات غیبت چیست؟ همین جاهلیت مدرن است که شب شد و تاریکی رسید.

ابن ابی الحدید معتزلی نقل می کند در هفتاد هزار منبر در دوران بنی امیه وجود مقدس امیرالمومنین لعن می شد. در خطبه های نماز جمعه خطیب حضرت را لعن می کرد و اگر یادش می رفت لعن کند، نمازش را اعاده می کرد. اگر فضا روشن باشد اینطوری می شود؟ این «وَ اللَّیلِ إِذا یغْشی» نیست؟ امیرالمومنین در خطبه شقشقیه دوره اولی را وقتی توضیح می دهند، می گویند: «طِخْیة عَمْیاءَ»(12) تاریکی کور؛ چشم ها را کور کردند فضا را هم تاریک کردند. در این فضاست که شما طلا و خشت را برابر می بینید. چراغ که روشن شد تفاوت امیرالمومنین با بقیه مشخص می شود. «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» اگر کسی اولوالالباب شد و به امام خودش رسید، فرق شب و روز و عالم و غیر عالم و امام و بقیه را می فهمد.

این ها این کار را کردند و وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها آن شب قدری است که عالم را به مطلع الفجر و دوران ظهور می رساند. آدم اگر با حضرت همراه شد، به نور امام می رسد. به تعبیر قرآن وجود مقدس فاطمه زهرا آن مشکات و چراغدان نور الهی است که تجلی می کند و این تاریکی را از بین می برد. در ظلمات آنها فقط نور حضرت زهرا کار می کند و ان شاء الله در شب های آینده روایتش را می خوانم. فرمود: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اَللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ». حضرت آمدند در عالم ما تا این ظلمت را کنار بزنند، این شب تاریکی که همه ما اگر دست به دست هم بدهیم، نمی توانیم کاری کنیم، «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اَللَّهُ لَهُ نوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»(13) فقط نور امام آنجا کار می کند و حضرت زهرا مطلع این انوار اند. حضرت آمدند تا عالم را روشن کنند و ما را به حقیقت صبح روشن و ولایت امام برسانند.

واقعا ماجرای سقیفه را حضرت جمع کردند، این دیگر ادامه کار است و با قصه حضرت زهرا جمع شد ولی خیلی گران تمام شد. واقعا چه کسی باور می کند کار به جایی برسد که دست نامحرم به صورت ناموس خدا بخورد؟ ایستاد و کار را تمام کرد. یعنی حجاب سقیفه را حضرت برداشتند و اینها دیگر تلاطم های بعدش است.

پی نوشت ها:

(1) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(2) تفسير القمي، ج 2، ص: 425

(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 253

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200

(5) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 515

(6) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 668

(7) تفسير القمي، ج 2، ص: 379

(8) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(10) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 817

(11) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 82، ص: 260

(12) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 48

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 195