نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه دوم هیات رزمندگان قم/ معنای افساد و اصلاح در عالم ارض و نقش حضرت زهرا در اصلاح ارض

متن زیر جلسه دوم سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 19 بهمن ماه سال 97 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیات رزمندگان قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ در قرآن از وقایعی که بعد از رحلت پیامبراکرم اتفاق افتاد، تعییر به فساد فی الارض شده و آن هم جریان نفاقی است که همراه با سقیفه در جامعه رخ داد. خدای متعال در قرآن می فرماید خطاب به این ها گفتیم در زمین فساد نکنید که پاسخ دادند ما کاری جز اصلاح انجام نمی دهیم. در آیه دیگری آمده اگر در عالم دو اله وجود داشت قطعا فاسد می شد و ریشه همه فسادها در همین قضیه است. هم چنین در عبارت لا اله الا الله به این نکته اشاره شده که الوهیت تنها مختص خدای متعال است و الله اسم جامع همه اسماء الهی است که صفاتی که در این اسم نهفته است همه آسمان ها و زمین را پر کرده است. باید به این نکته توجه کرد که اصلاح در بندگی خداوند است، کسی که برتری جویی دارد و به اصطلاح سربه زیر نیست، در زمین فساد ایجاد خواهد کرد هرچند که مدعی اصلاح باشد و فقط در بندگی و عبد شدن است که اصلاح وجود دارد. فساد حقیقی مربوط به شیطان است که در برابر امر خدای متعال سرپیچی کرد و خود برتربینی و تکبر داشت و بر مخلوق خدای متعال سجده نکرد. این موجود تا ابد مدار فسق و فساد است و راه بندگی را می بندد و همواره عده ای هم حول محور او هستند و شیطنت می کنند. در جریانی که سقیفه به پا کردند و دشواری هایی برای اهل بیت داشتند و از مدار بندگی و عبودیت هم خارج شده بودند، حضرت زهرا قدم به عرصه نهادند تا باتوجه به عهدی که با خدای متعال داشتند نگذارند گروهی عالم را فاسد کنند و باجود جسارت هایی که به ساحتشان شد لحظه ای از دفاع از ولایت کوتاه نیامدند.

افساد فی الارض

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/۵۶) در جلسه قبل گفتیم که خدای متعال در قرآن با تعابیر متعددی از واقعه بعد از رحلت رسول اکرم که از سقیفه آغاز شد، گفتگو فرموده و از آن با تعبیر تبدیل نعمت به کفر پرده برداری کرده است. گاهی هم با تعبیر الهاء یعنی این واقعه به پا کردن نوعی لهو در مقابل بنای بندگی و عبودیت خدای متعال بود. تعابیر متعدد دیگری هم در قرآن وجود دارد، مثل در غیبت رفتن ولایت معصوم، غور حقیقت ولایت امام و ... که همه اینها تعابیر قرآنی از این ماجراست.

یکی از عناوینی که قرآن از این واقعه به آن اشاره دارد، تعبیر افساد فی الارض است و منظور از آن داستان جریان نفاق است که بعد از سقیفه رخ داده است «وَ إِذا قيلَ لَهُم لا تُفسِدوا فِي الأَرضِ قالوا إِنَّما نَحنُ مُصلِحونَ» وقتی بهشان گفته می شود در زمین فساد نکنید، می گویند ما کاری جز اصلاح نمی کنیم. ادعایشان این است که «قالوا إِنَّما نَحنُ مُصلِحونَ» قرآن می فرماید: اینها خودشان در زمین فساد به پا می کنند «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ‌»(بقره/١١-۱۲) خودشان هم شعور ندارند که چطوری عالم را به فساد می کشند.

داستان افساد و اصلاح در قرآن یک داستان پردامنه ای است و آیات فراوانی به این بحث پرداخته که چطوری فساد به پا می شود و اصلا فساد چیست؟ اگر بخواهیم به آن آیات بپردازیم، زمان طولانی می خواهد اما به اندازه ای که فهم من هست و وسعت مجلس اقتضاء دارد، این دو شب یک مقدار داستان افساد و اصلاح را در قرآن با مرور بر آیات به دست بیاوریم و ببینیم در سقیفه چه اتفاقی افتاده که قرآن از آن تعبیر به افساد می کند. «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ» خدای متعال زمین را اصلاح کرده، شما فاسدش نکنید. ارض چیست؟ منظور از اصلاح و افساد فی الارض چیست؟ ذیل همین آیه روایت بسیار فوق العاده ای داریم، حضرت فرمودند: «لا تُفسِدُوا فِی الاَرضِ بَعدَ اِصلاحِها قال أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللَّه  وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين»(1) بعد از این که خدای متعال زمین را به واسطه وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین اصلاح فرمود، شما دوباره آن را فاسد نکنید.

نکته اول این که روایت فوق از روایات کلیدی است که به ما در فهم داستان فساد و صلاح کمک می کند. در آیه مبارکه خدای متعال می فرماید: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(انبیاء/٢٢) این ریشه همه فسادهاست. اگر در عالم دو تا اله می بود، کل این عالم به فساد کشیده می شد، یعنی اگر در سماوات و ارض دو تا اله بود کل عالم فاسد می شد. صلاح عالم به این است که یک اله آن را اداره می کند و الوهیت او در عالم جاری است. داستان الوهیت در قرآن به این شکل است که خدای متعال اله است و در عبارت لا اله الا الله، از غیر خدای متعال نفی الوهیت می شود. در این فراز یک نفی وجود دارد که گفته شد و یک اثبات به این شکل که در عبارت لا اله الا الله، خدای متعال اله کل عالم خلقت است.

عبارت فوق شامل چند نکته است که باید مورد توجه قرار بگیرد: اول این که الله به تعبیر روایات ما اسم جامع خدای متعال است و تمامی اسامی دیگری که ما برای خدای متعال ذکر می کنیم، همه ذیل الله هستند. یعنی اگر خدای متعال رحمن است، رحیم است، علیم و حکیم و حی و قیوم و غدیر است «هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ»(حشر/٢٣) همه این اسمائی که در قرآن برای خدای متعال یاد شده، ذیل اسم الله است. خدای متعال الله است یعنی سمیع است، مجیب و ارحَم الرّاحمین و... است و همه خصوصیات خوب ذیل کلمه الله است.

نکته دوم این که اسماء الهی در عالم جاری است و با این اسماء عالم اداره می شود و همه سماوات و ارض با این ها پر شده است «وَ بِاسْمائِكَ الَّتى مَلَأَتْ ارْكانَ كُلِّ شَى ءٍ» در حقیقت باطن عالم همین اسماء الهی است. نکته سوم هم این است که مخلوقات چه بخواهند و چه نخواهند، مضطر به این اسماء هستند. ما فاقد این اسمائیم و احتیاج به این اسماء هم داریم. اسماء همه از اوست، او حکیم و علیم و باقی و دائم و غدیر است و ما ضعیف و فانی و زائل و جاهل و به طور کلی مضطر به اسماء او هستیم. اینطوری نیست که ما بگوییم حیات نمی خواهیم، قدرت نمی خواهیم، علم و حکمت نمی خواهیم بلکه همه ما متعلق به این اسماء الهی آفریده شدیم و هیچ کسی نمی تواند بگوید من حیات نمی خواهم. ما فقیر به این اسماء خلق شدیم، این را خدای متعال در یک آیه با لطافت بیان فرموده «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»(فاطر/١۵) فقر الی الله یعنی فقر به همه اسماء خدای متعال، یعنی به طور کلی همه مخلوقات فقیر حیات و قدرت و علم و بقاء و دوام و عزت هستند.

اگر گفته می شود لا اله الا الله یعنی یک ذات اقدس و یک وجود مقدس است که حقیقتا این اسماء را دارد و همه مخلوقات هم فقیر به اسماء او هستند و او با اسماء خودش این مخلوقات را اداره می کند. غیر او نیست «وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ»(زخرف/٨۴) تمام مخلوق اند و او خالق است، تمام فقیرند و او غنیست، تمام عبدند و او معبود است. همه مخلوقات محتاج به او، متضرع و مسکین به او هستند و نمی توانند نباشند. این معنی اله به طور خلاصه است و اگر بنا بود واقعا در این عالم دو تا اله باشد یعنی مخلوقات وابسته به دو تا مبدأ باشند، کل رشته انسجام و هماهنگی عالم به هم می خورد. یک اله در عالم هست و همه عالم مفتقر به او هستند و اسماء حسنای او همه عالم را در جای خودش و موطن خودش اداره می کند و این عامل انسجام و صلاح عالم است.

لذا فساد فقط از یک جا ناشی می شود؛ خارج شدن از مدار الوهیت خدای متعال. اگر یک مخلوقی از مدار بندگی خارج بشود، در حالی که او خداست و همه عالم بنده او هستند، فساد به پا می شود و شاید معنایش همین است، یعنی خروج از این مدار بندگی خدای متعال که به ما انسان ها یک امانتی داده به نام اختیار و ما را مجبور نکرده الوهیت او را قبول کنیم «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» بعد از این که در آیت الکرسی که یکی از آیات پرمعنای قرآن است الوهیت خودش را معرفی می کند «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» تا «وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»(بقره/٢۵۶) بعد می فرماید: شما در پرستش این خدا مجبور نیستید بلکه باید خودتان بخواهید «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» دین یعنی مناسک پرستش خدای متعال، می توانید دین بندگی خدا را انتخاب کنید یا دین دنیا پرستی و نفس پرستی داشته باشید.

از این جاست که فساد به پا می شود «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»(روم/۴١) مکتسبات ما هم خودمان را می تواند فاسد کند، هم بر و بحر را فاسد می کند چون به انسان اختیار داده شده که از مدار بندگی خارج بشود پس می تواند فساد به پا بکند. اگر در مدار بندگی بود تمام حیاتش می شود صلاح، اگر از مدار بندگی خارج شد تمام زندگیش می شود فساد.

خدای متعال بعد از این که داستان قارون و آن گنجی که به او داد را ذکر می کند، می فرماید: قارون همراه قوم حضرت موسی بود «فَبَغَى عَلَيْهِمْ» طغیان کرد علیه حضرت موسی «وَ آتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ» آنقدر به او از گنج دادیم که کلید این گنج ها را یک عده آدم توانا به سختی به دوش می کشیدند؛ این کار خداست. این اموال را می آورد و در معرض دید قوم حضرت موسی قرار می داد و تفاخر می کرد.

آنهایی که چشمشان رو به حقایق بسته بود، با زبان گله به حضرت موسای کلیم می گفتند: «يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ» ای کاش ما هم رفته بودیم طرف فرعون و یک چیزی گیرمان می آمد، طرف شما ماندیم اما هیچ خبری نیست. قرآن می فرماید: آنهایی که بهشان خدای متعال علم الهی داده بود، می گفتند: «وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ» آن ثوابی که خدای متعال برای شما در نظر گرفته ربطی به بساط قارون ندارد. آنی که به قارون دادیم در برابر ثواب شما چیزی نیست.

بعد هم طغیان کرد و کار به جایی رسید که خدای متعال او را با همه امکاناتش در زمین فرو برد، یعنی زمین مثل آب، او و همه امکاناتش را بلعید و همه آنهایی هم که تا دیروز می گفتند: «يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ» حالا می گفتند چقدر خوب شد که ما جای قارون نبودیم. این چه امکاناتی است که آدم را با خودش به قعر زمین ببرد، امکانات آدم باید یک جوری باشد که انسان را با خودش به سمت بالا ببرد. ما آمدیم در عالم ارض و می شود از این عالم برویم در قعر زمین و انتهای جهنم، یا از این جا وارد وادی سماوات بشویم. بنابراین دو راه پیش روی ماست و ما مجبور نیستیم راه سماوات را طی کنیم، بلکه می توانیم راهی را طی کنیم که برویم در قعر زمین. به ما امکانات می دهند ولی گاهی این امکانات آدم را با خودش می برد در قعر زمین و رویش و رشد و فلاح و سماواتی شدن و آسمانی شدن از آن در نمی آید.

همین هایی که تا دیروز می گفتند کاش ما دارایی قارون را داشتیم، حرفشان این است که «وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ» گویا خدای متعال به کافر امکانات می دهد اما این مایه فلاح او نیست و نجات پیدا نمی کند، در حقیقت رویشی ندارد با این امکانات شکوفا نمی شود. به عکس این اموال و دارایی ها او را زمینی می کند و در قعر زمین فرو می برد.

بعد خدای متعال می فرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» شما آمدید روی ارض و می توانید سماواتی شده و از همین جا وارد دارالاخره بشوید «نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»(قصص/76-٨٣) دنیا را هم به این قارون ها می دهیم ولی «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» را نمی دهیم. آنهایی که می خواهند در زمین برتری جویی کنند، از مدار بندگی خارج می شوند و بهشان دنیا می دهیم. به عبارت بهتر امکانات دنیا چیزی نیست که در اختیارشان قرار ندهیم. ما روی زمین که راه می رویم باید اینگونه باشیم «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً»(فرقان/۶٣) عباد الرحمن سبک روی زمین راه می روند، سرشان زیر است و آرام مشغول بندگی خودشان هستند اما آنهایی که برتری جویی دارند و می خواهند خودش را اثبات کنند، متفاوت اند. این همان خروج از مدار است در حالی که ما برای علو و برتری جویی خلق نشدیم. البته به ما اختیار دادند، می توانیم در ارض استعلا داشته باشیم یا این که سرمان زیر باشد و مشغول بندگی مان باشیم.

اگر در ارض برتری جویی و علو داشتیم، نتیجه اش فساد است. هرکسی که سرش بالاست و می خواهد برای خودش برتری جویی کند، در عالم فساد به پا می کند ولو اینکه مدعی اصلاح باشد اما کارش فساد است چون اصلاح در بندگی است. از ریزترین طغیان فساد ایجاد می کند و در روایت فرمودند اگر یک کسی می خواهد بین دو تا بند کفش، آن که بهتر است را به کفش خودش ببندد، این آیه شامل حالش نمی شود چون این شخص علو دارد «لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا». اما افرادی هم اصلا دنبال این چیزها نیستند و سرشان به زیر است و هیچ وقت هم نمی خواهند بهتر از دیگران باشند چون مسابقه در خیرات و بندگی و چیزهای دیگر است و این افراد دنبال این نیستند که امکانات را به سمت خودشان بکشند.

فساد فی الارض از همین جا شروع می شود که انسان دنبال علو است، البته این در ارض است و ما نمی توانیم عوالم بالا را به هم بزنیم. ما را آوردند در این عالم ارض در حالی که می توانیم از مدار بندگی خارج شویم و زمین را فاسد کنیم. عوالم بالاتر از ارض را نمی توانیم فاسد کنیم چون آن عوالم بالاتر را به ما نمی دهند «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» در اختیار من نیست که در آن دست ببرم و ایجاد فساد کنم «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» را به کسانی میدهند که عبدند.

حرکت بر مدار بندگی خداوند

روایت عنوان بصری را از امام صادق علیه السلام حتما مکرر خوانده اید. گفت آقا! آمدم از علم شما استفاده کنم. حضرت فرمودند: جای خوبی آمدی ولی چیزی که تو می خواهی، آن نوری است که در وجود ماست «وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»(شوری/۵٢) این قرآن در قالب نوری قرار داده شده که خدای متعال عباد خودش را با او هدایت می کند، اگر این را می خواهی برو عبد شو بعد بیا، ما هستیم. بعد حضرت عبودیت را توضیح دادند، فرمودند: خلع مالکیت از خود، تفویض امورت به خدای متعال. سرت زیر باشد و فقط بندگی کن. به عبارت دیگر نه خودت را مالک بدان و نه مشغول به خودت باش. کار خودت را به حضرت حق واگذار کن و به بندگی مشغول باش. اگر اینطوری شدی، بیا ما هستیم. بعد فرمودند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» آن دار آخرت مال عبد است پس عبد بشو، ما هم به تو علم می دهیم. علم معارف از جنس دارالاخره است لذا در روایت فرمود: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» ما هستیم و ولایت ماست که آن را به هرکسی نمی دهند و فقط به عبد می دهند.

کسی که عبد نیست، دستش به دارالاخره نمی رسد. وقتی نفَس موسای کلیم به سَحَره فرعون خورد و این ساحران مومن شدند، فرعون گفت: می برمتان لا به لای نخلستان ها و پنهان از چشم همه به دارتان می کشم «لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ» در لا به لای نخلستان ها گم بشوید و احدی نفهمد چی شدید و جوابتان چه بوده است. این آدم های بزرگتر شده از دنیا که سر در عالم دیگری برده و اهل آخرت شده بودند گفتند: «فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»(طه/٧۱-۷۲) هر کاری که می خواهی بکن، دستت به ما نمی رسد چون ما دیگر وارد عالم آخرت شدیم و تو نمی توانی در عالم آخرت تصرف بکنی.

عالم آخرت در دست شیطان و اولیاء شیطان و آنهایی که می خواهند در زمین فساد کنند، نیست. آنهایی که می خواهند روی زمین فساد کنند فقط دستشان به عالم ارض می رسد و اختیار بالاتر از این عالم را ندارند. روی همین ارض آمدند ولی «نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَ لا فَسادًا» سرشان زیر است. حضرت فرمود عبد بشوی و احساس مالکیت نکنی، خلع مالکیت از خودت کن و مشغول به خودت نباش، خودت و امورت را تفویض کن و اشتغال به امر و نهی او داشته باش، دنبال برتری جویی و جدال و مراء نباش. اینطوری که شدی بیا، این علم از آن جنس است.

آنهایی که می خواهند در عالم شیطنت کنند، دستشان به علم نمی رسد که با علم فساد کنند. علوم الهی در اختیار پاکان است لذا وقتی حضرت ظهور می کنند، این بساط فساد فی الارض بعد از سقیفه جمع شده و علوم منتشر می شود «ظَهَرَ الْمَاءُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْض »(2) لذا آنهایی که در مسیر استقامت می کنند، به این حقیقت دست می یابند. داستان فساد در ارض از همین جا شروع می شود. اگر همه بر مدار عبودیت و بندگی باشند، یک اله بیشتر نیست اما اگر دو تا اله بود عالم فاسد می شد. حالا به ما اجازه دادند الهه ای در عالم ارض اخذ کنیم، یکی نفسش را اله می گیرد، یکی شیطان را و عبد الطاغوت می شود. از اینجا فساد شروع می شود، به ما این اختیار را دادند سوء استفاده از این امانت سرآغاز فساد است.

اگر تمام عالم بر مدار بندگی حرکت کنند، هیچ فسادی اتفاق نمی افتد کما این که در سماوات فساد نیست. فساد در عالم ارض است که به ما اجازه دادند از بندگی برویم بیرون و شیطنت کنیم، آن وقت است که بر و بحر را می گیرد «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»(روم/۴١). این فساد و فسق و خروج از مدار وقتی اتفاق می افتد که یک انسان با این امانت الهی از مدار خارج می شود و این دو جور است؛ یک موقعی است حقیقت اختیارش در مدار است یعنی عبد و سر به زیر و خاشع است ولی یک جایی به واسطه وسوسه شیطان و فاسقین قدمش را از وادی بندگی بیرون می گذارد و این هم موجب فساد و فسق است.

ولی این فسق قابل تدارک است و گوهر انسان را فاسد نمی کند. یعنی نمی شود مفسد بله یک گناهی از او سر زده و این همانی است که به حضرت گفتند، آقا بعضی از شیعیان شما گناهان سنگینی انجام می دهند، می شود بگوییم فاسق اند یعنی از مدار خارج شده اند؟ حضرت فرمودند: نه، اگر ما را دوست دارد، از مدار خارج نیست و فاسق العمل است. بگو عملش از مدار بندگی خارج شده و این عمل فساد به پا می کند. فسادها هم یک جا نمی ماند «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْر» یک گناه که اینجا می کنی، تا آن طرف عالم آثارش می رود، یک حرف می زنی تا نسل ها اثرش باقی می ماند ولی این فساد اساسی نیست. فساد اساسی این است که آدم اصل وجودش از مدار بندگی بیرون بیاید.

فساد حقیقی

حالا مسئله ای که وجود دارد این است که فساد حقیقی کجا اتفاق می افتد؟ آیا آدم هایی که فاسد می شوند از مدار بندگی و توحید بیرون می روند؟ روی زمین فعلشان فساد است و صفات روحی شان فاسد است و خودشان هم مفسدند و مثل جزیره های مستقل اند؟ یا آدم های فاسد مدار دارند، خود فاسد در عالم مدار دارد و فاسدها دور یک مفسد اساسی و حقیقی می چرخند و همه فساد از آنجا ناشی می شود؟

کما این که صلاح برمی گردد به امام الصالحین، فساد به ائمه ای که فساد به پا می کنند بر می گردد «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ»(قصص/۴١) دعوت به آتش می کند. حقیقت فساد از آنجا ناشی می شود و مفسد حقیقی آنها هستند. بقیه مفسدین دور آنها می چرخند و فساد در عالم یک منظومه است. یک عده ای اولیاء طاغوت اند و به تعبیر قرآن از مدار بندگی خارج می شوند و دیگران را هم به مدار خودشان در می آورند به عبارت بهتر «عَبَد الطَّاغُوت »(مائده/60) هستند تا جایی که «يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ»(نساء/٧۶) در راه آنها می روند، کشته می شوند و می کشند. این اصل فساد در عالم است.

فساد حقیقی مال ابلیس است و مفسد حقیقی هم ابلیس است که خودش استکبار بر خدای متعال کرده، خدا فرمود: اگر راه بندگی را می خواهی باید دنبال سر خلیفه من، دنبال سر امیرالمومنین بیایی. او جلو بیافتد و تو دنبال سرش، این راه بندگی است. شیطان گفت: یا من را جلوی بندگان خودت قرار می دهی تا راهبری بندگان را به عهده بگیرم و یا اگر من راهبری بندگان را به عهده نگیرم، راه بندگی را می بندم «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»(اعراف/١۶) «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»(حجر/٣٩) نمی گذارم بندگی کنند مگر اینکه راه بندگی دست من بدهی و عبادالله را پشت سر من قرار بگیرند و من هم همه را سمت تو می آورم. اگر هم من را جلو قرار نمی دهی، من پشت سر کس دیگری نمی آیم و راه را می بندم.

خدا فرمود: اشکالی ندارد. تو اگر از این راه نیامدی، جهنمی می شوی و هر کسی هم دنبال تو راه افتاد جهنمی است «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ»(اعراف/١٨) مهم نیست من بهشت دارم جهنم هم دارم، فساد حقیقی از اینجا شروع می شود که یک موجود خبیثی از مدار خارج می شود و حاضر نیست در مداری که خدای متعال برایش گذاشته قرار بگیرد.

می گوید من باید یک جای دیگری در عالم باشم، من می خواهم بندگی کنم ولی در این مدار نه، جای من یک جای دیگری است. قرآن می فرماید: افلاک را نگاه بکنید، برای این مخلوقات آسمانی «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»(یس/۴۰) یک جایی قرار دادیم و هیچ کدام از مدار خودش بیرون نمی رود. شیطان می خواهد از مدار خودش برود یک جایی که جای او نیست، خدای متعال هم قرار نمی دهد. بعد می گوید: من حالا راه بندگی را می بندم، پس فساد از اینجا شروع می شود و این موجود مفسد حقیقی است.

اوست که همه موجودات را از مدار بندگی خارج می کند و در مدار خودش قرار می دهد، خدای متعال هم به ما هشدار می دهد و می گوید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»(یس/۶۰) در مدار او قرار نگیرید در حالی که او از مدار بیرون رفته، خودش در مدار نیست و نباید شما را در مدار خودش قرار بدهد، عبد او نشوید و با او در عالم نچرخید، با او شب و صبح نکنید و دل و چشم و گوشتان به هوای شیطان حرکت نکند. «لا تَعبُدُوا» یعنی همین دیگر، حالا سوال این است که فقط شیاطین جن اند یا شیاطین انس هم همینطوری اند؟ این شیطان های انسی مثل فرعون و نمرود که مقابل انبیاء بودند، خودشان کلمه فساد در عالم نیستند؟ حقیقت فساد به اینها برنمی گردد؟ اینها مفسد حقیقی و فاسد حقیقی نیستند؟ قطعا این ها مفسد و فاسد حقیقی اند و تمام فساد به اینها برمی گردد.

داستان «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نساء/۵۴) همین است. فرمود: «نَحْنُ اَلْمَحْسُودُونَ»(3) خدای متعال این پیامبر را برگزید و رسولش کرد. قوم یهود می گفتند: اولیاء خدا و صاحب کتاب ما هستیم. چرا این رسول باشد؟ حسادت می کردند و سر این حسادت با جبرئیل دعوایشان می شد. چرا وحی را برای تو آورد، برای من نیاورد؟ قرآن فرمود: چرا با جبرئیل دعوا می کنید؟ با من دعوا کنید «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ»(بقره/٩٧) چه کار به جبرئیل دارید. چرا دعوایتان را پنهان می کنید؟ با من دعوا دارید، بیایید در میدان. اینها وقتی می خواهند بگویند ما باید جلو باشیم و اگر می خواهید پیامبری مبعوث بشود از ما باشد، می دانند به هرکسی کتاب داده نمی شود، می گویند: ما حامل کتابیم و کتب آسمانی پیش ماست، ما اولیاء خدا هستیم بنابراین باید راهبر مردم باشیم.

خدای متعال خطاب به آن ها می فرماید: کتاب را موسای کلیم تحمل کرده و آورده اما شما همان را هم نتوانستید نگهدارید. شما یک الاغی هستید که کتاب و نبوت روی دوشتان است، عین نص قرآن است «كَمَثَلِ الْحِمَارِ» شما یک چهارپایی هستید که کتاب روی دوشتان است. شما می خواهید پیامبر بشوید؟ «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ» نبوت فضل عظیم خداست. «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ»(جمعه/۴،۵) این فضل عظیم را ما می دانیم به چه کسی باید بدهیم.

به این پیامبری می دهیم که در مدار بندگی ایستاده و برای این که دیگران را هم در مدار بیاورد، زحمت کشیده است. «مَا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‌»(طه/٢) نگفتیم اینقدر خودت را به مشقت بیانداز که مردم عبد بشوند. یک جایی خدای متعال می فرماید: پیامبر ما! اگر ما می خواستیم به زور همه را می آوردیم. چرا انقدر خودت را به زحمت می اندازی؟ این باید جلو بیافتد وگرنه شمایی که کتاب فقط بار دوشتان است، نمی توانید پیامبر باشید. می گویند: ما اولیاء خدا هستیم و در جواب می شوند: شما سرتان در آخور دنیاست «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» شما را هنوز از شیر نگرفتند. «فتمنوا» یعنی از شیر گرفتن، بچه وقتی از شیر گرفته می شود این را بهش می گویند. شما هنوز از شیر گرفته نشدید و دارید از سینه دنیا می دوشید، به عبارت دیگر سرتان در آخور دنیاست. شما می خواهید مردم را به دنیا برسانید شما که سرتان در آخور دنیاست.

حالا بنای حسادت می گذارند و می گویند: خب اگر ما جلو نباشیم، نمی گذاریم هیچ کسی با این پیامبر راه برود «وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا»(جمعه/۶-۱۱) لهو به پا می کنند که این پیامبری که در حالت نماز ایستاده تنها بماند. شیاطین انسی حضرت هم همین بودند. گفتند: لااقل اگر نبوت به ما داده نشد، وصایت که باید در ما باشد. حدیثی را با این مضمون جعل کردند که حضرت فرموده نمی شود نبوت و وصایت در یک خانواده باشد. می گویند لااقل تو رسول شدی وصایت را بده دست ما و سر همین مسئله با پیامبر خدا و جبرئیل دعوایشان شد.

خداوند در قرآن می فرماید: «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا»(بقره/٩٧) چرا با جبرئیل دعوا می کنید؟ آیه ولایت را جبرئیل نیاورده بلکه من گفتم امیرالمومنین باید جلو باشد، با کی دعوا می کنید؟ «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نساء/۵۴) این نبوت و ولایت فضل خداست، به شما بدهیم؟ شما امتحانتان را پس دادید. آیا شما می توانید مردم را به خدا دعوت کنید؟ کسی که سر یک دستور با خدای متعال دشمنی می کند و می گوید یا من جلودار باشم یا هیچ کس در راه خدا نباشد، آیا این شخص می تواند جلو دار بشود؟ امیرالمومنین می تواند جلودار باشد که نفس نبی اکرم است.

وقتی حضرت به معراج رفتند، آنجا احدی جز امیرالمومنین نبود، حتی هیچ ملکی هم نرفت. به امیرالمومنین می گویند شما برو در سایه این پیامبر در دار دنیا، برو در سایه و جای او را بگیر، شما کشته بشوید تا او بماند، ایشان هم با تمام وجود می رود. این همان کسی است که جبرئیلی که سجده بر عالم کرده، می گوید این کار از من ساخته نیست. این امیرالمومنین باید جلو باشد و وصی بشود، یا تویی که سر این که تو را وصی نکردند، می روی در سقیفه بساط به پا می کنی؟ حرفشان این است که یا از ما باشد و یا راه خدا هم بسته بشود، بنابراین حسادت مدار فساد در عالم است. لذا در روز غدیر وقتی ابلیس جنود خودش را فراخواند و جمعشان کرد، گفتند: چه شده؟ گفت: اگر این کار بگیرد، بساط گناه در عالم جمع می شود چون بر مدار امیرالمومنین گناه اتفاق نمی افتد.

پس فساد خروج از مدار عبودیت است و موطنش هم ارض است و جای دیگر اجازه نمی دهند این کار انجام بشود. می شود آدم در این زمین با امکاناتش شیطنت کند «وَ مِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُم مَّن خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ»(عنکبوت/۴۰) و در درکات جهنم فرو برود یا اینکه در این عالم عبد بشود «لَا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَ لَا فَسادًا» و سر از آسمان ها در بیاورد «تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ» او را می برند در محیط ولایت امیرالمومنین که حضرت فرمود: دارالاخره، دار ولایت ماست. بیش از عالم ارض در دست شیطان نیست «فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا»(طه/٧٢) دستت به دارالاخره نمی رسد چون که آن محیط ولایت امام است.

همانطور که گفته شد مومن هم ممکن است یک جایی پایش را بیرون بگذارد که فاسق العمل شده اما خودش هیچ وقت فاسق نمی شود چون روح و سرش بر مدار امام است ولی آنهایی که اصل وجودشان از مدار خارج می شود، بر محور اولیاء طاغوت و ابلیس اند، به عبارت بهتر عبد الطاغوت اند که بساط خروج از مدار را درست کردند و سرشان را هم بالا گرفتند و با خدای متعال دعوا کردند «عدو الله» دعوا هم سر این است که می گویند یا من باید جلودار راه بندگی تو باشم یا اینکه راه بندگی را می بندم و همه را دور خودم جمع می کنم و نمی گذارم به تو رو بیاورند. اگر همه عالم از مدار بندگی خارج نشوند، هیچ فسادی اتفاق نمی افتد لذا در بهشت ذره ای فساد وجود ندارد، منهای عالم ارض که در آن فساد است، در همه کائنات که انسان جستجو کند فساد نیست.

خب این حرکت بر مدار چطور است؟ آیا ما می توانیم بر مدار خدای متعال حرکت کنیم؟ دست ما می رسد؟ هرگز، زیرا احتیاج به سبیل و صراط دارد و وادی توحید و بندگی بابی جهت عبد شدن می خواهد که این باب عرش خداست. اگر بخواهید وارد بشوید «وَ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا»(بقره/۵٨) باید همان دم در مقابل خلیفه خدا سجده کنی، همان سجده تعظیم که ملائکه داشتند و از روی عبادت نبود، باید سجده کرد تا انسان را در وادی توحید راه بدهند. آن کسی که عبد مطلق خداست، آن کسی که سراسر وجودش بندگی است و در حقیقت، مدار بندگی در عالم است «بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ»(4) آن دیگری است و ما اگر بخواهیم وارد وادی توحید شده و عبد و صالح بشویم، باید بر مدار او حرکت کنیم و اگر بر این مدار حرکت نکنیم صالح نمی شویم و علم و عملمان صالح نیست.

مسیر صلاح

در پایان سوره مبارکه برائت وقتی صف بندی ها یعنی نفاق و ایمان و شرک را توضیح می دهد، می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» تقوا داشته باشید و بر مدار امام بچرخید و با صادقین باشید. بعد می فرماید: «مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ» اهل مدینه و اطراف آن حق ندارند از پیامبر خدا متخلف باشند. هر کجا پیامبر پا گذاشت، باید دنبالش بروید «وَ لَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ» حق ندارند جان خودشان را بگیرند و پیامبر را تنها بگذارند بلکه باید جانشان را فدا کنند. چرا؟ «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا» به خاطر این که وقتی با این پیامبر حرکت می کنید، تشنگی و گرسنگی ای که می کشید، سختی هایی که وجود دارد و پیروز می شوید و از دشمن غنیمت می گیرید «كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ»(توبه/١۱۹-۱۲۰) چون با این پیامبر حرکت کردید، عملتان عمل صالح می شود.

صلاح اینجاست و اگر با او راه بروید عملتان می شود صالح و در صورتی که امکانات تان را به او برگردانید، خودتان صالح می شوید. صالح شدن راهش این است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» مال و فرزندتان لهو شما نشود و شما را از ذکرالله که خود رسول و شخص امیرالمومنین است، غافل نکند «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» اگر این اینطور عمل کردید یعنی مال و جان و امکانات تان را از پیامبر جدا کردید، شما زیان می کنید. پس باید «وَ أَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ» هرچه که دارید را پای این پیامبر بریزید. «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» زمانی که از دنیا رفتید دیگر نمی توانید و به اصطلاح از دست شما در می رود، شما در این دنیا امانت دار هستید پس این امانت را به امام برگردانید.

اگر امانت را بگرداندید به امام و امانت دار خوبی بودید و هرچه داشتید پای امام ریختید، چه اتفاقی می افتد؟ خودتان صالح می شوید «وَ أَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ»(منافقون/٩-۱۰) انسان اگر صدقه داد، امکاناتش را خرج کرد و به طور کلی صدق خودش را در همراهی با رسول صادقانه اثبات کرد که من همراه امام هستم، هزینه اش همین است که امکاناتش را بدهد. آن وقت می شود «وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ» خودم صالح می شوم. پس چطوری آدم فاسد می شود؟ وقتی از مدار بندگی و الوهیت خارج بشود و برود در مدار اولیاء طاغوت یعنی آنهایی که محور طغیان و فساد در عالم هستند. اگر هم می خواهد عملش بشود صالح، باید عملش در وادی ولایت امام و در معیت با ایشان باشد. وقتی با امام سیر می کنی، خواب و تشنگی و گرسنگی ات هم عمل صالح است.

بار سختی که روی دوشت می آید «كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ» قدمی که برمیداری و خشم کفار را بر می انگیزی «وَ لَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ» یک قدمی بر می داری و آنها به غیظ می آیند، همه این ها عمل صالح است «وَ لَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا»(توبه/١٢۰) غنیمت می گیری، عمل صالح است «كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ» صالح شدن عمل یعنی این که عمل بر مدار امام است. صالح شدن به این است که انسان امکانات و امانات الهی را به صاحب امانت برگرداند «إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهلِها»(نساء/۵٨) این که انقدر روی امانت و رد امانت تأکید می شود، انقدر درباره عهد تأکید می شود و می فرماید: کسی که نقض عهد می کند منافق است و علامت منافق این است که در امانت خیانت می کند، امانت یعنی همین.

هدایت و گمراهی با قرآن

ما عهدی داشتیم، جزو «يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ»(بقره/٢٧) نباشیم چون فسق و فساد از همین نقض عهد شروع می شود. این امانت را برگردانید به امام، امکانات همان امانت خداست. شما امانت دارید، مالک نیستید که اگر خودت را مالک دیدی، فساد کنی و از مدار خارج شوی. فرمود: عبد شو، عبد خودش را مالک نمی بیند و امانت دار است «لِأنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مُلكٌ، يَرَونَ المالَ مالَ اللّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّه تَعالى بهِ» فرمود: اول شرط بندگی این است «أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللهُ مِلْكاً»(5) بنده خودش را در امانات خدا مالک نبیند و آن را به امام برگرداند که اگر امانت را برگرداند می شود صالح. بنابراین امانت داری و وفای به عهد که ما عهد بستیم با امام در عالم راه برویم، این ها آدم را صالح می کند.

این آیه با بیان های مختلف در سوره مبارکه بقره و رعد آمده و معارف سنگینی به خصوص در ذیل سوره رعد هست. خدای متعال می فرماید: یک عده با این مثال هایی که ما در قرآن می آوریم، گمراه می شوند و یک عده هم هدایت می شوند ولی «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفاسِقينَ» با این قرآن جز فاسق گمراه نمی شود. با همین کتابی که سراسر نور است، با این کتاب مبین و هدی و هدایت و شفاعتی که خدای متعال نازل کرده، یک عده ای گمراه می شوند. چه کسانی گمراه می شوند؟ یعنی شخص قرآن می خواند اما راهش گم می شود، این چراغ هدایت مسیرش را به او نشان نمی دهد و هرچه بیشتر رو به این کتاب آورد، سردرگمی اش بیشتر می شود «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفاسِقينَ» اما کسی که در مدار بندگی است، با این کتاب هدایت می شود.

حضرت فرمود: اگر می خواهی علم به تو بدهیم، علم همان نور کتاب است، «وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا». عبد بشو ما بهت علم می دهیم وقتی در مدار قرار گرفتی ما به تو علم الکتاب می دهیم و نورانیت می کنیم. اما اگر از مدار خارج شدی، این کتاب کاری برایت نمی کند و حتی با آن گمراه هم می شوی. کتاب چه کسانی را گمراه می کند؟ فاسقین یعنی آن هایی که در عالم از مدار بندگی بیرون می روند. این فاسقین چه کسانی اند؟ «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ» عهدها را با خدا محکم کردند، به خدا قول دادند بیایند در این عالم و بندگی کنند و بر مدار امیرالمومنین حرکت کنند. میثاق توحید و نبوت و ولایت گرفته شده و قول دادند بیایند اینجا دور امیرالمومنین بچرخند اما این عهد را نقض می کنند.

در روایت داریم که حضرت فرمود عهد ولایت است. بعد از این که عهد را زیرپا می گذارند و نقض می کنند «وَ یقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ»(بقره/27) خدای متعال فرمود تمام زندگی تان را در پیوند با امام قرار بدهید. اگر می خواهید بر مدار خدا حرکت کنید «وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقوا»(آل عمران/١۰٣) تمام قوایتان را در اعتصام به امیرالمومنین قرار بدهید و هیچ تفرقی در شما نباشد. اگر متفرق باشید فاسد شده و طعمه گرگ می شوید. من باید با تمام قوا معتصم به امیرالمومنین باشم اما اگر در یک نگاهم معتصم به امیرالمومنین نباشم، ناپاک می شوم. وقتی معتصم شدم، معصوم می شوم «عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِین» اگر من معتصم به امام بودم، او حبل الله است و تمام اسماء الهی در او خلاصه می شود. حبل الله است نه حبل الرحمن چون در حبل الله همه اسماء الهی وجود دارد. تمام اسماء الهی در وجود امام نازل می شود «فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ» این امام حبل خداست و شما با تمام قوا به او معتصم باشید.

اگر همه قوای ما در ارتباط با خانواده، زندگی خانوادگی، اجتماعی، شخصی، روح و جسم و همه بر مدار شما شد، می شود صلاح یعنی عهد ما با خدا این بوده که تجمع حول الامام داشته باشیم. اینها عهد را زیر پا می گذارند و خودشان با امام راه نمی روند. امام را می زنند کنار و خودشان می خواهند امام عالم باشند، بنا بود مأموم باشند اما می خواهند امام باشند. فاسق یعنی این.

یعنی از نگاه خودش جایش پشت سر امیرالمومنین است، البته اگر پشت سر امیرالمومنین هم حاضر شوید، جایتان در جای کفش ها است وگرنه صف جلو جای امثال سلمان و حضرت ابراهیم خلیل است. شما اگر هم بیایید باید جای کفش ها بنشینید و در این حسینیه جایتان نمی دهند چون عهد را می شکنید و خودتان می خواهید مدار بشوید «وَ یقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ» خدا فرمود تمام چیزتان در ارتباط ماست، نگاهتان، خوردن و خوابیدنتان و اگر رشته ولایت امام در آن جاری باشد، نورانی و پاک و تطهیر می شود و می توان به آن مدار بندگی گفت. هر کجا بروی رابطه امت با امام را قطع می کنند، در خانواده قطع می کنند، در محیط زندگی شخصی و اقتصاد و سیاست رشته مردم را با خدا قطع می کنند و نمی گذارند «صِبْغَةَ اللَّهِ»(بقره/١٣٨) در زندگی مردم بیاید.

تمام روابط باید بر محور امام باشد «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» امام رحمت موصوله است و وقتی به امام گره خوردی، در دامن رحمت خدا هستی و هیچ وقت هم رهایت نمی کند. کسانی که این رشته ها را قطع می کنند، یک چیز دیگر جایش می گذارند. یک خانواده و جامعه دیگر تعریف می کنند و این ها فاسقین اند.

کار انسان فاسق

فاسق این است که خودش از مدار خارج است و عهدش را با خدا زیر پا گذاشته و حاضر هم نیست با امیرالمومنین حرکت کند و علاوه بر این دیگران را هم از مدار خارج کرده و رشته ها را قطع می کند. وقتی مردم را از مدار امام خارج کردی، خودت عهدت را زیر پا گذاشتی و رشته ارتباط با امام را قطع کردی، حالا هرکاری بکنی دیگر فساد است. لذا قرآن می فرماید: منافقین کارشان فساد است «وَ إِذا قيلَ لَهُم لا تُفسِدوا فِي الأَرضِ» فساد نکنید می گویند: «قالوا إِنَّما نَحنُ مُصلِحونَ»(بقره/١١) ما داریم امت می سازیم، کجایش فساد است؟ با فتوحات ظاهریه و سد درست کردن و خیابان درست کردن که امت اصلاح نمی شود.

فرمود، این کتاب الهی که سراسر نور و هدایت است به درد اینها نمی خورد. آنهایی که از مدار خارج می شوند، در مدار بندگی راه نمی روند «يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ» فاسق می شوند «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ» قرآن در این دنیا سردرگم شان می کند و حیران می شوند. خدا را گم می کنند و وقتی خدا را گم کردی، خودت هم گم می شوی. می گفت، بچه ای بابایش را گم کرده بود و در حقیقت خودش گم شده بود اما می گفت: بابام گم شده! وقتی خدایمان را گم می کنیم، خیال می کنیم خدا گم شده است درحالی که ما گم شده ایم. گم گشتگی یعنی خدا را از دست دادن، من وقتی گم می شوم یعنی دست من از دست خدا جدا می شود منتها ما خیال می کنیم خدا گم شده است.

هر وقت بگویی: خدا کو؟ خودت گم شدی و این هم علامتش است. این حیرتی که در عالم است و همه دنبال خدا می گردند بخاطر این است که خودشان گم شدند وگرنه خدا که گم نمی شود. فاسق آن کسی است که «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ»(بقره/٢٧) عهد خدا را اول نقض می کند و از مدار بیرون می رود، بعد شروع می کند رشته ها را قطع کردن و همه را از امام جدا می کند. «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» حالا دیگر هر کاری بکند فساد است. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ‌»(بقره/١٢) خیال می کند دارد کار خوب می کند اما از مدار امام که بیرون رفتی، نمازت هم فساد است.

نماز رشته اتصال به خداست در صورتی که بر مدار امام باشد. فرمود: «نَحنُ الصَّلاه نَحنُ الزّکات نَحنُ الحَجّ»(6) حَجی که بر مدار امام نیست که حج نیست و این طوری فساد فی الارض اتفاق می افتد.

حکایت قرآن از سقیفه این است که داستان فساد فی الارض است، داستان فسق و از مدار توحید بیرون رفتن است، داستان «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» و عهدها را زیرپا گذاشتن، رشته ارتباط امت را با امام قطع کردن و کل ارض را تبدیل به بستر فساد کردن است. «وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» این اتفاقی است که افتاده، آدم ها فاسد می شوند، اعمال فاسد می شود، متعلقات آدم ها، بر و بحر هم فاسد می شوند. در حقیقت اول آدم ها را فاسد می کنند، بعد عملشان را فاسد می کنند و در آخر هم متعلقاتشان فاسد می شوند «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»(روم/۴١).

ورود حضرت زهرا سلام الله علیها به میدان

قبل تر هم گفتیم که فساد یعنی از مدار عبودیت خارج شدن، از مدار الوهیت حضرت حق بیرون رفتن و در مدار الوهیت و توحید حرکت کردن یعنی با امام حرکت کردن، با امام در مدار توحید حرکت کنی. چرا؟ چون باب الله است، سبیل الله است، صراط الله و وجه الله است. چنانچه با او حرکت کنی در مدار و در صراط در سبیل قرار داری و از حیرت و ضلال بیرون می آیی و به لقاء الله می رسی. اگر با امام حرکت کردی از حیرت بیرونت می آورند ولی وقتی امت را از مدار امام بیرون می آورید، مردم گم می شوند و این کتاب هم دیگر برای آنها کاری نمی کند، حتی به جای این که هدایتشان کند در عالم گمشان می کند.

کتاب به درد آنهایی می خورد که عبدند و در مدار هستند و دستشان در دست امام است، «تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَ لا فَسادًا وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ». این بساط اتفاق افتاده و وجود مقدس فاطمه زهرا با نسلش آمده در عالم ارض و در میدان که همه را به مدار برگرداند. وقتی قرار است نور حضرت زهرا به پیامبراکرم منتقل بشود، می روند در معراج، بعد از سماوات سبع و بحار در آنجا و در خلوتشان با خدای متعال، نور حضرت زهرا به ایشان هدیه می شود. این وجود مقدسی که وقتی لباس بشر هم می پوشد حوراء انسیه است اما حوراء بودن برای حضرت شرافت نیست.

این که گفتند حوراء انسیه یعنی وقتی لباس بشر هم می پوشد اینطوری است. ایشان وارد عالم ارض شده تا چه کار کند؟ در عالم انوار با خداوند عهد بسته که بیاید اینجا و عالم را به مدار امیرالمومنین برگرداند. چون فاسقین می خواهند عهدها را زیر پا بگذارند و رشته ها را قطع کنند و مردم را پراکنده سازند و در نهایت هم هیچکس بر مدار امام نماند. حضرت آمده همه چیز را برگرداند به مدار امیرالمومنین و این کار از حضرت زهرا ساخته است. اوست که عاشورا به پا می کند، اوست که عهد عاشورا را از او می گیرند، اوست که مادر حضرت بقیه الله است و امام زمان هدیه به او شده، در حقیقت ظهور مزد حضرت زهراست.

پا در میدان گذاشت که عالم را به مدار نبی اکرم و امیرالمومنین برگرداند و نگذارد عالم فاسد بشود و فسق اینها دیگران را هم فاسق بکند و آن ها را به جهنم ببرد. نگذارد این فاسقین با جهنمی که به پا می کنند، مومنین را هم در فسقشان بسوزانند. این کار از او فقط ساخته بود ولی کار برای جبهه حق خیلی سخت شد و نمی شود بگویی چقدر، به اندازه ای که شهادت سیدالشهداء سخت است، این خیلی سخت تر است. ناموس کبریای الهی اینطور بیاید در معرض نامحرمان، فرمود: وقتی پدرم تقسیم کار کرد، فرمود: فاطمه جان کار داخل خانه به عهده تو، بیرون از خانه به عهده امیرالمومنین و من بسیار خوشحال شدم که نگاه نامحرم ها را از من برداشت.

پی نوشت ها:

(1) تفسير القمي، ج 1، ص: 236

(2) الإختصاص، النص، ص: 102

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 206

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 145

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 1، ص: 224

(6) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 21