نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه سوم هیات رزمندگان قم/ نجات از وادی جهنم با تمسک به اهلبیت و قرآن

متن زیر جلسه سوم سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 20 بهمن ماه سال 97 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیات رزمندگان قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ در سوره مبارکه اعراف خداوند می فرماید در زمین فساد نکنید و منظور از این فساد را خروج از بندگی الهی گفته اند. باید بدانیم که بر مدار بندگی خداوند قرار گرفتن، قاعده و قانون خودش را دارد اینطور نیست که ما هرجور که خواستیم بتوانیم در این مدار بندگی قرار بگیریم بلکه باید از باب توحید وارد شویم و معتصم به امام باشیم و پیوسته به ریسمان الهی چنگ بزنیم. انسانی که می خواهد بندگی کند باید با نور قرآن بندگی کند و در سوره مبارکه اعراف آمده که مصلح کسی است که دستش به کتاب است و اگر کسی بخواهد هدایت شود، امام او را با نور این کتاب هدایت می کند. اما نقطه مقابل مصلحین، مفسدین قرار دارند یعنی کسانی که بر مدار ولایت امام نیستند، نقض عهد می کنند و از مسیر خارج می شوند، بنابراین در زمین فساد می کنند و قرآن این ها را گمراه می کند. در بعضی تعابیر داریم که از سرزمین دائر و بائر سخن گفته شده، به این معنی که دار بائر محیط ولایت طاغوت و دشمنان است و افساد فی الارض این است که انسان، مردم را از وادی بندگی و وادی طیب بیرون بیاورد و آن ها را به سمت دار بائر سوق بدهد یعنی جایی که رحمت الهی نیست و رویشی هم اتفاق نمی افتد و این همان کاری است که سقیفه بعد از رحلت رسول خدا انجام دادند. در این زمان بود که با ایستادگی و تلاش های حضرت زهرا مومنین از دام ابلیس نجات پیدا کردند.

خلاصه ای از جلسه قبل

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/۵۶) در جلسه گذشته گفته شد از بیاناتی که قرآن با علم الهی از واقعه بعد از رحلت وجود مقدس نبی اکرم دارد، این است که این واقعه را افساد فی الارض معرفی می کند و می فرماید کاری که کردند افساد فی الارض بود و فساد را در زمین منتشر کردند. هم چنین اشاره به این مسئله شد که ما باید بحث بکنیم از این که این ارض چیست و این فساد چیست؟ نقطه مقابل صلاح چیست؟

گفتیم در یک کلمه فساد وقتی اتفاق می افتد که یک مخلوقی از مدار خودش خارج بشود وگرنه اگر همه عالم بر مدار حضرت حق بچرخند، تمام عالم صالح خواهد بود ولی وقتی یک مخلوقی از مدار بندگی و خشوع و فرمان پذیری و در یک کلمه از مدار تسلیم پذیری و پرستش خدای متعال خارج می شود، نقطه آغاز فساد است. اما این فساد سطوحی دارد؛ یک کسی فعلش خروج از مدار بندگی است و یک کسی هم ممکن است اصل وجودش از مدار بندگی خارج شده و خودش بشود فاسق! این یک نکته بود و گفتیم که این خروج از مدار بندگی یک منظومه است و محور دارد. محور خروج از بندگی فراعنه و اولیاء طاغوت و ابلیسی هستند که بنا را بر بسط طغیان در عالم قرار گذاشتند.

اگر کسی از مدار خارج شد، بر مدار این ها قرار می گیرد. اگر از عبودیت خدای متعال خارج شد، عبدالطاغوت و عبد شیطان می شود. «أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ»(یس/۶۰) مدار فساد در عالم شیطان و اولیاء طاغوت اند که از مدار بندگی خارج شدند و بنا را بر طغیان گذاشتند.

نکته دومی که اشاره کردیم این بود که بر مدار توحید قرار گرفتن که صلاح است و خروج از او فساد، یک قواعدی دارد و اینطور نیست که ما مستقیم خودمان بتوانیم بر مدار توحید قرار بگیریم. توحید باب دارد، سبیل و صراط و وجه دارد و ما اگر بخواهیم وارد وادی توحید بشویم و بر مدار بندگی قرار بگیریم، باید از باب توحید وارد بشویم که این باب سبیل و صراط، وجود امام است. وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت در عالم مدارند و اگر ما بخواهیم به نقطه ای برسیم که از بندگی خارج نشویم و معتصم بشویم، به تعبیر دیگر در ظرف خودمان عصمت پیدا کنیم و به هیچ وجه این قوا و امکانات فراوانی که خدای متعال به ما داده از بندگی او خارج نشود، راهش این است که معتصم باشیم.

انسان اگر معتصم نباشد حتما مبتلا به خطا می شود یعنی اصلا امکان ندارد که ما خطا نکنیم. «وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقوا»(آل عمران/١۰٣) کما این که وقتی از حضرت سوال کرد که معصوم، معصوم است یعنی چه؟ فرمود: «المُعتَصِمُ بِحَبلِ الله»(1) امام چون معتصم بالله است، به عصمت می رسد و خدای متعال او را حفظ می کند. ما هم اگر بخواهیم از خطا و خروج از مدار بندگی در امان باشیم، راهش این نیست که خودمان شروع کنیم نماز بخوانیم و روزه بگیریم، این که آدم را در مدار بندگی قرار نمی دهد. اگر قرار بر این باشد که شیطان دو رکعت نماز خوانده چهار هزار سال طول کشیده است. در مدار بندگی قرار گرفتن منوط به این است که انسان معتصم باشد. اگر معتصم شدیم، عصمت پیدا می کنیم.

در صلوات شعبانیه که از امام سجاد علیه السلام نقل شده آمده است که معصومین عصمت المعتصمین اند. این صلوات را مرحوم سید بن طاووس بعد از نوافل ظهر ذکر کردند که هر روز خوب است خوانده بشود و مختص به ماه شعبان نیست. پنج شش صلواتش را هر روز ظهر خوب است انسان بخواند. آنجا دارد که «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» اوصافی دارند، یکی از آنها این است که «وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِینَ‌» اگر کسی معتصم به آنها بشود، او را حفظ می کنند و نگهش می دارند. کما این که معصوم معتصم بالله است، ما هم باید معتصم به امام باشیم. پس بر مدار صلاح قرار گرفتن، عصمت پیدا کردن از تخلف و بندگی خدای متعال، نجات پیدا کردن از محیط ولایت اولیاء طاغوت و خروج از مدار آنها، منوط به این است که انسان معتصم به معصوم باشد لذا صالح شدن وقتی اتفاق می افتد که انسان بر مدار امام حرکت می کند.

به این مسئله هم اشاره کردیم که تعبیر قرآن از آنی که موجب فساد می شود، خروج از عهد ولایت است. «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ» و بعد از این که از عهد خارج می شوند، عهدها را زیر پا می گذارند و روابطی که خدا فرموده بر مدار امام در عالم تنظیم بشود «وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ»(بقره/٢٧) را به هم می زنند.

نمی گذارند خانواده بر محور امام باشد، جامعه بر محور امام باشد. نمی گذارند عیش و عبادت انسان بر محور امام باشد و می خواهند همه را از مدار امام خارج کنند «وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» آن رشته رحمت خدای متعال که رحمت موصوله و همان امام است را قطع می کنند. آن وقت «وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» وقتی از عهد خارج شد و این روابط را قطع کرد، هر رابطه ای جایش بگذارد فساد است.

همه مدیریت ابلیس برای عالم همین است. کل مدیریت جبهه سقیفه نقض عهد و بعد از آن «وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» قطع روابط با رشته رحمت امام و بعد هم ایجاد فساد در جامعه است. در حقیقت فساد از علو فی الارض ناشی می شود و همین طور که قبلا هم اشاره کردیم، اینها عوامل شکل گیری فساد هستند. «تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»(قصص/٨٣). اگر کسی دنبال برتری جویی و اثبات خودش بود، به هر اندازه ای که خود را اثبات بکند فساد ایجاد می کند. اگر شما لیوان پرتر را جلوی خودت بکشی، مبدأ فساد می شود. اگر دلت بخواهد فرش نوتر زیر پایت باشد و بروی آنجایی که انداختند بنشینی، فساد شروع می شود.

اما اگر همه عالم عبد شدند، هیچ فسادی اتفاق نمی افتد. وقتی که اثبات خود و برتری جویی اتفاق می افتد فساد شروع می شود، منتها این فساد ها فسادهایی نیستند که عالم را به هم بزنند. وقتی کسی از مدار ولایت امام خارج می شود، از مدار بندگی خارج شده پس در یک کلمه فساد ناشی از خروج از مدار بندگی و در مدار طغیان قرار گرفتن است یعنی بر مدار اولیاء طاغوت حرکت کردن و صلاح یعنی قرار گرفتن بر مدار بندگی که همان مدار معصوم است. معصوم است که عبد است و باید ما ذیل او و در اعتصام به او بندگی بکنیم و آن وقت عالم اصلاح می شود. لذا قرآن می فرماید آنهایی که در زمین فساد می کنند. این قرآن کتاب هدایت خداست و اگر کسی بناست با خدا راه برود باید با این کتاب راه برود «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(ابراهیم/١).

این پیغمبر گرامی قرآن را آورده و از طرف خدا هم مأذون است که دست ما را بگیرد و از وادی ظلمات به سمت نور و از وادی طغیان به وادی بندگی ببرد چون وادی نور و ظلمت همان  وادی طغیان و عبودیت است «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»(بقره/٢۵٧).

تمسک به کتاب الهی

وادی ظلمات وادی طغیان است و وادی نور وادی بندگی است «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ» با این کتاب مردم از مدار طغیان خارج می شوند «جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»(شوری/۵٢) اگر کسی بخواهد بندگی کند، با نور این کتاب باید بندگی بکند و آنچه به حضرت وحی شده را خدای متعال در قالب یک نوری قرار داده «جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» هر عبدی را هر کجای عوالم خلقت بخواهیم هدایت کنیم، با این نور هدایت می کنیم.

بنابراین در مدار هدایت قرار گرفتن با تمسک به این کتاب است. لذا خدای متعال در یکی از آیات سوره مبارکه اعراف شاخص های صالح بودن را بیان می کند و آنجا یک تعبیر عجیبی دارد که می فرماید: «الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ»(اعراف/١٧۰) مصلح آن کسی است که دستش به کتاب است «يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ» این کتاب، کتاب هدایت است و رسول گرامی اسلام اگر بخواهد از کسی دستگیری کند، با این کتاب دستگیری می کند.

بر مدار بندگی قرار گرفتن یعنی بر مدار رسول خدا در عالم حرکت کردن، معتصم به حضرت بودن، حضرت چطوری دستگیری می کنند؟ با این کتاب، لذا کسی که مصلح است «يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ» آنهایی که متمسک به این کتاب اند و با همه وجود به این کتاب تعلق پیدا کردند و به آن چنگ زدند، همه قوایشان متعلق به این کتاب است. اینها می توانند اقدام اصلاحی کنند و اول کاری که می کنند «أقامَ الصَّلاة»(حج/۴١). یک دستشان کتاب است و بعد شروع به اقامه ذکر دارند و همه عالم را هم مسجد می کنند.

«الصَّلاةُ عَمودُ الدِّينِ» محور و ستون خیمه دین صلاة است و هنگامی که این به پا شد، دین به پا می شود. لذا در روایات هم باطن صلات به ولایت امام تفسیر شده است. یک دستشان کتاب است و از طرف دیگر هم اقامه ولایت و صلاة کنند و این همان اصلاح است. این کتابی که اصلاح بر مدار اوست، مصلحین باید به آن چنگ بزنند و بعد شروع کنند با تمسک به این کتاب ولایت و دین خدا را اقامه کنند. این آدم ها آدم هایی هستند که بر مدار دین خدا قرار می گیرند و کتاب آنها را هدایت می کند، همان کسانی که حقیقت کتاب را می فهمند.

اما آنهایی که رشته شان را با امام قطع می کنند «يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ» عهد و قرارهایی که با خدا بسته بودند که پشت سر امام حرکت کنند را زیر پا می گذارند. بنا بود تمام روابط بر محور امام باشد، اگر یک جرعه آب می خورد بر مدار ولایت امام باشد، اگر یک نگاه می کند در مدار باشد. اینهایی که نقض می کنند و بعد روابط را هم قطع می کنند «وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» حالا هرچه را هم که جایش بگذاری، وقتی این نگاه در مسیر ولایت امام نبود، در هر مسیری که باشد فساد ایجاد می کند. از یک نگاه بگیرید تا این لقمه ای که انسان می خورد یا قدمی که بر می دارد وقتی بر مدار ولایت امام نبود، فاسد می شود. فاسق یعنی همین، یعنی کسی که از مدار ولایت و بندگی امام خارج می شود. فرمود: قرآن اینها را اضلال می کند. نقطه مقابل این مصلحین، مفسدین اند.

مصلحین آنهایی هستند که دستشان به کتاب است و این کتاب را می خواهند احیا کنند و با آن زندگی کنند. یعنی به تعبیر رسول گرامی اسلام این کتاب دست آنها را می گیرد. حضرت فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما لَنْ تَضلُّوا أبَداً» انسانی که نقض عهد با امام دارد و رشته اتصال را قطع می کند، چطوری می تواند متمسک به کتاب باشد؟! این فرد متمسک به کتاب نیست بلکه فاسق است و از مدار رسالت و کتاب خارج شده است. وقتی هم که خارج شد، این کتاب او را اضلال می کند «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ * الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ».

در سوره مبارکه رعد وقتی همین داستان را توضیح می دهد، یک بیان خیلی عجیبی دارد. داستان از اینجا شروع می شود که «أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ» خدای متعال مردم را دو دسته می کند. می فرماید: یک کسی است که «يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ» علم دارد و نور کتاب در وجودش تجلی کرده، به عبارت دیگر نورانی به نور کتاب است و می داند که این کتابی که بر تو نازل شده حق است. این آدم «كَمَنْ هُوَ أَعْمَى» مثل آن کسی است که چشمش بسته است و نمی تواند نور کتاب را ببیند. آن کسی که خدای متعال چشمش را باز کرده و می تواند نور کتاب را ببیند و می تواند ببیند این رشته کتاب رشته حقی است، این آدم مثل آن کسی است که کور و نابیناست و چشمش بسته است و انوار کتاب الهی را نمی بیند. این دو تا را قرآن با هم مقایسه می کند. بعد می فرماید: «إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» آن کسی که عالم بالکتاب است و می داند کتاب حق است و نور و حقانیت کتاب را درک می کند، با آن کسی که در کوری از کتاب است راهشان یکی نیست.

ویژگی اولوالاباب

بعد می فرماید اولوالالباب این را می فهمند. اولوالالباب چه کسانی اند؟ «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَايَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ» آنهایی اند که وفای به عهد می کنند و عهدشان را با خدا نمی کنند. به عبارت دیگر میثاقی که با خدا بستند که بر مدار توحید و ولی خدا در عالم حرکت بکنند را نقض نمی کنند. آنهایی که بر مدار امام حرکت می کنند می شوند اولوالالباب، این اولوالالباب هستند که از این کتاب می توانند استفاده بکنند و فرق عالم به کتاب با کسی که در کوری از کتاب است را می فهمند. در روایات فرمود: منظور از «أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ» ما اهل بیت هستیم. ما می دانیم این کتاب حق است و حقیقت کتاب دستمان هست «مَنْ هُوَ أَعْمى‌» دشمن ماست. آن کسی که فرق ما را می فهمد و می تواند از این کتاب استفاده بکند، این می شود اولوالالباب. «شِيعَتُنَا اولُوا الألْبَابِ‌»(2) کسانی هستند که عهدشان را نقض نمی کنند و با کتاب راه می روند.

چندین صفت برایشان ذکر شده از جمله اینکه «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» آن رشته ای را که خدا فرموده وصل کنید، وصل می کنند و خودشان را به امام گره می زنند و متمسک به ایشان اند. آنهایی که با امام راه می روند، می فهمند کتاب حق است و می توانند از این کتاب استفاده بکنند. آنهایی هم که با امام راه نمی روند، نمی توانند از کتاب استفاده کنند. اگر صالح شدن به این است که انسان بر مدار بندگی خدا قرار بگیرد، باید با این کتاب هدایت بشود. کسانی که عهد را وفا می کنند به امام گره می خورند و از این کتاب متنعم و برخوردار می شوند، در صورتی که بقیه از آن برخوردار نیستند.

آن وقت بقیه صفاتشان هم عجیب است «وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»(رعد/١٩-21) آنهایی که اهل خشیت اند، از سوء حساب می ترسند و مواظب اند از امام جدا نشوند. کسی که از سوء الحساب می ترسد دستش از دامن امام جدا نمی شود اما آنهایی که در عالم بی مبالاتی می کنند و از امام فاصله می گیرند خیال می کنند عالم حساب و کتابی ندارد اما کسانی که می فهمند عالم حساب و کتاب دارد، یک قدم بدون امام در دنیا برنمی دارند. مثل کسی که در میدان مین راه می رود و مواظب است پایش را جای پای راهنما بگذارد.

آنهایی که خیال می کنند عالم بی حساب و کتاب است و مسئولیتی در کار نیست، اینها در عالم شلنگ اندازی می کنند و آنهایی که می دانند عالم حساب و کتاب دارد «وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» آنهایی که از سوء الحساب می ترسند قدم از قدم برنمی دارند و دستشان در دست امامشان است. تقوا یعنی همین دیگر «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(توبه/١١٩). حذر کردن فقط همینجاست.

حذر کن یعنی چه؟ یعنی مواظب باش در عالم تقوا از امام جدا نشوی چون مانع زیادی سر راه است. انقدر خار هست پس مواظب باش دامنت را نگیرد تا بتوانی با امام راه بروی «وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» آنهایی که در راه رسیدن به رضایت پروردگار استقامت می کنند تا برسند. وجه رب امام است دیگر، آنهایی که برای رسیدن به امام پایداری می کنند، اینها می شوند اولوالالباب و عهدشان را زیر پا نمی گذارند و رشته ها را با امام برقرار می کنند. می دانند عالم حساب و کتاب دارد و با حساب و کتاب در عالم راه می روند هم چنین برای رسیدن به وجه رب و ملاقات حضرت حق و امامشان در عالم صبر و پایداری می کنند. «وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ» کسانی که برای این که به مقصد برسند تلاش می کنند و تمام زندگی شان در راه صلات و ذکر می چرخد و اقامه ولایت می کنند «وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ‌ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً» اینها صفاتشان است. انسان تا انفاق نکند که نمی رسد «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(آل عمران/٩٢).

فرمود: اگر میخواهی به ما اهل بیت برسی باید انفاق کنی، اگر از دارایی هایت در راه امام گذشتی، به خود امام می رسی ولی اگر دارایی هایت را سفت گرفتی، با همان ها هم زندگی می کنی و از امام فاصله می گیری، به عبارت دیگر از مدار بندگی خارج می شوی. آدم اگر می خواهد از مدار بندگی خارج نشود، باید تمام امکاناتش را در راه بندگی خدا خرج کند. اما اگر امکاناتت را نگه داشتی آنها تو را از مدار خارج می کنند. این که قرآن می فرماید یک عده ای «تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(بقره/٢۶۵) مالشان را می دهند که جانشان حفظ بشود، یعنی همین. یعنی آدم اگر میخواهد در راه خدا ثابت بماند باید امکاناتش را در این راه بدهد تا خودش ثابت بماند ولی اگر امکانات را گرفتی، این ها تو را از راه خدا خارج می کند. «وَ يَدْرَءُونَ‌ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِکَ‌ لَهُمْ‌ عُقْبَى‌ الدَّارِ» اینها عاقبت خوبی در انتظارشان است و «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ».

می فرماید: آنهایی که دستشان به امام است و کسانی که از کتاب استفاده می کنند، آنهایی می توانند بر مدار بندگی خدای متعال قرار بگیرند که اینطوری هستند و عاقبت به خیر شده و وارد جنات عدنی می شوند. نه فقط خودشان، بلکه صالحین از آبائشان و همسران و ذریه شان هم با هم هستند، البته به شرط این که صالح باشند و صالح یعنی کسی که بر مدار امام حرکت می کند. «وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ» از هر بابی ملائکه بر آنها داخل می شوند. حالا این ابواب چیست؟ «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» بخاطر این پایداری ای که بر مدار ولایت امام کردید، داری به عنوان عاقبت کار به شما می دهند که خیلی وادی خوبی است پس با امام راه رفتن نتیجه اش این چنین می شود.

اما «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ» آنهایی که عهدشان را نقض می کنند «وَ يَقْطَعُونَ‌ مَا أَمَرَ اللَّهُ‌ بِهِ‌ أَنْ‌ يُوصَلَ‌» رشته های با امام را قطع می کنند و طبیعتا «وَ يُفْسِدُونَ‌ فِي‌ الْأَرْضِ‌ أُولئِکَ‌ لَهُمُ‌ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ‌ سُوءُ الدَّارِ»(رعد/٢٢-25). در سوره مبارکه بقره خدای متعال می فرماید: اینها را قرآن گمراه می کند، اما اینجا یک تعبیر دیگری دارد، می فرماید: «أُولئِکَ‌ لَهُمُ‌ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ‌ سُوءُ الدَّارِ» آنچه به اینها می رسد «وَ لَهُمْ‌ سُوءُ الدَّارِ» است. آنهایی هم که با امام راه می روند «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» عاقبت سرای آنها، خیلی خوب است.

فساد در زمین بعد از اصلاح آن

یک بحث دیگری قرآن در این وادی دارد که آن هم بحث لطیفی است. در سوره مبارکه اعراف خدای متعال وقتی همین بحث اصلاح را مطرح می کند، می فرماید: «وَ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا»(اعراف/۵۶) بعد از این که خدای متعال زمین را اصلاح کرد، شما دیگر فاسد و خرابش نکنید. درست است که ما دستمان به عالم بالا نمی رسد اما در این عالم ارض چون به ما اختیار دادند که می توانیم از بندگی خداوند خارج بشویم «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»(بقره/٢۵۵) وقتی خارج شدیم فساد به پا می کنیم. می فرماید: عالم ارض را بعد از این که خدا اصلاح کرد، شما دیگر فاسدش نکنید چون همه چیز عالم ارض را خدای متعال بر مدار، قرار داد.

در روایت دارد: «بعد اصلاحها بمحمد و علی»(3) صلوات الله علیهما وقتی این پیامبر و امام آمدند، همه چیز را در ارض به مدار خدا برگرداندند، شما دیگر ارض را از مدار بندگی بیرون نکنید. بعد می فرماید: «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً» اگر کسی می خواهد در زمین فساد نکند و صالح باشد، راهش  همین است «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً» باید با تمام وجود خوف و طعمتان متوجه خدای متعال باشد و برای آن هم فقط خدا را بخوانید. اگر نگرانید از او بخواهید، درصورتی که خیری می خواهید و طمعی دارید باز از او بخواهید. کسی که طمع و خوفش به دیگران است، در زمین فساد می کند. اما اگر این خوف و طمع بر مدار خدای متعال قرار گرفت و از او ترسیدیم و به او هم امیدوار بودیم، در ارض فساد نمی کنیم. «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»(اعراف/۵۶) اگر اینطوری عمل کردید شما محسن می شوید.

محسن آن کسی است که خوف و طمعش بر مدار خدای متعال است و در قرب رحمت خداوند جا دارد. دستش در دست امام است و به رشته رحمت الهی که امام، رحمت الموصوله است، گره می خورد. اگر کسی بخواهد به رحمت خدا و به امام پیوند بخورد، با امام در عالم راه برود و در زمین فساد نکند، راهش این است «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ».

زنده کردن به وسیله رحمت الهی

در آیه بعد هم می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ» خدای متعال  وقتی می خواهد رحمت خودش یعنی باران را نازل بکند و ابرهای باران زا را بفرستد، پیش روی این رحمت «يُرْسِلُ الرِّياحَ» نسیم ها را می فرستد چون این بادها و نسیم ها مبشرات الهی هستند. سپس وقتی این نسیم رحمت الهی می وزد در پیش روی رحمت الهی «حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا» این باد و نسیم های رحمت، ابرهای سنگین را با خودشان برمی دارند و جابه جا می کنند «سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ» خدای متعال می فرماید: ما این نسیم رحمت و ابر باران زایی که با خودش باران به سوی شهرهای مرده می آورد را سوق می دهیم پس داستان رحمت خدا اینطوری است.

«إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» دارد توضیح می دهد رحمت الهی را، می فرماید: این باران رحمت خدا وقتی می خواهد ببارد، پیش از آن نسیم رحمت الهی می وزد و ابرهای حامل رحمت الهی را با خودش حمل می کند. ما این بادها را به سوی شهرهای مرده می آوریم «فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ» و به واسطه این ابر پر باران، آب را از آسمان نازل می کنیم و این همان رحمت خداست. «فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» این زمینی که مرده بود را احیاء می کنیم. همه ثمرات این زمین را بیرون می آوریم و این زمین مرده زنده می شود. به طوری که هر ثمره ای درش بود سبز و شکوفا می شود و ثمراتش از بین نمی رود. این «بَلَدٍ مَيِّتٍ» است، این مردگی بد نیست. خدای متعال وقتی می خواهد رحمت بر این زمین نازل کند، چه کار میکند؟ فرمود: ما نسیم رحمت را می فرستیم و ابرهایی که حامل رحمت و باران زا هستند را به واسطه آن حمل می کنیم و بالای سر این سرزمین مرده می باریم و تمام ثمراتش را بیرون می آوریم و به این ترتیب زنده اش می کنیم.

بعد می فرماید: «كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»(اعراف/۵۶-۵۷) ما مرده ها را هم اینطوری خارج می کنیم. شأن آیه ناظر به معاد و زنده شدن در دوران معاد است ولی یک معنای باطنی دیگری هم دارد که مرده ها را خدا اینطوری زنده می کند و ما همه مان بلد میت هستیم. اگر خدای متعال بخواهد این باران رحمت می بارد و این بذر هم شکوفا می شود. اگر کسی در وادی ولایت امام قرار گرفت و به بذر وجودش باران رحمت بارید، انسان زنده می شود و این داستان احیای انسان است.

خدای متعال در سوره مبارکه انعام می فرماید: «أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ» این انسانی که مرده بود را «فَأَحْيَيْنَاهُ» ما زنده اش کردیم. در تاریکی بود «وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا» نور برایش قرار دادیم «أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»(انعام/١٢٢) نوری بر آن قرار دادیم و زندگی اش بین مردم، در وادی نور است و در حیرت و تاریکی نیست. فرمود: «أَ وَ مَن کانَ مَیتاً عَن وِلایَتِنا فَأَحیَینَاهُ بِوَلایَتِنا»(4) کسی که به امام نرسیده مرده است و وقتی نسیم رحمت امام می وزد، این مرده زنده می شود. شاید یک معنای آیه این است که اگر ما اهل تضرع بودیم و خوف و طمع مان را به خدای متعال گره زدیم و از او خواستیم و ترسیدیم و به او هم امیدوار بودیم، رحمت الهی به ما نزدیک شده و داستان نزول رحمت این است. این نسیم های رحمت ابرهای باران زا را بر وجود ما می بارند و اینطوری زنده می شویم. در این صورت بلد میت ما می شود یک شهر زنده و هر بذری در وجود مان باشد، شکوفا می شود.

بعد خدای متعال یک تعبیر دیگری دارد که می فرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»(اعراف/۵٨) بلد طیب یعنی آن که همه چیزش آماده و مهیای محض است. این بلدالطیب «يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» تمام گیاهان خودش را به اذن پروردگار از زمین بیرون می آورد ولی «وَ الَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا» آنچه از سرزمین خبیث بیرون می آید و رویانده می شود، چیزی جز نکد نیست. نکد یعنی گیاه کم فایده یا بی فایده که در بعضی از لغات از این هم بدتر است. بعضی از زمین ها یک ترشحاتی دارند که خیلی هم زننده است و از این تعبیر به نکد شده است.

سرزمین طیب تمام برکات خودش را بیرون می آورد ولی سرزمین نکد «لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا». پس یک تأویل همین است که گفته شد که وقتی این باران رحمت الهی می بارد و خدای متعال می خواهد ما را احیا کند، اگر سرزمین طیب بود «يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» ولی اگر سرزمین خبیث بود «لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا». پس داستان حیات و اصلاح ما این است که اگر انسان بر مدار امام و خدای متعال قرار گرفت، این بلد میت احیا می شود و سرزمین طیب ایجاد می گردد، آنی که از مدار امام بندگی خارج شد، می شود سرزمین خبیث.

سرزمین خبیث رویشی ندارد بلکه این فساد فی الارض است. فساد فی الارض یعنی تبدیل زمین به سرزمین خبیث، سرزمینی که رویش ندارد و به اصطلاح دار بائر است. سقیفه همین کار را کرده و زمین را تبدیل به دار بائر شده است. قبلا هم گفته شد که سقیفه کارش این است «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کـُفرًا» امیرالمومنین که کلمه نعمت الهی بود را تبدیل کردند به کلمه کفر «وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ»(ابراهیم/٢٨) مردم را بردند در دار بائر و نیستی، داری که در آن رویش نیست، همه بذرها آنجا ضایع می شوند. آنجا کجاست؟ جهنم. زمین را جهنم کردند و این فساد در ارض است که زمین را دار بائر کنی. در یک تعبیر دیگری فرمود، بلد طیب محیط ولایت ماست و بلد خبیث محیط ولایت دشمنان ماست. پس افساد فی الارض یعنی همین، یعنی شما ارض را از مدار امام خارج بکنید.

انسان اگر سرزمین وجود خودش را از مدار امام خارج کرد، می شود فساد فی الارض و این سرزمینی که از مدار امام خارج می شود، احیا نخواهد شد. کل ارض هم همینطوری است، اگر یک جریانی آمد و ارض را از مدار امام بیرون و وارد مدار دیگران کرد، این زمین می شود زمین بائر و دیگر دائر نیست، باران رحمت الهی هم که اینجا ببارد، کاری اثر نمی کند. البته خدای متعال خیلی وقت ها این باران را هم از اینجا دور می کند. چرا باران رحمتش را در سرزمین بائر ببارد؟ امیرالمومنین برای آنهایی که رفتند زیر چتر اولیاء طاغوت برای چه ببارد؟ البته اگر یک دانه یا یک بذر سالمی هم جا مانده باشد، حضرت از این یک دانه بذر هم نمی گذرد. یک باغبانی است که این یک دانه بذر را شکوفا می کند و بر او می بارد و این دانه را نجات می دهد.

لذا در قرآن می فرماید امیرالمومنین وقتی شمشیر می زد نسل ها را هم می دیدید، اگر در ذریه این شخص یک آدم بود، رهایش می کرد و به اصطلاح مراعات آن ذریه را می کرد. امیرالمومنین چرا قیام نکرد تا دوره جمل و صفین برسد؟ حضرت این آیه را خواندند و فرمودند: «لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کفَرُوا»(فتح/٢۵). ظاهر آن راجع به فتح مکه است که در جریان فتح مکه اگر مومنین در بین کفار نبودند، ما کفار را عذاب می کردیم. فرمود این نسل ها هنوز جدا نشده بود. حضرت صبر کردند و یک علت تاخیر در ظهور حضرت هم همین است «لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کفَرُوا» حضرت آن بذر را مراعات می کند ولی بر سرزمین بائر و آن بذری که دیگر در دل این سرزمین رفته و از جنس این سرزمین است، بر او دیگر امام نمی بارد.

داستان اصلاح و فساد ارض همین است فساد فی الارض یعنی ارض را از وادی بلد طیب بودن، بیرون بیاوریم. این که ما میتیم و بلد میت زنده می شود «أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ» نسیم رحمت و ولایت امام به انسان می وزد و او زنده می شود ولی اگر انسان این سرزمین و وجود خودش را در ولد خبیث و تحت ولایت آنها برد، دیگر رویشی در آن نخواهد بود، به تعبیر دیگر آنهایی که در دار بوار حلول می کنند، رویشی ندارند. اما کسانی که وقتی جهنم هم به پا می شود، دامن خودشان را جمع می کنند تا با امامشان راه بروند، دستشان را می گیرند.

ایستادگی حضرت زهرا سلام الله علیها برای نجات مومنین

بنابراین اتفاقی که در دوران سقیفه افتاده همین بحث فساد فی الارض است که آمدند مردم را از مدار امام و وادی بلد طیب که وادی ولایت امیرالمومنین است، خارج کرده و کاری کردند که دیگر رویشی نیست. آن جا بود که وجود مقدس فاطمه زهرا اقدام کردند تا مومنین یعنی آنهایی که می خواهند با امام راه بروند و دلشان با آن طرف نیست، نجات پیدا کنند. آنهایی که رفتند آن طرف که خب رفتند، مثل ابلیس که به خلیفه الهی حسادت می کند و می گوید من باید امام باشم وگرنه راه تو را می بندم. اگر می خواهند بندگی کنند من باید جلو باشم و اگر من را جلو نمی اندازی، نمی گذارم کسی بندگی کند. خدای متعال هم فرمود شیوه بندگی اینطوری نیست. برو و هر کسی که دنبال سر تو آمد، با هم می روید در جهنم و هیچ مشکلی نیست.

اما آنهایی که دلشان می خواهد با امام راه بروند، وارد عالم ارض شدند که آن را از فساد نجات بدهند و نجات هم دادند و اصلاح کردند. یعنی دوباره زمین را برگرداندند به مدار وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین ولی خب اوضاع خیلی سخت شد دیگر، اتفاقاتی در عالم پیش آمد که نباید رخ می داد. پهلویی شکسته شد که دیگر جبران شدنی نیست، سینه ای آزرده شد که دیگر جبران شدنی نیست، وجودی هتک شد که دیگر جبران شدنی نیست.

حضرت زهرا آمد و ایستاد تا کار را تمام کرد ولی به تعبیر امیرالمومنین هضم شد، «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا»(5) این روزهای آخر دیگر معلوم بود حضرت ماندنی نیست وقتی زن های مدینه برای عیادت حضرت می آمدند و می رفتند، به همدیگر می گفتند دیگر فاطمه ماندنی نیست. امیرالمومنین هم این را می دانست، قبلا گفتیم که یک روز وارد خانه شد و دید اوضاع تغییر کرده است. فرمودند: فاطمه جان حالتان بهتر است؟ ایشان فرمود: نه، دارم دست و پایم را جمع می کنم. امروز امیرالمومنین دو وداع با فاطمه زهرا داشتند که هر دوی آن ها غوغاست به طوری که اصلا نمی توان گفت این وداع سنگین تر است یا وداع عاشورا!

خیلی وداع سنگینی بود. در وداع اول سر فاطمه شان را به دامن گرفتند و به سینه چسبانیدند و حضرت در همان حال وصیت هایشان را کردند که علی جان! «وَ غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ»(6) چون در مقاتل نیست، من خیلی تصویرپردازی نمی کنم. امیرالمومنین چطوری دلش آمد فاطمه را در این حال بگذارد و به مسجد برود و تکلیف چه بود را ما نمی دانیم، این یک وداع حضرت است که بسیار سخت بود.

اما وداع دوم ایشان با فاطمه زهرا وقتی بود که بدن را غسل داد و کفن کرد و می خواست بدن را تحویل رسول خدا بدهد. این دومین وداع حضرت است که بسیار بر ایشان سخت گذشت. وداع اول را به تنها جایی که می شود تشبیه کنی، مثل آن خداحافظی ای است که سیدالشهداء از اهل بیتش کرد و چقدر برای ایشان سخت بود ولی خداحافظی حضرت زهرا از امیرالمومنین از آن هم سخت تر است. دومین وداع را هم تنها می توان به آن وداعی تشبیه کرد که حضرت زینب کبری با بدن قطعه قطعه سیدالشهداء در گودی قتلگاه داشتند.

پی نوشت ها:

(1) معاني الأخبار، النص، ص: 132

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 212

(3) فی المصدر: «أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللَّه  وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِين »/ تفسير القمي، ج 1، ص: 236

(4) فی المصدر: «الْمَيْتُ الَّذِي لَا يَعْرِفُ هَذَا الشَّأْن» «فَأَحْيَيْنَاهُ بِهَذَا الْأَمْر»/ تفسير العياشي، ج 1، ص: 375

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 320

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 43، ص: 214