نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه سوم حسینیه آیت الله حق شناس/ معیت کامل تنها راه رسیدن به لقاء الله؛ تاثیر شرک خفی در لقاء الهی

متن زیر جلسه سوم سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 20 بهمن ماه سال 97 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حسینیه آیت الله حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ نبی اکرم از طرف خداوند مبعوث شدند تا ما را به سوی خدا هدایت کنند و به لقاء الله برسانند و خداوند هم تمام صفات خودش را در ایشان تجلی داده و فقط کسانی می توانند از هدایت و رحمت بهره مند شوند که حضرت را همراهی می کنند و از ایشان جدا نمی شوند. تمام طرح و نقشه شیطان این است که انسان ها را از معصومین جدا کند تا از حضرت جا بمانند و جزو مخلفین بشوند. چرا که عمل صالح فقط در کنار امام معنی دارد و الا انسان دچار شرک خواهد شد. ما باید تمام سعیمان این باشد که خودمان را به امام گره بزنیم و در وادی ذکر امام وارد شویم و با نور ایشان هدایت شویم.

اثرات مُخَلَّف شدن از رسول

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه/۱۱۹)‌ در این آیه مبارکه سوره توبه خدای متعال این صف بندی که بین وجود مقدس نبی اکرم و جبهه مقابل ایشان شده را آشکار می کند و می فرماید با این صف بندی سه جبهه مؤمنین و منافقین و مشرکین درست شده و بعد به ما دستور می دهد که مراقب باشید تا مبادا از رسول خدا جدا شوید و در این صف بندی ها و نقشه ها و خارهایی که بر سر راه شما قرار می دهند دامن شما آلوده شود و شما را از حضرت جدا کنند. این تقوا و حذر کردن و مراقبه کردن برای این است که مبادا تدبیر و نقشه های دشمن و شیطان در سیرتان بین شما و حضرت فاصله بیاندازد.

در حرکت به سمت خدا باید همراه حضرت حرکت کنید و هر خیری هست همینجاست. اگر از حضرت و معصومین و صادقین جدا شدید خیری به شما نمی رسد. اگر با نفس و اولیاء طاغوت حرکت کردید و توانستند شما را بر مدار خودشان قرار بدهند و شما را از حضرت جدا کنند، دیگر خیری به شما نمی رسد. اتقوا الله پروا کنید «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين » همراه حضرت باشید و از ایشان جلو نیافتید و متأخر نشوید و با حضرت حرکت کنید. البته پیداست این معیت سایه و صاحب سایه است و او اصل است و ما فرع هستیم ولی اگر بناست به مقصد برسیم باید با او حرکت کنیم و نباید از او جدا بشویم.

بعد می فرماید که «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ»(توبه/۱۲۰) مردم مدینه و آن جمعیتی که گرد اینها هستند حق ندارند که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تخلف بکنند. حضرت راه خدا را می روند و اگر ما کند شدیم، جزو مخلفین می شویم و ما را جا می گذارند. قرآن در سوره مبارکه فتح که از یک فتح عظیم به حضرت خبر می دهد و مبدأ یک تحولات عظیم در عالم است، می فرماید «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبينا»(فتح/۱) فتح برای این پیامبر اتفاق افتاده و همه با این پیامبر به جایی می رسند.

این سوره داستان صلح حدیبیه را بیان می کند که حضرت در یک رویای صادقه ای دیدند که وارد مکه شدند و مشغول طواف هستند و بعد هم تقصیر کردند و سرها را تراشیدند و از احرام بیرون آمدند و براساس همین رویای صادقه اهل مدینه را دعوت کردند و آن ها را به طرف مکه راه انداختند تا حج انجام بدهند. آن موقع هنوز مکه فتح نشده بود و مکه در اختیار دشمنان حضرت و قریش بود و سخت ترین دشمنان و معاندهای حضرت در مکه حضور داشتند. حضرت از جمعیت اطراف مدینه هم دعوت کردند که هم سفر بشوند و بعد هم فرمودند که سلاح جنگی برندارید مگر یک سلاح مسافر که آن موقع مسافران به خاطر قطاع الطریق و خطرات راه شمشیری با خودشان برمی داشتند. پس سلاح جنگی برنداشتند و شتر و گوسفندانی که می خواستند قربانی کنند را با خودشان به راه انداختند و 700 تا 1500 نفر نوشته شده که با حضرت همراه شدند.

قرآن می فرماید این اعراب اطراف مدینه خیال کردند «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى  أَهْليهِمْ أَبَداً»(فتح/۱۲) این سوء ظن در ذهنشان شکل گرفت که دیگر این پیامبر و این مردم به مدینه برنمی گردند و دارند در دهان شیر می روند. چون قریش جنگ بدر و احد راه انداختند و فقط در احد هفتاد نفر از مسلمانان شهید شدند و الان حضرت دارند با دست خالی می روند که وارد مکه بشوند و به همین علت با خودشان خیال کردند که احدی از اینها برنمیگردد «وَ زُيِّنَ ذلِكَ في  قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ» شیطان هم این را جلوه داد و خیال کرد خیلی خوب می فهمد. یعنی چه که حضرت یک خواب دیده و دارد مردم را راه انداخته و آنها را به کشتن می دهد و می گوید ما هم همراهش برویم؟

خدای متعال می فرماید شما به خدا سوء ظن پیدا کردید و خیال کردید که خدای متعال رسولش را رها می کند؟ آن ها نرفتند و متخلف شدند، یعنی حضرت جایشان گذاشت. حضرت که منتظر اینها نمی شود. حضرت همراهان خودش را برد و آن صحنه ها پیش آمد و بیعت رضوان شکل گرفت و در قرآن می فرماید در زیر آن شجره با حضرت بیعت کردند. می فرماید آن کسانی که با تو آنجا بیعت کردند، با خدا بیعت کردند و خدای متعال از آن ها راضی شد به خاطر اینکه بیعت کردند که تا پای جان کنار حضرت بایستند. در دل قریش هم خوف افتاد و وارد مذاکره شدند و صلحی امضاء کردند که آغاز فتوحات پیامبر است.

وقتی حضرت به مدینه برگشتند آنهایی که جا ماندند آمدند و عذر خواهی کردند و گفتند ما هم حاضر هستیم بیاییم. این عذرخواهی دیگر قبول نمی شود. حضرت دارد راه خدا را می رود و همراهان خودش را هم به سمت خدا می برد اما اگر ما کندی کنیم جا می مانیم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين » خدا می فرماید مواظب باشید جا نمانید و نقشه های دشمن حواس شما را پرت نکند و با این پیامبر باشید و از او جدا نشوید و هر کجا رفت با او بروید و از او جدا نشوید «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِه » حق ندارند جان خودشان را بگیرند و حواسشان از پیامبر پرت شود. باید تمام حواسشان به او باشد.

همراهی کامل با حضرت

بعد می فرماید «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في  سَبيلِ اللَّه » نکته این دستوری که بهشان داده می شود این است که در این راه همراهی پیامبر گرامی اسلام اگر تشنگی و گرسنگی و قحطی و سختی به شما می رسد «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّار» و وقتی قدمی برمی دارید که کفار را به غیظ می آورد و از دست شما عصبانی می شوند «وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلا» حتی آن موقعی که غنیمت از دشمن می گیرید «إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِح » وقتی با او همراه می شوید در قبال همه این کارهایتان عمل صالح برایتان نوشته می شود اما اگر از حضرت جدا شدید هیچ عملی صالح نیست. عمل صالح عملی است که در همراهی حضرت است «إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين » شما اگر با حضرت همراه شدید محسن می شوید. محسن مقام فوق العاده ای است. قرآن وقتی محسنین را توصیف می کند می گوید که خدای متعال پاداش محسنین را ضایع نمی کند.

پس در این عالم ما باید با حضرت راه برویم و رشدمان به این است که با حضرت راه برویم و وقتی از حضرت جدا شدیم رشدی نیست. در کافی از امام صادق حدیثی نقل شده که قلب انسان نقل و انتقالاتی دارد و احوالش مختلف است. سلام بن مستنیر می گوید حمران بن اعین که از اصحاب خاص حضرت بود محضر امام صادق آمد و سوال های متعددی از حضرت کرد و حضرت هم جواب دادند. بعد که می خواست خداحافظی کند به حضرت عرض کرد «أَطَالَ اللَّهُ بَقَاءَكَ لَنَا وَ أَمْتَعَنَا بِك  »(1) خدای متعال ما را از شما بهره مند کند و عمر شما را طولانی بدارد «أَنَّا نَأْتِيكَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى يَرِقَّ قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا عَنِ الدُّنْيَا» ما وقتی محضر شما می آییم، از محضر شما بیرون نمی رویم الا این که قلوب ما نرم می شود و دل ما از دنیا کنده می شود و بزرگ می شویم «وَ يَهُونَ عَلَيْنَا مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَال » و کل این اموالی که در دست دیگران است در نگاه ما بی قیمت و سبک می شود و دیگر ذهنمان مشغول نیست.

چه کسانی دارند دنیا را می بلعند؟ البته این ربطی به بحث دنبال عمران دنیا بودن و ربطی به این که انسان در مقابل بی عدالتی ها باید بایستد ندارد. امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه فرمود آن زمانی که دور من حلقه زدند که بیایید با شما بیعت کنیم، اگر نبود که خدای متعال از علما یک عهدی گرفته که «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ  مَظْلُوم »(2) در مقابل پرخوری ظالم و در مقابل گرسنگی مظلوم بی تفاوت نباشند، من ریسمان شتر خلافت را به گردنش می انداختم «وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا» اجازه می دادم بعدی ها مثل پیشینی ها او را بدوشند «وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْز» و می دیدید که این دنیای شما در نزد من از آب بینی بز بی قیمت تر است.

نقل شده در آن بیست و پنج سالی که حضرت به حسب ظاهر خانه نشین شده بودند، نقل شده که یک کسی دید حضرت با یک شتری یک باری را می برند. گفت آقا بار چیست؟ گفت ان شاء الله صد هزار تا درخت نخل است. حضرت نخلستان های زیادی را آباد کردند و ملک شخصی حضرت هم بود. بحث این است که وقتی انسان محضر امام می رسد بزرگ می شود و قلبش نرم می شود «حَتَّى تَرِقَ  قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا» جان انسان از دنیا کنده می شود. این امکاناتی که چشم دیگران را خیره کرده از چشم انسان می افتد و وقتی انسان به امام رسید «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم  »(3).

بعد حمران به امام صادق عرض کرد «ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِك » از محضر شما که جدا می شویم «فَإِذَا صِرْنَا مَعَ النَّاس وَ التُّجَّارِ » و با مردم رفت و آمد می کنیم و وارد بازار می شویم «أَحْبَبْنَا الدُّنْيَا» دوباره حب دنیا به دل برمی گردد. حضرت یک تحلیل کردند و فرمودند این حالات قلب انسان است. گاهی سخت می شود و گاهی سهل می شود.

بعد یک نکته ای را فرمودند که مواظب باشید این قلب دائما در محضر امام باشد. حضرت فرمودند که اصحاب وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم محضر حضرت آمدند و به حضرت عرض کردند یا رسول الله ما می ترسیم منافق شده باشیم. حضرت فرمودند چه اتفاقی افتاده؟ عرض کردند زمانی که محضر شما می آییم «إِنَّا إِذَا كُنَّا عِنْدَكَ فَذَكَّرْتَنَا رُوِّعْنَا» شما ما را به خدا و عوالم بعد و عوالم پیش از دنیا متذکر می کنید و ما را به آخرت و حضرت حق ترغیب می کنید «وَ وَجِلْنَا وَ نَسِينَا الدُّنْيَا» حالت خوف الهی و نسیان و فراموشی دنیا به ما دست می دهد و همه دنیا را فراموش می کنیم «حَتَّى كَأَنَّا نُعَايِنُ الْآخِرَة» گویا عوالم بعد را داریم می بینیم و دنیا از چشم ما می افتد.

انسان وقتی با حضرت باشد بزرگ می شود و دلش از دنیا بیرون می رود و آخرت را می بیند و این خاصیت همراهی است. این که به ما گفتند «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين » محضر حضرت، محضر خداست و وقتی با حضرت نشستید پرده ها کنار می رود و انسان آخرت بین می شود و انسان می تواند به لقاء الله برسد.

بعد عرض کردند آقا اما وقتی از شما جدا می شویم و از مجلس شما بیرون می رویم و داخل خانه هایمان می شویم، وقتی بوی اولاد و همسر و زندگی به ما می خورد گویا هیچ خبری نبوده و همه چیز یادمان می رود و دوباره به آن حالت اولمان برمیگردیم. آیا ما منافق هستیم؟ حضرت فرمود منافق نیستید ولی «هذا مِنْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَان » رد پای شیطان همینجاست. تمام رد پای شیطان این است که انسان را از رسول جدا کند. اگر در تمام زندگی انسان رد پای شیطان را نزنیم، وقتی وارد زندگی می شویم هر چه به دست آوردیم را از دست می دهیم و به حالت اول برمیگردیم.

اگر در زندگی رد پای شیطان نباشد، نباید آدم را از رسول جدا کند و وقتی به حضرت رسیدی دیگر باید با حضرت راه بروی. اگر از دنیا کنده شدی و با حضرت پرواز کردی دیگر نباید دوباره روی سفره دنیا بنشینی. این که انسان دوباره برمی گردد و  سر سفره دنیا می نشیند، این از خطوات شیطان و قدم های پنهانی شیطان است. این نقشه ها را  شیطان برای زندگی ما می کشد. وقتی در بازار می روی از خدا غافل میشوی و وقتی در خانه می روی یک جور دیگر از خدا غافل می شوی. پیداست شیطان دارد نقشه می کشد و این خطوات شیطان همین چینش هایی است که در زندگی ما می کند. شیطان قطعات جورچین زندگی ما را جوری کنار هم می چیند که هر کجا می روی این نقشه آدم را به دنیا می رساند.

چرا وقتی از من جدا می شوید همه چیز را از دست می دهید؟ باید با من باشید و وقتی پیش من آمدید دیگر گمراه نشوید. رسول که بیرون و داخل ندارد، همه عالم اوست «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه »(بقره/۱۱۵) این خطوات شیطان است که شما را جدا می کند. بعد حضرت فرمود اگر این حالاتی که وصف کردید را حفظ می کردید وارد عوالم ملکوت می شدید «لَوْ أَنَّكُمْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالِ الَّتِي تَكُونُونَ عَلَيْهَا وَ أَنْتُمْ عِنْدِي فِي الْحَالِ الَّتِي وَصَفْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِهَا لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ مَشَيْتُمْ عَلَى الْمَاء» و اسباب در اختیار شما قرار می گرفت و شما دیگر اسیر این عوامل و اسباب نبودید و روی آب راه می رفتید و عالمتان عوض می شد. ما نمی توانیم راه برویم و محدود و محصور هستیم. این خاصیت همراهی رسول است.

انسان اگر با حضرت باشد و با حضرت سیر کند از دنیا کنده می شود و پرواز می کند و از دنیا بزرگتر می شود و دنیا با همه وسعتش در نگاه او کوچک می شود «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليل »(نساء/۷۷) خداوند می فرماید دنیا برای شما کم است، من هاضمه شما را یک جوری خلق کردم که شما را سیر نمی کند «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب »(رعد/۲۸) من شما را جوری خلق کردم که تا در محضر من قرار نگیرید و به نور ذکر نورانی نشوید و تا این رسول در شما تجلی نکند آرام نمی شوید. آرامش شما در همراهی با رسول است.

در قرآن کریم وقتی خداوند داستان حضرت نوح را نقل می کند، می فرماید وقتی آن عذاب نازل شود «فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذينَ مَعَه »(اعراف/۶۴) ما پیامبرمان را نجات می دهیم و هرکسی هم که با پیامبر باشد نجات پیدا می کند. هرکسی با او نباشد نجات پیدا نمی کند. وقتی بنا شد خدای متعال فرعون را در دریا غرق کند، موسای کلیم مأمور شد بنی اسرائیل را بردارد و پشت دریا بیاید تا از مصر بیرونشان ببرد. قوم فرعون هم مطلع شدند و با لشکر و قوای نظامی آمدند و محاصره کرد و یک طرف لشکر بود و یک طرف دیگر دریا بود «فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعان »(شعراء/۶۱) این دو گروه همدیگر را می دیدند «قالَ أَصْحابُ مُوسى  إِنَّا لَمُدْرَكُون » قوم حضرت موسی گفتند ما را بیچاره کردی و تمام شد و دیگر ما را گرفتند. در این لحظه حضرت فرمود «قالَ كَلاَّ إِنَّ مَعي  رَبِّي سَيَهْدين »(شعراء/۶۲) خدای من با من است و من را هدایت می کند. این آیه را من سال گذشته دو بار در بیانات رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی شنیدم.

حضرت موسی گفت فرصت کم است ولی خدای من با من است و به زودی من را هدایت می کند. دستور آمد دریا را بشکاف و دریا را شکافت و رفت و خدای متعال فرمود دریا را نبند. لشکر فرعون هم خیال کردند که راه برای آنها هم باز است و وارد شدند و خداوند دریا را به هم آورد و کار تمام شد و با یک دخالت کوچک حضرت حق داستان تمام شد. استقامت کردند

یکی از اصحاب حضرت موسی برادرش در لشکر فرعون بود و دید اگر اینها در دریا بیایند غرق می شوند و  به دریار رفت تا برادرش را بگیرد و بگوید تو نرو، نجات پیدا نمی کنی. وقتی قوم حضرت موسی رد شدند آن کسی که به دنبال برادرش آمد، او هم در دریا غرق شد. حضرت فرمود نجات پیدا می کند و بهشتی است ولی چون وقتی قهر خدا نازل می شد با آنها بود و کنارشان بود، عذاب او را هم می گیرد.

آنهایی که با رسول خدا در عالم راه می روند نجات پیدا می کنند و خدا پیامبرش را نجات می دهد و کاری با ما ندارد. خدای متعال رحمتش را در این پیامبر خلاصه کرده است. خدای متعال أرحم الراحمین است اما تمام رحمتش در این پیامبر تجلی کرده است «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاس »(سبأ/28) امام رحمت موصوله خداست. وقتی از امام جدا شدی در حقیقت از رحمت جدا شدی و به خاطر همین این است که آدم گرفتار می شود. لذا «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين ».

رسیدن به لقاء خدا در معیت معصوم

ما در این دنیا آمدیم تا با خدا زندگی کنیم و خدا را پیدا کنیم و به لقاء او برسیم. عبادت اینطوری واقع می شود. فرمود «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ  تَرَاه »(4) ما آمدیم بنده باشیم ولی بنده باید رب خودش را ببیند و الا چه کسی را عبادت می کند؟ فرمود حداقل این است اگر او را نمی بینی در یک مقامی باش که خودت را در محضر او ببینی «فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ» اگر در آن مقام نیستی حداقل یقین داشته باش که در محضر او هستی. کمتر از این عبادت نمی شود، وقتی نه مشاهده رب باشد و نه در محضر باشی پس چه کسی را عبادت می کنی؟ عبادت غایب از غایب چه معنا می دهد؟

به امیرالمؤمنین عرض کرد آقا شما پروردگارتان را دیدید؟ فرمود من پروردگاری را که نبینم عبادت نمی کنم «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه »(5) البته بعد توضیح دادند و فرمودند رؤیت رب به معنی مشاهده جسمانی نیست، این که تشبیه خدای متعال و مخلوقات است و نه در دنیا اتفاق می افتد و نه در آخرت «لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ  بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان » اگر حقیقت ایمان در قلب انسان محقق شد که همان نور ولایت امام است. اگر این نور در ما محقق شد، انسان به مشاهده ربش می رسد. هرچه نور ایمان بیشتر شدت پیدا کند حجاب ها بیشتر کنار می روند و انسان به لقاء رب می رسد.

البته این لقاء ربی که خدا به ما وعده داده و مکرر در قرآن و ادعیه از آن بحث شده یک معنای ویژه ای دارد؛ لقاء رب از طریق همان لقاء معصوم حاصل می شود و لقاء معصوم کار آسانی نیست. این امیرالمؤمنینی که ما می بینیم غیر از امیرالمؤمنینی است که سلمان می بیند. سلمان امیرالمؤمنین را باب الله و سبیل الله و صراط الله و وجه الله می بیند و سلمان به هر طرف نگاه می کند امیرالمؤمنین را می بیند «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه » سلمان اینطوری امیرالمؤمنین را می بیند و به خاطر این است که پایش را جای پای حضرت امیر می گذارد. می فهمد حضرت که یک راهی می رود پایت را هم باید جای پای او بگذاری و نمی شود این طرف و آن طرف بروی. لقاء خدا یعنی همین.

اباصلت به امام رضا علیه السلام عرض کرد که یابن رسول الله روایتی را محدثین نقل کردند که اهل جنت در بهشت از همان منازل «يَزُورُونَ  رَبَّهُمْ »(6) پروردگارشان را زیارت می کنند. این یعنی چه؟ مگر خدای متعال را می شود زیارت کرد؟ مگر خدای متعال جسم است و می شود او را دید؟ حضرت فرمودند این روایت درست است و بعد معنی زیارت رب را توضیح دادند. ایشان فرمودند خدای متعال مخلوقی با عظمت تر از وجود مقدس نبی اکرم نیافریده و حضرت سرآمد همه انبیاء و ملائکه هستند و هیچ پیامبری و هیچ ملکی بالاتر از ایشان نیست و تمام مقامات را ایشان پر کردند. انقدر این وجود مقدس است که خدای متعال طاعتش را طاعت خودش قرار داده و فرمود «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه »(نساء/80) اگر او را اطاعت کنید من را اطاعت کردید و بیعت او را بیعت با خودش قرار داده «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم »(فتح/۱۰).

این پیامبر و معصومین خدا نیستند و خدا هم در آنها حلول نکرده ولی یک مقامی دارند که در روایت تعبیر شده «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ  فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه »(7) ولایتشان عین ولایت خداست. اگر کمتر از این بگویید تقصیر در حق امام است و اگر گفتید امام خداست این غلو است. در دعای ماه رجب که از امام زمان علیه السلام ارواحنا فداه نقل شده می خوانیم «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ  وَ خَلْقُك » بین تو و آنها فرقی نیست الا اینکه آنها عبد هستند و تو مربوب هستی و آن ها مخلوق تو هستند و تو خالق آن ها هستی. اگر کسی این افتراق را ندید به غلو یا تقصیر دچار می شود.

حضرت فرمود نبی اکرم در یک مقامی است که بالاتر از او مقامی نیست و همه مقامات خلقت در او تجلی کرده و این پیامبری که با ما هست، در عالم ملائکه هم هست و در عرش هم هست و در فوق عرش هم هست. در حدیثی کسی گفت حضرت امیر مهمان ما بوده، آن یکی گفت نه حضرت مهمان ما بوده، جبرئیل گفت مهمان ما بوده و خدا هم فرمود مهمان خود من بوده. امام در همه مقامات حضور دارد. امام رضا فرمودند خدای متعال طاعت و بیعت و زیارت او را زیارت خودش قرار داده است. بعد حضرت استشهاد کردند که نبی اکرم فرمودند «مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُه » اگر کسی من را در حیاتم یا بعد از مرگم زیارت کند خدا را زیارت کرده است. فرمود معنی اینکه اهل بهشت خدای متعال را زیارت می کنند این است که نبی اکرم را زیارت می کنند. یعنی در منزل خودشان در بهشت هستند و پرده کنار می رود و آن مقامات حضرت را زیارت می کنند.

ما را در این دنیا آوردند تا به لقاء برسیم و با خدای خودمان باشیم نه با مخلوقات اما دستگاه شیطان می خواهد برای ما عمایه و کوری ایجاد بکند تا خدای خودمان را نبینیم. تا زمانی که انسان با امام حرکت نکند و به نور و لقاء امام نرسد نمی تواند به لقاء الله برسد و نمی تواند خدای خودش را ببیند و نمی تواند با خدای خودش باشد. کار شیطان همین است که انسان را مبتلا به عمایه کند و پرده بیاندازد تا آدم در کوری و حجاب برود. حضرت آمده تا این پرده ها را بردارد و ما را به لقاء الله برساند.

انجام عمل صالح و پرهیز از شرک

«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم »(کهف/۱۰) من لباس بشر پوشیدم و آمدم مثل شما شدم و هم نشین شما شدم «يُوحى  إِلَي » با خودم یک وحی آوردم «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» که تمام مقامات توحید در این وحی است. «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» اگر با گشوده شدن این ابواب به وسیله من و این درهای توحید به وسیله من به لقاء ربتان امیدوار شدید «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا» یک کار صالحی است که باید انجام بدهید «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» و باید در عبادت ربتان اخلاص پیدا کنید و حتی شرک خفی هم نداشته باشید.

چون ما دو نوع شرک داریم یک شرک مغفور و شرک غیر مغفور؛ شرک غیر مغفور این است که انسان دو خدا را بپرستد و بگوید خدای متعال و خورشید و ماه و ستاره را می پرستم اما شرک مغفور مثل این است که آدم ریا می کند. این شرک مغفور حتی اگر خفی باشد و مثل ردپای مورچه سیاه بر سنگ سیاه در شب تاریک باشد، این جلوی لقاء الله را می گیرد. باطن آیه را حضرت معنا کردند و فرمودند «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» یعنی برای امیرالمؤمنین شریکی قرار نده «لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ  مُحَمَّدٍ غَيْرَهُم »(8) اگر با حضرت راه رفتید به لقاء الله می رسید. یعنی این پیامبری که آمده و توحید آورده، می خواهد ما را به لقاء الله برساند و خدای متعال لوازمش را بهش داده و امیرالمؤمنین را هم برایش فرستاده است.

سلمان عرض کرد آقا «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب »(رعد/۴۳) چه کسی است؟ حضرت فرمود من هستم و همه علم الکتاب پیش من است. بعد فرمود نبی اکرم از خدا وسیله ای خواست تا بین امت و خدایش قرار دهد و خدای متعال من را به او عطا کرد. آن وسیله ای که باید ما را به لقاء الله برساند و تا مقام توحید ببرد، آن وسیله را خدا به حضرت داده و این وسیله اهل بیت هستند. این همان است که روزهای آخر مکرر می فرمود «إِنِّي تَارِكٌ  فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ  كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي » دستتان را از دامن اینها برندارید تا به مقصد برسید. من دارم می روم ولی بین شما امیرالمؤمنین و اهل بیتم را گذاشتم.

ما باید در عالم به لقاء الله برسیم و حضرت آمده تا ما را برساند. این وقتی ممکن است که ما در همراهی حضرت باشیم. طریق لقاء الله یعنی اینکه از امام جدا نشو، اگر از امام جدا شدی مبتلا به شرک می شوی «فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ  بِوَلَايَتِنَا» وقتی از مدار امیرالمؤمنین خارج شدی و برای حضرت شریک قرار دادی از مدار توحید هم بیرون می روی و از لقاء الله محروم می شوی. عمایه و کوری ما وقتی است که رویمان را از امام برمی گردانیم «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى »(طه/۱۲۴) ذکر یعنی امام و کوری یعنی از آیات خدا که اهل بیت هستند رو برگردانی «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني  أَعْمى  وَ قَدْ كُنْتُ بَصيرا * قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى »(طه/۱۲۵-126) رو از امام برگرداندند و امام را ترک کردند و فراموشی امام، انسان را به کوری مبتلا می کند.

 بصیرت ما با رسیدن به امام است و تا نور امام در انسان نتابد انسان اهل بصیرت نمی شود. اگر تابید قیامتت را می بینی، اسرار وجودی خودت و عوالمت و رب خودت را هم می بینی و می فهمی که داری در عالم چه کار می کنی. تمام تلاش شیطان هم همین است که این راه را سد کند و ما را از امام جدا کند. جدایی از امام یعنی سردرگمی و گم شدگی. در این عالمی که خدا همه جا هست آدم خدا را گم می کند و این خیلی عجیب است. خدا گم شده یا ما گم شدیم؟ ضلال برای خداست یا برای ماست؟ ما گم شدیم، خدا که گم نمی شود «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليم »(حدید/۳) او که «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»(حدید/۴) او با ماست، ما گم شدیم و خدا را گم کردیم.

چطور این گم گشتگی جبران می شود و ما خدای خودمان را پیدا می کنیم؟ راهش فقط این است که «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين » وقتی با امام راه رفتی خدا را پیدا می کنی و وقتی رویت را از امام برگرداندی مبتلا به ضلال و عمایه می شوی «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى »(طه/۱۲۳) هر کس با امام باشد در عالم گم نمی شود. ما وقتی گم می شویم متأسفانه می گوییم خدا گم شده، تو کجا هستی که خدا را گم کردی؟ تو اگر سر جای خودت باشی که همیشه خدا با توست «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم »(حشر/۱۹) وقتی از خدا غافل می شوی و خودت را می بینی خدا را گم میکنی. تو مخلوق هستی و نمی شود که خودت را ببینی. وقتی خدا را نبینی گم می شوی.

این گم گشتگی هم فقط با راه رفتن همراه امام جبران می شود و الا آدم در عالم کور زندگی می کند و کور می میرد و کور محشور می شود. حتی وقتی در شعله های جهنم هم می سوزد خدا را نمی بیند و نمی تواند خدا را صدا بزند. آدمی که به خدا رسید حتی اگر او را جهنم هم ببرند خوشحال است که یک راه نجاتی دارد. در دعای کمیل می خوانیم که اگر من را در جهنم ببرید «لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِين » آنها در جهنم هستند ولی منی که با تو هستم حتی اگر در جهنم هم مرا ببرند تو را رها نمی کنم «وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِين » آدمی که خدا را پیدا کرد که رهایش نمی کند. این آدم جهنم هم برود درست است رنج می برد ولی نظرش به کرامت اوست. وای به روزی که آدم در جهنم برود و دستش هم از دامن خدا کوتاه باشد.

«صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ  وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِك » چطور چشمم به کرامت تو نباشد. در جهنم هم که باشم لااقل چشمم به کرامت تو باشد آرام می شوم و می گویم حواس این خدا به من هست و امیدم به توست. تمام ما باید اینطوری بشویم. ما باید در این دنیا به خدا برسیم و با خدا باشیم. آدم با خدا باشد وسط بهشت است و یک موقعی هم که یک کاری کردی و در سختی ها بردنت، آنجا هم باز سرخوش هستی.

مرحوم آیت الله حائری در دوران مبارزات می فرمودند یکی از سخت ترین شکنجه ها را به من دادند و در آن حال من یک دفعه احساس کردم خدای متعال دارد من را تربیت می کند و اینها بندهای خداست و بسیار آرام شدم. روزهای آخر عمرشان هشت تا سرم به ایشان وصل بود و به آقازاده اش گفته بود که همان احساسی که آنجا بهم دست داد اینجا هم به من دست داد و احساس کردم او دارد من را تربیت می کند و بسیار آرام بودند. آدم اگر با خدای خودش باشد آرام است و در سختی ها هم آرام است «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب » کار شیطان این است که ما را از امام جدا کند. اگر از امام جدا شدی، از خدا جدا می شوی و تمام طرح سقیفه همین بود. این که حضرت خواب دید بنی تیم و بنی عدی بر منبر حضرت بالا می روند و مردم را از خدا برمیگردانند، یعنی مردم را از امیرالمؤمنین برمیگردانند و کار را تمام می کنند.

مسجدها بود و نمازها بود و تراویح بود و شبهای ماه رمضان یک ساعت قرآن در نافله شبشان بخوانند و گریه کنند بود اما امیرالمؤمنین نبود. این کار شیطان است و حضرت زهرا این را می فهمید و در میدان آمد و امت را به مدار امیرالمؤمنین برگرداند. اگر ما اینجا نشستیم، زیر چتر شفاعت حضرت زهرا هستیم و الا دیگر احدی از ما دستمان به امیرالمؤمنین نمی رسید. حضرت زهرا وسط آمد که مردم از امیرالمؤمنین جا نمانند و مخلف نشوند، لااقل مؤمنین جزو مخلفین نباشند. ایشان با رشته های چادر خودش دست همه را گرفت. ولی هرچه لازم بود در این راه بدهد عطا کرد. با همه وجود کنار امیرالمؤمنین است و می خواهد مردم را وصل کند و حلقه اتصال است. اینکه حضرت شفیع است یعنی همین. یکی از مقامات حلقه اتصال بودنش هم در محشر است و آنجا هم با بلای خودش محشر را سامان می دهد.

پی نوشت ها:

(۱) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 423

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 50

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(4) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 526

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 98

(6) التوحيد (للصدوق)، ص: 117

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146

(8) تفسير القمي، ج 2، ص: 47