نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه چهارم حسینیه آیت الله حق شناس/ نزول هدایت الهی در عالم با شجره طیبه؛ شجره خبیثه، شجره ضلالت

متن زیر جلسه چهارم سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 21 بهمن ماه سال 97 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حسینیه آیت الله حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ خدای متعال نبی اکرم را در لباس بشر در میان ما فرستاد و به ایشان قرآن و نور هدایت را وحی کرد. نوع وحی به نبی اکرم منحصر به فرد بود چرا که ایشان تنها کسی بودند که بدون حجاب به ایشان وحی می رسید و هیچ کسی در عالم این مقام را ندارد. در این وحی کلمه روح به ایشان القاء شد و ایشان با همین کلمه روح ما را به سمت خداوند هدایت می کنند. خدای متعال ایشان را حقیقت شجره طیبه توحید قرار داده است که قوام و ثبات دارد و مؤمنین برگ های این درخت را شامل می شوند. پس فقط کسانی که با ایشان همراه شوند می توانند از ثمره این درخت برخوردار شوند و به سمت خداوند هدایت شوند.

وحی به نبی اکرم صلی الله علیه و آله

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى  إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/۱۱۰) در این آیه شریفه خدای متعال مسیر توحید و راه بهره مندی از آن فیوضاتی که به واسطه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بیان فرموده و از آن حقیقتی هم که به واسطه حضرت نازل شده پرده برداشته و این بهره مندی از برکات حضرت را هم که لقاء الهی است بیان فرموده است.

خدای متعال به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى  إِلَيَّ» بگو من بشری مثل شما هستم با این تفاوت که «يُوحى  إِلَيَّ» به من وحی می شود. نکته سوم این که حاصل و محور و محکمات وحی من این حقیقت است که «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» اله شما اله واحدی است. شما اله متعدد ندارید و این حقیقتی است که به من وحی شده است «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» اگر با فرستاده شدن من و با این وحی که به من نازل شده امیدوار شدید که بتوانید به لقاء پروردگارتان برسید و با ربتان زندگی کنید، این امیدواری شما را باید به یک میدان عملی دعوت کند «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً» با آمدن من لقاء الله میسر شده ولی شما هم اگر بخواهید به وسیله من به لقاء الله برسید باید یک عمل شایسته ویژه ای انجام بدهید «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» و در عبادت ربتان هم احدی را شریک قرار ندهید و فقط او را عبادت کنید.

حضرت وقتی برای هدایت ما از آن عوالم تنزل پیدا کردند و قصد شفاعت ما را داشتند، عهد شفاعت ما را با خدای متعال بستند و به خدا قول دادند که بندگانش را برسانند و هدایت کنند و لباس بشر پوشیدند «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» و الا این پیامبری است که قبل از خلقت عوالم خلق شده و قبل از این که سماواتی و ارضی باشد بوده است. مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی که بنایشان بر ایجاز بوده چهل حدیث تقریبا در این زمینه نقل کردند که تولد پیامبر و عوالم خلقت حضرت را توضیح دادند که هر یکی از دیگری شگفت انگیز تر است ولی این حقیقت مقدس و این حقیقت نورانی وقتی قصد هدایت ما و دستگیری از ما و شفاعت ما را کرده در قالب بشر خلق شده و با ما هم نشین شده است.

خدای متعال می فرماید اگر ملکی را هم پیامبر قرار می دادیم «وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُون »(انعام/۹) لباس همین ها را به او می پوشاندیم تا با این ها همنشین بشود ولی این پیامبردر عین این که لباس بشر پوشیده بشری است که به او وحی می شود. خدای متعال وحی، یعنی تکلم با بشر را، به سه قسم تقسیم فرموده «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ»(شوری/۵۱) خدای متعال با بشری صحبت نمی کند الا به یکی از این سه طریق «إِلاَّ وَحْيا» یا به او وحی می کند «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب » یا با او از پس حجابی تکلم می کند و آن فرد کلیم خداست و کلام خدا را می شنود اما مستقیم تلقی نمی کند.

این مثل آغاز وحی موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام که وقتی در شب تاریک از مدین به سمت مصر می رفت ظاهرا راه را گم کردند و همسرشان درد زایمان داشت و هوا هم سرد بود و از دور یک شعله آتشی دیدند و فرمود بروم آنجا شاید کسی آنجا باشد و راه را از او بپرسم یا حداقل شعله آتشی می آورم که گرم بشویم. وقتی رفتند آنجا مورد خطاب حضرت حق قرارگرفت «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى »(طه/۱۲) کسی که با تو صحبت می کند پروردگار توست و تو به این مقام رسیدی که در محضر پروردگار قرار گرفتی و خدای تو با تو صحبت می کند و باید خلع نعل کنی و گذشته و آینده را در این مقام فراموش کنی.

در روایتی حضرت فرمود که موسی به خدای متعال عرضه داشت که من قلبم را برای تو خالص کردم ولی وقتی به طور آمد و در این مقام قرار گرفت یک نگرانی نسبت به پشت سر داشت و یک ناراحتی هم نسبت به پیش رو داشت. نگرانی نسبت به پشت سر این بود که همسرش را در بیابان و در شب تاریک در حال درد زایمان رها کرده بود و نگرانی پیش رویش این بود که داشت به طرف مصر می رفت و قرار بود با فرعون مواجه شود. خدای متعال فرمود هر دو را از دل بیرون آور «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى » اینجا جای این چیزها نیست.

مرحوم علامه مجلسی در آداب زیارت به همین تمسک می کنند و می گویند «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» از مستحبات است که آدم پا برهنه برود و این ظاهرش است و باطنش این است که وقتی آنجا می رسی همه چیز را باید دم در بگذاری و اینجا جای این حرف ها نیست. وقتی رسیدی دیگر رسیدی و نگرانی آینده و گذشته برای آنهایی است که محضر امام نرسیدند.

پس قسم دوم وحی این است که خدای متعال به تصریح قرآن و از وراء حجاب با او صحبت می کرد و این آغاز وحی حضرت بود و کلام الهی را از شجره می شنید. البته این شجره هم در روایات به کربلا و سیدالشهداء تأویل شده که باطنش از  فهم من خارج است. قسم سوم وحی این است «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِه » که این شایع بوده و فرستاده ای را می فرستاد و جناب جبرئیل یا ملک دیگری تشریف می آوردند و کلام خدا را می رساندند. مثل این که جبرئیل نازل می شد یا آن ملائکه ای که مثلا در داستان عذاب قوم لوط بر ایشان نازل شدند. پس این سه جور تکلم خدای متعال با بشر است.

القاء کلمه روح به نبی اکرم

بعد خدای متعال در آیه بعد می فرماید پیامبر «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْك »(شوری/۵۲) یعنی با شما تکلم کردیم و تکلممان هم از جنس وحی بوده، یعنی نه واسطه ای در کار بود و نه حجابی در بین بود. این وجود مقدس وجودی است که کلیم خداست و بدون حجاب و بدون واسطه با خدا ارتباط دارد. البته گاهی وحی ها به واسطه جناب جبرئیل سلام الله علیه بوده ولی شاید این مقامی است که جبرئیل در بین نیست، چون «كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» آن کلمه ای که خدای متعال در این وحی و در این تکلم القاء کرده، خود کلمه روح است.

حقیقت روح آن کلمه ای است که خدای متعال به حضرت وحی کرده یا با حضرت تکلم کرده و این کلمه القاء شده است «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» که بعضی گفتند این مرحله سِرّ قرآن مجید است و هرچه که در روایات مفصل توضیح داده شده، این روح به حضرت القاء شده است «ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمان » اگر این روح را به شما عطا نمی کردیم، وقتی لباس بشر پوشیدید دیگر کاری با عوالم بالا ندارید اما وقتی لباس بشر پوشیدید خدای متعال با شما تکلم کرد و همین موجودی که لباس بشر پوشیده وحی الهی را بدون حجاب دریافت کرد. کلمه روح در حضرت عطا شد که اگر این کلمه روح عطا نمی شد شما آن ایمانی که باید در عالم منتشر کنید را در دست نداشتید و این کتابی که با آن کتاب باید هدایت کنید در دست شما نبود و آن ایمان جامعی که حضرت به وسیله او تمام عالم را باید به ایمان دعوت می کردند نبود. آن کتابی که «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم »(ابراهیم/۱) در قالب همین روح به حضرت عطا شده است.

بعد می فرماید «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً» این کتابی که به حضرت عطا شده و این کلامی که به حضرت القاء شده کلمه روح است. خدای متعال این را در قالب نور جعل کرده است «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً» این مرحله دومی از تعین وحی و شکل گیری وحی است که خدای متعال این حقیقتی را که به حضرت عطا کرد نور قرار داد که این هم شاید یکی از مقامات باطنی قرآن باشد. آن کسانی را که بخواهیم آنها را هدایت کنیم با این نوری که به شما عطا کردیم هدایت می کنیم و این چراغ است که دل اولیاء خدا را روشن می کند و همه کسانی که هدایت می شوند با این کتاب هدایت می شوند البته «مِنْ عِبادِنا» اگر کسی عبد نشد، از پرتو این وحی و این کلمه ای که به شما القاء شده برخوردار نیست.

شاید بشود گفت اگر کسی از عباد خدا شد و خدای متعال این کلمه ای را که به حضرت عطا کرده و به این کلمه لباس نور پوشانده، اگر این نور را خدای متعال به قلبی رساند این آدم کلیم الله می شود، منتها کلام خدا را از ورای حجاب نبی اکرم دریافت می کند. هر مؤمنی که بتواند حقیقت قرآن را از لسان نبی اکرم دریافت کند کلیم الله است و خدا با او صحبت می کند. منتها این تکلم بی حجاب نیست و حجابش هم اعظم حجب یعنی وجود مقدس نبی اکرم است و بالاتر از این حجاب در عالم وجود ندارد.

پس نکته اول این است که حضرت درست است لباس بشر پوشیدند، اما ایشان بشری است که کلیم الله است و خدای متعال با او تکلم کرده و در این تکلم کامل ترین مرتبه کلام الهی را تلقی کرده یعنی حتی بدون واسطه جناب جبرئیل سلام الله علیه، کلمه روح به حضرت القاء شده است. بسط این کلمه و خلاصه این کتاب و وحی این است «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» اله شما اله واحد است. یک اله بیشتر نیست.

وقتی قرآن اله را معرفی می کند، چند نکته را ذیل آن بیان می کند. یکی این است که حضرت حق که اله حقیقی است، الله بیان همین مقام الوهیت حضرت حق است و لذا بعضی گفتند الله «الاله» بوده و الله مبین همین مقام الوهیت خدای متعال است. لذا لا اله الا الله، نفی آله بعد اثبات الوهیت حضرت حق است. الله یعنی آن اله حقیقی و اسم الله تبارک و تعالی جامع همه اسماء خداست؛ یعنی اله آن ذات اقدسی است که همه اسماء حسنا را دارد. اله نیست الا این که این اسماء را که در قرآن بیان شده همه را داشته باشد؛ او صمد، احد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد، حی، قیوم، سمیع، علیم، مجیب و خبیر است «هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُون »(حشر/۲۳) تمام اینها از شئون الله و از شئون الوهیت هستند.

وابستگی مخلوق به اله

او اله حقیقی است و جز او احدی اله نیست و همه این اسماء را دارد و هیچ مخلوق و آنهایی که تحت الوهیتش هستند واجد این اسماء نیستند. هیچ مخلوقی حی و سمیع و بصیر و مجیب و باقی و دائم و غنی نیست، بلکه بالعکس همه فقیر و ضعیف و زائل و فانی و جاهل هستند. ازلا و ابدا هم اینطور است؛ یعنی هیچ وقت مخلوق غنی نمی شود و مخلوق ازلا و ابدا فقیر است مگر اینکه خدای متعال به او غنا عطا کند. آن وقتی هم که غنا عطا می کند، غنای حقیقی برای اوست و باز من غنی نیستم، او غنیست «أنْتَ الْغَنی و أنَا الْفَقیر» «أنْتَ الْقَوی و أنا الضَعیفْ» «أنْتَ الْباقی و أنا الْفانی» «أنْتَ الدائم و أنا الزائل».

نکته سوم هم این است که انسان و هیچ مخلوقی نمی تواند بگوید من این اسماء حسنی را نمی خواهم. به خصوص اینکه انسان در یک مقامی قرار بگیرد که بگوید کاری با این ندارم او حی و قادر و دائم است و اینها به من مربوط نیست و کاری با او ندارم؛ ما نمی توانیم این را بگوییم چون ما مضطر هستیم و نسبت به او اضطرار به حیات و بقاء داریم و نمی توانیم بگوییم من دوام نمی خواهم. ما فقیر به دوام هستیم و نسبت به تمام اسماء حسنای او هم فقیر هستیم و این خیلی مقام بالایی است.

معنای این که «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون »(ذاریات/۵۶) یعنی بهشان ظرفیتی دادم که می توانند اسماء حسنای من را درک کنند. ما مضطر به این اسماء هستیم و نمی توانیم بگوییم ما نمی خواهیم. اگر هم بگوییم لق لقه لسان است اما در سرشت ما اضطرار به الوهیت حضرت حق و فقر به الوهیت او و بالاتر از همه محبت این مقام در ما وجود دارد. ما فطرتاً محب او هستیم و الوهیت او را دوست می داریم و احساس فخر و عزت می کنیم از این که اله ما اوست و این در فطرت ماست. پس «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد» یعنی الهی که تمام اسماء حسنا را دارد و با اسماء حسنای او عالم اداره می شود و خبر دیگری نیست «وَ بِأَسْمَائِكَ  الَّتِي  غَلَبَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ ء» عالم با اسماء او اداره می شود. اله شما آن کسی است که همه این اسماء حقیقی را دارد و یکی هم بیشتر نیست و ما بقی توهم است.

این که قرآن مکرر بین بت ها و حضرت حق مقایسه می کند برای همین است. می فرماید آیا این بت ها صدایتان را می شنوند؟ جوابتان را می دهند؟ مجیب و حی و قادر هستند؟ آیا خطری از شما دفع می کنند و یا نفعی به شما می رسانند؟ این معنایش همین است، یعنی بقیه این چیزهایی که شما به آنها رو می آورید و به طرفشان دست دراز می کنید و یا با لسان قال یا با لسان حال صدایشان می زنید، همین که تشنه می شوید دست به طرف لیوان آب می برید که آب تو را سیراب کند، آب که خودش از تو تشنه تر است یا همین که گرسنه می شوید دست به لقمه می برید تا لقمه شما را سیر کند، لقمه که از شما گرسنه تر است، چیزی ندارد که شما را سیر کند. این مقایسه های قرآن واقعا عبرت آموز است. سراسر قرآن از این مثال ها پر است و می گوید اینهایی که صدایشان می زنید که نمی شنوند، اگر بشنوند هم کاری با شما ندارند و فقط اوست که با ما کار دارد و اله ما اوست.

البته این رابطه دو طرفه است و یک طرفه نیست، اینطور نیست که فقط ما به او مضطر هستیم، اگر فقط ما به او مضطر بودیم و او با ما کاری نداشت که اله ما نبود. اله یعنی او یک کاری با ما دارد «بسم الله الرحمن الرحیم» او رحمتش همه عالم را پر کرده «بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ» اگر رحمان نبود و با ما کاری نداشت باز هم اله ما نبود. اسماء الهی ذیل اسم رحمان و رحیم است و شاهدش هم همین مناجات حضرت امیر است «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّتُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلَّا الْحَي » یعنی رحمت الهی موجب می شود یک شعاعی از حیاتش بر قلب ما بتابد و ما را به رحمتش زنده می کند «أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفَانِيَ إِلَّا الْبَاقِي » رحمتش موجب می شود از بقائش به ما عطا کند و اگر ما به این رحمت رسیدیم، باقی به بقاء الله می شویم «أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِل » من زائل هستم و اگر تو مرا نگیری غرق در زوال می شوم «وَ هَلْ يَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلَّا الدَّائِم » رحمت او اگر آمد ما ذیل دوام او دوام پیدا می کنیم.

او الهی است که همه اسماء حسنا را دارد و ما هم مضطر به او و عبد او هستیم و این رابطه الوهیت و بندگی دو طرفه است. او واجد همه این حقایق است و ما فاقد آن هستیم. ما مضطر هستیم و این طوری آفریده شدیم و او رحمان و رحیم است و دست ما را می گیرد و ما را مضطر به خودش آفریده است. دعای کمیل همین را می گوید «مَا هَكَذَا الظَّنُ  بِكَ وَ لَا أُخْبِرْنَا بِفَضْلِكَ عَنْكَ يَا كَرِيم » داستان ما با خدای متعال این است که یک رب کریم است و اگر او نبود ما اداره نمی شدیم «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي  إِلَيْهِ  فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي » خودش وکیل ماست و با کرامت، ما را اداره می کند. می فرماید آنهایی هم که منکر ما هستند را ما اداره می کنیم. بار چه کسی را زمین گذاشتیم؟ عذاب هم برای همین است، وقتی پشت به این خدا می کنی خودش عذاب است. فقیری که محتاج به خداست وقتی رویش را از خدا برگرداند این برایش عذاب است.

لذا یوم قیامت می گویند «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون »(نمل/۹۰) ما داریم مجازاتتان می کنیم یا عمل خودتان است؟ رویتان را از ما در دامن خدا برگردانید مسئله حل می شود. لذا حتی وقتی جهنم هم پر می شود «وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِين » دوباره جهنم خالی می شود و فقط معاندین می مانند. معاند کسی است که با خدای متعال دعوا دارد و نمی خواهد از رحمت برخوردار باشد و از رحمت خدا دوری می کند و نتیجه اش عذاب می شود. این شیطنت مخلوق است.

حقیقت شجره طیبه

پس این وجود مقدس لباس بشر پوشیده و کلمه روح را تلقی کرده و از خدای متعال که همه حقایق ایمان و این کتاب الهی در اوست را حضرت برای ما آورده است. نکته این است که آیا حضرت برای ما الفاظ آورده یا این شجره توحید است که به حضرت عطا شده؟ آیا حقیقت توحید لفظ و آواست یا حقیقت توحید به تعبیر قرآن «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماء»(ابراهیم/۲۷) کلمه توحید کلمه طیبه ای است که یک شجره طیبه است و حقیقت یک شجره است که اصل او از ثبات و استقرار برخوردار است و در شجره توحید تزلزل و بی قراری نیست و رنگ عوض نمی کند.

انبیاء از اول تا آخر عالم یک حرف می زنند اما شیاطین همواره حرفشان عوض می شود و امروز می گویند این بت را بپرست و انبیاء آن را می شکنند و یک بت دیگر درست می کنند و دوباره انبیاء آن را می شکند و دوباره یک بت دیگری درست می کنند. در دستگاه انبیاء تَلَوُّن و لغزش نیست. شجره توحید شجره ای است که «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماء» فرع او در آسمان است و اصل او فوق سماوات است و دائما هم ثمره می دهد. شجره توحید یک حقیقت است و اینطور نیست توحیدی که به حضرت عطا شده لفظ است بلکه واقعا حقیقت توحید به حضرت عطا شده است. لذا ایشان اصل شجره توحید است.

در زیارت ششم امیرالمؤمنین می خوانیم «السَّلَامُ عَلَى الْأَصْلِ الْقَدِيمِ وَ الْفَرْعِ  الْكَرِيم » اصل و فرعش خود اوست. اصل و فرع شجره توحید وجود مقدس نبی اکرم هستند. نه این که حضرت چیزی جز شجره توحید باشند. خود او شجره توحید است و تمام موحدین عالم شاخ و برگ این شجره و برگ های این درخت هستند و در دامن این درخت می رویند و از این درخت تغذیه می کنند و توحید مستقل از حضرت در عالم نیست. هیچ برگی بدون درخت نیست. لذا فرمود هر مؤمنی که متولد می شود در این نشئه یک برگ به این درخت افزوده می شود و وقتی هم بساطش جمع می شود این برگ از این شجره در این دنیا جدا می شود به شجره وجودی حضرت در عالم برزخ ملحق می شود و برگ درخت می شود.

اصل شجره توحید در همه عوالم اوست «السَّلَامُ عَلَى شَجَرَةِ طُوبَى » شجره طوبی امیرالمؤمنین است. پس شجره توحید خود نبی اکرم اند. توحیدی که به حضرت عطا شده این است که حضرت اصل کلمه توحید شده است. در یک روایتی ذیل این آیه فرمودند ریشه این درخت وجود مقدس نبی اکرم هستند و توضیح دادند که شاخ و برگش چیست. در یک روایتی فرمود اصل این درخت خود معصومین هستند و فرعش محیط ولایتشان است که فی السماء است و مؤمنین وارد آن وادی می شوند و از ثمرات این شجره برخوردار می شوند. این درخت است که میوه را می رویاند ولی این میوه قلب مؤمنین می شود «تُؤْتي  أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(ابراهیم/۲۵) کما این که کلمه کفر هم شجره خبیثه است.

بنابراین آن توحیدی که به حضرت عطا شده اینطوری است «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد» حقیقت توحید به حضرت عطا شده و لذا اصلا تحقق توحید در عالم، ظهور توحید در عالم به واسطه نبی اکرم است و خدای متعال به وسیله حضرت توحید را در عالم ظاهر کرده است. در دعای ماه رجب می خوانیم «وَ آيَاتِكَ وَ مَقَامَاتِكَ الَّتِي لَا تَعْطِيلَ  لَهَا فِي كُلِّ مَكَانٍ يَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَكَ لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عَوْدُهَا إِلَيْكَ أَعْضَادٌ وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ أَذْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ فِيهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَك وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَلَّا إِلَهَ إِلَّا أَنْت  » ظهور توحید در عالم وقتی واقع شد که خدای متعال  به وسیله نور نبی اکرم همه عالم را پر کرد و دنیا مملو از نور حضرت شد و ایشان شجره توحید است. هر کجا نور حضرت است توحید است و هر کجا نیست، ظلمات کفر و شرک است.

مَثَل نور الهی که همه حقایق توحید در او متمثل شده این است که در چراغدان مشکات وجود مقدس نبی اکرم در عوالم تنزل پیدا کرده و در خانه های انبیاء آمده است. انوار خانه های انبیاء از اوست پس توحید حضرت یک چنین توحیدی است و حضرت لباس بشر پوشیده و کلام الهی را تحمل کرده است. خیلی مسئولیت سختی است، چه کسی می تواند تحمل کند؟ حضرت فرمود علم ما صعب مستصعب است «صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ  مُرْسَلٌ  أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان »(1) این سرچشمه ای که در وجود آنهاست را احدی نمی تواند تحمل کند. لذا در بعضی روایات دارد علم ما صعب مستصعب است و حتی ملک مقرب هم تحمل نمی کند و فقط خودمان می توانیم آن را متحمل شویم.

در یک روایت دیگری به حضرت گفت پس چه کسی می تواند این را تحمل کند، حضرت گفت هر کسی که ما بخواهیم. آن حقیقتی که حضرت تحمل کردند قابل تحمل نیست و حتی یک قطره اش آدم را غرق می کند. بعضی وقتها آنهایی که در مکاشفات یا در رویاهایشان حقیقت ولایت را دیدند، یک دریای خروشانی را دیدند که اصلا نمی شود طرف آن بروی. حضرت است که این حقیقت را تحمل کرده است. این حقیقتی است که همه عالم با او سیراب می شوند و همه عالم با او به توحید می رسند «حَمَلَ وَحْيَك » و بعد هم «بَلَّغَ رِسَالاتِك » هم تحمل کرده و هم به یکایک قلوب این حقیقت را رسانده است. اینکه قلوب این حقیقت را پس میزنند اشکال از خودشان است.

توحیدی که به حضرت عطا شده این است و اگر کسی به این توحید برسد به حقیقت شجره توحید راه پیدا می کند و به حقیقت ایمان و یقین می رسد و نور یقین در قلبش پیدا می شود و به سوی ربش هدایت می شود «جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ» آن وقت با پروردگار خودش در عالم زندگی می کند. اگر کسی این تلقی توحید را از حضرت کرد به لقاء الله می رسد. توحیدی که به حضرت عطا شده همه مؤمنین و هر کسی را که بخواهد به لقاء الله می رساند و ازلا و ابدا در مقام لقاء هستند و با پروردگارشان زندگی می کنند. بنا نبوده ما بیاییم در این دنیا و با مخلوقات سر و کار داشته باشیم و تا آخر عمرمان اسیر مخلوقات باشیم، آخر این چه زندگی است؟

در دعای عرفه سیدالشهداء می خوانیم «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ  فَقَدَكَ  وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك » خدایا کسی که تو را در عالم پیدا نکرده چه پیدا کرده؟ آدم یک قرن زندگی کند و خدا را پیدا نکند پس چه کاری در دنیا می کرده؟ «وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك » کسی که تو را پیدا کرد چه گم کرده؟ چیزی در عالم می ماند که گم کرده باشد؟ لذا همه چیز بازی است. دنبال مکاشفه بودن و اینها همه اش بازی است. طالب خدا در دنیا کجاست؟ کسی که گم گشته اش خدا باشد و بخواهد خدا را پیدا کند کجاست؟

البته او گمشده نیست و ما گمشده هستیم و می خواهیم پیدا بشویم و از ضلال بیرون بیاییم و با این پیامبر آدم از ضلال بیرون می آید. اگر دستت به دامن این پیامبر نرسد هیچ وقت از ضلال بیرون نمی آیی «وَ مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبيلا»(اسراء/۷۲) اگر دستت در این دنیا به این پیامبر رسید عمایه و کوری از تو برداشته می شود و آدم به لقاء رب می رسد و با پروردگارش زندگی می کند. البته بعد از این هر قدمی که برمیداری حجابی برداشته می شود و لقاء کامل تر می شود. مقامات قیامت هم همینطور است و تمامی ندارد. در مقامات حضرت حق هرچه جلوتر بروید لقاء کامل تر می شود.

لذا اهل معرفت دائم در حال بهجت هستند. اصلا غصه نمی خورد که سر سفره نشسته و این سفره جمع می شود و سر یک سفره دیگر می نشیند. کاری با سفره ندارد، کار با صاحب سفره دارد. این صاحب سفره هم دارد مرتب پذیرایی می کند. یک سفره را جمع می کند و یکی دیگر را می اندازد. سفره دنیا جمع می شود، سفره برزخ پهن می شود و بعد دوباره جمع می شود و سفره قیامت و بهشت پهن می شود. در یک مقام است، این را جمع می کنند و وارد مقام بعدی می شود و اصلا نگران نیست. با پیامبر این حاصل می شود.

محصول شجره خبیثه

بنا بود عالم اینطوری بشود و به این شجره متصل بشوند و به لقاء الله برسند. اما سقیفه آمد و این را قطع کرد. ببینید چه کاری بر سر آدم ها آورده، آدم ها جز یک دست و دهان و یک شهوت از خودشان هیچ چیزی ندارند. این امپراتوری بزرگ و سر و صدایش را در دنیا ببینید که گوش فلک را کر کرده، این همان ادامه امپراتوری سقیفه و بنی امیه است. ببینید اصلا بویی از حقیقت می دهد؟ صدایی از حقیقت می شنوید؟ چشمی را باز می کنند؟ همه را کور کردند. آدمی که باید با خدا زندگی کند همه همّ و غمش این شده که سر دیگران را کلاه بگذارد و یک چیزی گیر بیاورد.

حضرت فرمود شیطان تکبر کرد و خدای متعال کوچکش کرد و زمینش زد. شاید بگویید آقا کجایش کوچک  است؟ همه این نفوس را دارد با سر انگشتش می چرخاند. واقعا بدبخت تر از این می شود و تو باید سر و کارت با خدا باشد و همه هم و غمت این شده که یک کسی را زمین گیر کنی و یقه کسی را بگیری و جهنمیش کنی. نظریه انسان بازار را مطرح می کنند و آدمشان آدم گرگ صفت، شغال صفت و روباه صفت است. شغال وقتی می خواهد مرغ بگیرد کلک می زند و آدم باورش نمی آید که چقدر هوشمند است. هوشمندی آدم را هم هوشمندی روباه کردند و صبح به صبح دنبال این است که کلک بزند و یکی را زمین بزند و خودش بالا برود. این بساطی است که آدم روباه صفت درست می کند و هیچ چیزی از آن نمانده الا یک دهان و روده و یک غریزه جنسی و یک روباه صفتی و شغال صفتی. هرچه هم ما ذیل آن ها برویم همینطوری می شویم.

هرکسی برود ذیل ولایت آنها و دست از این شجره طیبه بردارد اینطوری می شود. این شجره خبیثه است و جز خباثت چیزی در آن نیست «لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدا»(اعراف/۵۸) توحید و انسانیت از آن سبز نمی شود و هرچه که هست شیطنت و حیوانیت و فریب دادن است و چیزی غیر از او نیست. دعوای حضرت زهرا با این بود که چه کسی را می خواهید بیاورید جای چه کسی بنشانید؟ امام ما هم دعوایش با دنیای غرب سر همین بود. سر چاه های نفت با آمریکا نمی جنگید، البته آنها هم مهم هستند و یک قطره اش هم نباید بگذاری غیرعادلانه تقسیم بشود. حضرت امیر وقتی کسی با ایشان کار داشت شمع بیت المال را خاموش می کرد و چراغ خودش را روشن می کرد.

امیرالمؤمنین برای طلاهای بصره که نمی جنگید، وقتی رفت وارد بیت المال شد بصره را از دست اینها گرفت نگاه حضرت به کوه طلا افتاد و فرمود که «يَا دُنْيَا قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثا»(2) «إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْه »(3) از همه دنیای شما این آقایی که حاکم دنیای اسلامی است که ایران و روم را فتح کرده و همه اینها زیر چترش هستند، به دو لباس کهنه اکتفا کرده و از غذا و خوراک این دنیا به دو قرص نان جو اکتفا کرده است. این امیرالمؤمنین که سر ملک با کسی دعوا ندارد. حضرت زهرا که سر ملک و سر فدک نمی جنگد. حضرت فدک می خواهد چه کار؟ آن موقع هم که فدک را داشت چادرش دوازده تا وصله داشت. گاهی بیش از سه روز نان در خانه امیرالمؤمنین پیدا نمی شد.

کسی نگوید امام بزرگوار ما سر این چیزها با آمریکا می جنگید. این دعوای اهل دنیاست. آن ها سر یک چیز بالاتری می جنگند. البته پیداست امکانات هم در اختیار جبهه حق باشد. خیلی از غنایمی که از کفار گرفته می شود در قرآن از آن به فِئ تعبیر می شود. فئ یعنی چیزی که برگردانده شده است. در روایات دارد که ملک ما بود و اینها غاصب بودند و خدا برگردانده. همه عالم ملک اهل بیت است و باید به جبهه حق برگردد ولی دعوا سر اینها نیست. دعوای موسای کلیم با فرعون سر آدمهاست «فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَني  إِسْرائيل »(اعراف/۱۰۵) چه کار با بنی اسرائیل دارید؟ قبطی ها هم جنس خودتان هستند با هم باشید، سبطی ها یعنی فرزندان حضرت یعقوب را چه کار دارید؟ اینها می خواهند موحد باشند. دعوای امام سر این است.

آدم خوب در غرب هم هست ولی این که از بعضی نقل شده ما رفتیم آنجا اسلام را دیدیم درست نیست. کدام اسلام و کدام خدا را دیدید؟ شما بویی از خدا آنجا می شنوید؟ دعوای ما هم سر همین است، اینها می خواهند رابطه آدم را با خدا قطع کنند. شما آدم را کور کن و زیر پایش فرش زر بافت بیانداز، چه کمکی به او کردی؟ وقتی کورش کردی و دل و فکرش را از او گرفتی و وقتی آدم را روباه صفت کردی چه می توانی به او بدهی؟ شما کتابخانه ای که معارف است را همه اش را جلوی روباه بگذار، به چه دردش می خورد؟ «كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا»(جمعه/۵) بگذار جلوی الاغ به چه دردش می خورد. وقتی آدم را الاغ صفت کردند کتاب فقط بار دوشش می شود. این آيه صریح قرآن است که خطاب به علمای یهود می گوید. دعوای جبهه حق و باطل در تاریخ همیشه سر همین بوده است.

البته نباید مثل دعوای خود اهل دنیا خلط شود. آنها چرتکه می اندازند و با هم سر منافع مادی دعوا می کنند و بیش از پنجاه میلیون آدم را در جنگ اول و دوم جهانی به کشتن دادند. آمارهای رسمی به ما می گوید در جنگ جهانی اول در ایران هفت میلیون تلفات نفوس در اثر قحطی مصنوعی داشتیم. در شرایطی که ما وسط جنگ هم نبودیم. این کشتار ها را سر شغال صفتی و گرگ صفتی کردند. امام بزرگوار می گفتند که اینها مثل گرگ  می مانند. البته این حرف قرآن هم هست «تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُم  شَتَّى »(حشر/۱۴) ایشان می فرمودند گرگ ها در زمستان که غذا گیرشان نمی آید حلقه می شوند و رو به هم می خوابند به خاطر این که منتظر هستند یکی از اینها چرتش بزند و بپرند بقیه را بخورند. این دنیای گرگ صفتی است. امام بزرگوار سر این می جنگیدند وگرنه که اولیاء خدا سر دنیا با کسی جنگ ندارند.

ایشان می فرمود اگر همه انبیاء در یک جا جمع شوند هیچ نزاعی با هم ندارند. نزاع کفار بین خودشان است و بین انبیاء و کفار، بین انبیاء و کفار سر حق و باطل است بین خودشان سر متاع دنیاست. با هم می جنگند می کشند چون الهشان دنیاست و سر الهشان می جنگند و جانشان را هم پای الهشان می گذارند. کسی با پیشرفت مخالف نیست اما چیزی که اینها می گویند شغال صفتی است و پیشرفت نیست. هر کجا رفتند آدم ها را روباه صفت کردند و نفسشان به هر کسی خورده گرگ شده است. ابلیس یک نفس در دنیا می زند و هر کسی مقابل نفسش قرار بگیرد صفت عداوت پیدا می کند. حضرت زهرا سلام الله علیها در میدان آمدند و مردم را دوباره در دامن رسول خدا برگرداند تا سر از این دامن محبت برندارند و با حضرت در عالم سیر کنند و الحمدلله موفق شدند.

پی نوشت ها:

(۱) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 401

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 480

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 417