نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه سوم هیات رزمندگان قم/ فتنه خدای متعال عامل تفکیک مؤمنین؛ حضرت زهرا نقطه اتصال به امیرالمومنین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 9 بهمن ماه سال 98 است، که به مناسبت ایام فاطمیه در هیات رزمندگان قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال امتحان و کوره های داغی را فراهم کرده که مردم در آن وارد می شوند و مؤمنین و منافقین و کافرین به وسیله آن از هم جدا می شوند. در امتحان مؤمنین به کافرین امتحان می شوند و در اثر سختی ها خالص سازی می شوند و کفر و ناپاکی کافران و منافقین غلیظ تر می شود. اصل این امتحان برای امیرالمؤمنین است و حضرت محور این امتحان هستند و ما هم با امیرالمؤمنین و ولایت ایشان امتحان می شویم و با مصائب و سختی های راه ایشان خالص سازی می شویم. تنها کسی هم که می تواند در امتحان ما را به حضرت متصل کند، حضرت زهرا سلام الله علیهاست.

امتحان از مدعیان ایمان

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. آیات فراوانی از قرآن ناظر به واقعه ای است که بعد از رحلت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد، که طبیعتاً به شهادت وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها منجر شد. یکی از این آیات مبارکات که شاید گویاترین آیه است، آیه شریفه سوره مبارکه عنکبوت است که سخن از یک سنت تاریخی می گوید و یکی از سنن الهی در آن است. آن آیه شریفه این است، «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»(عنکبوت/۲-3)، خدای متعال می فرماید، مردم یک محاسبه خطایی دارند و آن محاسبه این است که اگر کسی ادعای ایمان کرد رها می شود و او را به عنوان مؤمن قبول می کنند و او را در وادی مؤمنین راه می دهند و می تواند به مقامات مؤمنین برسد؛ یعنی همین قدر که ادعای ایمان کرد کار تمام است. این محاسبه اشتباه است.

نسبت به اسلام ظاهری همینطوری است، کسانی که ادعای اسلام می کنند و شهادتین می گویند، اگر خلاف او حرفی نزنند و بر خلاف اسلام تصریح نکنند، اسلامشان ازشان قبول می شود و احکام ظاهری اسلام را هم دارند؛ یعنی مسلمان به حساب می آیند و پاک هستند و از مسلمان ارث می برند و می توانند با مسلمان ازدواج کنند ولی ادعای ایمان اینطوری نیست، که اگر کسی ادعای ایمان کرد او را در وادی ایمان راه بدهند و در مدارج مؤمنین سیر داشته باشد.

قرآن می فرماید این محاسبه درستی نیست، «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا»، که همینقدر که بگویند ما ایمان آوردیم رها می شوند. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» سنت ما این است و ما پیشینیان را مورد امتحان قرار دادیم و کوره های گرم امتحان را به پا کردیم و این ها را در آن کوره های امتحان بردیم و صادقین و غیر صادقین از هم جدا شدند. اینکار را ما در امت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم انجام می دهیم. در این امت هم، «فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»، باید آنهایی که ادعا دارند ما مؤمن هستیم و ما خدا و رسول خدا را قبول داریم و در ادعای خود صادق هستند با آنهایی که کاذب هستند، صفشان جدا بشود.

آن هایی که حقیقتا تسلیم هستند، به خدا و امامشان اطمینان دارند. حضرت فرمودند، تسلیم یعنی اخباط، یعنی اعتماد و آرامش و اعتماد به امام داشته باشد. انسان باید اعتماد به خدای متعال داشته باشد و در کنار حرف او آرام باشد. این اعتماد و اطمینان اگر در انسان حاصل شد این صادق است. ما او را درون کوره ها قرار می دهیم و صف ها از هم جدا می شود و البته در همین جدا شدن صف ها از هم، هم مؤمنین ناب و خالص می شوند و هم منافقین و کفار در آن طرف مشخص می شوند؛ «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى  بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ في  جَهَنَّم »(انفال/۳۷) حق و باطل سوا می شوند و خبیث ها و ناپاک ها با هم جمع می شوند و همه وارد وادی جهنم می شوند.

عالم اختلاط

این اختلاطی که در عالم بین مؤمنین و کفار و منافقین است، تا زمانی که ما در عالم دنیا هستیم وجود دارد. این ها با هم در یک جامعه زندگی می کنند و گاهی در یک صف جماعت کنار هم می نشینند و یکی مؤمن است و یکی منافق است و هر دو هم حتی شاید احکام ظاهری اسلام را هم دارند. اینکه ما در دنیا و در این عالم با هم آمیخته شدیم، این آمیختگی حتی خیلی وقت ها موجب می شود اعمال و صفات ما به هم دیگر سرایت کند.

شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد محب و شیعه شما فلان گناه را انجام می دهد. حضرت فرمودند نه. بعد به حضرت عرض کرد ما می بینیم که بعضی از محبین شما هستند که این گناهان را انجام می دهند. حضرت یک سرّی را گفتند و یک پرده ای را بالا زدند که جزو اسرار هم است و فقط باید برای مؤمنین گفت. حضرت فرمودند که خدای متعال موقعی که گل مؤمنین و کفار را خلق کرد، این دو گل را با هم آمیخت. اثر این آمیختگی این است که گاهی گناه آنها به اینها سرایت می کند. حتی گاهی خوبی های اینها به آنها سرایت می کند. این به خاطر اثر اختلاط در عالم است. در این عالم اختلاط، حتی گاهی صفات سرایت می کنند.

گاهی شما در یک مؤمن صفت بد می بینید ولی مؤمن که صفت بد ندارد و در کافر یک صفت خوب می بینید ولی این صفت خوب که برای کافر نیست، از کفر که صفت خوب در نمی آید. اگر کسی واقعا فاسق شد و از محیط بندگی خدا بیرون رفت، اصل وجودش فاسق است و از دین خدا خارج است. کافر که عمل و صفت خوب ندارد. صفات و عمل خوب برای مؤمن است. البته گاهی وقت ها این دو تا با هم اختلاط پیدا می کنند و صفات و اعمال به همدیگر تسری پیدا می کنند ولی واقعا عمل بد برای مؤمن نیست و عمل خوب هم برای کافر نیست.

حضرت اینطوری توضیح دادند که شما اگر عطر را با لجن قاطی کنید، عطر بوی لجن می گیرد و لجن هم بوی عطر می گیرد ولی واقعا بوی عطر برای عطر است و بوی لجن هم برای لجن است. اگر این ها را از هم جدا کردند و تسویه شدند، تمام خوبی ها برای عطر است و تمام بدی ها هم برای لجن است. اینطور نیست که واقعا عطر بوی بد بدهد. عطر هیچ وقت بوی بد نمی دهد، این بوی بد به خاطر آمیزش با لجن است. این که اینقدر به ما می گویند مواظب باشید و تبری بجویید برای این است که اگر تبری نجوییم ظلمت آن ها هم ما را می گیرد.

اینکه در زیارت عاشورا به ما می گویند هر روز بنی امیه و شمر را لعن کنید، برای این است که ظلمات آن ها ما را نگیرد و الا ظلمات آن ها ما را هم فرا می گیرد. گاهی اختلاط در این عالم به حدی است که حتی می بینی به ظاهر به یک کسی ایمان هم داده می شود ولی باطنا و حقیقتا ایمان برای او نیست؛ یعنی نه فقط صفات تسری پیدا می کند بلکه گاهی می بینی ایمان هم به ظاهر به کسی داده می شود ولی حقیقتا مؤمن نیست. این به خاطر عالم اختلاط است. در این دنیا ما با هم اختلاط داریم و خیلی ارتباطات و اختلاطات هم پیچیده است. یک وقت هایی می بینی یک کسی خیال می کند مؤمن است ولی حقیقتا مؤمن نیست و ایمانش عاریه ای است کما این که در روایات هم آمده است.

این دعای شریف را که حضرت فرمودند و فرمودند این دعا را مدام بخوانید، «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ  الْمُعَارِينَ  وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِير»(1) خدایا من را از معارین قرار نده. معارین یعنی آنهایی که ایمانشان عاریه است و حقیقتا مؤمن نیستند و به ظاهر مؤمن است و ایمانش امانت است و برای خودش نیست. «لَا تَجْعَلْنِي مِنَ  الْمُعَارِينَ  وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِير» خدایا من را از حد تقصیر بیرون نبر؛ تقصیر یعنی اینکه انسان توجه داشته باشد که هرچه هم بندگی کند حق بندگی خدای متعال را نمی تواند به جا بیاورد. ما هیچ وقت از حد تقصیر بیرون نمی رویم و هرچه هم بندگی کنیم حق بندگی خدای متعال انجام نمی شود. اگر کسی خیال کرد یک جایی حق بندگی خدا را ادا کرده، این عُجب و اعتماد به نفس است.

وقتی این آیه شریفه نازل شد، خدای متعال دستور داد، «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه »(آل عمران/۱۰۲) تقوای الهی داشته باشید آن طوری که حق تقوای خداست و شایسته اوست. چون خدای متعال به تعبیر قرآن «أَهْلُ التَّقْوى  وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَة»(مدثر/56) است؛ یعنی هرچه شما در مورد خدا پروا کنید و حتی مکروه انجام ندهید و حتی ترک اولا هم نکنید و مواظب باشید، جا دارد و شایسته است. جا دارد که انسان تقوای الهی را در قله تقوا رعایت کند. خیلی ها هستند که ما برایشان حساب و کتاب باز می کنیم و شایسته حساب و کتاب نیستند ولی برای خدای متعال جا دارد که انسان تقوای الهی را تا نهایت مراعات کند. البته خدای متعال با این که اهل تقواست، اهل مغفرت هم است و جا دارد آدم حدودش را رعایت کند.

اما همین خدایی که اهل التقواست، اگر یک جایی هم خلاف کردی اهل المغفره است و رحمتش شامل آدم می شود. این آیه که نازل شد محضر حضرت آمدند که آقا این از عهده ما برنمی آید. ما کِی می توانیم حق تقوای الهی را رعایت کنیم؟ همین طور هم است، چون در روایت وقتی حق التقوا را معنا می کنند، فرمود سه تا خصوصیت در آن است؛ طاعتی که در آن معصیت نیست، شکری که در آن کفران نیست و ذکری که در آن غفلت نیست. این حق تقوا می شود. حق تقوا این است که همه زندگی انسان ذکر و طاعت و شکر بشود و این از عهده کسی جز معصوم برنمی آید. لذا این آیه نازل شد «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»(تغابن/۱۶) شما هرچه می توانید تقوا رعایت کنید.

گاهی ما ایمان مان هم خدای نکرده می تواند ایمان عاریه ای باشد. این برای عالم اختلاط است و ما وقتی در این عالم می آییم، کافر و مؤمن و منافق با هم مخلوط هستند، ولی نمی شود که همیشه اینطوری بمانند. خدای متعال این ها را از هم جدا می کند و تفکیک می کند. برای این که این تفکیک اتفاق بیافتد امتحان های سختی گرفته می شود. درجات مؤمنین همینجا شکل می گیرند و مؤمنین از منافقین همینجا جدا می شوند. امتحان های سخت چه برای فرد و چه برای جامعه وقتی پیش می آید برای همین جدا شدن هاست.

مؤمن باید خالص بشود و درونش ناخالصی نماند. این ناخالصی ها در بهشت راه ندارد. با این که بهشت درجات دارد اما در بهشت صفت رذیله نیست. این ناخالصی ها باید پاک بشوند. حتی اگر یک جایی، یک بخشی از این ناخالصی هنوز مانده باشد، قبل از ورود به بهشت نهری است مؤمنین در آن شستشو می شوند. مثلا اگر حسد داشته باشند حسدشان پاک می شود. در بهشت که نمی شود حسد راه پیدا کند. پس کاملا اینها باید از هم جدا بشوند. در عالم آخرت ناپاک ها با هم داخل جهنم جمع می شوند و پاک ها هم خالص می شوند و داخل بهشت می روند و دیگر آنجا دست ناپاک ها به پاک ها نمی رسد و  هیچ ارتباطی بینشان نیست. دیگر شیطان به هیچ وجه با همه قدرتی که دارد کمترین وسوسه ای در بهشت نمی تواند انجام بدهد.

اینجا اینطوری نیست، اینجا در ما وسوسه می کند. در روایت دارد شیطان درون ما وسوسه می کند و نفوذ دارد مثل خون که در رگ و اندام ما جاری است. این برای عالم امتحان است. پس یک اختلاطی در عالم حاصل شده که این اختلاط هم خیلی پیچیده است. یک موقع مؤمن یک گناهی می کند ولی در واقع مؤمن که گناه نمی کند. از ایمان که گناه برنمی خیزد. فاسق و کسی که از محیط ولایت خدا بیرون رفته گناه می کند و راحت هم گناه می کند ولی مؤمن که نمی تواند گناه کند. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم که ولایت کفاره گناه ماست. یک نکته این که ولایت کفاره گناه است همین است. چون آدمی که ایمان دارد و آدمی که ولایت دارد واقعا گناه نمی کند، گناهی که از او سر می زند لغزش است و به تعبیر روایات لمم است؛ چون مؤمن است و مؤمن دوست ندارد که گناه کند.

در روایات است که مؤمن وقتی گناه می کند از گناه خودش هم بدش می آید. یکی از علائمی که در روایات ذکر شده برای اینکه ایمان انسان عاریه ای نباشد، این است که اگر از گناه بدتان می آید، ایمانتان عاریه ای نیست ولی اگر از گناه خودتان بدتان نمی آید، مؤمن حقیقی نیستید. آدمی که شامه اش سالم است از بوی بد بدش می آید و اگر خودش هم شستشو نکند و بوی عرق بگیرد خوشش نمی آید. اینطور نیست که از بوی عرق خودش لذت می برد. علامت ایمان حقیقی و علامت این که ایمان عاریه ای نیست این است که انسان از گناه خودش هم بدش می آید. اگر ولایت امیرالمؤمنین در قلب انسان بود علامت این ایمان و اثر این ایمان این است که این آدم از گناه خودش بدش می آید. اگر یک موقع هم بلغزد میل او به گناه نیست و همین ندامت و نفرت از گناه یک نوع توبه است.

اینطور نیست که مؤمن از عمق وجودش از گناه لذت ببرد. لذا در روایات دارد اگر کسی لاابالی شد و از عمق وجودش نسبت به گناه بی مبالات است، این دیگر مؤمن نیست. مؤمن هیچ وقت لاابالی نیست. پس این اختلاطی که در این دنیا پیدا شده برای امتحان است و مؤمنین باید به کفار و منافقین امتحان بشوند. آنها هم باید به مؤمنین امتحان بشوند.

در سوره مبارکه تحریم وقتی داستان توطئه آن دو همسر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از درون خانه پیامبر خدا بیان می کند که یک توطئه بزرگی بود، می گوید شما فتنه و شیطنت کردید «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما»(تحریم/۴) اگر برگردید خیلی خوب است ولی بعید است چون شما قلبتان منحرف شده ولی اگر برنگردید و پشت به پشت هم بدهید «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْه »، اگر علیه نبی اکرم همدیگر را کمک کنید یک درگیری بزرگی رخ می دهد که در این درگیری اگر صف بندی ها را ببینید این صف جنگ است. یک طرف شما هستید و قوایتان و یک طرف «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهير» یک طرف نبی اکرم است که خدای متعال و جبرئیل و صالح المؤمنین یعنی امیرالمؤمنین و همه ملائکه پشتیبان او هستند. یک چنین جنگی راه افتاده است.

بعد به مؤمنین خطاب می کند «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة»(تحریم/۶) شما دست خودتان و اهل بیتتان را بگیرید، یک آتشی دارد به پا می شود که آتش گیرانه اش آدم ها هستند. سوخت این آتش خود آدم ها هستند. مواظب باشید این آتش شما را نسوزاند. «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ» ملائکه غلاض و شدادی مأمور به این آتش هستند و هرچه خدا بهشان فرموده عمل می کنند. این آتشی که به پا شده را دشمنان به پا کردند ولی می تواند مؤمنین را هم در بر بگیرد.

کسی که دعوت به گناه می کند و یک مؤمنی را وسوسه می کند و تحریک می کند، این در واقع آتش گیرانه جهنم است و دارد جهنم به پا می کند و نفسش مؤمن را آلوده می کند. در عالم اختلاط اگر نفس آن ها به ما خورد ممکن است ما را آلوده کند. این که می گویند از معاشرت اجتناب کنید برای همین است. مواظب باشید و تبری بجویید چرا که جهنمی به پا می شود. آن ها جهنمی به پا می کنند ولی ممکن است ما را هم بگیرد.

قرآن می فرماید «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» بدی از آنهاست ولی به مؤمن هم یک موقع سرایت می کند. آتشی که آنها به پا کردند می تواند شما و اهلتان را هم بگیرد. شما حواستان را جمع کنید. آن ها اگر آتش به پا کنند طرفشان خداست و با خدا می جنگند و پیروزی شامل حالشان نمی شود و قطعا شکست می خورند. آن ها مقابل خدا و جبرئیل و صالح المؤمنین و ملائکه ایستاده اند. آن جبهه شکست می خورد ولی خطرش ممکن است شما را بگیرید. در همین اختلاط است که مؤمنین خالص تر می شوند و رشد می کنند و در همین اختلاط است که آنها هم انتخاب خودشان را می کنند و به غلظت و شدت در کفر می رسند. وقتی به غلظت می رسند جهنم به پا می شود. اگر ما با هم قاطی نبودیم نه مؤمن خالص می شد و نه آنها. آنها می شوند «شَرُّ الْبَرِيَّة»(بینه/6) و اینها می شوند «خَيْرُ الْبَرِيَّة»(بینه/7).

پایان اختلاط و امتحان بزرگ

سوال این است که این اختلاطی که به پا شده پایانش چیست؟ پایانش این است که خدای متعال حتماً اینها را از هم سوا می کند و نمی شود با هم بمانند. ایمان مانند اسلام صِرف ادعا نیست که هرکسی گفت من مؤمن هستم از او قبول کنند. بلکه امتحان های شدیدی اتفاق می افتد که در این امتحان ها صف ها از یکدیگر جدا می شوند. این امتحان چیست؟ مهم ترین امتحان بعد از رحلت نبی اکرم اتفاق افتاد که یک امتحان سخت است و یک ابتلائی است که هنوز هم ادامه دارد «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»، یک امتحان سنگینی اتفاق افتاده که در این امتحان صف ها از هم جدا و تفکیک می شوند.

بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی کار تمام شد و مردم طرف دیگران رفتند، ابوسفیان عموی پیامبر عباس را با خودش همراه کرد و محضر امیرالمؤمنین آمد و عرض کرد یا امیرالمؤمنین شما در میدان بیایید و مردم را بیاورید تا با شما بیعت کنند. خیال می کرد کار به همین سادگی است. حضرت یک جواب به ابوسفیان و یک جواب به عمویشان دادند. حضرت به ابوسفیان فرمودند تو آمدی مردم را از این فتنه عبور بدهی و به من وصل کنی؟! تو خودت یک سر فتنه ای و گردابی. برای عبور از گرداب ها کشتی نجات لازم است ولی تو خودت گردابی. یک سر فتنه واقعا آن ها هستند.

این آیه قرآن را خدای متعال بیان فرموده «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في  رَبِّهِم »(حج/۱۹) دو گروه را معرفی می کند و می گوید اینها با هم دعوا دارند و دعوایشان سر پروردگار است. امام صادق علیه السلام فرمود منظور این آیه ما و بنی امیه هستیم. ما می گوییم خدا راست گفت و آنها می گویند خدا دروغ گفت و این دعوای ما تاریخی است. جدم نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با ابوسفیان می جنگید و جدم امیرالمؤمنین با معاویه می جنگید و سیدالشهداء با یزید می جنگید و فرزندم امام زمان با سفیانی می جنگد.

ابوسفیان آمده می گوید من مردم را می آورم با شما بیعت کنند. امیرالمؤمنین فرمود، تو می خواهی وصل کنی! تو خودت محور فتنه ای، یک طرف فتنه تویی، تو گردابی، تو کشتی نجات نیستی. یک جوابی هم به عمویشان دادند، فرمودند عموجان خیال می کنی اینها می آیند با من بیعت کنند؟! پس این آیه چه می شود؟ «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»، کوره به پا شده و این کوره خوب و بد را از هم جدا می کند. به تعبیر نارسای من، دیگر من بمیرم و تو بمیری نیست که یک دعوای سیاسی شده و بیایید با امیرالمؤمنین صلح کنید بلکه بحث ایمان و کفر است. خدا کوره به پا کرده که در این کوره داغ صف ها از هم جدا می شوند. این امتحان تا ظهور است و این کوره داغ است. در این کوره داغ مردم از هم جدا می شوند.

امتحان وقتی داغ شد ابتدائا حضرت می فرمایند سه یا چهار نفر ماندند «ارْتَدَّ النَّاسُ  بَعْدَ النَّبِيِ  إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَر»(2) در بعضی نقل ها تا دوازده نفر گفته شده و از بقیه کسی نمانده است. انقدر کوره امتحان داغ شد که اُحد رفته ها و بدر دیده ها و حنینی ها و خیبری ها همه رفتند. حضرت فرمود مگر شوخی است عموجان که تو بگویی مردم بیایند و با من بیعت کنند؟ مگر یک دعوای سوری است که بیایی با من صلحشان بدهی؟ مسئله تفکیک مؤمن و کافر است. باید صف ها جدا بشوند.

لذا در روایات متعددی است که وجود مقدس نبی اکرم به خدا عرضه داشتند خدایا بعد از من همه دور امیرالمؤمنین جمع بشوند. خدای متعال فرمود این نمی شود. باید صف ها از هم جدا بشوند. آیا می شود شمر و مالک اشتر با هم در محشر بیایند و هر دو با امیرالمؤمنین باشند؟ باید اینها جدا بشوند. باید صف طلحه و زبیر و خوارج و اینها از مالک اشتر و عمار جدا بشود. اینقدر این کوره سخت است که حضرت فرمود عموجان این شدنی نیست. این امتحان سختی که پیش آمده تا الان هم است. امتحان به موضوع ایمان و تسلیم بودن به خدا و تسلیم بودن به امیرالمؤمنین است.

فرمود «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَسْتَكْمِلَ  الْإِيمَان كُلَّهُ »(3) اگر کسی خوشحال است و دوست دارد که ایمانش کامل بشود باید اینطوری باشد، «فَلْيَقُلِ الْقَوْلُ مِنِّي » باید حرفش این باشد، «فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِيمَا أَسَرُّوا وَ مَا أَعْلَنُوا» باید در همه امور هرچه آن ها می گویند را قبول داشته باشد. این خیلی امتحان سختی است. این مقدمه رسیدن به ولایت و مؤمن شدن و کمال ایمان است. انسان وقتی اینطوری شد حقیقت ولایت و ایمان به او عطا می شود. این کوره امتحان را درست کردند تا آنها که حقیقتا خدا را قبول دارند آرام آرام ایمانشان کامل شود و به نقطه ای می رسند که حقیقت ایمان و ایمان کامل و معرفت نورانیت بهشان عطا می شود.

در این امتحان است که معرفت یا صاحبان معرفت از غیر صاحبان معرفت جدا می شوند. این امتحان سخت را خدا گرفته است. موضوع امتحان امیرالمؤمنین است که مردم دارند به امیرالمؤمنین و به ولایت امام امتحان می شوند. این امتحان خیلی سختی است. این یک امتحان بزرگی است که 1400 سال است که ادامه دارد و بعداً هم ادامه پیدا خواهد کرد. تمام دعوا سر همین ایمان و سر پذیرش ولایت امام و سر تسلیم بودن است.

اصل و محور امتحان

اصل امتحان هم برای خود امیرالمؤمنین است. حضرت فرمود «يَا عَلِيُ  إِنَّكَ  مُبْتَلًى  وَ مُبْتَلًى بِك »(4) اصل امتحان برای شماست و دیگران هم به شما امتحان می شوند. خدای متعال می فرماید «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَة»(فرقان/۲۰) ما شما را با همدیگر امتحان می کنیم و منافقین و کفار کوره امتحان مؤمنین هستند. مؤمنین در همین کوره امتحان می شوند. «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَة» در فتنه باید صفتان را جدا کنید و باید با آنها قاطی نشوید. این امتحان سختی که الان هم بین ما و کفار است همین است. ما با آن ها امتحان می شویم. باید صف بندی کنیم و استقامت کنیم و نپذیریم. هم قاطی آنها نشویم و هم ولایتشان را نپذیریم و هم مقابلشان در عالم بایستیم.

این آیه ظاهرش عام است که همه مؤمنین با کفار و منافقین امتحان می شوند ولی باطنش مربوط به امیرالمؤمنین است. وقتی نبی اکرم امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسنین را در خانه گرد آوردند، در را بستند و فرمودند جبرئیل اینجا حاضر است و می گوید خدای متعال می فرماید ما می خواهیم شما را به دشمنانتان امتحان کنیم. آیا حاضر هستید؟ امیرالمؤمنین فرمودند اگر خدا اینطوری می خواهد ما صبر می کنیم. در نقل این است وقتی حضرت امیر قبول کردند و این قرار دو طرفه شد، نبی اکرم به طوری گریه کردند که صدایشان بیرون خانه شنیده شد و همه فهمیدند و دیگر تمام شد.

آن وقت این آیه نازل شد «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرا»، ما شما را با دشمنانتان امتحان می کنیم. آیا شما صبر می کنید؟ خدای متعال می داند که امیرالمؤمنین و اهل بیت صبر می کنند. پس اصل این امتحانی که بعد از نبی اکرم می بینید برای امیرالمؤمنین است. حضرت را وسط امتحان بردند. در امتحان حضرت است که عالم از هم جدا می شود. با استقامت حضرت است که از هم جدا می شود. این که حضرت «عَلِيٌّ قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار»(5) است یعنی همین، نه اینکه فقط در قیامت مقابل در بهشت می ایستند و بهشتی ها و جهنمی ها را سوا می کنند، بلکه از همینجا با امتحان امیرالمؤمنین مؤمنین و کفار از هم جدا می شوند. اصل ابتلاء برای خود حضرت است. حضرت با سقیفه درگیر هستند و مؤمنین هم به امیرالمؤمنین امتحان می شوند، «يَا عَلِيُ  إِنَّكَ  مُبْتَلًى  وَ مُبْتَلًى بِك ».

اصل پایداری، پایداری امیرالمؤمنین است. حضرت صبر می کنند که مؤمنین از این کوره عبور کنند و صف ها جدا می شوند. ولی ما هم به امیرالمؤمنین امتحان می شویم. نه این که فقط ما داریم امتحان می شویم و امیرالمؤمنین تماشا می کنند بلکه ایشان صف ها را جدا می کنند و ناظم هستند. ما داریم با کفار دعوا می کنیم و حضرت آمدند ما را از هم جدا می کنند. اصل دعوا بین امیرالمؤمنین و سقیفه است و اصل نزاع بین حق و باطل آنجاست. «بَرَزَ الْإِيمَانُ  كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّه »(6)، این درگیری که فقط برای جنگ خندق نیست که حضرت مقابل عمر بن عبدود قرار گرفتند؛ در همه درگیری های امیرالمؤمنین، «بَرَزَ الْإِيمَانُ  كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّه » این اصل دعواست. حضرت دارند امتحان پس می دهند. ما هم به امیرالمؤمنین امتحان می شویم که آیا در این دعوا کنار امیرالمؤمنین هستید یا کنار دشمن یا بی تفاوت کنار امیرالمؤمنین هستید؟ تا کجا می ایستید؟ عمار و ابن تیهان هستید یا دیگران هستید؟ در امتحان سخت مثل خوارج می شویم یا مثل مالک اشتر می شویم؟

گاهی انقدر امتحان سخت شد که سلمان در دلش ولوله افتاد که امیرالمؤمنین در این صحنه هجوم به خانه و هتک به حضرت زهرا را مشاهده می کنند چرا از اسم اعظم استفاده نمی کنند؟ حضرت فرمود سلمان چه چیزی در دلت گذشت؟ بیعتت را با من تجدید کن. امتحان برای امیرالمؤمنین است و ما داریم به امیرالمؤمنین امتحان می شویم. او صبر می کند و ما هم باید کنار حضرت صبر کنیم. هرچه هم با حضرت جلوتر برویم حضرت کوره را داغ تر می کنند که ناخالصی ها بیشتر پاک بشود. صفین را به یک جایی می رسانند که خوارج و شمر جدا می شوند. شمر اول در صفین به حسب ظاهر مثل مالک اشتر کنار حضرت امیر است ولی وقتی حضرت امتحان را داغ می کنند، خوارج جدا می شوند و می روند و با حضرت درگیر می شوند و نهروان راه می اندازند.

اصل داستان بعد از رحلت نبی اکرم، همین داستان فتنه و امتحانی است که خدای متعال درست کرده است. امتحانی که خدا به پا کرده الان هم وجود دارد و دائما هم سخت تر می شود. علت سخت تر شدنش هم این است که می خواهند مؤمنین کامل تر بشوند و صف مقابل هم می خواهد غلظت بیشتری پیدا کند. اگر تسلیم محض شدیم و ایمانمان کامل شد، نورانیت امیرالمؤمنین به نحو کامل در قلب ما می آید. این تسلیم مقدمه نورانیت است. اگر می خواهید به نورانیت برسید و نور ولایت امام به قلب شما بیاید اول باید تسلیم بشوید و بعد تطهیرتان کنند. اگر تسلیم شدید پاک می شوید و بعد آن وقت نورانیت می آید.

حضرت در آن حدیث نورانی وقتی فرمودند کمال ایمان در مقام نورانیت به معرفت من است «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(7) عبد ممتحن کسی است که تسلیم من شده و مقام نورانیت پیدا کرده است. فرمودند اگر کسی به این مقام نرسید «فَهُوَ شَاكٌّ وَ مُرْتَاب » کسی که تسلیم محض نیست و کسی که در مقام نورانیت نیست و در مقام شک و ارتیاب است، در امامش شک می کند و بعد به امامش بد گمان می شود «فَهُوَ شَاكٌّ وَ مُرْتَاب ». بعد حضرت فرمودند اگر به اینجا هم رسید این کمال معرفت است. این همان دین خالص است. به حضرت گفتند این دین خالصی که در قرآن آمده «مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين »(بینه/۵) این یعنی همین. تمام امتحان به این است که ما تسلیم می شویم که اگر تسلیم شدیم، این سرآغاز رسیدن به معرفت به نورانیت است.

اگر به مقام ایمان کامل و معرفت رسیدیم انوار معرفت به اندازه تسلیم در قلب ما می آید. به تعبیر دیگر حضرت وارد یک امتحانی شدند. آنهایی که به حضرت ملحق می شوند و در این امتحان تسلیم می شوند و سختی ها را پشت سر می گذارند، نورانی به نور امیرالمؤمنین می شوند. آن ها در دین خالص می شوند. هرچه هم جلوتر برویم این امتحان را سخت تر می کنند تا مؤمن خالص تر بشود و ایمان کامل تری به او بدهند و حقیقت کامل تری از امیرالمؤمنین برای او ظاهر بشود و نور بالاتری از حضرت به قلبش برسد. تمام امتحان عالم همین است و در این امتحان سخت و در این فتنه سخت، تنها کسی که می تواند ما را به امیرالمؤمنین وصل کند حضرت زهراست. حلقه وصل او ایشان است نه منافقینی مثل ابوسفیان و نه عباس ها. آن ها در این امتحان کاری ازشان نمی آید.

حضرت زهراست که می آید و وسط امتحان می رود و تمام سختی ها را تحمل می کند که ما راحت تر با امیرالمؤمنین بتوانیم در عالم برویم. اصل داستان بعد از رحلت همین است، «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ» امتحانی است که خدا برای جدا شدن صف مؤمن و کافر درست کرده و این امتحان اصلش امتحان امیرالمؤمنین است. ما هم به امیرالمؤمنین امتحان می شویم. در همینجاست که مؤمنین به کمال ایمان می رسند. یعنی حقیقت ولایت امام ظهور برایشان پیدا می کند و در قلبشان واقع می شود.

کسی که می تواند حلقه اتصال ما باشد و در این امتحان نگذارد ما از امیرالمؤمنین جدا بشویم فاطمه زهرا سلام الله علیهاست. حضرت آمدند وسط میدان ایستادند و همه چیز را تحمل کردند چون با خدا قرار بسته بودند که ما را به امیرالمؤمنین متصل کنند. حلقه وصل ما به امیرالمؤمنین حضرت زهراست. هرکسی می خواهد متصل به حضرت بشود از اینجا باید شروع کند.

پی نوشت ها:

(۱) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 73

(2) الإختصاص، النص، ص: 6

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 391

(4) تفسير فرات الكوفي، ص: 455

(5) بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة)، النص، ص: 20

(6) كنز الفوائد، ج 1، ص: 297

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 1