نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

راه همراهی با حضرات معصومین و ثمرات آن در برنامه سمت خدا/ ویژگی یاران ائمه اطهار

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 12 اسفند ماه 97 است که در برنامه سمت خدا ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ بر اساس آیات مبارکه قرآن کریم در سوره توبه و فتح همراهی با حضرت بیان شده است و خدای متعال توضیح میدهند این همراهی چه نیاز ها و چه ثمراتی را برای مومنین به همراه دارد. در این همراهی وظیفه ما معیت با حضرت است و این معیت باید با ایمان و اعتماد کامل همراه باشد. اگر ما با ایمان همراه بودیم از ثمرات فتحی که خدای متعال برای حضرت قرار داده ما هم بهره مند میشویم. یکی از ثمرات فتح سیر مومنین در درجات بهشت و سیر منافقین و مشرکین در درکات جهنم از همین عالم دنیاست.
سوال: قرار است از ياران اميرالمؤمنين بشنويم و اينکه آنها چه ويژگي داشتند که توانستند اينقدر به حضرت نزديک شوند و ما هم بتوانيم به حضرت نزديک شويم. بحث شما را خواهيم شنيد.
جواب: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . اين ايام بحث همراهان اميرالمؤمنين و همراهي با حضرت و سخن از ياراني است که مايه چشم روشني اميرالمؤمنين شدند و به تعبير قرآن «كَزَرْعٍ  أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى  عَلى  سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ»(فتح/29) مثل يک گياهي که در دامن ولايت اميرالمؤمنين روييدند و به استغلاظ و استحکام رسيدند و روي پاي خودشان ايستادند و مايه اعجاب و چشم روشني زارع خودشان، وجود مقدس اميرالمؤمنين شدند و حضرت آنها را در دل فتنه  ها مي  فرستد و فتنه  هاي دشمن را خاموش مي  کند.
«لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» طوري هستند که حضرت با آنها دشمنان را به نقطه غيظ مي رساند. داستان همراهان ولي خداست که تقريباً سراسر قرآن بحث همراهان رسول خدا، همراهان ولي خدا و جا مانده ها و مخلفيني که در اين مسير جا ماندند و کساني که قائدين هستند و مجاهدين و صف هاي مقابل منافقين و مشرکين هستند، قرآن سراسر داستان همين رسول خدا و ولي خدا و همراهان و جبهه هاي مقابل است. بحث امروز هم در مورد همين همراهان حضرت است که چطور توانستند به اين نقطه برسند.
در قرآن سراسر بحث همراهي ولي خدا و داستان جبهه بندي ها و مرزبندي ها است؛ دو مورد را عرض کنم، يکي چند آيه از سوره مبارکه توبه و ديگري از سوره مبارکه فتح است. در آغاز سوره مبارکه توبه، خداي متعال به حضرت مي فرمايند صف بندي شان را با مشرکين علني کنند. وقتي صف بندي علني مي شود سه جبهه شکل مي گيرد، جبهه مؤمنين در کنار حضرت و جبهه مشرکين و منافقين و يک جريان هايي که خرده جريان هستند. در اين سوره جريان اين سه دسته و خصوصيات و شئونشان ذکر مي شود تا در آيات پاياني سوره خداي متعال بحثي را مطرح مي کنند در باب کساني که در جنگ تبوک همراهي با حضرت کردند و در سختي هاي جنگ نزديک بود قدمشان بلغزد يا دلشان بلغزد، داستان آنها را مطرح مي کند.
جنگ تبوک از سخت ترين جنگ ها بود. در مسافت بسيار دوري بود، امکانات محدود بود و هر ده نفر يک شتر داشتند و گاهي به نوبت سوار مي شدند و غذايشان هم هرچند نفر گاهي يک خرما در شبانه روز بود که اين را تقسيم مي کردند و جزء جنگ هاي سخت بود. خداي متعال مي فرمايد: يک عده در اين سختي ها همراه حضرت شدند و خداي متعال به آنها رجوع کرد. «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبه/117) خداي متعال توبه کرد بر نبي و مهاجرين و انصاري که تبعيت از حضرت کردند. در چه وقت؟ در ساعت سختي «مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ» بعد از اينکه نزديک بود قلوب عده اي از آنها دچار انحراف شود و نتوانند استقامت کنند. خيلي کار سخت شد. «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» آنهايي که نزديک بود به زيغ قلب مبتلا شوند، خداي متعال دل آنها را مستحکم کرد، آنوقت همه اينها مهاجرين و انصاري که در يوم العسره کنار حضرت ايستادند، در کنار رسول خدا مورد توبه الهي قرار گرفتند.
يک موقع در باب صلوات در اين برنامه عرض کردم که خداي متعال به احدي خير نمي رساند الا از طريق نبي اکرم و اهل بيت و لذا صلوات واسطه همه دعاهاست نه اينکه ما دعايمان از يک مسير ديگري به اجابت مي رسد و مي گويند صلوات بفرستيد که دعاي شما اجابت شود. لذا اگر توبه اي، مغفرتي، نصرتي نسبت به امت مي رسد، همه از مسير رسول است. بنابراين اگر خداي متعال بخواهد توبه اي کند، رجوع کند به مهاجرين و انصار آنهايي که همراه حضرت هستند، اصل توبه براي رسول است و خداي متعال به ايشان رجوع مي  کند و کاري به ديگران ندارد. آنهايي که همراه حضرت هستند شاملشان مي شود. اين توبه براي کساني است که در ساعت عسره کنار حضرت هستند. آنجايي که دلها ممکن بود بلغزد کم نياوردند و ايستادند، خداي متعال مي فرمايد: توبه الهي شامل اينها شد. خداي متعال با اين رسول سر و کار دارد و بقيه هم ذيل او هستند. جاهاي ديگر در مورد انبياي ديگر بحث مي کند، وقتي دچار بلا مي شدند، مي فرمايد: «فنّجيناه و الذين معه» ما پيغمبرمان را نجات داديم هرکس با او بود نجات داديم و هرکس با او نبود نجات نداديم. محور نجات رسولي است که خدا مي فرستد، با او کار دارد. هرکس همراه شد به مقصد مي رسد و هرکس همراه نشد جا مي ماند.
بعد از اينکه اين داستان را به جمعي که جا مانده بودند و خدا توبه  شان را پذيرفت، توضيح مي  دهد؛ که اينهايي که در اين صحنه سخت اين مخلفّين جا ماندند و چطور توبه کردند و خداي متعال توبه  شان را قبول کرد. داستان مخلفّين در قرآن مکرر آمده است؛ مخلّف کسي است که گاهي جا مي ماند، یعنی رسول وقتي مي روند، اين وجود مقدس دارند امت را به سمت خدا مي برند و مي روند منتظر آمدن ما نمي شوند. اگر نيامديم ما را جا مي گذارند.
مثل مخلفين در صلح حديبيه که در سوره فتح از آنها بحث شده است. حضرت رفتند، گفتند: چه کسي حاضر است برويم؟ در صلح حديبيه که سال ششم هجري بود، حضرت رؤياي صادقه اي ديدند، که وارد مکه شدند و مناسک را انجام دادند و در حال احرام با اصحابشان هستند، بعد هم سرها را تراشيدند و از احرام با امنيت کامل بيرون آمدند. لذا فرمودند: آماده شويد سمت مکه برويم و دعوت کردند و فرمودند: سلاح جنگي هم برنداريد، فقط يک سلاحي که در مسافرت لازم است براي مبارزه با راهزناني که در راه بودند. بيشتر حيواناتي که برداشتند براي ذبح کردن بود. يک کاروان اين چنيني راه انداختند و تقريباً 1500 تا 1700 نفر با حضرت همراه شدند و دستور دادند اعراب حول مدينه هم با حضرت بيايند چون معاهداتي با حضرت داشتند که در روايات معاهدات اينها آمده است. اينها نيامدند و جا ماندند و مخلفين شدند. حضرت آنها را برد و به بيعت رضوان رساند و دستشان را در دست خدا گذاشت، «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ  اللَّهَ»(فتح/10) دستشان را در دست خدا گذاشت و آنها را سير داد.
حضرت که آمدند شروع کردند عذرخواهي، حاضر نبودند هزينه جا ماندشان را بدهند. اين سه نفري که در داستان جنگ تبوک جا ماندند حاضر شدند هزينه جا ماندشان را بدهند. «ضاقَتْ عَلَيْهِمُ  الْأَرْضُ  بِما رَحُبَتْ»(توبه/118) زمين با گستردگي براي آنها تنگ شد. نتوانستند تخلف و جاماندگي خودشان را تحمل کنند، بزرگ شدند و به رسول خدا رسيدند. آنهايي که با حضرت رفتند، حضرت بزرگشان کرد. به نقطه اي رسيدند که زمين برايشان تنگ شد، کار به جايي رسيد که خداي متعال توبه شان را قبول کرد. اينهايي که جا ماندند به راحتي نمي توانند برسند و داستانش در سوره مبارکه فتح است که اينها آمدند اصرار کردند ما اگر نيامديم بخاطر اين بود که زن و بچه ما پناه نداشت و مجبور بوديم بمانيم.
قرآن مي فرمايد: داستان اين نيست. در آيات بعد توضيح مي دهد «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ  يَنْقَلِبَ  الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى  أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً»(فتح/12) شما تلقي تان اين بود که حرکتي که رسول دارد انجام مي دهد غير عاقلانه است. عده اي غير مسلح را به دهان شير مي برد. اين اهل مکه و قريش آمدند در اطراف مدينه به شما ضربه زدند و جنگ احد را به پا کردند و از شما هفتاد نفر کشتند و حالا دست خالي مي خواهيد در دهان شير برويد. احدي از اينها زنده برنمي گردند. شيطان اين را تزئين داد و احساس کردید خيلي محاسبه گرهاي خوبي هستيد، رسول خدا نمي فهمد و شما مي فهميد. در حالي که قرآن در سوره فتح وقتي توضيح مي دهد مي فرمايد: همه چيز در اين رسالت است «إِنَّا أَرْسَلْناكَ  شاهِداً» ما تو را مي فرستيم و يک برنامه به شما مي دهيم و مي بيني چه کار مي کني. قرآن مي فرمايد: شما سوء ظن پيدا کرديد که رسول و اصحاب برنمي گردند و اين جنگ شکست خورده است.
لذا نرفتيد و خیال کرديد خيلي محاسبه گرهاي خوبي هستيد. حضرت آنها را برد و از آنها بيعت رضوان را گرفت «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ  الشَّجَرَةِ»(فتح/18) کار به جايي رسيد که خدا از اينها راضي شد و دستشان را در دست خدا گذاشت و برگرداند. حالا اينها آمدند و مي گويند: زن و بچه ما پناه نداشتند! قرآن مي فرمايد: بر فرض هم که راست بگوييد، اگر خداي متعال بخواهد سوئي برساند و سوئي را برگرداند، مگر کسي جلودار خداي متعال است. آنهايي که رفتند مگر اهل بيت نداشتند و زن و بچه شان را به خدا نسپردند و رفتند؟ شما هم بايد همين کار را مي کرديد.
بعد مي فرمايد: به مخلفين بگوييد اگر مي خواهيد برگرديد، يک جنگ سنگيني پيش مي آيد، آنجا بايد شرکت کنيد. اگر شرکت کرديد از مخلفين جدا مي شويد و اگر نيامديد هرچند موقع جمع غنائم بياييد دور حضرت جمع شويد و عذرخواهي کنيد از مخلف بودن بیرون نمی آیید. شما از قافله جا مانديد؛ قافله رفته و رسيده و شما مخلف شده ايد، با حرف و حديث نمي شود اين فاصله را پر کرد. داستان اين سه نفر را قرآن در جنگ تبوک توضيح مي دهد و خداي متعال مي فرمايد: توبه اينها چطور پذيرفته شد و از مخلف بودن در آمدند. با اينکه شرکت نکرده بودند اما هزينه را پرداختند.
بعد از اينکه اين داستان را توضيح ميدهد، مي فرمايد: «يَآ أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ  وَ كُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ »(توبه/119) مؤمنين تقوا داشته باشيد و با صادقين باشيد. صادقين هم در روايات متعدد بیان شده يعني وجود مقدس نبي اکرم و اهل  بيت ایشان. اين دعوت به تقوا براي حفظ همين دستور است «كُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ » يک دستور خيلي سختي است. اينکه انسان در همه زندگي  اش با رسول خدا و ولي خدا راه برود و همه قوايش را همراه کند، جا نماند و مخلف نشود، آن هم در صحنه هاي سختي و مع العسره اين خيلي کار سختي است. لذا تقوا داشته باشيد، مواظب باشيد خارها دامن شما را نگيرد. دشمنان نقشه مي کشند شما را از اين همراهي بياندازند. تمام طرح دشمن اين است که تهديد و تطمیع می  کند شما را از رسول جدا کند و همراه خودش کند. لذا همه تقوا در يک کلمه خلاصه مي شود «اتَّقُواْ اللَّهَ  وَ كُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ » اگر کسي در صحنه  هاي سخت فريب شيطان و دشمنان را نخورد و نقشه هاي دشمن نتوانست او را جدا کند، اين اهل تقواست.
سوال: يعني اگر تقوا داشته باشيم ته دلمان خالی نمیشود و جا نمی مانیم؟
جواب: يکي از ثمرات تقوا اين است که به سکونت نفس مي رسيم. «اتَّقُواْ اللَّهَ» يعني همراهي با رسول پروا و ملاحظه حدود الهي را مي خواهد، تمام دشمني دشمن براي اين است که ما را جدا کند، تمام فوز ما هم در اين همراهي است. لذا مراقبه یعنی شرايط همراهي را فراهم کنيم، موانع را دور کنيم، فتنه  ها ما را دور نکند و دور نزند. تمام کار شيطان همين است «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ  الْمُسْتَقِيمَ»(اعراف/16) صراط مستقيم صراط همراهي رسول است و چيز ديگري نيست.
قرآن بعد از اينکه اين داستان را توضيح مي  دهد که يک عده  اي در روز سختي همراه شدند، برکات رسول خدا آنها را گرفت. «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ  اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ»(توبه/117) اين همراهي يعني چه؟ اين همراهي يعني همزمان بودن؟ نه، خيلي همزمان بودند و همراه نبودند. حتي به ظاهر در جبهه بودن؟ نه، مخلفين نمي  آمدند و منافقين مي  آمدند و منافق بازي درمي  آوردند. گاهي ستون پنجم مي  آمدند صحنه را تغيير مي  دادند. در صلح حديبيه ببينيد منافقين چه مي  کردند که نگذارند صلح حديبيه تثبيت شود. آنوقت خداي متعال بلافاصله توضيح مي دهد اين معيت يعني چه؟
در آيه بعد مي  فرمايد: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ  الْأَعْرابِ  أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ»(توبه/120) اهل مدينه و اعرابي که دور و اطراف مدينه هستند حق ندارند تخلف از رسول خدا کنند و نبايد جا بمانند و بايد حضرت را همراهي کنند. «وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ» ريشه تخلف اين است که حق ندارند رغبت به جان خودشان کنند و جان رسول خدا را رها کنند. منافع خودشان را بر منافع رسول مقدم بدارند. چرا؟ نکته  اش اين است که مي  گوييم نبايد تخلف کنيد؛ تخلف کنيد شما ضرر مي کنيد، اين مسيري است که سراسر فوز است.
راه سختي است «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَة» و بايد تشنگي و سختي و گرسنگی شدید بکشید، «خمص البطون» به کسانی میگویند که از شدت گرسنگی شکمشان به پشتشان چسبیده. «مَخْمَصَةٌ» یعنی گرسنگي که موجب مي شود انسان آب شود. در جنگ تبوک هر چند نفر يک خرما مي خوردند. گاهي يک معيت و همراهي اين سختي  ها را دارد ولي «لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ» هيچ تشنگي به شما نمي رسد. هيچ سختي و گرسنگي به شما نمي رسد، «فِي سَبِيلِ اللَّهِ» در راه خدا «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ» گام در سرزميني نمي گذاريد که کفار به غيظ بيايند، به محدوده آنها پا نمیگذارید؛ همراهی حضرت به همین معناست؛ ورود میکنند به محدوده آنها و میخواهند آن را از دست شیاطین خارج کنند و این یک درگیری است. پا به سرزمين ها و عرصه هايي -که ممکن است فقط عرصه جغرافیایی هم نباشد- نمي گذاريد که موجب غيظ کفار مي شود. شما وقتي با حضرت راه مي رويد، قدم مي گذاريد، قدمي که دشمن را به خشم مي آورد.
«وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا» از ناحيه دشمن رنج مي بريد، مجروح مي شوید و مال شما از دست مي رود. «إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» اگر با رسول راه مي  رويد، تشنگي شما عمل صالح است. گرسنگي شما هم عمل صالح است. سختي  ها عمل صالح هستند، اگر قدمي با حضرت برمي  داريد، دشمن به غيظ و غضب مي  افتد، خشمناک مي  شود اين عمل صالح است. به عمل صالح رسيدن در همراهي رسول است، وقتي عمل صالح مي  شود که انسان با حضرت راه برود، وقتي با حضرت راه نمي  روي نمازت هم عمل صالح نيست.
اينکه مي فرمايد: همه در خسارت هستند «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»(عصر/2) آنهايي که مؤمن هستند و با رسول هستند اهل عمل صالح هستند. توصيه بالحق يعني توصيه به امام و توصيه بالصبر يعني توصيه به همراهي امام. «إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» کسي با حضرت راه برود محسن مي  شود و اجر محسن ضايع نمي  شود.
در آیه بعد هم دو نکته در همین زمینه بیان میفرماید؛ «وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً»(توبه/121) مال در اين راه خرج کنيد، «وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً» يک وادي را پشت سر مي  گذاريد، وادي جغرافيايي يا وادي هاي ديگر، «إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ» خداي متعال دانه دانه اينها را مي  نويسد، «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» در مقابل بهترين عمل شما مزد مي دهد.
داستان همراهي رسول يعني اين. همراهي يعني در طرح امام و رسول حرکت کردن و پاي سختي  هايش ايستادن. هرچه هست در وادي ولايت نبي اکرم و امام است. الامام «الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَة»(1) امام زمين زير پاي مؤمنين است، امام آسماني است که بر سرشان سايه مي  اندازد، امام خورشيدي است که مي تابد، امام «السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِل » ابر پر باران و باران نافع است. به تعبير قرآن بلد الطيب امام است «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ  يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّه وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً »(اعراف/58) امام بلد الطيب است، همه چيز در همراهي امام است و اين همراهي است که ما را مي  رساند.
در سوره مبارکه فتح هم مفصل همين را توضيح مي  دهد. اصلاً داستان همراهي با رسول است و از آغاز اين است «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ  فَتْحاً مُبِيناً»(فتح/1) ما براي تو فتح مبین کرديم. امت تو هرچه گيرشان مي  آيد از صدقه سري توست. اگر با تو باشند و ذيل رسالت تو حرکت کنند، اين فتح شامل حالشان مي  شود. عايدات فتح چيست؟ «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»(فتح/2) مغفرت تمام خطاها، گذشته و آينده؛ مغفرت خطاي رسول را روايات دو جور توضيح دادند. فرمود: حضرت نه گناه کرد و نه قصد گناه «وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شِيعَتِه »(2) بار شيعيان را برداشت و گفت: خدايا به دوش من، من پاک تحويل مي دهم. من با بلاي خودم اينها را صاف مي  کنم، من با رياضت خودم اينها را صاف مي  کنم. حضرت با عاشورا همه را بهشتي کرد.
خداي متعال فرمود: اين فتح مبيني که براي تو مي  کنيم، تمام بدي  هاي امتت پاک مي  شود. به برکت شماست، مغفرت هم براي توست. يعني وقتي بخواهيم امت تو را بيامرزيم، مغفرتي بر تو نازل مي کنيم و امت را مي گيرد. رزق هايي که مي  خوريم خيلي وقت  ها مناسب شأن حضرت نيست ولي از دست حضرت به ما مي  رسد. لذا اگر گفته مي  شود مغفرتي که براي امت است بر حضرت نازل مي  شود، معنايش همين است. حضرت گناه نکردند ولي مغفرتي نازل نمي  شود الا بر حضرت، اگر امت بخواهد تطهير شود مغفرتش به حضرت نازل مي شود. اگر امت بخواهد هدايت شود هدايت به حضرت نازل مي  شود. اگر امت بخواهد با ولايت حرکت کند، نعمت به حضرت نازل مي  شود.
لذا اين چهار ثمره، ثمره فتح براي حضرت است. «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ  فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» اولين مغفرت است، در اين فتح گناهان گذشته و آينده امت پاک مي شود. «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» نعمت بر تو تمام مي  شود. اين نعمت، نعمت ولايت امام است. ما به برکت شما نعمت ولايت اميرالمؤمنين را بر امت تمام مي  کنيم ولي وقتي بخواهد به امت برسد از وسيله شما مي  رسد. يعني غدير براي نبي اکرم است و طفيل حضرت ما هم بهره مي  بريم. «النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَه »(اعراف/157) خداي متعال اميرالمؤمنين و قرآن را با حضرت نازل مي کند. اگر حضرت نباشند نه قرآن نازل مي  شود و نه امام. ما هم از پرتو نور قرآن و امام استفاده مي  کنيم. «وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» اثر اين فتح مبين مغفرت براي امت و نعمت ولايت است.
«وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً» هدايت به صراط مستقيم که خداي متعال هم حضرت را هدايت مي  کنند به صراط غلبه بر دشمن و صراط هدايت امت و هم امت را به حضرت هدايت مي  کنند. دو هدايت است يکي حضرت هدايت مي  شوند که چطور امت را به سمت خدا ببرند، يکي هم ما هدايت مي  شويم چطور به سمت حضرت برويم و با حضرت سير کنيم. هردو هدايت در این هدایت خلاصه میشود. «وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً»(فتح/3) آن نصر عزيز که در آن غلبه قطعي است و عزت در آن است و نفوذ ناپذير است و دشمن در آن راه ندارد، آن نصر عزيز را خدا بر حضرت نازل مي  کند نه بر ما، اگر ما با حضرت همراه شديم آن نصر به ما هم مي  رسد. آنوقت وقتي اين فتح مبين اتفاق بيافتد، خداي متعال براي اينکه همراهان حضرت را در اين راه سخت همراهشان کند، «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»(فتح/4) يک سکينه  اي را در قلوب مؤمنين نازل مي کند که در روايت به ايمان تعبير شده است. اين سکينه  اي که بر قلوب مؤمنين نازل شده، موجب آرامشي است که در اين راه سخت وقتي کنار حضرت اند آرام هستند.
سوال: تابلو این آرامش را ما در زمان عاشورا، حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین دیدیم.  
جواب: در زمان خودمان هم دیدیم؛ يادم هست در دوران جنگ هشت ساله و دوراني که آمريکا مکرر تهديد به حمله مي  کرد، امام آرام بود و دور و اطرافيان هم آرام بودند و کشورهاي ديگر مي  ترسيدند. وقتي بوش اعلام جنگ در خاورميانه کردو نیمی از ناتو را وارد منطقه کرد همه ترسيده بودند حتي روسيه ترسيد، تنها کشوري که نترسيد ما بوديم و احساس ترس نمي  کرديم و احساس امنيت مي  کرديم زير سايه ولايت ولي خدا. اين است که مي  توانند بايستند. اگر آرامش نبود، خدا رحمت کند امام را، در کنار امام جوانان رشيدي که به شهادت رسيدند احساس آرامش نمي  کردند، وارد اين ميدان نمي  شدند. بعضي از خاطرات شهدا حيرت آور است، يکي از فرماندهان گروهان گفته بود قبل از شهادت برايم داستاني پيش آمد، ما مجروح شديم و تعدادي هم بوديم، تحويل داده شديم و عقب نشيني کرديم، لشگر صدام آمدند و شروع کردند تير خلاص مي  زدند. بالاي سر من آمدند من نترسيدم، آرامش مطلق داشتم. چطور آدم در اين صحنه آرام مي  شود؟
اين انزال سکينه بر رسول است، براي اينکه همراهان بتوانند با رسول بيايند، اين سکينه قلب رسول بر مؤمنين نازل مي  شود. «لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً»(فتح/4) تمام آسمان و زمين لشگر خداست و خداي متعال با علم و حکمتش اين لشگر را با علم به کار مي گيرد که اين رسول را همراهي کند و او را به فتح مبين برساند.
سوال: اساساً يار اميرالمؤمنين با اين مقدمه  اي که گفتيد خيلي مقوله پيچيده  اي است در شرايط ابتلاء؟
جواب: يعني همراهي در طرح است، حضرت مي  برد وسط کوره، عمداً هم مي  برد. حديث ابوهارون مکي را خواندم که از خراسان مظهر امام صادق علیه السلام آمده بود در دوره  اي که قيام  ها اتفاق افتاده بود و دوره انتقال قدرت از بني اميه به بني عباس بود، خيال مي  کردند اينها به نفع امام صادق است. مرتب نامه مي  نوشتند و مي  آمدند، آقا شما بياييد، ما هستيم. حضرت هم اعتنا نمي  کرد. يکي  شان از خراسان آمد گفت: آقا شما بياييد، ما هستيم، شما براي چه نشستيد؟ حضرت فرمود: تنور را روشن کنيد. فرمود: برويد در تنور بنشينيد. شروع کرد عذرخواهي کردن! شروع کردند از خراسان گفتن و خراساني مي  گويد: ديدم حضرت مثل کف دست خراسان را مي  شناسد. بعد ابوهارون مکي آمد، سلام و احوالپرسي کرد، حضرت فرمود: برويد در تنور بنشينيد. کفشش را رها کرد و درون تنور نشست. مدتي گذشت، حضرت فرمود: برويم سري به اين برادرمان بزنيم. ديدم در وسط آتش مثل گلستان نشسته است. حضرت فرمود: خراساني از اين آدم  ها چند تا داريم؟ فرمود: هيچي!
کارواني از زائرين مکه از شيعيان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه مي  آمدند، حضرت به استقبالشان بيرون مدينه رفتند. پذيرايي مفصلي از اينها کردند. بعد از احوالشان پرسيدند، فرمودند: شما شيعيان ما چطور هستيد؟ گفت: آقا خيلي با هم خوب هستيم. گفت: وضعتان اينطور شد اگر موقعي احتياج داشته باشيد در خانه برادر مؤمنتان برويد، خودش نباشد، از همسرش، آنچه از مال ذخيره کرده را بگيريد و به اندازه نياز برداريد و بقيه را برگردانيد. گفت: نه، هنوز اينطور نشديم. فرمود: پس هنوز آنطور که ما مي  خواهيم نشده ايد.
با حضرت راه رفتن اقتضائاتي دارد. به حضرت گفت: من از شيعيان شما هستم. حضرت فرمود: مالت را در راه خودت خرج کني بيشتر دوست داري يا در راه دوستان مؤمن؟ گفت: در راه خودم. فرمود: ما اينطور نيستيم. شيعه ما به سخاوتي مي  رسد که امکاناتش را خرج جبهه ايماني بکند بيشتر دوست دارد تا خودش.
داستان اين است که خداي متعال فتح مبين را براي نبي اکرم مي  کند. اتمام نعمت براي او مي کند. هدايت براي اوست، نصرت و مغفرت براي اوست. براي اينکه ديگران هم بتوانند در جبهه حضرت همراه باشند سکينه بر دل مؤمنين نازل مي کند آنها بايستند. همه جنود سماوات و ارض در اختيار خداست و لشگر خداست و او با عزت و علم اينها را خرج رسول خدا مي کند. اينها براي فتح رسول کار مي  کنند. اين لشگر آسمان و زمين که در دست خداست، فتحي که براي حضرت مي کند چيه «لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»(فتح/5) با اين لشگر سماوات و ارض جبهه مؤمنين را از همينجا وارد بهشت مي کند. «وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ»(فتح/6) با همين لشگر صف منافقين و مشرکين را از اينجا تعذيب مي کند. داستان فتح الفتوح براي حضرت است و پشتوانه  اش همه جنود سماوات و ارض است. اين لشگر الهي جبهه همراهان را سير در جنت مي  دهد از همين دنيا و جبهه منافقين و مشرکين را سير در وادي عذاب مي دهد از همين دنيا.
بعد لحن سوره عوض مي  شود و بحث از رسالت حضرت است. در چند آيه اول سوره فتح خداي متعال کل فتح را توضيح مي  دهد، این فتح مبین به فتح مکه تفسیر شده، به صلح حدیبیه تفسیر شده -مرحوم علامه طباطبايي مُصِرّ اند که صلح حديبيه است- بيشتر قرائن با فتح مکه و باطنش با فتوحات باطني بر حضرت مي  خواند که از عصر بعثت حضرت است، بعثتي که اتفاق افتاد و فتوحاتي که براي حضرت مي  شود در عصر ظهور و قيامت. يک فتح براي حضرت واقع شده و اينطور از عالم بالا نازل مي  شود، اين فتح سير مي کند تا ظهور و رجعت و قيامت، اينها همه فتح المبين براي حضرت است. در اين فتح المبين خيرات نازل مي  شود و هرکس در جبهه حضرت باشد به اين خيرات مي  رسد. براي اينکه همراهان بتوانند بايستند، خداي متعال آرامش را در مسير همراهي حضرت براي مؤمنين نازل مي کند.
در جنگ بدر قرآن مي  فرمايد: از آسمان آب نازل کرديم که شما ثابت قدم شويد و تطهير شويد. خداي متعال با قواي عالمي که در اختيارش هست جبهه حضرت را تقويت مي کند و صفوف را از هم جدا مي کند، مسير بهشتي  ها را از همين جا عوض مي کند. جهنمي  ها را، مشرکين و منافقين، همه هم در مدار حضرت هستند.
سوال: ديروز در مورد عمرو بن حمق خزاعي صحبت کرديم. عمار بن ياسر، سلمان فارسي، مالک اشتر، اينها چه ويژگي  هايي داشتند که توانستند اينقدر به اميرالمؤمنين نزديک شوند و اين معيت اينقدر محکم باشد و جا نمانند.
جواب: اول قدم يک نکته است؛ هيچ چيز را جز همراهي خود حضرت محور قرار ندهيم. يک زماني مي  گفتم: اگر بخواهيم در محاسبه دچار کثرت شويم زمين  گير مي  شويم. يک کار، محاسبه کنيد از امامتان جدا نشويد. يکجايي بايد نماز بخواني، يکجايي بايد روزه بگيري، اين يک محاسبه را اگر به دقت داشته باشيم و از امام جدا نشويم. تمام چيزي که در اين اصحاب محقق شده تمرکزشان بر اين است که از امامشان جدا نشوند، بقيه صفات ذيل اوست. در همراهي امام است که توبه الهي مي  آيد، مغفرت مي آيد و ولايت بر انسان تمام مي  شود. اگر به من بگويند: يک صفت براي اينها بگو، مي  گويم: اينها به امامشان ايمان آورده بودند و در هيچ صحنه  اي شک در امام نمي  کردند و از امامشان جدا نمي  شدند.
فرق خراساني با ابوهارون مکي چيست؟ ابوهارون مي  داند امام براي او شر نمي  خواهد و يقين دارد، به او بگويند در آتش برو يا وسط گلستان فرقي ندارد. يکسان در آتش و گلستان مي  رود و اعتماد کامل به امامش دارد. ايمان به امامش دارد، به او بگويند در آتش يا گلستان برو يکسان مي رود. ديگري محاسبه مي کند و به امامش ايمان و اعتماد ندارد. فرق مخلّفين با آنهايي که با حضرت در صلح حديبيه رفتند، چه بود؟ اينها خودشان محاسبه مي  کردند، آنها به حضرت ايمان داشتند. تفاوت همين است، وقتي قرآن ذکر مي کند مي  فرمايد: شما ايمان نداشتيد که در اين وادي افتاديد.
در سوره فتح دقيقاً مسير همراه شدن را توضيح مي  دهد. دو جا از رسالت حضرت صحبت مي  کند. در هفت آيه اول اجمالاً بحث فتح المبين حضرت و اينکه تمام جنود سماوات و ارض در اين جنگ به نفع حضرت هستند و در اين فتح المبيني که براي حضرت مي  شود مؤمنين از اينجا وارد بهشت مي  شوند و منافقین از همین جا وارد جهنم می شوند، اين فتح المبين اينقدر گسترده است و تا قيامت و بعد قيامت هم هست. قوايي که در اختيار حضرت است تا قيامت هم همينطور است.
بعد داستان اين فتح المبين را شروع مي کند «إِنَّا أَرْسَلْناكَ  شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً»(فتح/8) ما تو را فرستاديم، تو همه کاره هستي، تو رسول ما هستي، تو شاهد هستي، احوال امت را مي  بيني، راه را مي  بيني. راه برايت روشن است؛ ممکن است ديگران نبينند چرا شما صلح حديبيه مي  کني ولي شما مي  داني اين صلح حديبيه پيچ است در راه فتح مکه، شما شاهد هستيد و به اشتباه صلح نمي  کنيد. اينهايي که به تو اعتماد دارند، تو را شاهد فرستاديم و تمام بشارت  هايي که بايد به آنها بدهي، تمام خيرات را با شهود بشارت مي  دهي. تمام خطرهايي که انذار مي  کني ديدي. اگر از خطرهاي راه و شيطان مي  گويي، ديدي.
«لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا» تو را فرستاديم و با رسالت تو ايمان بالله و رسول مي  آورند، و برای اینکه خدا را تعزیز و توقیر کنند، براي اينکه عظمت الهي در دلشان بنشيند، تو را فرستاديم و با رسالت تو اين اتفاقات مي افتد. به خدا و رسول ايمان مي  آورند و کارشان تسبيح مي  شود و عيب در کار خدا نمي  بينند. ذيل رسالت توست که خدا را صاحب عظمت و وقار مي  بينند و در کار خدا عيب نمي  بينند. اگر رسول نباشد اين اتفاقات نمي  افتد. وقتي داستان فتح المبين را اجمالاً توضيح داد به تفصيل ذکر مي کند که با رسالت تو شروع شد. بعد مي  فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ»(فتح/10) تمام مسأله اين است. ديگران بايد با تو بيعت کنند. ما تو را فرستاديم، با بيعت با توست که اين اتفاقات مي  افتد، به ايمان و تعزیر و توقير و تسبيح مي رسند.
«إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» همه چيز اوست، با تو بيعت کردند يعني با خدا بيعت کردند. «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» دست تو بالاي دست آنهاست، دست خداست. اين به معناي حلول نيست، خداي متعال در حضرت حلول نکرده و حضرت هم خدا نيستند ولی اين دست دستي است که دست در دست او گذاشتن، دست در دست خدا گذاشتن است و اين مجاز نيست. در عين اينکه حلول نيست و حضرت خدا نيست ولي با او بيعت کردن، بيعت کردن با خداست. «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى  نَفْسِهِ» کسي که بيعت تو را نقض کند بر عليه خودش نقض کرده است. چون بنده بيعت خدا را نقض کند، خدا چه ضرري مي  بيند؟ اگر دست، دست خدا شد مستغنی است. پس اگر دست در دست ما مي  دهد مي  خواهد دست ما را بگيرد.
آنها اين را فهميده بودند. آنها درکي از اميرالمؤمنين داشتند که مي  دانستند حضرت مستغني از ماست. او يد الله است، اگر دستش را دراز مي کند احتياج به دست ما ندارد و مي  خواهد دست ما را بگيرد و به خدا برساند. آدم اگر اين را نفهمید «نکث» میکنه اما اگر فهمید مي  فهمد نقض بيعت در سختي  ها، وقتی کار سخت شد خودت را کنار مي  کشي تو ضرر مي  کني، خدا احتياج ندارد. خداي متعال مي  خواهد در اين کوره تو را سالم عبور بدهد، خدا مي  خواهد تو را بزرگ کند و از دل سختي  ها با بزرگ شدن عبور بدهد «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك  * وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَك »(شرح/1-2) میخواهد تو را با بزرگ شدن عبور بدهد اگر نمیخواهی نیا «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى  نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى  بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً».
بعد ديگر داستام مخلّفين شروع مي  شود «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ»(فتح/11) ما تو را به سمت مکه فرستاديم، اعراب نيامدند. قريش به هيچ وجه حضرت را راه نمي  داد، نزديک بود جنگ شود. حضرت بيعت رضوان را گرفتند. گفتند: حاضر هستيد تا پاي جان بايستيد؟ همه بيعت کردند الا معدود از منافقين که بيعت نکردند و بعد دائماً با حضرت مخالفت مي  کردند که اين چه صلحي بود. عزت ما را از بين بردي که نزديک مدينه اين آيه نازل شد. «انا فتحنا لک فتحاً مبينا» ما براي تو فتح مبين کرديم و اينها نمي  بينند. يک عده  اي راه افتادند و حضرت بيعت رضوان را گرفت. پس حضرت اينها را با خود برد و به بيعت رضوان رساند.
يک آيه به آخر مي  فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ  رَسُولَهُ  بِالْهُدى  وَ دِينِ الْحَقِّ»(فتح/28) او اين رسول را فرستاد با دو سرمايه «لِيُظْهِرَهُ» مي  خواهد غلبه مطلق ايجاد کند. غلبه براي اين رسول است. اما «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»(فتح/29) او رسول خداست، فتح براي اوست و دين براي اوست ولي آنهايي که با اين رسول همراه مي شوند در اين فتح مبين و در اين فيوضات، براي اينها پنج خصوصيت مي  گويد «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى  عَلى  سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً».
تمام مسأله اين است، بحث همراهي ولي خدا و همراهان و فوز همراهان، هرچه داستان اينها را ببينيم بايد ببينيم همراهي با حضرت چقدر فوز دارد و خدای متعال در اين فتحي که براي نبي اکرم مي  کند يک همراهاني براي حضرت قرار مي دهد و اين خيلي مهم است. نعمت بالاتر از اين است که به ما اجازه بدهند در اين فتحي که خداي متعال براي رسولش مي کند ما هم باشيم؟ ما کجا و امام حسين علیه السلام کجا؟ خداي متعال براي امام حسين در عاشورا فتح مي کند و به حر هم اجازه مي  دهد بيايد. کسي که با رسول راه مي  رود خدا نعمت را براي رسول تمام مي کند و پَر آن ما را مي  گيرد، سفره عالم براي اميرالمؤمنين پهن شده است.
پی نوشت ها:
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200
(2) تفسير القمي، ج 2، ص: 314