نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

تفسیر سوره مبارکه کوثر / فاطمه(س) ادامه نبی اکرم در دو ظرف قرآن و ائمه / عبور به سمت عصر ظهور با کوثر

متن زیر جلسه 87 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 22 فروردین ماه سال 94 برگزار شده است. بحث این جلسه در باب تفسیر سوره مبارکه کوثر است. در این گفتگو آمده است برای کوثر معانی بسیاری گفته شده است اما آنچه که به مضمون سوره هم ارتباط داشته باشد معنای خیر کثیر است. این کوثر یک جریان وجودی بعد از نبی اکرم و ادامه وجودی، ادامه نسل، ادامه آثار نبی اکرم را تضمین می کند. بعد از این که نبی اکرم هدایتشان و دعوت را شروع کردند و بعد از دعوتشان اهداف روشن شد، یارگیری شروع شد و صف بندی های مقابل حضرت هم شروع شد. دو صف بزرگ مقابل حضرت می بینیم یکی صف کفار و یکی صف منافقین که دو صف بزرگ با امکانات فراوان هستند که در قرآن از امکانات آن ها صحبت به میان آمده است. جریان نفاق که دارای امکانات فراوان هم بوده است و حتی هم فکریهایی با جریان کفر خارج از دنیای اسلام هم می کرده است، داخل خانه خود حضرت هم نفوذ کرده بودند که این در سوره تحریم توضیح داده شده که این قدر آن جریان سنگین است که خدای متعال در سوره تحریم خطاب به مومنین می فرماید: هوای خودتان را داشته باشید که این جریان شما را با خودش نبرد. و محاسبه این جریان این است که این مسیر ادامه پیدا نمی کند چون از یک طرف تلقی شان این بود که این کار تمام شده است و حضرت ادامه وجودی و نسل و فرزند پسری ندارند و از یک طرف دیگر هم این پیامبر به تنهایی مأمورند همه عالم را هدایت بکنند و تنها هستند. از طرفی هم این جریان برنامه ای داشت که نسلی را از پیامبر به نفع خودش داشته باشد و از این جهت ازدواجایی هم صورت گرفته بود؛ اما همه این طرح ها با وجود حضرت فاطمه زهرا باطل شد؛ زیرا ادامه وجودی و دعوت و هدایت و نور نبی اکرم با حضرت زهرا است. این کوثر را خدا وقتی به پیغمبر داد دیگر کسی که با پیامبر درگیر می شود و صف بندی می کند او است که ابتر می شود و ناتمام می ماند. در یک طرف جبهه دشمن و شانئین و مبغضین و کینه توزین پیامبر است و در یک طرف هم پیامبر و این کوثر است که هم ادامه وجود نبی اکرم است هم مسیر آن ها را قطع می کند. فاطمه طمع همه دشمنان را در دین نبی اکرم قطع کرده است. آنها می دانند دستی و راهی ندارند و نمی توانند مصادره بکنند. بنابراین خدا وقتی حضرت زهرا را داد خودش او را فاطمه نامید که جدا کننده و قطع کننده طمع آن ها است. حضرت زهرا ظرف نزول قرآن و ظرف ائمه علیهم السلام هستند که دو بازمانده رسول الله بعد از ایشان و در واقع ادامه خود وجود حضرت هستند. حضرت فاطمه زهرا با تحمل بلا عالم را دردوره ای که طاغوت حجابی بر نور نبی اکرم انداخته است سیر می دهند تا به دوران ضحای این نور یعنی ظهورامام زمان برسد. امام زمان مزد حضرت زهرا در بلای سیدالشهدا هستند. هم عبور مومنین در دوران غلبه جبهه نفاق و کفر و هم رفع کلی این فتنه با حضرت زهرا سلام الله علیها است. لذا می شوند کوثر لذا کسی که کوثر دارد دشمنش ابتر است...

سوال: در ادامه مباحث تفسیری به مناسبت ایام ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها بحث سوره مبارکه کوثر را شروع می کنیم. در خدمت استاد هستیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم. سوره کوثر کوچک ترین سوره قرآن و جزء پر بار ترین و پر برکت ترین سوره های قرآن است. در خصال مرحوم صدوق است که اگر کسی مداومت بر این سوره بکند در نماز های مستحب و واجب در قیامت حتماً از حوض کوثر به او خورانده می شود و جالب تر این است که در محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در بهشت قرار می گیرد. این سوره تا این اندازه می تواند دستگیری از انسان بکند؛ چون قرآن شفاعت می کند؛ زیرا قرآن یک کلام صامتی نیست که ساکت و خاموش باشد؛ بلکه یک حقیقت زنده ای است که از عالم بالا آمده و جاریست و از ما دستگیری می کند و ما را سیر می دهد. درجات ما در قیامت به اندازه برخورداری از قرآن است. اگر کسی به این سوره متوسل باشد و انوار و حقیقت این سوره در جان و دلش بنشیند این سوره می تواند ما را تا آن جا برساند. در این سوره خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم خطاب می کنند «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» ما به شما کوثر را عطا کردیم عطا غیر ایتاء است؛ یعنی بخشیدیم به شما و تمام شده و ملک حضرت است. ما به شما کوثر را بخشیدیم و عطا کردیم بنابراین «فَصَلِّ لِربِّكَ وَانْحَرْ» برای پروردگارت نماز به جای بیاور و نحر کن. ظاهرش این است که برای حفظ و شکر این نعمت «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» آن کسی که کوثر به او داده شده صلاة لرب انجام دهد و نیز دستور به نحر هم داده شده است.

سه احتمال برای «نحر» ذکر شده است؛ دو تا در روایت است اول آنکه به شکرانه نعمت شتر قربانی کن. که قربانی کردن شتر به شیوه نحر است؛ دوم این که در روایات فریقین و در کافی و غیر آن هم آمده است که فرمودند: در موقع نماز که تکبیرات را می گویید، چه تکبیر افتتاحیه که وارد نماز می شویم و چه تکبیر قبل از رکوع و بعد از رکوع و قبل از سجده و بعد از سجده، دستان را تا مقابل نحر و گلوگاه خودتان بالا بیاورید. که این امر در روایات توضیح داده شده که اشاره به آن حالات باطنی و استکانتی است که باید انسان در نماز داشته باشد، چون بین حالات ظاهری ما و اسرار نماز ارتباط است؛ مثلاً ما در حالت سجده که حالت قرب صلوة است مواضع سبعه خودمان را (هفت موضع) روی زمین و روی خاک می گذاریم یا در رکوع تا زانو خم شویم؛ یا در قنوت باید دستانمان را مقابل صورت بالا بیاوریم. این ها اشاره به یک حالات باطنی است و در اسرار الصلوه، بزرگان این ها را توضیح داده اند. لذا در روایات این است که موقع نماز دست ها را مقابل نحر بالا ببرید که طبق روایت زینت نماز است و نماز سماواتی ها و ملائکه این طور است و خواسته اند که به این شکل نماز بخوانیم؛ روایت هم اشاره دارد که این ناظر به مقام استکانت است؛ یعنی اظهار عجز و ناتوانی و نداری و شکستگی در مقابل خدای متعال که در باطن نماز باید اتفاق بیفتد. در تکبیرات صلوة (نماز) این ناظر به آن حال است و آن حال را در انسان محقق می کند؛ چون ظاهر نماز و رفتاری که در نماز به ما گفتند داشته باشیم متناسب با حالاتی است که در نماز در انسان باید اتفاق بیفتد؛ بی جهت نیست می گویند: رکوع بروید سجود بروید دو زانو بنشینید موقع تشهد خواندن به حالت خاص بنشینید؛ این ها اشاره به آن حالت باطنی است که در نماز گزار باید اتفاق بیفتد. اینجا خطاب است به پیامبر که شما به شکرانه این نعمت، نماز و در عبادت «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر» نمازت هم باید نمازی باشد که همراه با استکانت باشد.

معنای سومی که گفته اند اعتدال در قیام در موقع نماز است؛ یعنی به گونه ای بایستید که موضع گلوی انسان و پشت، استوار باشد؛ بعضی ها ترجمه کردند استوار ایستادن است. پیامبر صلاتشان دائمی است «عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»(معارج/23) یعنی همه کارشان صلاة است که آن هم صلاة لرب (نماز برای خدا) است. همه حیاتشان استواری در مسیر و در هدایت جامعه است و هیچ تزلزل و لغزش و شکستگی در ایشان پیدا نشده تا کار را به مقصد رسانده اند. بعد می فرماید «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» آن کسی که دشمنی با شما می کند و بغض و کینه شما را در دل می گیرد او است که ناتمام و ناقص و بریده است و حتماً جریان وجودی شما ادامه پیدا می کند و فیض شما فیض دائمی است.

این ترجمه خیلی ساده و کوچک سوره بود. سوال این است که این کوثری که خدای متعال به پیامبر عطا کرده چیست؟ «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» این کوثر را برایش مصادیق زیادی گفته اند؛ مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان نقل کرده اند که تا 26 معنا هم بعضی برای این کوثر گردآوری کرده اند که معنایش یعنی علم یعنی قرآن یعنی نسل پاکی که خدای متعال به نبی اکرم داده که در صدرش وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها است. کوثر یعنی آن صفات کمالی که به نبی اکرم داده شده از این معانی برای کوثر گفته شده است؛ ولی علامه طباطبائی آن چه که اشاره می کند این است که می گوید حتماً باید این کوثر با آن انتهای سوره یک ارتباطی داشته باشد که ما به شما کوثر دادیم که دشمن شما آن کسی که بنای دشمنی می گذارد و با شما درگیر می شود و شما را متهم می کند به ابتر بودن او خودش ابتر است. پس این کوثر باید ارتباط داشته باشد به ادامه وجودی نبی اکرم که می فرماید دشمن شما ادامه وجودی ندارد و ابتر است و نسلش باقی نیست؛ اما هم خیرات شما و هم نسل شما بقا دارد؛ دامنه وجودی ظاهری و باطنی شما یک وجود جاری و ساری در همه عوالم و تاریخ است و این کوثر گویا یک جریان وجودی بعد از نبی اکرم و ادامه وجودی، ادامه نسل، ادامه آثار نبی اکرم را تضمین می کند. لذا می گویند به شما کوثر دادیم. پس در معنا کردنش باید به همین توجه شود که این چیزی است که ادامه وجودی نبی اکرم و ادامه مسیر و هدایت نبی اکرم را تضمین می کند.

وجود مقدس نبی اکرم «كَافَّةً لِّلنَّاسِ»(سبا/28)  است؛ آمده اند تا کفایت همه مردم را بکنند. دینی که خدای متعال به ایشان داده «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون»(توبه/33) این دینی است که بنا است غالب شود بر همه ادیان و ظاهر شود و همه عالم را فرا بگیرد؛ ولو دشمنان هم نخواهند، این مسیر حضرت فراگیر می شود و این هدایت حضرت عالم گیر می شود. گویا کوثر یک ارتباطی دارد با ادامه وجودی فیض حضرت و برکات وجودی حضرت که آن خیراتی که از حضرت ناشی و جاری می شود، همه عالم را فرا می گیرد و به یک صبح روشنی می رسد و یک نتیجه قطعی می دهد.

در مقابل گویا دشمنان می خواهند راه ادامه وجودی نبی اکرم را ببندند. پس هم این کوثر یک خیری است که موجب ادامه برکات حضرت می شود و بعید نیست که با توجه به ذیل آیه که معمولاً مفسرین گفته اند و اختصاص به مفسرین امامیه هم ندارد، که عاص بن وائل و عمر و عاص مصداق این آیه هستند و البته دیگران را هم گفته اند که پیامبر را متهم کردند به این که ایشان فرزندان پسرشان از دنیا رفتند، نسل ایشان مقطوع است.

ابتر بودن به معنی انقطاع نسل است و این کوثر به معنی ادامه نسل نبی اکرم است «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» اول آنکه مقابل انقطاع نسل است و دوم این که دعوت نبی اکرم و هدایت ایشان است و یک هدایتی است که ادامه دارد و ناقص و نا تمام نیست؛ دوام پیدا می کند. بنابراین کوثر هم مبدا ادامه نسل حضرت است، هم مبدا ادامه مسیر هدایت حضرت است.

این کوثری که خدای متعال به پیامبر عطا کرده که عرض کردم از قرینه با آیه آخر فهمیده می شود که چیزی است که ادامه هدایت و دعوت و خیرات و نسل نبی اکرم در وجود ایشان است، از نظر مفهوم لغوی معانی برایش کردند که شاید معنی اصلی و بهترین معنایی که با این سوره تناسب دارد و مرحوم طبرسی در مجمع البیان همین معنا را انتخاب کرده اند این است که کوثر یعنی خیر کثیر. ما به شما خیر کثیر دادیم، مبالغه را می فهماند فراوانی در خیر است. این خیر کثیر چیست؟ عرض کردم مصادیقی که برایش گفته اند فراوان است و ممکن است همه این ها مصادیق این کوثر باشند؛ ولی مفهوم لغوی کوثر یعنی خیر کثیر. این خیر کثیر را برایش معانی تفسیری کرده اند.

یک نکته مهم در اینجا این است که ما، بین خیر و امکانات فرق بگذاریم. ممکن است شما امکانات فراوانی داشته باشید ولی امکانات همیشه خیر نیستند؛ امکانات ممکن است مبدأ خیر برای انسان نشوند. این آیه در قرآن در سوره مبارکه مومنون است «أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ»(مومنون/55-56) آیا این ها این طور محاسبه می کنند که ما این ها را امداد می کنیم و این امداد الهی است که فرزند و مال و امکاناتی به آن ها می دهیم و ما داریم خیرات را به سرعت به سوی آن ها می فرستیم؟ این طوری نیست بلکه این ها متوجه نیستند. امکانات و امداد همیشه خیر نیست. ممکن است گاهی اوقات از نعمت هم تعبیر به خیر در قرآن شده باشد ولی همیشه خیر ملازم با نعمت نیست و امکانات برابر با خیر نیست؛ در جایی دیگر قرآن در سوره مبارکه توبه است که هم آیه 85 و با کمی اختلاف در آیه 55 می فرماید «فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ»(توبه/55)  این ها بهترین امکاناتی است که خدا به انسان می دهد اما همین ها شما را به اعجاب نیندازد این امکانات فراوانی که به این ها دادیم  اراده خدا به این تعلق گرفته است با همین امکانات با مال و با فرزند که به نظر می آید مایه آرامش انسان اند خدای متعال می خواهد با همین امکانات این ها را در دنیا به رنج بیندازد و جانشان را هم در حالی از بدن ها جدا شود که کافرند و در وادی کفرند یعنی همین امکانات مایه کفر و مایه رنج آن ها در عالم دنیا و کفرشان در موقع فراق از دنیا است.

سوال: پس الزاماً همیشه نعمت و امکانات خیر نیست؟

جواب: بله لزوما خیر نیست. بنابراین کوثر اگر به معنی خیر کثیر باشد به معنی امکانات فراوان نیست. بعد از این که نبی اکرم هدایتشان و دعوت را شروع کردند و بعد از دعوتشان اهداف روشن شد، یارگیری شروع شد و صف بندی های مقابل حضرت هم شروع شد. دو صف بزرگ مقابل حضرت می بینیم یکی صف کفار و یکی صف منافقین که دو صف بزرگ با امکانات فراوان هستند که در قرآن از امکانات آن ها صحبت به میان آمده است. اگر کسی بخواهد جریان منافقین و امکانات و نتایج کارشان و برخورد قرآن با آن ها را ببیند در سوره توبه خیلی خوب توضیح داده شده است. این دو آیه در مورد منافقین است که فرمود: «فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ»(توبه/55) این نفاق یک جریان بسیار گسترده ای هم بوده که هم در مدینه بوده «وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ»(توبه/101) یعنی در مدینه النبی یک عده ای هستند که شیوه شان شیوه منافقانه است و هم در اطرافیان وجود مقدس نبی اکرم بودند «إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ»(منافقون/1) که می فرماید: این منافقین می آیند محضر شما و بعد می گویند ما شما را پیغمبر می دانیم خدای متعال می فرماید خدا خود می داند تو رسول او هستی ولی شهادت می دهد این ها دروغ می گویند؛ در ذیل سوره منافقین ببینید پیداست عِده و عُده ای هم داشتند و خیلی قدرت داشتند و اطراف پیامبر بودند، ظاهراً در قضیه جنگ احد است که می فرماید «يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»(منافقون/8) اگر برگشتید خواهید دید که چگونه این ها را (اطرافیان حضرت) ذلیلانه از مدینه بیرون می کنیم «همُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّوا» آنان كسانى اند كه مى گويند: به كسانى كه نزد پيامبر خدايند انفاق مكنيد تا پراكنده شوند، (منافقون/7) پیداست دارای امکانات و عده و عُده بودند می گویند از این امکانات در اختیار آن ها قرار ندهید تا از دور نبی اکرم پراکنده شوند. از این بالاتر پیداست داخل خانه خود حضرت هم آمده اند که این در سوره تحریم توضیح داده شده که این قدر آن جریان سنگین است که ذیلش خدای متعال می فرماید «قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا»(تحریم/6) بروید هوای خودتان را داشته باشید که این جریان شما را با خودش نبرد. سوره تحریم نفوذ جریان نفاق را در خانه خود نبی اکرم توضیح می دهد «وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ...»(تحریم/4) خدای متعال تهدید های سنگین می کند و بعضی از همسران وجود مقدس نبی اکرم گویا پشت به پشت داده اند و می خواهند جریان سنگینی راه بیندازند. خدای متعال می فرماید: در این صف بندی یک طرف شما و جریان شما و جریان حامی شما است و یک طرف رسول است و جبرئیل و صالح المومنین (چه صف بندی عظیمی است) بعد هم به مومنین هشدار می دهد «قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا»(تحریم/6) این آتشی که به پا شده مواظب باشید شما را با خودش غرق نکند. یک چنین جریان عظیمی از نظر قرآن اتفاق افتاده و بعد هم ذیلش داستان همسر فرعون و حضرت مریم را مطرح می کند به عنوان دو زن نمونه و به عکس آن طرف هم همسر حضرت نوح و لوط را مطرح می کند به عنوان دو زنی که در خانه پیامبرند و جهنمی می شوند؛ دو زنی هم که یکی در خانه فرعون است و دیگری حضرت مریم صدیقه سلام الله علیها است که سرآمد و اسوه بانوان می شوند.

پس یک چنین جریان هایی اطراف نبی اکرم با امکانات و اقتدار فراوان است و محاسبه شان این است که این مسیر ادامه پیدا نمی کند چون از یک طرف نسل نبی اکرم هست که وقتی فرزندان پسرشان از دنیا رفتند این ها تلقی شان این بود که این کار تمام شده است و حضرت ادامه وجودی و نسل ندارند و از یک طرف دیگر هم این پیامبر به تنهایی مأمورند همه عالم را هدایت بکنند. همانطور که قرآن می فرماید «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ»(سبا/28) یا فرمود: «رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ»(انبیاء/107) یک آدم این مأموریت عظیم را دارد و می خواهد همه را دستگیری بکند و همه را از کوثر و حقایق معنی که به او داده اند بنوشاند و همه را سیراب بکند، این پیامبری که آمده همه را از سرچشمه های توحید سیراب بکند، به حدی تنهاست که این جریان نفاق احساس می کنند این راه دیگر ادامه ندارد. این پیامبر آمده اما تمام می شود و هم دعوتش تمام می شود هم ادامه وجودی و نسلش تمام می شود.

خدای متعال در مقابل این جبهه عظیم یک کوثری به پیامبر داده است. آن ها امکانات فراوان تدبیرهای گسترده یارهای فراوان در درون جبهه اسلام و بیرون دنیای اسلام به هم پیوسته دارند. در سوره توبه و غیرش استفاده می شود که اینها رای زنی های مستمر با قدرت های مادی و دشمنان نبی اکرم و با جبهه کفار داشتند. یک جریان پیوسته ستون پنجمی و جریان نفوذی در دنیای اسلام، یک جریان بیرون که یک نقشه کامل دارند.

پیامبر گرامی تدبیرشان تدبیر پایدار است. پیامبر برای سال از یک تا دهم هجرت یا از اول بعثتشان تا 23 سال کار نمی کردند «كَافَّةً لِّلنَّاسِ»(سبا/28) حضرت یک نقشه ای برای همه عوالم و برای همه تاریخ دارند. دستگیری و هدایت است. رحمة للعالمین است.

آن طرف هم یک نقشه پایدار دارند و در این درگیری محاسبه روی امکانات و قدرت خودشان و توانایی هایشان می کنند که واقعاً توانایی های پیچیده ای هم بوده و نه فقط امکانات ظاهری پیچیده ای داشتند؛ بلکه باطناً هم پیچیده بوده است. صف بندی بوده. قرآن وقتی صف بندی را توضیح می دهد یک طرف آیه نور است و یک طرف آیه ظلمات است؛ یک طرف ولایت نبی اکرم و اهل بیت را نشان می دهد و یک طرف ولایت اولیاء طاغوت است و سوم هم ندارد. این دو، جریان پیچیده طاغوت و جریان با عظمت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. یک صف بندی به این کیفیت اتفاق افتاده که ادامه وجودی نبی اکرم و ادامه راه و پرتو و نسل نبی اکرم را تمام شده می دانند و می گویند او نه نسل دارد و نه دینش باقی است و با این نقشه ای که ما می رویم کار تمام شده است.

سوال: در این جا حضرت زهرا سلام الله علیها متولد شده بودند؟

جواب: ظاهراً این سوره بعد از تولد حضرت زهرا سلام الله علیها است. این کوثری که خدا به پیامبر عطا کرده که ادامه وجودی نبی اکرم است چیست؟ این نکته را اشاره بکنم که آن حقایقی که در عصر ظهور اتفاق می افتد این طور نیست جدای از امام باشد؛ بلکه تجلی خود امام است؛ اگر عدل است اگر حیات است اگر نور است، در واقع ظهور تجلی امام و فرع بر امام است. امام کلمه عدل است. حالا در مقابل این جریان خدای متعال یک چنین کوثری به پیامبر داده است. این خیر کثیری که ادامه وجودی نبی اکرم را عطا می کند؛ جزء سرمایه های خود حضرت است؛ قوای خود حضرت و جان خود حضرت است. یک چیزی بیرون از حضرت یا یک ملک اعتباری که جزء حقایق وجودی پیامبر باشد، تلقی نکنید کوثر ادامه وجودی خود اوست از قوای باطنی و ظاهری خود حضرت است. حضرت فتح الفتوح می کنند همه عالم و اهل راه را به توحید می رسانند نه این که امکاناتی در بیرون است «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» این چه امکانی است که خدای متعال به پیامبر داده است؟ این کوثر است که جزء سرمایه ها و درآمد های خود حضرت و سرمایه وجودی و ادامه خود حضرت است که ادامه راه حضرت را تمام می کند. به عکس «انَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» این کوثر را خدا وقتی به پیغمبر داد دیگر کسی که با پیامبر درگیر می شود و صف بندی می کند او است که ابتر می شود و ناتمام می ماند. در یک طرف جبهه دشمن و شانئین و مبغضین و کینه توزین پیامبر است و در یک طرف هم پیامبر و این کوثر است که هم ادامه وجود نبی اکرم است هم مسیر آن ها را قطع می کند.

سوال: در واقع تمام معادلات آن ها را به هم می ریزد؟

جواب: بله همین کوثری که خدا داده. حال کوثر چیست؟ من اول یک روایت می خوانم بعد دو احتمال عرض می کنم. وجود مقدس فاطمه زهرا را خدای متعال به فاطمه نام گذاری کرده است. در روایات اسماء حضرت عندالله نه اسم اند؛ در روایتی که در علل الشرایع مرحوم صدوق نقل کرده اند و خیلی روایت عجیبی است، حضرت نه نام عندالله دارند؛ این نام گزاریهایی که ما انجام می دهیم، اعتباری نیست زیرا ما متناسب با فضای روحی و اجتماعی مان نام گذاری می کنیم؛ اما یک زمان یک کسی عندالله این اسامی را دارد؛ یکی از اسامی حضرت عندالله که خدای متعال نام گذاری کرده اند فاطمه است. برای فاطمه وجوهی گفته اند: از جمله این که خلایق از معرفت او مفتون و جدا هستند؛ یا آن چنان عبادت کرده که نه فقط خودش، بلکه همه محبینش را از جهنم نجات داده و جدا کرده است. یکی از معانی که در روایت دارد این است که خدا او را فاطمه نامید چون طمع دشمنان نبی اکرم را قطع کرد. این ها طمع هایی در دین نبی اکرم داشتند. در روایت است که به حضرت امام حسن عسکری عرض کردند: این جبهه نفاق که اطراف حضرت نبی اکرم بودند، زود آمدند آن موقع که ایمان آوردند حضرت قدرتی نداشت، پس ایمانشان یک ایمان ظاهری نیست. حضرت فرمود: نه؛ مسئله این نیست. این ها نه آن موقع دنبال قدرت آن موقع بودند و نه ایمان حقیقی داشتند؛ آن ها می دانستند که این پیغمبر است و می خواستند ادامه راه را در اختیار بگیرند؛ نقشه برای ادامه راه داشتند و عملیاتی هم کردند. این روایت عین واقع است؛ جریان نفاق قوی که به پیغمبر پیوستند طمع در ادامه راه نبی اکرم داشتند و حتی در روایت دارد که جزء طمع هایی که کردند این بود که می خواستند از پیامبر یک نوع نسلی از طریق آن ها باقی بماند و می دانید که ازدواج هایی هم اتفاق افتاد و خدای متعال از قبل علم داشت و می دانست این وجود مقدس طمع آن ها را قطع می کند و لذا او را فاطمه نامید؛ ولو این که آن موقع آن ها متوجه نبودند ولی بعد متوجه شدند.

فاطمه طمع همه دشمنان را در دین نبی اکرم قطع کرده است. آنها می دانند دستی و راهی ندارند و نمی توانند مصادره بکنند. بنابراین خدا وقتی حضرت زهرا را داد خودش او را فاطمه نامید که جدا کننده و قطع کننده طمع آن ها است. می دانست آن ها طمع می کنند و حتی تا این مرحله پیش می آیند که می خواهند در نسل نبی اکرم و از آن طریق قدرت را به دست بگیرند، فاطمه زهرا سلام الله علیها طمع همه جبهه کفر و نفاق را نسبت به نبی اکرم قطع کرده است.

اگر ما کوثر را یک حقیقتی بدانیم که خدای متعال به نبی اکرم عطا کرده که خیر کثیر است؛ سراسر خیر است و فقط امکانات نیست؛ خیر است و همه این امکانات و همه این شرایط را به نفع نبی اکرم تغییر می دهد. خیر کثیر برای نبی اکرم است. همان امکانات کم به وسیله این وجود مقدس به بهترین شرایط تبدیل می شود و راه بر دشمن بسته می شود. این قاعدتاً با توجه به این که هم ادامه وجودی نبی اکرم و هم نسل نبی اکرم در این سوره است؛ تقریبا مصداق حقیقی اش مربوط به حضرت زهرا سلام الله علیها می شود.

ائمه همه از نسل حضرت زهرا سلام الله علیها هستند و فرزندان رسول خدا هم هستند. بزرگان ما مفصل بحث کرده اند چون بعضی گفته اند فرزندان دختر که فرزند نمی شود؛ در روایات نبوی که فریقین دارند ائمه نسل نبی اکرم و ادامه وجودی نبی اکرم اند. حالا در عالم باطن چه اتفاق افتاده نمی دانیم که خدای متعال ادامه وجودی حضرت رسول را در وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داده است.

در مورد ادامه ظاهری هم من در یک کلمه اگر بخواهم اشاره کنم این است که خدای متعال دو خیر به پیامبر داده که قوای پیامبر در این عالم هستند و با این قوا کار را حضرت پیش می برند. یکی قرآن است «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ»(ابراهیم/1) که مهیمن بر کتب همه انبیا است و همه اسرار عالم در آن است و واقعاً چیز عجیبی نیست که خدا به پیامبر عطا کرده است و یکی هم ائمه علیهم السلام هستند که ادامه وجودی خود نبی اکرم اند. حضرت در حدیث معروفی که فریقین هم نقل کرده اند روز های آخر حیاتشان مکرر می فرمودند «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ»(1) خود این نشان دهنده این است که ادامه وجودی پیامبر است؛ یعنی من می روم این دو ادامه وجودی من هست؛ این دو حقیقتی است که با حضرت هم آمده اند. قرآن که با پیامبر آمده ائمه هم همین طور هستند. چناچه «نور» در آیه سوره مبارکه اعراف تفسیر شده به امیرالمومنین که نوری است که با پیامبر در این دنیا نازل شده است؛ نه جای قرآن این جاست و نه جای اهل بیت. این هر دو نور که تضمین کننده ادامه راه نبی اکرم اند اگر خدا این دو را به نبی اکرم نمی داد ادامه دعوتش ناتمام بود «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»(رعد/7) بیداری را حضرت برای همه عالم ایجاد می کند و ادامه هدایت نبی اکرم از طریق ائمه واقع می شود. در روایات است که منذر نبی اکرم هستند و هادی ما ائمه هستیم.

این هدایت در عرض هدایت نبی اکرم نیست؛ بلکه هدایت نبی اکرم از طریق ائمه جاری می شود؛ هدایت نبی اکرم از طریق قرآن جاری می شود. بحث تنزل هدایت الهی در چهار مرحله در آیه نور توضیح داده شده «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ»(نور/35) مرحله اول اینکه همه این هدایت به خدا برمی گردد؛ نور همه عوالم به الله تبارک و تعالی برمی گردد. این نور مثلی دارد؛ یعنی نور نبی اکرم که همه کائنات با او هدایت می شوند و نور الهی، متمثل شده است. در یک روایتی که در توحید صدوق آمده است: مَثَل نور نبی اکرم وقتی می خواهد در عوالم وجود جاری شود یک چراغ دان است. این چراغ دان «نُّورٌ عَلَى نُورٍ» می باشد. این نور در مرحله چهارم تنزل کرده «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا»(نور/36) در خانه های انبیاء و خانه های ائمه و خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها می آید. پس تنزل نور و هدایت نبی اکرم که مَثَل نور خداست وقتی در عوالم می خواهد جاری شود، می شود چراغ دانی که نور نبی اکرم و نور قرآن و نبوت نبی اکرم در این چراغدان جاری می شود. این چراغدان هم به حضرت زهرا تفسیر شده و هم به ائمه تفسیر شده است. یعنی نور حضرت زهرا، نور قرآن و نور ائمه ادامه وجودی خود نبی اکرم و در قلب نبی اکرم هستند.

«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ»(نور/35) بنابراین نبی اکرم وقتی نورش می خواهد جاری شود مثل چراغ دان است در این چراغ دان چراغ هایی روشن شده و آن چراغ دان قلب نبی اکرم است و نوری که در آن است نور نبوت است این چراغدان هم قرآن می شود و یک جای دیگر هم چراغ دان حضرت زهرا هستند و نوری که در آن است ائمه هستند و هر دو هم درست است یعنی مشکات نور نبی اکرم، حضرت زهرا و قرآن و ائمه می شود.

سوال: این انوار همه اش نور نبی اکرم است؟

جواب: بله خود حضرت زهرا هم می دانید که ظرف نزول قرآن و ائمه هستند؛ «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»(قدر/1) هم قرآن در ظرف وجودی حضرت زهرا نازل شده و هم ائمه انوارشان از حضرت زهرا تجلی کرده است. لذا آن حقیقتی که خدا به پیامبر عطا کرده که هم قرآن در ظرف او تجلی می کند هم انوار ائمه تجلی می کند. در واقع مشکات نور نبی اکرم، حضرت زهراست و بعد این نور نبی اکرم است که در مشکات حضرت زهرا یعنی در این چراغ دان تجلی می کند و بعد در خانه های انبیاء اولیاء می آید. لذا در این خانه ها است که انسان ها می توانند به توحید برسند. بنابراین ادامه وجودی و دعوت و هدایت نبی اکرم با حضرت زهرا است.

نکته دوم این است که این کوثری که خدا به پیامبر داده هم ادامه وجودی اوست هم ادامه نسل اوست هم ادامه کتاب اوست هم ادامه هدایت اوست هم ادامه نور اوست و هم قطع طمع دشمنان است یعنی حضرت زهرا طمع و راهشان را قطع کرده است. در آن روزی که آن اتفاقات بعد رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم افتاد، «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ»(سبا/20) بدگمانی خودش را ابلیس محقق کرد و خیال می کرد کار تمام شده در روایات دارد سرانش را جمع کرد و از نو تاج گذاری کرد و گفت بروید جشن بگیرید؛ به نظر من حضرت زهرا را ندیده بود و این وسط از این موضوع فقط غفلت کرده بود. فراز دومی که می ماند این است که این کوثر چطور طمع دشمنان را قطع کرد.

این کوثر ادامه وجودی خود حضرت است نه چیز دیگر. کوثری است که به ایشان عطا شده و قرآن و ائمه در ظرف وجودی ایشان به نبی اکرم عطا شده است ادامه نسل حضرت ادامه ظاهری و باطنی حضرت و ادامه هدایت و شفاعت حضرت و مانع ادامه مسیر دشمنان است که آن ها را کور می کنند.

سوال:به قرار قرآنی روزانه رسیده ایم که آیات 20 تا 28 سوره مبارکه لقمان است. ادامه بحث را از استاد می شنویم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. من یک آیه از سوره لقمان می خوانم «وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ»(لقمان/27) می گوید اگر همه درختان زمین قلم شوند و این دریاها را هفت دریای دیگر هم کمکشان بکنند تا دوات و مرکب شوند و شروع کنند به نوشتن، کلمات الهی تمام نمی شوند. این کلمات الهی چه هستند؟ یک روایتش را من می خوانم فرمود: فضائل نبی اکرم و اهل بیتشان و مقامات آن ها کلماتی هستند که اگر همه دریاها مرکب شوند و همه درختان قلم شوند نمی شود آن فضائل را نوشت. بنابراین فقط خود خدای متعال این ها را مدح می کند. عرض کردم این کوثری که خدا به نبی اکرم داد بعضی معانی لطیف دیگری هم گفته اند که مجال نداریم بحث کنیم؛ بعضی ها گفته اند اصلاً بهره برداری از کمترین شرایط حضرت می کرده است یعنی با هیچ، همه کار می کرد. خدا این را به حضرت داده بود. آن معنای لطیف هم در جای خودش باید مورد توجه قرار بگیرد؛ اما این معنایی که کوثر را حقیقتی می دانیم که خدا به پیامبر داده جزء حقایق وجودی نبی اکرم و ادامه راهش و ادامه دعوت و قطع طریق دشمنان است، چطور قطع طریق دشمنان می کند؟ قرآن با بیان خودش نقشه نفاق و کفر مقابل نبی اکرم را توضیح می دهد. با بیان های لطیف و عجیب، گاهی می فرماید «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى»(لیل/1) یک شبی آمده غشای نور نبی اکرم شده است؛ گاهی می فرماید «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا»(شمس/1-4) این را مکرر ترجمه کردیم که شمس وجود مقدس نبی اکرم است؛ قسم به خورشید و پرتو او. پرتو این خورشید که عوالم را روشن می کند دین نبی اکرم است «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ»(توبه/33) این دینی که خدا به پیامبر داده پرتو وجودی نبی اکرم و شعاع خود نبی اکرم است. قمر وجود مقدس امیرالمومنین اند. روزی که این خورشید را تجلی می دهد وجود مقدس امام زمان است؛ شبی که حجاب و غشا این نور شده جریانی است که حجاب شده یعنی جریان کفر و نفاق است که از آن قرآن به شب تعبیر می کند؛ گاهی تعبیر می کند به «وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ»(فجر/4) که دولت دشمنان نبی اکرم است که تا ظهور امام زمان این دولت ادامه دارد، دولت شیطان و ابلیس است. پس تعبیر قرآن نسبت به وقایع و اتفاقات با بیان خودش است. گاهی می فرماید «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى»(لیل/1) دولت ائمه جور که غشاء ولایت نبی اکرم و اهل بیتش شد؛ آن لیلی که مانع تجلی نور نبی اکرم شد.

روایت عجیبی است که می فرماید: والشمس، وجود مقدس امیرالمومنین اند. ضحها قیام امام زمان علیه السلام و پرتو نبی اکرم و امیرالمومنین است. پس شمس هم نبی اکرم و هم امیرالمومنین است و ضحی قیام امام زمان می شود. در قیام امام زمان نور نبی اکرم تجلی پیدا می کند. لذا حضرت به این آیه تمسک کردند «وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»(طه/59) که ظاهرش در مورد قوم فرعون است که وقتی بنا شد برای صف بندی با موسای کلیم بیایند و حضرت معجزه اش را بیاورد و آن ها سحرشان را بیاورند، فرعون گفت مردم موقع ضحی جمع شوند که وقتی است که خورشید بالا می آید و حشری داشته باشند و همه برانگیخته می شوند، لذا روز قیامت تعبیر به حشر می شود. در ظهور حضرت هم یک حشری اتفاق می افتد و همه زنده و برانگیخته می شوند. حضرت فرمود «وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»(طه/59) این ضحی مقصود ظهور امام زمان است که ضحای عالم است «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»(شمس/1) و پرتو خورشید نبی اکرم و امیرالمومنین آن موقع عالم را روشن می کند.

پس بنا است چنین اتفاقی بیفتد یک «والیل» آمده و حجاب شده است. به نظر می آید در غدیر آرام آرام باید این اتفاق می افتاد، حضرت از حقیقت ولایت پرده را بالا زدند؛ باید عالم روشن می شد، اما یک غشائی آمد. پس اول این غشاء باید برداشته شود و این شب باید تمام شود و این پرده باید برداشته شود و دوم این که مومنین در این دوران شب و در این ظلمت به نور برسند؛ هر دو با حضرت زهرا است. حضرت هر دو کار را کردند. یک بحثی پارسال داشتیم در همین سمت خدا در مورد این که عبور از حجب ظلمانی و نورانی تا رسیدن به مشکات نور و سرچشمه نور با حضرت زهرا واقع می شود؛ حضرت می خواهند همه را به سرچشمه نور برسند به «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ» (نور/35) هدایت بکنند که با حضرت زهرا واقع می شود. هم جمع شدن این ظلمات در عالم با حضرت زهرا است و هم عبور مومنین به سلامت از این ظلمات با حضرت زهرا است؛ اما جمع شدنش در ظهور واقع می شود «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى»(لیل/1-2) این غشا و حجاب با ظهور امام زمان برداشته می شود؛ این شبی که در حال سیر است و پوشش نور خورشید شده یک فجری دارد «وَالْفَجْرِ» فجرش امام زمان است. عبور عالم از این شب و رسیدن به فجر و ظهور امام زمان مزد حضرت زهرا است. «يا مُمْتَحَنَةُ» که در زیارت نامه حضرت زهرا آمده است این است که قبل از این عالم حضرت زهرا با خدا میثاق شفاعت بستند و آمدند در این عالم و حاضر شدند تا بلا بکشند که همه را برسانند و راه نبی اکرم ادامه پیدا بکند.

سوال: در واقع تجلی نور نبی اکرم و امیرالمومنین توسط حضرت زهرا در عصر ظهور اتفاق خواهد افتاد؟

جواب: به وسیله امام زمان؛ ضحی قیام امام زمان است که نور نبی اکرم که والشمس اند نور امیرالمومنین که والشمس است در آن تجلی می کند. این ظهور مزد حضرت زهراست. حضرت با خدا عهد بسته که بلا بکشد و با این بلا ظهور واقع شود. لذا در روایت است که مزدی که خدا به حضرت زهرا داده اند در مقابل مصیبت سیدالشهدا این است که نسل ائمه از جمله امام زمان را از طریق سیدالشهدا در نسل حضرت زهرا قرار دادند. داستانش در روایت این است که وقتی خدای متعال می خواست سیدالشهدا را به حضرت زهرا بدهد ذیل این آیه «وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا»(احقاف/15) ذیل این آیه حضرت فرمودند که مادر موقع وضع حمل که کراهت ندارد؛ نکته اش این است که خدا به ایشان خبر داده بودند که سیدالشهدا با این عظمت آن ابتلاء را هم دارد؛ ابتلاء حضرت سیدالشهدا هم شناخته شده نیست؛ این بلاء عظیم بلاء حضرت زهرا است. حضرت با خدا به تعبیر من رفت و برگشت کردند و التماس کردند تا خدا یک چیز بیشتری در مقابل این بلا به سیدالشهدا بدهد و خدای متعال امام زمان را به سیدالشهدا داده است. ظهور نبی اکرم و ظهور امیرالمومنین، و رفع حجاب دشمنان نبی اکرم، شیطان و ابلیس و ظلمات اولیاء طاغوت، همه با امام زمان است و این مزد حضرت زهراست.

حضرت زهرا با بلاء خودشان عالم را به عصر ظهور می رسانند. عالم به نور امام زمان روشن می شود. نور امام زمان تجلی نور حضرت زهرا است که فرمود: «اخرج منه انوار ائمتی» یا «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة»(2) تجلی نور نبی اکرم و امیرالمومنین است. پس عبور کلی عالم از جبهه دشمنان است. عاشورا و امام زمان مزد حضرت زهرا هستند و حضرت زهرا با بلاء خودشان و با عهدی که قبل از عالم بستند، عالم را به ظهور می رسانند.

حضرت ابراهیم در قربانی کردن حضرت اسماعیل بالاترین ثواب ها را می خواست؛ به ایشان گفتند بروید در کربلا این ثواب برای حضرت زهرا است و آن بلاء است که عالم را به ظهور می رساند. در دوره تاریکی هم در دوره تاریکی سقیفه هم عبور از این جریان دشمنان نبی اکرم با حضرت زهرا است چون «سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»(قدر/5) اگر کسی به لیلة القدر رسید به سلامت به فجر عالم می رسد.

در آیه ظلمات هست که ظلمات آمد و آن نور نبی اکرم را پوشاند «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ»(نور/40) فتنه های دشمنان، طواغیت، اولیاء طاغوت، منافقین و کفاری هستند که با پیامبر دشمنی داشتند و الآن هم در عالم هست. یکی از چهره های پیچیده حجاب ظلمانی جریان مدرنیته است، یک حجاب عظیمی است؛ از ایدئولوژی اش تا فلسفه اش تا علم اش تا تکنولوژی اش تا ساختارهای اجتماعی که ایجاد کرده، همه یک حجابی انداخته است از این حجاب چطور می شود عبور کنیم؟ زیرا در این حجاب «وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورً ا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(نور/40) نوری که می شود با آن از این حجاب به سلامت عبور کرد تا وقتی که این حجاب برداشته شود؛ چون این حجاب در ظهور کنار می رود و عالم روشن می شود؛ اما قبل از این که برود کنار یک نوری لازم است که آدم از آن ظلمت عبور بکند، آن نور «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع- فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(3) اگر کسی در این ظلمات ماند و به حضرت زهرا و نور ائمه از ولد ایشان نرسید، در قیامت هم در حجاب تاریکی است. پس هم عبور مومنین در دوران غلبه این جبهه نفاق و کفر هم رفع کلی این فتنه با حضرت زهرا سلام الله علیها است. لذا می شوند کوثر لذا کسی که کوثر دارد دشمنش ابتر است.

پی نوشت ها:

(1) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 412

(2) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 625

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 195