نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه چهارم هیات سیدالشهداء قم/ امام محور اجتماع جامعه و حب اجتماعی مومنین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 7 آبان ماه سال 96 است، که در ایام ما صفر در هیات سیدالشهداء (منزل حاج آقای طباطبائی) ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ ما باید در این عالم موت و حیات مبتلا بشویم تا شاکله مان اصلاح بشود و جزو محبین خدا بشویم. اولین اثر این محبت این است که ما اولیاء خدا و مؤمنین را هم دوست خواهیم داشت چون خدای متعال آن ها را دوست دارد. ما باید تمام محبت ها و دشمنی هایمان بر اساس خواست خدای متعال باشد. شاخصه ایمان هم همین است که انسان مؤمنین را بیشتر دوست بدارد. حالا راه رسیدن به این معرفت الهی امام است و اوست که ما را می تواند به خدای متعال برساند و همچنین تنها کسی که می تواند محور جامعه بشود امام است چون اگر هر کس بخواهد به خواسته خودش عمل کند جامعه متحد نمی شود. ما اگر به محبت امام برسیم حالتمان طوری می شود که دیگر اموال خود را مال خودمان نمی بینیم و آن را برای امام می دانیم؛ برای همین سخاوت مند می شویم و اموال خود را در اختیار مؤمنین قرار می دهیم. حالا خود امام هم نسبت به خدا محبت دارد و همین محبت باعث شده که نسبت به مؤمنین هم محبت داشته باشد و فداکاری کند. امام سپر مؤمنین در برابر آتش است چون اگر امام نبود ما هم الان ایمانی نداشتیم نسبت به خدای متعال. حالا که امام انقدر نسبت به ما فداکاری می کند ما هم باید نسبت به امام وظیفه خود را انجام بدهیم و در محبت به جایی برسیم که جان و مالمان را در اختیار ایشان قرار بدهیم و هیچ منتی هم بر ایشان نگذاریم. در کربلا هم محبت امام به مؤمنین و هم محبت مؤمنین به امام کاملا نمایان بود.

اصلاح شاکله در دنیا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»(ملک/2) خدای متعال این دنیا را به گونه ای آفریده که سراسر آن ابتلاست. اگر کسی در این ابتلائاتی که خدای متعال برای انسان پیش می آورد مراقبت کند و طوری عمل کند که خدای متعال می خواهد، می تواند احسن عملا بشود؛ یعنی عقلش نورانی به نور محبت الهی و شاکله وجودی اش اصلاح بشود. اصلاح شاکله یعنی دست پیدا کردن به شاکله محبین.

اگر کسی به شاکله محبین دست پیدا کند تمام عمرش صرف بندگی خدای متعال می شود و این بندگی هم ناشی از محبت است. آن چه ما باید در این دنیا به آن برسیم همین است که جزو محبین شده باشیم و به مقام محبت دست پیدا کرده باشیم. تعبیر حافظ این است: «عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید/ ناخوانده نقش مقصود از کاروان هستی». آدم اگر نتواند جزو محبین شود، موقع وفات در ابهام از دنیا می رود و نمی فهمد برای چه آفریده شده و برای چه از این دنیا به دنیای بعد می رود. فقط محبین هستند که اسرار خلقت را می فهمند.

ایمان یعنی همین محبت خدای متعال، اگر انسان محب خدای متعال بشود همه اعمالش نورانی می شوند و انسان رنگ و بوی محبت خدا می گیرد؛ این همان «صِبْغَةَ اللَّه »(بقره/138) است. «صِبْغَةَ اللَّه » یعنی محبت خدا؛ لذا در روایات ما «صِبْغَةَ اللَّه » تفسیر می شود به ولایت معصومین که همان محبت معصومین و محبت خداست. همه اعمال انسان باید صبغه الهی پیدا کنند.

این محبت به خدا که سرمایه انسان است و باید در دنیا کسب کرد منشأ محبت به اولیاء الهی و مؤمنین می شود. در قدم اول محبت نسبت به معصومین شکل می گیرد و در قدم بعد مؤمنین. کسی که در مقام محبت خداست حتما قلبش متعلق به معصومین و پر از محبت معصوم است و این محبت از محبت خدای متعال جدا نمی شود؛ اگر کسی خدای متعال را دوست دارد حتما معصومین و اولیاء الهی را هم دوست می دارد و بلکه اگر کسی در محبت خدای متعال پیش رفت کرد، بی شک اولیاء خدا را هم بیشتر دوست می دارد.

خدای متعال به ابراهیم خلیل خطاب فرمود که خودت را بیشتر دوست داری یا پیغمبر آخرالزمان را؟ یعنی وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. ایشان عرضه داشتند که من پیامبر آخر الزمان را بیشتر از خودم دوست دارم. خدای متعال فرمود فرزند خودت، اسماعیل را بیشتر دوست داری یا سید الشهدا را؟ عرض کرد سید الشهدا را. ببینید اینجا جای بی حساب حرف زدن نیست و نمی شود حرف بی حساب زد. حضرت ابراهیم عرض کرد سید الشهدا را بیشتر دوست دارم. بعد از این برای حضرت روضه سید الشهدا را خواندند و به این واسطه آن مقام برای حضرت پیدا شد.

بنابراین اگر کسی به محبت الهی رسید بی تردید اثرش محبت اولیاء خداست. البته انسان اولیاء خدا را هم به اندازه تقربشان به خدای متعال دوست می دارد، لذا کسی که در محور محبت قرار می گیرد امام معصوم است. بعد از ائمه نوبت به مؤمنین می رسد. انسان باید کارش به اینجا برسد که نه فقط خدا را دوست بدارد، بلکه تمام دوستی های او در راستای محبت خداوند شود، «الْمُتَحَابُّونَ فِی اللهِ» بشود. اگر ما محبت خدا را به دل خودمان راه دادیم، محبتمان با مؤمنین هم برقرار می شود. در یک جامعه ایمانی ارتباطات سراسر بر پایه محبت است و هیچ وقت در آن جامعه خیانت و غل و غش اتفاق نمی افتد چون این ها برای دستگاه شیطان است.

عرض کردیم که محبت معصومین اثر محبت خداست یا به تعبیر دیگر اگر ما بخواهیم خدای متعال را دوست بداریم باید از طریق معصومین دوست بداریم؛ «مَنْ  أَحَبَّكُمْ  فَقَدْ أَحَبَ  اللَّه ». مگر معصوم در چه مقامی است که اگر بخواهی خدا را دوست بداری باید او را دوست بداری؟ امام صادق علیه السلام فرمودند «إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِم »(1) خدای متعال این طور خواسته است که از طریق کسانی شناخته شود و از طریق طاعت آن ها اطاعت شود و چون این اراده را داشته آن ها را، راه خودش قرار داده و آن ها وجه الله اند؛ «فَجَعَلَهُمْ  سَبِيلَهُ  وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه ».

در مقام محبت هم همین طور است؛ خدای متعال یک کسانی را دوست داشته که اگر کسی بخواهد خدای متعال را دوست بدارد باید آن ها را دوست بدارد؛ این را خدای متعال اراده فرموده است. بنابراین محبت آن ها محبت خداست و حرکت در مسیر محبت به این معنا همان حرکت در ولایت امام است. در روایات ما صراط مستقیمی که ما مکرر از خدای متعال می خواهیم که ما را به این صراط هدایت کند و ملازم این صراط قرار بدهد، به صراط محبت تفسیر شده است؛ صراط محبت و معرفت امام علیه السلام. امام است که راه محبت خداست. بنابراین اگر کسی بخواهد به محبت الهی برسد باید از طریق محبت امام سیر کند. «مَنْ أَحَبَّكُمْ  فَقَدْ أَحَبَ  اللَّه» حقیقت محبت الهی در چهره محبت امام ظهور پیدا می کند.

اگر کسی در مقام محبت خدای متعال قرار گرفت، محبت اولیاء خدا هم در وجودش پیدا می شود و بعد بر مدار این محبت، نسبت به مؤمنین هم محبت پیدا می کند. لذا در جامعه ایمانی به اندازه ای که ایمان مؤمنین کامل باشد، همه روابطشان محبت آمیز می شود.

شاخصه ایمان

در روایت است که هر دو مؤمنی که با هم برخورد می کنند، آن کسی که دیگری را به خاطر ایمانش بیشتر دوست دارد، ایمانش کامل تر است؛ هر چه مؤمنین ایمانشان کامل تر بشود محبتشان نسبت به یکدیگر بیشتر می شود. حقیقت ایمان محبت خداست که تبدیل می شود به محبت ائمه و آن هم تبدیل می شود به محبت بین مؤمنین، چون سرشت مؤمن متصل به امام است و از گل امام آفریده شده است «خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِینَتِنَا»(2). در جای دیگری فرمودند روح مؤمن از مرتبه جسم ما آفریده شده است لذا به ما متمایل اند و نمی توانند نباشند. مؤمن امام را دوست دارد و همان طور که امامش را دوست دارد بقیه مؤمنین را هم دوست دارد چون شعاعی از نور امام در هر فرد مؤمن هست.

در روایتی آمده شخصی به حضرت عرض کرد گاهی من غصه دار می شوم و هر چه تأمل می کنم نمی فهمم که چرا غصه دارم. حضرت فرمودند حتما یکی از برادران مؤمن تو غصه دار می شود؛ برای همین تو غصه دار می شوی. از حضرت پرسید چرا این طور می شود؟ حضرت فرمودند به خاطر این که مؤمنین با هم ارتباط عمیقی دارند و برادرند «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّه  »(3) هر مؤمنی برادر پدر و مادری مؤمن دیگر است؛ البته به حسب ظاهر این طور نیست ولی ما یک مبدأ مشترکی با هم داریم. حضرت توضیح دادند «أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة» هر مؤمنی از نور الهی آفریده شده و در دامن رحمت الهی پرورش پیدا کرده است. بنابراین یک دلیل این که رابطه مؤمنین بر اساس محبت است این است که در هر مؤمنی شعاعی از نور امام است. لذا علامت ایمان این است که انسان مؤمنین را دوست بدارد و یک رشته محبت بین او و سایر مؤمنین باشد.

پس رابطه ما و خدای متعال باید بر اساس محبت باشد. این مقام خیلی رفیعی است ولی شدنی است. ما فکر می کنیم این حرف هایی که در دعاها و زیارات و روایات معصومین و آیات قرآن آمده است مال دیگران است در حالی که ما هم به همین امور دعوت شده ایم. به ما گفته اند باید در حین عبور ازدنیا شاکله تان آرام آرام اصلاح بشود و جزو محبین خدای متعال بشوید.

البته آدم خودش را که نگاه می کند می بیند خیلی فاصله دارد و هنوز خود پسندی دارد و نمی تواند از محبت خدا بحث کند ولی واقعا می شود انسان از این موانع عبور کند و وارد وادی محبت بشود. همین ما هایی که وقتی کنار دوستمان می نشینیم چایی پر تر را برمی داریم، غذای بهتر را برمی داریم و محبت نفسمان جولان می دهد، می توانیم اصلاح بشویم؛ مایی که منبر بهتر را برای خودمان می خواهیم، مرید پولدار تر را می خواهیم طرف خودمان بکشیم، پشتی نرم تر را می گذاریم پشت خودمان. این وضعیت ما با وضعیت محبت خدای متعال خیلی فاصله دارد ولی می شود به آنجا رسید.

اگر رابطه ما با خدای متعال بر اساس محبت بشود، رابطه مان با بقیه مخلوقات هم درست می شود. بعد از ایجاد حب الهی اول محبت معصومین در وجود ما پدید می آید چون سیر در وادی محبت خدا با امام است؛ اگر خدای متعال امام را به این دنیا نیاورده بود اصلا ما به مقام محبت خدا نمی رسیدیم و فاصله مان با خدا خیلی زیاد بود. اما امام آمده تا ما را به خدا برساند. البته ما باید مواظب باشیم که مبتلا به غلو نشویم؛ امام مخلوق و عبد خداست ولی مقامی دارد که می تواند ما را به خدا برساند. در اذن دخول حرم ائمه گفته اند بگویید «يَقُومُونَ  مَقَامَهُ  لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَان »(4) خدای متعال اگر قرار بود در مکان حاضر شود، می شد امام.

امام راه معرفة الله

اگر امام خلق نشده بود راه معرفت و محبت خدا بسته بود و از ما نه محبت می خواستند و نه معرفت؛ اما وقتی امام باشد باب معرفة الله باز می شود لذا از ما توقع دارند که به مقام محبت و معرفت خدا برسیم و مدار وجود ما این گونه بشود. اگر خدای متعال امام را نفرستاده بود از ما شکر نمی خواست و هر کاری می کردیم معفو و بخشیده شده بودیم ولی با وجود امام اگر کسی در وادی امام قرار بگیرد ترک اولای او را هم نمی بخشند و سخت می گیرند. وقتی امام بیاید روی زمین دیگر نمی شود تخلف کرد. با وجود امام راه وادی محبت گشوده می شود و به واسطه او رابطه انسان با خدا محبت آمیز می شود.

وقتی محبت خدای متعال بر وجود انسان غالب می شود دیگر رابطه اش با بقیه مخلوقات هم بر اساس این محبت تنظیم می شود. اگر انسان به درجات بالا برسد حتی نسبت به جمادات هم نگاهش نگاه محبت آمیز می شود و با دشمنان خدای متعال هم دشمنی پیدا می کند. حب الهی منشأ حب اولیاء خدا و دشمنی با دشمنان خدا می شود. این معنای روایت «أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ وَ تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللَّه »(5) است. محکم ترین رشته ایمان که ما را به خدای متعال متصل می کند محبت و دشمنی در راه خداست؛ یعنی این ها از محبت خدا ناشی بشود.

اگر انسان به اینجا برسد همه زندگی اش بر اساس این محبت تنظیم می شود. لقمه حرام را دوست ندارد، لقمه حلال را دوست دارد؛ از نگاه حرام بدش می آید، نگاه حلال را دوست دارد؛ مؤمن را دوست دارد، از کافر خوشش نمی آید؛ از گناه بدش می آید ولی از عمل خوب خوشش می آید، ولو عمل خوب دیگران. این ها ریشه اش در محبت الهی است.

اولین اثر حب خدا رسیدن به محبت اولیاء خدا است. اگر امام به این دنیا نیامده بود اصلا نمی شد خدا را دوست بداریم؛ وقتی خدای متعال حبیب خودش را در قالب یک بشر خلق می کند و به این دنیا می آورد، کم کم ما می توانیم او را دوست بداریم و بالا تر برویم؛ مثلا امیرالمؤمنین را در مقامات بالاتر ببینیم. درجه دهم ایمان این است که حب امام در وجود ما کامل بشود و دائم به طرف خدا سیر بکنیم. وقتی حب امام به قلب ما وارد بشود انسان نسبت به مؤمنین هم حب پیدا می کند چون مؤمنین به امام متصل اند و از گل امام خلق شده اند؛ روحشان از جسم امام خلق شده است. اگر این طور بشود همه روابط جامعه ما محبت آمیز می شود.

محور اجتماع

در زیارت جامعه کبیره نسبت به امام عرض می کنیم «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي بِمُوَالاتِكُمْ  عَلَّمَنَا اللَّهُ  مَعَالِمَ  دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا» با موالات نسبت به شما، هم دین ما درست می شود و هم دنیای ما. «وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة» با ولایت شما نعمت تمام می شود و تفرقه ها جمع می شود. ظرفیت امام به حدی است که می شود همه بر مدار او جمع بشوند. قلوب که بی خودی دور هم جمع نمی شوند؛ یک مداری می خواهد. چه چیزی است که میلیارد ها انسان را می تواند دور هم جمع کند و اختلافاتشان را از بین ببرد؟ آن چیز محبت امام است.

هر آدمی برای خودش یک فرعون است. اگر انسان بر مدار نفسش حرکت کند، اگر هم به دیگران محبت کند در واقع انتهای نگاهش به سمت خودش است. اگر پای نفس وسط بیاید نفس خودش را می خواهد و همه را پلکان خودش می بیند. به خاطر همین است که بعضی از بزرگان گفته اند که انسان ها فقط منافع خودشان را می خواهند و اگر جامعه درست می کنند برای این است که به منفعت خودش برسد. وقتی می گوید عدالت باید درست بشود آن را جوری تعریف می کند که منافع خودش را در بر بگیرد. علامه طباطبایی می فرمایند هر نفسی برای خودش یک فرعون است و هر فرعونی می خواهد بقیه برای او کار کنند. وقتی آدم در مقابل خدای متعال تکبر کرد و خشوع و حب در او پیدا نشد می خواهد همه عالم بر مدار او بچرخد؛ بنابراین هر آدمی خودش را محور می بیند و می خواهد دیگران را استخدام کند.

لذا رشته ای که می تواند ما را جمع بکند همان وجود مقدس امام است. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) «وَ ائْتَلَفَتِ  الْفُرْقَة». آنی که مانع تفرق است امام است چون خودش غرق در محبت خداست، حبیب خداست، «مَعْدِنَ  الرَّحْمَة» و «الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَة» است. امام آن رشته رحمتی است که هیچ وقت قطع نمی شود و همه کائنات را به هم گره می زند. معنی «الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَة» این است اگر جمادات، نباتات و انسان ها با هم رشته حبی دارند، آن رشته ای که همه عالم را به هم گره می زند امام است و با ظرفیت امام می شود تفرقه ها را جمع کرد.  

پدر بزرگ یک خانواده را فرض کنید. وقتی او از دنیا می رود یک تفرقی پیدا می شود. او واقعا نخ تسبیح فامیل است؛ ما فقط وجود جسمی اش را می بینیم ولی اگر حقیقت وجودی اش را ببینیم یک نخ تسبیح است که این خاندان دور او جمع اند و نفر بعدی دیگر این ظرفیت را ندارد و تعداد کم تری می توانند دورش جمع بشوند. یک شمع یک اتاق را چند ساعتی روشن می کند ولی خورشید کل کره زمین را روشن می کند و قرن هاست که دارد می تابد؛ این ظرفیت خورشید است. این نور ها هم به هم متصل اند و هم خانه شما را روشن می کند، هم خانه من را روشن می کند، هم خانه همسایه را.

امام هم ظرفیتی دارد، جمعی که به محبت امام رسیده اند را دو خودش جمع می کند. این همان رشته محبت خداست که نباید قطعش کرد و همه ما باید به آن گره بخوریم. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» اگر این رشته را قطع کنید رحمت خدا بر شما قطع می شود و در ضلالت می افتید.

در قرآن آمده است این قرآنی که سراسر نور و هدایت و ذکر است یک عده ای را گمراه می کند. چه کسانی را گمراه می کند؟ «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقين »(بقره/26) قرآن فاسقین را گمراه می کند. «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِه » فاسقین آن هایی اند که بعد از این که با خدا عهد بستند، آن را زیر پا می گذارند «وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل » و از آن رشته ای که خدای متعال دستور داده از آن جدا نشوید جدا می شوند. همه ما یک عهدی با خدا بستیم که عهد بندگی و عهد طاعت امام است.

ما قرار بوده همه زندگی خود را دنبال امام باشیم چون امام رشته اتصال با خدا و حبل الله و عروة الوثقاست؛ امام ریسمان بین ما و خداست و فقط با امام می شود به خدا نزدیک بشویم. در قرآن فرمود «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى  لاَ انْفِصامَ لَها»(بقره/256) اگر کسی به طاغوت کفر بورزد و ایمان بالله پیدا کند، به ریسمانی متمسک شده که هیچ وقت قطع نمی شود و او را به مقصد می رساند. در روایت آمده «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَتَمَسَّك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى  الَّتِي لَا انْفِصامَ لَها»(6) اگر کسی می خواهد چنگ به آن رشته الهی بزند که گسسته نمی شود «فَلْيَتَمَسَّكْ بِوَلَايَةِ أَخِي وَ وَصِيِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب » باید متمسک به محبت حضرت بشود.

بنابراین امام می تواند محور ائتلاف بشود؛ یعنی انسان هایی که امام را دوست داشتند به جایی می رسند که یک دیگر را به خاطر محبت امام دوست می دارند. این هم یک امری است که به سرشت و تربیت بر می گردد. در این دنیا هم سرشت مؤمنین به هم پیوند خورده و هم تربیتشان و به همین دلیل حول محور امام جمع می شوند. وقتی مردم بر محور امام جمع شدند کارشان به جایی می رسد که دیگر اموالشان برای امام می شود و اصلا خودشان احساس مالکیت نمی کنند؛ همه احساس می کنند امکاناتشان در اختیار امام است. آن وقت همه سعی می کنند امکاناتشان را بیشتر در اختیار بگذارند و کمتر استفاده کنند. در خانواده ای که محبت است همه سعی می کنند بیشتر کار کنند و کمتر بهره ببرند. باید جمع مؤمنین این طوری بشود؛ یعنی محبت الهی مدار همه زندگی انسان بشود.

خصوصیات محبین

اگر کسی خدا را دوست می دارد باید محبت الهی در زندگیش جاری بشود. وقتی محبت الهی به زندگی آدم بیاید هر چه بیشتر خدا را دوست بدارد، بندگان خدا و به خصوص مؤمنین را بیشتر دوست می دارد و سعی می کند بیشتر در راه آن ها فداکاری کند.

خدای متعال در قرآن می فرماید «وَ إِنَّكَ لَعَلى  خُلُقٍ عَظيم »(قلم/4) ای پیامبر تو صاحب یک خلق عظیم هستی که این خلق شما همه عالم را آدم می کند. در این مورد در روایت آمده «أَدَّبَ  نَبِيَّهُ  عَلَى  مَحَبَّتِه »(7) خدای متعال پیامبر را بر اساس محبت خودش تأدیب کرده است. پس ادب محبین یک ادب خاصی است؛ آن هایی که از خدا اطاعت می کنند ادب دارند و بالاترین ادب ها در پیشگاه خدای متعال، ادب محبین است. محبین با این آداب به خشوع می رسند. در دعای سحر ماه رمضان آمده «أَسْأَلُكَ خُشُوعَ  الْإِيمَانِ  قَبْلَ خُشُوعٍ الذُّلِّ فِي النَّار» آدم اگر با ایمان خاشع نشود، وقتی به جهنم برود خاشع می شود. بین این دو خشوع خیلی فرق است. آدم در «الذُّلِّ فِي النَّار» هم ادب می شود ولی ادب محبین غیر از این است «إِلَهِي لَا تُؤَدِّبْنِي  بِعُقُوبَتِك ». خدای متعال حضرت را با محبت خودش تربیت کرد «أَدَّبَ  نَبِيَّهُ  عَلَى  مَحَبَّتِهِ  فَقَالَ  وَ إِنَّكَ لَعَلى  خُلُقٍ  عَظِيم ».

پیغمبر اکرم وقتی به معراج می رفت به مقامی رسید که جبرئیل متوقف شد. حضرت فرمودند چرا نمی آیی؟ گفت اینجایی که شما می روید احدی قبل از شما نرفته؛ نه ملک نه انس. فقط خودتان هستید و اگر من یک قدم جلو تر بیایم همه هستی ام از دست می رود. «لَوْ دَنَوْتُ  أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْت »(8) یک سر انگشت هم من حق ندارم جلو تر بروم. پیامبر در این سیر عجیب به آنجا رفته و برگشته است.

این پیامبری که از معراج برگشته، حالا دارد برای ما داستان می گوید و دست ما را می گیرد؛ سر آن بنده خدای اعرابی را در دامن خودش گذاشته بود که اعرابی گفت برای من قصه بگو. حضرت شروع کرد قصه گفتن تا خوابش برد. حضرت سر مبارک خود را این طرف گرفتند که عرق پیشانی شان روی صورت او نریزد که بیدار نشود. این ادب پیامبر است و همه را آدم می کند؛ این است که فراری ها را پای کار آورده. قرآن می فرماید «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك »(آل عمران/159) اگر غلیظ القلب بودی این ها پراکنده می شدند؛ رشته محبت توست که همه این ها را دور هم جمع کرده.

«درس معلم ار بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را» ما شنبه هم مدرسه نمی رویم ولی محبت می تواند جمعه ها همه را سر کلاس بیاورد. اگر رشته محبت الهی در وجود انسان شکل بگیرد این محبت الهی تبدیل می شود به دشمنی با دشمنان و دوستی با دوستان؛ تبدیل می شود به محبت امام. پس آنچه جامعه مؤمنین را مؤتلف می کند و به وحدت می رساند محبت امام است.

در روایت آمده که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد آقا ما آماده فداکاری در راه شما هستیم و تعدادمان هم زیاد است. حضرت فرمود در محبت ما دست در جیب یک دیگر می کنید؟ یعنی این طور شده اید با هم که جیبتان جیب امام صادق باشد؟ این طور هستید که اموالتان را برای امام صادق بدانید؟

البته ما بعضی وقت ها این طرفش را یاد می گیریم و آن طرفش را رها می کنیم؛ اگر ما باید در محبت حضرت دست در جیب هم کنیم و پول برداریم از آن طرف باید سر موقعش هم در آن جیب پول بگذاریم. ما اکثرا یک طرف روایت را می گیریم و طرف دیگر را رها می کنیم. مثلا می گوییم صاحب خانه باید به مهمان رسیدگی کند حتی اگر کسی که دعوتش کردند خلاف شأن او پذیرایی اش کردند، اگر برود این را بگوید، این غیبت حرام نیست. ولی باید بدانیم این دو طرفه است. این طور نیست که فقط صاحب خانه مهمان را رعایت کند؛ مهمان هم باید آداب مهمانی را رعایت کند.

در همین اربعین، مؤمنین و شیعیان عراق واقعا رعایت ادب مهمانی را می کنند و فقط هم در محبت امام این کار را می کنند. اگر کسی می خواهد ببیند چطوری محبت امام آدم ها را به هم گره می زند، بیاید اربعین را نگاه کند. اربعین جلوه ای از عصر ظهور است که مردم از سر محبت با هم رفتار می کنند. آن خشوعی که می کنند فقط جلوه محبت امام حسین است. بعضی وقت ها آدم صحنه هایی را می بیند که واقعا تعجب می کند که چقدر به خاطر محبت امام حسین تواضع می کنند. البته این طرف هم ما مهمانیم و باید ادب مهمانی را رعایت بکنیم. اگر آن ها صاحب خانه خوبی هستند این طور نشود که می رویم آنجا جوری رفتار کنیم که اذیت بشوند.

حضرت به آن شخص فرمود شما به جایی رسیده اید که در جیب هم دیگر دست بکنید و به هم تعدی نکنید؟ نه این که آدم برود از جیب دیگران بردارد در حالی که آن بیچاره خودش نیازمند تر باشد. باید به جایی رسید که نیاز دیگران را بر خود مقدم بداند. در سوره مبارکه انسان آمده «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا»(انسان/8-9) اهل بیت سه روز با آب افطار کردند و با این که خودشان گرسنه اند، قرص نان خود را به مسکین و یتیم و اسیر می دهند و این کار را هم فقط برای خدا انجام می دهند. مؤمنین باید این طور بشوند. حالا نمونه هایش در بعضی مقاطع هست. این انتظاری است که معصومین از ما دارند.  

گفتیم آن شخص به امام گفت ما برای قیام آماده ایم. امام فرمود جیبتان مشترک شده است؟ گفت نه. امام فرمودند جایی که در مالتان بخیل هستید، در جانتان بیشتر بخل دارید؛ پس ادعا نکنید که جانمان را در اختیار امام قرار می دهیم. لذا مؤمنین باید به جایی برسند که همه هستی شان مال امام بشود همان طور که خود معصوم تمام هستیش در اختیار خداست و این هم باید از سر محبت باشد نه از خوف.

سید الشهدا اگر همه هستی خودش را می دهد نه از سر خوف است و نه از سر طمع به ثواب؛ فقط از سر محبت به خداست. سید الشهدا انقدر مؤمنین را دوست می دارد که برای رساندن این ها به خدای متعال، سخت ترین مصیبت ها را تحمل می کند. نزدیک غروب عاشورا از طرف خدا برای حضرت پیام آمد که اگر بخواهی همه چیز را بر می گردانیم و هیچ چیز از ثوابتان کم نمی کنیم. پس تحمل این سختی ها از سر محبت به بندگان است و می خواهد دست ما را بگیرد. این همان محبت به خداست که تبدیل به محبت مؤمنین می شود. امام هیچ وقت چیزی را در عرض خدا دوست ندارد.

امیرالمؤمنین در یک تعبیر نورانی فرمود شما من را برای دنیایتان می خواهید ولی من شما را نه برای دنیای خودتان می خواهم نه دنیای خودم؛ من شما را برای خدا می خواهم. امام در مقامی از محبت خدا قرار گرفته که این فداکاری هایی که می کند از سر محبت خداست که تبدیل به محبت مؤمنین شده. در این ابتلائات کار به جایی می رسد که «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ  الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» خون دلش را می دهد که ما جهنمی نشویم ما گمراه نشویم.

رابطه بین مؤمنین و امام

این رابطه ای که بین ما و امام است باید دو طرفه باشد. مثلا وقتی دو طرفه می شود که سعید بن عبدالله موقع نماز می آید مقابل امام می ایستد و سیزده چوبه تیر را با سر و دست و گردن و سینه خودش می گیرد. بعد از این که نماز تمام شد و روی زمین افتاد؛ حضرت آمدند بالای سرش. عرض کرد آیا وفا کردم؟ این می شود رابطه دو طرفه با امام. عزیزی می فرمود من سعید بن عبدالله را به خاطر همین صفتش خیلی دوست دارم. بعد فرمود یک شب خواب صحنه کربلا و شهدا را دیدم؛ رفتم خدمت سعید بن عبدالله که خیلی سیمای جالبی داشتند و پرسیدم که چگونه توانستی مقابل امام حسین بایستی و سیزده چوبه تیر را به جان بخری؟ گفت با حب امام حسین توانستم. مانند یک مادر فدا کاری کرد؛ دیده اید مادر وقتی بچه اش را دوست می دارد خودش را سپر بچه اش می کند.

حالا امام هم انقدر مؤمنین را دوست دارد که خودش را سپر مؤمنین کرده؛ امام حسین روز عاشورا سپر مؤمنین در برابر شیطان شدند و شیطان را شکست دادند و داستان سقیفه و بنی امیه را تمام کردند. از این طرف هم اگر رابطه محبت آمیز شد، انسان تیر را خودش به جان می خرد که به امام نخورد.

حضرت شب عاشورا به اصحاب فرمودند من از شما بهتر نمی شناسم. «إِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي » آن هایی هم که دشمنی می کردند خیلی آدم های بدی بودند. یک طرف ابن زیاد و یزیدند و یک طرف سید الشهدا و معلوم است باید کنار سید الشهدا ایستاد.

یک بنده خدایی به ذهنش آمده بود که اصحاب حضرت آنچنان هم فوق العاده نبودند و واضح بوده باید در صف امام می ایستادند؛ ایشان یک شب خواب دید روز عاشوراست و ظهر شده و حضرت فرموده اند می خواهیم نماز بخوانیم، بیایید سپر بشوید. گفت رفتم سپر شدم تا حضرت نماز بخواند. تیر اول که آمد ناخود آگاه خودم را کنار کشیدم و تیر به حضرت خورد. استغفار کردم و گفتم دومی را ان شاء الله می گیرم. دومی که آمد از این طرف خودم را کنار کشیدم؛ سومی آمد همین طور. حضرت برگشتند یک لبخندی در صورت من زدند گفتند «إِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي » حالا این تازه صحنه های ظاهریش است و این که باطن چه بوده را ما نمی فهمیم.

پس این رابطه محبت آمیز دو طرفه بر قرار می شود. هم امام خودش را سپر حبیب و زهیر و بریر می کند و هم این ها خودشان را سپر امام می کنند. اگر امام سپر نمی شد که بنی امیه این ها را از راه به در می کردند و العیاذ بالله همه جهنمی می شدند. پس اگر حبیب جزو درجه اول های مؤمنین بهشتی است به خاطر این است که امام حسین سپر شدند. امام حسین سپر همه ماست؛ اگر امام حسین عاشورا را به پا نکرده بود ما الان اینجا نبودیم و بی شک در مجلس ابن زیاد و امثال او بودیم. پس اگر ما الان طرف حق هستیم به برکت امام حسین است و حضرت دست ما را گرفته و اینجا نشانده. حالا حضرت این کار ها را هم بی منت انجام داده اند. «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه » حضرت این کار ها را فقط برای رضای خدای متعال انجام می دهد و بر ما هیچ منتی نمی گذارد.

حالا این کار امام بود؛ آن طرف هم مؤمنین در محبت امام حسین به جایی می رسند که جان خودشان را می دهند و خجالت هم می کشند. حضرت می آید بالا سرش می گوید آقا پسندیدی؟ آیا وفا کردم؟ این یعنی این کار ها دو طرفه است؛ از این طرف امام حسین منت نمی گذارند و از آن طرف او خودش را بدهکار امام حسین می داند چون می داند اگر امام حسین آدم را رها کند نمی تواند به اینجا برسد. اگر امام حسین رهایت کند کی می توانی حبیب بشوی، زهیر بشوی؟ پس این رابطه دو طرفه است. هم امام، مؤمنین را دوست می دارد و برایشان فداکاری می کند و هم بر عکس؛ مثالش عاشوراست.

من قبلا عرض کردم تلقی خودم این است که امام به دنیا نیامده که رشد کند؛ او قبلا رشد را کرده و الان آمده عالم را رشید کند و به رشد برساند. امام به اینجا آمده تا دست ما را بگیرد. او همه سختی ها را برای این تحمل می کند و هیچ منتی هم بر ما نمی گذارند. «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه » با این که منت دارند ولی منت نمی گذارند. در بهشت هم که برویم حضرات مراقب ما هستند و درجات ما را بالا می برند و هیچ وقت منت نمی گذارند. امام رضا فرمود «الْوَالِدُ الشَّفِيقُ »(9) پدرها با هم فرق می کنند؛ بعضی پدر ها خیلی اهل عاطفه و مهربانی اند؛ امام این گونه است. «وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ» امام برادر هم زاد است؛ دیده اید دو قلو ها چقدر حواسشان به هم هست؛ امام این گونه است. «وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير» دیده اید مادر بچه اش را خیلی دوست دارد بخصوص در دوران شیر خوارگی؛ امام این طور است و یک لحظه هم از شما غافل نیست. این محبت امام به ماست.

از این طرف هم ما باید در محبت امام رشد کنیم، مثل اصحاب امام حسین. واقعا اصحاب امام حسین همه چیزشان را برای امام دادند و در عین حال شرمنده ایشان هم بودند. همه شان وقتی امام حسین آمد بالای سرشان خود را بدهکار امام حساب می دانستند. مثلا مسلم بن عوسجه افتاد روی زمین، حبیب هم آنجا بود؛ این دو با هم خیلی رفیق بودند. حبیب به مسلم گفت دوست می داشتم اگر زنده باشم وصی تو باشم و به وصیت های تو رسیدگی کنم ولی می دانی ساعاتی دیگر من هم می آیم پیش تو. در همین حال مسلم به حبیب گفت من یک وصیت بیشتر ندارم؛ امام حسین را رها نکن. این ها واقعا خودشان را بدهکار امام حسین می دانستند. چون می دانند که بدون امام حسین که به اینجا نمی رسیدند. حر بدون امام حسین که حر نمی شد؛ می شد؟

رابطه ما نسبت به امام هم باید همین طور باشد. همان طور که امام ما را دوست می دارد و همان طور که خدای متعال بنده هایش را دوست می دارد ما هم باید آن ها را دوست بداریم و به مقام محبت برسیم. این محبت امام هم باید به حدی باشد که همه چیزمان را به امام بدهیم و باز هم خودمان را بدهکار امام بدانیم. این سخاوت است که در روایت هم آمده یکی از آثار حب امام همین سخاوت است. سخاوت یعنی جانش را داوطلبانه می دهد و هیچ چیز هم نمی خواهد. آدم سخی مهمان که به خانه اش می آید توقعی از مهمان ندارد و از اینکه مهمان آمده و سر سفره اش نشسته لذت می برد. سخاوت یعنی آدم جانش را به امام حسین بدهد و لذت ببرد و طلبکار هم نباشد. آدم سخی اگر حضرت جانش را قبول نکند غصه می خورد. این اثرات مقام محبت است.

کربلا محل نمایش محبت

نمونه کامل حب امام در کربلاست. می آمدند محضر امام و التماس می کردند، غصه می خوردند که امام اجازه بدهد بروند جانشان را بدهند. حضرت قاسم بن الحسن و خیلی از اصحاب این طور بودند. وقتی امام در اذن میدان یک خرده تعلل می کردند اصحاب غصه می خوردند و می گفتند آقا چرا اجازه نمی دهید؟ آدم باید نسبت به امامش این طور باشد. باید مال و جانش را بدهد و از این کار لذت ببرد؛ اگر هم امام قبول نکرد غصه بخورد.

البته آدم باید حواسش باشد بعد از این که مالش را در راه امام داد، سر امام منت نگذارد و بداند که امام از مال او مستغنی است. بهترین نوع خرج کردن مال در راه خدا آن مدلی است که بدون منت باشد؛ اگر ته دلت خیال کردی امام به تو و مال تو احتیاج دارد مشرک می شوی. امام اگر از شما قبول می کند برای این است که شما رشد کنید و الا امام چه احتیاجی به مال و جان شما دارد؟ لذا شب عاشورا گفت بلند شوید بروید چون امام به جان حبیب و زهیر احتیاج ندارد. ولی آن ها محتاج به امام اند و این را می دانند که اگر امام حسین رهایشان کند کار تمام است لذا عرض کردند آقا کجا برویم؟ ما آمده ایم فدای شما باشیم.

«الْإِمَامُ  الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير» این محبت امام به ماست و در عوض ما هم باید محبت داشته باشیم به امام. وقتی امام همه چیزش را در راه ما می دهد ما هم باید در مقابل همین کار را بکنیم. حضرت فرمود «إِنِّي  لَأُحِبُ  رِيحَكُم »(10) من از بوی شما لذت می برم و آن را دوست دارم. مؤمن هم باید از این طرف امامش را جوری دوست بدارد که همه چیزش را سخاوت مندانه در راه امام بدهد و لذت ببرد که امام از او قبول کرده.

امام رضا ارواحنا فداه روز اول محرم به ریان بن شبیب فرمودند ریان، ماه محرم ماه خاصی است. از رزق محرم محروم نشوید؛ یکی از ارزاق محرم بکاء است، یکی لعن است و شش تا دستور دیگر. در وصف شهدای کربلا آمده «الَّذِينَ  بَذَلُوا مُهَجَهُمْ  دُونَ  الْحُسَيْن » نگذاشتند امام حسین برود بعد بروند خون خواهی کنند؛ خونشان را پیش از امام حسین دادند. فرمود اگر می خواهید به آن ها ملحق شوید هر وقت یاد امام حسین افتادید التماس کنید. بگویید «يا لَيْتَنِي  كُنْتُ  مَعَهُمْ » ای کاش من هم اجازه داشتم در عاشورا حاضر بشوم «يا لَيْتَنِي  كُنْتُ  مَعَهُمْ  فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً» ای کاش من همراه شما بودم به آن رستگاری بزرگ می رسیدم.

همه ما باید نسبت به امام این طور بشویم و اگر این طور شدیم آن وقت جامعه مؤمنین اصلاح می شود. آن وقت همه در راه هم فداکاری می کنیم و امام محور ائتلاف ما می شود؛ امام آن کسی می شود که ما را به هم گره می زند. آن «الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَة» و آن نخ تسبیحی که باعث اتصال مؤمنین به هم می شود امام است. آن خورشیدی که همه مؤمنین شعاع او هستند و دور او جمع می شوند وجود مقدس امام علیه السلام است.

پی نوشت ها:

(1) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 531

(2) روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج 2، ص: 296

(3) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 99، ص: 116

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 126

(6) معاني الأخبار، النص، ص: 368

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 265

(8) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص: 179

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 187