نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه پنجم هیات سیدالشهداء قم/ راه های رسیدن به مقام محبت؛ آثار دنیوی و اخروی رسیدن به مقام محبت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 آبان ماه سال 96 است، که در ایام ما صفر در هیات سیدالشهداء (منزل حاج آقای طباطبائی) ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ ما باید در این دنیا به مقام حب امام برسیم. اگر به محبت رسیدیم کارمان حل می شود. کسانی که به محبت اهل بیت دست پیدا می کنند ده اثر در دنیا و ده اثر در اخرت شامل حالشان می شود؛ نسبت به دنیا زاهد می شوند، از دنیای طواغیت متنفر می شوند، شب زنده داری می کنند و به سوی خدا از گناهان باز می گردند و موارد دیگر. انسانی که می خواهد به سمت خدا توبه کند باید مراحلی را طی کند تا این توبه کامل بشود. از جمله این مراحل آب کردن گوشتی است که از اثر لذت گناه بر بدن روییده و چشاندن سختی عبادت به جای لذت گناه است. ما به واسطه محبت اهل بیت می توانیم به توبه حقیقی دست پیدا کنیم. محبت یک سری اثرات اخروی هم دارد از جمله این که انسان را بدون حساب و کتاب وارد بهشت می کند و در بهشت هم انسان را جزو سلاطین قرار می دهد. برای رسیدن به محبت اولین کاری که باید انجام دهیم تسلیم شدن در برابر امام است؛ ما باید نسبت به تمام دستورات امام مطیع باشیم. دیگر چیزی که ما را به محبت می رساند مداومت بر صلوات از روی محبت است. مورد بعدی درخواست از خدای متعال است و آخرین چیزی هم که ایجاد حب می کند حضور در مجالس و هم نفس شدن با محبین است.

اثرات دنیوی محبت امام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در فرصت دنیا می توان محبت خدای متعال و اولیاء الهی و مؤمنین را به دست آورد. این محبت باید تبدیل به نیت و انگیزه تمامی اعمال ما و رابطه بین مؤمنین بشود؛ یعنی رابطه باید بر مدار محبت خدای متعال و ولی خدا برقرار بشود. رابطه مؤمنین با خودشان و با امامشان باید رابطه محبت و الفت باشد. همان طور که امام علیه السلام محبتش به خدای متعال موجب می شود که نسبت به همه مؤمنین محبت بورزد و در راه مؤمنین فداکاری کند، مؤمنین هم باید نسبت به امام و نسبت به یکدیگر چنین رابطه ای داشته باشند. شکل گیری این رابطه شدنی نیست الا با محبت و اگر محبت بین مؤمنین از بین برود، با هیچ چیز دیگری نمی توان این رابطه را اصلاح کرد.

در کتاب بحار الانوار روایتی آمده است که وجود مقدس رسول الله فرمودند «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»(1) اگر خدای متعال این رزق محبت ائمه را برای کسی مقدر فرموده باشد و به او عطا بکند، او را به تمام خیرات دنیا و آخرت رسانده است. گاهی ما خیال می کنیم رزق های ما همین رزق های مادی هستند مثل خوردنی ها و نوشیدنی ها و پوشیدنی ها؛ در حالی که ما رزق های بسیار گسترده تر و رفیع تری در عالم داریم که یکی از آن ها همین محبت نسبت به اهل بیت و دشمنی با دشمنان آن هاست. حضرت فرمودند اگر خدای متعال این رزق را به کسی عطا کند، به تمامی خیرات دنیا و آخرت رسیده است.

در ادامه حضرت فرمودند «فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّة» اگر این محبت به قلب کسی وارد شد، دیگر احدی تردید نکند که چنین آدمی در بهشت است؛ نه فقط در آخرت بلکه الان در بهشت هستند چون بهشت محبین از همین دنیا شروع می شود. محبت نسبت به امام انسان را وارد بهشت می کند و تمام خیرات را به او می رساند.

اثرات محبت نسبت به امام

در ادامه حضرت برکات این محبت ائمه علیهم السلام را بیان کردند و فرمودند «فَإِنَّ فِي  حُبِ  أَهْلِ  بَيْتِي  عِشْرِينَ  خَصْلَة» بیست اثر در حب اهل بیت است که ده تای از آن ها در دنیاست و ده تا در آخرت؛ «أَمَّا فِي الدُّنْيَا فَالزُّهْد» اولینش این است که انسان به مقام زهد می رسد. در روایات آمده که زهد به معنی این نیست که انسان امکانات نداشته باشد؛ ممکن است انسان به حسب ظاهر دستش خالی باشد ولی زاهد نباشد و برعکس ممکن است همه امکانات را داشته باشد، مثل جناب سلیمان که آن ملک عظیم را خدای متعال به او داد و در عین حال زاهد باشد.

وقتی آن کاخ فوق العاده حضرت سلیمان برایش ساخته شد حضرت فرمودند کسی امروز وارد نشود؛ می خواهم بازدید کنم. رفتند بالای برج و شروع کردند بازدید کردن از این کاخ و قدرت؛ جنیان هم خبر دار ایستاده بودند و ایشان داشتند سان می دیدند. وقتی در یک اتاقی تنها شد دید یک آدم خوش سیمایی وارد شد. حضرت فرمودند شما کی هستید؟ به اذن چه کسی آمدید؟ عرض کرد به اذن مالک حقیقی وارد شدم. همین که این را گفت حضرت فهمید جناب عزرائیل است. گفت چه کاری دارید؟ گفت آمده ام قبض روح کنم. حضرت سلیمان گفتند ظاهرا خدای متعال دوست ندارد ما حتی این اندازه به این ملک توجه پیدا کنیم؛ عیبی ندارد، آماده ام. بعد همین طور که ایستاده بود و به عصا تکیه داده بود، عزرائیل ایشان را قبض روح کردند. این جنیان مدتی خبر دار ایستاده بودند تا موریانه ها عصا را خوردند و وقتی حضرت افتادند تازه این ها متوجه شدند که حضرت از دنیا رفته اند.

زهد یعنی همین که ملک دنیا را به آدم می دهند ولی او هیچ رغبتی ندارد و وقتی عزرائیل برای قبض روح می آید، حضرت آماده است. بنابراین زهد در بیرون ما نیست که ما داشته باشیم یا نداشته باشیم بلکه زهد در نسبت ما با دنیاست. اگر انسان اسیر امکانات بود و این امکانات او را از وظیفه باز می داشت، زاهد نیست؛ انسانی که از آمد و شد امکانات فارغ است زاهد است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرموند که مردم سه دسته اند؛ راغب و صابر و زاهد. راغب آن کسی است که میل به دنیا دارد و در رسیدن به دنیا هم هیچ پروایی نمی کند و حلال و حرام دنیا برایش یکی است. صابر رغبت به دنیا در دلش است و هنوز فارغ از دنیا نشده ولی چون عواقب دنیاگرایی را می داند، عفت باطنی به خرج می هد و خود داری می کند، کف نفس می کند. دسته سوم آن هایی هستند که زاهدند. زاهد آن کسی است که غصه و خوشی دنیا از دلش بیرون رفته و «فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ  الدُّنْيَا أَتَاه »(2) اگر همه دنیا به او رو بیاورد خوشحال نمی شود «وَ لَا يَحْزَنُ عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَه » و اگر دنیا از دستش برود متأسف نمی شود؛ این آدم در راحتی است. زاهد آن کسی است که فارغ از آمد و شد دنیاست.

زهد مقدمه سیر معنوی در دنیاست. در روایات آمده که تا انسان زاهد در دنیا نشود حقیقت ایمان را درک نمی کند. «حَرَامٌ  عَلَى  قُلُوبِكُمْ  أَنْ  تَعْرِفَ  حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ  حَتَّى تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا»(3) خدای متعال تا زمانی که نسبت به دنیا زاهد نشده اند، شیرینی ایمان را بر قلب های شما حرام کرده است. تا دلتان دنبال دنیاست، محبت خدا نمی آید. مقدمه چشیدن شیرینی محبت خدای متعال و محبت اولیاء الهی این است که دل انسان از دنیا تهی بشود. بنابراین زهد یعنی فارغ شدن و بزرگ تر از دنیا شدن و دل مشغول نبودن نسبت به دنیا. زهد مقدمه رسیدن به مقام یقین و مقام رضا و مقامات بعدی سلوکی انسان است.

حضرت فرمودند از ثمرات محبت امام، زهد است. انسانی که محبت اهل بیت روزی اش شده در قدم اول زاهد می شود و دل به دنیا نمی بندد. محبت امام بالا که آمد همه محبت ها از دل می روند. اگر کسی محب خدا و اهل بیت بشود، نسبت به دنیا دیگر راغب نمی شود؛ حتی صابر هم نمی شود؛ زاهد و فارغ می شود.

در ادامه حضرت فرمود دومین اثر حب امام این است که بر عمل کردن حریص می شود. «وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَل » در عین این که نسبت به دنیا زاهد است، بر عمل دنیا حریص است و سستی نمی کند. خیلی وقت ها ما دلمان از دنیا که خارج می شود، بی کار می شویم ولی حضرت فرمود کسی که محبت امام را دارد بیکار نیست و کار می کند منتها این حرصش ناشی از حب دنیا نیست بلکه ناشی از حب امام است.

امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی خودشان در خطبه قاصعه تعریف می کنند، آخر خطبه می فرمایند «وَ إِنِّي  لَمِنْ  قَوْم » من از آن جمعیتی هستم که «قُلُوبُهُمْ  فِي  الْجِنَانِ  وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل » قلبشان در بهشت است ولی پایشان روی زمین و بدنشان کار می کند. هیچ کس به اندازه امیرالمؤمنین کار نمی کرد. ایشان خیلی کار می کردند ولی کار برای دنیا نه. در آن بیست و پنج سالی که حضرت به حسب ظاهر خانه نشین بودند و مأموریت باطنی خودشان را انجام می دادند، مشغول کار اقتصادی بودند. می رفتند چاه حفر می کردند؛ همین که آب می جوشید می آمدند بیرون و می نشستند و وقف نامه اش را نوشتند. امام حریص بر عمل بود ولی برای دنیا کار نمی کرد. آدمی که از دنیا بزرگ تر شود و به مقام محبت امام رسید، پرکار می شود ولی نه برای دنیا، بلکه برای خدا.

بنابراین اولین اثر حب، زهد است و دومی حرص بر عمل. فرمودند سومین اثر این است که در دینداری اش اهل ورع است. «وَ الْوَرَعُ فِي الدِّين ». حالا ورع معانی مختلفی دارد که من یک معنایش را عرض می کنم. اهل ورع آن هایی هستند که از شبهات هم اجتناب می کنند.

ما یک سری حرام های واضح داریم که خیلی ها از این ها دوری می کنند ولی یک شبهاتی داریم که معلوم نیست حلال اند یا حرام؛ بعضی ها از این شبهات اجتناب می کنند. در روایت آمده این هایی که از شبهات اجتناب نمی کنند در معرض خطرند و ممکن است قدم گذاشتن در وادی شبهه، آن ها را به وادی حرام ببرد و بی مبالات بشوند. مثلا شک دارد که این حرف دروغ است یا راست ولی می گوید؛ مثلا اگر یقین داشته باشد که شنیدن این موسیقی حرام است گوش نمی دهد ولی وقتی شک دارد گوش می دهد؛ این آدم ها در معرض حرام اند و کم کم نسبت به حکم خدا بی مبالات می شوند. برعکس این ها، کسانی هستند که اهل ورع اند. روایات ما ورع را این طور معنا کرده که آن انسان سر شبهات توقف کند و تا یقین نکرد حلال است انجام ندهد. نکته ورع در این است که انسان تا یقین نکرده چیزی حلال است انجام نمی دهد، نه این که وقتی یقین کرد حرام است ترک بکند.

حضرت اثر چهارم را فرمودند «وَ الرَّغْبَةُ فِي الْعِبَادَة» کسی که به محبت امام رسید، نسبت به بندگی خدای متعال راغب می شود و از بندگی خسته نمی شود. اثر محبت امام رغبت در عبادت خدای متعال است. حضرت در ادامه فرمودند «وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْت » پنجمین اثر این است که قبل از این که از دنیا برود رجوع الی الله می کند و پاک از دنیا می رود. محبت امام انسان را از وادی معصیت به وادی الله می برد. آن هایی که در مقام محبت اند قبل از این که فرصت از دست برود پاک می شوند و از گناهانشان برمی گردند. گاهی عده ای در وادی معصیت می مانند ولی محبین این طور نیستند. کسانی که واقعا محبت امام را پیدا کرده اند قبل از این که از دنیا بروند خدای متعال پاکشان می کند و موفق به توبه حقیقی می شوند.

پاک شدن به واسطه ولایت

امام صادق به ابن ابی یعفور فرمودند اگر کسی دنبال امام باشد خدای متعال او را از گناهان به سمت توبه خارج می کند. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257) آن ها را از ظلمات ذنوب به سوی نور توبه هدایت می کند. انسانی که در گناه است در تاریکی مانده و وقتی توبه می کند و رو به خدای متعال می آورد، نورانی می شود. خدای متعال به واسطه محبت امام ما را به سمت نور توبه هدایت می کند و سرپرست ما می شود. لذا محبین در همین دنیا پاک می شوند و کارشان به عالم برزخ نمی کشد.

در دعایی آمده که با واسطه قرار دادن امام علیه السلام از خدا می خواهیم ما را پاک کند «طَهِّرْنِي  لِلْمَوْتِ  وَ مَا بَعْدَه »(4) آدم برای ورود به عالم موت و عوالم بعدی نیاز به یک طهارت متناسب با آن عوالم دارد. برزخ، قیامت و بهشت هر کدام طهارت خودشان را می خواهند؛ لذا انسان تا پاک نشود وارد بهشت نمی شود و بهشت جای گناهکاران نیست. اگر گفته اند ائمه شفاعت می کنند، شفاعت یعنی تطهیر. نمی شود آدم آلوده به بهشت برود. امام آدم آلوده به گناه را به بهشت نمی برد، شفاعت این گونه نیست. خدای متعال یک جای پاک در عالم درست کرده حالا آن هم آلوده بشود؟

حضرت ذیل سوره انسان فرمودند تسنیم یک نهری است در بهشت که متعلق به امیرالمؤمنین است، مثل کوثر متعلق به وجود مقدس رسول الله است. مؤمنینی که می خواهند وارد بهشت بشوند با این نهر تسنیم خود را شست و شو می کنند و از صفات رذیله بیرون می روند و قلبشان پاک می شود. این نهری که از آستان ولایت امیرالمؤمنین جاری می شود و مطهر صفات باطنی و رذائل است. این ها قبل از پاک شدن با تسنیم نمی توانند وارد بهشت بشوند. لذا آدم باید پاک بشود و شفاعت هم یعنی تطهیر و ولایت امام ماء طهور و مطهر انسان هاست. آلودگی های باطنی ما تنها با ولایت امام است که پاک می شود و قبل از پاک شدن، ما نمی توانیم وارد بهشت بشویم.

در روایت است که وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند نماز مثل چشمه جوشان آب گرمی است که در خانه شماست و شما روزی پنج بار خودتان را در آن شست و شو می کنید و هیچ گونه آلودگی در شما نمی ماند. همان طوری که آدم کثیفی ظاهری پیدا می کند، کثیفی باطنی هم پیدا می کند و خدا نماز را این طور قرار داده تا آدم پاک شود. اگر کسی یک چشمه آب گرمی داشته باشد و روزی پنج بار خودش را بشوید دیگر برایش آلودگی نمی ماند. مثلا آدم شب تا صبح غفلت کرده و کدورت روی دلش نشسته، وقتی نماز صبح می خواند این کدورت پاک می شود. دوباره غفلت از خدا و توجه به دنیا می آید ولی وقتی آدم نماز ظهر می خواند شست و شو می شود. باز بین نماز ظهر و عصر آدم یک رجوعی به دنیا می کند و خوراکی می خورد و غافل می شود و با نماز عصر دوباره پاک می شود.

در روایت است که وجود مبارک پیغمبر اکرم در هر مجلسی می نشستند هفتاد مرتبه استغفار می کردند. ببینید حضرت این استغفار را برای غفلت انجام نمی دادند؛ ایشان خودش حقیقت ذکر است و غفلت در حضرت راه ندارد. اصلا ذکر یعنی وجود مقدس نبی اکرم «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولا»(طلاق/10) به تعبیر قرآن، پیغمبر حقیقت ذکر است «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب »(رعد/28) اگر انسان یاد خدا بیافتد یا خدا یاد بنده بکند برای قلب بنده آرامش می آورد. حضرت در یک روایتی فرمودند «بِمُحَمَّدٍ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِكْرُ اللهِ وَ حِجَابُهُ»(5) فرمود با وجود مقدس حضرت، انسان به آرامش می رسد و ذکر الله همان حضرت محمد صلوات الله علیه و آله است. اگر نور حضرت در دل شما آمد و تحت ولایت حضرت بودید، به آرامش می رسید و اگر از حضرت جدا شوید مضطرب می شوید.

پیغمبر اکرم در هر مجلسی می نشستند هفتاد مرتبه استغفار می کردند. فرمودند دلیلش غفلت نیست؛ «لَيُغَانُ  عَلَى  قَلْبِي »(6) دلیلش غباری است که می آید و این غبار، غبار ماست. حضرت منزه از این حرف ها هستند که خودشان غافل بشوند؛ ایشان برای پاک شدن ما استغفار می کنند وگرنه خودشان در مقام ذکر مطلق اند. قبلا عرض کردم که خیلی از عبادات حضرت در این عالم برای شفاعت و تطهیر ماست. بنابراین ما یک آلودگی های باطنی داریم که این ها به وسیله حب امام شسته می شوند و از بین می روند. خدای متعال به آن هایی که به محبت امام می رسند توفیق می دهد تا در همین دنیا پاک بشوند و آماده رفتن به عالم برزخ و بهشت بشوند.

در روایتی آمده است که حضرت فرمودند همه حرام ها سخت اند و مواظب باشید به هیچ حرامی مبتلا نشوید به خصوص آن حرامی که از آن گوشت می روید. اگر آدم از مال حرام بخورد و لذت حرامی را ببرد که فربه بشود خیلی عذاب می کشد به خاطر این که یا نمی بخشند که واویلاست یا می بخشند که در آن صورت، این گوشت هایی که از حرام روییده در بهشت راه ندارد و باید آب بشوند و این آب شدن خودش عذاب زیادی است.

حضرت امیر وقتی توبه علیین را توضیح می دهد می فرمایند استغفار فقط لفظ نیست بلکه شش مقام دارد. اولین مقام این است که پشیمان بشود؛ انسانی که هنوز پشیمان نیست استغفار نکرده است. دومین مقام عزم بر ترک است. باید نسبت به آینده تصمیم بگیرد که گناه را ترک کند؛ آدمی که ته دلش هنوز پشیمان نیست یا مصمم نسبت به آینده نیست، تائب نیست. این دو مقام حداقل توبه است که همه باید انجام بدهند ولی استغفار علیین چهار مقام دیگر هم دارد. حداقل توبه همین است که آدم نادم باشد و نسبت به آینده مصمم است.

حضرت فرمود در توبه حقیقی علاوه بر این دو، تمام حقوق الهی که به گردنت است را باید بدهی. قدم بعد این است که حقوق مردم را بدهی و وقتی پیش خدا می روی املس باشی. املس به آن سنگی می گویند که انقدر باران خورده که صاف صاف شده است. باید طوری بشوی که هیچ کسی نتواند دامن تو را بگیرد؛ پاک پاک باشی. در مرحله پنجم فرمودند تو لذت حرام بردی پس خودت را وادار کن به عبادت و سختی عبادت را به خودت تحمیل کن. قدم پنجم استغفار علیین این است که خود را به زحمت عبادت می اندازند تا جای آن لذت حرام پر بشود. بعضی ها یک نماز صبحشان قضا می شود، یک سال خواب شب را بر خودشان حرام می کنند.

یک موقعی سر درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی شاگردی به دفعات رفت و آمد کرد که این کار باعث شد ایشان عصبانی بشود. نصف شب رفتند در خانه آن شاگرد و عذرخواهی کردند. در آخر به او گفت فلانی بدان که مرا به زحمت انداختی. نذر کرده بودم اگر عصبانی بشوم شش ماه روزه بگیرم؛ من را عصبانی کردی حالا باید شش ماه روزه بگیرم. حضرت فرمود مقام علیین این است که اگر لذت گناه بردی خود را به زحمت عبادت بیاندازی. آدم این طور آیت الله بروجردی می شود که با یک عصبانیت شش ماه روزه می گیرد و کف نفس می کند.

حالا امام رضا یک راه آسانی به ما یاد داده اند برای کسانی که قادر نیستند کاری بکنند که کفاره گناهشان باشد «مَنْ  لَمْ  يَقْدِرْ عَلَى  مَا يُكَفِّرُ بِهِ  ذُنُوبَه »(7) اگر مثل این آقا نیستی که یک شب خوابش ببرد، شش ماه خواب را بر خودش حرام می کند یا یک بار گناه زبانی کند، یک بار ختم قرآن به خودش تحمیل می کند، اگر توانایی این کار ها را نداری «فَلْيُكْثِرْ مِنَ الصَّلَوَاتِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه » اهل صلوات باشید و زیاد صلوات بفرستید. «فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً» صلوات گناه را از ریشه در می آورد. گناه خیلی وقت ها مثل علف هرزه است و ریشه اش عمیق است و وقتی می کنید دوباره جوانه می زند؛ باید ریشه این گیاه را سوزاند. حضرت فرمود صلوات ریشه گناه را در می آورد. بنابراین حضرت فرمود قدم پنجم علیین در توبه این است که اگر لذت گناه را برد، رنج عبادت را بر خودش تحمیل می کند تا برابر بشود.

قدم ششم توبه این است که «أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ وَ الْمَعَاصِي فَتُذِيبَهُ»(8) آن گوشت هایی که از لذت یا مال حرام روییده اند را آب کند. آدم با لذت هم فربه می شود همان طور که با غصه لاغر می شود. حالا چطور این گوشت ها را آب کند؟ فرمود با غصه باید آبش کنی تا این پوست به استخوان بچسبد و دوباره گوشت نو بروید چون گوشتی که از لذت حرام روییده است مانع عبادت است. در روایات مکرر آمده که آقا ما شب می خواهیم بلند شویم ولی نمی توانیم. حضرت فرمود ببین در روز چه کار کردی. این لذتی که تبدیل به گوشت می شود مزاحم انسان است. قدم ششم استغفار علیین این است که به خاطر گناهشان غصه می خورند تا گوشت حرام آب شود؛ این غصه گوشت حرام را آب می کند و گوشت حلال را آب نمی کند. در روایتی آمده که روزه فقط گوشت حرام را آب می کند لذا اگر آدم آخر ماه رمضان لاغر شد نباید نگران باشد چون حرام ها آب شده است.

ما قبل از رفتن به عالم آخرت باید تطهیر بشویم. همان طور که گفتیم پنجمین اثر محبت این است که انسان در دنیا موفق به طهارت نفس می شود و رجوع الی الله می کند. توبه معنایش این است که مثلا آدم می خواسته برود مشهد ولی رو به یک شهر دیگری راه افتاده؛ همین که فهمید فرمان را برمی گرداند سمت مشهد. این که آدم فقط بگوید استغفرالله و راه را ادامه بدهد، توبه نیست؛ توبه یعنی آدم، راه اشتباه رفته را برگردد. آن هایی که اهل محبت اند، این محبت آن ها را از وادی گناه به وادی توحید می کشاند و تائبشان می کند. این خاصیت محبت امام است.

ششمین اثر حب امام «وَ النَّشَاطُ فِي قِيَامِ اللَّيْل » است. این دیگر خیلی عجیب است. اگر کسی اهل محبت امام شد نه فقط شب زنده داری می کند، بلکه در شب زنده داری نشاط دارد و با نشاط از جا پا می شود؛ همه انتظارش این است که سحر شود و پا شود با خدا حرف بزند. این خاصیت ششم محبت خدا و امام است. «وَ النَّشَاطُ فِي قِيَامِ اللَّيْل » آدم هایی که اهل محبت اند با نشاط بلند می شوند و با خدا حرف می زنند. اگر آدم به طرف دنیا با نشاط برود ولی به طرف خدا با کسالت برود خوب نیست. اگر به او بگویند رفیقت آمده، یک ساعت می نشیند با او حرف می زند ولی وقتی بهش می گویند دو رکعت نماز شب بخوان حاضر نیست بلند شود یا با کسالت بلند می شود. آن چیزی که نشاط در قیام شب می آورد حب امام است.

قرآن، متقین که همان شیعیان امیرالمؤمنین اند را توصیف می کند و می فرماید «تَتَجافى  جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع  ِيَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعا»(سجده/16) پهلویشان را از بستر می کنند. کسی که یک مسافری دارد و پنج سال است منتظرش بوده، وقتی می گویند آمد آدم نمی فهمد چطور از بستر جدا می شود؛ این ها این طور برای عبادت بلند می شوند. «تَتَجافى  جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع» یکی از همسران پیغمبر نقل می کند که حضرت وقتی بین ما نشسته بود، اذان که می گفتند جوری پا می شد گویا احدی از ما را نمی شناسد. خاصیت محبت این است که آدم در قیام شب و عبادت با نشاط می شود.

«وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاس » هفتمین اثر محبت این است که انسان نسبت به آن چه دست مردم است مأیوس می شود. از چیز هایی که از ما خواسته اند این است که نسبت به آن چه در دست مردم است مأیوس باشیم و نگاهمان به آن نباشد و نسبت به آن چه در دست خداست رغبت کنیم. در روایت آمده که اگر می خواهید پیش مردم عزیز باشید نسبت به آن چه در دست مردم است طمع نکنید و مأیوس باشید و اگر می خواهید پیش خدا عزیز باشید فقط نسبت به آن چه نزد خداست طمع کنید؛ به اندازه ای که از خدا بخواهید پیش او و به اندازه ای که از مردم نخواهید، پیش آن ها عزیز می شوید.

ما گاهی راه را بر عکس می رویم و نسبت به آن کسی که غنی مطلق است رغبت نداریم و نسبت به دیگران که چیزی در اختیارشان نیست و چیزی به ما نمی دهند رغبت داریم. اگر خدای متعال دل رفیقت را با شما نرم نکند جواب سلامت را هم نمی دهد؛ وقتی رفیق شما جواب سلام شما را می دهد، در اصل خدای متعال است که دارد جوابتان را می دهد. اول خدا جواب می دهد، بعد رفیقت. خدای متعال می فرماید اگر خزائن خدا در اختیارتان بود به احدی نمی دادید ولی خدای متعال بی حساب می دهد و بعضی وقت ها هم از بنده هایش حساب و کتاب نمی کشد.

بنابراین یکی از چیز هایی که ما باید داشته باشیم «وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاس » است؛ تا وقتی این گونه نشویم دعایمان مستجاب نمی شود چون از شرایط استجابت دعاست. آدم تا دلش جای دیگری باشد، شب تا صبح هم التماس کند چیزی بهش نمی دهند چون در اصل از خدا نمی خواهد و ته دلش جای دیگری است؛ وقتی از همه چیز مأیوس شد آن وقت مستجاب می شود.

در ادامه فرمود هشتمین اثر حب «وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ عَزَّ وَ جَل » است. کسی که در مقام محبت است مواظب امر و نهی خداست. محال است یک جایی کاری بکند و بگوید حواسم نبود. آدمی که در مقام محبت است غافل نیست. اگر دیدید کسی غافل است و غیبت می کند، بدانید هنوز محبتش کامل نشده چون محبت با غفلت نمی سازد. وقتی آدم کسی را واقعا دوست دارد، محال است از خواسته های او غافل بشود، حتی در همین محبت های مجازی دنیا این طور است. آدمی که غرق در محبت است محال است از خواسته محبوبش غافل بشود. وقتی محبت امام بیاید آدم نسبت به امر و نهی خدا مراقب می شود؛ این طور نیست که بگوید حواسم نبود نمازم قضا شد، حواسم نبود غیبت کردم، حواسم نبود این کلام حرام است و گفتم. آدم محافظ امر و نهی می شود و مبتلا نمی شود.

بعد فرمودند نهمین اثر «بُغْضُ الدُّنْيَا» است. یک روایت مفصلی درباره بغض دنیا داریم که از امام سجاد علیه السلام پرسیدند آقا افضل اعمال بعد از ایمان چیست؟ فرمود بغض دنیا بعد حضرت توضیح دادند که همین حب دنیا مبدأ همه شرور است. از حب دنیا هفت امر ناشی می شود که همه کسانی که زمین گیر شده اند از این هفت امر زمین گیر شده اند. لذا اولیاء خدا بغض دنیا دارند. البته این واضح است که بغض دنیا به معنی بغض عالم طبیعت نیست. دنیا، محیط ولایت ائمه جور است. بغض دنیا یعنی از این محیط بدت بیاید و نسبت به آن چیزی که از طرف آن ها می آید نفرت داشته باشی. اگر در دستگاه معاویه لذات و خوشی هایی باشد، آدم باید نسبت به آن بغض داشته باشد؛ دنیا محیط ولایت آن هاست. پس نهمین صفتی که محبین پیدا می کنند این است که بغض دنیا دارند.

دهمین صفت «السَّخَاء» است. سخاوت یعنی آن چیزی که دارد را در راه امام و بدون توقع می بخشد. آدم سخی از این که سر سفره اش بنشینید لذت می برد بر عکس بخیل. البته سخاوت درجاتی دارد. کسی که به محبت امام برسد به سخاوت می رسد. سخاوت یعنی دادن امکانات خود در راه امام. من به عنوان تشبیه می گویم کسی که تازه ازدواج می کند علاقه شدیدی به همسرش دارد و مثلا وقتی می خواهد یک هدیه برایش بخرد اول نگاه می کند ببیند او چه دوست دارد و طبق سلیقه او می خرد، بعد آن را کادو می کند، رویش روبان می بندد و یک شاخه گل هم رویش می گذارد و این کار ها را هم با نشاط انجام می دهد. تازه این هنوز سخاوت نیست؛ این معامله سر دنیاست. اما انسان وقتی به امام رسید همه امکاناتش را به زیبا ترین وجه در راه امام می دهد و بعد هم شرمنده است. این خاصیت حب امام است.

اثرات اخروی محبت امام

این ده تا، صفات دنیایی محبین بود ولی محبین در آخرت هم یک صفاتی دارند. «أَمَّا فِي الْآخِرَةِ فَلَا يُنْشَرُ لَهُ دِيوَانٌ وَ لَا يُنْصَبُ لَهُ مِيزَان » همه را محاسبه می کنند و نامه عملشان را باز می کنند ولی محبین حساب و کتاب ندارند. نمی شود بگویی چقدر قیمت دارد. «فَلَا يُنْشَرُ لَهُ دِيوَانٌ» در آن عالم اصلا نامه اش را باز نمی کنند. راجع به شهید می گویند که حساب و کتاب ندارد چون زیر شمشیر حسابش را پس داده و همه چیزش را در راه خدا داده؛ کسی که در مقام محبت امام است هم مانند شهید است و حساب و ندارد.

مرحوم شهید مطهری به راحتی از کسی تعریف نمی کردند ولی در آثارشان خیلی از اخلاص مرحوم آیت الله بروجردی تعریف می کنند و می گویند ایشان مرکز اخلاص بود و تمام کارهایش برای خدا بود. حالا مرحوم آیت الله العظمی بروجردی که که انقدر مخلص بودند موقع رحلتشان خیلی گریه می کردند؛ شاگرد ها گفتند شما چرا گریه می کنید؟ شما که انقدر برای خدا کار کرده اید. ایشان این حدیث را می خواندند «أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ» عملتان را خالص کنید که آن کسی که می خواهد به طلایتان عیار بزند خیلی بصیر است. کسی که بصیر باشد وقتی طلا را می دهید به او اگر رگه پنهانی هم در طلا باشد می فهمد و می گوید این خالص نیست. میزانی که روز قیامت می گذارند هم همین طور است و انقدر دقیق است که مو را از ماست بیرون می کشد. حالا همین میزان را برای محبین نمی گذارند و بدون حساب آن ها را به بهشت می برند.

حضرت در ادامه می فرمایند «وَ يُعْطَى كِتَابَهُ بِيَمِينِه » کتابش را به دست راست می دهند. «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِه * فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيرا»(انشقاق/7-8) در قرآن مفصل آمده است. «وَ يُكْتَبُ لَهُ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّار» و قطعا از آتش دور است. این آتش آتش جهنم است و برای این آدم برائت از نار می نویسند؛ «يُكْتَبُ لَهُ» یعنی قطعی. «وَ يَبْيَضُّ وَجْهُه » در صحنه محشر چهره اش نورانی می شود. «وَ يُكْسَى مِنْ حُلَلِ الْجَنَّة» حله های بهشتی به او می پوشانند. «وَ يُشَفَّعُ فِي مِائَةٍ مِن أَهْلِ بَيْتِه  » اگر کسی در مقام محبت باشد به او مقام شفاعت می دهند؛ یعنی نه فقط خودش می تواند برود بلکه می تواند دیگران را هم به امام برساند و به بهشت که وادی ولایت امام است ببرد. اگر کسی از محبین شد می تواند دست صد نفر را را بگیرد و به امام برساند. شفاعت یعنی پاک کردن و رساندن به وادی ولایت.

«وَ يَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَة» خدای متعال به محبین نظر رحمت می کند. یک نگاه محبت آمیز خدای متعال آدم را در پوشش همه کرامت های الهی قرار می دهد. «وَ يُتَوَّجُ مِنْ تِيجَانِ الْجَنَّة» بهشتی ها درجاتی دارند مانند همین دنیا که عده ای سلاطین اند و عده ای مردم عادی؛ محبین جزو سلاطین بهشت می شوند و تاج بهشتی بر سرشان می گذارند. محبین با بقیه بهشتیان فرق می کنند؛ حلل بهشتی به آنها می پوشانند، خدای متعال به آن ها نظر رحمت می کند و تاج بر سر می گذارند.

دهمین صفت اخروی محبین این است «يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَاب ». بهشت جایی نیست که کسی را بی حساب راه بدهند؛ حمام نیست که آدم همین طور یک لنگ ببندد و برود داخل؛ پنجاه موقف دارد و هر موقفی هزار سال طول می کشد. ولی به محبین می گویند بی حساب و کتاب به بهشت بروید. بعد فرمود «فَطُوبَى لِمُحِبِّي أَهْلِ بَيْتِي » وجود مقدس رسول الله فرمودند پس خوشا به حال محبین اهل بیت من.

شروط رسیدن به محبت

حالا چطور می شود به محبت رسید؟ محبت از حرف گوش دادن شروع می شود. شما اگر به خاطر امام از یک لذتتان گذشتید به همان اندازه به شما محبت می دهند. مثلا این لقمه را می خواهی بخوری ولی می بینی امام صادق گفته نخور؛ می گویی چون حضرت گفته نمی خورم؛ وقتی این لقمه را زمین گذاشتی به همان اندازه به تو محبت امام می دهند. مقام محبت یک وادی است که مقدماتی دارد و قدم اولش این است که تسلیم باشیم. آدم تا تسلیم نشده باشد هیچ محبتی برایش شکل نمی گیرد. باید تمام اعضای خود را به خدای متعال و ائمه بسپاریم؛ وقتی سپردیم آن وقت خدای متعال ما را با بلا یا هر چه که خودش می داند پاک می کند و وقتی پاک شدیم آن وقت نورانی به نور محبت می شویم.

امام باقر به ابوخالد کابلی فرمود «لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا»(9) بنده ای به مقام محبت ما نمی رسد الا این که این دو قدم را بردارد «حَتَّى  يُطَهِّرَ اللَّهُ  قَلْبَه » باید خدای متعال قلبش را پاک کند. خدای متعال قلب چه کسی را پاک می کند؟ «وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا» انقدر به حرف ما گوش بدهد تا در مقابل ما حالت سلم پیدا کند و مثل موم در دست که از خودش اختیاری ندارد نسبت به امام این گونه بشود.

با این که خدا به ما اختیار داده ولی ما باید جوری خودمان را به امام بسپاریم و گوش به حرف بدهیم تا کم کم حالت سلم پیدا کنیم. اگر حالت سلم پیدا کردیم پاکمان می کنند. شما وقتی می خواهید یک آهن را سمباده بکشید، بین گیره می گذارید؛ آن گیره همان تسلیم بودن است. اگر تسلیم نشوی تطهیر نمی شوی. ما بعد از تطهیر نورانی به نور محبت می شویم. می ارزد آدم همه چیز را بدهد تا به محبت امام برسد. رسیدن به محبت مراحلی دارد که یکی از آنها حرف گوش دادن است؛ دیگری این است که آدم امکاناتش را در راه خدا بدهد. حضرت ابراهیم برای این خلیل شد که هر چه از او خواستند در راه خدا داد و دست احدی را رد نکرد.

یکی از راه های دیگر رسیدن به محبت این است که انسان اهل صلوات باشد. اهل صلوات باشیم نه این یکی دو تا بگوییم؛ این که اهل بودن نیست. باید مداومت بر ذکر صلوات داشته باشیم و خسته نشویم؛ هیچ ذکر دیگری هم نمی خواهد جایش بگوییم. مداومت بر صلوات محبت می آورد. می توانید تجربه کنید؛ چهل روز، زبانتان فقط به صلوات مشغول باشد، آن هم نه صلوات همین طوری؛ صلوات از سر محبت. همان طور که حضرت مطهر عالم است، صلوات هم ما را تطهیر می کند. صلوات کیمیاست. به مقام محبت رسیدن خیلی زحمت دارد ولی کثرت صلوات، این مقام را به دنبال می آورد. کثرت صلوات میانبر است.

به غیر از صلوات مورد بعدی دعاست. باید خیلی به خدا التماس کنید. التماس های ما معمولا برای چیز های کوچک است در صورتی که باید از خدای متعال چیز های بزرگ خواست. از خدای متعال باید محبت و ایمان بخواهیم و بدانیم که می دهد. «ادْعُوني  أَسْتَجِبْ لَكُم »(غافر/60) ما در خانه خدا التماس نکرده ایم که خدایا به ما محبت بده؛ برای همین خدا به ما نداده. دعاهای زیادی در باب محبت داریم مثل دعای ابو حمزه، مناجات المحبین، مکارم الاخلاق و غیره. دعاهای زیادی به ما داده اند تا از خدا محبت بخواهیم. محبت صنع الهی است و هیچکس دیگری در آن دست ندارد و باید از خدا خواست که به ما بدهد.

این ضرب المثل را شنیده اید که شخصی گفت خدایا هر کس از تو چیز کوچک می خواهد کور کن و این کوه ها را هم برای من طلا کن؛ خدای متعال کوه ها را طلا کرد و چشم او را هم کور کرد. آدم که از خدا کوه طلا نباید بخواهد. قیمت دو رکعت نماز به درد بخور از یک کوه طلا بیشتر است. «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ  المُؤْمِن » بنابراین ما باید از خدا چیز های بزرگ بخواهیم. یکی از بهترین راه های رسیدن به محبت، دعا و التماس است. اگر می روید حرم، بروید التماس کنید؛ زیارت عاشورا بخوانید التماس کنید. التماس کنید که خدایا طعم محبت خودت و اولیائت را به ما بچشان؛ ما بدون چشیدن محبت از این دنیا نرویم، چون اگر در دنیا نچشیم در آخرت هم نمی توانیم بچشیم.

یکی دیگر از راه های رسیدن به محبت اهل بیت همین مجالس است. این مجالس اهل بیت را رها نکنید. شاید در مجلس امام حسین یک برقی زد و جزو محبین شوید. به این مجالس رفت و آمد کنید و مداومت داشته باشید. دیده اید هواپیما موقع پریدن اول مقداری روی زمین راه می رود و به یک نقطه ای می رسد که یک دفعه پرواز می کند؛ شما هم خیلی عجله نکنید و در رفت و آمدتان به مجالس اهل بیت مداومت داشته باشید. این رفت و آمد ها محبت می آورد. نشستن با محبین اهل بیت و هم نفس شدن با آن ها باعث می شود آدم محبت پیدا کند. با محبین مجالست داشته باشید و مجالس ختم صلوات که مجلس محبت است را شرکت کنید ان شاء الله محبت شکل می گیرد.

پی نوشت ها:

(1) الخصال، ج 2، ص: 515

(2) التوحيد (للصدوق)، ص: 307

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 128

(4) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 301

(5) تفسير العياشي، ج 2، ص: 211

(6) جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 57

(7) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 73

(8) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 549

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194