نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه هفتم حرم مطهر قم/ خضوع در برابر اولیاء الهی راه وادی بندگی؛ سیدالشهداء باب حطه شیعیان

متن زیر سخنان جلسه هفتم آیت الله میرباقری به تاریخ 25 شهریورماه سال 97 است، که در حرم مطهر حضرت معصومه(س) ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ از جمله عناوینی که برای ائمه و معصومین علیهم السلام در قرآن ذکر شده است، باب الله است. در واقع هدایت خداوند در خانه ای جمع شده و راه ورود به آن خانه معصومین هستند. ورود از این طریق قاعدتاً شرایط و آدابی دارد و آن هم تواضع و خشوع در برابر ولی خداست. اگر انسان خاضعانه و با احترام از این در عبور کند، میتواند وارد وادی توحید شود. خدای متعال نیز در قرآن فرموده است که اگر کسی با تواضع وارد این باب شود و از او بخواهد که پاک گردد، گناهان او آمرزیده می شود اما اگر به فرمایش خداوند بی اعتنا باشد، نه تنها بخششی در کار نیست بلکه به عذابی شدید دچار خواهد شد. یکی از مصادیق رفتار خاشعانه در برابر ولی خدا مجالس عزاداری است که مومنین در آن گرد هم می آیند و ذکر اهل بیت را می کنند.

ورود به وادی بندگی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ * فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُون »(بقره/58-59). يکي از خصوصياتي ائمه عليهم السلام که در قرآن با آن خصوصيت معرفي شدند، اين است که از ائمه به عنوان بيت الله و باب الله ياد شده است؛ یعنی هم بيت الله هستند و هم باب الله. مقصود از اين که امام بيت الهي و باب توحيد و باب الله است، اين است که معرفت، محبت و نور الهي در بيوتي نازل شده است که اين خانه  ها، خانه  هاي اهل بيت است و به تعبير بهتر خود اهل بيت هستند. چراغ هدايت الهي که در عالم برافروخته شده و روشن شده است، در وجود مقدس ائمه عليهم السلام تجلي کرده است. البته اينطور نيست که به راحتي هر کسي بتواند اين چراغ هدايت را ببيند و يا اين شأن و مقام ائمه را به راحتي درک کند. اين معرفي  اي که قرآن مي کند براي همين است که انسان به اين نقطه برسد که بتواند امام را در اين سيما و در اين چهره ببيند؛ یعنی آن جنبه باب اللهي و وجه اللهي امام عليه السلام را مشاهده کند.

معني باب بودن هم اين است که ورود به وادي معرفت و محبت الهي، ورود به وادي بندگي خداي متعال و ورود به وادي هدايت به سوي خداي متعال، از مدخل ولايت ائمه است؛ یعنی از اينجا بايد وارد شد و راه ديگري در عالم نيست. «لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى  وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»(بقره/189) اگر کسي مي  خواهد به خير و بر برسد، راه آن تقواست. راه رسيدن به خير و بر اين نيست که انسان خودش يک راهي درست کند و جعل کند و رياضت و زحمت بکشد. اينها انسان را به جايي نمي  رساند. «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى» بر از راه تقوا به دست مي  آيد. «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» انسان بايد به خانه  هايي که در آن خانه  ها حقيقت توحيد نازل شده است راه پيدا کند و براي اين که به آن خانه  ها راه پيدا کند، بايد از آن راهي که خداي متعال مقرر کرده است وارد بشود.

خانه  ها هم خانه  هاي معيني هستند و اينطور نيست که هر وادي  اي که انسان در آن قدم گذاشت، وادي توحيد باشد. مدعي در عالم زياد است اما فقط آن کساني که حقيقتا بيت الله هستند اين عظمت و ظرفيت را دارند که انوار هدايت الهي و چراغ هدايت الهي در وجود آنها برافروخته بشود و اينها هر کسي نيستند. اين افراد شخصيت  هايي هستند که خداي متعال آنها را براي اين امر تربيت کرده است. بايد به سراغ آن بيوت و خانه  ها رفت تا اجازه ذکر و رفعت و معرفت و محبت الهي به انسان داده بشود و از هر راهي نمي  شود به امام رسيد. «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» انسان بايد از همان راهي و بابي که قرار داده شده است به سمت امام برود. اگر وجود مقدس نبي اکرم «باب الحکمه» است، همه حکمت در وجود مقدس نبي اکرم خلاصه مي  شود و از اين خانه حکمت منتشر مي  شود و شخص ديگري حکيم نيست «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(جمعه/2).

«أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بَابُهَا» اگر مي  خواهيم به سراغ حضرت برويم، بايد از راهش رفت و راه ديگري نيست، یعنی نمي  شود حکمت را از راه ديگري به دست آورد. وادي توحيد، معرفت الهي، محبت الهي و بندگي خدا هم همینگونه است. اگر جامعه  اي بخواهد در مسير معرفت و محبت و بندگي حرکت کند، بايد به سراغ اين بيوت برود و وقتي سراغ اين بيوت ميرود، باید از راهش برود. «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها». اگر کسی از اين راه رفت، به بر و خير و نيکي ميرسد و الا به بر راهي نيست. انسان وقتي جزو ابرار مي  شود که رو به اين بيوت بياورد و بعد هم مسير را پيدا بکند و از مسير خود به اين خانه ها راه پيدا بکند.

به دنبال همين مسئله، يک عنوان خاص ديگري در قرآن براي ائمه عليهم السلام ذکر شده و روايات ما اين آيات را تفسير به ائمه کرده اند، «بَاب حِطَّة» است. بَابِ حِطَّة در قرآن در باب بني اسرائيل است. بنی اسرائیل چهل سال به خاطر مخالفتي که کردند، در سرزمين مصر سرگردان شدند. شب تا به صبح راه مي  رفتند و دوباره صبح جاي اول خودشان بودند. البته در اين چهل سال خداي متعال براي آنها يک وسايل آسايشي فراهم کرده بود ولي به خاطر مخالفتي که کرده بودند و از پيغمبر خود، حضرت موساي کليم علي نبينا و آله و عليه السلام پيروي نکردند، چهل سال دچار وادي طيح، یعنی وادي حيرت و سرگرداني شدند.

البته اين براي ما هم وجود دارد و انساني که از امام فاصله مي  گيرد وارد وادي طيح مي  شود و اگر در کنار امام رفتي، از حيرت و سرگرداني بيرون مي  آيي و الا انسان چهل یا پنجاه یا شصت سال عمر ميکند اما همان اول راه است. بعضي  ها خيال مي  کنند که خيلي پيش رفتند ولي واقعا اگر دقت کني مي  بيني چهل سال عمر کرده اما در وادي حيرت است، یعنی بعد از چهل سال سر همان جاي اولش است. اگر خيلي خوب عمل کرده باشد و عقب گرد نکرده باشد سرجاي اول خودش است. در اين چهل سال زندگی چه داريم؟ مثلا مي  گويم من منزل دارم؛ فلان آقا مي  گويد کارخانه یا شرکت یا باغ دارم؛ يکي هم مي  گويد من صد جلد کتاب نوشتم؛ آن ديگري مي  گويد من آنقدر ثروت جمع کردم. اينها همه در بيرون آدم است؛ آیا در انسان اتفاقی افتاده؟ انسان چهل سال گشته است و در اول راه، یعنی همان وادي تيه است.

ولي اگر با امام بروي، هر قدمي که ميروي يک قدم به مقصد نزديک شدي. انساني که با امام راه مي رود، امروزش بهتر از فردايش است. در روايات دارد که اگر کسي وقتي آخر شب محاسبه مي کند و مي  بيند امروزش با ديروزش برابر است، مغبون است و ضرر کرده در صورتی که يک روز از عمرت گذشته و بايد يک قدم جلوتر رفته باشي. اگر انسان کنار امام حرکت مي کرد، هر لحظه  اي که حرکت مي کند رو به پيش است و معارف و محبت و پرده  هاي جديدي از بندگي و محبت الهي براي انسان کنار مي رود. ولي اگر از امام جدا شدي هر چه هم تا آخر عمر زحمت بکشي، هنگام محاسبه مي  بيني چهل سال زحمت انسان در وادي تیه بوده است. کل دستگاه شياطين همين است.

اگر شما تمدن مادي الان را با چهار هزار سال قبل مقايسه کنيد، می بینید که هيچ اتفاقي براي بشر امروز نيافتاده که بشر چهار هزار سال قبل آنطور نبوده باشد. مثلاً انسان امروز آب لوله کشي دارد آب برکه را مي  خورده است؛ انسان امروز با هواپيما مسافرت مي کند اما در چهار هزار سال قبل با چهارپايان حمل و نقل مي  کرده است. اگر در آخر حساب  کنيم، می بینیم که مثل هم هستند و تفاوتی با هم ندارند. مرحوم علامه جعفري مي  گفتند: «از آقا مي  پرسيدند در عمرت هر چه کار کردي گزارش بده! مي  گويد من دو هزار مرغ خوردم، خب طيب الله انفسکم! اين گزارش عمر نیست، اين وادي تیه است»

خداي متعال توبه بني اسرائيل را قبول کرد و نقل اين است که به آنها فرمود: «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» برويد وارد شهر اريحا يا بيت المقدس بشويد. در بعضي نقل  ها اريحاست و در بعضي نقل ها بيت المقدس ذکر شده است. خيلي وقت ها خداي متعال اسم شهر را نمي  گويد و يک موضوع را تفصيل نمي  دهد و پيداست که خيلي مهم نيست و بگونه ای می فرماید اين موضوع اين را دنبال نکنيد و انسان بايد همان نکته قرآني را دنبال کند. به هر صورت خداوند فرمود برويد وارد اين شهر بشويد. وقتی مي  خواهيد از دروازه اين شهر وارد بشويد، بايد در حال سجده و تواضع وارد بشويد.

«وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ» یعنی به خداي متعال عرضه بداريد که خدايا گناهان ما را بريز ما را پاک کن. پس در اين وادي قدم بگذاريد و بعد هم از خداي متعال درخواست تطهير و طهارت نفس کنيد و بخواهيد که خداي متعال شما را پاک کند و از خطاهاي گذشته  تان بيرون بياييد. هنگامی که وارد مي  شويد، پاک و مطهر و خاشعانه و متواضعانه وارد اين وادي بشويد و در اين شهر پاک زندگي کنيد. خدای متعال هم می ­فرماید اگر اين کار را انجام داديد، همه خطاياي شما را پاک و جبران مي  کنيم. «وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ» به آنهايي که اهل احسان و نيکي هستند، چیزی بيش از مغفرت مي  دهيم، یعنی اضافه بر آن مزد هم به آنها مي  دهيم.

درباره ورود به اين دروازه يک نقلي در تفسير منسوب به امام حسن عسگري سلام الله عليه وجود دارد که نقل گويايي است. حضرت فرمود بنی اسرائیل بعد از آن تخلف  هايي که کرده بودند و بعد از دوري حضرت موساي کليم دنبال حضرت نرفتند، مبتلاي به حيرت شدند. خداي متعال به آنها دستور داد وارد اين شهر بشويد و در دروازه اين شهر تمثال نبي اکرم و اهل بيت بوده است و البته تعجب هم ندارد؛ چون همه انبياء گذشته، امت خود را به ايمان، نبي اکرم و اهل نبي اکرم، یعنی ائمه هدات معصومين دعوت مي  کردند.

در همه کتب آسماني، اسامي نبي اکرم و ائمه هدات معصومين وجود دارند و پیامبران امت خود را به آنها دعوت مي  کردند. کما اين که وجود مقدس نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از تولد امامان ما، مردم را به آنها هدايت کردند و يک به يک از ائمه  اي که بعد از خودشان هستند نام بردند. در روايات متعددي که از هر کدام از ائمه ما نقل شده است، ایشان مردم را به وجود مقدس بقيه الله و امام زمان هدايت کردند و امام زمان را معرفي کردند. يک مطلب رايجي بوده و آن اینکه انبياء گذشته مردم را به دين نبي اکرم دعوت مي  کردند و می ­گفتند که اين پيامبر در آينده مي آيد و شما بايد به او ايمان بياوريد و او را باور کنيد.

«كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِه »(بقره/285) يکي از اموري که همه مؤمنين امت وجود مقدس نبي اکرم به آن ايمان دارند، ايمان به همه انبياء گذشته است، یعنی هيچ پيغمبري را منکر نيستند. هيچ مسلماني حضرت عيسي مسيح یا حضرت موسي کليم و یا حضرت ابراهيم را انکار نمي کنند. ايمان به سلسله انبياء و ايمان به سلسله ائمه عليهم السلام شرط ايمان است. اگر کسي يکي از ائمه را هم انکار کند، گويا همه را انکار کرده و یا اگر يکي از انبياء الهي را انکار کند، گویا همه انبياء را انکار کرده است.

لذا انبياء گذشته هم مردم را به نبوت نبي اکرم دعوت مي  کردند. در روايات و در قرآن هم آمده است که عهد و پيمان محکم نسبت به نبي اکرم و ولايت ائمه عليهم السلام، از هر پيغمبري ميثاق گرفته شده است و همه پيامبران اینگونه بودند. در خصوص انبياء اولوالعزم يک عهد و امتحان ويژه ای وجود دارد که در روايات آمده است و در قرآن هم گاهي به آن اشاره شده است. خدای متعال می ­فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما»(بقره/124) ما حضرت ابراهيم را مورد امتحان قرار داديم و به يک کلمات و حقايقي مبتلا کرديم، یعنی در مورد اين حقايق از ايشان امتحاني گرفتيم. حضرت ابراهيم خليل هم از عهده همه اين امتحان  ها برآمد و در هيچ کجا کوتاهي نکرد. در آن هنگام به او مقام امامت داديم.

امام رضا عليه السلام در این باره فرمودند اين مقام بعد از نبوت و رسالت و خلت بود، یعنی بعد از اينکه حضرت ابراهیم نبي شد و رسول شد و خليل شد، خداي متعال يک ابتلائات سنگيني در مورد يک حقايقي براي حضرت پيش آورد «وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ». حضرت هم همه را بجا آورد «فَأَتَمَّهُنَّ» و خداي متعال او را در مقام امامت قرار داد. در روايت آمده است که اين کلمات، همان کلماتي است که وقتي حضرت آدم مي  خواست توبه کند، جبرئيل اين کلمات را به او تعليم کرد و انوار نبي اکرم و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و حسنين سلام الله عليهما به ايشان ارائه شد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم  »(بقره/37). آن حقيقت القاء شد و حضرت آدم دريافت و تلقي کرد و خداي متعال هم پذيرفت. راه توبه براي ما هم همين است و این راه را به ما ياد دادند «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم ».

از امام صادق علیه السلام سوال شد که «فَأَتَمَّهُنَّ» يعني چه؟ حضرت فرمود: «يَعْنِي  أَتَمَّهُنَّ إِلَى الْقَائِمِ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً»(1) تا وجود امام زمان عليه السلام، از حضرت ابراهيم خليل ميثاق و امتحان سخت گرفتند و ايشان از عهده امتحان برآمدند. اينکه آن امتحان چه بوده است، براي ما خيلي روشن نيست ولی شبيه آن امتحاني است که از مالک اشتر و سلمان نسبت به اميرالمومنين مي  گيرند یا آن ميثاقي که از حبيب و زهير نسبت به سيدالشهداء مي  گيرند و یا ميثاقي که از انبياء اولوالعزم نسبت به تک تک امامان معصوم گرفته شده است و آنها هم اين ميثاق را گرفته  اند و قبول کرده اند و بعد هم بايد براساس آيات قرآن بيايند و به آن عمل کنند که اين اتفاق در دوران رجعت مي  افتد پس اين امر، امر عجيبي نيست.

تسلیم شدن، آغاز بندگی

در تفسير منسوب به امام عسگري علیه السلام اینگونه آمده است که به بني اسرائيلي که طغيان کرده بودند و سرکشي کردند گفتند از اين باب وارد بشويد و در مقابل نبي اکرم و اهل بيتش تواضع کنيد و از باب تواضع و خشوع در مقابل نبي اکرم وارد بشويد. مثل اين که به ما مي  گويند در حرم حضرت معصومه سلام الله عليها بايستيد اذن دخول بگيريد و متواضعانه وارد بشويد. اين تواضع مقدمه طهارت نفس و مقدمه رسيدن به مقام بندگي است. به بني اسرائيل هم همينطوري گفتند و بعد از اين که بنا شد از آن وادي سرگرداني و حيرت بيرون بيايند، به آنها گفتند «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» وارد اين شهر بشويد و از اين دروازه مخصوص، متواضعانه و ساجدانه سجده کنيد و خشوع و تواضع کنيد.

پس يک امري بوده که بنی اسرائیل بايد در مقابل آن تواضع مي  کردند. در روايات ما آمده است که بر سر در اين باب نامی منسوب به ولايت نبي اکرم بود، یعنی بايد از باب نبي اکرم و اهل بيت وارد مي  شدند و متواضعانه و خاشعانه و ساجدانه هم وارد مي  شدند. اگر اينطوري وارد بشوند و از خدا تقاضا کنند و بخواهند گناهشان را بيامرزد، خدای متعال گناهان  شان را مي  بخشد «وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ».

اصولا يکي از راه  هاي رسيدن به مغفرت و جبران خسارت  هاي انسان، همين است که انسان رو به ولي خدا بياورد و از طريق او تطهير بشود. اين مسئله در قرآن توضيح داده شده و خداوند مي  فرمايد «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما»(نساء/64) اگر اينها وقتي به خودشان ظلم مي  کنند، پيغمبر ما بيايند و برای آنها طلب مغفرت کنند، آن وقت خداي متعال اينها را مي  آمرزد.

لذا در باب منافقين در سوره منافقون مي  فرمايد وقتي به آنها مي  گفتند شما به محضر رسول خدا بياييد تا برايتان استغفار کند، رويشان را برميگردانند و استکبار مي  کردند و حاضر نبودند تواضع کنند «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُم وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُون  »(منافقون/5). حتي به اين اندازه که اينها خطا کردند و پلهاي پشت سرشان را خراب کردند و فساد به پا کردند، پیامبر تدارک و استغفار کند و جبران کند. استغفار که فقط قول نيست؛ استغفار عمل است. حتی بر اینکه حضرت خطاهايشان را برايشان تدارک کند و جبران کند، حاضر نبودند و استکبار مي  کردند، یعنی حتي براي پاک شدنشان حاضر نيستند رو به حضرت بياورند.

ابليس به خداي متعال عرضه مي  دارد که من نماز مي  خوانم و عبادت مي کنم، ولي نه به واسطه نبي اکرم و نه به واسطه خليفه تو و خودم مستقيم به درگاه تو مي  آيم. خداي متعال هم رد کرد و فرمود نه، اينطوري نمي  شود و بندگي راه دارد. «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً»، يعني اگر مي  خواهید بندگي کنيد، بندگي خدا راه دارد و بايد از آن بابي که خداي متعال قرار داده بياييد و اين باب، بابي است که شما را به بندگي مي  رساند. اگر کسي مي  خواهد از اين در وارد شود، با استکبار نمي  تواند وارد وادي بندگي بشود.

بندگي از آغاز با سجده و تواضع شروع مي  شود. اين سجده عبادت اولياء خدا نيست. اگر خداي متعال به ملائکه فرمود به حضرت آدم سجده کنید، ملائکه را امتحان کرد؛ اين که خداي متعال به ملائکه فرمود «إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»(بقره/34)، آیا خداي متعال دعوت به عبادت حضرت آدم کرده است؟ يعني فرموده در عرض من کسي را بپرستيد؟ ما هم که در حرم ائمه مي  رويم و نماز زيارت مي  خوانيم، بعد از نماز زيارت ائمه مي  گوييم خدايا اين نماز را براي تو خوانديم، چون سجده فقط براي توست و عبادت براي تو واقع مي  شود. آیا خداي متعال به ملائکه مقربين دستور داد آدم را عبادت و بندگي بکنيد؟ خیر؛ در بيان اميرالمؤمنين اینگونه است که خداي متعال به ملائکه دستور داد که در مقابل حضرت آدم تواضع کنيد و اين تواضع عبادت خداست.

در بيان نوراني اميرالمؤمنين در خطبه قاصعه اين است که حضرت فرمودند خداي متعال به احدي اجازه ورود به حريم کبريايي و عزت خودش را نداده است و همه بايد در مقابل کبرياي الهي احساس تواضع کنند و در مقابل عزت الهي احساس ذلت کنند. هرکسي مي  خواهد در مقابل خدا هم عزيز باشد، از وادي و جهت خارج مي  شود و هر کسي در مقابل کبرياي الهي براي خودش شأن قائل مي  شود، از وادي رحمت دور مي  شود. «جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا»(2) هرکسي در کبريا و عزت منازعه کند، از وادي رحمت دور مي  شود. بعد حضرت فرمودند پس خداي متعال اين حريم را براي خودش نگه داشته است و همه بايد در مقابل کبرياي او تواضع کنند و در مقابل عزت او احساس ذلت کنند. کسي نمي  تواند بگويد من در مقابل خداي متعال عزيزم. البته اگر کسی در مقابل خداي متعال تواضع و خشوع کرد، به عزت مي رسد «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِين »(منافقون/8).

سپس حضرت فرمودند وقتي خداي متعال مي  خواست ملائکه مقربين خود را به تواضع در مقابل کبرياي او و احساس ذلت و خشوع در مقابل عزت خودش امتحان کند، آدم را از گل آفريد و بعد فرمود از روح خودم در او مي  دمم؛ بر آدم سجده کنيد و همه ملائکه هم سجده کردند الا ابليس. خداي متعال اين سجده  اي که ملائکه کردند  را در آغاز قرآن و در اوايل سوره بقره براي ما توضيح مي دهد. اين سجده در مقابل حضرت آدم، عبادت خداي متعال بود. طريق عبادت، تواضع در مقابل خليفه الله است. انسان تا تواضع نکند وارد وادي بندگي نمي  شود. «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً»، يعني بايد اين سجده و تواضع به تواضع در مقابل خليفه خدا برگردد.

اين که ما بايد دور کعبه بچرخيم و طواف کنيم و خشوع کنيم و با دلدادگي دور کعبه بچرخيم؛ يعني ما بايد دور سنگ طواف کنيم دلداده احجار و سنگها باشيم؟ کعبه مجازي از عرش الهي و قلب نبي اکرم است و باطن آن تواضع در مقابل نبي اکرم و اهل بيت است. در روايات آمده است که مردم مأمور شدند تا بيايند و دور اين سنگ  ها بگردند و خودشان را به ما برسانند و عهدشان را با ما نو کنند؛ و الا آدم براي چه برود دور سنگ بچرخد و اینکار چه امتيازي دارد؟ اگر سنگ نسبتي با خداي متعال و ولي  اش نداشته باشد چه امتيازي دارد؟

اين که به بني اسرائيل مي  گويند از اين باب متواضعانه و خاشعانه وارد بشويد، اين باب بايد يک خصوصيتي داشته باشد. اين بابي که بايد از اين باب وارد شد و متواضعانه هم وارد شد، باب توحيد است و باب بندگي است. در ظاهر باب ورود به شهر بيت المقدس یا اريحاست. چرا من در مقابل اين دروازه باید تواضع کنم؟ این باب چه امتيازي دارد؟ حضرت فرمود يک جلوه  اي از جلال و جمال نبي اکرم و اهل بيت در آن باب بود و تواضع، در مقابل او بوده است. به بني اسرائيل گفتند تواضع کنيد و وارد بشويد و اگر اين طور وارد شديد و از خداي متعال درخواست کرديد که پاک بشويد، مطهر مي  شويد «وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ».

اگر انسان مي  خواهد وارد وادي توحيد بشود، بايد از بابي وارد بشود که باب الله و باب حطه است. وقتي از اين در وارد شديد، خدا همه خطاياي انسان را پاک مي کند. در روايات ما مکرر آمده است که امام باقر علیه السلام فرموده اند باب حطه شما ما هستيم «نَحْنُ بَابُ حِطَّتِكُم »(3). انسان اگر مي  خواهد از باب اميرالمومنين وارد بشود، راهش خشوع در مقابل اميرالمومنين است. انسان تا در مقابل امام تواضع نکند، راهي به سوي وادي ولايت و وادي توحيد برايش باز نمي  شود و بايد همان مقابل در، ساجدانه و خاشعانه وارد بشود. اگر خشوع کرد، راه به روي او باز مي  شود. کما اين که امتحان ملائکه مقربين نسبت به بندگي خدا بود و براي اين که از آنها به تعبير اميرالمؤمنين خودپسندي و استکبار دور بشود، به سجده مأمور شدند. وقتي ملائکه در مقابل خليفه خدا سجده کردند؛ اين تواضع، استکبار و خيلاء و خودپسندي و خودبيني را در مقابل خداي متعال از آنها دور کرد.

آن چیزی که ممنوع است، اين است که در مقابل کبرياي الهي و در مقابل عزت خدا براي خودت حساب و کتاب باز کني. امتحان ملائکه همين بود که آيا در مقابل کبرياي الهي و در مقابل عزت الهي تواضع مي  کنند و لباس تذلل و ذلت مي  پوشند يا نه؟ آیا مثل ابليس لباس تذلل را بيرون مي  آورند و لباس کبريا و عزت به تنشان مي  کنند؟ خبري هم در درون انسان نيست، یعنی وقتي استکبار کند اتفاقي نمي  افتد. ما اگر در مقابل خداي متعال استغفار کنيم، در عالم چيزي گيرمان مي  آيد. همانگونه که ملائکه با سجده شان در مقابل خليفه خدا، وارد ودي بندگي شدند و درهاي بندگي به رويشان گشوده شد و به مقام اخلاص و تواضع و خشوع رسيدند.

باب حطه دوران ما

خداي متعال براي ما هم يک باب حطه  اي قرار داده که اگر بخواهيم وارد وادي توضيح بشويم و اگر بخواهيم موانعي که نمي  گذارند ما راه خدا را برويم مثل غفلت ها و شرک ها و آلودگي هايمان پاک بشود، بايد از اين راه وارد بشويم؛ چون اگر انسان بخواهد قدم در وادي بندگي بگذارد، بايد پاک بشود و الا ممکن است آدم چهل سال هم نماز بخواند اما سر جاي اول خودش باشد چون پاک نيست. يکی از بزرگان با تأکيد مي  فرمود آدم بايد با هر نمازي که مي  خواند جلو برود. چرا ما چهل سال است که نماز مي  خوانيم و نماز امروزمان مثل نماز چهل سال قبل و ده سال قبل مان است؟ نکته  اش اين است که این نماز همراه با طهارت نيست و همراه با آلودگي است. راه اين که انسان وارد وادي بندگي بشود، اين است که در مقابل خداي متعال تواضع کند و بعد هم از خداي متعال متواضعانه درخواست کند که او را تطهير و پاک کند.

خداي متعال براي اين که ما در مقابل او تواضع کنيم يک بابي قرار داده است که بايد از اين باب، متواضعانه وارد بشويم و خداي متعال هم همه خطاياي ما را پاک مي کند «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنينَ». در زيارت اول ماه رجب سيدالشهداء آمده است «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ حِطَّةٍ الَّذِي مَنْ دَخَلَهُ كَانَ مِنَ الْآمِنِين » شما باب حطه ما هستيد. هر کسي از اين باب داخل بشود به امنيت مي رسد و از عذاب و رنج نجات پيدا مي کند و وادي ايمن از اينجا شروع مي  شود.

يک بيان نوراني را از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل کرده اند که در آن، اميرالمؤمنين در ضمن آن خطبه معروف شان فرمودند: «إِنَّ مَثَلَنَا فِيكُمْ كَمَثَلِ الْكَهْفِ لِأَصْحَابِ الْكَهْف »(4) ما براي شما مثل کهف نسبت به اصحاب کهف هستيم. خداي متعال در قرآن مي  فرمايد «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْف »(کهف/16) ما به اصحاب کهف گفتيم وقتي از اين کفار و بت پرست  ها و آيين آنها فاصله گرفتيد، براي اين که بتوانيد سالم بمانيد و دوباره شما را به وادي کفر بر نگردادنند، بايد به کهف پناه ببريد. امیرالمؤمنین فرمود مثل ما، مثل کهف برای اصحاب کهف است. اگر از طواغيت و فرعون  ها و يهود امت حضرت فاصله گرفتيد، بايد در اين کهف پناه ببريد و الا با کيد و مکرشان، شما را به وادي شرک برميگردانند.

اگر بخواهيد در مقابل مکر شيطان و يهود اين امت که از مکر يهود امت حضرت موساي کليم خيلي پيچيده تر است مصون بمانيد، بايد به اين کهف پناه ببريد. بعد حضرت فرموند «كَبَابِ حِطَّةٍ وَ هُوَ بَابُ السِّلْم » یعنی مَثل ما، مَثل باب حطه  اي است که خدا براي بني اسرائيل قرار داد. خداوند يک بابي قرار داد تا از آن باب وارد بشوند و پاک  شوند و از سرگرداني و حيرت بيرون  آيند و الا اگر از اين باب وارد نشوند، بايد در وادي حيرت بمانند. آن باب سِلمي که خداي متعال درباره آن فرمود «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين »(بقره/208) یعنی همگي با هم وارد وادي سلم بشويد. سلم يعني تسليم به خداي متعال یا به عبارت دیگر یعنی اسلام. خداوند فرمود همگي تسليم به خدا باشيد. اين آيه خطاب به مؤمنين است که به آنها می ­فرماید بعد از مرحله ايمان، مجتمعاً وارد وادي سلم بشويد و دنبال خطوه  ها و گام  هاي شيطان نرويد.

بزرگان همچون مرحوم علامه طباطبايي و ديگران فرمودند «ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ» يعني وارد وادي تسليم نسبت به خداي متعال بشويد. اگر مي  خواهيد بندگي کنيد، تسليم باشيد و آن راه بندگي را که خداي متعال فرموده اند، مثل همان خطابي که به ملائکه شد، طي بکنيد. اگر مي  خواهيد بندگي کنيد، بايد تسليم باشيد؛ یعنی اگر خداوند مي  گويد بايد از اين راه بياييد، از اين راه بياييد یا اگر مي  گويد در مقابل آدم سجده کنيد، سجده کنيد. اگر مي  خواهيد بندگي کنيد، چون و چرا ندارد. اگر مي  خواهيد برسيد و وارد وادي تسليم بشويد، تسليم خداي متعال بشويد که اصلاً اسلام يعني همين «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين » دنبال خطوه  ها و قدم  هاي شيطان و قدم  هاي شيطان حرکت نکنيد. علامه بزرگوار طباطبايي در اينجا مي  فرمايند مقصود همه کيد و مکرهاي شيطان نيست و اينجا مقصود از خطوه، آن دين و راهي است که مقابل راه مستقيم درست مي کند؛ یعنی مقابل راه مستقيم يک راه ديگري قرار مي دهد و باید مواظب باشيد که در آن راه  ها نرويد.

راه بندگي، راه تسليم بودن نسبت به خداي متعال است. در کتاب تفسير مرحوم طبرسي، یعنی مجمع البيان و در تفسير ديگرشان و همچنین در روایات آمده است که حضرت فرمودند اين سلم، يعني وادي ولايت ما، یعنی ای مومنين اگر مي  خواهيد به مقصد برسيد، بايد از وادي ولايت امام بياييد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً». دنبال رد پاي شيطان نرويد، زیرا شيطان در مقابل اين راه، راه ديگري قرار مي دهد. بنابراين امام هم باب الله است و هم باب حطه ماست. ما اگر در اين وادي وارد شديم و از خداي متعال درخواست معرفت کرديم، خدا ما را مي  آمرزد ولي اگر استکبار کرديم و گفتيم خدا مي خواهد ما را بيامرزد چه ربطي به امام دارد؟ خودم مي روم توبه مي کنم!

مثل منافقيني که استکبار کردند «لَوَّوْا رُؤُسَهُم وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُون  ». آنها هم گفتند چرا از اين راه بياييم؟ خداي متعال مي  فرمايد اينهايي که در مقابل تو استکبار مي  کنند و حاضر نيستند از مسير تو به مغفرت برسند، خداي متعال به هيچ وجه اينها را نمي  آمرزد «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ»(منافقون/6). وادي طهارت، وادي خاصي است و انسان بايد از باب سلم و حطه وارد بشود و اگر اینگونه وارد شد و متواضعانه درخواست کرد، خداي متعال اورا تطهير مي کند.

قرآن مي  فرمايد يک عده از بني اسرائيل اين کار را نکردند «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُون »(بقره/59). آنها گفتند موساي کليم چهل سال ما را در بيابان حيران کرده و حالا هم مي  گويد سجده کنيد و متواضعانه از اين راه وارد بشويد! در روايات دارد که پشت به اين باب با بي احترامي وارد شدند، یعنی بجای اینکه رو به باب و با سجده و تواضع وارد بشوند، پشت به باب و معکوس وارد اين باب شدند. بعد هم به جاي اين که بگويند خدايا گناهان ما را بريز، به موساي کليم گفتند براي ما گندم بياور؛ تو اقتصاد ما را به هم ريختي و چهل سال است که ما را حيران کردي. «فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُون»؛ یعنی ما هم به خاطر همين کار و اين که فسق به خرج دادند، يک بلاي عظيمي را از آسمان بر آنها نازل کرديم. به تعبير قرآن فسق يعني خروج از ولايت و فاسق آن کسي است که عهد خودش با خدا؛ یعنی عهد توحيد و ولايت را زير پا مي گذارد. بنی اسرائیل تواضع نکردند و به خاطر فسقشان بر آنها بلا نازل کرديم.

در بين اين ابواب، سيدالشهداء به طور ويژه باب حطه ماست. هرکسي مي  خواهد وارد وادي بندگي بشود، باید از وادي سيدالشهداء وارد شود و اگر از اين باب متواضعانه وارد شد، تطهير مي  شود و وارد وادي توحيد مي شود. همه ما تجربه کرديم که يک سال غفلت  هاي ما و سنگيني  ها و کسالت  هاي روحي ما، در يک دهه محرم پاک مي شود. وقتي انسان در اين ايام در محافل سيدالشهداء مي  آيد، وقتی به حساب خودش مي رسد می­بیند علاقه  اش به دنيا و غفلت هايش کمتر شده است و سبک بال تر شده و آماده حرکت به سمت خدا شده است. وادي حضرت، وادي حطه و پاک شدن و تطهير ماست «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ حِطَّةٍ الَّذِي مَنْ دَخَلَهُ كَانَ مِنَ الْآمِنِين ». هرکسي از اين باب وارد بشود، وارد وادي ايمن شده و وادي توحيد شده است؛ یعنی به حقيقت توحيد راه پيدا مي کند و وارد حصن الهي مي شود «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي »، البته بايد متواضعانه وارد شد.

اين جلسات عزاداری که ما داريم همان معني «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» است؛ یعنی حقيقت اين «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» اين مجالس عزاداری است که همان ورود به وادي توحيد است. واقعا چه تواضعي در مقابل سيدالشهداء از اين لطيف تر و شيرين تر که شما در اين ايام، مي  بينيد مومنين و محبين سيدالشهداء از راه دور و نزديک، خوشي هايشان را کنار مي  گذارند و دور هم جمع مي  شوند و اين ايام را يک جور ديگري زندگي مي  کنند و خواب و خوراکشان تغيير مي کند.

خانواده یکی از اساتید بزرگوار بعد از فوتشان نقل مي  کردند که ديگر از روز ششم و هفتم ماه محرم به اين طرف در خانه ما هيچ غذايي پخته نمي  شد و آشپزخانه تعطيل بود. رختخواب در خانه ما پهن نمي  شد و همه روي زمين مي  خوابيدند. اين بزرگوار مي  گفت بچه  هاي امام حسين اين شبها سرشان را روي زمين مي  گذارند و مي  خوابند؛ وجهي ندارد ما براي خودمان رخت خواب پهن کنيم.

اين یعنی تواضع که ما دور هم جمع مي  نشينيم بعد از 1400 سال ياد آن مصيبت  هاي عظيم را مي  کنيم و اشک مي  ريزيم و اين ما را تطهير مي کند. امام رضا می­ فرماید: «إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيرا»(5) خود گريه کردن تقاضاي مغفرت است. باب حطه هم يعني همين، يعني براي امام حسين گريه کني که گریه کار همان توبه و درخواست را مي کند. رو به امام حسين بياوريم و براي امام حسين دور هم بنشينيم و ياد امام حسين کنيم که اين، حيات قلب و طهارت نفس مي  آورد. اگر گريه کني براي امام حسين و اشکت بر صورتت جاري بشود، خداي متعال تو را از همه گناهانت پاک مي کند و بزرگ و کوچک و کم و زياد هم ندارد. اين وادي، وادي حطه است. اگر کسي متواضعانه از وادي امام حسين بيايد، خداي متعال همه گناهانش را مي  بخشد و این امر در اشک بر امام حسين واقع مي  شود.

پی نوشت ها:

(1) معاني الأخبار، النص، ص: 126

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286

(3) تفسير فرات الكوفي، ص: 348

(4) الغيبة للنعماني، النص، ص: 44

(5) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 130