نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه پنجم دفتر آیت الله وحید/ عبور از وادی دنیا، سرآغاز رسیدن به محیط ولایت اولیاء الهی

متن زیر سخنان جلسه پنجم آیت الله میرباقری به تاریخ 30 شهریورماه 97 است، که به مناسبت ماه محرم در دفتر آیت الله وحید ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ برای رسیدن به مقام محبت الهی دو قدم در پیش است؛ یک قدم عبور از وادی دنیا و وادی جهنم است چرا که به تعبیر قرآن در این وادی رویشی وجود ندارد و اگر انسان وارد آن شود به رویش و فلاحی نمی رسد. مقصود از وادی دنیا هم در واقع محیط ولایت ائمه نار است و در قرآن از آن به محیط ولایت اولیاء طاغوت تعبیر شده است که همه چیز در آن جا بوی طغیان، سرکشی، غفلت و لهو می دهد. به طوری که حتی عبادت در این وادی هم فایده ای ندارد و تا انسان از آن فاصل نگیرد، امکان همراهی با معصوم را ندارد. عبور از این وادی هم به دلیل تزئین های شیطان و آمیختگی شدیدی که میان حق و باطل صورت می گیرد اصلا کار ساده ای نیست. وقتی که انسان توانست از این وادی فاصله بگیرد، حال در قدم بعد انسان باید وارد وادی امام شده و در همراهی با معصوم به کسب مقامات به پردازد.

لزوم فاصله گرفتن از محیط لهو و لعب در دنیا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. انسان برای این که به مقام رضوان و محبت الهی که آخرین مرحله سیر انسان است برسد، در قدم اول باید از دنیا که همان محیط ولایت دشمنان نبی اکرم و اهل بیت شان است فاصله بگیرد. انسان تا زمانی که به عالم دنیا تعلق دارد، راهش به سوی حضرت حق گشوده نمی شود. این حدیث در کافی شریف است. حضرت فرمودند «حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلاَوَةَ اَلْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِي اَلدُّنْيَا»(1) خدای متعال بر قلب شما حرام کرده است که شیرینی ایمان را بچشید، تا این که زاهد و فارغ از دنیا شوید. این گونه نیست که وارد وادی ایمان شود و طعم ایمان را هم بچشد.

در معارف اهل بیت مقصود از حیات دنیا، عالم طبیعت نیست بلکه مقصود محیط ولایت ائمه نار و دشمنان حضرت است که در دنیا یک محیطی در مقابل محیط ذکر درست می کنند که محل لهو و لعب است؛ به طوری که حتی نمازش هم بوی دنیا می دهد. این گونه نیست که اگر کسی در محیط ولایت آن ها قرار گرفت، نمازش عبادت و ذکر باشد. برعکس، اگر کسی وارد محیط ولایت و حضور نور اهل بیت علیهم السلام که از آن به بیت النور و بیت النبوه تعبیر می شود شد، تمام مناسبات، اعمال و حتی استراحتش هم ذکر محسوب می شود.

«كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ»(ذاریات/17)، وقتی خدای متعال متقین را توصیف می کند می فرماید در کمی از شب خوابی دارند. حضرت فرمود بعضی از این متقین که شیعیان حضرت و پیوسته های به امام شان هستند، این ها شب را می خوابند ولی خدای متعال خواب شان را بیداری به حساب می آورد؛ فرمود چون این ها اهل ذکر اند، خواب شان هم ذکر است و محیط غفلت نیست. پس عبور از وادی دنیا یعنی عبور از محیط ولایت دشمنان نبی اکرم وخدای متعال. تا زمانی که انسان داخل این محیط است، از آن  لذت می برد و به آن تعلق دارد، امکان پیوستن به وادی ایمان و هدایت برایش فراهم نیست.

تمام مسئله این است که انسان موحد باشد؛ قرآن کریم در آیه مبارکه آیت الکرسی، الوهیت حضرت حق را تفسیر می کند؛ از «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»(بقره/255) تا «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» به زیبا ترین شکل توحید را توضیح می دهد و بعد می فرماید «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(بقره/256). دین چیست؟ دین یعنی مناسک پرستش که البته هم اله کفار و هم مومنین برای خود دینی دارند. «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»(کافرون/1-6). دین حق خداپرستی است، خشوع، خضوع و بندگی در مقابل این خدایی است که خدای متعال در آیت الکرسی توضیح می دهد و بعد می فرماید شما را مجبور نکردیم که خدا را بپرستید؛ می توانید بت بپرستید ولی مسیر رشد و غَیّ، مسیر سقوط و تعالی انسان واضح شده است و هیچ کسی نمی تواند بگوید که من نفهمیدم.

«فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ» اگر کسی می خواهد وارد وادی توحید شود، ابتدا باید نسبت به اولیاء طاغوت یعنی آن هایی که می خواهند دنیا را به محیط لهو، لعب و تجارت تبدیل کنند و مردم را از حول نبی اکرم پراکنده کنند فاصله بگیرد. «وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا»(جمعه/11)، تا انسان از محیط آن ها فاصله نگیرد وارد وادی ایمان نمی شود. پس از این که از آن ها فاصله گرفت هنوز هم به مقصد نرسیده است و تازه امکان همراهی با معصوم برای انسان حاصل می شود. از این جا به بعد دیگر باید این مقامات را در همراهی با معصوم طی کرد و ادامه مسیر در همراهی با معصوم است.

«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى»(اعلی/16-17). در قرآن دنیایی که باید از آن فاصله گرفت تعبیر به حیات الدنیا می شود. در پایان سوره اعلی می فرماید شما دنیا را انتخاب کردید ولی عالم آخرت است که بهتر و باقی است. حضرت فرمود منظور از دنیا، عالم طبیعت نیست؛ دنیا به معنی محیط ولایت دشمنان ما و آخرت به معنی محیط ولایت ما است. شناختن و عبور کردن از این دنیایی که محیط ولایت دشمنان است کار آسانی نیست چرا که همراه با هزاران تزیین، اغوا و فریب هست. خودش را حق جلوه می دهد. تزیین یعنی همین؛ به باطل لباس حق می پوشاند.

آمیختگی حق و باطل

امیرالمومنین علیه السلام وقتی می خواهند فتنه را توضیح بدهند که شاید هم مقصود شان همان فتنه بزرگی است که در امت اسلامی اتفاق افتاد، می فرمایند «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ»(2) آغاز فتنه از بدعت و هوا پرستی شروع می شود؛ عده ای بدعت می گذارند و عده ای هم بر خلاف حکم خدا از آنها تبعیت می کند. یعنی نه بر اساس خدا پرستی، بلکه براساس پرستش هوا دنبال آن ها حرکت می کنند. بعد حضرت فرمودند اگر باطل از آمیختگی با حق جدا شود، آن هایی که دنبال حق هستند به اشتباه نمی افتند. اگر لباس باطلی که بر حق می پوشند از تن حق بیرون بیاید، زبان مخالفان قطع می شود و دیگر نمی توانند حق را مورد نقد قرار دهند و تحقیر کنند.

«وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى» حضرت می فرماید ولى پاره اى از حق و پاره اى از باطل در هم آميخته مى شود؛ در این زمان است که شيطان بر دوستانش مسلط مى شود و فقط آنان كه لطف خداوند شامل شان شده باشد نجات مى يابند. لذا عبور از این دار دنیا با تمام تزیین ها، اغواها و کارهایی که شیطان و قوای شیطان می کنند کار آسانی نیست. «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»(حجر/39). نه تشخیص و نه عبور از آن کار آسانی نیست. لشکر معاویه هم سر ظهر نماز می خوانند. لشکر ابن سعد هم اول صبح نماز می خوانند. این ها هم مدعی اند که صحابی بودند و در جنگ بدر و احد مدعی اند. وقتی این اختلاط پیدا می شود عبور سخت می شود.

«و َذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُ»(انعام/120) حضرت فرمود باطن این وادی باطل اولیاء نار و ولایت شان هستند و ظاهر آن هم محیط دنیا و محرمات هستند. البته عبور از ظاهر و باطن دنیا هم کافی نیست و اگر انسان بتواند از این وادی دنیا عبور کند، این تازه اول رسیدن به اولیاء خداست. «إِذَا تَخَلَّى اَلْمُؤْمِنُ مِنَ اَلدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلاَوَةَ حُبِّ اَللَّهِ»(3) وقتی از محیط ولایت آن ها بیرون بیایی طعم ایمان را میچشی و به آسمان می رسی. منظور از آسمان، همانی است که خدای متعال در توضیح حقیقت توحید می فرماید «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ»(ابراهیم/24) ایمان به خدا مثل یک شجره است که اصل آن ثابت است و فرعش در آسمان است. روایات متعددی این آیه را توضیح داده اند که در یک بیان جامع فرموده اند اصلش اهل بیت اند و فرعش محیط ولایت ایشان است.

«إِذَا تَخَلَّى اَلْمُؤْمِنُ مِنَ اَلدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلاَوَةَ حُبِّ اَللَّهِ» انسان تا از دنیا خالی نشود، وارد محیط سماء نمی شود. منظور از دنیا را هم گفتیم محیط ولایت ائمه جور است. اگر کمترین تعلقی به دنیا در انسان باشد، به رشد در ایمان نمی رسد. حضرت وقتی در حدیث عقل و جهل داستان ابلیس، اولیاء طاغوت و وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را توضیح می دهند، می فرمایند خدای متعال تمام صفات و قوای نورانی که هفتاد و پنج عدد هستند را به حضرت داده است. حضرت با این صفات عبادت می کنند و عالم را با این قوا به سمت خدا می برند. حضرت فرمودند هیچ مومنی نیست که همه هفتاد و پنج صفت در او باشد و تمام صفات نبی اکرم در او تجلی کند به جز دو دسته؛ انبیاء مرسل و عباد ممتحن.

 فرمود مابقی مومنین تمام این صفات نورانی حضرت را ندارند مگر این که منقای از جهل شوند و به تبری کامل برسند. کم هستند کسانی که هیچ رد پایی از جبهه شیطان و اولیاء طاغوت در آن ها چه در ظاهر و چه در باطن نباشد. خیلی از اوقات ردپای آن ها یک ردپایی است که تشخیصش از تشخیص مورچه سیاه، بر روی سنگ سیاه و در شب تاریک سخت تر است. «أَصْلِحْ لَنَا خَبِيئَةَ أَسْرَارِنَا»، گاهی انقدر ظهور و نفوذ آن ها پنهانی است که در دعای ماه رجب دارد که در سر ما پنهان می شوند. لذا تشخیص و بر فرض تشخیص امکان عبور از آن ها کار ساده ای نیست؛ از ظاهرش هم که عبور کنی گرفتار باطنش هستی که باید هر دو را هم رها کرد. «حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ»(اعراف/33)، یعنی هم باطن آن ها آلوده است و هم ظاهرشان فحشا است.

«تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(ابراهیم/25). عبور از دار دنیا آغاز رسیدن به محیط ولایت معصوم و آن سمائی است که اگر انسان به آن جا برسد از ثمرات علم و معارف ائمه علیهم السلام برخوردار می شود و دائما در حال رشد است. پس آغاز سیر کردن با امام از آن جایی است که انسان وارد بیت النور و محیط ولایت امام می شود و قبل از آن اصلا محیط ذکر و توحیدی وجود ندارد. سختی عبور از دار دنیا هم آن جایی است که مخفی می شود؛ «مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»(کهف/110) می فرماید اگر می خواهید به مقام اخلاص و لقاء الله برسید، چاره کار تنها یک عمل صالح است. آن چه عملی است که همچین مقامی دارد؟ «وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»، این است که در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند.

گذشتن از وادی دنیا، لازمه ورود به محیط ولایت امام

«لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ لاَ يَتَّخِذْ مَعَ وَلاَيَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُمْ»(4) ظاهر آیه روشن است و اشاره به شرک خفی، شرک در طاعت و ریا دارد؛ ولی حضرت پس از آن باطن آیه را نیز معنا کردند و فرمودند آن عمل صالحی هم که خدای متعال می فرماید «فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا»، منظور ولایت است. ولایت باید پس عبور از ظاهر و باطن دار دنیا اتفاق بیافتد چرا که دار دنیا محیط گناه، ولایت اهل باطل و صفات رذیله است. بعد از آن انسان می تواند همراه با معصوم سیر کند و این سیر کردن فقط از راه عاشورا ممکن می شود و هیچ راه دیگری وجود ندارد. حضرت می فرمایند «أَنَا قَتِيلُ اَلْعَبْرَةِ» اگر کسی سیر خود را با امام حسین در آن عالمی که حضرت ایجاد کردند آغاز کرد و به وادی حزن ایشان وارد شد، می تواند به درستی حرکت کند.

 این وادی ولایت ائمه نار، دار دنیا و لهو و لعبی که ایجاد کرده اند برای این است که ما حضرت را ایستاده رها کنیم. فقط داستان نماز جمعه نیست، حضرت ایستادند که ما با ایشان به سمت خدا برویم و دچار انفضاض نشویم. «وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَ تَرَكُوكَ قَائِمًا»(جمعه/11). تا وقتی مکائد دشمنان وجود دارد عبور از این عالم چگونه امکان دارد؟ با سیدالشهداء ممکن است؛ حضرت یک عالم حزنی ایجاد کردند که انسان وقتی وارد آن شد، سیر شروع می شود. آغازش درک از عظمت مصیبت است و وقتی این عظمت درک شد، وسعت میدان درگیری حضرت معلوم می شود. مشخص می شود سال شصت و یک حضرت کنار شریعه نمی جنگند، در واقع دارند با کل دستگاه شیطان می جنگند.

 وقتی انسان این را فهمید و در محیط عاشورا قرار گرفت، حالا این حزن حضرت و راه رفتن با امام حسین است که در انسان معرفت، فهم و بصیرت ایجاد می کند. دیگر انسان می تواند جبهه وسیع دشمن را ارزیابی کند و بشناسد. بعد از شناخت هم به موضع گیری می رسد که این موضع گیری از لعن شروع می شود و به برائت می رسد. خداوند به ما اجازه نمی دهد که حتی یک نفر را هم لعن کنیم. لعن کردن کار آسانی نیست ولی امام حسین مومن را به یک جایی می رساند که با صراحت و بدون تردید یک امت را لعن می کند. در زیارت عاشورا می خوانیم لعنت بر همه کسانی که زمینه سازی کردند و آن هایی که در ریختن خون شما شریک شدند.

بعد از لعن نوبت به برائت می رسد؛ «بَرِئْتُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ» نه تنها از خودشان برائت می جوییم بلکه می گوییم «بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ». «إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ» دیگر تا قیامت کار به صف کشی و قتال کشیده می شود. خدای متعال وقتی می خواهد حقارت دستگاه شیطان در مقابل دستگاه نبی اکرم را نشان بدهد می فرماید «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»(صف/8). می خواهند نور نبی اکرم و امیرالمومنین را در عالم خاموش کنند، نوری که نور الله است. خدای متعال این نور را به مرحله تمام می رساند. در جای دیگر می فرماید «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً»(رعد/17) کل دستگاه این ها مانند کف روی آب است.

اما عبور از این دستگاه کار ساده ای نیست و خداوند وقتی می خواهد به ما هشدار دهد، با یک هیبتی از آن نام می برد؛ «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ»(نور/40) می فرماید مانند تاریکی های متراکم در عمق دریای طوفانی است و آن قدر فضا سنگین است که مومن نمی تواند امکانات خودش را بییند تا استفاده کند. در زمان قبل از ظهور مومنین به جز برخی از خواص، امکانات شان تقریبا دربسته می ماند. به این دلیل است که بسیاری از این ها باید در رجعت برگردند. لذا عبور از این وادی ظلمات کار آسانی نیست و یک چراغی می خواهد.

در روایت فرمود سیدالشهدا مصباح الهدی و سفینه النجات است. ایشان هستند که افراد را از این دریای طوفانی بیرون می برند و از این ظلمات نجات می دهند. اگر کسی وارد وادی نور سیدالشهداء و وادی عاشورا که مطلع توحید و حقیقت است شد، او را به فهم جبهه شیطان می رساند. هرچه بیشتر با عاشورا مأنوس شود درکش کامل تر می شود، موضعش تندتر می شود، کارش به صف، قتال و خونخواهی می رسد. «أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ»، البته خونخواهی امام حسین کار من و شما نیست، کار امام زمان است و ما در همراهی حضرت می توانیم در ثواب آن شریک شویم. «اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ» بعد از این صف بندی نوبت همراهی با سیدالشهدا است و انسان با نور ایشان وجاهت و قرب پیدا می کند

«أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ» پس از این که با امام همراه شدی، سیر در وادی نور آغاز می شود. قبل از آن حجب ظلمانی بود ولی از این به بعد حجب نورانی است و باید با امام رفت. سیر با امام تا کجاست؟ تا آن چیزی که در سجده قرب زیارت عاشورا حاصل می شود و دیگر مقامی بالاتر از این برای غیر معصوم ممکن نیست. آن مقام سجده زیارت عاشورا به کمال رسیدن مقام رضا است و ما دیگر از مقام رضا بالاتر نداریم. مقام رضا در فوق مقامات یقین، زهد و ورع قرار دارد که قله این مقام رضا هم در سجده زیارت عاشوراست.

انسان باید بتواند در بلای سیدالشهداء گرفتار و مبتلا شود؛ اگر بیرون این وادی بایستی و بگویی که حضرت در ضیافت بودند پس باید جشن گرفت، تو را هم لعن می کنند. شخصی در روز عاشورا دید مردم دارند عزاداری می کنند. پرسید مردم کجا و برای کی عزاداری می کنی؟ گفتند برای پسر پیامبر خدا. شخص گفت شما باید جشن بگیرید، او در ضیافت است. حالا در نظر بگیرید اگر یک کسی خودش یک سیلی در گوش دخترش بزنند زمین و زمان را به هم می ریزد، حالا این جا که خیمه ها را آتش زدند می گوید جشن بگیرید! این که شوخی کردن است و چنین افرادی را همه اولیا لعن می کنند. در این وادی باید وارد میدان بلا شوی و مثل حضرت زینب کبری سلام الله علیها استخوان هایت آب و موهایت سپید شود. آن وقت صنع خدا را به تو نشان می دهند و می توانی بفهمی که باطن عاشورا چیست. دیگر می توانی تدبیر خدا را ببینی و اسیر ظاهر نمی شوی.

لذا راضی می شوی و این مقام رضایت، مقام حضرت زینب سلام الله علیها است. وقتی آن ملعون به حضرت زینب سلام الله علیها گفت «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ»، حضرت در پاسخ فرمود «مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً». کسی می تواند آن ضیافت را درک کند که از بلا عبور کرده باشد.

برای سیر کردن باید از دار دنیا جدا شد و به آن محیط نورانی و سماواتی که برای ما قرار داده اند رسید. بعد از آن می توان در آن محیط سیر کرد تا به اصل شجره و سرچشمه نور رسید که این ها همه با سیدالشهدا ممکن است. «أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69) در عصر ظهور زمین با نور پروردگار روشن می شود؛ در روایت فرمود زمین با نور امام زمان و به تعبیری با نور امیرالمومنین روشن می شود. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا»(شمس/1)، فرمود این خورشید امیرالمومنین اند که با تابش ایشان ظلمت به طور کامل از بین می رود و زمان بالا آمدن این خورشید، زمان ظهور امام زمان علیه السلام است. علاوه بر آن سیر فردی که هر شخص با امام انجام می دهد، جامعه مومنین هم یک سیر عمومی برای رسیدن به ولایت دارند که مربوط به ظهور و رجعت است. آن هایی که با سیدالشهداء سالک می شوند ظهور جزئی برای خودشان حاصل می شود و این غیر از آن ظهور کلی در عالم و آن مقام رضایی است که در سجده زیارت عاشورا است.

مصیبت های اهل بیت سیدالشهداء پس از واقعه کربلا

از همه این مصیبت هایی که از آغاز حرکت حضرت از مدینه اتفاق افتاده تا همه مصیبت هایی که در بازگشت اهل بیت به مدینه اتفاق می افتد، تمام این ها مصیبت های سیدالشهدا است؛ بار این مصیبت روی دوش اهل بیت و اصحاب هم افتاد و آن ها آن را پذیرفتند ولی اصل این مصیبت برای سیدالشهدا است و نباید از این نکته غفلت شود. از ظهر عاشورا به بعد دیگر شکل مصیبت سیدالشهداء عوض شد. لذا اگر کسی بخواهد با کاروان مصیبت حضرت حرکت کند، دیگر باید از غروب عاشورا در این کاروان و به دنبال سر مطهر سیدالشهداء حرکت کند و اسارت را دنبال کند. چون سیر مصیبت سیدالشهداء تغییر کرد و در یک وادی دیگری افتاد. به تعبیر زیارت ناحیه از دیروز بعد از ظهر دیگر وقتی کار تمام شد، مصیبت وارد یک وادی دیگری شد.

«وَ رُفِعَ عَلَى اَلْقَنَاةِ رَأْسُكَ» این سر مطهر به نیزه رفت و کهف کاروان شد. زید بن ارقم می گوید در کوفه نشسته بودم که دیدم صدای تلاوت قرآن عجیبی می آید؛ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا»(کهف/9) سرم را از حجره بیرون آوردم؛ دیدم سر مطهر سیدالشهداء بالای نیزه است، سرهای نورانی دیگر پشت سر حضرت هستند و یک کاروانی از اهل بیت و زن و کودک همراه حضرت هستند. این سر کهف کاروان اهل بیت شد و آن ها را با خودش برد. نمی دانم این جمله صحیح است یا نه، ولی در به نیزه رفتن سر سیدالشهداء یک اوجی از تواضع، بندگی، خشوع و تحمل مصیبت است که گویا زینب کبری این را در گودی قتلگاه ندیده اند. از گودی قتلگاه که بیرون آمد و به دروازه کوفه رسید فرمود باورم نمی آمد که این قدر کار سخت باشد و تقدیر شده باشد که تو با سر خود ما را همراهی کنی «مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا»(5).

«وَ رُفِعَ عَلَى اَلْقَنَاةِ رَأْسُكَ وَ سُبِيَ أَهْلُكَ كاَلْعَبِيدِ وَ صُفِّدُوا فِي اَلْحَدِيدِ فَوْقَ أَقْتَابِ اَلْمَطِيَّاتِ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ اَلْهَاجِرَاتِ يُسَاقُونَ فِي اَلْبَرَارِي وَ اَلْفَلَوَاتِ» از دیروز بعد از ظهر چهره مصیبت اینگونه شد؛ این خیلی تعبیر سنگین است که آل الله را مانند برده ها به اسارت بردند. نمی دانم اصلا می شود تصور کرد که ایشان را در غل و زنجیر بستن شان، بر مرکب هایی که پوشش نداشت سوارشان کردند طوری که در اثر گرمای آفتاب رنگ پوست صورت اطفال امام حسین تغییر کرد و صورت های شان پوست انداخته بود. آن ها را در آن بیابان های گرم کویری بردند که گاهی در تاریخ نوشته اند وقتی گرما بر آن ها غلبه می کرد، کاروان را متوقف می کردند و برای خودشان چادر و خیمه به پا می کردند ولی آل الله بین خارها پراکنده بودند.

 آن قدر به این ها گرسنگی داده بودند که وقتی عبورشان به کوفه افتاد، مردم کوفه گرسنگی را در چهره بچه ها دیدند و رفتند برای شان نان و خرما صدقه آوردند. حضرت فرمود عزیزانم صدقه بر ما حرام است، دست به سمت این ها دراز نکنید. یک جمله ای را من در مقتل ندیدم ولی یک عزیزی که اهل تحقیق اند این را می خواندند؛ می فرمودند در مصیبت حضرت رقیه امام سجاد گریه می کردند و اشک می ریختند. عمه شان فرمودند چرا این قدر گریه می کنید. حضرت فرمود عمه جان، یادم نمی رود این خواهر آمد در دامنم نشست و آرام در گوشم گفت که دارم از گرسنگی می میرم. «أَيْدِيهِمْ مَغْلُولَةٌ إِلَى اَلْأَعْنَاقِ يُطَافُ بِهِمْ فِي اَلْأَسْوَاقِ فَالْوَيْلُ لِلْعُصَاةِ اَلْفُسَّاقِ» دست های شان را بسته بودند و آن ها را در بازار کوفه و شام گرداندند.

در این وقایع سر مطهر سیدالشهداء هم ناظر این اتفاقات بوده است؛ در یک نقلی آمده است چشم حضرت در حدقه می گردید و اشکش از گوشه چشم جاری می شد. از دیروز شکل مصیبت سیدالشهداء به شکل اسارت اهل بیت و همراهی سر با کاروان درآمد. مثل امروز صبحی مسیر کاروان به قتلگاه افتاد. بعضی گفتند زینب کبری سلام الله علیها تمام شب را بیدار بود و نزدیکی صبح همه کاروان را آماده کرد. فرمود این ها کشته های خودشان را که دفن کنند به ما مهلت نمی دهند پس آماده باشید؛ وقتی لشکریان دشمن آماده حرکت شدند حضرت فرمود ما آماده ایم، اگر می خواهید به ما مهلتی بدهید اجازه بدهید ما یک وداعی با شهدای مان داشته باشیم. وقتی مسیر کاروان به سمت قتلگاه و پیکر شهداء افتاد، ایشان مثل برگ های پاییزی خودشان را از مرکب ها پایین ریختند و کسی برای آن ها شتر نخوابانید. در میان پیکرها می گشتند و هر کس عزیزی را در آغوش گرفته بود.

 زینب کبری سلام الله علیها در گودی قتلگاه می گشت ولی نمی دانم چرا بدن را پیدا نمی کرد. بعضی بزرگان در مضامینی فرموده اند در این جا سِرّی بود که اولین کسی که این سر را آشکار کرد حضرت زینب سلام الله علیها بود. اگر حضرت زینب نمی آمد گویا این سِرّ اصلا فاش نمی شد؛ کما این که آمدن حضرت به اربعین موجب شد که راه زیارت سیدالشهداء باز شود. کما این که اشک امام سجاد موجب شد راه بکاء بر سیدالشهداء باز شود. حضرت زینب که در گودی قتلگاه آمد، بدن را می دید ولی باورش نمی شد که قطعه قطعه باشد یا بدن زیر تلی از نیزه ها و شمشیرها پنهان شده باشد. ندا آمد خواهرم درست آمده ای؛ حضرت زینب جلو رفت مودبانه نشست. هرچه که آن ها بی ادبی کرده بودند، حضرت موانع را کنار زد و نگاهش به این بدن مقدس افتاد. فرمود «أَ أَنتَ أَخِی أ أَنتَ ابنُ وَالِدَتی» فرمود ای مصحف ورق ورق، ای روح پیکرم، آیا تویی برادر من؟ نیست باورم.

ابتدا مودب نشست و تواضع کرد؛ دست را زیر این بدن برد و عرضه داشت «اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان» می خواست روضه بخواند که معلوم باشد گلایه ای از خدا نیست. هرچه گشت دید یک عضو سالم هم نمانده است؛ خم شد لب ها را به رگ های بریده گذاشت. سپس مودبانه به روی دو زانو نشست و شروع کرد به روضه خواندن. یک روضه برای جدشان و حضرت زهرا خواندند که محتشم به زیبایی این ها را به نظم در آورده است. بعد هم یک روضه ای در گودی قتلگاه برای اهل بیت و امام سجاد خواندند و غوغا کردند. حضرت دید امام سجاد دارد جان می دهد؛ فرمود «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إِخْوَتِي »(6) تمام یادگار گذشت گان چرا با جانت بازی می کنی؟ فرمود عمه جان مگر این بدن حجت خدا نیست که روی زمین افتاده است؟

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 128

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 88

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 130

(4) تفسير القمي، ج 2، ص: 47

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 45، ص: 115

(6) كامل الزيارات، النص، ص: 261