نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

شب چهارم حرم مطهر/ همراهی با امام و آثار آن/ موانع همراهی با امام و راه برطرف کردن آن

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 11 شهریور ماه 98 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در دار دنیا دو امام وجود دارد، امام حق و امام باطل. اگر ما بخواهیم در مسیر خدای متعال قدم برداریم باید پیروی از امام حق کنیم. همراهی با امام آثار فراوانی دارد. آنهایی که به امام می رسند و با امام حرکت می کنند، بازارشان هم می شود مسجد و آنهایی که از امام فاصله می گیرند مسجدشان هم لهو و لعب است. موضوعی که مهم است این است که حالات ما در محضر امام با حالمان در بیرون از محضر ایشان متفاوت بوده و این برای این است که شیطان رد پایش را در زندگی ما گذاشته و بستر زندگی را به بستری برای غفلت و فراموشی امام تبدیل کرده است، درحالی که زندگی ما باید ادامه مسجدمان و سراسر ذکر باشد. راه حل این مشکل هم این است که انسان تواب باشد و دائما توبه کند تا ان شالله خداوند این خطوات شیطان را از زندگیش پاک کرده و او را به بهره مندی از حضور امام برساند.

همراهی با امام، تنها راه رسیدن به غایت الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» عرض کردیم که در عالم و دار دنیا که ما هستیم دو امام وجود دارد، یکی امامی که دعوت به خدا می کند «يَهْدِي إِلَى الْحَق »(یونس/35) و دیگری امامی که دعوت به دنیا و نار می کند «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار»(قصص/41)، و ما مخیر هستیم که با کدام امام در این عالم راه برویم. اما اگر کسی قصد حرکت به سوی خدا دارد تنها راه همین هست که با امام حق و با امامی که خدای متعال قرار داده، مسیر خداوند را طی بکند و رفتن این راه بدون امام ممکن نیست.

در قیامت هم همینطوری است، در قیامت هم وقتی ما محشور می شویم ما را با امام مان صدا کرده و با ایشان جمع می کنند «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم »(اسرا/71)، لذا اگر کسی بخواهد راه خدا را طی کند و تقوای الهی داشته باشد، خلاصه تقوا این است که «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين »(توبه/119)، انسان باید در دنیا مراقبه کند که از امام فاصله نگیرد و صفش را از امام جدا نکند. انسان اگر با امام حرکت کرد تمام زندگیش عبادت و ذکر می شود و اگر از امام فاصله گرفت تمام زندگی او غفلت می شود. آنهایی که به امام می رسند و با امام حرکت می کنند، بازارشان هم می شود مسجد و آنهایی که از امام فاصله می گیرند مسجدشان هم لهو و لعب هست و مسجدی است که در آن بندگی خدای متعال نمی شود.

این مطلب در قرآن و روایات مفصل توضیح داده شده است، در آیه نور که جریان هدایت خدای متعال را توضیح می دهد که خدای متعال چگونه سماواتی ها و ما زمینی ها را هدایت می کند، داستان تنزل نور الهی را توضیح می دهد و می فرماید: این نور الهی در یک خانه ها و بیوتی است که آن خانه ها خانه ذکر است، آن خانه ها خانه هایی است که اگر کسی می خواهد در وادی توحید قدم بردارد، اهل معرفت و محبت شود، رفعت پیدا کرده و به خدای متعال نزدیکتر بشود، باید در این خانه ها سیر کند، چرا که بیرون از این خانه ها از ذکر و رفعت خبری نیست.

آن وقت می فرماید در این خانه شخصیت هایی هستند که هیچ چیز غفلت برایشان نمی آورد «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/37) ، هیچ تجارت و هیچ خرید و فروشی، هیچ بازاری در این دنیا اینها را از خدا غافل نمی کند. آنهایی که در این بیت هستند و آنهایی که در همراهی با امام قرار می گیرند، رجالی می شوند که هیچ تجارتی آنها را از اقامه صلات و یاد خدا و از ایتاء زکات و دستگیری از بندگان خدا غافل نمی کند. پس شرط این که انسان به ذکر و به همراهی خدا برسد و تمام زندگیش بشود ذکر و توجه به خدا طوری که بازارش هم مسجد باشد، این است که به این خانه ها راه پیدا کند، چرا که اگر راه پیدا نکرد راهی به سوی ذکر خدا برای انسان پیدا نمی شود.

حدیثی را من یک بار در همین محفل خواندم اما حالا از زاویه همراهی با امام این حدیث را خدمتتان تقدیم می کنم. حدیث را مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی در باب تنقل احوال القلب نقل کردند. یک بابی ایشان آورده و روایاتی را در آن ذکر کرده اند به این مضمون که احوال قلب متفاوت است، گاهی قلب به بندگی خدا اقبال دارد و گاهی ادبار. در حدیثی فرمود: آن موقع که قلب اقبال دارد به مستحبات هم بپردازید ولی اگر یک موقعی قلب  ادبار داشت و خسته بود، به انجام فرایض اکتفا کرده و سعی کنید واجبات را خوب انجام بدهید.

متفاوت بودن احوال قلب انسان

حالا یک روایات مهمی در این زمینه است که مرحوم کلینی به نظرشان آمده که این یک مطلب استثنایی است، این روایت را سلام بن مُستَنیر نقل می کند، می گوید: در محضر امام باقر علیه السلام بودیم که حمران بن اعین وارد شد و سوالاتی را از امام کرد. بعد از این که این سوالها را پرسید و می خواست از مجلس برخیزد یک مطلبی را با حضرت در میان گذاشت که حضرت یک پاسخ فوق العاده لطیفی به او دادند.

او به حضرت عرض کرد: «أَطَالَ اللَّهُ بَقَاءَكَ لَنَا وَ أَمْتَعَنَا بِكَ أَنَّا نَأْتِيكَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى تَرِقَّ قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا»(1) خدای متعال سایه شما را بر سر ما مستدام بدارد و ما همیشه بهره مند از شما باشیم، ما هنگامی که محضر شما می آییم حالاتمان متحول می شود، رقت قلب پیدا می کنیم، نفس مان از دنیا فاصله می گیرد به طوری که دنیا را فراموش می کنیم، «وَ يَهُونَ عَلَيْنَا مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَال »، این اموالی که در دست دیگران است برای ما سبک می شود و نسبت به آن سبک بالی پیدا می کنیم؛ که این امر مهمی است، چون خیلی از دل مشغولی های ما همین هاست و دنیای دیگران ما را مشغول می کند.

آن شخص فرمود: وقتی پیش شما هستیم این دنیایی که در اختیار دیگران است بر ما آسان می شود و راحت می توانیم ز از آن عبور کنیم. «ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ فَإِذَا صِرْنَا مَعَ النَّاسِ وَ التُّجَّارِ أَحْبَبْنَا الدُّنْيَا» اما همین که از شما فاصله گرفته و با مردم هم نشین می شویم، می رویم در بازار و مشغول تجارت می شویم، دوباره حب دنیا در دل مان می آید و این همان مانع رسیدن به مقصد هست.

حضرت دو جواب به او دادند: یک جواب خلاصه که در آن فرمودند: «إِنَّمَا هِيَ الْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ وَ مَرَّةً تَسْهُلُ» قلب آدم حالاتی دارد، گاهی سخت است و گاهی نرم، گاهی سهل و روان حرکت می کند و گاهی حرکتش همراه با دشواری است. حالات قلب متفاوت است، وقتی پیش ما هستید قلبتان یک حال است و وقتی از ما فاصله می گیرید قلبتان سخت می شود و این از حالات قلب است.

آثار همراهی با امام

بعد حضرت یک نکات بسیار لطیفی را توضیح دادند که برای همین نکته ها این حدیث را محضرتان تقدیم می کنم. امام باقر علیه السلام فرمودند: «أَمَا إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نَخَافُ عَلَيْنَا النِّفَاق » اصحاب پیامبر نزد ایشان آمدند و سوالی کردند، به حضرت عرض کردند: ما برای خودمان یک نگرانی ای داریم و می ترسیم نفاق در وجود ما باشد! حضرت فرمودند: «فَقَالَ وَ لِمَ تَخَافُونَ ذَلِك»  مگر چه پیش آمده که احساس می کنید نفاق در شما هست؟! عرض کردند: «إِذَا كُنَّا عِنْدَكَ فَذَكَّرْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا وَجِلْنَا وَ نَسِينَا الدُّنْيَا وَ زَهِدْنَا حَتَّى كَأَنَّا نُعَايِنُ الْآخِرَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ نَحْنُ عِنْدَك » وقتی محضر شما می آییم شما ما را متذکر خدا می کنید، ما را ترغیب به عالم آخرت و ترغیب به نزدیکی و بندگی خدا می کنید، پس حالت خوف در دل ما پیدا می شود و از دلبستگی به دنیا آرام آرام کنده شده و دنیا را فراموش می کنیم، پس زاهد در دنیا می شویم.

اینها آثار همراهی با امام است، کسی که در جبهه امام قرار گرفت و همراه با امام شد، برکاتش همین است و همین حالت دلکندگی از دنیا، فراموشی دنیا، یک نوع خوف و نگرانی ای که مومن را رها نمی کند طوری که گویا به مشاهده آخرت و بهشت و جهنم رسیده است، او را فرا می گیرد. اگر انسان همراه امام شد اثر همراهی باید اینطوری باشد که یک نوع بی قراری و توجه در عالم آخرت در انسان ایجاد کند، پرده ها را کنار بزند تا انسان بتواند در محضر امام بهشت و جهنم خودش را ببیند.

خدای متعال در قرآن گوشزد کرده و می فرماید: ما از عالم بالا یک نوری نازل کردیم، شما به جای این که آخرت را انکار بکنید به این نور ایمان بیاورید و در پرتو این نور حرکت کنید تا آخرت خودتان را می بینید. حضرت فرمود: این نوری که خدا نازل کرده که با  آن نور انسان می تواند آخرت خودش را ببیند و از دنیا عبور کند، امام علیه السلام هست. بعد حضرت فرمودند: اگر شما آمادگی پیدا کنید امام قلب شما را نورانی می کند و در قلب شما مثل خورشید طلوع می کند، وقتی اینطوری شد شما در پرتو نور امام نگاه می کنید.

این که در روایت دارد «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه » معنایش همین است، مومن با نور خدا نگاه می کند. حضرت در بعضی روایات همینطوری توضیح داده اند که نور امام در وجود مومن می آید، پس وقتی انسان در کنار امام قرار گرفت نورانی شده و این چراغ در دلش روشن می شود. وقتی اینطوری شد با این نور عالم را می بیند و وقتی عالم را دید می تواند آخرت خودش را ببیند. مرزهای دنیا و آخرت از جلوی چشم انسان اینطوری برداشته می شود، این خاصیت همراهی با امام علیه السلام است.

به حضرت عرض کردند: ما وقتی محضر شما می آییم، شما ما را متذکر به عالم آخرت و حضرت حق می کنید، خاصیتش هم این است که در ما فراموشی دنیا، زهد، مشاهده بهشت و جهنم و آخرت اتفاق می افتد. اما اشکال این است «نَحْنُ عِنْدَكَ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِكَ وَ دَخَلْنَا هَذِهِ الْبُيُوتَ وَ شَمِمْنَا الْأَوْلَادَ وَ رَأَيْنَا الْعِيَالَ وَ الْأَهْلَ» وقتی از محضر شما می رویم و وارد خانه هایمان می شویم و بوی دنیا به مشام ما می رسد، بوی اهل و اولاد به مشام ما می رسد، «يَكَادُ أَنْ نُحَوَّلَ عَنِ الْحَالِ الَّتِي كُنَّا عَلَيْهَا عِنْدَك » و از آن حالی که در محضر شما داشتیم متحول شده و آن حال از ما گرفته می شود، «وَ حَتَّى كَأَنَّا لَمْ نَكُنْ عَلَى شَيْ ء» گویا اصلا آن حالات را نداشتیم! این سوال اصحاب پیغمبر است، می گویند: آیا در ما یک نفاق هست و ما منافق شده ایم؟! این نفاق است که انسان وقتی محضر امام می آید رقت قلب و فراغت از دنیا پیدا می کند، گویا پرده ها کنار می رود و می تواند پایان کار و امر آخرت خودش را ببیند. وقتی هم از امام فاصله می گیرد و وارد دنیایش می شود این حالات ازش گرفته می شود، گویا خبری نبوده است!

حضرت فرمودند: این نفاق نیست. منافقین یک صف معینی هستند که قرآن توصیفشان کرده، این ها نفاق نیست بلکه تحول حال است. این همانی است که حضرت فرمودند: «هِيَ الْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ وَ مَرَّةً تَسْهُل »گاهی سخت است و گاهی نرم و روان. ولی یک نکته مهمی وجود دارد و آن این است که حضرت فرمودند: «كَلَّا إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ الشَّيْطَان»  این نفاق نیست ولی خطوات الشیطان است. این امری که در قرآن خدای متعال ما را مکرر از آن پرهیز داده و فرموده: «لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطان »(انعام/142) شیطان رد پایی می گذارد شما پایتان را جای پای شیطان نگذارید و تبعیت از خطوات شیطان نکنید، این همین است دیگر!

علت تفاوت حال انسان در محضر امام با خارج از محضر ایشان

زندگی و زن و فرزند که نباید آدم را از خدا جدا کند، اگر بنا بود به طور طبیعی اینها مزاحم بندگی باشند که خدای متعال نباید اینها را سر راه ما قرار می داد! اگر اینگونه بود که خدای متعال نباید ما را به ازدواج و تأهل و تربیت نسل و اینها دستور می داد! پس اینها مزاحم توجه به حضرت حق و رغبت در آخرت و مشاهده عالم آخرت نیست. آن چیزی که موجب می شود ما وقتی به سمت دنیا و زندگی می رویم از خدا غافل شویم این است که زندگی ما توام با نوعی لهو و غفلت شده است. لهو یعنی انسان بگونه ای زندگیش را بچیند که او را از امر مهم و از خدای متعال  غافل کند. این اشکال زندگی است و الا زندگی کردن، همسر اختیار کردن، کسب و تجارت کردن که مزاحم توجه به خدای متعال نیست!

اگر بنا بود خوردن و خوابیدن و ازدواج کردن و استراحت کردن، مزاحم بندگی باشد خدای متعال که ما را برای بندگی آفریده، این نیازها را در ما قرار نمی داد! اینها مزاحم بندگی نیستند، خواب مزاحم بندگی نیست، خورد و خوراک مزاحم بندگی نیست، نشست و برخواست با همسر و فرزند مزاحم بندگی نیستند، منتها یک موقع انسان یک طوری این زندگی را می چیند که رد پای شیطان در این زندگی می آید. خب پیداست اگر در زندگی انسان رد پای شیطان باشد انسان وقتی وارد زندگی می شود در واقع دارد دنبال شیطان حرکت می کند و اگر دنبال خطوات شیطان رفت از عالم ذکر و امام فاصله می گیرد.

تمام تلاش شیطان همین یک کلمه است و کمینگاه او هم صراط مستقیم است «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيم»(اعراف/16) . کمینگاه شیطان برای مومنین این است که نگذارد انسانها به امام برسند و با امام حرکت کنند، چرا اگر به امام رسیدند، محیط ولایت ایشان محیط ذکر است، محیط توجه به حضرت حق و توجه به آخرت است، محیط فراغت و زهد نسبت به دنیاست، منتها شیطان کاری که می کند این است که می آید و طوری زندگی انسان را تنظیم می کند که انسان وقتی وارد زندگی می شود نمی تواند آن سرمایه ها را حفظ کند.

راه تبدیل شدن زندگی به محیط ذکر

اگر انسان خطوات الشیطان را از زندگیش دور کند و زندگی را بر اساس دستور الهی بچیند، این زندگی هیچ وقت آدم را از ذکر غافل نمی کند. اگر اینگونه شد، انسان وقتی از محضر امام خارج می شود و وارد زندگیش می شود، زندگیش هم ذکر و حضور در محضر امام است. ولی اگر زندگی انسان فضای ذکر و توجه به خدای متعال نبوده بلکه فضای غفلت و لهو شد، این موجب می شود انسان همین که از امام فاصله می گیرد و در زندگی اش می آید، آن چه داشته از دست بدهد.

چرا انسان وقتی از نماز می آید بیرون و وارد زندگی اش می شود، حالات نمازش را از دست می دهد؟ چرا از زیارت امام وقتی برمی گردد و سراغ زندگیش می آید، دوباره آنچه دارد را از دست می دهد؟ نکته اش همین یک کلمه است که زندگی را آدم بگونه ای تنظیم کرده که این زندگی محیط ذکر نیست بلکه محیط غفلت و لهو است. معاشرت و برخواستش با فرزند و همسر بگونه ای است که این نشست و برخواست در محیط ذکر نیست.

انسان می تواند زندگیش را تبدیل کند به محیط ذکر و همراهی با امام، اگر اینطوری شد وقتی می رود سراغ زندگی غفلت سراغش نمی آید؛ این همانی است که عرض کردم، آنهایی که کل زندگی شان را در بیت امام بردند «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه »(نور/36) و با همه وجود به سمت امامشان  کوچ کردند، اینها وقتی در بازار هم می روند با امامشان هستند. در بازار هم با امام در محیط ذکر هستند و آنجا برایشان محیط غفلت نیست. شیطان در محیط ولایت امام راه ندارد و خطوات و رد پایش را بیرون ولایت امام می چیند. اگر زندگی ما گره خورد به امام آن وقت دیگر شیطان رد پایی نمی تواند در این زندگی بگذارد، لذا انسان فرق نمی کند به حسب ظاهر محضر امام باشد یا نباشد.

البته یک تفاوتی وجود دارد، حرم امام رضا علیه السلام با بیرونش فرق می کند. اینطوری نیست که محیط بیرون حرم با محیط داخل آن یکی باشد. حتی قرب به امام با دوری از حرم ایشان فرق می کند. یک عزیزی بود وقتی گاهی با ایشان مشهد مشرف می شدیم و آن موقع هنوز دور و بر حرم امام رضا خراب نشده بود، او می رفت و نزدیکترین جا در همان خانه های قدیمی فرسوده یک جایی را برای استراحت می گرفت، بعد هم می فرمود: آدم آلوده باید کنار آب باشد و نباید فاصله بگیرد. بله، درست است، حرم امام یک اختصاصاتی دارد، مسجد یک اختصاصاتی دارد، لذا نماز در مسجد ثوابش بیشتر از نماز در منزل است. این که قرارداد نیست! محیط مسجد محیط ذکر و عبادت است و این واضح است. محضر امام هم اینطوری است، برای همین محضر امام با بیرون محضر ایشان فاصله دارد. ولی یک موقعی بیرون محضر امام ادامه همان محضر است، انسان زندگیش را طوری می چیند که زندگیش ادامه همراهی با امام است.

علت این که ما وقتی محضر امام رضا می رویم خیلی چیزی گیرمان نمی آید، این است که محضر امام خیلی محضر فوق العاده ای است. ما محضر امام نمی رویم که دیگر به سمت دنیای خودمان برنگردیم و به سمت امام کوچ نمی کنیم، بلکه مسافریم و قصدمان این است که برویم و ده روز محضر امام رضا بمانیم، روز یازدهم هم که برمی گردیم دوباره برنامه سر صبحمان را نوشتیم و این برنامه هیچ فرقی با قبل از رفتن ما ندارد. ما از قبل که می رویم مصمیم وقتی برمی گردیم سراغ همان زندگی بیاییم! پیداست آدم نمی خواهد متحول بشود، انسان نمی خواهد آن چه در محضر امام به دست بیاورد سایه بر زندگیش بیاندازد و الا باید هر وقت به سمت امام می رود وقتی برمی گردد یک تحولی در زندگیش پیدا بشود.

معنی کوچ کردن همین است، معنی کوچ کردن این نیست که آدم به سمت خانه اش برنگردد و هر کسی می رود به حرم امام رضا دیگر باید به سمت عالم آخرت برود! بلکه معنایش این است که وقتی انسان می آید در مجلس امام حسین می نشیند، باید کوچ کند و راحل باشد، یعنی به سمت امام حرکت می کند و نخواهد به همان سبک زندگی قبلی خودش برگردد، بلکه برگردد ولی همراه با امامش برگردد. او می خواهد از امامش جدا نشود و با نور امام زندگی کند، این معنی کوچ کردن به سمت امام است. او می خواهد برود و نورانی بشود و وقتی هم برگردد، با نور امام راه برود.

اینها همان کسانی هستند که قرآن می فرماید: «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاس »(انعام/122)، یک نوری برای او قرار می دهیم، او در بین مردم زندگی می کند ولی با آن نور که آن نور همان امام است. پس یک موقع آدم وقتی می آید محضر امام، کوچ می کند و دیگر نمی خواهد به سمت زندگی قبلی برگردد بلکه می خواهد با امامش زندگی کند و اگر به سمت دنیا به سمت اهل و عیال برگشت با نور امام و هدایت ایشان بر می گردد. یک موقعی هم انسان بگونه ای زندگیش را چیده که محیط زندگی او غیر از محیط حرم امام است و مسجدش با خانه اش فرق می کند.

یک موقعی کسی منزلش ادامه مسجدش است و اینطور نیست که فاصله بین منزل و مسجدش زیاد باشد و شاید اصلاً معنی اقامه صلات هم همین باشد «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ»(مائده/55)، این که فرمود نماز عمود خیمه دین است یعنی یک خیمه ای به پا کنی که عمودش نماز باشد و در این خیمه زندگی کنی! یک موقعی زندگی انسان، خانه و بازارش زیر خیمه نمازش هست، این آدم بازارش هم با مسجدش فاصله ای ندارد، ولی یک موقعی فرق دارد، آنجا می رود نماز اما از مسجد که می آید بیرون دیگر زندگی کند. خب پیداست اگر اینطور بود وقتی از مسجد بیرون می آیی همه سرمایه هایت آرام آرام از دستت می رود. عده ای اینطوری هستند که وقتی وارد نمازشان می شوند دیگر از نماز بیرون نمی آیند، زندگیش رنگ نماز می گیرد. اینها «عَلى  صَلاتِهِمْ دائِمُون »(معارج/23) هستند و بازارشان را هم براساس مسجد می چینند.

اما یک موقعی آدم اینطور نیست، به محضر امام می رود و دریافت و تحولی هم دارد، دگرگونی در قلب هم دارد و فراغت پیدا می کند، ولی زندگی را بگونه ای چیده که وقتی در آن قدم می گذارد با حرم امام فرق می کند. خب پیداست آدم هر یک قدمی که برمی دارد یک سرمایه ای را از دست می دهد و دوباره نوبت بعد که می خواهد محضر امام برود دستش خالی است. دوباره وقتی می خواهد نماز بعدی را شروع کند همه سرمایه ای را که در نماز قبلی به دست آورده از دست داده است.

حضرت فرمود: «إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ الشَّيْطَان » خطوات الشیطان یعنی این، یعنی نحوه چینش زندگی انسان بگونه ای باشد که رد پای شیطان در آن هست. می رود مسجد  اما وقتی برمی گردد خانه همه سرمایه اش را از دست داده است و آن ذکر و حضور و توجه و تنبه از بین می رود. یک دهه محرم زندگی می کند، اما دهه محرم که تمام می شود و می رود سراغ زندگی قبلی خودش، نمی خواهد زندگیش را براساس امام حسین بچیند. کسی که چینش زندگیش براساس امام حسین علیه السلام هست، همه مجلسش مجلس امام حسین است. لذا آن چیزی را که در مجلس امام حسین به دست می آورد را از دست نمی دهد.

حدیث را تمام کنم؛ حضرت فرمودند: این نفاق نیست بلکه خطوات الشیطان است. «فَيُرَغِّبُكُمْ فِي الدُّنْيَا» من شما را ترغیب به آخرت می کنم و شیطان شما را ترغیب به دنیا می کند. این که آدم وقتی می رود در زندگی و کسب و تجارت می کند راغب در دنیا می شود، از خطوه های شیطان است. همینطوری که نفس حضرت حیات بخش است و رغبت به آخرت ایجاد می کند، شیطان هم نفسش قلوب را می میراند. اگر انسان رابطه اش را با شیطان قطع کرد حالاتش باقی می ماند، اما اگر محیط زندگیش خطوات شیطان بود این حالات از بین می رود.

در روایات آمده که فرمود: خانه ای که در آن تلاوت قرآن می شود، محل رفت و آمد ملائکه است، محیط ذکر و محیط رحمت است و برکت در آن نازل می شود. خانه ای هم که در آن لهو و لعب هست، موسیقی حرام هست، آن خانه هم خانه ای است که محل رفت و آمد شیطان است.

در ادامه روایت، حضرت قسم خوردند که اگر آن حالات تان را می توانستید حفظ بکنید عالم تان عوض می شد، پرده ها کنار می رفت و ملائکه با شما مصافحه می کردند و می توانستید روی آب راه بروید. روی آب راه رفتن مهم نیست، می خواهد بگوید عالم تان عوض شده و محدودیت هایتان برداشته می شد. اشکال ما این است که هر وقت می خواهیم این حقایق در وجودمان شکوفه کند، یک نسیمی می آید و این شکوفه ها می ریزد، اما اگر بتوانیم آن حالاتی که در محضر امام و در ایام محرم در مجلس امام حسین داریم را حفظ بکنیم، همنشین عالم ملائکه می شویم. گرفتاری این است که ما این حالت را حفظ نمی کنیم، چون در زندگی مان خطوات شیطان است و زندگی مان با مجلس امام حسین فاصله دارد.

توبه، تنها راه همراهی امام

بعد حضرت فرمودند: «لَوْ لَا أَنَّكُمْ تُذْنِبُونَ فَتَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ» ؛ مومن اینطوری است که اگر گناه کند، استغفار می کند. «وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً»(آل عمران/135)، خودش اهل فحشا نیست بلکه فحشایی که از او سر می زند فعل و لغزش اوست، یا ظلمی است که در حق نفس خودش می کند، که بعضی مفسرین گفتند این از فاحشه هم ممکن است سنگین تر باشد. مومن ممکن است بلغزد یا فعل خطایی از او سر بزند، اما وجودش وجود نورانی ای است و وقتی خطا از او سر بزند «ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِم»  بلافاصله یاد خدا می کنند و  استغفار می کنند.

حضرت فرمود: «لَوْ لَا أَنَّكُمْ تُذْنِبُونَ فَتَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَخَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً حَتَّى يُذْنِبُوا ثُمَّ يَسْتَغْفِرُوا اللَّهَ فَيَغْفِرَ اللَّهُ لَهُم»  شما اینطوری هستید، گناه می کنید اما استغفار هم می کنید. شما هم اگر نبودید، خدای متعال یک بندگانی خلق می کرد که گناه کنند و بعد استغفار کنند! این معنایش این است که خدای متعال فقط معصوم خلق نمی کند که هیچ وقت خطا نکند و دائم سرمایه هایش رو به رشد باشد، بلکه همانطور که معصوم را آفریده شما را هم آفریده، شما لغزش دارید اما کنار لغزشهایتان استغفار باید بکنید. بنابراین حضرت کأنه می خواهند بگویند این لغزشهایی که در شما پیدا می شود، ناشی از این است که شما معصوم نیستید.

لذا حضرت راه را به ما نشان می دهند و می فرمایند: اگر اینطوری هم بود خدای متعال یک مخلوقات غیر معصومی را خلق می کرد، آنها خطا می کردند و بعد هم استغفار می کردند، این هم یک راه برای رسیدن به خداست. بعد فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ مُفَتَّنٌ تَوَّاب»، مومن دائم مورد امتحان است، گاهی در این فتنه ها زمین می خورد ولی تواب هم است، یعنی دائم در حال توبه است.

بنابراین همراهی با امام این خواص را دارد و مانعش هم خطوات شیطان است. انسان باید در زندگی بکوشد که آن ثمراتی که در محضر امام کسب می کند را در وجودش پایدار کند تا به بهره بنشیند و عالمش عوض شده و وارد عالم ملکوت و ملائکه بشود. اگر هم از امام فاصله گرفت راه این است که بلافاصله توبه کند. شیطان کارش این است که انسان را از امام جدا می کند، ما هم باید تواب باشیم و دوباره به سمت امام برگردیم.

وادی ولایت امام وادی ذکر است، وادی رغبت در آخرت است. ردپای امام که ما در زیارت جامعه می گوییم «وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَار»، یعنی انسان باید پایش را جای پای امام بگذارد و رد پای امام هم چیزی جز ذکر نیست. این طرف هم شیطان و رد پاهایی است که در زندگی می گذارد و رغبتی است که در ما به دنیا ایجاد می کند. ما بین این دو هستیم. عده ای مطلقا پایشان را در وادی شیطان می گذارند، ولی برای امثال ما که گاهی شیطان طمع می کند و کم کم رد پایش را در زندگی مان می گذارد، حضرت توضیح داده اند که شما باید تواب باشید. اگر تواب بودید خدا برایتان تدارک می کند و این خطاهایی که  اتفاق می افتد را جبران می کند، آن وقت آن حالات انسان دوباره برمی گردد.

بنابراین همراهی امام یک مزاحم اصلی دارد که آن مزاحم هم خطوات الشیطان و رد پایی است که از خودش در زندگی انسان بجا می گذارد. یعنی مدل زندگی انسان، خوابیدنش، خوراک و نشست و برخواستش بگونه ای است که غفلت زاست. راهش هم این است که مومن تواب باشد و هر قدمی که از امام فاصله گرفت دوباره برگردد. این رجوع مستمر و این تواب بودن، موجب می شود خدای متعال تدارک کند و انسان را به همراهی امام و برکات همراهی امام برساند.

این فرصتهایی که در اختیار ما قرار می گیرد مثل محرم برای همین است که انسان به سوی امام برگردد و آن ردپایی که از شیطان روی دلش نشسته را پاک کند. روایاتش را مکرر ملاحظه فرمودید، اشک بر امام حسین علیه السلام به منزله استغفار است. یعنی همان کاری را که استغفار و توبه می کند گریه بر امام حسین هم می کند و تمام ذنوب را پاک کرده و حیات قلب می آورد. این معنایش این است که اشک بر امام حسین در واقع رجوع الی الله است. اگر به ما گفتند تواب باشید یکی از راه های توبه و رجوع الی الله این است که انسان دائما با امام حسین بوده و دلش در عاشورای امام حسین باشد و از آن فاصله نگیرد. اشک بر امام حسین به منزله توبه است که اگر بین امام حسین و انسان فاصله افتاد و شیطان رد پایی در دل انسان گذاشت، انسان این ردپا را با اشک بر امام حسین و با حضور در محفل حضرت پاک کند.

پی نوشت:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 423