نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

شب سوم هيات منزل ناصر/ مقابله جبهه باطل در برابر طرح هدایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و دستورات قرآن برای هدایت مومنین ذیل آیاتی از سوره حجرات

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 5 آبان ماه 98 است که در منزل آقای ناصر ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ سوره حجرات بخشی از مناسکی که لازم است امت حضرت رعایت کنند تا این امت حول حضرت ساخته بشود و نیز بعضی از موانعی که بر سر راه است و نحوه مواجهه با این موانع را توضیح می دهد سه آیه اول در واقع وظیفه و نحوه مواجهه ما را با وجود مقدس نبی اکرم توضیح می دهد که باید چگونه با حضرت راه رفت و وظیفه ما نسبت به حضرت چیست. دستور اول این است که بر رسول خدا هیچ کس و هیچ چیزی را نباید مقدم بدانیم که این صرفاً مسئله فردی نیست؛ بلکه خطاب به جمع مومنین است که جامعه مومنین آنجایی که عمل فردی یا عمل جمعی می کنند و جامعه و حیات اجتماعی و حیات تاریخی خودشان را شکل می دهند به هیچ وجه نباید کسی یا چیزی را مقدم بر رسول خدا و طرح ایشان که از طرف خدای متعال برای ساختن یک امت دارند قرار بدهند. دستور دوم آنکه در همه عالم صدایی جز صدای پیامبر نباید باشد و دستور سوم آنکه آنگونه که باهم رفتار می کنیم با پیامبر خدا رفتار نکنیم و همواره در برابر ایشان خضوع و خشوع داشته باشیم. جبهه مقابل حضرت که قرآن از آنها به فاسقین تعبیر می کنند می خواهند این حبل الهی که امیرالمومنین هستند و رشته اتصال بین امت و خدای متعال و نبی اکرم است را قطع کنند و خدای متعال با سرمایه حب ایمان و بغض کفر و فسوق و عصیان مومنین را یاری می دهد تا همواره در مسیر معیت با نبی اکرم به هدایت برسند.

تقدم رسول اکرم بر همه شئونات مومن و جامعه مومنین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. سوره حجرات را شاید می توان گفت سوره ای است که مسیر شکل گیری امت را حول نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توضیح می دهد؛ که چگونه می شود یک امتی که متناسب با نبی اکرم و امام شان باشند بر مدار حضرت شکل بگیرد. چون حضرت علاوه بر مقام نبوت و رسالت و علاوه بر این که حبیب الله هستند امام هستند و امامت ایشان بر کل عوالم و بر کل عالم انسانی از اول تا آخر است. حضرت ابراهیم خلیل امام بودند و امت سازی هم کردند و داستان امت سازی ایشان در قرآن در آیات مختلفی توضیح داده شده که ایشان چگونه آینده را می دیدند و چگونه بستر شکل گیری امت خودشان را ایجاد کردند؛ ولی امامت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فراتر از آن امامتی است که حضرت داشتند و امتی که به دست حضرت ساخته می شود ثمره کار همه انبیاء و یک امت واحده ای بر مدار خود حضرت متناسب با امامت حضرت است.

این سوره بخشی از مناسکی که لازم است امت حضرت رعایت کنند تا این امت حول حضرت ساخته بشود و نیز بعضی از موانعی که بر سر راه است و نحوه مواجهه با این موانع را توضیح می دهد و بعضی نکات دیگری که ان شاءالله شاید در طول روزها تقدیم کنم. سه آیه اول را ترجمه کردیم و عرض کردیم تفسیر سوره مقصود نیست فقط یک نکاتی را بر محور این سوره تقدیم می کنم.

سه آیه اول در واقع وظیفه و نحوه مواجهه ما را با وجود مقدس نبی اکرم توضیح می دهد که باید چگونه با حضرت راه رفت و وظیفه ما نسبت به حضرت چیست. سه تکلیف را در آغاز سوره بیان می کند که ما نسبت به حضرت باید اینگونه باشیم. اول، «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم »(حجرات/1)؛ یعنی بر رسول خدا هیچ کس و هیچ چیزی را نباید مقدم بدانیم. مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند که اگر کسی به همین یک آیه عمل کند وارد مقام ولایت می شود؛ معنای آیه یعنی بر حکم حضرت هیچ حکمی را مقدم ندارید. هیچ فعلی از افعال ظاهری و باطنی ما نیست که خالی از حکم باشد؛ و این یعنی مراقبه کنید هر فعلی می خواهید انجام بدهید چه فعل ظاهری چه فعل باطنی قلب و پنهان تر از قلب مواظب باشید دنبال حکم حضرت حرکت کنید و رأی خودتان و حرف دیگران را بر حکم حضرت مقدم ندارید؛ یعنی مشیت و اراده شما هرکجا عمل می کند دنبال اراده نبی اکرم باشند.

این مقام ولایت می شود که انسان دنبال اراده حضرت حق باشد. اگر تمام قوای انسان به دنبال مشیت الهی عمل کرد به دنبال امر وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حرکت کرد نظر خودش و نظر دیگری را مقدم نداشت این مقام ولایت است.

این یک دستور بود که شاید کمی از این هم گسترده تر باشد و صرفاً مسئله فردی نیست؛ بلکه خطاب به جمع مومنین است که جامعه مومنین آنجایی که عمل فردی یا عمل جمعی می کنند و جامعه و حیات اجتماعی و حیات تاریخی خودشان را شکل می دهند به هیچ وجه نباید کسی یا چیزی را مقدم بر رسول خدا و طرح ایشان قرار بدهند. ایشان طرح بزرگی را از طرف خدای متعال برای ساختن یک امت دارند. مراقب باشید هیچ کس و هیچ چیز را بر این طرح مقدم ندارید و تلاش کنید که تقوای الهی را در این عرصه مراعات کنید. آن چه ضامن تحقق این امت است، تقوای الهی است این که انسان خدای متعال را مشرف و سمیع و علیم بداند. امت حضرت تقوای الهی را رعایت کند و براساس تقوای الهی در هیچ امری جلوی حضرت حرکت نکنند و کسی را جلو نیاندازند.

در شأن نزول همین آیه نقل شده که حضرت وقتی می خواستند در یکی از جنگ ها بیرون مدینه بروند کسی را معین کردند که در نبود خودشان امور شهر را اداره کند. دومی مخالفت کرد و گفت: کس دیگری را بگذارید. خدای متعال می فرماید «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه »؛ یعنی وقتی پیغمبر خدا یک کاری انجام می دهد شما کسی را مقدم ندارید و حرف خودتان را هم مقدم ندارید و پیشی نگیرید و مقابل برنامه حضرت شما پیش دستی نکنید؛ همین که ما در فارسی می گوییم پیش دستی کردن، یعنی پیش دست حضرت چیزی را جلو نیاندازید و وقتی حضرت یک برنامه و کار بزرگی را انجام می دهند شما طرح حضرت را به هم نزنید و برای خودتان یک طرح برای حضرت روی زمین نگذارید.

در حیات شخصی اراده همه ما دنبال سر حضرت باید باشد تا وارد محیط ولایت حضرت بشویم؛ این بیان خوبی است ولی بیش از این است. داستان این است که مقابل نقشه حضرت نقشه کشیده می شود. حضرت برنامه ای برای امت سازی دارند و اینها هم برنامه دیگری دارند. برنامه حضرت با غدیر ادامه پیدا می کند و اینها با سقیفه ادامه پیدا می کند. این دو طرح مقابل همدیگر یکی طرح حضرت که از مسیر غدیر در عالم واقع می شود یکی هم طرحی که از مسیر سقیفه وارد می شود. هردو هم طرح برای امت است.

این آیات «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه »؛  معمولاً در عین این که یک هشدار نسبت به ما در حیات فردی خودمان است که مواظب باشید و هر کسی در حوزه اختیار و مسئولیت خودش جلوتر از حضرت حرکت نکند، یک هشدار بزرگ نسبت به اتفاقات اجتماعی و تاریخی است که در امت حضرت می افتد. یک عده ای جلوی دست حضرت حرکت می کنند و مقابل طرح حضرت برنامه دیگری طرح می کنند؛ این مقابله با آن جریان است و این دستور اول بود.

مقام امیرالمومنین و خضوع حضرت در برابر کلام و جایگاه نبی اکرم

دستور دوم این بود که «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ»(حجرات/2) صوتی بالاتر از صوت حضرت در عالم نباید باشد و این بیش از یک دستور اخلاقی است که مواظب باشید مقابل حضرت که حرف میزنید صدایتان را بالا نبرید و رعایت ادب در مجلس را بکنید؛ بلکه مسئله این است که در امت حضرت صوتی بالاتر از صوت حضرت نباید باشد. در هر زمینه ای صدای حضرت باید شنیده بشود و در هر عرصه ای وارد می شویم صوتی فراتر از صوت حضرت نباید باشد. به تعبیر من صدا در صدا نباید بیافتد و فقط یک صوت باید شنیده بشود. تمام حنجره ها وقتی حرف می زنند مطلبی می گویند و راهی نشان می دهند؛ اما باید در مقابل صوت حضرت خفض صوت و غض صوت داشته باشند و صدایشان پایین باشد و صدای حضرت را تکرار کنند؛ نه این که خودشان حرف جدیدی بزنند. این هم دستور دوم؛ و اینگونه امت شکل می گیرد که همه بر مدار یک حرف حرکت کنند؛ نه این که فرقه فرقه بشوند و هر کسی در عالم سر و صدایی برای خودش راه بیاندازد.

دستور سوم که عرض کردیم «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض » این هم باز معنایش این است که همین طوری که در روی همدیگر با صدای بلند حرف می زنید در روی حضرت اینطوری حرف نزنید؛ این ظاهر دستور اخلاقی است، ولی بیش از این هم هست. جهر قول برای دیگری یعنی آدم می خواهد چیزی به کسی یاد بدهد و مطلبی را برای او آشکار بکند. مثلاً دو نفر با هم مباحثه می کنید صدایتان را معمولاً آنجایی بلند می کنیم که می خواهیم چیزی به طرف یاد بدهیم و احساس می کنیم که متوجه نشده؛ لذا سر و صدایمان بلند می شود و الا آنجایی که او حرف را زودتر از ما فهمیده که سر و صدا نمی کنیم.

وقتی در مباحثه آدم احساس می کند او زودتر از من فهمید، خیلی واضح است و گوش می دهد اما آنجایی که یک حرفی آدم فهمیده اما طرف مقابل متوجه نشده، معمولاً اینجاست که جهر بالقول پیدا می شود؛ و آیه می فرماید که اینطوری با حضرت مواجه نشوید و خیال نکنید می توانید حرفی به حضرت یاد بدهید یا مطلبی را برای حضرت روشن بکنید. ایشان کسی است که تمام علوم الهی در محضر اوست و به فرموده قرآن «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب »(رعد/43) است که مصداق اتمش خود حضرت هستند. ایشان کسی است که هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف علم در محضر اوست. بنابراین کسی نمی تواند چیزی به او یاد بدهد؛ اینکه یکی دانشمند بشود یکی فیلسوف بشود یکی عارف بشود و احساس کنیم یک چیزهایی می فهمیم که پیغمبر خدا نمی فهمد و یک توضیحی از دین خدا می دهیم که خود پیامبر خدا هم بلد نیست دینش را اینطوری توضیح بدهد؛ کانه محتاج ماست! این اتفاق نیافتد.

اگر می خواهید امت درست شود اینطوری باید باشد. ولی اگر این کار را کردید و یک جا صدایتان را بلند کردید و مقابل حرف حضرت حرفی زدید، همه اعمال حبط می شود و تمام مجاهدت ها و زحمات از بین می رود. این هم دستور سوم که ما نسبت به امت حضرت باید اینطوری باشیم.

سپس قرآن یک امری را بیان می کند و یک جمعیتی را معرفی می کند که این معنی دار است؛ و می فرماید «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى  لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظيم »(حجرات/3) آنهایی که غض صوت در مقابل حضرت دارند؛ عند رسول الله و محضر رسول خدا را درک می کنند. یک عده هستند که این محضر را درک نمی کنند. کنار حضرت هم نشستند اما عند رسول الله نیستند. مثل همه انسان هایی که «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم »(حدید/4) یعنی با خدا هستند ولی محضر خدا را درک نمی کنند؛ آنهایی که عند رسول الله هستند صداهایشان را فرو می خوابانند.

مصداقش در روایات به امیرالمومنین تعبیر شده و این حدیث را فریقین با تعابیر مختلف نقل کردند. در صحیح ترمذی است و دیگران از عامه هم نقل کردند و در مجامع روایی ما هم مکرر آمده که یکی از اوصافی که به امیرالمومنین داده شده «خاصف النعل» است، تعبیر عجیبی است. یعنی کسی که نعل و کفش را اصلاح و وصله می کند. عرب ها به کفاش می گویند: خاصفی؛ یعنی کفش را اصلاح می کند.

با کمی اختلاف در روایات متعدد آمده که حضرت در کوفه با مردم احتجاج کردند یکی این بود که فرمودند: آن روزی که قریش بعد از صلح حدیبیه آمدند محضر حضرت گفتند که این جوان هایی که از ما نزد شما آمدند برای این نیست که به شما ایمان آوردند؛ اینها برای این که فرار از کار بکنند و خلاص و راحت باشند آمدند محضر شما می خواهند از انتظام قبیله قریش بیرون بیایند شما اینها را به ما برگردانید. حضرت نپذیرفتند و به قریش فرمودند «لَا تَنْتَهُوا يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّه  عَلَيْكُمْ رَجُلًا امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلتَّقْوَى يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّين  »(1)  شما قریش آخرش هم از کفر خودتان دست برنمی دارید تا این که خدای متعال شخصیت بزرگواری را علیه شما مأمور می کند که گردن های شما را در راه خدا بزند. شما تسلیم بشو نیستید.

بعد در نقل است که حالا اولی گفت: من هستم؛ دومی گفت: من هستم؛ بعضی گفتند: فلانی است؛ اما حضرت فرمود: «لَا وَ لَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ وَ كُنْتُ أَخْصِفُ نَعْل »  نه هیچ کدام از اینها نیستند؛ آن کسی این کار را انجام می دهد که خدای متعال قلبش را برای تقوی امتحان کرده و خاصف النعل است. کسی می تواند در مسیر گسترش دین خدا با دشمنان خدا بجنگد که خدای متعال قلبش را برای تقوی ریاضت داده است؛ چون رشد ما با ریاضات الهی است. خدای متعال ما را با ریاضت رشد می دهد و عالم امتحان یعنی همین، ما لازم نیست خیلی کاری انجام بدهیم؛ بلکه خدای متعال صحنه های رشد ما را در عالم فراهم می کند.

از یک آدم معمولی مثل حقیر از اول تا آخر عمر لحظات امتحان است. اگر در امتحان اول قبول شدی تو را وارد کلاس دوم می کنند. من تجربه کردم و خودم دیدم که ما معمولاً وقتی صحبت از مقامات عالیه می شود یک دفعه هوس می کنیم مثلا آن درجه بالا را به ما بدهند؛ اصلاً اینطوری نیست. مثل طفلی که هوس کند مثلا مدرک دکترایش را بدهند، بله مدرک دکترا هم به آدم می دهند منتها باید بروی کلاس اول، سختی هایش را تحمل کنی امتحان بدهی قبول هم نشدی دوباره تو را برمی گردانند کلاس اول و نمی گذارند کلاس دوم بروی. ده سال هم اینجا رفوزه بشوی نمی گذارند کلاس دوم بروی. اگر از این مرحله گذشتی می روی کلاس دوم آنجا امتحان سخت تر است.

یک عده ای هستند پشت سر هم امتحان ها را پس می دهند و به سرعت از مراحل عبور می کنند. همه امتحان ها از ساده ترین امتحان تا بالاترین امتحان را هم خدای متعال طراحی می کند و اولیاء خودش را هم در این عالم ریاضت می دهد؛ حالا من کاری ندارم با معصومین و امتحان هایشان که اصلاً از فهم ما خارج است که حد فهم ما که بفهمیم چطوری امتحان می کند ولی آنها را هم ریاضت می دهد.

در زیارت جامعۀ ائمه المومنین است «لَا يَسْبِقُكُمْ ثَنَاءُ الْمَلَائِكَةِ فِي الْإِخْلَاصِ وَ الْخُشُوعِ وَ لَا يُضَادُّكُمْ ذُو ابْتِهَالٍ وَ خُضُوعٍ أَنَّى وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتِي تَوَلَّى اللَّهُ رِيَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاء وَ جَعَلَهَا أَوْعِيَةَ الشُّكْرِ وَ الثَّنَاء» خضوع هیچ ملکی در مقام حمد و ثناء الهی بر شما سبقت نمی گیرد آنهایی که صاحب مقام ابتهال و خضوع هستند هیچ کدام هم آورد شما نیستند. شما صاحبان قلبی هستید که خدای متعال با دو بال خوف و رجا قلب شما را ریاضت داده بین این دو دائماً امتحان های سخت از شما گرفته و این قلوب شما را ظرف شکر و ثناء خودش قرار داده است. ائمه اینطور هستند

در آن حدیث حضرت فرمودند: آن کسی که خدای متعال قلبش را آزموده و ظرف تقوا شده است؛ یعنی امام کلمه تقوا و حقیقت تقوا است؛ کما این که کلمه ایمان امام است کلمه تقوا هم خود امام است و هیچ کسی مثل امام صاحب تقوا نیست. قرآن می فرماید «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه »(آل عمران/102) این فقط معصوم است که از عهده این کار برمی آید که حق تقوای الهی را رعایت کند «حَقَّ تُقاتِه» یعنی شکری که در آن کفران نیست و طاعتی که در آن عصیان نیست و ذکری که در آن غفلت نیست. آن قلبی که دائماً در حال ذکر است و هیچ غفلت و کفران و عصیانی در آن راه ندارد، قلب امام است. حقیقت تقوا را امام دارد.

حضرت فرمودند آن کسی که خدای متعال قلب او را با تقوا ریاضت داده به وسیله او گردن های شما را در راه دین خواهد زد. همه سر کشیدند که ما هستیم؛ اما حضرت فرمودند: نه، این آدمی که در این مقام است خاصف النعل است. امیرالمومنین فرمودند که من در آن موقع کفش نبی اکرم را تعمیر می کردم و مشغول به وصله کردن بودم.

دیگران کر و فر و سر و صدا می کنند اما ایشان کارش این است که کفش پیغمبر خدا را وصله می کند. این امیرالمومنینی که کفش پیامبر خدا را وصله می کند کسی است که به فرموده پیامبر «أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى»(2)  نمی شود بگویی این امتحان یعنی چه؟! این آقایی که کفش نبی اکرم را وصله می کند کسی است که پیامبر در مورد ایشان فرمود من و امیرالمومنین یک نور بودیم در صلب عبدالمطلب، یکی در صلب ابوطالب و یکی در صلب عبدالله قرار گرفت. ایشان چنین شخصیتی است، کسی است که وقتی حضرت معراج رفتند خدای متعال با لسان امیرالمومنین با ایشان صحبت کرده، حال بقیه فضائل حضرت را بشمارید.

مأموریت الهی این است که در این عالم آمده است؛ اما نشسته و کفش حضرت را وصله می کند اینطوری مقابل نبی اکرم متواضع است؛ البته داستان خاصف النعل بودن امیرالمومنین یک داستان عجیبی است و در صحنه های متعددی این صفت حضرت جلوه کرده که یکی همینجاست. کسی که خدای متعال قلبش را برای تقوا امتحان کرده با این عظمت نشسته و کفش وصله می کند ولی دیگران دنبال موقعیت هستند تا مقابل حضرت اظهار نظر کنند و یک جوری خودشان را بچسبانند؛ اما این حضرت است که خاصف النعل است.

این حدیث را مرحوم سید در خطبه سی و سوم نهج البلاغه آوردند که ابن عباس می گوید: بین کوفه و بصره در ذی قار بوده و به سمت کوفه حرکت می کرد. در جنگ جمل طلحه و زبیر و دیگرانی که با آنها بودند و عایشه محور این جنگ بوده اینها بصره را گرفته بودند؛ حضرت به سمت بصره حرکت می کنند تا بصره را از دست اینها بیرون بیاورند.

ابن عباس می گوید: دیدم حضرت کفش هایشان را وصله می کنند. در یک نقل دیگری که در نهج البلاغه نیست به حضرت عرض کرد: آقا ما بیشتر احتیاج داریم به دستگیری شما از این که بنشینید کفش وصله کنید. الان وقت کفش وصله کردن است؟! لشکر را به سمت جنگ تجهیز می کنید ولی فرمانده لشکر نشسته کفش وصله می کند. حضرت فرموند که ابن عباس این کفش چقدر می ارزد؟! در نقل نهج البلاغه اینطور نقل کرد: هیچ؛ در یک نقلی حضرت اصرار کرد و او گفت: زیر یک درهم؛ حضرت فرمود: همه حکومت بر شما ـ در حالی که بعد از فتح ایران و روم همه این مناطق در اختیار ایشان است ـ به اندازه این کفش قیمت ندارد مگر حقی را اقامه کنم یا باطلی را دفع کنم. حضرت به سمت چنین معرکه ای حرکت می کند اما نشسته و کفش هایش را وصله می کند.

خدا رحمت کند امام بزرگوار را که به عنوان یک کسی که تبعیت از امام معصوم می کند آن روزی که صدام حمله کرده بود همه فرماندهان نظامی دست و پای خودشان را گم کرده بودند و رفته بودند به حضرت امام گزارش بدهند، دیدند ایشان بعد از ظهر ساعت خوابشان است در اتاق خوابیدند، گفتند: من گزارش دادم و ایشان هم اطلاع دارند؛ الان وقت خوابشان است استراحت کردند؛ اما باورشان نیامده بود پرده را کنار زده بودند تا ببیند واقعاً ایشان خوابیده یا نه؛ بعد هم که بلند شدند آن صحبت جدی را فرمودند که دزدی آمده و سنگی انداخته است و اینطور روحیه مردم را برگرداندند.

حضرت خاصف النعل است و کفش خودش را وصله می کند و کار خودش را انجام می دهد. این وجود مقدس را در این آیه خدا در ذیل سوره حجرات معرفی کرده که آنهایی که صدایشان را مقابل پیامبر خدا پایین می آورند و مقابل او حرف نمی زنند کسانی هستند که «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » ایشان را خدای متعال در این سوره معرفی کرده و ادامه تکلیف را با ما معین می کند و می فرماید ایشان قلبش موطن تقوای الهی است. در اول سوره هم دستور داد «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّه »(حجرات/1) یعنی کسانی که طرح شان پشت سر حضرت است و حرفی از خودشان ندارند، ادامه راه حضرت را هم یک چنین کسی باید بدهد. نه آن کسانی که هر کجا حضرت حرف می زده حرف می زدند.

در صلح حدیبیه هر کجا حضرت حرف زده آنها هم حرف زدند. مشورت خواسته یا نخواسته؛ حضرت جنگ می کرد اشکال می کردند صلح می کرد اشکال می کردند؛ بعد هم اینها می خواهند بگویند که ما راه حضرت را ادامه می دهیم مگر می توانید؟! مگر شمایی که صدایتان را مقابل حضرت بلند می کنید مقابل حضرت حرف می زنید مقابل طرح حضرت طرح دارید و خودتان را صاحب رأی می دانید می توانید راه حضرت را بروید و امت حضرت را بسازید؟! امت حضرت را آن کسی می تواند بسازد که «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » و صدایش را بلند نمی کند و مقابل حضرت حرفی نمی زند و همه حرفش ذیل حرف حضرت است.

حال ایشان که نهج البلاغه یک گوشه ای از کلماتش است شما یک خطبه بیاورید که در زمان نبی اکرم از این خطبه های قراء خوانده باشد؛ اما دیگرانی که یک خطبه علمی از آنها نقل نشده و سران سقیفه که یک خطبه در وزان خطبه های نهج البلاغه ندارند اما اینها همیشه مقابل حضرت حرف می زدند. هرکجا حضرت طرحی داشتند اینها هم یک طرحی می دادند؛ اینجا جنگ کنیم آنجا صلح کنیم اینجا این آدم را بگذاریم آن آدم را بگذاریم همه جا حرف می زدند. مگر رسول خدا آن کسی که خدا فرستاده با طرح خدا آمده و خبر الهی دارد چیزی دستش نیست و دست شما است؟ در این حدیث حضرت معرفی می کند که چنین کسی در امت است و اینها هستند که راه حضرت را ادامه می دهند.

فاسق و خبر کذب او از منظر قرآن کریم

سپس یک آیه دیگری است من از آن می گذرم چون نکاتی دارد و بعد این سوره نقشه دشمن را خبر می دهد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين »(حجرات/6) اگر فاسقی آمد و خبر آورد شما دنبال خبرش حرکت نکنید؛ بلکه بروید تبین کنید، چون اگر تبین نکردید از روی نادانی با قوم دیگر شما را درگیر می کند؛ پیروی از این فاسق کردن جز پشیمانی هیچ خاصیتی ندارد و حاصل تبعیت از او درگیری ناروا نزاع نابجا و پشیمانی است.

این فاسق کیست و اصلاً فاسق کیست را روایات و بیشتر هم روایات عامه نقل می کنند که خالد بن ولید است که برای جمع آوری زکات رفته بود اما زود آمد و خبر آورد که اینها نماینده رسول خدا را رد کردند و داشت مدینه را به هم می ریخت که لشکر راه بیاندازد و به دروغ بجنگند؛ بعضی گفتند که سوء برداشت بوده، اما سوء برداشت نبود و پیدا بود که توطئه و دروغ بود که مدینه را به هم بریزد و درگیر کند و کشت و کشتار راه بیاندازد. قرآن می فرماید فاسق خبر آورد تبین کنید و گوش ندهید.

از منظر قرآن فاسق آن کسی است که رشته اتصال امت را به نبی اکرم می خواهد قطع کند؛ عهد خودش را با خدا و نبی اکرم زیر پا گذاشته و این رشته را می خواهد قطع کند. در سوره مبارکه بقره و در سوره مبارکه رعد این فاسق را قرآن معرفی می کند و می فرماید «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقين »(بقره/26) یعنی قرآن که کتاب هدایت الهی است، این رشته ای که پیامبر گرامی اسلام آوردند و برنامه نبی اکرم و چراغ هدایت و کتاب هدایت حضرت است، یک عده ای را گمراه می کند خدا با این قرآن که سراسر نور و هدایت است جز فاسق کس دیگری را گمراه نمی کند فاسق کسی است که «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ»(بقره/27) یعنی عهدهای محکم خدا را به هم می ریزند. ما قرارهایی با خدای متعال بستیم اما آنها قرارهایشان را با خدا به هم میریزند و زیر پا می گذارند و آن رشته ای را که خدا فرموده به آن گره بخورید را قطع می کنند.

ما در همه امورمان باید به نبی اکرم گره بخوریم؛ زیرا این رشته هدایت و رحمت خدا و حبل بین ما و خداست. قرآن می فرماید «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعا»(آل عمران/103)؛ «لا تُقَدِّمُوا» یعنی ما باید در همه امور به او گره بخوریم و تمام قوای ما افعال ما اراده ما باید پشت سر حضرت باشد. از زندگی فردی که شروع کنیم، وقتی می خواهیم نگاه کنیم راه برویم حرف بزنیم دوست بگیریم دشمنی کنیم دوست بداریم بخوریم بیاشامیم باید متصل به حضرت باشیم؛ خوردن و خوابیدن مان باید در ارتباط با حضرت باشد، اینجا بخورید چشم؛ اینجا نخورید چشم؛ اینجا بخوابید یا نخوابید.

رشته شریعت حضرت که رشته اتصال ما با حضرت است و دین حضرت که نور حضرت است، به تعبیر روایات نازل می شود و ما باید با این نور و این چراغ حرکت کنیم و دائم خودمان را به این رشته وصل کنیم تا به وسیله این رشته که حبل الله و هدایت و رحمت خداست به خدا برسیم؛ باید دائم متصل باشیم. نفس کشیدن ما هم باید متصل باشد، اگر یک نگاه ما قطع شد این نگاه ما را جهنمی می کند.

فاسق آن کسی است که این رشته ها را قطع می کند حضرت یک رشته ها و مسیرهایی را برای اتصال ما با خودشان قرار دادند این رشته اتصال را قطع می کند حضرت یک وسیله ای دارند می خواهند ما را ببرند به سمت خدا، این دین حضرت وسیله حضرت است و فاسق ما را از وسیله نبی اکرم جدا می کند و این رشته را قطع می کند و به جای آن یک امر دیگری می گذارند و رشته های اتصال به خودشان و رشته های ولایت خودشان را در جامعه قرار می دهند که طبق خواست و اراده و برنامه آنها بجنگید و صلح کنید و جامعه و معیشت تان را بسازید. این رشته را جای آن رشته می گذارند.

این رشته اتصال، دین خدا و شریعت است و باطن این رشته اتصال هم امام است. این روایت را من مکرر تقدیم کردم ذیل این آیه شریفه که خدای متعال می فرماید «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني  وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب »(رعد/43) کفار می گویند که تو رسول نیستی نابغه ای ولی رسالتی در کار نیست و از طرف خدا طرح و برنامه ای نداری. بگو که من دو تا شاهد دارم بر این که من رسول هستم: یکی خدای متعال و دوم کسی که همه علم الکتاب در محضر اوست. که یک قطره آن به اندازه پرنده ای که منقارش را به دریا می زند نزد آصف بن برخیا بود و تخت سلیمان را آورد؛ اما همه آن نزد ایشان است.

به حضرت عرض شد که «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» کیست؟! فرمود: من هستم. در روایتی حضرت به سلمان فرمودند: نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت از خدای متعال خواست یک وسیله ای بین خودش و امت قرار بدهد که طریق هدایت امت از طرف نبی اکرم و طریق اتصال امت به نبی اکرم باشد و همه امت تاریخی حضرت به وسیله او متصل به نبی اکرم بشوند و به وسیله او به خدای متعال ربط برقرار کنند و وسیله بین حضرت و خدای متعال باشند و وسیله بین امت و نبی اکرم باشند، خدای متعال من را به نبی اکرم عطا کرد.

ایشان وسیله اتصال امت به نبی اکرم است. رشته اتصال است. کما این که رشته اتصال امت به خدای متعال و حبل الله است. این فاسقین این رشته را قطع کردند و به جای آن رشته اتصال به خودشان را گذاشتند و خودشان وسط آمدند و همه امت تاریخی را می خواهند به خودشان و ظرفیت خودشان وصل کنند؛ این کاری است که کردند.

نبی اکرم یک برنامه ای دارند و ما مکلفیم پشت سر او حرکت کنیم و صدایمان را مقابل صدای او بلند نکنیم و غض صوت مقابل حضرت داشته باشیم. وقتی فاسق یک نباء و خبری می آورد، می خواهد با خبر خودش کار را جلو ببرد و امت را به دست بگیرد؛ در حالی که حضرت یک خبری آوردند و نبی هستند و اصل خبر هم یک خبر بیشتر نیست که بعد تفصیل پیدا می کند و از آن در قرآن به نبأ عظیم تعبیر شده است «عَمَّ يَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيم »(نبا/1-2).

اینها هم در مقابل آن خبر می آورند. این خبر اشکال مختلف دارد و هر روز یک شکل و رنگی پیدا می کند. حضرت خبرش از عالم غیب الهی است، این ها هم خبرشان از نفس خودشان و عالم ولایت شیطانی است و از آنجا دارند خبر می آورند. این فاسق می خواهد امت را به هم بریزد و شما را با هم درگیر کند و می خواهد شما را از پیامبر خدا جلو بیاندازد.

شاهدش آیه بعد است که می فرماید «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم »(حجرات/7) یعنی اگر این پیامبر خدا دنبال شما حرکت کند، شما هلاک و شما نابود می شوید؛ بلکه باید او جلو برود و راه را به شما نشان بدهد و شما پشت سر او حرکت کنید. شما که در وادی ضلال و سرگردانی و تیه هستید که نمی توانید بگویید که پیامبر پشت سر ما حرکت کند، باید ایشان جلو باشد و شما اطاعت کنید و او جلو برود و شما دنبال حضرت بروید.

یکی از تکالیف ما نسبت به حضرت که خیلی در قرآن روی آن تأکید شده طاعت امت نسبت به حضرت است. این فاسق خبر می آورد و می خواهد به هم بریزد و شما را جلو بیاندازد. من شأن نزول را معنا می کنم که وقتی پیامبر خدا اینجاست که بدون وحی خدا قدم از قدم برنمی دارد، چرا اینها سر و صدا راه انداختند و مدینه را به هم ریختند و می خواهند حضرت را هم راه بیاندازند که جنگ کنند؟! ایشان پیامبر خداست، حال یک فاسقی آمده و می گوید که این قوم کافر شدند که شما راه بیافتید و لشکر کشی کنید!

این داستان بعد از نبی اکرم هم هست زیرا امیرالمومنین نفس نبی اکرم هستند. وقتی امیرالمومنین اینجا هستند چرا شما می گویید که فلان قوم مرتد شدند، که بعد از رحلت حضرت را ببینید که همین اصحاب سقیفه چه جنگ هایی راه انداختند و چه کشتارهایی از آدم های درست و حسابی کردند.

پیامبر خدا بین شماست، به او رجوع کنید. یک فاسق شما را به هم نریزد. یک فاسقی که خودش از مدار عهد خدا خارج شده رشته ها را می خواهد قطع کند، او نیاید امت را به هم بریزد. نخواهید این این پیغمبر را دنبال سر خودتان راه بیاندازید؛ و ببینید که این خبر می خواهد این کار را کند که حضرت پشت سر حرکت کند و مردم پیش رو حرکت کنند. حضرت طرح غدیر را آورده است اما او می گوید که مردم خودشان می نشینند و امام را تعیین می کنند و این اجماع امت است. توجه کنید از همین حرفها و شوخی هایی که می کنند که به طنز شبیه است.

سرمایه مومنین برای همراهی با نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امت سازی

بنابراین برای حرکت با حضرت و شکل گیری امت و این که این امت به هم نریزد و یک خبری اگر آمد حضرت را رها نکنند و خودشان جلو بیافتند و سرمایه این امت و مومنین برای این که پشت سر حضرت حرکت کنند و برنامه حضرت به هم نریزد را قرآن توضیح می دهد که «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون »(حجرات/7)، یعنی در مقابل این خبر فاسق در مقابل طرح آنها که برنامه ریزی می کنند شما را به هم بریزند خدای متعال در شما یک سرمایه ای گذاشته و ایمان را محبوب قلوب شما قرار داده و کفر و فسوق و عصیان و معصیت را مکروه دل شما قرار داده، و این سرمایه امت و سرمایه امت سازی است. اگر امتی بخواهد شکل بگیرد همین است که خبرها به همشان نریزد هرکسی حرف زد از خبرهای بزرگ بگیرید تا خبرهای کوچک، جلوتر و عقب تر نیفتید.

این حب الایمان را در روایات به امیرالمومنین تفسیر کردند و کفر و فسوق و عصیان هم به دشمنان ایشان و آنهایی که طرح دیگری دارند تفسیر شده است. خدای متعال در دل مومنین حب امام و نفرت نسبت به دشمنان را قرار داده و این سرمایه است. این تولی و تبری که خدای متعال ریشه اش را در دل انسان قرار داده سرمایه همراهی با حضرت است اگر روی این کار بشود امت سازی می شود.

اگر روی این تولی و تبری کار نشود و روی نفرت نسبت به دشمنان سرمایه گذاری نشود دشمن جبهه نبی اکرم را می گیرد. در روایت فرمودند که ایمان امیرالمومنین است و کفر و فسوق و عصیان هم خود شما ترجمه کنید، احتیاج به ترجمه ندارد. خدای متعال یک سرمایه ای داده سرمایه حرکت امت دنبال نبی اکرم این حب الایمان و این کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان است. اگر روی این سرمایه گذاری بشود، از این خبر فاسق می شود عبور کرد.

قرآن می فرماید «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما»(حجرات/9)؛ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم »(حجرات/10) این مدار شکل گیری اخوت بر محور نبی اکرم است. در آیات بعد می گوید آنچه که اخوت درست می کند همین تولی و تبری است. این خبر فاسق می خواهد این اخوت را به هم بریزد؛ زیرا عده ای حول نبی اکرم اخوت دارند آنها می خواهند این اخوت از بین برود. این خبر فاسق می خواهد جمع مومنین را که اخوت دارند با همدیگر درگیر کنند.

حضرت در این رسالت بیست و سه ساله خودشان همه سنگ بناهای لازم برای شکل گیری و هدایت این امت بزرگ را تا ظهور و رجعت و قیامت گذاشتند و این بنا شکل گرفت. قرآن می فرماید «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى  * وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى »(ضحی/3-4)، یعنی هم یک بنای اولیه خیر را گذاشتند و هم این بنای خیر منتهی به یک بنای بهتری می شود که ناظر به رجعت حضرت است، یعنی حضرت دوباره به عالم برمی گردند.

بعد از این که بنای این امت را گذاشتند، کارهایی که باید انجام بشود را انجام دادند و رسالتشان در این دوران تمام شد و تا رجعت بار نبوت را بهترین شکل زمین گذاشتند. مأموریت بعدی شان که مسئله تحقق مسیر ولایت در عالم بود را هم شکل دادند و در غدیر مأموریت انجام شد. وقتی از غدیر برگشتند، مرتب از رحلت خودشان خبر می دادند.

همین که وارد مدینه شدند آمدند در بقیع و فرمودند که می بینم که ابرهای تاریکی این شهر را فرا می گیرد و مکرر از رحلتشان خبر می دادند. لشکر را که تجهیز کردند به ایشان دستور دادند که بیرون مدینه اردو بزنید و یک جوان هجده ساله را فرمانده این لشکر کردند. آرام آرام حال حضرت سنگین شد لذا سران منافقین در خانه حضرت رفت و آمد می کردند و نفوذ هم داشتند و اخبار را می گرفتند، لذا با آن لشکر نرفتند.

روزهای آخر حال حضرت خیلی سنگین شد. مثل امروز که روز رحلت حضرت است گاهی حضرت بیهوش می شدند گاهی دوباره به هوش می آمدند. دور حضرت یک حلقه محدودی بودند و اصحاب سقیفه دنبال کار خودشان بودند و با قبایل هم پیمان خودشان رفت و آمد می کنند. موقع رحلت وجود مقدس نبی اکرم  اولی بیرون مدینه بود و ظاهراً رفته بوده با قبیله ای پیمان های شان را محکم کنند. امیرالمومنین دور حضرت مثل پروانه می چرخید و بار این مصیبت روی دوش امیرالمومنین بود که فرمود به حدی مصیبت بر من سنگین بود که اگر این بار را روی دوش کوه ها می گذاشتند شانه راست نمی کردند؛ و من مانده بودم چه کنم، یک طرف تجهیز حضرت است و یک طرف این غم و غصه ای که خانواده حضرت را گرفته و حضرت توصیف می کردند؛ وقتی بی بی دو عالم فاطمه زهرا را به خاک سپردند آن مصیبتی که بی نهایت مصیبت بزرگی است وقتی می خواهند خودشان را تسلیت بدهند می فرمایند من که در مصیبت رسول خدا صبر کردم جا دارد اینجا هم صبر کنم.

پی نوشت ها:

(1) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 583

(2) تفسير فرات الكوفي، ص: 161