نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

شب چهارم حسينيه آيت الله مرعشي/ تعلق به دنیا مانع همراهی امام/ راه آزاد شدن از اسارت دنیا

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 20 شهریور ماه 98 است، که در حسینیه حضرت آیت الله مرعشی نجفی رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ ما باید حقیقت عاشورا را درک کنیم تا بتوانیم بهره حداکثری را از محرم ببریم و اخلاقمان امام حسینی بشود. ما برای درک حقیقت عاشورا باید با امام همراه بشویم و از او تبعیت کنیم ولی در این راه موانعی وجود دارد. این موانع ریشه در حب دنیا دارد. قرآن برای درمان این مسئله می فرماید دنیا در برابر آخرت خیلی اندک و کم ارزش است. ولی این بیانات قرآن در ما اثر ندارد به این دلیل که ما دل خود را همراه قرآن نکرده ایم. برای اثر پذیری از قرآن باید آن را نیمه شب و در خلوت و با توجه بخوانیم. یکی دیگر از مواردی که باعث می شود ما دنیا را ترجیح بدهیم این است که ما فکر می کنیم دنیا نقد است ولی وعده آخرت نسیه است در صورتی که این طور نیست. ثواب خدا در همین دنیا شروع می شود و وعده خدا نقد ترین وعده هاست. یکی از چیز هایی که باعث می شود انسان از دنیا دل بکند و به سمت خدای متعال حرکت کند بلاست. خدای متعال برای کسانی که فهمیده اند دنیا جای ماندن نیست و می خواهند از دنیا جدا بشوند ولی نمی توانند، یک سری ابتلائات پیش می آورد که این ها بر بستر این ابتلائات از دنیا جدا بشوند و به سمت خدا حرکت کنند.

درک حقیقت عاشورا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . کسانی که در واقعه عاشورا با سید الشهداء علیه السلام همراهی نکردند، ولو مخالف و دشمن حضرت هم نبودند خصوصیاتی دارند که جا دارد در آن تأمل کنیم و اگر این خصوصیات در ما هم هست، تلاش کنیم که آن ها را از خودمان دور کنیم؛ این محرم که گذشت، حداقل با اصلاح خودمان برای محرم آینده خودمان را به صف سیدالشهداء ملحق کنیم.

محرم که تمام می شود مثل ماه رمضانی است که به پایان می رسد. آدم باید در صبح عید فطر مراقبه کند که اگر نتواسته فضیلت شب قدر را درک بکند، با این مراقبه ان شاء الله بتواند سال دیگر به درک شب قدر برسد؛ چون همین طوری نمی شود شب قدر را درک کرد. غیر از بیدار بودن و انجام دادن اعمال، یک توفیق دیگری می خواهد که آدم بتواند حقیقت شب قدر را درک بکند؛ اگر این را درک کرد آن وقت این شب «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»(قدر/3) است. همان طور که درک شب قدر مقدمات می خواهد، درک عاشورا هم نیاز به یک توفیقات و مقدماتی دارد. انسان باید مراقبه کند که محرم بعدی موفق بشود که به آن رزقی که در عاشورا تقسیم می شود برسد.

البته همه کسانی که ماه رمضان را درک می کنند حتما یک بهره ای از شب قدر دارند ولی این غیر از درک حقیقت است. علامت درک شب قدر هم این است که آدم خودش می فهمد حقیقتا بیش از هزار ماه پیش رفت کرده است. در مورد عاشورا هم همین طور است. اگر کسی واقعا آن نسیم رحمتی که از ناحیه عاشورا می وزد را درک بکند، عاشورایی می شود و اخلاق و صفاتش از وادی دنیا عبور می کند. البته همه کسانی که جزو محبین و عزا داران سید الشهداء هستند، بهره خودشان را از محرم می برند و پاک می شوند ولی درک حقیقت ماه محرم یک مقدماتی دارد که نصیب هر کس نمی شود.

ریشه عدم همراهی با امام

بنده دو آیه از قرآن می خوانم که ان شاء الله این دو آیه موجب بشود که ما بتوانیم مراقبه کنیم و به درک عاشورا برسیم. خدای متعال در پایان سوره دستور می دهد که نبی اکرم و اهل بیت را همراهی کنید. «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه/119) زندگی و همه امکانات خودتان را در اختیار حضرت قرار بدهید تا به مقام صادقین برسید؛ اگر می خواهید به مقام صادقین برسید باید با نبی اکرم و اهل بیت همراهی تمام داشته باشید.

قرآن در آیات دیگری موانع همراهی مؤمنین را ذکر می کند. می گوید آن کسانی که مؤمن هم هستند و دلشان می خواهد با حضرت همراه بشوند گاهی زمین گیر می شوند؛ به مشکلات راه برخورد می کنند و نمی توانند با پیامبر همراهی کنند. در این آیات دو تا راه حل به آدم می دهد تا انسان بتواند در سختی ها کنار حضرت بایستد و امکانات خودش را در مسیر حضرت قرار بدهد.

یکی از این دو آیه این آیه شریفه است که مؤمنین را توبیخ می کند؛ البته در قرآن هر وقت گفته می شود «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» این طور نیست که اختصاص به مؤمنین حقیقی داشته باشد. خیلی وقت ها به آن ها که ایمان ظاهری هم آورده اند همین گونه خطاب می شود. احتمالا این آیه مال کسانی است که کمی ایمان دارند و می شود به آن ها تکیه کرد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في  سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض »(تؤبه/38) چرا وقتی به شما می گویند در راه خدا کوچ کنید، سنگین می شوید و به زمین می چسبید؟ دیده اید بعضی وقت ها که می خواهید برای نماز بلند بشوید احساس می کنید سنگین هستید و نمی توانید بلند شوید ولی بعضی وقت ها هم سبک بال هستید و راحت نماز می خوانید. این آیه می گوید چرا وقتی به شما می گویند در راه خدا حرکت کنید احساس سنگینی می کنید؟

در ادامه خدای متعال توضیح می دهد که ریشه این سنگینی چیست. «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَة» اگر کسی به حیات دنیا راضی باشد و فقط دنیا را بخواهد، وقتی به او بگویند در راه خدا حرکت کن، احساس سنگینی می کند. این رضایت به دنیا آدم را سنگین می کند و نمی گذارد سختی های راه خدا را تحمل کند؛ به خاطر این که آدم وقتی می خواهد در راه خدا حرکت کند باید از دنیا بزرگ تر شده باشد و دنیا برایش اهمیتی نداشته باشد و الا نمی تواند. کسی که فقط دنیا می خواهد سختش است که توشه آخرت بردارد و نمی تواند پیامبر را همراهی کند. آدم برای همراهی پیامبر و رفتن در راه خدا، باید وارد یک وادی بزرگ تری بشود و محدود به این دنیا نباشد.

بنابراین قرآن حب دنیا را یک نوع بیماری می داند که موجب می شود آدم نتواند در راه خدا حرکت کند. مثلا سحر بیدار می شود، می خواهد نماز شب بخواند ولی سنگین است و دوباره می خوابد؛ می خواهد نماز اول وقت بخواند ولی سنگین است و نمازش را دیر می خواند.

در ادامه آیه یک تنبهی به انسان می دهد که اگر انسان آن را دریافت کند، سبک بال می شود. می فرماید «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل » تمام سرمایه دنیا در مقابل آخرت خیلی اندک است؛ حیات دنیا برای شما کافی نیست. ما برای شما یک سرمایه بزرگ تری در نظر گرفته ایم ولی اگر شما به این سرمایه کم قانع بشوید نمی توانید در راه خدا حرکت کنید و از آن سرمایه استفاده کنید.

خدای متعال در این آیه اول اشکال و بیماری آدم را توضیح می دهد و می گوید شما که نمی توانید سبک بال باشید برای این است که یک اشکالی دارید و آن این است که به دنیا راضی هستید. اشکال شما این است که کوچک شده اید و با غیب این عالم مأنوس نیستید. لذا وقتی قرآن متقین و مؤمنین را توصیف می کند می گوید «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب »(بقره/3) اولین صفتی که می گوید این است که آن ها به غیب ایمان دارند؛ بنابراین خواسته هایشان فراتر از این دنیاست. اگر به این ها بگویند به سمت خدا حرکت کن، سبک بال حرکت می کنند. این ها از قبل آماده حرکت برای خدا هستند و بارشان را بسته اند و منتظر تکلیف اند.

اصحاب سید الشهداء همین طور بودند؛ بار های خود را بسته و منتظر بودند ببینند حضرت چه فرمانی می دهند تا خودشان را به حضرت برسانند. تجافی هم یعنی همین که آدم بارش را بسته و آماده رفتن باشد. بنابراین یک عده ای نسبت به دنیا تجافی دارند و از دنیا کنده شده اند و آماده دستور خدا هستند.

منظور از تجافی یک نوع حالت خاص نشستن است. شما اگر در نماز یک رکعت از امام جماعت عقب باشید، وقتی تشهد می خواند شما باید به حالت خاصی بنشینید که به آن تجافی می گویند؛ یعنی همین طوری که روی پنجه هایتان می نشینید و آماده بلند شدن هستید. انسان در زندگی باید در همین حالت تجافی باشد و همین که امام بحول الله بگوید این بلند شود بایستد و از دنیا جدا شود.

با توجه به این مطالب، فقط آن هایی که سبک بال و آماده رفتن اند و خواسته هایشان فرا تر از دنیاست، از فرصت های دنیا استفاده می کنند؛ کسانی که این طور نیستند، نمی توانند از فرصت های دنیا استفاده کنند. کسی که سنگین شده و به زمین چسبیده است از جوانی، از سحر و از شب قدر استفاده نمی کند. کسانی می توانند از این فرصت ها استفاده کنند که نسبت به دنیا تجافی دارند. این ها هم از سختی های دنیا و هم از خوشی هایش بهره می برند.

«تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى »(بقره/197) امیرالمؤمنین علیه السلام در سال های حکومتشان در مورد این آیه می فرمودند «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ  اللَّهُ  فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيل »(1) بانک کوچ را زده اند و کاروان در حال حرکت است؛ خودتان را آماده کنید و مهیا باشید. «وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَا» فرصت دنیا را کوتاه بدانید.

بنابراین اگر آدم تجافی داشته باشد می تواند سبک بال حرکت کند و از سختی و خوشی دنیا و همه وقایع بهره ببرد؛ ولی اگر تجافی نداشته باشد، متوجه عالم آخرت نمی شود و به همین دنیا راضی می شود و وقتی به او بگویند در راه خدا حرکت کن نمی تواند حرکت کند. قرآن برای این که این آدم را اصلاح کند می گوید «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل » همه سرمایه دنیا در برابر آخرت چیزی به حساب نمی آید.

تبعات ترک همراهی امام

در ادامه هم تهدید می کند و می گوید «إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً» خیال نکنید اگر حرکت نکنید و به دنیا بچسبید، به آرامش می رسید؛ قانع بودن به دنیا آدم را به عذاب و رنج می اندازد. «يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً» به عذاب های دردناکی مبتلا می شوید. یکی از این عذاب ها موقع جان کندن است و انسان را بیچاره می کند. آن کسی که دل بسته به دنیا شده است چطور می خواهد این همه امکانات را بگذارد و برود؟ کسی که تجافی داشته باشد با یک بسم الله پایش را از این عالم به آن عالم می گذارد، ولی کسی تجافی نداشته باشد چطور می خواهد آن چیزی را که هفتاد سال جمع کرده در یک لحظه رها کند؟

ما تعلقات زیاد و مختلفی داریم که از آن ها دل نمی کنیم. می گوییم امروز نتوانستیم فلان خانه را بخریم، إن شاء الله ده سال دیگر. این به فردا انداختن ها باعث می شود هوس دنیا در دل آدم شکل بگیرد. این هوس ها بعدا سر بر می دارند و باعث می شوند ایمان آدم دچار نوسان بشود یا از بین برود. با این اوصاف موقع جان دادن، دل کندن از این هوس ها خیلی سخت می شود. پس یکی از عذاب های الیم وابسته شدن به دنیا این است. ولی آن هایی که اهل تجافی اند و در راه خدا حرکت می کنند، جان دادنشان خیلی آسان است و دچار این سختی نمی شوند. البته در بقیه زندگی هم اوضاع همین طور است و کسانی که آماده نیستند رنج های فراوانی می کشند. پس اگر انسان سر سفره دنیا بنشیند و آماده حرکت به سمت خدا نباشد و به زندگی دنیا رضایت بدهد، عذاب های سختی در انتظارش است.

در ادامه آیه هم می فرماید «وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ». گاهی آدم می گوید درست است که اگر بچسبی به دنیا به سختی می افتی ولی حالا فعلا که جوانیم از دنیا استفاده می کنیم، بعدا سر فرصت به سمت خدا حرکت می کنیم، بعدا در مسیر امام حسین قدم می زنیم؛ فعلا بگذار بهره خود را از دنیا ببریم. این یکی از فتنه های شیطان است. خدای متعال جواب این را می دهد و می فرماید «وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ» خیال نکنید وقتی به شما فرصت دادیم و گفتیم بیایید در راه خدا مجاهده کنید و شما گفتید فعلا مشغولیم و بعدا می آییم، ما معطل می مانیم؛ نه ما راهمان را می رویم و کس دیگری را جایگزین شما می کنیم. خودت را این طور فریب نده و نگو من می خواهم هم دنیا را داشته باشم و هم آخرت را. خیلی ها خیال کردند که فرصت دارند که به امام حسین برسند ولی تا رفتند به کار خودشان برسند و برگردند، دیدند غافله امام حسین رفته و این ها جا مانده اند.

پس اگر کسی راضی به دنیا شد، موقعی که امام او را صدا می زند «قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا» می گوید بیایید راه بیافتید، زمین گیر می شود و نمی تواند دعوت امام را لبیک بگوید. حضرت وقتی به مکه آمدند فرمودند اگر جانتان را کف دستتان گرفته اید و آماده اید و می خواهید به لقاء الله برسید «فَلْيَرْحَلْ  مَعَنَا»(2) با ما کوچ کنید. چرا وقتی امام این را می گوید کسی همراه او نمی شود؟ نکته اش را قرآن فرموده «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَة» این ها به زندگی دنیا قانع شده اند. این قانع شدن سه تا اشکال دارد. یکی این که به کم قانع شده اید، دو این که قناعت به این کم شما را به رنج و عذاب می اندازد و سه این که شما را با یک قوم دیگر عوض می کنند و یک قوم دیگر جای شما می گذارند و این توفیق از شما گرفته می شود؛ دفاع از اسلام را به یک عده دیگر می سپارند و شما جا می مانید.

درمان و نشانه درمان حب دنیا

خب حالا این بیماری هست، این تذکرات قرآن هم هست. ما چطور ریشه این بیماری را بخشکانیم؟ درست است که اگر کوچ نکنیم به عذاب می افتیم؛ درست است که دنیا سرمایه کمی است. وقتی موقع قبض روح حضرت نوح رسید، به عزرائیل گفت فرصت دارم بروم در سایه بنشینم؟ عزرائیل گفت بله. حضرت رفت و نشست. از ایشان سوال شد که این همه سال عمر دنیا برای شما چطور گذشت؟ فرمود مثل همین از آفتاب به سایه آمدن گذشت. ما می دانیم متاع دنیا قلیل است و می دانیم سر سفره دنیا نشستن سختی و رنج دارد و می دانیم فرصت ها از دست می روند و ممکن است گروه دیگری جای ما بگذارند؛ ولی چرا نمی توانیم کاری بکنیم؟ چه کار کنیم که از این وضعیت خارج شویم؟

این قرآنی که خدای متعال فرستاده است مایه شفاست و ما را اصلاح می کند. «یَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُور»(یونس/57) اگر انسان به موعظه های خدا گوش بدهد این بیماری هایی که گفته شد درمان می شود؛ منتها راهش همانی است که امیرالمؤمنین فرمودند. «أَمَّا اللَّيْلَ  فَصَافُّونَ  أَقْدَامَهُم »(3) آدم باید شب ها خبر دار بایستد و قرآن را با توجه بخواند و دلش را با قرآن محزون کند. اگر این کار را انجام بدهد، آن وقت آیات قرآن روی قلب او اثر می گذارد. اگر آیه قرآن به قلب انسان برسد کار تمام است. «لو لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى  جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ »(حشر/21) اگر انسان روح قرآن را دریافت کند حالت خشیت در او پیدا می شود و قساوتش از بین می رود؛ با ورود قرآن، آن قلبی که سخت شده باشد نرم می شود. پس اگر انسان به طور صحیح قرآن بخواند، می تواند صفات بد خود را عوض کند.

در ادامه حضرت فرمود «يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم » این هایی که نصف شب بلند می شوند و قرآن می خوانند، درمان بیماری های خود را از قرآن پیدا می کنند. دوای این مدل بیماری ها در هیچ داروخانه ای نیست؛ تنها راه شفای این ها قرآن است. انسان باید با قرآن درست برخورد کند و آن را خاشعانه و در خلوت شب و با ادب بخواند تا نور قرآن به قلب او برسد و شرح صدر پیدا کند.

از حضرت پرسیدند شرح صدر چیست؟ حضرت فرمودند شرح صدر نوری است که در قلب مؤمن وارد می شود و قلب را بزرگ و با عالم غیب مرتبط می کند. دوباره پرسیدند که آیا این نور علامتی هم دارد؟ حضرت فرمودند علامتش همین تجافی است. «التَّجَافِيَ  عَنْ  دَارِ الْغُرُور» انسان اگر به شرح صدر برسد از این دنیا دلکنده می شود و به عالم خلود رو می آورد. «الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُود وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت » آماده رفتن می شود. این نور چیست که این همه اثرات دارد؟ فرمود این نور، همان نور قرآن است. اگر کسی بتواند جوری با قرآن برخورد کند که این نور به قلبش برسد، شفا پیدا می کند و حسد و بخل و تکبر و بقیه رذائل اخلاقیش جمع می شود.

پس اگر رذائل ما درست نمی شود به خاطر این است که سر سفره قرآن نمی نشینیم و از نور آن استفاده نمی کنیم و الا اگر درست پای سفره قرآن بنشینی همه بیماری هایت خوب می شوند. قرآن هم درد ما را می گوید و هم درمان را؛ اشکال ما این است که جوری قرآن نمی خوانیم که گوشمان را باز کند. انسان باید برای دریافت قرآن القاء سمع کند. یکی از سرمایه های ما گوش ماست منتها این گوش را باید سپرد به قرآن؛ اگر گوشت را به قرآن سپردی، می تواند کارش را بکند و روی قلبت اثر بگذارد ولی اگر خلوتی نداشتی و قرآن را در وسط شلوغی های دنیا خواندی و گوش دلت را به قرآن سپردی کاری نمی تواند بکند. پس راه القاء سمع این است که آدم در خلوت سر سفره قرآن بنشیند؛ اگر این کار را کردی آن وقت صدای قرآن را می شنوی و پند و موعظه می گیری و شفا پیدا می کنی.

نقد بودن آخرت

شبهه دیگری که پیش می آید این است که می گویند آقا ما می دانیم که باید از سر سفره دنیا بلند شد ولی چطور بلند شویم؟ به چه انگیزه ای بلند شویم؟ وعده های خدا نسیه است ولی دنیا نقد است. سیلی نقد به از حلوای نسیه؛ من الان دارم لذت می برم چرا این لذت را به امید یک لذت نسیه رها کنم؟ اگر این تفکر در آدم پیدا بشود، آدم می شود یکی مانند عمر سعد؛ شب عاشورا تا صبح با خودش محاسبه کرد که یک قیامتی هست ولی نسیه است ولی گندم ری نقد است؛ اگر من کار را تمام کند ملک ری را می گیرم. حالا من از شما سوال می کنم؛ مزد زهیر نقد بود یا مزد عمر سعد؟

بنابراین مدل محاسبه عمر سعد خیلی اشتباه است؛ آدم وعده خدا را نسیه بداند و دنیا را نقد؟ وعده شیطان که نقد نیست. شیطان هیچ وقت به وعده هایش عمل نمی کند ولی خدای متعال محال است به وعده اش عمل نکند. خدا وعده داده من سریع الحسابم و اگر یکی بدهید هفتصد برابر به شما پس می دهم. آن هم نه فقط در آخرت؛ ثواب دادن من از همین جا شروع می شود، بلکه قبل انجام عمل ثوابش شروع می شود. در روایات آمده وقتی نیت خیر می کنی، هر چند موفق نشوی انجام بدهی ملک می نویسد. یعنی هنوز کار را شروع نکرده ای ولی ثواب خدا شروع می شود.

پس یکی از شبهه هایی که شیطان درست می کند این است که وعده های خدا نسیه است. «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَة فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل» درست است که سرمایه دنیا در مقابل آخرت خیلی کم است ولی این نقد است و آن نسیه؛ خدای متعال همه اش وعده به نسیه داده. می گوید اینجا نخور که قیامت بخوری؛ این که نمی شود. این حرف اشتباه است، ولی اگر واقعا آدم دستگاه خدا را این طور بداند، برایش همین طور هم می شود؛ اگر آدم وعده خدا را نسیه بداند مثل عمر سعد می شود. هیچ کسی نقد تر از خدا معامله نمی کند. البته ثواب دادن خدا فقط در این دنیا نیست و تا ابد بهت مزد می دهد؛ اگر دو رکعت نماز خواندی از همین جا مزدش شروع می شود و تا قیامت ادامه دارد.

بنابراین اگر انسان این را بفهمد که وعده خدا نقد است، آن وقت می تواند با خدا معامله کند. اگر نفهمید زمین گیر می شود و می گوید خدایا این دنیا نقد است و نمی توانم رهایش کنم. بنابراین راه درمان این بیماری وابستگی به دنیا دو چیز است؛ یکی گوش دادن به موعظه خداست و دومی این است که توجه داشته باشی معامله با خدا از همه نقد تر است. هم خدا و هم دنیا می گویند بیا با من تجارت کن؛ این وسط فقط معامله با خدا نقد و قطعی است ولی معامله دیگران اولا نسیه است و ثانیا قطعی نیست. «وَ مَنْ أَوْفى  بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّه »(تؤبه/111). با اهل دنیا که نمی شود معامله کرد. به تعبیر قرآن «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ »(تؤبه/12) ائمه کفر فقط شمشیر می فهمند. سران مستکبرین که عهد سرشان نمی شود؛ راحت عهد خود را پاره می کند. لذا معامله کردن با آن ها نسیه ترین معامله ممکن است. بنابراین فقط معامله کردن با خدا درست و نقد است.

گرفتاری در بلا

یکی از راه هایی که خدا برای دل کندن از دنیا گذاشته، بلاست. آدمی که می فهمد دنیا متاع قلیل است و دلش می خواهد از دنیا دل بکند ولی نمی تواند، دچار ابتلا می شود؛ خدا بلایی برای او می فرستد و کار را درست می کند. یک استادی داشتیم می گفت به یکی از دوستان هی توصیه می کردم و همین حرف ها را می زدم ولی او می گفت می دانم؛ نمی توانم. همین دوست استاد ما یک فرزند جوان داشت؛ خدای متعال این جوان را از او گرفت؛ استاد ما گفت بعد از مدتی دیدمش، خیلی آدم عجبی شده بود و از سر سفره دنیا بلند شده بود. تا قبل از آن، دلش می خواسته بلند شود ولی نمی توانسته و خدای متعال با گرفتن فرزندش بلندش کرده. مؤمن اگر خودش از دنیا جدا نشود خدای متعال به زور او را جدا می کند؛ البته به شرط این که لایق باشد. چون می بیند این حیف است برود جهنم، به زور دستش را می گیرد می برد بهشت.

یکی دیگر از راه های دل کندن از دنیا که از بقیه خیلی آسان تر است، بلای امام حسین است. اگر کسی سر سفره عاشورا بنشیند و دل بدهد، برایش تجافی از دار غرور حاصل می شود. بیش از آن که انسان در مصیبت های خودش به تجافی می رسد، در مصیبت های امام حسین به تجافی می رسد. چه آدم های اهل دنیایی که سر سفره امام حسین از این رو به آن رو شدند و همه زندگیش در یک لحظه با معامله با امام حسین عوض شد. ان شاء الله عاشورا که تمام شد، اشک ما برای امام حسین تمام نشود چون این اشک، تجافی از دار غرور می آورد. همه گناهان انسان را از بین می برد و جهنم را خاموش می کند. اگر به امام حسین دل بدهی پاک می شوی و گوشت برای شنیدن صدای خدا آماده می شود.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 321

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 367

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 132