نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه هفتم شبهای ماه رمضان شاهرود/ جاودانگی انفاق در راه خدا/ معامله امکانات مادی با خدای متعال و امام معصوم

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 29 خرداد 95 است که به ماه مبارک رمضان در شاهرود برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، جامعه مومنین بر محور محبت به خدای متعال و محبت به ولیّ او شکل می‏گیرد، و طبیعتاً روابطی که در جامعه مومنین است بر بنیان و اساس همین محبت استوار است. در دیدگاه مومن، در واقع مالک حقیقی همه آنچه دارایی اوست، خدای متعال است و مومن خود را مستخلف می­ داند. انفاقی که در راه خدا باشد پاداش عظیم دارد. تنها راه بهره­ مندی از امکانات در حیات اخروی معامله آنها با خدای متعال است. انفاق در راه خدا نتیجه ایمان به خدا و غیب و زندگی اخروی و نیز بر اساس محبت انسان به امام می­باشد.

مدار کرامت و شرافت مومنین

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و الصلّوة و السّلام علي سيّدنا و مولانا ابي القاسم محمّد و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة علي اعدائهم اجمعين. جامعه مومنین بر محور محبت به خدای متعال و محبت به ولیّ او شکل می‏گیرد، و طبیعتاً روابطی که در جامعه مومنین است بر بنیان و اساس همین محبت استوار است. یکی از این روابط به عنوان نمونه ارتباطات مالی بین مومنین است که بخشی از آن انفاق و بخشش هایی است که مومنین نسبت به همدیگر دارند، البته این روابط مالی گسترده است و آداب فقهی و ادب باطنی تجارت و معاملات باید مورد بحث و دقت قرار بگیرد. همین طوری که نماز آداب ظاهری و ادب باطنی دارد، عبادات این طوری هم یک ادب باطنی و یک آداب ظاهری دارند، آداب ظاهری معاملات و تجارات در فقه ذکر می‏شود. آن قسمتی که به عنوان نمونه عرض کردم بحث انفاقی است که در جامعه مومنین وجود دارد که شکل مطلوب این انفاق این است که باید به مدار محبت مومنین به همدیگر برگردد.

دو نکته مهم در این زمینه این است که اولاً در نگاه مومنین این امکانات معیار شرافت و کرامت نیستند. در دستگاه معرفتی ما نه آن کسی که فاقد این امکانات است تحقیر می ‏شود و نه آن کسی که واجد امکانات است به خاطر امکانات تجلیل می ‏شود، در نزد خدا این طور نیست که ثروتمند بودن معیار شرافت باشد. در مورد فراعنه تاریخ و مستکبرینی که خدای متعال آنها را در قرآن یاد می ‏کند، می ‏فرماید که همین امر موجب طغیان آنها شد و بعد طغیان آنها منتهی به فساد شد و فساد آنها منتهی شد به اینکه «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ»(فجر/13)؛ یعنی خدای متعال تازیانه های عذاب را بر روی آنها فرو ریخت.

از نظر قرآن اشتباه آنها این است که خیال می‏ کنند که معیار خیر و شر و معیار کرامت و شرافت و معیار تجلیل و تحقیر داشتن این امکانات است. آن کسی که دارد عزیز و کریم است، و آن کسی که ندارد ذلیل و مورد اهانت است. این مطلب را خدای متعال تخطئه می‏ کند و می‏ فرماید این طور نیست. مومنین مدار کرامت و شرافت را دارائیهایشان نمی ‏دانند؛ بلکه می ‏دانند وقتی دارائیها تبدیل به کرامت می‏ شود که در راه خدا خرج کنند، و الا تبدیل به کرامت نمی ‏شود. آبرو، عزت، مال، قدرت، اطلاع، آگاهی و علم اگر در راه خدا به کار افتاد و خرج شد تبدیل به کرامت و شرافت می ‏شود؛ و الا اگر در راه خدا به کار گرفته نشود خود این دارائیها معیار شرافت و کرامت نیستند.

دیدگاه ایمانی به تملک اموال و امکانات

نکته دومی که در نگاه مومنین و جامعه ایمانی است این است که بنیان این ارتباط مالی بین مومنین این است که مومنین خودشان را مالک نمی ‏دانند، بلکه خدای متعال را مالک حقیقی می‏ دانند، آن چه در دست خودشان است و همه امکاناتشان را ملک خدا دانسته و به تعبیر قرآن خودشان را مستخلف می ‏دانند یعنی خدای متعال آنها را خلیفه خودش قرار داده است. در سوره مبارکه حدید خدای متعال می ‏فرماید «آمِنُوا بِاللَّـهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ»(حدید/7)؛ یعنی ایمان بیاورید و نسبت به آنچه شما در آن مستخلف هستید، انفاق بکنید. و در ادامه می ­فرماید «وَ لِلَّـهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(حدید/10) خدای متعال وارث شما است. شما در این امکاناتی که خدای متعال به شما داده است، خلافت داشته و مستخلف هستید.

ممکن است یک معنای مستخلفین این باشد که از دیگران گرفته و به دست شما داده ­است؛ یعنی این امکاناتی که در اختیار ما است، یک موقعی دست دیگران بوده است، خدای متعال آنها را برده و ما را جایگزین آنها کرده است، این امکانات دست به دست چرخ می‏ چرخد، این یک معنای استخلاف است. یک معنایش این است که خدای متعال این امکانات را به شما داده که شما در این امکانات خلافت الهی کرده و به اذن الله در آنها تصرف کنید.

علی‏ ای حال مومن خودش را نسبت به امکاناتی که در دستش است مستخلف می‏ بیند و این طور نیست که احساس کند امکانات برای من است، «لِّلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ»(بقره/284)، «وَ لِلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(آل عمران/189)، هم مُلک عالم و هم مِلک عالم از آن خدای متعال است. ما مالک حقیقی نیستیم، بلکه در آن چه که هست، مستخلف هستیم. اینها قبلاً دست دیگران بوده و حالا دست ما افتاده و بعد هم دوباره به دست دیگران خواهد افتاد. در نگاه مومن اینها یک فرصتی است برای استفاده کردن از این امکانات و نه نگه داشتن آنها؛ اگر آنها را نگه داشتید هم امکانات ضایع می ‏شود و هم انسان را ضایع میکند. و بالعکس اگر این امکانات را انسان در راه خدای متعال خرج کند، هم امکانات رشد میکند و هم منتهی به رشد انسان می شود.

این مالک ندیدن امکان انفاق و شرح صدری در انسان ایجاد می‏کند که انسان می‏تواند راحت این امکانات را از یک دست بگیرد و از دست دیگر هم بدهد.

مرحوم سید ابن طاووس رضوان الله تعالی علیه در کتابی که برای فرزندشان نوشتند، توصیه هایی می ‏کنند و می‏ گویند: فرزندم، اگر خدای متعال دنیا را به دست راست پدرت بدهد، از دست چپش می‏ دهد و این دست راست خبر دار نمی ‏شود که همه امکاناتی که آمده بود در راه خدا داده شد. دیگران هم نمی ‏فهمند. این قدر این دلی که بین دست چپ و راست است بزرگ است. نکته بسیار مهمی است که مومن در انفاق خودش بفهمد که این امکاناتی که خدای متعال به او داده امکاناتی نیست که برای خودش باشد.

نکته سوم این است که مومن این نیازهایی را که به طرفش می‏ آید، حواله های خدای متعال می ‏داند، یعنی این طور نیست که احساس کند تصادفاً عده ­ای نیازمند به این هستند که ما برای آنها سرمایه گذاری کنیم، بلکه می ‏داند این تدبیر خداست. البته دقت داشته باشید که عدل و ظلم اجتماعی فعلاً محل بحث من نیست و نمی ‏گوییم که در جامعه ظلم اقتصادی باشد، و این ظلم اقتصادی منتهی به محرومیت یک عده ­ای بشود، قطعاً یک جای دیگری باید با آن مقابله کرد. بحث نظام معیشت عدل اسلامی بحث ما نیست. صحبت از این است که مومن، این دستهایی که به طرفش می‏ آید را حواله های خدای متعال می ‏داند و خدای متعال را طرف خودش می‏ بیند و وقتی در راه خدا امکانات را میدهد، طرف حساب خودش را خدای متعال می داند و اصلاً هیچ توقع و انتظاری از این مومنین ندارد.

قرآن می­فرماید «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّـهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا»(انسان/8-9)، این امکاناتی که می‏دهند از سر محبت خدای متعال است، لذا از بنده هم هیچ توقعی ندارند، پس نه پاداش می‏ خواهند و نه حتی تشکر و واقعاً متوقع نیستند. مومن طرف حسابش در عالم خدای متعال است و با خدای متعال داد و ستد می‏کند. دستش هم به رحمت خدای متعال است.

«مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّـهِ بَاقٍ»(نحل/96) آن چه خدای متعال به ما عطا کرده اگر نزد خود نگه داشتیم تلف می‏ شود، اما اگر به خدای متعال برگرداندیم، باقی می ماند؛ این نگاه مومن است. در روایتی است که حضرت یک گوسفندی را در راه خدا قربانی کردند، شاید گردن و یا دستی از آن ماند، یکی از همسران حضرت عرض کرد که آقا همه را دادی و همین ماند؛ حضرت فرمود: همه می ‏ماند و این تمام می ‏شود، مگر اینکه آن هم برای خدا باشد، و الا این که می‏ خوریم تمام می ‏شود و آنچه در راه خدا دادیم می ‏ماند. در نگاه مومن طرفش خدای متعال است. اگر در داد و ستد با بندگان خدا سر و کار داشته باشیم؛ انسان به شرح صدر نمی­ رسد، چون امکاناتی را که انسان با زحمت به دست آورده تا به رفاه و عشرت برسد برای چه به دیگری بدهد. با تلقین و احساس نوع دوستی هم نمی ‏شود کار را جلو برد، به خاطر اینکه از آن طرف وسوسه های بزرگ دنیایی است.

تحولاتی معرفتی در ما باید پیدا شود تا احساس کنیم که ما مالک نیستیم بلکه مستخلف هستیم. باید احساس کنیم آنچه در دستمان است امانت است. ما امانتدار خدای متعال هستیم و دستهایی که به طرف ما می‏ آید حواله های خدای متعال است. باید به این معرفت برسیم که اگر امکانات را نگهداریم، نابود می ‏شود، اما اگر در راه خدا خرج کنیم باقی و ماندگار می‏ شود. اینها است که در انسان وقتی زحمت بکشد، تلاش کند و به دست بیاورد، و بعد هم از این دست بگیرد و از آن دست بدهد، در انسان یک شرح صدری ایجاد می‏کند زیرا این را داد و ستد با خدای متعال می ‏داند.

بهره­ مندی از امکانات در زندگی اخروی در پرتو معامله با خدای متعال

کسی نمی ‏تواند این امکانات را با خودش جابجا کند، تنها راهی که این امکانات برای ما می­ ماند این است که انسان با خدا داد و ستد کند، و الا همه این امکانات از دست می ‏رود. به جز آن کسی که با خدا داد و ستد می‏کند، چه کسی می‏ تواند امکاناتش را تا عالم برزخ ببرد. تعبیری در نهج البلاغه از امیرالمومنین علیه السلام قریب به این معناست که این ضعفا به شما کمک می ‏کنند تا امکاناتی که شما نمی ‏توانید از این گردنه های صعب العبور عبور دهید را اینجا از شما تحویل می ‏گیرند و در آن عالم به شما تحویل می ‏دهند. به فرموده حضرت «أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَئُودا»(1) ما چه بخواهیم یا نخواهیم گردنه ­هایی است و باید از آن عبور کنیم. این امکانات را نمی ‏شود از این گردنه ها عبور داد. اگر یک کسی بار انسان را در سفر بردارد و آن طرف به انسان تحویل بدهد آدم تشکر می‏کند و دستش را هم می ‏بوسد؛ اما اگر ما خودمان را در حد دنیا ببینیم، این امکانات را نزد خود جمع می ­کنیم.

مومن خودش را مهاجر الی الله می ‏بیند که در این سفر نیاز به امکاناتی دارد. به فرموده قرآن «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى»(بقره/197) ما محتاج به زاد و توشه سفر هستیم، مومن می ‏داند که این امکانات و زاد و توشه اگر در مسیر خدای متعال باشد، برمی ­گردد. در حرکت به سمت خدای متعال آنجایی که نیاز به سرمایه داشته باشی این امکانات و سرمایه ­ها از همین انفاقها تأمین می‏ شود. بنابراین مومن احساس می‏کند آنچه در اینجا می ‏دهد یک جای دیگری بهتر از آن را تحویل می ‏گیرد.

خدای متعال این داد و ستد را در قرآن توضیح داده است؛ چه آنجایی که بحث جهاد فی سبیل الله و مجاهده و مقاتله در راه خداست «يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ»(توبه/81)، و چه آنجایی که بحث انفاق است، و چه آنجایی که باید مال را برای حفظ دین یا حفظ نظام و مسلمین در راه خدا خرج کرد تا جامعه مومنین بر پا بماند، خدای متعال مزد همه این بخشش­ ها را در قرآن توضیح می‏ دهد. بعضی از آیاتش را من فقط به عنوان تذکر عرض میکنم. در سوره مبارکه بقره خدای متعال می ­فرماید‏ «مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّـهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ»(بقره/261)؛ یعنی کسانی هستند که امکانات خودشان را در راه خدا می ­دهند؛ یعنی نیّتشان خداست و در آن مسیری هم که خدای متعال فرموده خرج می‏ کنند. گاهی آدم می ‏خواهد مال را برای خدا خرج کند، اما این نیّت کافی نیست، بلکه باید عمل انسان هم طبق دستور الهی باشد؛ آنجایی که خدای متعال گفته و برای خدا سرمایه گذاری می‏کند. در این آیه می ­فرماید که مَثَل اینها مانند حبه ­ای است که در یک سرزمین حاصلخیز قرار می ‏گیرد و بر آن باران می بارد.

بیان نورانی قرآن این است که «أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * أَ أَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»(واقعه/63-64) خدای متعال می‏ رویاند، ملائک الهی در حال کار هستند. «انظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـهِ»(روم/50) رحمت الهی کار می‏کند، و آن آثار رحمت خداست که طبیعت را زنده می‏کند و یک دانه را تبدیل به یک خوشه می‏کند و می ‏رویاند. کشاورز به حول و قوة الهی فقط زمین را شخم می زند و بذری را می‏ پاشاند، کار دیگری نمی­ کند، فقط نگاهش به آسمان و رحمت خداست که این را برویاند.

مومنی که در راه خدا مال خود را انفاق می‏کند مثل دانه ­ای است که در سرزمین حاصلخیز می ‏اندازد. انداختن این دانه در سرزمین حاصلخیز، کار کشاورز است؛ انفاق مثل دانه و بذر پاشیدن کشاورز است. وقتی بذر را می‏ پاشد، کار دیگری ندارد، فقط نگاهش به دست خدای متعال و رحمت اوست. خدای متعال باران را بر او می ‏بارد، این تبدیل به یک خوشه می‏ شود که هفت خوشه از آن می ‏روید و هر خوشه‏ ای صد دانه دارد، و بعضی گفته ­اند که خدای متعال بیش از این هم اضافه می‏کند.

مالی که انسان در راه خدای متعال می­ دهد مثل بذر شکوفا می‏ شود و به انسان بر می‏ گردد، وقتی با خدا معامله می ‏کنیم، این مال در سرزمین خود انسان است و از انسان جدا نمی‏ شود. فقط فرقش این است که خدای متعال این بذر را می ‏رویاند؛ در حالی که اگر دست خودت باشد، نه فقط نمی ‏روید، بلکه طعمه حشرات هم می ‏شود؛ اما اگر با خدا معامله کردید، خدای متعال ضامن است و این بذر را می‏ رویاند و هفتصد برابر بیشتر به خودت بر می ‏گرداند.

ایمان به خدا و غیب، ریشه انفاق

طرف دیگری هم وجود دارد که از روی ریا می ‏دهند، و کارشان برای خدا نیست و یک حساب و کتابهای دیگری می‏ کنند. مثل این دستگاههای مادی که طبق محاسبات مادی خودشان و برای اینکه بتوانند تعادل اجتماعی را حفظ کنند، بخشی از دارایی های خودشان را ممکن است در جاهایی خرج کنند، مثلاً تأمین اجتماعی درست می‏ کنند و برای اینکه تعادل اجتماعی حفظ شود از یک عده ‏ای به زور می ‏گیرند و به یک عده ‏ای دیگر می ‏دهند. قرآن می‏ فرماید «لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَّا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُوا»(بقره/264) این طور انفاقها مثل کسی است که در سنگ خارا دانه را می ‏پاشد، که یک گرد و غباری هم روی آن است. از آداب انفاق این است که «مَنّ» و «أذَی» نباید در کار بیاید، اما کسانی هستند که از روی ریا، کاری انجام می ‏دهند و به خدا و آخرت ایمان ندارد.

گاهی ریشه انفاق در ایمان بالله و آخرت است، یعنی انسان به خدای متعال و به برکت و خدایی او و به اولوهیت او و آخرت ایمان دارد و انفاق میکند؛ که این انفاق در راه خدا و برای مسیر آخرت خودش می‏ دهد و در مسیر خودش انفاق می‏کند، این ریشة انفاق مومنین است و مکرر هم در قرآن آمده­است «آمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ»(حدید/7)؛ «لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»(بقره/2-3)، این انفاق ریشه در همان ایمان به غیب و اقامه صلاة دارد، این ایمان و اقامه صلاۀ به «مما رزقناهم ینفقون» منتهی می‏ شود. گاهی هم ایمان به آخرتی نیست و انسان اعتقاد به این ندارد که این حبه ‏ای که اینجا می ‏اندازد به یک باغستان تبدیل می ‏شود و به انسان بر می‏ گردد.

در این مسیر [الی الله] و برای آخرت ما به سرمایه گذاری نیاز داریم. ممکن است انسان در مسیر محبت خدا بدهد و با خدا معامله کند و بگوید «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ»(توبه/111) خدای متعال امین و بهترین معامله گر است؛ ما اینجا به خدا می ‏دهیم خدای متعال آن طرف هفتصد برابر می ‏دهد، یک دانه را به یک باغستان تبدیل می‏کند و به ما تحویل می‏ دهد؛ و یا انفاق می‏کند که خدای متعال او را از جهنم نجات بدهد، همه اینها در راه خدا است، و ریشه‏ اش در «یومنون بالغیب» و ایمان بالله و الیوم الآخر است.

انسانی که ادامه وجودی خودش را می‏ بیند، این امکانات را خرج ادامه خودش می‏کند. چه اشکالی دارد، همه ما این کار را می‏ کنیم، مگر ما در عوان زندگی خرج نمی ‏کنیم برای اینکه یک روزی ثمره برداریم؟! خرج می ‏کنیم که یک روزی به نتیجه برسیم؛ منتها روز مبادا برای یک نفر در همین دنیا است، بیست یا سی سال خرج می‏کند که بیست سال آخر عمرش راحت باشد، یک نفر هم پنجاه سال زحمت می‏ کشد برای الی الابد و روز مبادایش روز قیامت است؛ البته تفاوتش خیلی زیاد است. در این نگاه، ریشه و مبنای انفاق به فرموده قرآن «یومنون بالغیب»، «یومنون بالله»، «بالاخرة هم یوقنون» و «یومنون بالآخرة» است، در نوع انفاق، انسان ابدیت خودش را دیده و خودش را مهمان خدای متعال می ‏بیند و با خدای متعال داد و ستد می‏کند.

انفاق با ریا در دیدگاه غیر توحیدی

یک عده ‏ای هم هستند که به آن ابدیت ایمان ندارند. این افراد هم ممکن است یک انفاقهایی کنند، چنانچه در نظامهای مادی آنهایی که منکر خدا هستند گاهی اوقات انفاقهایی می‏ کنند و برای پر کردن چاله ­های اجتماعی یک دستگاههایی مثل تأمین اجتماعی درست می ‏کنند؛ یا مالیات می ‏گیرند و به یک عده‏ ای می ‏دهند. قرآن در مورد این افراد می‏ فرماید «كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»(بقره/264)، می ‏خواهند که دیگران ببینند، کسی که طرف حسابش خدا نیست نمی‏ تواند ریا نکند. این یک قاعده کلی است که آدم اگر خدا را ندید، چشم های دیگر را می ‏بیند. وقتی انسان خدا را دید، بقیه پنهان می ‏شوند؛ اما وقتی خدا را نمی ‏بینی همه دیده می‏ شوند. انسان تا موحد نشد همه چیز را می ‏بیند، حتی از یک در به هم خوردن یا از یک حشره یا از زلزله و سیل می ­ترسد. مجبور است از دشمن بترسد، چون خدا را ندیده است؛ اما «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم‏»(2) وقتی انسان خدا را دید دیگر نمی ‏تواند از دیگران حساب و کتاب ببرد.

آدمی که خدا را نمی‏ بیند نمی ‏تواند دیگران را نبیند، چشمها را می‏ بیند و چون چشم ها او را نگاه می ‏کنند انفاق می‏کند. یک موقعی یک آدمی مثل من است و فقط بغل دستی ­اش را می ‏بیند، یک کسی هم مثل سردمداران مادی که می‏ خواهد ملتهای دنیا را فریب بدهد و چشمها را دعوت کند. این بساطهایی که در دنیا راه انداخته ­اند. قرآن می ­فرماید کسی که ایمان بالله و الیوم الآخر ندارد، می ‏خواهد چشمهای دیگر را به طرف خودش دعوت کند. ریا یعنی بخواهد در منظر دیگران باشد، و برای این رویت حساب و کتاب باز می‏کند.

کسی که ایمان بالله و الیوم الاخر ندارد خودش را مالک می‏ داند، پس چرا مالش را که برای کسب آن زحمت کشیده به دیگران بدهد. همانطور که قارون می ‏گفت «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي»(قصص/78) برای همه این امکانات خودم زحمت کشیدم و دانش آن را داشتم. بشر مستکبر امروز هم همین است و می‏ گوید ما خودمان تحصیل کردیم! یا اگر بدهد فقط آنجایی است که نگاهها باشد؛ زیرا می ‏خواهد چشمها را جذب کند و قلوب را به طرف خودش بکشد؛ هدف دیگری ندارد. مثل چنین آدمی از منظر قرآن چنین است «مَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَّا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُوا وَ اللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»(بقره/264) یعنی مانند سنگ که باران بر آن می ‏بارد، گاهی آن قدر نرم می ‏شوند که دیگر به هیچ وجه شما نمی‏ تواند به آن دست بزنید؛ یک غباری روی آن نشسته است، بذر را آنجا می ‏پاشد، وقتی باران می ‏بارد خاک و بذر را می ‏شوید و فقط یک سنگ سخت می ‏ماند، رویش و فلاحی نیست.

به خلاف آن آدمی که در راه خدا انفاق می­کند، بذر را جایی می‏ پاشد که سرزمین حاصلخیز و ابرگیر است. تفاوت این دو در این است که وقتی باران رحمت خدا می ‏بارد یکی را می‏شوید و در دره ها می ‏برد و صاف و بی گیاه باقی می‏ ماند، و همه مکتسباتش از دست می ‏رود و آن یکی تبدیل به گیاه می ‏شود. کسی که ایمان بالله و الیوم الاخر ندارد خدا هدایتش نمی‏ کند، وقتی کار در مسیر هدایت الهی نیست، با فکر خودش کار می‏کند. این دستگاههای مادی با این همه امکانات چه چیزی از آنها می ‏ماند.

رضای خدا؛ سرزمین حاصلخیز بذر انفاق

«وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّـهِ وَ تَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ»(بقره/265) کسانی هم هستند که امکاناتشان را می ‏دهند تا خدا راضی شود، برای اینکه خودشان به ثبات برسند. مومن می ‏فهمد که این امکاناتی که از خدا می ‏گیرید اگر به خدا برگرداند موجب ثبات نفس خودش می ‏شود و وقتی طرف معامله خدای متعال شد، استقرار نفس پیدا می‏کند؛ اما تکیه بر خود این امکانات موجب تزلزل انسان می ‏شوند و ثبات انسان را می ‏گیرند. اگر «انفسهم» را جمع بگیرید، اینطور معنا می ­شود که مومنین مثل یک روح یا یک بدن هستند، شما وقتی یک دستتان می‏ خارد از این دست کمک می ‏گیرد، اینجا هم در واقع برای خودتان کار می ‏کنید.

برای رضای خدا کار کردن کار آسانی نیست، اما اگر این تحول در جامعه مومنین پیدا شود، برای اینکه خودشان استوار بمانند با خدا داد و ستد می ‏کنند. اگر انسان این امکانات را برای خودش نگه دارد، انسان را با خودش می‏ برد، مثل زمانی که انسان در کشتی نشسته و بار سنگین طلا دارد، وقتی هوا طوفانی شد باید طلا را در آب بیاندازد که خودش بماند، اگر نیانداخت خودش هم غرق می ­شود. گاهی ما باید امکانات را بدهیم که بتوانیم در راه خدا ثبات قدم پیدا کنیم. اگر می‏ خواهی در راه خدا ثابت قدم بمانی و از راه خدا جدا نشوی باید در راه خدا انفاق کنی و الا این امکانات شما را از راه خدا بیرون می‏کند و خودت از دست می‏ روی. تردیدی در آن نیست که امکاناتی که انسان جمع می‏کند و نگه می‏ دارد و در راه خدا نمی ‏دهد، آدم را از راه خدا به در می‏کند.

[انفاق در راه خدا] مثل یک باغستانی است که در یک سرزمین بلند و ابرگیر و حاصلخیز است. در بعضی زمینها بارانهای پربارش و در بعضی ها نرم نرم می ‏بارد؛ اما این بارش دائمی است. خدای متعال می ‏بیند که یک نفر آن امکانات را می ‏دهد تا چشم مردم را جلب کند یا اینکه ایمان بالله و الیوم الاخر دارد و دنبال تثبیت خودش در راه خدا است و می ‏خواهد خودش در راه خدا باقی بماند. بذر یکی را می‏ رویاند، و بذر یکی را هم سیلی می ‏فرستد و می ‏شورد. دانه انداختن یکسان است، اما دانه را یک موقع در کویر و یک موقع در سرزمین حاصلخیز می‏ ریزی. یک موقعی باران رحمت خدا می ‏بارد و یک موقع نمی ‏بارد. برای اینکه یک گیاه بروید فقط کافی نیست که دانه بیاندازید و و بکارید و باران هم ببارد، بلکه باید سرزمین هم حاصلخیز باشد. به حسب ظاهر این دو آدم کارشان یکی است؛ اما یکی در سرزمین حاصلخیز و دیگری در سرزمین بایر می‏ کارد.

دستگاه ولایت اولیاء طاغوت دستگاه دستگاه «بایر» است، آنهایی که در آن دستگاه کار می ‏کنند نمی‏ توانند برای خدا کار کنند. آنها همه کارهایشان رئاء الناس است، مستکبرین عالم و هر که در زیر چتر آنها است، نمی ‏توانند با خدا معامله کنند، زیرا دستگاه بندگی خدا نیست؛ اگر هم باشد نقاب و ریاء است.

برعکس اینهایی که در دستگاه ایمان کار می ‏کنند، می ‏توانند برای خدا کار کنند. اینها در وادی توحید و ولایت معصوم دانه می‏ اندازد که به بهشت تبدیل می ‏شود؛ و آنها در وادی اولیاء طاغوت که تبدیل به جهنم می ‏شود. انفاق او بهشت و انفاق این جهنم است. ممکن است به حسب ظاهر در این نگاه ملکی که ما داریم بگوییم هر دو یک طور کار می ‏کنند، اما یکسان نیست، مثلاً دو نفر کنار هم ایستادند و نماز می‏ خوانند، اما یکی اهل خدا و پیغمبر نیست؛ بلکه منافق است و مثل همین جریان سلفیت و وهابیت مسجد ضرار ساخته و می ‏خواهد چشم مردم را جلب کند، پیشانیهایشان هم پینه بسته است. یکی هم در صف امیرالمومنین است و برای خدا نماز می ‏خواند. آدم این دو را کنار هم می ‏بیند که هر دو خم می ‏شوند و رکوع و سجود می ‏روند؛ اما یکی رکوع و سجودش در وادی بهشت و یکی در وادی جهنم است. یکی تبدیل به معراج و یکی تبدیل به درکات جهنم می ‏شود، ولو ظاهرش یک نماز باشد؛ اما در دو عالم واقع می ‏شود.

قبولی نماز شرط قبولی سایر اعمال

آن عده ‏ای که «یومنون بالله و الیوم الاخر»، «یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه» هستند، ایمان به خدا دارند و خیمه ‏ای به پا کردند که ستون این خیمه ذکر خدا و نماز است، اقامه الصلاه یعنی مومن خیمة زندگی ­اش خیمة صلاه است و نماز محور زندگی او است. در روایات نماز فرمودند که «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا»(3) اگر نماز رد شود بقیه اعمال را محاسبه نمی ­کنند، چون کسی که خوب نماز نمی ‏خواند، انفاق خوب هم ندارد. کسی که نمی ‏تواند رابطه ­اش را با خدا محکم کند انفاقش هم برای خدا نیست، اما کسی که می ‏تواند رابطه ­اش را با خدا محکم کند انفاقش هم درست می ‏شود.

سعدی در گلستان داستانی دارد که یک نفر با پسرش به دربار سلطان رفت و نمازی خواند و غذایی خورد؛ وقتی برگشت گفت: پسر سفره را بیانداز، پسرش گفت: مگر غذا نخوردی، گفت: چندان نخوردم که به کار آید، پسرش گفت: پس نمازت را هم اعاده کن، چون چنان نخواندی که به کار آید. اگر کسی نتواند نمازش را درست کند بقیه اعمالش را هم نمی ‏تواند درست کند، «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»(بقره/3) یعنی خیمه‏ ای به پا می ‏کنند و همه زندگی ­شان زیر خیمه صلاه و یاد و ذکر خدا است، بعد از این است که می ­تواند انفاق فی سبیل الله داشته باشد و اصلاً اینها پشتوانه های انفاق است.

«آمِنُوا بِاللَّـهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ»(حدید/7)؛ یعنی آدم اول باید ایمان بالله و الیوم الآخر داشته باشد. در ابتدای کار، خدا و رسول به ما نمی‏ گویند: انفاق کنید، چون این انفاق فایده ندارد. ما اول باید مومن به غیب و آخرت و یقیمون الصلاه شویم، بر محور ارتباط با خدا ارتباط بین خودمان هم اصلاح می­ شود، زیر خیمه نماز «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»(بقره/3) «مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يُنْبِئُون‏»(4) یعنی انفاق کرده و دانش را منتشر می‏ کنند و امکانات را خرج می ‏کنند.

مومنین دو ارتباط دارند: یک ارتباط با خدا دارند، و یک ارتباط بین خودشان دارند همه آنها دست همدیگر را می‏ گیرند، از آبرو و مال خود برای همدیگر خرج می‏ کنند، در نیمه شب برای هم دعا می‏ کنند و همه به نحو مشاع در عبادت هم شریک هستند، هم آن کسی که انفاق مالی می‏کند، هم آن کسی که دعا می‏کند، همه در یک عبادت با خدا معامله می‏ کنند، و در این عبادت همه با هم شریک هستند. آن کسی که انفاق می‏کند و آن کسی که خدای متعال زندگی او را طوری مقدر کرده که باید بگیرد، هر دو یک عبادت مشاع می‏ کنند و این طور نیست که او زمین می‏ خورد و آن یکی رشد می‏کند، بلکه هر دو با هم رشد می ‏کنند. انفاق در راه خدا یعنی انسان امکاناتی را از خدا می‏ گیرد و این امکانات را بر اساس حواله ها و دستورهای خدای متعال خرج می‏کند. در نتیجه‏ این دانه ‏ای که انداخته جای خوبی افتاده است و خدای متعال خودش سرپرستی می‏کند، باران و آفتاب به وقت می ‏تابد؛ و در روز قیامت به شما باغستان می­ دهند؛ به طوری ­که آدم خودش تعجب می‏کند که خدا چقدر به او مزد داده است.

بعضی روایات مثال می ‏زنند و می‏ گویند: مثلاً یک لقمه به یک شتر کامل تبدیل می ­شود، یعنی خدای متعال این طوری پرورش می ‏دهد؛ یا یک دانه تبدیل به یک مزرعه بزرگ می ‏شود، یک هسته ‏ای کاشتید تبدیل به یک باغستان می ‏شود؛ و البته این کار خدا است و کار ما نیست. در روایت معراج حضرت می ‏فرماید که دیدم ملائکه درختکاری می ‏کنند، یعنی یک ذکری که آدم می ‏گوید به باغستان تبدیل می‏ شود. این انفاقی که می ‏کنید مانند بذر است که به بهشت تبدیل می ‏شود، اما یکی هم بذرش یا بی ­فایده است و یا به جهنم تبدیل می ‏شود. این تفاوت انفاقها است و اینها است که این دو دستگاه را از هم جدا می‏ کند، و الا هر دو طرف پول خرج می‏ کنند، اما تفاوت در این معرفت ها است.

پاداش بی­ حساب معامله با امام

خدای متعال در مواردی خیلی لطیف می‏ فرماید که «مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً»(بقره/245) این مال وقتی یک جاهایی خرج می ‏شود، خدای متعال عهده دار آن می ‏شود. وقتی این آیه نازل شد «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا»(قصص/84)، اگر کسی کار خوبی انجام بدهد مزدش از عملش بهتر است. در روایت است که حضرت به خدای متعال التماس و دعا کردند که خدایا بیش از این برای امت من قرار بده؛ این آیه نازل شد «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا»(انعام/160) اگر کسی کار خوب کرد خدا ده برابر می‏ دهد و اگر کار بد انجام داد یک به یک محاسبه می ‏شود.

خدای متعال خیلی وقتها گناهها را می ‏آمرزد و آنجایی که می‏ خواهد مجازات کند یک به یک بیشتر مجازات نمی ‏کند. حضرت دعا کردند، که خدایا بیش از این قرار بده؛ لذا همین آیه که ذکر کردم نازل شد «مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» اینجا حضرت دیگر قانع شدند، زیرا کثیر عند الله یعنی بی حد و حساب، یعنی یک جاهایی است که وقتی انسان انفاق می‏کند بی حساب پاداش دارد. که به فرموده روایات آنجایی است که انسان با امام داد و ستد می‏کند، یعنی مزد آن مالی که به امام بر می ‏گردانید اضعافاً کثیره است و حساب ندارد.

البته در روایتی در کافی شریف است که اگر کسی مال را به امام رساند و خیال کرد امام محتاج است، مشرک است و ثواب ندارد، اینطور نیست که من خیال کنم امام احتیاج دارد و من خرج امام می ‏کنم؛ همه کائنات دست امام است و حتی آن چه ما داریم از خود امام است. در روایت است که «خَلَطَنَا بِنَفْسِه‏»(5) خدای متعال مثل و مانند ندارد و تشبیه نمی ‏شود کرد، ولی در خصوص اولیاء خدا این دلیل را می ‏شود بیان کرد.

امیرالمومنین در نهج البلاغه در خصوص این کلام خدای متعال «مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّـهَ قَرْضًا» می‏فرماید: «اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(6) در مورد این کسی که به شما می ‏گوید قرض بده اشتباه نکنید، همه خزائن دست خود او است. یک قطره از این خزائن نازل شده و از این یک قطره شما هم یک سهمی دارید که اصلاً به حساب نمی ‏آید، زیرا همین هم برای خودش است و از ملک خودش بیرون نرفته­ است؛ بلکه مال خودش را به خودش قرض می­ دهید. اگر آدم به خدا قرض داد و خیال کرد که خدا محتاج است و من گره خدا را باز می‏کنم، خدا نمی‏ تواند مشکلات اجتماعی مسلمین را حل کند، من به خدا کمک می­کنم و گره کار خدا را باز کنم، این کار انفاق نیست و این شخص هم مشرک است. این قرض وقتی ارزش دارد که آدم بداند خدای متعال غنی مطلق است و وقتی به من می ‏گوید: قرض بده، در واقع می‏خواهد من اهل معامله با او شوم و طرف حسابم خدا شود تا من را رشد دهد.

امام سجاد علیه السلام در وداع ماه رمضان دعایی دارند و می­ فرمایند که الحمدلله خدای متعال باب شکر را به ما یاد داده تا او را شکر کنیم؛ باب دعا و انفاق را یاد داده ­است، مگر ما می ­توانیم که طرف معامله با خدا شویم، طرف معامله ما خودمان هستیم؛ چطور آدم می ­توانست با خدا معامله کند. بنابراین خود این اصل نعمت است. حضرت این امر را بسیار تجلیل می ‏کنند و می ­فرمایند که خدای غنی ما را طرف تجارت خودش قرار داده است و مالی که خودش داده­ است را می‏ گوید: یکی بدهید، ده برابر به شما می ‏دهم؛ چون می‏ خواهد ما طرف حساب خودش شویم. طرف حساب خدا شدن و با خدا معامله کردن خیلی مهم است. و الا مخلوق کجا و خالق کجا.

امام هم این طوری است، و الا امام حسین علیه السلام چه احتیاجی به حبیب و زهیر دارد؛ وقتی شب عاشورا فرمود که بروید، شوخی نمی ‏کرد، زیرا همه کائنات در دست اوست؛ منتها برای اینکه ما بتوانیم با او معامله کنیم گاهی اوقات به اصطلاح شکل فقیر به خودش می‏ گیرد و می‏ گوید: به من کمک کنید، من می ‏خواهم جامعه را اداره کنم پول بدهید، در حالی ­که جبرائیل و میکائیل و همه کائنات و عالم هستی در اختیار امام است، ولی این عظمت و لطف امام است که اینگونه با ما معامله می‏کند؛ ولی این لطف اگر موجب اشتباه شد انسان سقوط می‏کند؛ حبیب اگر خیال کند امام حسین علیه السلام محتاج به کمک او است این کمک اصلاً به درد نمی ‏خورد، و او هم حبیب نمی ‏شود.

به همین دلیل است که شب عاشورا حضرت به اصحاب هشدار می ‏دهند و می ‏گویند: بروید، چون آدمهای خیلی خوبی بودند و تا اینجا آمدند و حضرت می ‏خواهد یک قدم دیگر هم آنها را جلو ببرد و به حبیب و زهیر و بریر و امثال آنها بفهماند که خیال نکنید به امام کمک می‏ کنید، بلکه امام آمده تا در عالم شفاعت کند و اگر خودش به تنهایی هم به شهادت برسد همه کائنات را شفاعت می‏کند، الآن هم مدار شفاعت عالم خود امام حسین است، شهدای کربلا را هم امام حسین شفاعت کرده و دستشان را گرفته ­است. در روایات بیان شده­است که احدی نیست در قیامت الا اینکه محتاج به شفاعت نبی اکرم صلی الله علیه و آله است و البته بعد از آن است که گاهی به یک مومن اجازه می‏ دهند در ادامه شفاعت نبی اکرم به اندازه دو قبیله بزرگ جزیره العرب یعنی ربیعه و مضر شفاعت ‏کند.

مقام محمود امام برای شفاعت عالم

در زیارت عاشورا آمده ­است «أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّه‏» خدا من را به مقام محمود شما برسان، معنای این جمله این نیست که من به آن مقام محمود که از آن امام حسین علیه السلام است، برسم؛ بلکه یعنی یک جلوه ‏ای از مقام محمود شما در من بیاید. مقام محمود یعنی یک نفر خودش را به رنج بیاندازد که دیگران راحت باشند. به حدی محبت مومنین در وجود امام است که عاشورا را به پا می‏کند.

سید بن طاووس نقل کرده­ اند که در روز عاشورا ملائکه و اجنه می‏ آیند و به حضرت عرض می­ کنند که شما برگردید ما کار را تمام می ­کنیم. حضرت فرمود: این طوری اگر بخواهد ختم بشود من خودم تواناتر هستم که تا اراده ‏کنم، مسئله حل می ‏شود؛ حتی از این بالاتر در نقل است نزدیک غروب که شد فرستاده خدا آمد و به حضرت عرض کرد: خدای متعال می ‏فرماید هیچ چیز از شما کم نمی ‏کنیم و همه چیز را بر می ‏گردانیم. به خدا عرضه داشت ما قرار شفاعت داریم و من اگر به شهادت نرسم مومنین گمراه می ‏شوند. این مقام محمود است، که در زیارت حضرت هم چنین بیان شده «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» حتی حضرت در گودی قتلگاه هم می ­فرماید که خدایا نکند کار نصفه کاره تمام شود و لذا این ذکر «یا غیاث المستغیثین» را می­ گویند و از خدا می­ خواهند تا آخر کار به انجام برسد، و سر ایشان روی نیزه ها برود و اهل بیت ایشان هم اسیر شوند.

ما وقتی از خدا مقام محمود می­ خواهیم، یعنی ما هم محبت مخلوق در دلمان بیاید و خودمان به رنج بیافتم ولی دست آنها را بگیریم. وقتی آدم به مقام محمود برسد، بار دیگران را برمی ­دارد، ولی از ناحیه امام است.

پشتوانه ­های معرفتی انفاق

معنای آیه «مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» یعنی اگر کسی بتواند با امام داد و ستد کند، می ‏تواند به مزد بی نهایت برسد که حدی ندارد؛ به شرط اینکه بدانید امام محتاج به ما نیست، و این پیغمبر که می ‏گوید به من زکات بدهید، احتیاج به زکات ما ندارد، بلکه خودش اصلاً زکات همه عالم را می ‏دهد. قرآن می­ فرماید «يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»(لقمان/4) راجع به امام حسین علیه السلام است. از باب مثال این شعر حافظ ایتاء زکات امام حسین را چنین بیان می ­کند: مستحق بودم اینها به زکاتم دادند.

یعنی سلمان را سلمان می ‏کند، مقامات برای خود حضرت است و هر چه خدا داده به این پیغمبر داده ­است؛ چنانچه در روایات هم می ­فرمایند «أَنْتَ الْمُرَادُ وَ الْمُرِيد»(7) زکات یعنی از آنچه خدا به او داده، به خلق می­ دهد. ایشان به حضرت ابراهیم زکات می ‏دهد، به سلمان زکات می ‏دهد. این نه تنها تحقیر نیست، بلکه از پیغمبر زکات گرفتن بسیار خوب است؛ اما ما در حجاب هستیم و نمی ‏فهمیم اسلام چه می ‏خواهد.

امام دست ما را می‏گیرد. خدای متعال می­فرماید «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم»(توبه/103)، پیامبر ما از آنها صدقه بگیر، این عمل آنها را پاک می‏کند، زیرا دست ما به دست پیغمبر می‏ خورد و مال ما به دست پیغمبر می ‏رسد. وقتی تعلقاتمان را به حضرت بر می‏ گردانیم، جان خودمان پاک می ‏شود. این عمل علاوه بر پشتوانه معرفتی یک پشتوانه دیگر هم دارد و آن محبت است، این معرفتها یعنی انسان «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ»؛ «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»؛ «يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» شود، و نگاهش این باشد که مستخلف است و «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّـهِ بَاقٍ»(نحل/96) است و اینکه ما به این دنیا آمدیم که به داد و ستد با خدا برسیم و اهل تجارت با خدا شویم، چرا که این تجارت با خدا بُردِ یک به هفتصد و بیشتر است، هیچ و همه چیز و اضعافاً کثیره است. پشتوانه نظام انفاق این معرفتها همراه با آن محبت است که در روایت فرمودند «الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه‏»(8).

بنابراین همه پشتوانه های معرفتی باید به همان «متحابون فی الله» ضمیمه شود؛ یعنی انسان امام خودش را دوست بدارد، که در این صورت همه انفاقها انفاق در راه امام می ‏شود و همه مومنین اینگونه به هم انفاق می ‏کنند. مومنین از محبت و دارائیهایشان برای هم خرج می‏ کنند. هم این احتیاج به آن محبت دارد، هم او احتیاج به آن دارائی دارد. این انفاق است که ارزشمند می‏ شود، و الا اگر اینها نباشد قیمت و ارزشی ندارد.

پی ­نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 321

(2) تحف العقول، النص، ص: 159

(3) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 641

(4) تفسير القمي، ج‏1، ص: 30

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 146

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 268

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏15، ص: 28

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125