نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه هشتم شبهای ماه رمضان شاهرود/ پشتوانه و آداب انفاق در جامعه خدا محور/ تبری از جامعه کفار راه رسیدن به جامعه خدا محور

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 30 خرداد 95 است که به ماه مبارک رمضان در شاهرود برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، حبّ الهی که عالیترین مرحله رشد انسان است؛ به محبّت اولیاء خدا و دشمنی با دشمنان خدا و به حب فی الله و البغض فی الله تبدیل می‏ شود؛ و بر این اساس جامعة مومنین شکل می‏ گیرد. انفاقی که در جامعه مومنین شکل می ‏گیرد، ریشه ­های معرفتی دارد و بر اساس عزت و کرامت انسانی و برای نزدیک کردن قلوب به خدای متعال است. انفاق مواسات و ایثار مراتب بخشش در مکتب الهی و بین مومنین است. انفاق علاوه بر پشتوانه یکسری آداب هم دارد که شرع آن را مشخص می­کند. رفتار با فقرا باید همراه با قول معروف و مغفرت در برابر تندخویی احتمالی آنها باشد. آنچه مانع برقراری روابط مومنانه در جامعه مومنین است حجاب دستگاه شیطانی است. باید برای رفع این حجاب تلاش کرد و الا رابطه مومنانه در دستگاه شیطان محال است.

تفاوت جامعه خدا محور و دنیا محور

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب و الصلّوة و السّلام علي سيّدنا و مولانا ابي القاسم محمّد و علي اهل بيته الطيبين و اللعنة علي اعدائهم اجمعين. حبّ الهی که عالیترین مرحله رشد انسان است؛ به محبّت اولیاء خدا و دشمنی با دشمنان خدا و به حب فی الله و البغض فی الله تبدیل می ‏شود؛ و بر این اساس جامعه مومنین شکل می ‏گیرد. شکل روابط جامعه مومنین بر اساس حب الهی است و در آن به انحاء مختلف اخلاق و وفاداری و فداکاری و ایثار شکل می ‏گیرد؛ و بر عکس در جامعه ­ای که بنیانش بر پرستش دنیا و میل به دنیا و رغبت به دنیا است، همین موضوع پرستش و اله، عامل نزاع و دعوا است. وقتی اله انسان دنیا و هوای نفس شد، مبدأ دعوا می‏ شود و نه تنها مبدأ تجمع نیست، بلکه مبدأ تفرق است.

امکان ندارد که تمدنهای مادی که مبتنی بر استکبار در مقابل خدای متعال شکل می‏ گیرند، در ایجاد یک وحدت حقیقی در جامعه و ایجاد الفت و ایثار و فداکاری مبتنی بر اخلاق موفق شوند. ممکن است در جامعه کفار یک مجموعه­ ای تابع انبیاء و تابع اخلاق الهی مثل مومن آل فرعون در جامعه فرعون وهمسر فرعون در کاخ فرعون باشند؛ اما ربطی به جامعه کفار ندارد.  

تفرعن، از استکبار بر خدای متعال و تکبر نسبت به دیگران و تنازع با دیگران بر سر دنیا ناشی می‏ شود. هر چه جامعه ­ای از مدار بندگی خدای متعال و توجه به معصومین فاصله گرفت، نزاع و اختلاف و تشتت و تفرق در این جامعه زیاد می ‏شود، ولو به وسیله ساختارها و قوانین و ابزار اجتماعی، در ظاهر جامعه را مؤتلف و به هم پیوسته نشان بدهید، اما باطن جامعه این طور نیست، و به فرموده قرآن «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى»(حشر/14)؛ یعنی قلوب آنها مشتت است، زیرا محور هماهنگی ندارند. وقتی قلوب بر محور یک خدا جمع می‏ شوند و او را می‏ پرستند و او را دوست دارند و محبت او برایشان اصل است، این محبت تبدیل به روابط دوستانه بین مومنین می ‏شود و این روابط دوستانه پایگاه ایثار و فداکاری و دعوت به معروف می‏ شود که نمونه آن روابط مالی جامعه مومنین است، در روابط مالی، معاملات و اینکه بازار مومنین چه شکلی می ‏شود، منظور نظر من نیست؛ بلکه روابط از نوع انفاق و ایثار و فداکاری است که در جامعه مومنین نسبت به همدیگر وجود دارد.

روابط مالی در جامعه خدا محور

انفاقی که در جامعه مومنین شکل می ‏گیرد، ریشه ­های معرفتی دارد از جمله در «یومنون بالغیب»، «بالاخره هم یوقنون»، «ایمان بالله» و «ایمان بالیوم الاخر» دارد که موجب می ‏شود مومنین در مسیر عالم آخرت فداکاری کنند، و به فرموده قرآن «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»(بقره/3)؛ «آمِنُوا بِاللَّـهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ»(حدید/7).

در این نگاه مومنین خودشان را مالک هیچ چیز نمی ‏بینند، بلکه امانتدار خدا بوده و دنبال این هستند که این امانات را به جای خودش برسانند و این بار را در جای مناسبی به زمین بگذارند. در این نگاه مومنین احساس می ‏کنند که معیار شرافت و کرامت، جمع کردن این داشته ­ها و امکانات نیست، این را معیار شرافت نمی‏ دانند که اگر ثروتمندتر شویم عزیزتر هستیم؛ بلکه معیار شرافت این است که این امکانات را انسان چطور خرج کند. اگر توانست این امکانات را در مسیر خدا به حرکت بیاندازد کریم و عزیز و شریف می ‏شود؛ و الا جمع امکانات شرافتی برای انسان نمی ‏آورد؛ و دیگر اینکه این امکانات اگر جمع شد و در مسیر خدای متعال به حرکت نیفتاد، خود ما را متزلزل می‏کند و ثبات قدم را از ما می ‏گیرد، اما قرآن می ­فرماید «وَ تَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ»(بقره/265)، یعنی مومنین برای اینکه خودشان به ثبات نفس برسند و پایدار بمانند، و از راه به در نروند، آنچه به دست آوردند در راه خدا انفاق می‏ کنند که خودشان در راه خدا بمانند.

این یک قاعده کلی است که آن چیزی که انسان از خدا می‏ گیرد، اگر به خدا برنگرداند خود انسان را از راه خدا جدا می‏کند. «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّـهِ بَاقٍ»(نحل/96)؛ یعنی اگر این امکانات را نگه داشتیم تلف می‏ شود. ما باید این امکانات را به محضر خدا برگردانیم تا این امکانات بماند. قرآن می ­فرماید «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(شعرا/88-89)، بعضی این استثناء در این آیه را منقطع معنا کرده و گفتند: امکاناتی که خدا در این دنیا به انسان می ‏دهد در قیامت هیچ نفعی برای انسان ندارد فقط در قیامت قلب سلیم به درد می‏ خورد؛ ولی اگر استثناء متصل باشد شاید طور دیگر معنا شود و بگوییم که این امکانات به درد نمی ‏خورد الا کسی که صاحب قلب سلیم باشد؛ یعنی کسی که صاحب قلب سلیم باشد مال و اهلش به درد او می ‏خورند، آن کسی که صاحب قلب سلیم نیست، مال و اهلش به دردش نمی‏ خورند.

در روایات فرمودند «الْقَلْبُ السَّلِيمُ الَّذِي يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاه‏»(1)؛ یعنی قلب سلیم قلبی است که وقتی به ملاقات پروردگار می‏ رود جز خدا در این قلب نیست. در مقام محبت است و فقط خدا را می ‏خواهد و دوست می ‏دارد. قلب سلیم امکاناتش را در مسیر خدا به راه می ‏اندازد، وقتی خدای متعال به او فرزند و مال می ‏دهد، اینها را طریق بندگی خدا قرار می ‏دهد.

فرزند یک عزیزی شهید شده بود، سر جنازه شهیدش می‏ گفت که آنهایی که بچه هاشون را به اندازه پاشنه پایشان هم حساب نمی ‏کنند نمی ‏توانند تحمل کنند چون فرزندشان است و می­ گویند که من چنین و چنان به تو علاقه داشتم و لذا گریه می ‏کنند؛ ولی من تو را برای دنیا نمی ‏خواستم که غصه بخورم چرا رفتی، من تو را برای راه خدا می‏ خواستم و تو هم به مقصد رسیدی. این نگاه کسی است که صاحب قلب سلیم است و این امکانات را در راه خدا به راه می‏ اندازد.

سبقت در ایثار در جامعه خدا محور

انسان با قلبش کار می‏کند، قلبی که متوجه به امکانات بود این امکانات را می ‏خواهد و نمی ‏تواند در راه خدا بدهد، وقتی هم نگه می‏ دارد این امکانات ضایع می ‏شود و خود آدم را هم ضایع می‏کند. این معارف است که پشتوانه انفاق است و صاحب قلب سلیم هم وقتی از امکانات استفاده می‏کند می‏ داند اگر به خدا داد به فرموده قرآن خدای متعال «أَضْعَافًا كَثِيرَةً»(بقره/245)؛ «وَ اللَّـهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ»(بقره/261) یعنی بی حساب به او بر می‏ گرداند، یک دانه را هفتصد دانه و بیشتر می‏کند. اینها پشتوانه ­هایی است که در معارف ما زیاد هستند و تکیه گاه روابط مالی مومنین با همدیگر است. در ذیلش روابط مالی دیگری شکل می‏ گیرد از جمله اینکه آدمهایی که به این نقطه می‏ رسند مسابقه می ‏دهند که در راه همدیگر فداکاری و کمک و خدمت کنند.

محبت به خدا در رابطه مومنین تبدیل به محبت به امام می ‏شود و محبت به امام هم به محبت به مومنین تبدیل می ‏شود چنانچه در روایات فرمودند «الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّه‏»(2) یعنی همدیگر را در راه خدا دوست می ‏دارند و به طور طبیعی در راه همدیگر فداکاری می‏ کنند و اصلاً احتیاج به گفتن ندارد؛ زیرا وقتی ریشه ‏‏ها درست شود بخل به جود و حرص به زهد تبدیل می‏ شود. شما ریشه ‏‏ها را درست کنید همین انسان بخیلی که نگه داشتن مال را دوست می ‏داشت، انسان جواد می ‏شود و بخشش مال را دوست می ‏دارد و از بخشش مال لذت می ‏برد.

شما هم مالتان را دوست ‏دارید و وقتی هم می‏ خواهید برای فرزند خرج کنید او را به بازار می ‏برید و می ‏گویید: هر کدام را می ‏خواهی انتخاب کن، بعد هم از او می ­پرسید که آیا پسندیدی و راضی هستی، حتی عذرخواهی هم از او می‏ کنید؛ اما چرا وقتی آدم می ‏خواهد انفاق کند از این جیب به آن جیب می ‏گذارد! چرا این طور می ‏شود که آدم برای دختر خودش می‏ خواهد جهیزیه تهیه کند تا می ­تواند تلاش می‏کند و در آخر هم عذرخواهی می‏کند که بیشتر از این نشد، اما برای دیگری می ‏گوید: کافی است و با این هم می ‏شود زندگی کند! تقبل الله اعمالکم!

آنچه موجب می‏ شود انسان برای فرزندش خرج می‏کند، محبت است. این محبت اگر عمومی و بین مومنین شد، انسانها از خرج کردن برای همدیگر لذت می‏ برند، از اینکه دیگران سر سفره او بنشینند و بخورند لذت می ‏برد. این رفتار ما باید اصلاح شود. در جامعه مومنین یک همچین پشتوانه ای است که وقتی المتحابون فی الله شدند، انفاقها اصلاح شده و کریمانه و بر اساس ایثار و محبت می‏ شود.

انفاق، مواسات، ایثار؛ مراحل بخشش بین مومنین

ما انفاق و مواسات و ایثار داریم. انفاق، «فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ»(معارج/24)، است. مومن می‏ داند این مال برای او نیست، بلکه برای خدای متعال است و برای بندگانش حقی گذاشته و حالا امانت به دست او است و گفته این امانت را تو بده، ریشه این امر که خدای متعال به ما می ‏گوید که انفاق کنید و با همدیگر تباذل داشته و دست دهنده و گیرنده داشته باشید؛ برای این است که ما رشد کنیم، و الا خود خدا متعال به بهترین وجه می ‏توانست همه را اداره کند، اما این رابطه تباذل، رابطة رشد ما است. در بهشت هم این است، در بهشت هم تباذل است و امام ما شفیع ما است، آنهایی که مقرب ترین و عبدترین هستند، فداکارترین هم هستند، خون خودش را می ­دهد تا آن هدایت را به ما برساند و ما هدایت شویم. اهل بیتش اسیر می ‏شوند که مومنین هدایت شوند و از ظلمات دشمنان اسلام نجات پیدا کنند. این رابطه باید رابطه عمومی بین مومنین شود، وقتی یک رابطة عمومی شد، خودش اصلاح می‏ شود.

قدم بعد مواسات است که این خیلی سخت است. در روایات «مواسات الاخوان» داریم، یعنی بیماری او و بیماری تو یکی باشد. گرفتاری فرزند او و فرزند تو یکی باشد. جمع المال باشید. ایثار هم یعنی خودم گرسنه می ‏مانم که او سیر بماند، خودم رنج می ‏برم که او هدایت شود، من نمی ‏خوابم که او بخوابد، این کاری که مادر نسبت به فرزند می‏کند، ایثار است. به فرموده قرآن «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ»(حشر/9) کار اهل بیت است، و البته امام ما هستند، گرسنه می‏ ماند که مسکین و یتیم و اسیر، سیر بخوابند، نان جو سیر نمی ‏خورد که مبادا در یمامه یک نفر سر گرسنه بر زمین بگذارد، این می ‏شود رابطه امام؛ و همین رابطه باید تبدیل به یک رابطه عمومی بین مومنین شود. اینها پشتوانه ‏های انفاق هستند. این محبت عمومی بهترین پشتوانه روابط مالی جامعه است، جبر نمی ‏خواهد و برعکس، آدم فداکارانه کار میکند.

تقویت این ریشه ‏‏ها آداب را هم به ما یاد می ‏دهند که چه کار کنیم؛ البته این ریشه ‏‏ها خودش کار می‏کند؛ منتها باید همراه با آداب باشد. مثلاً آدم خدا را دوست دارد و می ‏خواهد عبادت ‏کند این احسن نیات است، ولی کافی نیست، زیرا عبادتی که بر اساس احسن نیات است باید بر اساس آداب باشد، نماز را باید این طور خواند و از ما قبول نمی‏ کنند که من یک رکوع اضافه ‏کنم و نماز صبح را سه رکعت بخوانم، نماز صبح را باید دو رکعت خواند، نماز دو تا سجده و یک رکوع دارد، نمی‏ شود بگویی من حالم خوب است چهار سجده به جا می ‏آورم. تسبیحات حضرت زهرا 34 تکبیر 33 الحمدلله و 33 سبحان الله است، حال اگر من حالم خوش است و هزار تکبیر بگویم، این تسبیح حضرت زهرا نمی‏ شود و آن فضیلت را هم ندارد.

بنابراین غیر از اینکه اصلاح نیّت باید شود، معارف و قلب ما هم باید اصلاح شود. اگر در جامعه مومنین این اصلاحات اتفاق ‏افتاد، المتحابون فی الله می ‏شوند؛ یعنی کسانی که می‏ دانند مالک هیچ چیز نیستند، امانتدار هستند و می‏ دانند که در قیامت به این امکانات نیاز داریم. دنیا مزرعه است، باید برای قیامت بکاریم، می‏ دانند این امکانات را باید خرج قیامت کنیم و اگر خرج خدا و قیامت نکردیم از دست می ‏رود؛ اما اگر به خدا برگرداندیم، باقی می­ ماند. اینها معارف ما است. آداب و معارف و حب و بغض و تحولات روحی و قلبی انسان و بلوغ محبت پشتوانه انفاق است.

مراتب و آداب انفاق

یک سلسله آدابی است که به ما یاد می ‏دهند، و در قرآن و روایات خیلی زیاد است. گاهی در موقع انفاق، حد دید ما این است که فقط شکم‏ های گرسنه و پاهای برهنه را می ‏بینیم، اما نمی ‏توانیم آن روحهای محتاج و نیازمند را ببینیم. این جا همه انفاق ما خلاصه می ‏شود در این که یک پولی در بیاوریم و کفشی به پای او و لباسی به تن او کنیم، یا یک لقمه سر سفره او بگذاریم، اینها خیلی خوب است؛ اما آدمی که کفش و لباسش نو شد و شکمش سیر شد، آیا به مقصد رسیده است و چیز دیگری نمی ‏خواهد؟ غرب ما را این طور تربیت کرده که به فکر شکم و دامن و لباس و... باشیم. آیا این انسان به مقصد رسید و خطر دیگری او را تهدید نمی ‏کند؟

بنابراین یک انفاقهای خیلی بزرگتری هم هست و دامنه آن انفاقهایی که ما می ‏خواهیم کنیم خیلی گسترش پیدا می‏کند، روحش هم خوراک می ‏خواهد، فکرش هم خوراک می ‏خواهد، حالا کفش پایش کردی؛ روح این آدم درمانده را چه می‏ کنی؛ چطور این آدمهایی که شکمهایشان سیر شد به مقصد رسیدند؟ این کار را کمونیست‏ ‏ها هم می‏ کردند. آنها در انفاق و جنگ و دعوایشان برای این بود که شکمها را سیر کنند.

 مومن بیش از آنکه این ظواهر را ببیند، این جهاز هاضمه را ببیند ـ اگرچه که اینها هم باید دیده بشود ـ اما آن نیازهای بزرگتر و رفیع ­تر انسان را هم می‏ بیند که برای آنها هم یک انفاقهایی باید کند. در روایات فرمودند «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ‏ قَالَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يُنْبِئُونَ وَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ مِنَ الْقُرْآنِ يَتْلُون»(3) ‏یکی از انفاقها این است که معارفی که می ‏داند و با رنج به دست آورده را به راحتی در اختیار دیگران می ‏گذارد، اگرچه زحمت و ریاضیت کشیده و لطایفی را فهمیده، اما بدون طمع و از سر محبت این را در اختیار دیگران می‏ گذارد که دیگران هم برسند.

در مورد همین لقمه ­ای که می‏ دهیم هم گاهی برای آن است که شکم را سیر کند، آدابش هم رعایت می‏ کند؛ اما گاهی لقمه می ‏دهید که در همین لقمه دلی را به خدا نزدیک کنید، این دو تا انفاق است، آدم یک موقعی با یک نگاه یا یک گوش کردن می‏ تواند یک دلی را زیر و رو کند، می ‏تواند با یک لقمه به رفیقش دادن یک تحولی در دل ایجاد کند. با همین انفاق دلهایی را به خدا گره بزند، البته شکل آن فرق می‏ کند.

در آثار ما هست که مومن فقط به فکر این نیست که این شکم را سیر کند، بلکه در همین لقمه که به دست این آدم می‏ دهد می ‏خواهد با یک لقمه دادن یا یک بار برداشتن، بیش از آنکه جهاز هاضمه او را تأمین کند روحش را سرشار کند و این کار را می‏کند. خدا رحمت کند یک عزیزی می‏ گفت: تربیت که حرفی نیست، اگر می‏ خواهی تربیت کنی باید بار طرف را برداری و مشکل او را حل کنی، باید زیر بار مشکل بروی؛ انبیاء هم این طور بودند.

گاهی آدم در انفاقی که می‏کند به صورتی است که یک روحی به خدا گره میزند. این خیلی فرق می‏کند با آن کسی که فقط این شکم گرسنه را می‏ بیند، هر دو انفاق می ‏کنند، اما آثارش متفاوت است؛ هر دو لقمه می ‏گیرند، ولی یک شکمی را سیر می ‏کند و یکی دلی را به خدا متوجه می‏ کند. بنابراین در انفاق اولاً باید وسعت نیازمندیهای اجتماعی را دید و در تباذل و داد و ستد و دهش­ هایی که داریم؛ باید حواسمان باشد که فقط به فکر این ظواهر نباشیم، یک انفاقها و نیازهای بزرگتری است که سعی کنیم آنها را هم تأمین کنیم.

ثانیاً همین انفاقهای ظاهری هم در مدار اهداف بزرگتری قرار بگیرد، می ‏شود همین انفاق مالی را در طریق تربیت نفوس قرار داد. با زیر بار گرفتن و کار را زیبا انجام دادن، نفوس را به خدا متوجه کرد. وقتی شما کار را زیبا انجام می‏ دهید، دلها تکان می ‏خورد و به خدا نزدیک می ‏شود. در روایات فرمودند که اگر امکانات نداری با لبخندت از مومن پذیرایی کن تا این دل را به خدا گره بزنید. قرآن می ­فرماید «قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّـهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى»(بقره/263-264)؛ یعنی زبان خوش و عذرخواهی و مغفرت داشته باشید. این مغفرت را هم بعضی‏ ‏ها این طور معنی کرده ­اند که آدمی که محتاج می‏ شود طلبکار هم می‏ شود، یعنی هم محتاج است و هم طلبکار است. اگر انسان اهل اخلاق باشد و تربیت اسلامی شده باشد، حتی اگر دستش باز نیست یا مصلحت نیست، با قول معروف و زبان خوش و اخلاق مردم را مهمان کند. اگر پول و مال نداریم، اخلاق که داریم.

در روایات فرمودند که با اخلاق کریمه برخورد کنید. گاهی وقتی نمی ‏توانی مشکلش را حل کنی، هر چقدر هم با اخلاق خوب با او برخورد می ‏کنی او تندخویی می‏کند، شما با مغفرت برخورد کنید و ببخشید و نگویید: هم فقیر است و هم طلبکار است؛ زیرا چون فقیر است طلبکار است. کسی آمده بود از مرحوم آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی، سهم سادات می ‏خواست و فقر و سیادتش را هم احراز نکرده بود؛ جسارتی به ایشان کرد و زیر گوش ایشان زد. مرحوم شاهرودی گفت: به او بدهید برود، برای من احراز شد؛ اگر فقیر نبود این کار را نمی ‏کرد.

بنابراین علاوه بر آن ریشه‏‏ ها این آداب است. آدابش این است که انسان طوری انفاق کند که دلها به طرف خدا بیایند و طوری دستگیری کند که آدمها ساخته شوند. در قرآن می ‏فرماید «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ»(مومنون/96) اگر کسی به تو بدی و تندی کرد و حق تو را ضایع کرد، وقتی می ‏خواهی بدی را رفع کنی به بهترین وجه دفع کن؛ به بهترین وجه دفع کردن، یعنی عفو کردن. اول کظم غیظ کن و بعد عفو کن و بعد از آن هم احسان کن. اگر خشم را فرو خوردی و بخشیدی و او را مجازات نکردی و احسان کردی دشمنی تبدیل به دوستی می ­شود، زیرا آدمی که اذیت می ‏کند یک گرفتاری دارد که باید آن گرفتاری روحی برطرف شود.

اگر می ‏خواهی خطر خانواده یا فرزند یا دوست یا همکار و رفیق را دفاع کنی به بهترین وجه دفع کن و ریشه‏ ‏ها را اصلاح کن. آدمی که غیبت می ‏کند یک بیماری دارد، به جای اینکه تو هم بروی از او غیبت کنی یا عصبانی شوی، کظم غیظ و عفو و احسان کن که این دشمن تبدیل به دوست شود.

شخصی از شام آمده بود؛ شروع کرد به امام مجتبی علیه السلام بد و بیراه گفتن؛ حضرت در شهر مدینه مقتدر بود، گفتند: آقا ساکتش کنیم؟ حضرت فرمود: بگذارید حرفش را بزند، بعد از او پرسیدند: آیا گرسنه هستی؛ آیا خانه داری؟ طوری شد که موقع رفتن آن شخص به حضرت گفت: موقع آمدن دشمن ­ترین شخص، شما بودید اما حالا که می­ روم دوست­ ترین آدم شما هستید. دشمن دوست صمیمی می‏شود.

«وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»(فصلت/35) آنهایی که از توحید بهره بردند و با خدا گره خوردند و اهل صبر در راه خدا هستند، به این توفیقات موفق می ‏شوند؛ یعنی هم خطر را دفع می‏کند و هم دلی را به خدا دعوت می‏کند، این مهم است. گرسنگی یک آدم گرسنه را باید وسیله دعوت به خدا قرار داد؛ ما خیال می ‏کنیم یعنی اینکه یک سفره انداخته و بر فرض یک ساعت هم برایشان سخنرانی بگذاریم. همین افطار باید طوری باشد که دعوت به خدا شود. یک جاهایی باید کرامت خرج کنیم و پول خرج کردن به درد نمی‏ خورد. «كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ»(فجر/17) یتیم عزت می ‏خواهد، سایه پدرش رفته پس باید سایه پدرش را پر بکنید، این همان آداب است؛ یعنی یک جایی ادبش این است که کرامت خرج کنی یک جای دیگر قول معروف یا اخلاق خرج کنی، در جایی هم مغفرت خرج کنی و بدیهایش را ببخشی. بچه یتیم یک جایی تندخویی می‏کند، قولٌ معروف و مغفرت، بهتر از «صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى»(بقره/263) است، نه اینکه امکانات می ‏دهی اما بعد هم اذیت می ‏کنی، یا طوری راه می‏ روی که تحقیرش کرده و یادآوری میکنی.

در روایت است که امام سجاد علیه السلام صبح روز جمعه بعد از نماز از مسجد بیرون آمدند و به خادم خود فرمودند: این فقرایی که می‏ آیند ردشان نکنید؛ گفتند: آقا خیلی ‏‏ها مستحق نیستند، حضرت فرمود: می‏ خواهید مثل یعقوب گرفتار و مبتلا شوم؟ بعد فرمودند که حضرت یعقوب سفره دار بود، مردم می ‏آمدند و می‏ خوردند و می‏ رفتند. روزی یک فقیر روزه ­دار مومن دیر وقت آمد و سفره جمع شده بود، اهل منزل متوجه شدند و بی اعتنایی کردند، جناب جبرائیل از جانب خدا نازل شد و فرمود: یعقوب تو می ‏دانی من به اولیاء خودم سخت می‏ گیرم. این بنده فقیر دیشب به من گلایه کرده و گفته من آبرومند هستم و به درِ خانه هر کسی نمی ‏روم و من سفره­ ام را هر جا پهن نمی ‏کنم، من روزه ­دار به خانه پیغمبر تو رفتم؛ اما من را رد کردند. این فقیر بدون سحری فردا را روزه گرفت. خدا فرمود: یعقوب، منتظر باش. خودش را کنار کشید، حسد بین برادران افتاد و شد آنچه که شد؛ چهل سال حضرت یعقوب باید صبر می ­کرد. این برای ما عبرت است.

امام سجاد علیه السلام به خادم خود فرمود: می‏ خواهی من مبتلا شوم! ده آدمی که مستحق نما هستند را با احترام دستشان را ببوس و به آنها بده که آن یکی که مستحق حقیقی است آبرویش حفظ شود، مگر با خدا معامله نمی ‏کنید؟! مستحق نیست نباشد، خدا که می ‏فهمد. آن یک نفر که مستحق است را چه کار می ‏کنی؟ این آداب انفاق است.

شرح صدر در انفاق در راه خدای متعال

یک چیزی می‏ خواهد بدهد این قدر تفحس می ‏کند، خب اگر مومن بود چه کار می ‏کنی؟ این قدر جیک و پوکش را در می‏ آوری که یک قران به او بدهی. یک جهیزیه می ‏دهی چرا این قدر زیر و رو می ‏کنی؛ مگر با خدا معامله نمی‏ کنی؟ چرا یک کاری می‏ کنی که همه می ‏فهمند. چرا یک کاری می‏ کنی که کرامت این مومن حفظ نمی ‏شود. آیا ما برای فرزند خودمان این طوری کار می‏ کنیم در حالی ­که شاید خیلی مستحق نباشد؛ مثلاً دفتر می ‏خواهد بهترینش را می ‏خریم و اصلاً نمی ‏پرسیم که آیا این به درد محصل کلاس اول می ‏خورد یا نه؛ چطور به دیگران که می ‏رسد آنها مومن نیستند؟! صدقه باید اینطوری باشد که کرامت و شرافت حفظ شود ولو مستحق نباشند، اما شاید یک مستحق واقعی بین آنها باشد؛ او را چه می ­کنی؟!

استاد عزیزی داشتیم که ایشان مطلقاً برای خدا کار می ‏کرد و حضرت هم به او فرموده بودند اگر پول بگیری ما از مزدت کم می‏ گذاریم. با آن وضع طلبگی که نان خوردن هم نداشت می ‏فرمود: من هر هفته از قم برای مجلسی به حرم حضرت عبدالعظیم می­ رفتم و بر می ‏گشتم. یکبار حدود 40 سال قبل، وقتی رسیدم میدان شوش دیدم هیچ پولی در جیبم ندارم. یک آدم ظاهر الصلاحی که وضع مالی خوب و ماشین متعینی داشت را آرام صدا کردم و گفتم من آمدم که به حرم بروم؛ تا این را به این آدم گفتم، استخوانهایم درد گرفت. او هم 5 قِران به من داد و گفت: اینجا یک اتوبوس سوار می­ شوی و با خط واحد می ‏روی آنجا! طیب الله انفاسکم، اگر کمی بعد ده میلیون ضرر کند آیا حق او هست یا نیست؟ حتماً هست؛ یک مومن آبرومندی استخوانهایش درد بگیرد، بیاید در خانه و تو این طور خجالتش بدهی، مگر این پول را از عالم ذر با خودت آوردی؟ خدا به تو داده تو هم به این بنده خدا بده.

اگر یک موقع در شهری بر اثر محاسبه غلط در اضطرار قرار گرفتیم و امکانات ما تمام شد، آیا دوست داریم که جیک و پوک ما را در بیاورند که یک ریال به ما بدهند؟ خوب چرا به دیگران که می‏ رسد این طور رفتار نمی ­کنیم؟!

در روایات می ­فرمایدند «الْإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِك»(4)‏ یعنی هر چه برای خودت نمی‏ پسندی برای دیگران هم نپسند. فرمایش امام سجاد علیه السلام است که فرمود: می‏خواهید مثل حضرت یعقوب مبتلا شویم، مبادا بین همه اینها مستحق آبرومندی باشد که آبرویش را گرو گذاشته؛ نباید آبرویش را ریخت یا او را ایذا کرد.

در جامعه مومنین رابطه دو طرفه درست می‏ شود، مومنین کم کم المتحابون فی الله و بعد جمع المال می ­شوند.در این صورت است که یک صندوق دارند و هر چه درآمد دارند در آن می ‏اندازند و همه از آن صندوق بر می ‏دارند، و اصلاً جیبهایشان یک جیب می‏ شود.

شخصی محضر امام صادق علیه السلام آمد و گفت: این تعداد یاور آماده و حاضر در خدمت شما هستیم، حضرت فرمود: در محبت ما دست در جیب هم می ‏کنید؟! گفت: نه هنوز این طور نشدیم، مال ما برای خودمان است. حضرت فرمود: پس جانتان هم برای خودتان است؛ چون در جانتان بخیل­ تر هستید. کسی که مالش از آن خودش است و برای امامش نیست، جانش هم برای خودش است. جامعه موحدین بیشترین تلاش را کرده و کمترین برداشت را می­ کند.

بخشش نیز درجات دارد و قرآن حد آن را بیان می ­فرماید «وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»(اسراء/29) نه دست بسته باش و نه هر چه داری بده که در مشکل بیفتی بعد ملامت بشوی. یک عزیزی آیه را اینطور معنا می ‏کرد که ظرف آدم متفاوت است، یک کسی یک تومن بدهد ملوم و محسور می ‏شود.

این پولی که در راه خدا بدهی و بعد تا آخر عمرت بخواهی خودت را ملامت کنی که چرا دادم، اشتباه شد و شاید به جا نبود، را نده. ما همه در ماه یک درآمدی داریم که تا آخر ماه هم خرج می‏ کنیم و معمولاً هم حساب نمی ‏کنیم که چطوری خرج کردیم و هیچ وقت هم خودمان را ملامت نمی ‏کنیم چون خرج نیازهایمان کردیم و خودمان را هم ملامت نمی‏ کنیم؛ اما خدا نکند یک پنجاه هزار تومنی بخواهیم صدقه بدهیم، یا مثلاً می ‏خواستیم ده هزار تومن در ضریح امام رضا علیه السلام بیاندازیم اما حواسمان نبوده پنجاه هزار تومنی انداختیم، تا شش ماه هر وقت یادمان می‏ آید خودمان را ملامت می ‏کنیم. چنین آدمی نباید بدهد چون ظرفش همین است و به چنین آدمی باید گفت: تو بیشتر از ده هزار تومان در ضریح نیانداز. وقتی برای خودت خرج می‏کنی با سخاوت هستی اما وقتی در راه خدا خرج می ‏کنی بعد خودت را ملامت می ­کنی، این به چه درد می ‏خورد؟!

مثلاً آدم از قبل کلی محاسبه کند که افطاری چهار نفر بدهم یا شش نفر بدهم و آنکه مستحق­ تر است را دعوت کنم. خدای متعال سفره انداخته و کافر و مومن از آن می ‏خورند، در حالی ­که ما این سخت گیری ها را می ­کنیم و در آخر هم آدم خود را ملامت می‏ کند که می‏ شد ساده تر از این هم برگزار کرد، چه ضرورتی دارد؟!

ضابطه اش این است که «وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»(اسراء/29) آدم باید در داد و ستد خود مراقب باشد و طوری انفاق کند که ملوم محسور نشود، اگر دیدی خودت را ملامت می ‏کنی، دست نگه دار. از آن طرف هم یک نفر همه مالش را هم در راه خدا بدهد اصلاً خیالش نیست و خودش را ملامت نمی ‏کند. این انسان شرح صدر دارد، البته بحث اولویت ‏ها سر جای خودش است. اولویت در بخشش، ارحام و اهل خانه خود آدم هستند، ولی مومنین همه را به اصطلاح عائله خودشان می‏ بینند. هر مومنی وقتی می‏خواهد دعا کند برای همه دعا می‏کند. هر مومنی وقتی می‏خواهد آرزوی خیر کند برای همه آرزوی خیر می‏کند، باید همه جامعه مومنین عائله همدیگر باشند.

از این آداب برای انفاق فراوان است، قرآن می ­فرماید «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(آل عمران/92) اگر می‏ خواهید به برّ و نیکی برسید و دستتان به خدا برسد باید آن چیزهایی که دوست دارید را در راه خدا بدهید. من نمی ‏گویم دیوار محبت درست نکنید، ولی یک بار در دیوار محبت آدم ببیند کت و شلوار نو گذاشتند، این خیلی بد است که کفشها و لباسهایی که دیگر نمی ‏پوشیم آنجا قرار دهیم. نفت ریخته را نذر امامزاده کردن چه خاصیتی دارد. بهترین ‏‏ها را انفاق کنید، نه آنچه که خودتان به سختی می‏ گیرید. اینها بعضی از آداب است، مثلاً جایی که باید کرامت خرج شود، کرامت خرج شود، یعنی باید نظام انفاق و نظام تباذل مومنین نظام تکریم و عزّت باشد و محبت و ایثار باشد، یعنی خودش به رنج بیفتد که دیگران راحت باشند، حداقلش مواسات و یا «فی اموالهم حق معلوم» باشد. وقتی حق مردم را به آنها می ­دهد، احساس نکند که از مال خودش می ‏دهد، مال خودش نیست.

مرتبة عالی انفاق این است که «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّـهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا»(انسان/8-9)، همه مومنین دائماً از دست خدا می‏ گیرند و به دست خدا بر می‏ گردانند و در این داد و ستد با خدا ممکن است من به یک دستی بدهم و از یک دستی بگیرم، چه فرقی می‏کند، این است که مسئله را حل می‏کند.

تباذل کریمانه و از روی محبت در روابط مالی مومنین

کدام بچه ­ای احساس حقارت می‏کند که خدایا چرا من را این طور اداره کردی که من حقیر شوم و دو سال شیر مادرم را بخورم و بعد هم که به من دندان دادی تا 18 سالگی پدرم جور من را بکشد؟! چون رابطه بر اساس محبت است، منّت نمی­ گذارند و بهترین رابطه است. روابط مومنین هم بر اساس المتحابون فی الله است و تباذل دائمی دارند و همه در راه داد و ستد با خدا هستند. مگر کسی احساس حقارت می‏کند که نزد یک استادی درس یاد می ‏گیرد؟ معمولاً بذل علم کریمانه است و آدم تا آخر افتخار می‏کند که پیش آن آقا درس خوانده و احساس حقارت هم نمی ‏کند.

رابطه مالی هم باید این طوری باشد که ما از یک دست بگیریم و از یک دست بدهیم، در این داد و ستد ممکن است یک موقعی من از رفیقم بگیرم و ممکن است یک موقع رفیقم از من بگیرد، چه فرقی می‏کند، هم آن کسی که مال را در راه خدا خرج می‏کند و هم آن کسی که مال را می ‏گیرد، هردو صواب می‏ برند. کسی که افطاری می ‏دهد و آن که افطاری می ‏خورد، هر دو صواب می ‏برند. در روایات فرموند که وقتی سر سفره مومن دعوتت کردند، برو صواب دارد، شما هم دعوت کن صواب دارد، این دو طرفه است. آیا آن کسی که دعوتش کردند وقتی سر سفره می ‏نشیند بی احترامی به او می ‏شود؟ خیر؛ یکی سفره می ‏اندازد و دعوت می‏کند و یکی هم اجابت می‏کند؛ اجابت و سفره انداختن هر دو صواب دارد.

رابطه که این طوری باشد، هر دو طرفش عبادت است. در این تباذل گاهی من فرش زیر پایم را ندارم، رفیقم می‏ دهد، و گاهی هم من سفره او را پر می‏ کنم. قرآن می­ فرماید «وَ إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا»(نساء/86) وقتی برای شما هدیه آوردند و امکاناتی در اختیارتان گذاشتند، شما هم سعی کنید تلافی کنید و یا لااقل دعا کنید. وقتی یک نفر مال در اختیار من قرار می ‏دهد، من این از دستم می‏آید که او را دعا کنم. این تباذل طرفینی دائمی است. من سحرِ خودم را خرج او می ‏کنم و او هم در روز کار کرده و آخر شب می‏ آید لقمه سفره من را تأمین کند.

رابطه مومنین این طوری است، نه آن کسی که می ‏دهد احساس برتری و شرافت می‏کند و نه آن کسی که می‏ گیرد احساس حقارت می‏کند، مثل فرزندی که دست در جیب پدرش می‏کند و احساس حقارت هم نمی ‏کند و پدری که فرزند را اداره می‏کند و احساس طلبکاری و منت هم ندارد. خدای متعال حدی از روابط بین مومنین را قرار داده که از اختیارات ما خارج است، مثل مادر و فرزند؛ بقیه روابط را خود مومنین باید ایجاد کنند.

حجاب شیطانی جامعه مومنین

این جامعه مومنین یک حجاب دارد و حجابش جامعه شیطانی است و این حجاب باید برداشته شود. در جامعه مومنین روابط این طوری نیست، چون حجاب سقیفه است. بنا بود این طوری شود، اما «وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّـهُ بِهِ أَن يُوصَلَ»(رعد/25) همه آن روابطی که خدا برقرار کرده و همه آن رشته ‏‏ها را قطع می ‏کنند، چون می ‏خواهند یک چیز دیگر جای آن بگذارند، می ‏شود همین که می ‏بینید، به کشورهای آفریقایی انفاق می ‏کنند بعد می ‏بینید مواد فاسد شده را آنجا فرستادند؛ بقیه را بشمارید. به زور اموال مردم را از جیبشان در می ‏آورند و بعد انفاق می ‏کنند، مثل آن که در زمان امام صادق علیه السلام می ‏رفت دزدی می‏ کرد، و می‏ گفت: ده به یک است. دو تا دزدی کردم و دو تا انفاق؛ دو تا گناه کردم اما بیست تا صواب بردم. حضرت فرمودند: یک آیه قرآن را خواندید و یکی را نخواندید قرآن می­ فرماید «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا»(انعام/160)؛ اما آن طرف را نخواندید که فرمود «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»(مائده/27). دستشان در جیب مستضعفان جهان است و بعد انفاق می ‏کنند، زلزله مصنوعی ایجاد می‏کند و مردم میمیرند و بعد هواپیماهای هلال احمر می ‏فرستد.

انفاق در این دنیای شیطنت­آمیز امروز اینطوری است. اصلاً یک رگ راست در دستگاه شیطان نیست، اگر کسی خیال کند در دستگاه شیطان یک رگ راست است و ذره ­ای به او اعتماد کند به همان مقدار از خدا دور شده ­است، چون الله و شیطان دو طرف هستند: ذره ای حسن ظن به شیطان سوء ظن به الله می ‏آورد، ذره ­ای حسن ظن به دستگاه استکبار سوء ظن به دستگاه خدا می ‏آورد؛ یا دستگاه خدا راست است و یا دستگاه شیطان، نمی ‏شود هر دو راست باشد.

امام صادق علیه السلام در حدیثی فرمود که ما آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین در برابر آل ابوسفیان هستیم؛ ما می ‏گویم: خدا و آنها می ‏گویند: شیطان؛ نبی اکرم با ابوسفیان می ‏جنگید، حضرت امیر با معاویه می ‏جنگد، سید الشهداء با یزید می ‏جنگید و فرزندم با سفیانی می ‏جنگد، دعوای تاریخی است و اینها همان جبهه آل ابوسفیان هستند، کسی یک جو خیر در دستگاه کفار بداند، به همان اندازه سوء ظن به الله است و به همان اندازه ایمانش به خدا ضعیف می ‏شود. طاغوت کسی است که در عالم اقامه طغیان می‏کند. مستکبرین جهان اقامه بی خدایی می ‏کنند و همه چیز را به هم ریخته­ اند، نه انفاقها نه ارتباطها و نه هیچ چیز سر جای خودش نیست.

حجاب سقیفه و حجاب ظلمت تمدن جدید، حجاب این مدرنیته و این تمدن جدید، حجاب جامعه دینی است. نمی ‏شود با ولایت امیرالمومنین زندگی کنیم اما این حجاب را برنداریم، باید این حجاب از عالم برداشته شود و برداشته هم می‏ شود. اینهایی که خودشان را مدعی صلح کلی و اسلام رحمانی می ­دانند، شوخی می ‏فرمایند. اینها با هم جمع نمی ‏شود و تا این حجاب نرود آن حقیقت واقع شدنی نیست. اینها یک جهنمی درست کرده ­اند و این جهنم را به رخ ما می ‏کشند. یک مشت آدم بی سواد و غربزده، دهنشان را از غرب  و توسعه غربی و تکنولوژی غربی و رفاه غربی پر می‏ کنند و خالی می ‏کنند. حکایت همان است که دید یک نفر آب از جوی می‏ خورد به او گفت: عقلت کم می‏ شود، گفت: عقل چیست؟! گفت: بخور.

ولایت نبی اکرم، رزق خیر رب برای مومنین

ریشه اینکه این روابط برقرار نمی‏ شود آن دستگاه شیطانی است که در جهان حاکم است و حجاب تحقق روابط مومنین در جامعه ایمانی است. ان شاء الله در مسیر آن امر در حال حرکت هستیم که ان شاء الله برویم به سمتی که این حجاب از روابط جامعه مومنین برداشته شود. قرآن می ­فرماید «وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى»(طه/131) خدای متعال یک رزق خیری برای ما قرار داده است، اما شرطش همین است که چشممان را نسبت به این مظاهر دنیایی اهل کفر ببندیم. یک موقع آدم نگاهش می‏ افتد اما چشمش را بر می ‏دارد، اما یک موقع امتداد نگاه دارد که این امتداد نگاه دل را می ‏برد، گاهی آدم فقط چشم ظاهرش نگاه می‏کند، اما یک موقع چشم سر و چشم دل هر دو امتداد نگاه دارد.

این آیه قرآن می ­فرماید: نگاه خودت را امتداد نده و امتداد نگاه نداشته باش، و منظور هر دو چشم است، چون یک موقع آدم چشم ظاهرش می‏ بیند، اما چشم دلش یک طرف دیگر است و دل سیر است، یک موقع چشم سر می‏ بیند و چشم دل هم می ‏رود و امتداد هم پیدا می‏کند، به دست این و آن نگاه می‏کند. قرآن می ­فرماید دنیا برای آنها در این عالم امتحان شکوفه کرده است، و این فتنه آنهاست، اما نگاهتان را ندوزید، یک رزقی برای شما در نظر گرفتیم و رزق پرورگار تو بهتر است.

رب نبی اکرم در امتداد پرورش او برای مومنین یک رزقی در نظر گرفته است که آن رزق محیط ولایت حضرت است که باطن عالم است. تا چشم ما دنبال این تمدن است به آن نظام اسلامی و به آن تمدن اسلامی نمی ‏رسیم؛ محال است. اگر چشم سر انسان و چشم دل انسان دنبال این شکوفه‏ های دنیایی که برای دیگران ثبت شده رفت، از آن باغستانی که خدا برای مومنین در نظر گرفته و از آن نظام حقیقت محروم می‏ شوند، آن یک رزق خیری است، ولی شرط رسیدن به آن رزق خیر این است که از این فتنه عبور کنید و بتوانید چشمتان را ببندید، اگر بستیم آن رزق خیر پروردگار در انتظار انسان است.

پی ­نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 16

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(3) تفسير القمي، ج‏1، ص: 30

(4) الجعفريات (الأشعثيات)، ص: 231