نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

جلسه سوم ماه رمضان حرم رضوي/ دنیا فرصت همراهی با امام و رسیدن به مقام یقین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 29 خرداد ماه 96 است که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام رضا علیه السلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ بین ما و حقایق این عالم یک حجاب هایی است که باید برداشته بشود. فرصت رفع این حجاب ها هم در عالم دنیاست، چرا که خیلی از این پرده ها در قیامت دیگر برداشته نمی شود. بنابراین اگر کسی در این دنیا به معرفت رسید و پرده ها از او برداشته شد، در آخرت هم سیرش ادامه دارد، ولی اگر در دنیا نرسید و اهل معرفت، توحید، محبت خدای متعال و اهل مشاهده عالم ملکوت و قیامت و عالم آخرت نشد، معلوم نیست که اگر در آخرت هم برود پرده ها برایش کنار برود و با یقین زندگی کند. عده ای این دنیا را همه کاره می دانند و خود را اسیر این عالم خاکی می پندارند اما اگر عظمت و کبریای الهی در قلب انسان ظهور پیدا کند، همه این کائنات از چشم آدم می افتد و محو می شود. آن وقت احساس می کنیم که ما اسیر این عالم کر و کور نیستیم بلکه بنده خدایی هستیم که سمیع است و هرچه می گوییم می شنود. پس ببینید چقدر عالم فرق می کند وقتی پرده ها کنار برود و انسان احساس کند که همه این کائنات هیچی نیست. ما بنده یک خدای حکیم، علیم، مهربان و سمیع هستیم که او بر هر کاری تواناست. راه این هم یک کلمه بیشتر نیست و آن رسیدن به امام است چرا که سرچشمه همه این خیرات و یقین و ایمان، امام است. پس کسی که به نور امام برسد، صاحب یقین و اهل مشاهده عالم ملکوت و باطن عالم می شود. فرصتش هم همین فرصت دنیاست. البته عده ای هم هستند که در این دنیا فقط به خوردن و خوابیدن مشغول هستند که خداوند به پیامبر خود درباره اینها می فرماید: رهایشان کن و بگذار کارشان را بکنند، پس آرزوهایشان لهو آنها می شود و آنها را از هدف بزرگ، از توحید و از امامی که در این عالم آمده تا به او برسی و با او سیر کنی، باز می دارد.

فرصت دنیا برای برداشتن حجاب ها و رسیدن به معرفت خدای متعال

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبِيلا»(اسراء/72)، عرض کردیم که بین ما و حقایق این عالم و بین ما و حضرت حق یک حجاب ها و پرده هایی است که این پرده ها و حجاب ها باید برداشته بشود. فرصت این رفع حجاب و برداشته شدن پرده ها هم در عالم دنیاست. اگر کسی در عالم دنیا محجوب بود و بین او و حقایق حجاب بود، خیلی از این پرده ها در قیامت هم دیگر برداشته نمی شود. البته اگر کسی در مسیر توحید و معرفت خدای متعال قرار گرفت این سیر ادامه دارد، یعنی اینطور نیست که همه معارف و حقایق در دنیا به انسان برسد بلکه موحدین هم خیلی از معارف را در آخرت می اموزند.

در قرآن وقتی خدای متعال بهشت متقین را توضیح می دهد می فرماید: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِن »(محمد/15)، در بهشت متقین یک نهر ها و آب هایی جاری است که هیچ وقت فاسد نمی شود. «وَ أَنْهارٌ مِنْ  لَبَنٍ  لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُه »، در بهشت متقین نهر هایی از شیر جاری است که هیچ وقت طعمش تغییر نمی کند. پس در آن دنیا این جور فساد ها نیست و همه چیز همیشه با نشاط و شاداب است. «وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى» ، در بهشت شان نهر هایی از عسل خالص جاری است، «وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِين » و نهرهایی از خمر هست که آنهایی که از این نهر می نوشند غرق در لذت می شوند. پس در بهشت متقین نهر خمر جاری است و از این نهر می نوشند اما این نهر خماری و کم عقلی و بد عقلی درشان ایجاد نمی کند.

حالا سؤال اینجاست که این نهر خمر که از آن می نوشند و در آن شستشو می کنند، چیست؟ ظاهرش که نهر خمر است ولی در روایتی باطنش را اینطور معنا کرده است «فَإِنَّهُ عِلْمُهُمْ يَتَلَذَّذُ مِنْهُ شِيعَتُهُم »(1)، باطن این نهر خمر علوم ائمه است. یعنی از خمر می خورند ولی در واقع دارند معارف می آشاماند، پس هرچه از این خمر بیشتر می خورند بر معرفت شان به خدای متعال بیشتر افزوده می شود.

بنابراین معرفت ما به خدای متعال اینجا پایان پیدا نمی کند. آنهایی که با امام همراه می شوند و همراه با امام در وادی توحید قدم می زنند، در این دنیا به اندازه ممکن از  علوم و معارف ائمه برخوردار می شوند ولی اصل علوم ائمه در آخرت به مومن می رسد، چرا که این دنیا ظرفش ظرف محدودی است و هرچه هم شما تلاش کنید در ظرف دنیا بیش از یک حدی نمی شود رشد کرد، بقیه رشد ما در وادی معنویت و توحید و در وادی آخرت و  عالم اخرت و بهشت است. بنابراین اگر کسی در این دنیا به معرفت رسید و پرده ها از او برداشته شد، در آخرت هم سیرش ادامه دارد، ولی اگر در دنیا نرسید و اهل معرفت، توحید، محبت خدای متعال و اهل مشاهده عالم ملکوت و قیامت و عالم آخرت نشد، معلوم نیست که اگر در آخرت هم برود پرده ها برایش کنار برود و با یقین زندگی کند!

عده ای در این عالم اسیر این نظام بزرگ مادی هستند. این نظام در جای خودش خیلی نظام بزرگی است تا جایی که بین ما و بعضی از این ستاره ها مثلا می گویند میلیون ها سال نوری فاصله است! اصلا آدم این را نمی فهمد و تصورش را هم نمی تواند بکند و فقط یک محاسبات علمی است. اما این نظام کیهانی به این بزرگی برای بعضی ها حجاب می شود. اتفاقا خیلی وقتها بزرگیش هم موجب می شود که آدم در حجاب و حیرت باشد و با خود بگوید مگر خبری بزرگتر از این عالم هم هست؟! آدمی که چشمش فقط به این دنیاست و احساس می کند قوانین این عالم مادی بر ما حاکم است، یعنی یک روزی به دنیا می اییم و یک روزی از دنیا می رویم و هیچ چیز هم دست خودمان نیست، نتیجه اش این است که خودش را اسیر این دنیا می بینید.

وضعیت آنهایی که به خدا نمی رسند و در این دنیا اهل یقین نمی شوند همینطور است. آنها ماه و خورشید و زمین و آسمان و کهکشان را می بیند، از این طرف هم ذرات را می بیند و پول خورده در جیب خودشان را پیدا می کنند ولی خدا را در این عالم گم کرده اند! این هم خیلی داستان خوشمزه ای است! هم بزرگ ها را می بیند و هم ذرات اتم را پیدا می کند، ولی خدا را گم کرده است و در شک زندگی می کند! آیا واقعا خدایی هست؟! واقعا همه عالم دست خداست، «بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي » و همه نفع و ضرر من دست اوست؟ آیا هرچه در این عالم می گذرد به اراده خدای متعال است؟ البته که همینطور است ولی ادمی که در شک است و حجاب شک دارد و به نور یقین نرسیده، نمی تواند حضور حق را لمس بکند. نتیجه اش این می شود که این آدم در این عالم خودش را اسیر این نظام کور و کر می داند.

احاطه خداوند بر ما

این نظام کیهانی را در با همه وسعتش و آسمان ها و زمین و ستاره ها در نظر بگیرید، اما خدا را حذف کنید. حالا اگر ما اسیر این عالم باشیم و با قوانین آن زندگی کنیم و او بر ما حاکم باشد، آیا این عالم به این وسعتش صدای ما را می شنود و حرف دل ما را می شنود؟! آیا اصلا ما در این عالم دیده می شویم یا یک ذره گمشده ایم مثل یک پر کاه در مقابل یک طوفان؟! ببینید که یک عالم بی شعور کر و کور چقدر اضطراب و حیرت، و ترس و وحشت ایجاد می کند! حالا اگر پرده کنار رفت و عظمت الهی برای انسان ظهور پیدا کرد، به تعبیر امیرالمومنین «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»(2) اگر عظمت و کبریای الهی در قلب انسان ظهور پیدا کند، همه این کائنات از چشم آدم می افتد و محو می شود. آن وقت احساس می کنیم که ما اسیر این عالم کر و کور نیستیم بلکه بنده خدایی هستیم که سمیع است و هرچه می گوییم می شنود، «لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ عِنْدَهُ سَمْعٌ حَاضِر»(3) هر حرفی می زنی یک گوش شنوایی خدا در این عالم گذاشته است.

یک مطلبی را دیروز آقای ملائکی گفتند که خیلی لطیف بود. ایشان نقل کردند که یکی از علما به نظرشان آمد که چطوری می شود امام رضا علیه السلام همه زائرین را بینند و به همه توجه داشته باشند و حرف دل همه را بشنوند! گاهی اینقدر بزرگ است که ما به خاطر بزرگی آن حیرت می کنیم و با خود می گوییم آیا واقعا می شود که در آن واحد، میلیون ها انسان در دنیا به ایشان ملتجی و پنهانده شوند و ایشان هم ببینند و بشنوند. نقل شده که در حالت مکاشفه پرده ای از ایشان کنار رفته بود و ایشان دیده بودند که امام وارد حرم شدند. مردم هم داشتند زیارت و التجاء می کردند. بعد ایشان دیدند که کنار هر زائری یک امام رضا ایستاده بود! یعنی نور امام رضا در همه عالم هست و این خورشید وقتی صبح طلوع می کند میلیون ها خانه و هزاران شهر را با هم روشن می کند و از خانه شما هم کم نمی گذارد.

امام رضا فرمودند: «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم»(4)  امام آن خورشیدی است که طلوع کرده و نه فقط عالم ما بلکه همه کائنات را روشن کرده است؛ یعنی عالم ملائکه هم با نور امام روشن است. خودتان را در مقابل عظمت عالم ببینید. اگر خدای متعال به انسان یقین بدهد و پرده کنار برود، «اللَّهُ  نُورُ السَّماواتِ  وَ الْأَرْض »(نور/35) و عالم برای انسان به نور الهی روشن بشود، او در همه جا حضور حضرت حق را می بیند و می گوید «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم »(حدید/4)، هم در باطن و هم در ظاهر با ماست. «لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْض»(سبأ/3)  به اندازه سنگینی یک ذره از علم الهی پوشیده نیست. می دانید ذره چیست؟ ذره را در لغت اینطوری بیان می کنند و می گویند وقتی خورشید می تابد از روزنه گاهی غبارهایی که دیده نمی شوند در پرتو نور خورشید دیده می شود، به اینها می گویند ذره. به اندازه سنگینی یک ذره از علم خدای متعال در عالم پنهان نیست.

پس ببینید چقدر فرق می کند که پرده ها از جلوی چشم و قلب انسان کنار برود، عالم نورانی بشود و کسی در ظلمت نباشد، انسان حضور حضرت حق را در عالم لمس کند، کبریای الهی را درک بکند و احساس کند که همه عالم در دست اوست و او کاملا به ما توجه دارد و هیچ چیز از او مخفی نیست.

در تسبیحات هر روز ماه رمضان آمده است که هیچ چیز او را از امر دیگر مشغول نمی کند، یعنی آنچه از آسمان نازل می شود و این ملائکه ای که از آسمان نازل می شوند، موجب نمی شود که خدای متعال زمینی ها را نبیند. ما وقتی یک مهمان داریم و یک مهمان بزرگی برایمان می اید همه کوچک ها را فراموش می کنیم اما خدای متعال اینطوری نیست. آسمانی هایی که دارند از آسمان نازل می شوند موجب نمی شود که خدا آن ذره و آن دانه و بذری را که دارد در زمین کاشته می شود و فرو می رود نبیند. او هم جبرئیل را می بیند و هم آن دانه گندمی که در زمین است. هم رب جبرئیل است و هم رب آن دانه گندم. در نقل است که حضرت فرمودند: در غار حرا وقتی جبرئیل در آن سیمای واقعی اش ظاهر شد شرق و غرب عالم را پر کرده بود. اما آن موجود با آن عظمت موجب نمی شود که خدای متعال یک مورچه را فراموش کند. مورچه ها را هم او اداره می کند و اینطوری نیست که مثلا مورچه ها یک خدای دیگری داشته باشند.

یک مطلبی در حدیث نقل شده که من نرسیدم سندش را بررسی کنم. جناب یوسف در زندان وقتی برای آن زندانی تعبیر خواب کرد، به یکی شان فرمود: تو می روی و آزاد می شوی و بعد هم ساقی دربار می شوی. بعد گفت: وقتی رفتی پیش عزیز مصر بگو یک زندانی فراموش شده ای هم در زندان است و اصلا از او غفلت شده است. نقل شده که جبرئیل آمدند و فرمودند: جناب یوسف نگاه کنید ته دریا را و زیر آن سنگ را ببینید. جناب یوسف دیدند که در ته دریا یک کرمی یک برگی در دهان دارد و مشغول تغذیه است. بعد جبرئیل فرمود: یوسف، چه کسی این کرم را زیر سنگ و در ته دریا دارد اداره می کند و روزیش را می دهد؟! آیا خیال کردی که خدای متعال تو را فراموش کرده است؟!

پس ببینید چقدر عالم فرق می کند وقتی پرده ها کنار برود و انسان احساس کند که همه این کائنات هیچی نیست. ما بنده یک خدای حکیم، علیم، مهربان و سمیع هستیم که او بر هر کاری تواناست «إِنَّكَ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِير»(آل عمران/26)، همچنین مجیب هم هست یعنی هرچه بخواهید اجابت می کند، قریب هم است یعنی نزدیک به ماست. حالا ببینید چقدر تفاوت می کند که آدم سر و کارش با چوب و سنگ و خرما و خورشید و این پدیده ها باشد یا سر و کارش با خدای متعال باشد!

اگر کسی در این دنیا نتوانست پرده ها را کنار بزند و به یقین برسد، موحد بشود و حضور حضرت حق را درک کند، آیا اگر در جهنم رفت اهل یقین می شود؟! اینطوری نیست چرا که «كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون »(مطففین/15)، اینها در قیامت هم در پرده هستند. حجاب ها و پرده ها باید الان برداشته بشو و ما در دنیا باید به یقین برسیم. اگر کسی به رزق یقین رسید این یقین در آخرت کامل می شود چون یقین خودش مقاماتی دارد.

دعای بیستم صحیفه سجادیه که به مکارم الاخلاق معروف شده را حتما خوانده اید. خیلی دعای فوق العاده ای است و توصیه شده در حرم امام رضا علیه السلام حتما خوانده شود. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَان » خدایا ایمان من را به مرتبه کاملترین ایمان ها برسان «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِين » و یقین من را پر فضیلت ترین و پر بار ترین یقین ها قرار بده. پس ببینید اگر کسی به یقین رسید این یقین کمال پیدا می کند. یقین درجاتی دارد ولی از این دنیا آدم باید وارد وادی یقین بشود. پس اگر کسی در این دنیا وارد وادی یقین نشد معلوم نیست شک و حیرت هایش در آن عالم برداشته بشود.

راه رسیدن به همه خیرات

راه این هم یک کلمه بیشتر نیست. سرچشمه همه این خیرات و یقین و ایمان، امام است. در زیارت جامعه آمده است که «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه »، هر خیری یاد بشود امام اصل و فرع اوست. پس همه اینها وقتی برای انسان حاصل می شود که انسان به امام برسد. اگر انسان به امام خودش رسید پرده ها کنار رفت و نور امام در قلب انسان ظاهر شد همه اینها فرع بر اوست. اگر به امام رسیدید صاحب یقین و ایمان و اسرار می شوید، چرا که امام سر الله است؛ در روایت آمده است که «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سِرَّ اللَّه ». کسی به امام رسید به اسرار عالم راه پیدا می کند و اهل یقین و مشاهده ملکوت می شود.

در قرآن داستان حضرت ابراهیم خلیل را توضیح می دهد که به یقین رسیدند. در این داستان آمده است که ابراهیم خلیل ستاره را دید و گفت: «هذا رَبِّي »(انعام/76)، ماه را دید و گفت: هذا ربی، اما وقتی اینها غروب کردند فرمود: اینها به درد نمی خورند! شاید سیر باطنیش همین است که در بعضی روایات آمده حضرت در سیر خودشان انوار ائمه را مشاهده کردند. پس کسی که به نور امام برسد، صاحب یقین و اهل مشاهده عالم ملکوت و باطن عالم می شود. فرصتش هم همین فرصت دنیاست.

غفلت انسان از امام و نتیجه آن

بنابراین انسان در این دنیا می تواند فقط به خوردن و خوابیدن مشغول باشد. به تعبیر قرآن «ذَرْهُمْ  يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون »(حجر/3)، پیامبر ما یک عده را رهایشان کن و بگذار بخورند و بخوابند! در بعضی از آیات تعبیر از این هم تندتر است و می فرماید: «وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعام »(محمد/12) ، مثل چهار پاها می خورند و شاید از خوردن و امثال آن از ما بیشتر لذت می برند. در این آیه ای که خواندم خدای متعال می فرماید: پیامبر ما رهایشان کن، بگذار بخورند و متمتع باشند و آرزوهایشان آنها را غافل کند. لهو هم یعنی آن چیزی که مانع توجه به امور مهم می شود.

در سوره منافقون خداوند دستور می دهد که «يا أَيُّهَا الَّذِينَ  آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ  أَمْوالُكُمْ  وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(منافقون/9)، مال و فرزندتان لهوتان نشود و شما را از ذکر الله غافل نکند، ذکرالله هم یعنی امام. پس معنای آیه اینگونه می شود: زن و بچه تان شما را از امام مشغول نکند و حواستان پرت نشود. در این آیه هم خداوند می فرماید بگذار اینها بخورند و بیاشامند و متمتع باشند و آمال و آرزوهایشان لهو آنها بشود. امام در دنیا آمده است اما این مشغول خوردن است، بخورد اشکال ندارد! در ماه رمضان این همه رزق وجود دارد اما آقا رزقش را این قرار داده که روزه بخورد، خب بخور چه کارت کنم! این همه خوردی چی شد که ماه رمضان هم می خوری؟! به قول علامه محمد تقی جعفری می فرمودند: یک عده ای روز قیامت وقتی می خواهند گزارش بدهند می گویند: ما دو هزار تا مرغ خوردیم! خب الحمدلله یکیش را خوردید چه شد که حالا دو هزار تا خوردید؟!  

«وَ يُلْهِهِمُ  الْأَمَل »، بگذار آرزوهایشان لهو آنها بشود و غافلشان کند. کنار امام نشسته اما مشغول خوردن است، چه اشکال دارد بگذار بخورد! می شود بیایی در حرم امام و وادی ولایت امام و آنجا هم بخوری. بهشتی ها هم می خورند، در همین دنیا یک عده ای وسط بهشت اند و می خورند. در حرم امیرالمومنین سفره ها پهن است منتها مائده هایش از این خوردنی ها نیست که غفلت و سنگینی بیاورد. حتی در روایت هست که نعمت های بهشتی که می خورید دفع ندارد چرا که همه اش نور است.

این دنیا اینطوری است دیگر، آدم می خورد یک جور بدبخت است نخورد هم یک جور دیگر! البته این را هم خدا گذاشته که ما عجز خودمان را بفهمیم. به نظرم در علل الشرایع حضرت فرمود: آدم وقتی برای تخلی می رود یک ملکی است که موکل است سر آدم را پایین بیاورد تا انسان بفهمد چه کاره است و یک خرده از خدا خجالت بکشد و انقدر گردن فرازی نکند! اما در عالم آخرت اینطوری نیست و اینها برداشته می شود. انسان بهترین طعام های بهشتی را می خورد و هیچ دفعی ندارد. اگر هم دفع بشود به صورت عرق معطر است.

حالا یک عده ای وارد بهشت امیرالمومنین می شوند و برایشان سفره پهن می شود و برای مثال حضرت خطبه شقشقیه و خطب توحیدی شان را برای آنها معنا می کنند، این می شود «مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ». سر سفره می خورد و هیچ دفع هم ندارد چرا که همه اش سبکبالی و نور است. در روایات است که آنهایی که به زیارت امام حسین علیه السلام می روند روز قیامت «عَلَى مَوَائِدِ النُّور»(5) سر سفره می نشینند اما مائده نور است. آدم وقتی نمی فهمد می گوید مگر نور هم خوردنی است؟!

در احوالات یکی از علما می دیدم که در حرم امیرالمومنین در ماه رمضان زیارت امین الله می خواندند و رسیده بودند به این نقطه که «مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ»، بعد در روز ماه رمضان سفره ای برایشان پهن شده بود و ایشان هم مفصل خورده بودند! هم می خوردند و هم می دانستند این خوردن روزه شان را باطل نمی کند، چرا که می دانستند آنی که گفتند امساک کن این نیست و چیز دیگری است. اگر دستتان به این سفره امیرالمومنین که در حرمش پهن است رسید تا می توانید بخورید چرا که این مبطل روزه نیست.

پس اگر کسی به امام رسید همه اینها حل می شود. یک عده ای مشغول اند و قرآن می فرماید: «ذَرْهُمْ  يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون »، رهایشان کن و بگذار کارشان را بکنند، پس آرزوهایشان لهو آنها می شود و آنها را از هدف بزرگ، از توحید و از امامی که در این عالم آمده تا به او برسی و با او سیر کنی، باز می دارد. امام برای چه در این عالم آمده و پایش را اینجا گذاشته است؟ امیرالمومنین چه کار دارد با این عالم خاکی جز این که بیاید و پایش را بگذارد و ما را شفاعت کند و دست مان را بگیرد و ببرد. «فَسَوْفَ يَعْلَمُون »، بعدا می فهمند چه خسارتی کردند!

استفاده از دنیا برای رسیدن به یقین و نعمت حقیقی

خلاصه فرصت دنیا فرصت کمی است، پس نباید بگذاریم اموال ما لهو ما بشود و ما را غافل کند. این جمله نورانی دعای ابوحمزه در خاطر مبارکتان هست «وَ أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَك»، خدایا تو که پرده نداری! چه چیزی می تواند پرده خدا باشد؟! اصلا مگر چیزی می تواند حجاب خدای متعال بشود؟! خدای متعال در همه عالم حاضر است، بلکه همه عالم به حضور او حاضرند، «هُوَ الْأَوَّلُ  وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن »(حدید/3). «أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِك»  خدایا تو که پرده نداری پس این حجابها چیست؟ «إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَال»، آرزوهای انسان حجاب انسان می شود و نمی گذارد خدا را ببیند. فرمود: «ذَرْهُمْ  يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» ، لذا بگذار این آرزوهای شان آنها را غافل کند و لغوشان بشود. آیا این درست است که در جوار خدای متعال آدم مشغول به خوردن بشود!

در احوالات یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری نقل شده شاید میرزای شیرازی بوده _ الان دقیق در خاطرم نیست _ که ایشان کرسی درسی داشتند و در شهر خودشان استاد، مدرس و مرجع بودند، پس آمدند نجف و در درس شیخ انصاری شرکت کردند. مرحوم شیخ انصاری دو تا درس داشتند یک درس عمومی و یک درس برای خواص شاگردانش داشتند. ایشان رفتند در این درس اما دیدند نه فقط حرف های شیخ خیلی بالاست بلکه حرفهای مرحوم شیخ را هم نمی فهمند. خیلی بهشان برخورد و رفتند محضر حضرت امیر و عرض کردند: آقا من مرجعیت و همه چیز را رها کردم و آمدم شاگردی کنم، یک کاری کنید بفهمم!

نقل شده این شاگرد در خواب دیدند که وجود مقدس امیرالمومنین یک ظرف آش به او دادند و ایشان هم فورا آن را سر کشیدند و حواسشان از خود حضرت پرت شد. بعد نگاه کردند دیدند مرحوم شیخ انصاری پشت سر حضرت است و حضرت امیر هم یک قدح از این آش به ایشان دادند اما شیخ محو جمال امیرالمومنین بود و گاهی هم از باب این که این سفره امیرالمومنین و لطف حضرت است یک قاشق میل می فرمود. صبح رفتند سر درس و دیدند خوب می فهمند، بعد که می خواستند بروند مرحوم شیخ در گوششان گفتند فلانی حضرت به آدم آش می دهد آدم از حضرت غافل نمی شود!

دیدید وقتی از راه می آیید بچه سوغاتیش را می گیرد و می رود و دیگر کاری با پدر و مادرش ندارد، ما هم اینطوری هستیم. خدای متعال این امکانات را به ما داده که به او برسیم اما ما امکانات را می گیریم و می رویم مشغول بازی می شویم «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(حدید/20). یک موقع با عروسک بازی یک موقع با عروسی، یک موقع با تیله بازی یک موقع با کره زمین. خدای متعال این امکانات را به ما داده «ذَرْهُمْ  يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون » و یک روزی انسان می فهمد که چه خسارتی کرده است. پس فرصت رفع این حجب و پرده ها، رسیدن به یقین، رسیدن به محضر خدای متعال و احساس قرب الهی و اینکه در محضر خدا هستیم، در این دنیاست.

این آیه قرآن را ببینید: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»(قرآن/24) ، نمی داند که خدا می بیند؟! این آیه دو جور معنا می شود، یک جورش تهدید است، یعنی این آدمی که گناه می کند نمی داند که خدا او را می بیند؟! ولی یک معنای دیگر هم شاید بشود کرد و آن این است که ما دیده می شویم و خدا ما را می بیند، ما در محضر خداییم و اینطور نیست که در یک عالم کور و کر باشیم که مثل یک پر کاه رها شده باشیم! ما در محضر خدا هستیم و خدا ما را می بیند، دائم تحت نظری هستیم و حواس او به ما هست، خداوند هوای ما را دارد و متوجه ماست.

حالا آدم می تواند در همین فرصت کوتاه دنیا که ده سال یا پنجاه سال بارش را ببندد. در نقل است که حضرت نوح نهصد و پنجاه سال فقط نبوت و پیغمبری کردند و عمر ایشان را هم تا دو هزار و پانصد سال گفته اند. وقتی موقع قبض روح ایشان شد ملک الموت تشریف آوردند و گفتند آمدم تا شما را قبض روح کنم. حضرت نوح فرمود: اجازه هست بروم و در سایه بنشینم؟ فرمود: بله انقدر فرصت دارید که بروید و در سایه بنشینید! بعضی وقتها اینقدر هم مهلت نمی دهند. روایت را دیدید گاهی یک چشمش باز است و یک چشمش بسته، یعنی به او مهلت ندادند که آن چشمش را هم ببندد.

حضرت نوح رفت در سایه نشست، بعد از او سوال شد که عمر دنیا را چقدر دیدید؟ فرمود به اندازه همین از آفتاب به سایه آمدن! واقعا دو هزار و پانصد سال همینقدر است. این که امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرمایند: «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَة»(6)، یک ایام کوتاهی را صبر کردن باعث یک راحتی طولانی می شود، همین است.

پس می شود که انسان در این دنیا از ذکر خدای متعال غافل نشود. اگر از ذکر خدای متعال غافل نشد پرده ها کنار می رود و انسان می بینید که او را سر سفره ارزاق معنوی دعوت کرده اند. ما را دعوت به یقین و ایمان کردند و اینها رزق ماست. ما از این رزقها غافل هستیم و به رزقهای دیگر مشغولیم.

در روایات مکرر آمده که نعیم حقیقی در دنیا امام است. خدای متعال این نعمت را فرستاده «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ»(انفطار/13) و اگر کسی جزء ابرار شد وسط بهشت ولایت امام است. اینها الآن وسط بهشت ولایت هستند، البته عالم آخرت هم سر جای خودش باقی است. پس می شود انسان در این فرصت دنیا وسط بهشت باشد یا اینکه وسط جهنم باشد. «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين »(توبه/49)، جهنم کافرین را احاطه کرده است. پس فرصت دنیا خیلی فرصت مغتنمی است.

حضرت فرمود: باقی مانده عمر شما اصلا قابل قیمت گذاری نیست، چون در همین باقیمانده می شود آدم خیلی کارها بکند و به وادی توحید برگردد. توبه یعنی همین دیگر، توبه که لفظ نیست! مثل اینکه ما می خواستیم برویم مشهد امام رضا علیه السلام اما اشتباهی به طرف شهر دیگری رفتیم، اما وقتی در راه علامت را می بینیم می فهمیم اشتباه رفتیم و بر می گردیم. توبه یعنی مسیر فرمان را برگرداندن به طرف مشهد. اگر گفتی استغفرالله اما در جاده همان شهر رفتی که به مشهد نمی رسی! استغفرالله لازم است ولی آدم باید برگردد و فرمانش را برگرداند. اگر انسان در این دنیا راه توحید و ایمان و یقین و معرفت امام را طی نکرده، «ذَرْهُمْ  يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا» و مشغول بوده به دنیا بوده و سر سفره دنیا نشسته بوده، توبه این است که مسیرش را به سمت خدای متعال برگرداند به سمت خدای متعال.

ان شاء الله در روزهای آینده عرض می کنم که موانع بین ما و خدای متعال چیست و اینها چطوری برداشته می شود؟ چه کار بکنیم این موانع برداشته بشود و چطوری انسان به حقایق این عالم برسد؟ این مطالب در قرآن و در روایات ائمه خوب توضیح داده شده است. آنها اسرار را برای ما گفته اند و سفره را پهن کرده اند منتها ما سر سفره ائمه نمی نشینیم. حضرت فرمود: قرآن معدوه الله است یعنی سفره خداست که پهن کردند، پس از این سفره غافل نشوید.

پی نوشت ها:

(1) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 573

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(3) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص: 621

(4) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 218

(5) كامل الزيارات، النص، ص: 135

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 304