نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه آخر شبهاي ماه رمضان حسينيه حق شناس/ سلوک با دعای ابوحمزه/ محبت خدای متعال نسبت به بندگان در عین بی نیازی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 15 خرداد ماه 96 است که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حسینیه آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ وقتی انسان می بیند راه سخت و طاقت فرسایی پیش رو دارد و جز به عنایت و لطف خداوند نمی تواند در این مسیر گام بردارد، شروع می کند به حمد پروردگار. خدایا تو را حمد می گویم که مرا دعوت کردی و بعد از آن هم خودت اجابت کردی. چون ما بدون اذن خداوند توانایی هیچ کاری را نداریم. ثناگوی خدایی هستم که وقتی به در خانه او رفتیم و اظهار فقر و نیاز کردیم، آن را به من اعطا کرد و نیازم را جواب داد اما زمانی که او می خواست از من قرض بگیرد بخل ورزیدم. منظور از اصطلاح قرض دادن این است که همه آنچه که از نعمت ها و امکانات خداوند در اختیار ما گذاشته امانت است و باید آن ها را به حق تعالی پس بدهیم. حمد و سپاس بیکران من برای پروردگاری که در هر زمان و مکان و جایی که باشیم می توانم او را بخوانم، از او درخواست کنم و او هم بدون شک مرا اجابت خواهد کرد. در پایان این فراز امام می فرماید خدایی را حمد می کنم که پیوسته برایم پیام مهر و محبت می فرستد و مرا مورد عنایت و لطف خودش قرار می دهد باوجود اینکه او از توجه ما کاملا بی نیاز است. پس من هم در هر حال او را سپاس می گویم و به غیر او امیدی ندارم و دل نمی بندم.

تهذیب نفس به وسیله دعا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «اَلْحَمْدُ للهِ الَّذي اَدْعوُهُ فَيجيبُني وَ اِنْ كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يدْعوُني وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذي اَسْئَلُهُ فَيعْطيني وَاِنْ كُنْتُ بَخيلاً حينَ يسْتَقْرِضُني وَالْحَمْدُ للهِ الَّذي اُناديهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتي وَاَخْلوُ بِهِ حَيثُ شِئْتُ لِسِرِّي بِغَيرِ شَفيـع فَيقْضي لي حاجَتي اَلْحَمْدُللهِ الَّذي لا اَدْعُو غَيرَهُ وَلَوْ دَعَوْتُ غَيرَهُ لَمْ يسْتَجِبْ لي دُعآئي وَالْحَمْدُ للهِ الَّذي لا اَرْجُو غَيرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَيرَهُ لاَ خْلَفَ رَجآئي وَالْحَمْدُ للهِ الَّذي وَكَلَني اِلَيهِ فَاَكْرَمَني وَلَمْ يكِلْني اِلَي النّاسِ فَيهينُوني وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذي تَحَبَّبَ اِلَي وَهُوَ غَنِي عَنّي». در این فراز از دعا حضرت ما را به یک درکی از جمال و نعمت های الهی می رسانند و نتیجه درک خاص، حمدهای خاصی است که برای انسان پیدا می شود.

دعا یک برنامه سلوکی است که به واسطه آن حضرت ما را سیر می دهند و احوالاتمان را تهذیب می کنند. تربیت شروع دعا از توجه به حضرت حق و الوهیت او، بریدن از غیر و رو آوردن به حضرت حق بود و توجه به حکمت و عزت و عظمت و جلال الهی که نتیجه اش یک خشیتی است که در انسان پیدا می شود. «الهی لا تُؤدِّبنِی بِعُقُوبَتِكْ وَلا تَمْكُرْ بِی فِی حِیلَتِكْ» خدایا با عقوبتت ما را تربیت نکن، در حائل شدن بین ما و تعلقات مان، بین ما و اهدافمان و آن چیزهایی که ما را از تو دور می کند، با ما مکر نکن. ما بفهمیم چرا این حوادث برای ما پیش می آیند و تدبیر تو را بفهمیم تا بتوانیم تحمل کنیم.

چون آدم درباره آن چیزهایی که از آن آگاهی ندارد، معمولا نمی تواند صبر کند «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى  ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»(کهف/۶٨) موسای کلیم که نمی فهمد جناب خضر چرا کشتی را سوراخ می کند. چطور تحمل کند؟ حتما درگیر می شود. حالا خدای متعال وقتی کشتی ما را سوراخ میکند، اگر متوجه نشویم ممکن است در دلمان با او درگیر بشویم که چرا حالا کشتی ما را سوراخ می کنی؟ ما چه گناهی کردیم؟ بناست ما را در این دریا غرق کند ولی اگر انسان بفهمد که خدای متعال چه می کند حتما در همه سختی ها پای خدای متعال می ایستد و خدا را شکر می کند.

این آغاز دعا بود و توجه به این که ما باید به سمت خدای متعال حرکت کنیم تا به همه خوبی ها برسیم و از همه بدی ها جدا بشویم و این جز با خدای متعال ممکن نیست. توجه به ضعف های ما، توجه به آن راه های طولانی ای که باید برویم و موجب می شود که ما خدای متعال را صدا بزنیم و تا نفس داریم بگوییم «یا رب» بعد از این که این اتفاق افتاد خدای متعال لطف می کند و بنده احساس می کند که خداوند در قرب اوست و او شروع کرده است. البته اصلا ما شروع نکردیم «بِکَ عَرَفتُکَ» ما که تا حالا خیال می کردیم راه افتاده ایم، باید این راه طولانی را برویم و این راه طولانی همراه با تأدیب ها و حائل شدن ها و سختی فراوان است.

دوری راه را می دیدیم، مشکلات راه را می دیدیم و فریادمان بلند می شد که «یا رب» احساس می کنیم که نه اینطوری ها نیست و او شروع کرده «بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إلَيْكَ» ما نیستیم که نصف شب آمدیم، او ما را بیدار کرده، او دل ما را گرم کرده، او خواب را از ما برداشته، او به ما لذت انس و مناجات را چشانده که سحرها بیدار بشویم و با خودش صحبت کنیم؛ تو من را دلالت کردی به سوی خودت، بالاتر از آن تو من را صدا زدی و دعوت کردی، تو من را خواندی، «وَ لُولا أنْتَ لم أدْرِ مَا أنْت» خدایا اگر من تو را می شناسم، خودت هستی که همه موانع راه را برداشتی.

دعوت از جانب او

وقتی انسان به اینجا رسید، احساس می کند، منی که آمدم و خیال می کردم که خودم راه افتادم و از سختی ها دارم صحبت می کنم، او من را صدا زده و من با دعوت او آمدم. بعد هم وقتی به این جا می رسد احساس می کند حالا من آمدم دعوت او را اجابت کردم و وقتی دعوت را اجابت کردم و به سوی او آمدم، دربار الهی سرشار از اجابت است.

این احساس وقتی در انسان پیدا می شود شروع می کند به حمد کردن «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِي» آن خدایی را شکر می کنم که به من اجازه داد صدایش بزنم. اگر او دلالت و دعوت نکرده بود، ما باید بازیچه های خودمان را صدا بزنیم و مشغول به دنیای خودمان باشیم، این که من خلوت کنم با خدای متعال، با آن خدای کریم، با آن خدایی که عظمتش همه هستی را خاشع کرده، مقابل او بایستم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ» این که من دارم او را می خوانم، نقطه آغاز از اوست. او من را صدا زده که من او را می خوانم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ» من او را می خوانم و حمد می کنم اما این خواندن من شروعش از اوست وگرنه من نمی توانم خدا را بخوانم. در همین دعاهای ماه رمضان و در روایات به طور مکرر آمده، خدایا تو اجازه دعا کردن را به من دادی و من دارم دعا می کنم و الا بنده که نمی تواند دعا کند «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِي».

حمد دوم برای این که من صدا می زنم و او اجابت می کند. یک موقع فقط به ما اجازه می داد او را صدا بزنیم، اگر اجابتی هم در کار نبود فقط به ما اجازه می داد که با او خلوت کنیم و انس بگیریم. خواسته هایمان را بگوییم چون خودمان نیاز به حمد داشتیم. دوم این است که وقتی این خواسته ها را می گویی بی جواب نمی ماند. «فَيُجِيبُنِي».

کندی در اجابت

حمد سوم «وَ اِنْ كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يدْعوُني» من خیلی دیر آمدم وگرنه این دعوت که از الان نیست. خدای متعال این پیغمبر گرامی را فرستاده و ما را دعوت کرده است «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ». در احوالات مرحوم میرزا شیخ رجبعلی خیاط آمده که ایشان اهل مراقبه بودند. زیارت کوتاهی از امام رضا علیه السلام نقل شده که بعد از هر نماز وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله را با او زیارت کنید، ایشان آن را می خواندند. زیارت کوتاهی است و مرحوم محدث قمی هم در زیارت روز شنبه وجود مقدس نبی اکرم، بعد از زیارت این را ذکر می کنند.

می گویند: من همیشه قبل از زیارت این قسمت را می خوانم اما ورودش بعد از نمازهای واجب است. از امام رضا نقل شده که بعد از نمازهای واجب اینطوری به حضرت سلام بدهید. مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط در سن بیست و پنج سالگی بودند که این زیارت را خواندند، زیارت کردند و بدون پرده حضرت جوابشان را دادند. تا حالا کجا بودید؟ فلانی چرا دیر آمدی؟ بنابراین ما را صدا زدند. «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً»(احزاب/۴۶).

حضرت تک تک ما را از طرف خدا دارد دعوت می کند. این وجود مقدس آن قدر دعوتش گسترده است که هیچ کدام ما از نگاه حضرت پنهان نیستیم. تک تک ما را جدا جدا به سمت خدای متعال دعوت می کند. دعوت کننده وجود مقدس نبی اکرم است و از طرف خدای متعال، حالا ما آمدیم، بنده ای که نصف شب پا شده و سر و صدا کرده بعد رسیده به این که آقا چرا این قدر سر و صدا می کنی «بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْكَ» او تو را دعوت کرده که پا شدی مناجات می کنی، آن وقت به این حمدها می رسد که خدایا تو را حمد می کنم که اجازه این را دادی با تو خلوت کنم و حرف بزنم و بخوانم.

بالاتر این که وقتی از تو می خواهم تو اجابت می کنی. سوم این که من دیر آمدم، تو که من را صدا زدی من تا به خودم بیایم جوانی و همه فرصت هایم از دست رفت «وَ اِنْ كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يدْعوُني» موقعی که خداوند ما را صدا می زد، خیلی کند اجابت کردیم. ما که هر دعوتی می آید با سر می دویم، در ذیل همین دعا ملاحظه فرمودید «أَنَا الَّذِی حِینَ بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَیْهَا أَسْعَی» خدایا وقتی به من بشارت دادند که یک بساط شیطنت و معصیتی پهن است، این را بشارت تلقی کردم و با همه توان به سمتش رفتم. آن وقت این انسانی که به سرعت همه را اجابت می کند، هر دعوتی از هر طرفی می آید را اجابت می کند و سبک بال است، در دعوت خدای متعال کندی کرده است. خب قاعدتا باید در اجابت من هم کندی بشود ولی نه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ» خدای متعال این پیامبرش را فرستاده تا او بیاید. من سالها دیر آمدم ولی حالا که آمدم می گویم: یا الله! جوابش حاضر است. «لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيدٌ» حالا خدا را حمد می کنم. خدایا تو را حمد می کنم که من را بیدار کردی بیایم و تو را بخوانم.

به جای این که بت ها و آنهایی که تا حالا بهشان دل بسته بودم را صدا بزنم، تو را صدا بزنم. بعد هم نه فقط به من اجازه صدا زدن دادی بلکه بلافاصله جواب هم می دهی. کسی که «وَ اِنْ كُنْتُ بَطيـئاً حينَ يدْعوُني» وقتی که او دعوت می کرد من خیلی کند اجابت کردم و دیر آمدم.

البته یک عده ای این دعوت ها را با سر اجابت می کنند. یک موقعی دعوت امام حسین علیه السلام به ما رسیده و اجابت هم کردیم. در زیارت اول ماه رجب هست، «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ  إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي عِنْدَ اسْتِغَاثَتِكَ وَ لِسَانِي عِنْدَ اسْتِنْصَارِكَ» اگر بدنم اجابت نکرد و زبانم جواب نداد، لکن «فَقَدْ أَجَابَکَ قَلْبِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی» آن صحنه را دیدم و شنیدم و قلبم هم اجابت کرده ولی کند است. آنهایی که تند اجابت کردند پیش روی سیدالشهداء شهید شدند پس ببینید کندی چقدر آدم را عقب می اندازد.

حالا انسانی که احساس می کند خدای متعال او را صدا زده و او در اجابت این خدا دیر جواب داده، شرمنده خدای متعال است. خدایی را حمد می کنم که با وجود این که من دیر جواب دادم ولی او بساط دعوتش را جمع نکرد و اجازه داد من وارد بشوم و او را بخوانم. بعد هم که او را می خوانم به سرعت اجابت بکند. «اَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئا حِینَ یَدْعُونِی» همین که دعا از بنده حاصل شد، اجابت کنارش است.

قرض دادن به خداوند

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِی» خدای متعال را حمد می کنم که به من اجازه سوال کردن از خودش را داد، تا فقر خودم را ببرم در خانه او و سائل بشوم. وقتی هم که سائل می شوم، فقرم را اظهار می کنم. «فَیُعْطِینِی» آن فقر من را پر کرده و به من عطا می کند، «وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلا حِینَ یَسْتَقْرِضُنِی» و الا آن موقعی که او از من استقراض می کرد، من بخل می ورزیدم. خدای متعال همه امکانات را به ما داده بعد این امکانات را از ما استقراض کرده است. فرموده: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»(بقره/٢۴۵) این قرض هم فقط قرض در اموال نیست بلکه همه امکاناتی است که خدای متعال به ما داده و بعد از این که این امکانات را به ما بخشیده، می گوید کی امکانات را به من قرض می دهد؟ خب این باب قرضی که خدای متعال با خودش باز کرده چه بابی است؟

دوتا نکته در اینجا وجود دارد: نکته اول این هست که این امکاناتی که خدای متعال به ما داده اگر پیش ما بماند، نابود می شود «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ» هرچه را ما نگه بداریم، آبرو و مال و قدرت و موقعیت و هرچه را که برای خودمان نگه بداریم، نابود می شود. ما نمی توانیم چیزی را نگه بداریم چون خودمان هم فانی هستیم، راه بقایش یک چیز بیشتر نیست و آن هم این است که ما این را به خدای متعال برگردانیم «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»(نحل/٩۶) آنی که در محضر خداست باقی و چیزی که پیش ماست فانی می شود. جان و مال و آبرو را اگر به خدا برگردانیم، باقی می ماند.

خدای متعال برای این که این امکاناتی که به ما داده تلف نشود و به دست شیطان نیافتد، آن را از ما خواسته و گفته به من برگردانید یا به تعبیر بهتر به من قرض بدهید. یک تعبیری از امیرالمومنین در نهج البلاغه نقل شده که حضرت فرمودند: خیال نکنید این کسی که از شما قرض می خواهد، محتاج است «وَ اسْتَقْرَضَکُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ» اگر می گوید دین من را یاری کنید، خیال نکنید عاجز است «اسْتَنْصَرَکُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ»(1) همه آسمان ها و زمین صد درصد لشکر او هستند.

حالا این موجود هیچ یعنی انسان را به حساب آورده و گفته «إِنْ تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرْکُمْ»(محمد/٧) شما خدا را کمک کنید. آیا خدای متعال محتاج به کمک ماست؟ خدای متعال احتیاج به قرض از ما دارد؟ پس چرا با این تعبیر فرموده که «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»(بقره/٢۴۵) کی به خدای متعال قرض می دهد؟

یک نکته اش این است که ما قدرت نگهداری امکاناتی که داده را نداریم. خدای متعال هم نگه می دارد و هم دو چندان می کند. فرمود: این یک دانه ای که به خدا برمی گردانیم، مثل یک حبه ای است که روی زمین می اندازید. چطور ملائکه من کار می کنند، ربوبیت من اثر می گذارد و این یک دانه می شود هفت تا خوشه و هر خوشه ای صد تا دانه یا بیشتر می دهد، شما اگر به من برگرداندید هم به همین شکل است. «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ»(بقره/٢۶١) برای کسانی که بخواهد، بیش از اینها بهشان عنایت می کند.

پس این استقراض برای این امکانی که خدای متعال به ما داده را به سوی او برگردانیم و در این صورت برای ما ثبت می شود. این را به ما داده و هیچ وقت از ما نمی گیرد بلکه استقراض می کند. می تواند سلب بکند چون ملک خودش است. وقتی خدای متعال چیزی را به ما می دهد، از ملک خودش خارج نمی شود که بگوید حالا شد ملک دیگری و تصرف جائرانه است. هرچی به ما می دهد، ملک حقیقی خودش است. «لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ»(بقره/٢٨۴) ما را مالک فرض کرده ولی همین که به ما داد، دیگر از ما پس نمی گیرد. می فرماید به من قرض بدهید. حالا یا قرض می دهیم یا قرض نمی دهیم. اگر قرض ندادیم که نابود می شود و از ما پس نمی گیرد تا فانی می شود. اگر قرض دادیم «فَیُضاعِفهُ» خدای متعال هفتصد برابر را بیشتر می کند و به ما برمیگرداند و این یک نکته استقراض است.

رشد انسان در این داد و ستد

نکته دوم که از نکته اول مهم تر است این است ما اصلا در داد و ستد با خدا، بزرگ می شویم. این که انسان نعمتی را از خدا بگیرد و بعد نعمت را شکر بکند. یک موقعی عرض کردم که شکر نعمت یعنی آن را به خدا برگرداندن و نعمتی که از خدا می گیری اگر به خدا برنگردانی و هر کاری باهاش انجام بدهی، شکر نعمت نشده و اتلاف آن است. این را باید برگردانی و در مسیر خدا قرار بدهی، در این داد و ستد است که انسان رشد می کند.

در قرآن از قول یهود نقل می کند که وقتی بهشان می گویند کمک کنید دست ضعفا را بگیرید، می گویند ما به کسی کمک کنیم که خدای متعال اگر خودش می خواست ده برابر می توانست بهش بدهد؟ او خزائن بی منتها دارد و نداده، حالا یک قطره اش را به ما داده و ما از این یک قطره برای چه به او بدهیم؟ لابد مصلحت نبوده و از این توجیه ها می کنند. قرآن این را نمی پسندد و می فرماید اینطوری نیست. این که می گوییم شما بدهید بخاطر این است که خدای متعال خودش می تواند چاله ها را پر کند، اما این داد و ستد خاصیت های متفاوتی دارد.

یکی این است که در این داد و ستد انسان به خدا می رسد. این که انسان از این دست بگیرد و از آن دست در راه خدا بدهد، حاصل این داد و ستد رسیدن به خود خدای متعال است. روایت را یک وقتی تقدیم کردم که حضرت فرمود حضرت ابراهیم خلیل، خلیل شد؛ یعنی محبت خدا در وجودش آمد و دیگر همه چیز را فدای محبت خدا می کرد و گداخته در محبت او شد، از این که بالاتر ما نداریم یعنی خود خدا را پیدا کرد. چرا؟ فرمود چون یک علتش این بود که چیزی از غیر خدا نخواست و هر سائلی که آمد را هم رد نکرد. ارزش حواله های خدا را قائل بود و رد نکرد.

اگر آدم حواله های خدا را رد نکرد و از محبوب های خودش برای حواله خدا گذشت یعنی خدای متعال یک دستی را برای من فرستاده و از من آبرویم را می خواهد، از جوانی و مال و عزتم می خواهد و من حواله های خدا را رد نکردم، خدای متعال این عزت را از من می گیرد و به جایش محبت خودش را به من می دهد. انسان می شود خلیل، خود انسان پاک می شود و رشد می کند «لَأَزِيدَنَّكُمْ»(ابراهیم/٧) بعضی از مفسرین گفتند یعنی خودتان را رشد می دهند. نه فقط آن نعمتی که به شما داده بودم را اضافه می کنم شما از این دست نعمت را بگیرید از آن دست نعمت را به خدای متعال برگردانید که رشد نعم است. خودتان را من رشد می دهم و در این داد و ستد آدم با خدای متعال رفیق می شود.

فرمود: وقتی صدقه می دهید دستتان را ببوسید چون این دست به دست خدا خورده، به دست خدا دادید و صدقه را خدا می گیرد. به حضرت می فرماید: پیغمبر ما! از این ها صدقه بگیر «خُذ مِن أَموالِهِم» از ایشان صدقه بگیر. چرا؟ چون «تُطَهِّرُهُم وَ تُزَكّيهِم» وقتی با تو داد و ستد می کنند، پولشان را به تو می دهند و تو جانشان را برایشان تزکیه می کنی، خودشان را رشد می دهی «تُطَهِّرُهُم وَ تُزَكّيهِم بِها وَ صَلِّ عَلَيهِم» یک درودی هم بر آنها بفرست «إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم»(توبه/۱۰۳) این هم برایشان موجب سکونت و آرامش است. پس اگر خدای متعال می گوید به ما قرض بدهید، از باب احتیاج نیست. از باب این که می خواهد با ما بازی بکند، نیست. می خواهد ما در راه خدا خرج کردن را یاد بگیریم تا خودمان به خدا برسیم و در این داد و ستد ما تطهیر می شویم و به خدا می رسیم و امکاناتمان هم برای ما می ماند.

یک تعبیری حضرت در نهج البلاغه دارند و می فرمایند این فقرایی که شما دستشان را می گیرید، خیلی به شما کمک می کنند. شما یک گردنه های صعب العبوری پیش رویتان هست که باید این امکانات را از این گردنه ها رد کنید، نمی شود ببری آن طرف و خیلی سخت است. اینها این امکانات را اینجا از شما تحویل می گیرند و آن طرف هم به صورت دو چندان تحویل می دهند.

بنابراین استقراض الهی این است که هرچی به ما امکانات داده را می گوید به من قرض بدهید. چرا قرض بدهید؟ چون در این قرض دادن آدم خدا را پیدا می کند. خدای متعال که نمی خواهد با ما بازی کند مثلا بگوید از این دست بگیر و از آن دست بده. این داد و ستد موجب محبت خدا می شود و معرفت خدا اینطوری به دست می آید که آدم همه امکانات را از خدا بگیرد و بداند از خداست و بعد هم به خدا برگرداند. هیچ احساس مالکیتی نکند و خودش را امانت دار بداند. امانت ها را بگیرد و دقیق هم به خدا برگرداند به این ترتیب خود آدم رشد می کند.

لذا در آن حدیث نورانی ذیل این آیه «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ» یک حدیث بسیار لطیفی است که حضرت فرمودند، خدای متعال می فرماید من امکانات را به بنده می دهم و آن بنده ای که امکانات را به من قرض می دهد، برمی گرداند و خب دوچندان می کنم و بهش می دهم. در این استقراض هم راه خودش را پیدا می کند و خدا را می یابد و آنهایی که این امکانات را به من قرض نمی دهند، مانع شان می شود. من نداده بودم که اینها نگه بدارند و سد راهشان بشود. وقتی امکانات را از آنها گرفتم، حالا خدا را پیدا می کنند.

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ» صابرین چه کسانی اند؟ «الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» ذیل این آیه حضرت فرمودند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» اِنَّا لِلَّهِ اعتراف به ملک الهی است که همه چیز ملک خداست و این امکاناتی که خدا از ما گرفته مال خودش است و حتی خود ما هم ملک خدا هستیم. تعدی به مال من نکرده «اِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» اقرار به فناست که خدایا ما همه مان فانی هستیم و تو باقی و اگر این امکانات را به تو برنگردانیم، همه اش فانی می شود.

آن وقت فرمود: اگر این «إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» را بگویند، اگر کسی مصیبتی بهش رسید ولو سال ها بعد وقتی یاد این مصیبت می افتد، بگوید: «إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» خدای متعال همه آن ثواب ها را برایش تجدید می کند. در روایت هست حضرت فرمودند: برای همچین آدمی که وقتی خدای متعال امکاناتش را ازش می گیرد، این جوری است و صابر است، می گوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» این صابر اینطوری صبر می کند.

خدای متعال به این آدم سه تا بشارت داده که یکیش را اگر به ملائکه بدهد، از او راضی می شوند «أُولئِکَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/١۵۵-157) غرضم این بود که خدای متعال اگر استقراض می کند، اینطوری است.

حالا ما در استقراض های خدای متعال چه طوری اجابت کردیم؟! خدای غنی به ما امکانات را داده و می گوید: چه کسی به من قرض می دهد؟ ما با خدا خوب عمل کردیم یا نه؟ «وَ اِنْ كُنْتُ بَخيلاً حينَ يسْتَقْرِضُني» ما بخل نمی ورزیم و واقعا امکاناتی که خدا به ما داده را با دست و دل بازی به خدا برمی گردانیم «وَ اِنْ كُنْتُ بَخيلاً حينَ يسْتَقْرِضُني» حالا این خدا با ما اینطوری رفتار می کند؟ نه. «وَ الْحَمْدُ للهِ الَّذي اَسْئَلُهُ فَيعْطيني» همین که من دستم را دراز می کنم او عطا می کند. با این که العیاذ بالله او دستش را دراز کرد فرمود: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا» قرض به امام است. امامش را فرستاده، امامی که کل کائنات در اختیار اوست. می گوید: حالا به امام کمک کنید و جان و مالتان را به امام بدهید. امام چه احتیاجی به جان و مال ما دارد؟!

شب عاشورا فرمود: حبیب، زهیر و بریر بلند شوید و بروید، چه احتیاجی به ما دارد؟ شوخی که نمی کرد. جوانان بنی هاشم را هم دستشان را بگیرید و از اینجا بروید و من را با زن و بچه ام تنها بگذارید. این امام چه احتیاجی به ما دارد؟ حالا این امام می گوید: مالت را به من بده، جانت را به من بده، آبرویت را خرج من کن ولی ما بخل می ورزیم ولی خدای متعال همین آدمی که بخل می ورزد را وقتی رو به او می آورد و سائل خدای متعال می شود «اَسْئَلُهُ فَيعْطيني» هیچ درنگی نیست و در دستگاه خدای متعال سوال بدون اعطا نیست.

خلوت با خدا و بریدن از غیر

جمله بعدی این است: خدایی را حمد می کنم که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أُنَادِیهِ کُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِی» می توانم هر وقت بخواهم، هرکجایی که بخواهم یعنی مکان و زمان ندارد، حاجات خودم را با او در میان بگذارم و او را ندا بدهم. «وَ أَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی» هرکجا بخواهم می توانم با او خلوت کنم. هم می توانم از راه دور ندا بدهم و هم می توانم با او خلوت کنم. اینطوری نیست که بین من و او پرده هایی است، هر کسی راهی بین خودش و خدای متعال دارد. «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أُنَادِیهِ کُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِی وَ أَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیْرِ شَفِیعٍ» من زمین خورده ای که هیچ شفیعی ندارم، همین که صدا می کنم خدا جواب می دهد. با این که یک عده ای حالا امکاناتی دارند با آن امکانات به سمت خدا می روند.

این بلا شفیع معنایش این نیست که شما احتیاج به معصوم ندارید، این یک نکته دیگری را می خواهد بگوید. یک موقعی می بینید آدم یک مقدماتی باید درست کند نه این مقدمات لازم نیست. زمین خورده هایی مثل من هم اجازه خلوت کردن با خدای متعال را دارند. «فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی» اگر من این کار را کردم، ندا دادم و خلوت کردم حتما برآورده می شود. حالا این دو سه تا جمله با هم تفاوت هایی هم دارند که بماند.

تا اینجا این بود که بنده ای که احساس می کرد او به سمت خدا آمده، احساس می کرد خدا او را دعوت کرده و من کند بودم و من اجابت نکردم و او من را دعوت کرده، حالا که من را دعوت کرده با این که من کندی کردم او اجابت می کند، این حمد اول است.

حمد دوم این است که «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَدْعُو غَیْرَهُ» این دیگر چه حمدی است؟ خدا را حمد می کنم که من غیر از او را نمی خوانم. این چه حمدی دارد؟ من غیر از او را نمی خوانم و باید او را حمد کنم. حتما همینطور است به خاطر این که اگر خدای متعال ما را از بقیه جدا نکند، ما جدا بشو نیستیم و دست از بازیگری های خودمان برنمی داریم.

اگر یک موقعی دیدید خدای متعال شما را به یک نقطه ای رساند که دیگر از غیر بریدید، خدا را حمد کنید وگرنه ما را خدا به حال خودمان رها کند و ما با بازیچه هایمان تا ابد می مانیم، خداست که ما را جدا می کند. این بنده در سحر ماه رمضان کارش به جایی رسیده که از همه بریده می شود.

می گوید: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَدْعُو غَیْرَهُ» خدایا تو را شکر می کنم که من غیر از تو را صدا نمی زنم، من که کار و بارم همیشه در خانه دیگران افتاده بود، چطور شد که من دیگر از بقیه جدا شدم؟ من را سحر ماه رمضان به سمت خودت آوردی و دیگر کاری به غیر ندارم. اگر یک موقعی احساس کردید که دلتان از غیر کنده شده و چشمتان از آنچه در اختیار مخلوقات است برداشته شده، خدا را حمد کنید چون فقط کار خداست وگرنه اگر کار خدای متعال ما را جدا نکند، ما همیشه سر و کارمان با همین اسباب است. حالا این چه حمدی دارد؟ العیاذ بالله بی خود من را از وسائطم جدا کرده؟ چه اشکال داشت من سر در دامن آنها می گذاشتم و راحت می خوابیدم؟

«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَدْعُو غَیْرَهُ» خدایا تو را شکر می کنم که من را از این ها جدا کردی. چرا؟ چون «وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ  یَسْتَجِبْ  لِی  دُعَائِی» آنها که اجابت نمی کنند، یک عمر در خانه شان بایستی جواب سلام آدم را نمی دهند، فقط خدا اجابت میکند. هر بنده ای هم اگر جواب شما را می دهد، خداست که دارد جواب می دهد، او از لشکریان خداست و از جنود الهی است. با خدا دارد معامله می کند و الا اگر با خدا معامله نکند با من و شما چه کار دارد؟ یا با خدا دارد معامله می کند یا خودش هم حواسش نیست.

خدای متعال یک سرباز و یک لشکری در وجودش گذاشته که این دارد برای خدا کار می کند. مادری که بیدار می شود بچه اش را تر و خشک می کند، خدای متعال دلش را داغ می کند. قبل از این که این بچه بیاید محبت نبود و این خداست که محبت را در دلش انداخته است. بنابراین آن جند خداست و مزدش هم با خداست و خدا مزدش را هم می دهد. یا اینطوری است و یا خودآگاه با خدا دارد معامله می کند، اگر با خدا معامله نکند با من و شما کاری ندارد.

لذا خدا را باید حمد کنیم که خدایا من اجابت تو را نکردم ولی تو من را صدا زدی و بیدار کردی و من را دعوت کردی. حالا من بیدار شدم و آمدم تو را می خوانم و الحمدلله که این نعمت را به من دادی تا با خدای خودم خلوت بکنم.

شخصی به پیغمبرش عرض کرد: زمان مناجات با خدای متعال به خدای خودت بگو فلان بنده می گوید من اینقدر گناه می کنم، تو هم یک تازیانه ای به من بزن. چرا بی اعتنایی می کنی و هیچ کارم نداری؟ این پیغمبر خدا خجالت کشید چون دید حرف بی ادبی است. خدای متعال فرمود: پیغام بنده ما را نرساندی؟! بهش بگو من تو را با تازیانه زدم اما حواست نیست. لذت مناجات با خودم را ازت گرفتم و عقوبتت کردم. پس یک حمدی است که الحمدلله دل من را بیدار کردی تا من با تو خلوت کنم و بعد هم اجابتم می کنی.

یک حمد دیگر این است که «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَدْعُو غَیْرَهُ» خدایا تو را شکر می کنم که من را از بقیه جدا کردی و دیگر سر سفره دیگران نمی نشینم و همیشه مهمان سفره تو هستم. خب چه اشکال داشت اگر سر سفره دیگران می نشستم؟ چه حمدی دارد که من را از سر سفره دیگران انداخته و از لقمه های چرب و شیرین جدا کرده است؟ نخیر اینطوری نیست «وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ  یَسْتَجِبْ  لِی  دُعَائِی» از اول تا آخر عمرم هم می نشستم یک لقمه به من نمی دادند «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَرْجُو غَیْرَهُ» خدایا تو را شکر می کنم و امیدم به غیر تو نیست.

پیام محبت پروردگار

چرا خدا را حمد می کنی؟ چون او آدم را از غیر مأیوس می کند. لذا اگر کسی در دل خودش احساس یأس کرد، خدا را حمد کند. «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَرْجُو غَیْرَهُ» خب این امید چه اشکالی داشت که باید من نسبت به دیگران نا امید باشم؟ «وَ لَوْ رَجَوْتُ غَیْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِی» اگر امیدم به دیگران بود، این امید حتما به نتیجه نمی رسد. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي» این از همه لطیف تر است، آن خدایی را شکر می کنم که باوجود بی نیازی دائما پیام محبت به من میدهد.

ما بنده ها رشته محبت هایمان عمدتا در نیازهایمان است و اگر نیاز را بردارید محبت صفر می شود. حالا آدم ها متفاوت اند، اگر نیازهای غریزی ما را بردارد خیلی از این عشق های مجازی که پر سر و صداست تمام می شود. انتهای این عشق ورزی نیاز است و وقتی که نیازش تأمین شد، تمام می شود. ریشه همه این عشق های مجازی همیشه در نیاز است و البته عشق های حقیقی هم به یک نحو دیگری، حالا خدایی که غنی مطلق است و وقتی همه کائنات را آفرید چیزی به ملکش اضافه نشد، چرا به ما محبت میکند و پیام محبت می فرستد؟ «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ» پشت سر هم اعلام محبت می کند و پیغام محبت می دهد.

محبت های خدا چیست؟ در دعای افتتاح داریم «وَ نَتُوبُ إِلَیْکَ تَتَحَبَّبُ إِلَیْنَا بِالنِّعَمِ وَ نُعَارِضُکَ بِالذُّنُوبِ» خدایا تو با نعمت هایت دائم به ما پیام محبت می دهی. هر لقمه ای که در دهان شما می رود این پیام محبت خداست. بنده من تو را دوست دارم و حواسم به تو هست. می دانم تو غذا می خواهی، می دانم آب می خواهی، هر لقمه ای که در دهان می گذاریم، یک پیغام محبت خداست.

آن وقت لذت اولیاء خدا از طعام همین است یعنی سر سفره که نشسته همه لذتش از محبوبش است. «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ» او در هر نعمتی که می دهد یک پیغام محبت و دوستی دارد. یک پیغام به تعبیر من آشتی کردن بنده با خداست. اعلام محبت می کند «وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي» چه احتیاج دارد به ما؟ این اعلام محبت هایش از سر احتیاجش نیست.

حالا می رسد به جایی که «فَرَبِّی أحمَدُ شِیءٍ عِنْدِی وَ اَحَقُّ بِحَمْدِی» او فقط شایسته حمد است و من هم به یک نقطه ای رسیدم که تنها او را حمد می کنم. اگر بخواهی حمد کنی فقط باید او را حمد کنی شخص دیگری قابل حمد کردن نیست «أحمَدُ شِیءٍ عِنْدِی» بقیه هم به اندازه ای که واسطه فیض او هستند، مستحق حمدند. لذا اگر ما بر نبی اکرم صلوات می فرستیم «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد» این همان ادامه حمد خداست. صلوات ادامه حمد است چون همه فیض های الهی به وسیله آنها جاری می شود.

لذا مومن کارش در عالم بین الحمدلله و صلوات است و اول و آخر عالم همین است. «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ» مومن همه دنیایش اشتغال به حمد و صلوات است و غیر از این دو تا هیچ کاری در عالم ندارد. «فَرَبِّی أَحْمَدُ شَیْ ءٍ عِنْدِی وَ أَحَقُّ بِحَمْدِی» احق به حمد هم اوست و غیر از او احق به حمد نیست.

پی نوشت:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 268