نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه سوم حرم مطهر رضوی/ بررسی آثار متعدد و ثمرات دنیایی محبت امام در روایات

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به 27 خردادماه سال 97 است، که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام رضا علیه السلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال نعمت بزرگ امام را در اختیار ما قرار داده و ایشان با تحمل سختی ها و امتحان های بزرگ اجازه سرپرستی مردم را از خدای متعال می گیرند و آن ها را به سمت خدای متعال هدایت می کنند و از آن ها دستگیری می کنند. یکی از وظایف ما در مقابل امام این است که امام را بیشتر از همه متعلقاتمان دوست بداریم و ثمره این محبت هم به خود ما برمی گردد. این محبت ده ثمره در دنیا برای ما دارد که سبب می شود ما در عبادت سبک بال بشویم، ورع در دین پیدا کنیم، نسبت به عبادت و بندگی رغبت پیدا کنیم، قبل از اینکه فرصتمان تمام شود توبه کنیم و به سمت خدا برگردیم، شب زنده دار و اهل نشاط در تعبد بشویم، به دنبال امر خدای متعال باشیم، نسبت به دنیا و اولیاء طاغوت بغض داشته باشیم و سخاوت و ایثار داشته باشیم.

نعمت امامت و امتحان های امام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . بالاترین نعمت خدای متعال به ما این است که ائمه ای را برای ما قرار داده که راه بندگی خدا را به ما نشان می دهند و ما را در این راه دستگیری می کنند و از ما شفاعت می کنند و باب ذکر و معرفت و محبت خدا را به روی ما باز می کنند. اگر ما با آنها همراهی کنیم پرده های غیب را از جلوی چشم سر و چشم دل ما کنار می زنند و ما را از دنیا بزرگتر می کنند و دل ما را با عالم غیب و با حضرت حق مأنوس می کنند و ما در پرتو نور آنها می توانیم بهشت و قیامت و عوالم گذشته خودمان را ببینیم.

در قرآن کریم از امام با اوصاف و خصوصیاتی یاد شده است. این امام بزرگواری که خدای متعال برای ما قرار داده، با خدای متعال عهد بسته که در این دنیا از بندگان خدای متعال دستگیری کند و خدای متعال هم آنها را آزموده و می دانسته که آنها در این عهد شفاعت و دستگیری و فداکاری کردن برای رساندن بندگان خدا به مقصد و برای نجاتشان از دست شیطان، صادق و راستگو هستند و لذا اجازه سرپرستی و شفاعت به آنها داده است. در قرآن می فرماید «لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا»(مریم/۸۷) هیچ کسی اختیار شفاعت ندارد الا آن کسانی که یک عهدی با خدای رحمان بسته اند. به هر کسی اجازه شفاعت نمی دهند، اول او را امتحان می کنند و عهد می گیرند و بعد اجازه شفاعت و دستگیری می دهند. خدای متعال بندگان خودش را به دست هر کسی نمی سپارد.

موسای کلیم در آن دورانی که برای حضرت شعیب چوپانی می کردند، یک روزی در دامنه کوه یکی از این بزهای تیزپا ظاهرا فرار کرد و حضرت در دامنه کوه خیلی به زحمت افتادند تا به او دست پیدا کردند. بعد شروع کردند به نوازش این حیوان، که حیوان اگر من دنبال تو می دوم برای خودم نیست؛ گرگ من را نمی درد، گرگ تو را می درد و من می خواهم تو در معرض خطر نباشی. حیوان خسته شده بود و حضرت هم خسته شده بودند ولی حیوان را نوازش می کردند. نقل شده خدای متعال پیغام داد که من به خاطر این صفتت تو را پیامبر می کنم. کسی که یک بز را رها نمی کند تا گرگ به او آسیب بزند و خودش را به سختی و زحمت و مشقت می اندازد، این کسی است که می شود به او اختیار بندگان خدا را داد. چون امامت کار بسیار سختی است و به آنهایی که پایداری خاصی در راه خدا دارند این منصب داده می شود.

این امامتی که به معصومین داده شده، امامت خیلی فوق العاده ای است و غیر از امامتی است که به حضرت ابراهیم خلیل دادند. ابراهیم خلیل را وقتی می خواهند به او بعد از مقام نبوت و رسالت و خلت، امامت بدهند، قرآن می فرماید «وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات »(بقره/124) خدای متعال حضرت ابراهیم را مورد امتحان و ابتلای به یک کلماتی قرار داد که «فَأَتَمَّهُنَّ» حضرت ابراهیم خلیل از عهده تمام این امتحان ها بر آمد و آنگاه «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» به او فرمود که من تو را بعد از نبوت و رسالت و خلت برای مردم امام قرار دادم. بعد در روایات دارد که این کلماتی که خدای متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به آنها مورد امتحان قرار داد، چهارده معصوم و دوازده امام بودند و از حضرت ابراهیم نسبت به ولایت آنها یک میثاق و امتحان خاصی گرفته شده است.

این امتحانی که از سلمان می گیرند را از ما نمی گیرند، ما اصلا اهل آن امتحان نیستیم، ما را از آن وادی هم عبور نمی دهند. امتحانی که از حضرت ابراهیم می گیرند نسبت به مقامات ائمه و عهد خاصی است. حضرت امتحان دادند و آن وقت مقام امامت را به ایشان دادند. این مقام امامت اینطوری است. مقامات امامت ائمه هم مقام ویژه ای است. خدای متعال هر کسی را امام مردم قرار نمی دهد که بگوید شما امام هستید و بقیه باید مأموم باشند و به شما اقتدا کنند و تسلیم شما باشند، باید یک کسی باشد که هم با خدا قرار بندگی بسته و هم با خدای متعال قرار بسته که بندگان خدا را دستگیری کند و شفاعت کند و در راه رساندن آنها رنج ببرد. ائمه و انبیاء رنج های بسیاری می بردند.

در بین همه اینها هم نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ویژه تر بودند به طوریکه حضرت فرمود «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيت  »(1) هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد. به خاطر این که مأموریت حضرت یک مأموریت ویژه بود تا بتوانند دستگیری بکنند. یک مادر وقتی می خواهد یک طفل را بزرگ کند پیر می شود. لذا خدای متعال یک محبت ویژه ای به مادر می دهد و اگر این محبت نبود دیگر باری روی دوش مادر نبود و مادر از خواب و خوراک و آسایش خودش نمی زد تا یک بچه از آب و گل در بیاید. این کار ساده ای نیست و لذا مزد ویژه ای هم دارد.

بزرگ کردن فرزند کار سختی است اما تربیت یک آدم و موحد ساختن از یک مشرک و ابوذر درست کردن کار خیلی سخت تری است. ما خیال می کنیم ابوذر همینطوری درست می شود اما باید حضرت بر او سرمایه گذاری کنند و خیلی رنج می برند تا یک آدم درست بشود. لذا خدای متعال یک محبت ویژه ای به ائمه علیهم السلام نسبت به بندگانش داده است. خدای متعال وقتی پیامبرش را در قرآن توصیف می کند می فرماید «وَ إِنَّكَ لَعَلى  خُلُقٍ عَظيم »(قلم/۴) پیامبر ما شما صاحب خلق عظیم هستید و ما به شما یک خلق عظیمی دادیم.

در روایت حضرت فرمودند «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ  نَبِيَّهُ  عَلَى مَحَبَّتِه »(2) خداوند این پیامبر را بر محبت خودش تربیت کرده است و حالا که محبت خدا در وجود این پیامبر آمد، صاحب خلق عظیم شد و بعد به این پیامبر با این محبت می گوید برو دست بندگان من را بگیر و بیاور. این کار زحمت دارد و کار آسانی نیست. امام برای تک تک ما سرمایه گذاری می کند، مثل مادری که چندین فرزند دارد و برای یکایک آنها سرمایه گذاری می کند تا اینها از آب و گل در می آیند.

شخصی از امام رضا علیه السلام سوال کرد آقاجان معنای این چیست که پیامبر گرامی ما ابوالقاسم -پدر قاسم- هستند؟ حضرت فرمودند معنایش واضح است، فرزندی به نام قاسم داشتند و به ایشان کنیه ابوالقاسم دادند. چون در زبان عرب یک نوع نامگذاری با کنیه است. عرض کرد آقا می شود بیشتر به ما توضیح بدهید؟ حضرت فرمودند پیامبر گفتند «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة»(3) من و علی دو پدر برای این امت هستیم. بعد حضرت فرمودند محبتی که نبی اکرم و امیرالمؤمنین به تک تک افراد این امت دارند، از محبت پدر به فرزند بیشتر است.

یک حدیث مفصلی از وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا ارواحنا فداه است که مرحوم صدوق در عیون آن را نقل کردند، [در همین کتاب روایتی است که] آنجا حضرت راجع به امام و امامت صحبت می کنند؛ از یک طرف مقامات رفیع و منیع و دست نیافتنی امام را می گویند، «الْإِمَامُ  وَاحِدُ دَهْرِه »(4) امام یگانه دوران خودش است «لَا يُدَانِيهِ أَحَد» و احدی به ساحت ایشان نزدیک نمی شود. حضرت می فرماید همه بلغاء و فصحا و حکما از این که بتوانند یک وصف امام را بگویند عاجز هستند. در ادامه تعابیر بلند دیگری هم دارند مثل اینکه امام خورشیدی است که در افق همه عوالم طلوع کرده و همه کائنات را روشن کرده و پرتوش به شما می رسد ولی «لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَار» شما با چشم نمی توانید امام را شکار کنید و هیچ دستی هم به دامن امام نمی رسد.

رابطه امام با مؤمنین

پس مقام امام بسیار رفیع است ولی در عین این که امام یک همچین مقامی را دارد، در ذیل همین حدیث حضرت میفرمایند «وَ الْأَخُ الشَّقِيق  » امام مثل برادر و همزاد شماست. مانند دو فرد دو قلو که به هم نزدیک هستند و اسرارشان را به همدیگر می گویند. یعنی می توانی اینطور با امام نزدیک باشی. «الْوَالِدُ الشَّفِيق » امام پدر است و همه پدرها شفقت و محبت دارند ولی امام والد شفیق است و محبت خاص دارد «وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير» امام آن مادر مهربان نسبت به طفل شیرخوار است «وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَة» امام مثل زمین زیر پای شماست و با محبت بال خودش را زیر پای شما پهن می کند که شما با بال امام پرواز بکنید «وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ» امام آسمانی است که روی سر شما سایه انداخته است «وَ الْعَيْنُ الْغَزِيرَةُ» امام چشمه جوشانی است که برای شما می جوشد و می توانید از این چشمه سیراب بشوید «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِر» امام مثل ابر پرباران است و برای شما پر از نفع است. پس امام برای ما اینگونه است.

خدای متعال در قرآن از امام به عنوان نعیم و نعمت حقیقی یاد می کند و می فرماید روز قیامت همه سوال و جواب شما از این نعیم است. می گوییم با امامتان چه کردید و این را در قرآن توضیح داده که امام چه شئونی دارد و چرا امام نعیم است «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان »(رحمن/۱۳) امام جزء آلاء الهی است و همه نعمت های با عظمت به امام برمی گردد. در عین حال امام برای ما رنج می برد و زحمت می کشد تا یکایک ما را وارد بهشت کند و در دنیا و برزخ و قیامت دست ما را رها نمی کند. به تعبیر زیارت جامعه کبیره «وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ» است. امام آن رحمت الهی است که هیچ وقت قطع نمی شود.

مادر با این همه محبتی که دارد وقتی که فرزندش وارد عالم برزخ شود و یک مدت از عالم برزخش بگذرد، رشته محبتش قطع می شود. چه مادر زودتر وارد عالم برزخ بشود و چه فرزند وارد شود این ارتباط قطع می شود، چون این عُلقه دیگر در عالم برزخ مورد نیاز نیست. مگر اینکه یک محبت دیگری باشد که از محبت الهی و محبت مؤمنین است و آن یک نکته دیگری است و الا این محبت ها معلوم نیست اینطور در عالم برزخ باقی بماند چرا که این محبت برای عالم دنیاست و بعد قطع می شود.

حتی در قرآن دارد «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ »(زخرف/۶۷) دوست های صمیمی روز قیامت دشمن همدیگر می شوند «إِلاَّ الْمُتَّقين » به جز آنهایی که دوستیشان براساس تقوای الهی و براساس محبت امام بوده است. آنهایی که به خاطر نفسانیات به هم نزدیک شدند و محبت هایشان نفسانی و دنیایی بوده است با اینکه در دنیا قربان صدقه همدیگر می روند ولی در عالم قیامت دشمن هم می شوند چرا که می فهمند چقدر به هم ضرر زدند. آن دوستی و محبتی که برای خدا نیست نتیجه اش جز ضرر نیست و همه رشته ها قطع می شود.

اما یک رشته است که روز قیامت و برزخ هم برقرار است و حتی در بهشت هم وجود دارد و آن رشته محبت خاص الهی است که هیچ وقت قطع نمی شود. در واقع آن محبت الهی و وجود مقدس امام است «وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ» است. محبت امام به ما در دنیا و برزخ و قیامت است و لذا همه جا هوای مؤمنین و محبین را دارد. در این زمینه روایات فراوانی موجود است. امام صادق علیه السلام فرمود «إِنِّي لَأُحِبُ  رِيحَكُمْ »(5)  من بوی شما مؤمنین را دوست دارم. چون مؤمن یک بوی خاصی دارد که اگر شامه ای اهلش شد بوی مؤمن را می تواند استشمام کند. در خطبه قاصعه حضرت فرمود نبی اکرم آن عطر و بوی خودش را در دوران طفولیت به شامه من رسانده بود. حضرت یک بویی دارند که اگر کسی بشنود خاضع می شوند. حتی ملائکه هم وقتی می شنوند خاضع می شوند. این یک بوی خوشی است منتها اگر شامه ای باز شد او را می شنود و همه نمی توانند.

مثل جلوه حضرت یوسف است، حضرت یوسف جلوه داشت ولی خدا یک جایی پرده ها را کنار می زند و بقیه جلوه را می بینند. وقتی حضرت در آن مجلسی که زلیخا تهیه دیده بود و زنان مصری را دعوت کرده بود وارد شد، به محض ورود حضرت یوسف خدا یک جلوه ای از ایشان را آشکار کرد و پرده را کنار زد «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُن »(یوسف/۵۰) و آن ها دستهایشان را بریدند که بعد هم برای آن روزی که حضرت می خواست شاهد بیاورد و از زندان عزیز مصر بیرون بیاید، به پادشاه مصر گفت بروید بپرسید من مجرم هستم؟ اگر من مجرم هستم چرا آنها دست هایشان را بریدند؟ خدای متعال برای آن روز حضرت یوسف شاهدی می خواستند و یک جلوه ای را نشان داد.

امام هم اینگونه است، یک بوی خوش و یک جلوه ای دارد که اگر جلوه کند همه عالم دنبال امام مست می شوند و می روند. منتها این جلوه را خدا در پرده برای محبین قرار داده است. وقتی آن ها امتحان بشوند، به تدریج پرده برایشان کنار می رود. جمالی که سلمان از امیرالمؤمنین می بیند را ما هیچ وقت نمی توانیم ببینیم. حتی برای سلمان هم در قیامت خیلی از پرده های جلال و جمال امام کنار می رود. 

امام نسبت به ما یک علقه و محبت خاصی دارند و به خاطر این محبت خدای متعال به ایشان اجازه و ولایت داده و ما را به امام سپرده است و ایشان با محبت ما را تر و خشک می کند. ما در مقابل امام چه تکلیفی داریم؟ تکالیف ما متعدد است اما یکی از تکالیفی که از ما خواستند این است که باید اهل محبت نسبت به امام باشیم و اماممان را دوست بداریم. نه تنها فقط اماممان را دوست بداریم بلکه امام را از همه متعلقات خودمان هم بیشتر دوست بداریم. حضرت فرمود «وَ الَّذِي نَفسِي بِيَدِهِ لَا يُؤمِنُ أَحَدُكُم حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيهِ مِن نَفسِهِ وَ مَالِهِ وَ وَلَدِهِ وَ النَّاسِ أَجمَعِينَ»(6) به خدایی که جان من در دست اوست هیچ کسی مؤمن نمی شود تا من در نزد او محبوب تر از خودش و پدر و مادرش و اهلش و فرزندانش و همه مردم باشم.

ثمرات محبت امام برای انسان

این محبت آثار و برکات فراوانی دارد. مرحوم مجلسی در جلد بیست و هفت بحارالأنوار روایات محبت اهل بیت را مفصل نقل کردند. آنجا این حدیث را از وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند که حضرت فرمود «مَنْ  رَزَقَهُ  اللَّهُ  حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي »(7) اگر خدای متعال رزق محبت اهل بیت من را به کسی بدهد «فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» به تمام خیر دنیا و آخرت رسیده است و هیچ خیری از دستش نرفته است «فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّة» و این آدم دیگر شک نکند که همین الان وسط بهشت است. محبت امام درهای بهشت را به روی انسان باز می کند. حتی وقتی نور محبت امام در قلب انسان می آید، خود انسان می شود بهشت. مؤمنین خودشان مثل بهشت هستند و دیگران وقتی کنارشان می نشینند احساس آرامش و احساس سبک بالی می کنند.

بعد حضرت فرمودند اگر خدا محبت اهل بیت را به کسی بدهد بیست خصلت و اثر دارد که ده تایش در دنیا و ده تایش هم در آخرت ظاهر می شود. اولین اثر دنیایی اش این است «فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَل » محبت امام انسان را حریص بر عمل می کند و از عمل خسته نمی شود. آدمی که به محبت رسید دیگر در دنیا بیکار نیست و محبت امام انسان را برای کار کردن برای خدا بی قرار می کند. عمل برای خدا ریشه اش در محبت است. اگر کسی به محبت امام رسید، در تلاش و بندگی سبک بال می شود و خسته نمی شود. حتی اگر بیست و چهار ساعت هم کار کند باز خسته نمی شود.

اثر دوم را حضرت فرمود «وَ الْوَرَعُ فِي الدِّين » در دینش اهل ورع می شود. یک معنای ورع این است که یعنی اهل تقوا و اهل مراعات و مواظب حدود حلال و حرام الهی می شود و قدمش را بیرون از وادی دستورات خدا نمی گذارد. در واقع «وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَل » مثل موتور ماشین است و «وَ الْوَرَعُ فِي الدِّين » مثل ترمز است؛ اینطور نیست که همینطور حرکت کند، وقتی می خواهد عمل کند در چارچوبه دین عمل می کند. هر تلاشی که به درد نمی خورد.

امام صادق علیه السلام شخصی را دیدند که بین مردم معروف شده بود و همه می گفتند که این آقا زاهد و عابد و چنین و چنان است. روزی حضرت دنبالش رفتند و دیدند رفت یک جایی نانی از یک نانوایی دزدید و بعد رفت چند تا انار دزدید و بعد رفت اینها را مثلا در راه خدا تقسیم کرد. حضرت صدایش زدند که فلانی تو چه کار داری می کنی؟ گفت مگر شما در قرآن نخواندید که خدای متعال می فرماید اگر کسی یک بدی کند یک مجازات دارد و اگر یک خوبی انجام بدهد ده تا ثواب دارد، من چهار تا گناه کردم و چهل تا ثواب از آن طرف کسب کردم پس سی و شش تا ثواب گیر آوردم. حضرت فرمود فلانی این آیه قرآن را نشنیدی «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقين »(مائده/۲۷) خدا فقط عمل را از متقین قبول می کند؟ اسم هر کاری را که نمی شود عمل بگذاری. مگر می شود به حدود دیگران تجاوز کنی و بعد بروی انفاق کنی؟ خودت باید زحمت بکشی و به رنج به دست بیاوری و اگر آن موقع در راه خدا دادی، خدای متعال ده تا و صد تا و هفتصد تا و گاهی بیشتر هم ثواب می دهد.

«وَ الْوَرَعُ فِي الدِّين » یعنی آدم باید اهل عمل باشد اما خود عمل باید در چارچوب شریعت خدا و دین الهی باشد. یک معنای دقیق تر ورع در دین این است که مواظب باشید دینتان را از هر کسی یاد نگیرید. دین را باید فقط از معصوم یاد گرفت. یک کسانی هشتاد سال زحمت می کشند و صبح تا شب سرشان در قرآن و روایات است و کلام معصوم را می فهمند. دین را که نمی شود از کس دیگری یاد بگیرید.

بعضی یک آیه قرآن را با آیات قبلش نمی خوانند و آن را غلط معنا می کنند. مثلا قرآن می فرماید «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه »(زمر/۱۷-18) به بندگان و عباد من بشارت بده، آنهایی که حرف را می شنوند و بهترینش را انتخاب می کنند. بعضی ها این آیه را گرفتند و می گویند باید برویم گوش بدهیم و همه حرف ها را بشنویم. بعد می روند گوش می دهند و وسط حرف های ناجور می افتند و دیگر هم نمی توانند بیرون بیایند. این آیه قبل و بعد دارد، می فرماید عبادالله آنهایی هستند که از عبادت اولیاء طاغوت و فراعنه و دستگاهی که آنها برای اضلال و اغوای مردم ایجاد کردند نجات پیدا کردند و فقط غرق در بندگی خدا هستند. اینها فرقان دارند، وقتی چراغ در دل انسان روشن شد انسان این نور چراغ را می اندازد و حرف حق و باطل را می فهمد ولی تا جزو عبادالله نشدی این فرقان را به تو نمی دهند و نمی توانی بروی هر حرفی را بشنوی.

مگر شما وقتی غذاهای آلوده باشد می گویید خدا به من ذائقه و شامه داده، بو می کنم و می چشم، اگر بوی خوش داشت و طعمش هم خوب بود می خورم؟ سم هم خیلی وقت ها طعم خوب پیدا می کند. او باید برود در آزمایشگاه و به دقت معلوم بشود. هر کسی هر کجا حرفی می زند را که نمی شود قبول کرد.

«فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه » من به آنها عرض می کنم مگر شما جزو عبادالله شدید؟ شما جزو عبادالله بشوید تا به شما فرقان بدهند و چراغ در دلتان روشن بشود. خدای متعال می فرماید این وحی ای که به پیامبر کردیم «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُورا»(شوری/۵۲) این چراغ است «نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا» اگر کسی عبد ما شد، ما با این چراغ او را هدایت می کنیم. اگر عبد شدی این چراغ در دلت روشن می شود و حرف را با این میزان می سنجی و می فهمی که خوب یا بد است.

«الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه » منی که فرقان ندارم چطور بروم هر حرفی را بشنوم؟ ما دوره نوجوانی و جوانی مان گاهی اوقات بحث های مارکسیست ها بود و آن بحث ها و جوابش را از مثل مرحوم شهید مطهری می شنیدیم. هنوز هم بعد از چهل سال شبهات شیطانی آنها گاهی ذهن آدم را رها نمی کند. چطور می شود یک جوان به خودش اجازه می دهد که هر چیزی را از هر کسی گوش کند؟

تکلیف ما را یک آیه دیگری در قرآن معنا می کند «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى  طَعامِه »(عبس/۲۴) انسان باید به طعام خودش نظر کند. البته ظاهر آیه این است که «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنْبَتْنا فيها حَبًّا * وَ عِنَباً وَ قَضْباً *  وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً * وَ حَدائِقَ غُلْباً»(عبس/۲۵-30) ولی می فرماید نگاه کنید وقتی می خواهید غذا بخورید لقمه را همین طور در دهانتان نگذارید، ابتدا ببینید که این از کجا آمده است، ببینید که ما باران را نازل کردیم و زمین را شکافتیم و برای شما این طعام لذیذ را فراهم کردیم و آن را از دست ما بگیرید. می فرماید رشته اش را دنبال کنید و ببینید از کجا آمده و از کجا به دست شما می رسد. بعد می فرماید اگر آن وقت از دست من گرفتید موحد می شوید و خوردنتان هم شما را به خدا نزدیک می کند.

ما یک استادی داشتیم که در احوالات خودشان و در کتابشان نقل کردند که یک روزی ما نشسته بودیم و سفره صبحانه ای بود. یکی از طلبه هایی که تازه وارد طلبگی شد و جوانی بود آن دور نشسته بود و به من رو کرد و گفت ما نفهمیدیم بالأخره خودمان باید کار کنیم و از دست خدا بگیریم یا امام به ما می دهد؟ ایشان می فرماید من هیچ چیزی نگفتم. چند دقیقه که گذشت و سفره آماده شد یک لقمه گرفتم و دست به دست چرخاندم و گفتم به این آقا بدهید تا اینکه لقمه به آقا رسید و در دهانش گذاشت.

بعد گفتم حالا جواب سوالت را بگیر؛ تو اگر نزدیک بین باشی می گویی لقمه تصادفی در دهانم افتاد اما اگر یک خرده عاقل باشی می گویی تصادفی نبود و دستم لقمه را در دهانم گذاشت و اگر یک خرده عاقل تر باشی می گویی دستم هم که لقمه نداشت و به دست رفیقت می رسی و از دست رفیقت هم دنبال می کنی تا دست من می رسی و می گویی فلانی لقمه گرفت و داد به کسی و این لقمه چرخید تا من در دهانم گذاشتم. اگر یک خرده دقیق تر باشی می بینی که دست من هم خالی است و می گویی تو از سفره برداشتی و سفره هم خالی است و به نانوایی می رسی و از نانوایی هم به آسیاب و مزرعه می رسی و می گویی که مزرعه هم در پاییز خشک بود و به رحمت الهی و بارانی می رسی که نازل می شود و ملائکه ای که کار می کنند و به دست حضرت می رسی که از دست حضرت حق لقمه را می گیری و در دهانت می گذاری و آن وقت موحد می شوی.

قرآن همین را می گوید «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى  طَعامِه » لقمه را همین طوری در دهانت نگذار «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا» ببین ما چطور آسمان را شکافتیم و آب را برای شما فرستادیم «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» ما زمین را شکافتیم و بعد از دل آن گیاهان را رویانیدیم. همه این ها سیر کرده تا به دست شما رسیده است. این لقمه از عالم بالا آمده است. مسیرش را ببینید و بعد بخورید«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى  طَعامِه » از دست خدا این لقمه را بگیرید.

یک روایتی ذیل این آیه آمده و باطن آیه را معنا کرده، حضرت فرمود «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى  طَعامِه » به علمتان نگاه کنید و ببینید از چه کسی می گیرید. به سراغ هر کسی نروید و حرف آلوده نشنوید. اگر حرف آلوده شنیدید کلی زحمت باید بکشید تا این آلودگی پاک بشود. من جوان متدینی می شناختم که به دنبال همین حرف ها رفت «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه » و خیال کرد مصداق این آیه است و رفت نشست پای یک حرف هایی که نتیجه اش این شد که بعدا نماز هم دیگر نمی خواند و قیافه دموکرات ها را می گرفت. من رفته بودم خانه شان و برای من سجاده پهن می کرد و خودش نماز نمی خواند، یعنی من احترام به عقیده تو می گذارم ولی عقیده ات برای خودت خوب است. همچین قیافه ای هم می گیرند و نگاه عاقل اندر سفیه هم به ما می کنند و می گویند اینها سفیه هستند.

چه کسی به شما اجازه داده بود که بروی سر سفره شیطان بنشینی و از سفره شیطان بخوری که حالا نتوانی از عهده اش در بیایی و خودت شیطان صفت بشوی؟ هر کتابی را که نمی شود خواند، هر حرفی را که نمی شود گوش کرد. می گویند فلانی دانشمند است، کجایش دانشمند است؟ دانشمند و عالم امیرالمؤمنین هستند، بروید از امیرالمؤمنین یاد بگیرید. آدم نهج البلاغه را اگر صد دور بخواند تازه می فهمد یعنی چه. آدم اگر قرآن را پانصد دور بخواند تازه بعضی حرفهایش را ممکن است بفهمد.

«وَ الْوَرَعُ فِي الدِّين » حضرت فرمود اگر به کسی محبت ما داده شد، خاصیتش این است که در دینداریش اهل ورع می شود. یک معنایش این است که آدم اگر بخواهد کار بکند باید طبق چارچوبه دستور خدا باشد. معنای دیگرش این است که اهل دین خود دین را از امام می گیرند و در دینشان دنبال غیر امام نمی روند. خیلی مهم  و خطرناک است. دین یک چیز خیلی ارزشمندی است و فقط دست امام است. بعد از امام یک فقهایی هستند که هشتاد سال زحمت می کشند. خدا رحمت کند مراجع بزرگوار را، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و حضرت امام و دیگران را، این ها هشتاد سال زحمت کشیدند و شب تا صبح روایات را مطالعه کردند و آخرش هم می گویند احوط این است. احوط یعنی من احتیاط می کنم و طریق احتیاط این است. جرأت نمی کند فتوا بدهد و به خدا نسبت بدهد.

بعضی ها تازه دو تا کتاب خواندند و دهانشان را باز می کنند و از اول و آخر اسلام می روند و می آیند. آیا واقعا همینطوری است؟ این دین خداست و قطره قطره در دل انسان نازل می شود، تو چطور یک دفعه دو تا کتاب خواندی و ادعا می کنی که همه دین خدا را می دانی و راجع به همه چیز اظهار نظر می کنی؟

معنای سوم «وَ الْوَرَعُ فِي الدِّين » این است که وقتی می خواهد چیزی را به دین خدا نسبت بدهد اهل ورع است و همینطوری نمی آید یک چیزی را به خدا نسبت بدهد. نه از هر کسی چیزی می گیرد و نه زود اظهار نظر می کند. «وَ الْوَرَعُ فِي الدِّين » اثر محبت امام است و آدم در دینداری اهل ورع می شود «وَ الرَّغْبَةُ فِي الْعِبَادَة» اگر انسان اهل محبت امام شد آن وقت رغبت در بندگی خدا پیدا می کند. چطور امثال بنده رغبت به دنیا داریم و گاهی از سر صبح تا آخر شب کار می کنیم و خسته هم نمی شویم و دوباره فردا هم به همین نیت می خوابیم که صبح برویم پول در بیاوریم، چطور رغبت دنیا موجب می شود آدم خسته نشود، محبت امام هم در انسان رغبت در بندگی خدا ایجاد می کند. بندگی یک مقام رفیعی است و هر کسی نمی تواند در آن مقام رغبت پیدا کند. اینها حقایق غیبی است و رغبت در عبادت ثمره محبت امام است.

حضرت فرمود «وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْت » قبل از این که فرصتش تمام بشود به خدا رجوع می کند. توبه یعنی رجوع کردن به خدا. علامت و اثر محبت این است که قبل از این که فرصت انسان تمام بشود، محبت امام همه وجود آدم را رو به خدا برمیگرداند. توبه مقام بسیار رفیعی است و خیال نکنید که توبه مقام پایینی است. در دعای ابوحمزه می خوانیم «سَيِّدِي أَخْرِجْ حُبَ  الدُّنْيَا مِنْ  قَلْبِي » پروردگار و آقای من، محبت دنیا را از دل من بیرون بیاور تا همه جلوه های دنیا از چشم من بیافتد و آن وقت «وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم » مرا با نبی اکرم و اهل بیتت جمع کن «وَ انْقُلْنِي إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَيْك » وقتی من را با امام و با اهل بیت آشتی دادی وجود من را رو به خودت برگردان. توبه یعنی برگشت رو به خدا.

توبه یعنی شخصی می خواسته مشهد برود و اشتباهی مثلا به سوی شیراز رفته است و در وسط جاده متوجه اشتباهش شده و مسیر ماشین را به طرف امام رضا بر می گرداند، این توبه می شود. ولی اگر در وسط راه که متوجه اشتباهت شدی همچنان به طرف شیراز گاز بدهی و استغفرالله بگویی که این چیزی را حل نمی کند. توبه یعنی انگیزه ات اصلاح بشود و بفهمی اشتباه رفتی و برگردی. اگر آدمی که به سمت غیر خدا رفته همه قوایش را جمع کند و رو به خدا برگردد این می شود توبه. حضرت فرمود محبت به امام و اشتیاق به امام شما را قبل از این که فرصت از دستتان برود برتان می گرداند و همه قوایتان را جمع می کند و رو به خدای متعال برمیگردید. این می شود توبه و این از سر محبت امام است.

«وَ النَّشَاطُ فِي قِيَامِ اللَّيْل » ما می خواهیم شب ها بلند شویم ولی نمی توانیم. حتی خیلی وقت ها هم آدم به خودش زحمت می دهد و بلند می شود و نافله هم می خواند ولی نشاط ندارد. فرمود وقتی محبت امام آمد شما هم اهل شب زنده داری و هم اهل نشاط در شب زنده داری می شوید. اگر محبت آمد آدم خوابش نمی برد. خدای متعال به موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود دروغ می گوید کسی که می گوید من خدا را دوست دارم و شب بخوابد. کدام حبیبی خلوت با محبوب خودش را رها می کند؟ خدای متعال وقتی احوال متقین را می گوید می فرماید «تَتَجافى  جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع »(سجده/۱۶) پهلویشان را از بستر خالی می کنند و از بستر می پرند نه اینکه بلند شوند. فرمود اگر خدا به کسی محبت امام را داد رغبت و نشاط در شب زنده داری پیدا می کند.

یک عزیزی می فرمود که یک آقای بزرگی از علمای ماضیّ به من دستور یک ذکری را داد و این ذکر ساعت ها طول می کشید و من از اول نیمه شب شروع می کردم و تا نزدیک سحر طول می کشید. یک شب من با کسالت داشتم ذکر می گفتم که تمام قامت در چارچوبه در ظاهر شد و به من گفت ذکر را با نشاط می گویند، بلند شو و برو تجدید وضو کن و برگرد با نشاط ذکر بگو، عبادت نشاط می خواهد. فرمود اگر می خواهید با نشاط بندگی کنید و چند ساعت شب زنده داری کنید و خسته هم نشوید و لذت ببرید محبت امام را لازم دارید. اگر محبت امام آمد نمی گذارد آدم بخوابد و آدم را بیدار می کند. محبت امام نشاط در شب زنده داری به انسان می دهد.

«وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاس » اگر کسی به محبت امام رسید به یک گنج بی منتهایی رسیده که اگر همه دنیا هم در دست دیگران باشد حتی نگاه هم به دنیای آن ها نمی کند و از آن ها مأیوس می شود. همه دنیایی که خدا به اهل دنیا و به قارون ها داده، چشم دل این آدم را سمت خودش نمی برد چون به یک گنجی رسیده و یک چیزی خدا به او داده که همه دنیا از چشمش می افتد. «وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاس » نه فقط دنبال دست مردم نیست بلکه مأیوس است و اصلا از همه اینها بریده است.

فرمود «وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ عَزَّ وَ جَل » کسی که در دلش محبت آمد مراقب امر و نهی خداست. «وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ عَزَّ وَ جَل » دیگر امر و نهی خدا در نظرش مهم می شود و حافظ حدود الهی است. یعنی هم خودش عمل می کند و هم مراقب است که دیگری این حدود را از بین نبرد. این خاصیت محبت است.

«وَ التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْيَا» فرمود نهمین مورد این است که دنیا در نگاهش مبغوض می شود. دنیا عالم طبیعت نیست. در روایات ما فرمود شما دو تا جهان دارید؛ یکی جهان محیط ولایت شیطان و اولیاء طاغوت و دشمنان اهل بیت است که یک عده ای در آن عالم زندگی می کنند و از دست شیطان می گیرند و حرام و ناپاک می خورند و یک عالم دیگر محیط ولایت امام است که همه حلال ها و پاکی ها در آنجاست و عده ای در این عالم زندگی می کنند. دنیا محیط ولایت ائمه جور است ولی محیط ولایت امام دار آخرت است. کسی که در محیط ولایت امام است الان در دار آخرت است و محبت امام در دلش بغض دشمنان اهل بیت را زنده می کند. نه اینکه فقط بغض بنی امیه و معاویه و بنی عباس در دلش می آید بلکه بغض تمام شئونی که در اختیار آنهاست در دلش زنده می شود. در ذائقه ابوذر و عمار عسل معاویه هم تلخ است.

اگر کسی به حب امام رسید تمام دنیای فراعنه با همه وسعتش در نگاه آن ها مبغوض می شود. نه اینکه عالم طبیعت مبغوض شود، خوردن سر سفره امام که دنیا نیست، این بهشت است. خوابیدن و دوستی و محبت در راه امام و ازدواج کردن و فرزندداری کردن که دنیا نیست، اینها عین آخرت است ولی به شرطی که در محیط ولایت امام باشد. دنیا یعنی محیط ولایت دیگران و آن لذات در نگاهشان مبغوض می شود. نه تنها لذت نمی برند بلکه نسبت به این لذت های ناپاک و حرام بغض پیدا می کند.

دهمین مورد را حضرت فرمود «وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاء» سخاوت پیدا می کند و کسی که محبت امام در دلش آمد همه هستی اش را در راه امام می دهد. سخاوت یعنی این و مشتاقانه می دهد و احساس خسارت هم می کند، یعنی خیال می کند که هیچ کاری نکرده است. جانش را هم که می دهد خودش را بدهکار می داند. خوابش را می گذارد و احساس می کند هنوز بدهکار است. مثل اصحاب سیدالشهداء که همه چیزشان را در راه امام حسین دادند و خودشان را بدهکار امام حسین می دانند که اینها را در کربلا راه داده. سخا یعنی این، کسی که به محبت امام می رسد از این خاصیت برخودار می شود و بخل از او دور می شود.

صفت سخاوت و نورانیت از امام می آید و امام سخی ترین مخلوق خداست. وقتی شعاع محبت و سخاوت امام می آید همه سخی می شوند و همه هستی شان را در راه امام می دهند. لذا جامعه محبین امام، جامعه اهل سخاوت است و همه برای همدگیر فداکاری می کنند. این دلش میخواهد در راه امام خرج رفیقش کند و رفیقش هم همینطور است. در زیارت اربعین شما می بینید که این فداکاری چطوری است. سخاوت یعنی این، همه چیزش را می دهد و احساس شرمندگی هم می کند. سخاوت یعنی صفت اصحاب سیدالشهداء و اصحاب امیرالمؤمنین که همه چیزشان را در راه امام می دادند و احساس شرمندگی و خجالت و احساس این که نتوانستند حق امام را ادا کنند در وجودشان قرار دارد.

آن وقت این سخا موجب می شود که هرچه داری را در راه خدا بدهی. اگرچه آنچه در راه خدا و امام دادی باقی می شود «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(نحل/۹۶) و خود این انسان یک موجود باقی می شود. یعنی هستی خودت را وقتی به امام می دهی این هستی ماندگار می شود و اگر به امام برنگرداندی ماندگار نمی شود. حبیب اگر می خواست در راه امام حسین فداکاری نکند، چند سال دیگر که در این دنیا می ماند تمام شده بود ولی آن پیرمرد نورانی وقتی به شهادت رسید خودش ماندگار شد. این صفات محبین امام است. پس یکی از مهمترین وظایف ما این است که محبت امام را به دست بیاوریم.

پی نوشت ها:

(۱) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص: 247

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 265

(3) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 85

(4) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 219

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 187

(6) صحيح البخاري، ج6، ص:145

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 27، ص: 78 / الخصال، ج 2، ص: 515