نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه چهارم حرم مطهر رضوی/ ثمرات محبت امام در رسیدن به مقام تسلیم و همراهی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 28 خرداد ماه 97 است، که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام رضا علیه السلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ معصومین علیه السلام برای هدایت ما رنج های بسیاری را تحمل کردند و بر سر وظیفه و عهدی که با خدا داشتند ثابت قدم ماندند. ما هم در قبال ایشان وظایفی داریم که از محبت و تسلیم بودن در برابر امام از وظایف شاخص هستند. اگر ما امام را از همه تعلقات و حتی خودمان دوست داشته باشیم و تسلیم محض اوامر ایشان باشیم، نور ایشان در دل ما می آید و غبار گناه و پلیدی از قلب ما می رود و با نور امام که همان نور خداست در عالم راه می رویم و گمراه نمی شویم.

رنج امام برای هدایت ما

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . ائمه علیهم السلام نسبت به ما عنایت و توجه دارند و در مورد ما با خدای متعال قراری بستند و پایبند به آن قرار خودشان هستند و بسیاری از بلاهایی که در دنیا تحمل کردند برای همین بوده که ما به سلامت از عالم دنیا عبور کنیم که عالم امتحان و تکلیف است و عالمی است که شیطان در او وجود دارد و وسوسه می کند و برنامه ریزی کرده و تلاش می کند که ما را از راه خدا جدا کند. عمده ابتلائات معصومین این است که ما از این عالم دنیا به سلامت بگذریم و وقتی شیطان در دنیا می آید و نقشه می کشد گویا یک شعله ای از جهنم در همین عالم دنیاست و ممکن است ما از همین دنیا وارد جهنم بشویم. برای این که این شعله خاموش بشود و ما بتوانیم به سلامت از آن عبور کنیم آنها سختی ها را تحمل کردند.

این جمله در زیارت سیدالشهداء علیه السلام مکرر نقل شده که «بَذَلَ  مُهْجَتَهُ  فِيكَ»   حضرت خون دل خودشان را در راه خدا دادند و این کار را کردند که «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى» بندگان خدا را از جهالت نجات بدهند و از آن حیرتی که در اثر سردرگمی و ضلالت پیدا می شود رها شوند. ضلالت یعنی گم شدگی و شیطان دنبال این است که ما در این عالم راه را گم کنیم و وقتی راه را گم کردیم و دچار حیرت شدیم، آن وقت طعمه شیطان می شویم. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم «وَ ضَلَ  مَنْ  فَارَقَكُم » کسی که از شما جدا شد در این عالم گم می شود. امام چراغ هدایت است و امام راه خداست؛ کسی که از امام فاصله گرفت در این عالم گم می شود. تنها راهی که در عالم وجود دارد تا انسان گم نشود حرکت با امام است.

امام علیه السلام برای این که ما گم نشویم و در اثر گم شدگی به حیرت مبتلا نشویم و در عالم سرگردان نشویم خون دل خودش را داده تا ما را از دست شیطان نجات بدهد. پس امام علیه السلام نسبت به ما کوتاهی نمی کنند و قرارشان با خداست و خدای متعال همه آنچه که لوازم دستگیری ماست اعم از محبت و علم و قدرت و را به امام علیه السلام عنایت کرده است.

وظایف و ظرفیت ما نسبت به امام

ما هم در مقابل امام علیه السلام یک تکالیفی داریم. اگر ما آن تکالیف را انجام ندهیم ظرفیت این که از ما دستگیری بشود را پیدا نمی کنیم. در توحید صدوق این حدیث از امام باقر علیه السلام نقل شده که حضرت راجع به الف و لام «الصمد» که نوشته می شود ولی خوانده نمی شود اسراری را گفتند و بعد فرمودند «لَوْ وَجَدْتُ  لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً»(1) اگر من برای علمی که خدای متعال به من عنایت کرده کسانی را پیدا می کردم که تحمل این علم را داشته باشند و بار این علم را بتوانند بکشند «لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَد» همه این حقایق را از کلمه «الصمد» برایشان توضیح می دادم و این کلمه را باز می کردم و همه این اسرار را برایشان می گفتم. بعد فرمودند ولی جدم امیرالمؤمنین کسی را پیدا نکرد و من هم پیدا نکردم. مشکل این است که ما نمی توانیم استفاده کنیم. 

شخصی محضر امام صادق آمد و عرض کرد یابن رسول الله سیدالشهداء علیه السلام و امیرالمؤمنین به اصحابشان از بلایا و منایا و اتفاقاتی می گفتند و وقایع آینده را توضیح می دادند. شما چرا به ما نمی فرمایید؟ فرمود آنها تحمل داشتند و آنها دهانشان چفت و بست داشت اما شما دهانتان چفت و بست ندارد و ظرفیت ندارید و من هر حرفی را که بگویم می روید و می گویید. به شما نمی شود که از اسرار گفت، صرفا حرف های عادی را می شود گفت. بعد از همین سائل پرسید که من چه حدیثی را تا به حال به شما گفتم که این را نرفتی نقل کنی؟ پس شما ظرفیت این که ما اسرار را به شما بگوییم ندارید.

پس امام علیه السلام برای این که از ما دستگیری کند و ما را راهبری کند و به مقصد برساند کوتاهی نمی کند و امکانات این کار را هم خدای متعال به معصوم داده است و یکایک ما از بدو تولد تا آخر عمر تحت اشراف معصوم هستیم. حتی در روایات آمده که قبل از تولد تک تک ما، معصومین اسماء ما و اسامی پدران و مادران ما را می دانند. حضرت فرمودند که به یکایک زائرانشان نظارت دارند.

وقتی شما در اذن دخول حرم می خواهید اجازه ورود بگیرید، یکی از مطالبی که می گویید همین است که من می دانم امامی که من محضرش آمدم زنده است «وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَ خُلَفَاءَكَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ أَحْيَاءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُون » اینها زنده هستند «يَرَوْنَ  مَقَامِي » جایگاه من را می بینند «وَ يَسْمَعُونَ كَلَامِي » و کلام من را می شنوند. برای امام کاری ندارد که سخن این همه زائر را بشنود و آن ها را ببیند، کما این که خدای متعال اینطور است «لَا يَشْغَلُهُ شَيْ ءٌ عَنْ شَيْ ءٍ وَ لَا سَمْعٌ  عَنْ  سَمْع » شنیدن هیچ مطلبی خدای متعال را از شنیدن مطلب دیگر غافل نمی کند؛ اصوات همه را می شنود و همه را هم اجابت می کند و اشتباه هم نمی شود. امام به اذن الله اینطوری است و هم می شنود و هم جواب می دهد. منتها خدای متعال کلام امام را از گوش ما، مگر اینکه از خواص باشیم، پوشانده و کلام امام را نمی شنویم ولی باب مناجات با امام را در دل ما باز کرده است. ما که در مقامی نیستیم که کلام امام را بشنویم ولی باب مناجات و نجوای امام برای ما باز است. اگر انسان اهل نجوا شد می تواند با امام خودش نجوا بکند. امام انقدر به ما قریب است که «يَرَوْنَ  مَقَامِي  وَ يَسْمَعُونَ كَلَامِي وَ يَرُدُّونَ سَلَامِي وَ أَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلَامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِهِمْ» باب فهم من را به سوی مناجات با امام و لذت بردن از این مناجات باز کردی.

بنابراین امام علیه السلام در آن لطفی که باید نسبت به ما داشته باشند کوتاهی نمی کنند و به یکایک ما توجه و نظر دارند و الا ما برای چه می آییم اینجا زیارت می کنیم؟ اگر امام ما را نمی بیند و صدای ما را نمی شنود که العیاذ بالله امام هم مثل ماست. آن وهابی بی انصاف گفته بود که پیامبر خدا از دنیا رفته و از این عصای من کار بیشتری بر می آید تا از این پیامبر. اگر کسی این نگاه را دارد برای چه دیگر می آید و زیارت می کند؟ برای چه در همه نمازها به حضرت سلام می دهی «السلامُ عَلَیْکَ أیُها النَبی و رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهْ» پس امام زنده و حاضر است. بوده اند افرادی که در نماز هر سلامی که می دادند جواب را می شنیدند. فرمود من سلام ندادم که جواب نشنوم. پس این ارتباط امام با ماست و ایشان با تک تک ما یک ظرف و وسعتی دارند. مثل خورشید که به همه ما می تابد و از هیچ کس هم کم نمی گذارد. دیگر معلوم است که امام هم اینطور است.

اثرات محبت امام

ما چه وظایفی در مقابل امام داریم؟ یکی از وظایف مهمی که در قرآن ذکر شده و در روایات هم از ما خواستند محبت نسبت به امام علیه السلام است. ما باید امام را دوست بداریم و نه فقط باید امام را دوست بیداریم بلکه باید امام را بیش از همه تعلقات خودمان و حتی بیش از خودمان دوست بداریم. این امر را خدای متعال از ما خواسته و این شرط همراهی است. اگر این محبت نباشد انسان در سختی ها نمی تواند با امام راه برود.

این محبت یک برکاتی دارد که یکی از آثارش همراهی است. در سفینه البحار محدث قمی در باب حب این حدیث را نقل کردند که یک اعرابی، از بیابان نشین های اطراف مدینه، گاهی در محضر حضرت می آمد و در نماز حضرت شرکت می کرد. یک بار به حضرت عرض کرد «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى  قِيَامُ السَّاعَة»(2) قیامت کی به پا می شود؟ حضرت نماز مغربشان را خواندند و برگشتند رو به جمعیت فرمودند چه کسی بود که این سوال را کرد؟ عرض کرد من سوال کردم. حضرت فرمودند «فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا» شما برای قیامت چه آماده کرده اید؟ این که آدم بداند مثلا دقیقا 1200 سال دیگر قیامت است به چه درد ما می خورد؟ عرض کرد که من اهل نماز و روزه زیاد نیستم ولی واجباتم را انجام می دهم و گاهی نوافلی هم می خوانم ولی اهل نماز و روزه زیاد که دائما نماز بخوانم و روزه بگیرم نیستم ولی «أَنِّي أُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَه » تمام سرمایه من و آن چیزی که برای سختی های قیامت آماده کردم محبت شماست.

حضرت یک جوابی دادند که انس راوی این حدیث می گوید مسلمان ها هیچ وقت اینقدر خوشحال نشده بودند. حضرت فرمودند «الْمَرْءُ مَعَ  مَنْ أَحَب » آدم هم در دنیا و هم در برزخ و هم در قیامت با آن کسی است که او را دوست می دارد. محبت معیت می آورد و انسان اگر به حقیقت محبت رسید واقعا کنار امام قرار می گیرد و همراه امام می شود. ولی این معیت هم همراهی قلبی است و هم همراهی در ظاهر است.

خدای متعال در سوره مبارکه برائت می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه/۱۱۹) مؤمنین تقوا داشته باشید و از صادقین جدا نشوید که صادق به ائمه تفسیر شده که شاید اصلا معنی تقوا هم همین است که حواستان به خدا جمع باشد، اگر می خواهید تقوای الهی داشته باشید از امام جدا نشوید. جدا شدن از امام بی تقوایی است و چشم و گوش و زبان و قلب انسان اگر از امام جدا شد بی تقوایی کرده است و هر کاری که بی امام بکند بی تقوایی است. انسان اگر از امام جدا شد تمام عمرش را هم اگر نماز بخواند بی تقوایی است. اما اگر طبق فرمان امامش راه می رود، خوردن و خوابیدنش هم تقواست.

یک عده ای هستند که شب ها می خوابند و خدای متعال خوابشان را بیداری حساب کرده است «كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُون »(ذاریات/۱۷) خدای متعال فرمود مؤمنین کمی از شب می خوابند. حضرت فرمود بعضی هایشان شب را هم می خوابند ولی خوابشان را خدا بیداری حساب کرده چون با تقوا هستند. بنا نیست که ما فقط هفده رکعت نمازمان در عالم بندگی خدا باشد، ما باید 24 ساعتمان بندگی خدا باشد و الا خسارت می کنیم. یک لحظه مان هم اگر صرف بندگی خدا نکنیم خسارت است. در روایات آمده که این عمر ما هیچ قیمتی ندارد. باقی مانده عمر مؤمن قیمت ندارد و مؤمن در هر لحظه اش می تواند به خدا نزدیک بشود. همه لحظات ما باید عبادت باشد. اگر با امام بودیم همه لحظات ما عبادت می شود و اگر با امام نبودیم نمازمان هم دیگر قیمتی ندارد.

در یک روایت خیلی سنگینی آمده که اگر انسان از امام جدا شد و با امام بین رکن و مقام راه نرفت، هزار سال هم که نماز بخواند و شب زنده داری کند و روزه داری به درد نمی خورد. حتی از این شدیدتر است و حضرت فرمود بر خدای متعال حق است که این آدم را به آتش جهنم بیاندازد. خدای متعال دستور می دهد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين » یکی دیگر از تکالیف ما نسبت به امام همراهی با امام است و ما باید سیرمان با امام باشد. کسی حق ندارد برای خودش یک سیر جدا تعریف کند و بنشیند چله نشینی کند و دستوراتی را جدای از امام عمل بکند. ما باید سیرمان با امام باشد و گوش و چشم و قوایمان باید در اختیار امام علیه السلام باشد و این هم یکی از تکالیف است.

خدای متعال دستور می دهد با صادقین باشید و بعد بلافاصله دستور به همراهی با وجود مقدس نبی اکرم در سختی ها می دهد و می فرماید در سختی ها و تنگناها شما حق ندارید از پیامبر جدا شوید و حق ندارید جان خودتان را بیشتر از پیامبر دوست بدارید. اگر شما در سختی ها و مخمصه ها با پیامبر راه رفتید، در برابر هر قدمی که برمیدارید به شما پاداش می دهند.

پس این معیت صرفا به معنای همراهی در دین نیست. «الْمَرْءُ مَعَ  مَنْ أَحَب » آدم وقتی به محبت امام راه پیدا کرد همه قوایش همراه امام می شود و در سختی ها و خوشی هایش کنار امام است. اینطور نیست که وقتی کار سخت می شود صف خودش را جدا کند و آن روزی که راحت است کنار امام بایستد. انسانی که به محبت رسید هم در سختی ها و هم در روزهای خوش کنار امام قرار می گیرد. اتفاقا آنهایی که به محبت نمی رسند در هر دو جا اعتراض می کنند، یعنی هم روزهای خوش کنار امام اعتراض می کنند و هم در سختی ها. روزهای سختی می گویند چرا ما را به سختی انداختی؟ همانطور که به انبیاء می گفتند شما آمدید و ما خیال کردیم کار درست می شود ولی از روزی که شما آمدید کار سخت تر شده است. روز پیروزی هم یک جور اعتراض می کردند. حضرت اقداماتی می کنند و آن ها تحمل نمی کردند و به امام علیه السلام اعتراض می کردند.

ولی اگر محبت بود، این محبت سرمایه همراهی امام است و انسان وقتی امام را دوست داشت نه سردیهای دنیا و نه گرمی های دنیا او را جدا نمی کند و الا اگر انسان امام را دوست نداشت در خوشی ها یک جور از امام جدا می شد و در سختی ها هم یک جور دیگری از امام جدا می شود؛ هر دو انسان را از امام جدا می کنند. سرمایه محبت اگر آمد خواص زیادی دارد که یکی از آنها معیت و همراهی است. انسان با امامش راه می رود و خیال آدم راحت است.

این روایت از فریقین سنی و شیعه مکرر نقل شده که حضرت فرمودند «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ  سَفِينَةِ نُوح » مثل اهل بیت من مثل کشتی حضرت نوح است؛ وقتی بنا شد عذاب نازل بشود خدای متعال از قبل به حضرت نوح دستور داد با یک آدابی کشتی بسازد و اینها می آمدند و رد می شدند و استهزاء می کردند که در کویر نشستی و کشتی درست می کنی. پس آبش کجاست؟ حضرت هم چیزی نمی گفت تا اینکه روزش فرا رسید و از آسمان باران بارید و از زمین آب جوشید. حضرت فرمود سوار کشتی بشوید و هرکسی که سوار نشود نجات پیدا نمی کند. در قرآن می فرماید فرزند حضرت نوح به حضرت عرض کرد مهم نیست، باران است و بند می آید، ما به قله کوه می رویم. حضرت فرمود امروز هیچ پناهگاهی نیست و حتی قله کوه هم پناهگاه نیست. جوری باران آمد که جز کسانی که سوار کشتی بودند همه غرق شدند.

حضرت فرمود مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق » هرکسی سوار این کشتی شد نجات پیدا می کند و هر کسی سوار نشد حتی اگر عارف و اهل ریاضت و اهل علم هم باشد نجات پیدا نمی کند و غرق می شود. پس اگر در فتنه های سنگین کسی با امام حرکت کند در امنیت است. در جامعه کبیره می خوانیم «وَ أَمِنَ  مَنْ  لَجَأَ إِلَيْكُم » کسی که به امام پناه می برد در وادی ایمن است و هیچ خطری او را تهدید نمی کند و دست شیطان به او نمی رسد و از فتنه ها نجات پیدا می کند و از دار دنیا سالم عبور می کند و ایمانش را می تواند با خودش ببرد. ولی اگر انسان با امام همراه نشد خطر انسان را تهدید می کند.

و آن وقت این محبت یکی از خواصش این است که انسان را به معیت می رساند «الْمَرْءُ مَعَ  مَنْ أَحَب » انسان هم در قیامت و هم در دنیا در کنار معصوم است و سیرش هم کنار معصوم است. اگر دل انسان با امام بود همه قوای انسان با امام سیر می کند. محبت از قلب ظهور پیدا می کند و بعد اگر کامل شد بر همه قوای انسان منتشر می شود. این محبت در چشم و گوش انسان هم می آید. این خیلی عجیب است که نور محبت امام وارد چشم و گوش و زبان و دست و همه قوای انسان می شود. حضرت فرمود ایمان از قلب ظاهر می شود ولی بر قوای انسان منتشر می شود و محبت امام همان ایمان است. آن وقت چشم انسان محب نگاهش با نگاه های دیگر فرق می کند، دیگر شنیدن این گوش با شنیدن های دیگر فرق می کند و یک چیزهایی را می شنود که دیگران نمی شنوند و یک چیزهایی را نمی شنود که دیگران می شنوند. این چشم یک چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بینند. اگر نور محبت در چشم آمد و محبت امام را دید یک چیزهایی را نمی بیند که دیگران می بینند ولی او نمی خواهد ببیند.

یکی از علمای بزرگ بودند که در احوالاتشان یکی ازشاگردانشان نقل میکرد که ایشان یک روزی به یکی از همراهان خودشان که مدتی با هم بودند فرمودند دعا کنید، یک امتحان سختی پیش آمده. بعد از مدتی فرموده بودند فلانی الحمدلله این امتحان از سر گذشت و موفق شدیم و حالا خدای متعال به ما یک چیزی داده. فرمود امتحان این بود که من احوال آدم ها و باطنشان را می دیدم و باید هم پرده پوشی می کردم و این خیلی برایم سخت بود که باطن احوال آدم ها را ببینم و بتوانم به روی خود نیاورم به طوریکه خود طرف هم نفهمد که شما کنارش نشستی و اسرارش را می دانی. یعنی هم به دیگران نگویی و هم از خودش بپوشانی. این خیلی برای من سخت بود که الحمدلله از عهده این تکلیف برآمدیم و حالا خدای متعال اختیار را به خود من داده که اگر بخواهم می بینم و اگر نخواهم نمی بینم.

آن وقت یکی دیگر از شاگردان ایشان به من می گفت خیلی وقتها در جمع حرف می زدند و ایشان نمی شنید. هر چه ایشان را پیش پزشک بردیم گفتند هیچ اشکالی ندارد. گوش ایشان نمی خواهد یک چیزهایی را بشنود. اگر گوش آدم در اختیار خودش قرار بگیرد یک چیزهایی را نمی خواهد بشنود، نمی شنود. اگر انسان نورانی به نور امام شد، قوایش آن چیزهایی که صلاح نباشد را نمی بیند و آن چیزهایی که صلاح باشد را می بیند و چشمش هم در اختیار خودش قرار می گیرد.

راه های رسیدن به محبت

این محبت خیلی اثر دارد. اما این محبت را چطور می شود به دست آورد؟ محبت صنع خداست و ایمان صنع الهی است که از عالم بالا می آید. در روایات دارد که شما نمی توانید برای خودتان ایمان خلق کنید. ایمان یک نورانیتی از عالم بالاست و از طریق حضرت حق به انسان عطا می شود ولی ما یک اقداماتی باید انجام بدهیم که این اقدامات در روایات و آیات آمده است. یکی این است که انسان اگر در راه امام و برای رسیدن به محبت امام و در دوستی امام از تعلقات خودش عبور کرد و آنجایی که می خواهد یک نگاه کند و امام دوست ندارد به خاطر امام چشمش را بست و آنجایی که می خواهد دست به سمت یک مالی ببرد و امام نمی پسندد و به خاطر اینکه محبت امام را به او بدهند از آن مال رفع ید می کند و آنجایی که می خواهد یک قدمی را بردارد که خدای متعال نمی پسندد و برای این که به او رزق محبت را بدهند از این قدم دست بردارد و آنجایی که عصبانی می شود و می خواهد یک جمله ای بگوید که خدا راضی نیست، که البته مؤمنین خیلی از این ضربه می خورند و ضرری که از خشم و غضبشان می کنند از شهوت کمتر نیست اگر بیشتر نباشد، اگر در آنجا برای خدای متعال کظم غیظ کند و اگر انسان از تعلقات خودش برای امام گذشت، خاصیتش این است که به انسان محبت امام را می دهند.

خدای متعال در قرآن می فرماید «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(آل عمران/۹۲) به بر و نیکی نمی رسید تا از آنچه که دوست می دارید انفاق بکنید. در روایت معنا شده که فرمود «بِر» ما هستیم و حقیقت «بِر» امام است. ابرار آنهایی هستند که به امامشان رسیدند «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي  نَعيم »(انفطار/۱۳) یعنی الان وسط بهشت هستند. خداوند فرمود به «بِر» و به امامتان نمی رسید تا اینکه از تعلقاتتان بگذرید.

یک حدیث شریفی در باب احوالات حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام نقل شده که خدای متعال حضرت ابراهیم را به خلت برگزید و شد خلیل. علتش را فرمود به خاطر دو چیز، یکی این که از غیر خدا چیزی نخواست. آدم اگر از دست غیر خدا بگیرد، در دلش محبت غیر خدا می آید. منی که از دست خورشید و ماه و زمین و دریا و خشکی و رفیق و همه می گیرم چطور به آنها وابسته نشوم. انسانی که خیال می کند زمین است که به من گندم می دهد به زمین وابسته می شود. انسانی که خیال می کند خورشید به او حرارت و نور می دهد به خورشید وابسته می شود. اگر موحدین به خدا وابسته می شوند چون فقط از دست خدای متعال می گیرند.

لذا یکی از راه های رسیدن به محبت امام همین است که انسان از دست امام بگیرد. تمام رزق ما به واسطه امام به ما می رسد. شب قدر امام است که رزق کل جبهه حق را می دهد و معین می کند که چه چیزی گیرشان می آید و به چه علمی می رسند و حیات و عمر و رزقشان باید از کجا بیاید که پاک و طیب باشد. رزق ما از ناحیه امام می آید و اگر ما سعی کردیم که از دست ها نگیریم و پرده ها را کنار بزنیم، می بینیم که امام دارد ما را اداره می کند.

یک موقعی آدم از اسباب می گیرد و خود اسباب را می بیند و آن وقت وابسته به اسباب می شود. اما اگر از اینها عبور کرد و از دست خدای متعال گرفت و دید همه اینها دستشان خالی است و اوست که دست ها را پر می کند و اوست که دارد به من روزی می رساند آن وقت به خدای متعال وابسته می شود. وقتی مادر انسان به انسان محبت می کند، انسان به مادر وابسته می شود و نمی تواند نشود. ولی اگر احساس کرد این محبت از لشکر خداست و خدا دارد من را اداره می کند، هم مادر را دوست می دارد و هم خدا را و آن وقت مادر را هم به خاطر خدا دوست می دارد. اگر انسان از دست خدا بگیرد محبت خدا در دلش می آید ولی اگر از دست غیر خدا گرفت محبت غیر خدا در دل می آید. نسبت به امام هم همینطور است. اگر انسان احساس کرد امام دارد رنج می برد که همه عالم سرپاست و رنج می برد تا ما به مقصد برسیم، آن وقت محبت امام در دلش می آید.

دومین دلیلی که خدا حضرت ابراهیم را خلیل خودش کرد به خاطر این بود که هیچ دستی را رد نکرد. وقتی خدای متعال یک دستی را به طرف شما حواله می دهد آن را رد نکنید، اینها را باید حواله های الهی دانست. حضرت فرمود «إِنَّ حَوَائِجَ  النَّاسِ  إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ  اللَّهِ  عَلَيْكُمْ  فَلَا تَمَلُّوا النِّعَم »(3) حوائج مردم نعمت های خداست، خسته نشوید. این نعمت است، نغمت نیست. اگر صد نفر به شما مراجعه کرد بدانید که صد تا نعمت رو به شما آورده است و اضافه شده است. اینطور نباشد که با اولی یک جور برخورد کنید و با آخری سرد برخورد کنید. اگر انسان حواله هایی که خدای متعال می فرستد را رد نکرد و از تعلقات خودش گذشت و آدم از مال و آبرویش خرج کرد، اینها موجب می شود که خدای متعال محبت خودش را به انسان بدهد. اگر کسی می خواهد به محبت امام برسد باید حواله هایی که امام به سمت او می فرستد را رد نکند. اگر انسان از تعلقات خودش در راه امام گذشت، محبت امام در دلش می آید.

پس یکی از راه ها همین است که انسان از تعلقات خودش بگذرد و دومی این است که انسان از دست امام بگیرد. اگر انسان توجه داشت که امام یدالله است و از دست امام گرفت، خاصیتش این است که محبت امام در دل انسان می آید ولی اگر این دست را ندید و از اسباب گرفت طبیعی است که وابسته و اسیر به اسباب می شود.

اثرات تسلیم شدن در برابر امام

یکی دیگر از راه های رسیدن به محبت امام که مؤثر است و در روایات آمده این است که انسان تسلیم امام علیه السلام باشد که خود این هم از وظایف است. یکی از وظایفی که ما در مقابل امام داریم تسلیم بودن است و قرآن هم این را از ما خواسته است. خدای متعال در قرآن می فرماید که پیامبر ما اینها ایمانشان کامل نمی شود و مؤمن نمی شوند تا شما را در همه منازعات و اختلافات حَکَم قرار بدهند و در دلشان هم نسبت به حکم شما احساس سختی نکنند و هر حکمی که شما کردید را قبول کنند «وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما»(نساء/۶۵) و تسلیم محض شما باشند.

پس یکی از تکالیف ما نسبت به امام این است که تسلیم باشیم و تسلیم هم فقط در عمل نیست. وقتی فرمودند نماز بخوانید باید نماز بخوانیم و وقتی فرمودند قلبتان تسلیم باشد باید هر حکمی که می کند در دل هم راضی باشیم و احساس حرج و دلتنگی نکنیم و سختمان نشود که چرا امام اینطوری حکم کردند. البته طبیعت این کار دشوار است؛ چون امام یک کارهایی می کنند که ما نه اسرارش را می دانیم و نه می توانیم بدانیم و نه می توانند بگویند.

بعد از پیامبری و نبوت موسای کلیم خدای متعال آدرس یک معلم الهی را به ایشان داد و به زحمت رفت و او را پیدا کرد و به این معلم الهی اصرار کرد که بگذارید من همراه شما بیایم و از شما استفاده کنم «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى  أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا»(کهف/۶۶) می فرماید «قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْرا»(کهف/۶۷) تو نمی توانی همپای من صبر کنی، من یک کارهایی می کنم که شما نمیفهمی و سِرَّش را نمی دانی «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى  ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»(کهف/۶۸) تو که سر کار من را نمی دانی چطور می توانی صبر کنی؟ حضرت موسای کلیم قول داد و آن معلم الهی هم از او قول گرفت که اگر می خواهی با من راه بیایی سوال نکن و هر وقت موقعش شد من به تو می گویم.

بعد راه افتادند و سوار کشتی شدند و این معلم الهی شروع به سوراخ کردن کشتی کرد و چون کشتی برای یک آدم مستضعف بود زبان حضرت موسی باز شد «قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها»(کهف/۷۱) کشتی را سوراخ کردی که اینها را غرق کنی؟ گناه کردند که ما را در کشتیشان راه دادند؟ فرمود «قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْرا»(کهف/۷۲) نگفتم نمی توانی با من صبر کنی. حضرت موسی گفت ببخشید قول می دهم دیگر حرف نزنم.

بعد در دو قدم دیگر هم با ایشان رفت و حضرت موسی نتوانست تحمل کند. آن معلم الهی فرمود دیگر تمام شد «قالَ هذا فِراقُ بَيْني  وَ بَيْنِك »(کهف/۷۸) بعد فرمود حالا که وقت جدا شدن است بگذار به تو دلیلش را بگویم، من کشتی را سوراخ کردم چون یک پادشاهی بود و جنگ دریایی داشت و کشتی ها را می گرفت، من می خواستم کشتی این فقرا برایشان بماند. کشتی را معیوب کردم که برای صاحبانش بماند، نمی خواستم آن را غرق کنم. بعد هم آخر کار فرمود «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري »(کهف/۸2) من که از طرف خودم کار نکردم، من مأمور خدا هستم. خدا فرمود کشتی را سوراخ کن و نشستم کشتی را سوراخ کردم.

امام هم اینگونه است، امام یک کارهایی انجام می دهد و سرش را نمی تواند به ما بگوید. نه ما ظرفش هستیم و نه مصلحت است که به ما بگویند. البته بعدها ممکن است بعضی از امور برای ما آشکار بشود اما خیلی از اسرار قابل گفتن نیست. اگر کسی خواست تسلیم امام باشد امام خیلی کارها می کند و می شود تحمل کنی.

حضرت در جنگ حنین که شاید بزرگترین جنگ بود و بعد از فتح مکه اتفاق افتاد، مسلمان ها پیروز شدند و غنیمت بسیاری به دست آوردند. مشرکین مکه هم که تازه مسلمان شدند به همراه ابوسفیان دو هزار تایشان در این جنگ بودند. وقتی حضرت غنایم را تقسیم کرد عمده شترها و اسب ها و امکانات زیادی را داد به اهل مکه و این تازه مسلمان ها داد و برای اهل مدینه و انصاری که سال ها کنار حضرت بودند و جنگ های زیادی را شرکت کردند چیزی ندادند. اینها هم ناراحت شدند و با بزرگشان سعد بن عباده محضر پیامبر خدا آمدند که بروید به حضرت بگویید اگر خدای متعال تقسیم کرده ما قبول داریم ولی اگر شما تقسیم کردید قبول نداریم. ما کنار شما هشت سال است که می جنگیم ولی به تازه مسلمان ها غنیمت می دهید و به ما نمی دهید؟!

آمدند به حضرت عرض کردند که آقا انصار حرفشان این است. با اینکه خیلی کنار حضرت تحمل کرده بودند ولی در تقسیم کردن غنایم نتوانستند تسلیم حضرت بشوند. حضرت فرمود آیا حرف شما هم حرف سید و بزرگتان سعد بن عباده است؟ گفتند نه آقا، سید ما شما هستید. حضرت فرمود نه بگویید. گفتند بله، اگر خدای متعال تقسیم کرده ما راضی هستیم ولی اگر شما تقسیم کردید ما قبول نداریم. روایتی از امام صادق علیه السلام در کافی است که فرمود «فَحَطَّ اللَّهُ نُورَهُم »(4) همه نوری که خدا در این هشت سال همراهی با حضرت بهشان داده بود را از آن ها گرفت.

آخر این چه حرفی است که می زنید؟! شما پیامبر را از خدا جدا می کنید؟! او کاری می کند که کار خدا نباشد؟! حالا درست است که او تحمل می کند که شما حرف بزنید ولی آیا شما باید اینطوری با پیامبر خدا حرف بزنید؟! «فَحَطَّ اللَّهُ نُورَهُم » همه نور این هشت سال کنار پیامبر بودن از آن ها گرفته شد. این بی انصافی نیست که خدای متعال کائنات را دست این پیامبر داده و امین خداست و قاسم جهنم و بهشت است و آن وقت شما در تقسیم شتر و اسب حرف پیامبر را زیر سوال می برید؟ پس تسلیم شدن کار بسیار سختی است. یکی از وظایفی که از ما خواستند تسلیم بودن در مقابل امام است ولی تسلیم بودن فقط تسلیم بودن ظاهری نیست، دل ما باید تسلیم بشود. ما کارهایی که امام می کنند را ممکن است نتوانیم تحمل کنیم و باید تمرین کنیم و دلمان تسلیم امام علیه السلام باشد.

در ادامه پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین نشستند و نکاتی را به آنها گفتند. بعد آخر سر بهشان فرمودند بندگان خدا الان اینها که مکه می روند با شتر و اسب و سپر و شمشیر می روند ولی شما با من می روید مدینه، آیا این تقسیم بدی است؟ خوب بود من می رفتم مکه و شما را تنها می گذاشتم و اسب و شترها را به شما می دادم؟ تقسیم حضرت خیلی تقسیم عادلانه ای است و حضرت فقط یک جلوه اش را گفتند. ولی چه کسی این تقسیم را می فهمد؟ اگر نفهمیدی باید به پیامبر خدا اعتراض کنی؟ کسی که خدای متعال در آیات مکرر عصمت او را اثبات کرده و می گوید دستش دست من است، آیا خدا این اعتراض را از آدم قبول می کند؟ اینطور نیست «فَحَطَّ اللَّهُ نُورَهُم »خدا نورشان را از آن ها می گیرد. این تسلیم که خودش یکی از وظایف ماست مقدمه محبت است.

ابوخالد کابلی از امام باقر علیه السلام این حدیث طولانی را نقل کرده و ذیل این حدیث طولانی وجود مقدس امام باقر فرمودند «لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا »(5) به خدای متعال قسم که هیچ عبدی به مقام محبت و ولایت ما نمی رسد «حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَه » تا این که خدای متعال قلبش را تطهیر بکند. قلب اگر از اغیار پاک نشد جای محبت امام نیست. در دعای ابوحمزه می خوانیم «سَيِّدِي  أَخْرِجْ  حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي» آقای من اول محبت دنیا را از دل من بیرون ببر و وقتی پاک شدم «وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ» مرا با حضرت و اهل بیتش جمع کن. حضرت فرمود محبت ما را نمی دهند الا این که این قلب تطهیر بشود. منتها تطهیر و پاک کردن کار خداست. خدای متعال قلب ما را پاک می کند «وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ» و خدای متعال قلب عبدی را پاک نمی کند «حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا» تا این که دائما تسلیم ما باشد.

وقتی ما میگوییم این نگاه را نکن نباید نگاه کند و وقتی می گوییم این حرف را نزن نباید بزند و وقتی می گوییم این قدم را بر ندار نباید بر دارد و وقتی بگوییم این وقت نخواب نباید بخوابد. به ما نگفتند نگاه نکن، گفتند نگاه حرام نکنید. نگفتند نخورید، گفتند مال حرام نخورید. فرمود مستمرا باید سر هر دوراهی ما را ببینید و باید تسلیم ما بشود. منی که از سر یک لقمه نمی توانم به حرف امامم گوش بدهم چطور می توانم محبت امامم را به دست بیاورم؟ حضرت فرمود «حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا» باید خودش را سر همه دوراهی ها تسلیم ما کند. وقتی می گوییم این وقت نخواب نباید بخوابد و وقتی می گوییم این وقت نماز بخوان باید نماز بخواند.

از وجود مقدس ثامن الحجج ارواحنا فداه روایتی است که فرمودند «عَلَيْكَ ابْدَأْ بِأَوَّلِ الْوَقْت »(6) همیشه نمازت را اول وقت بخوان به خصوص آن موقعی که خیلی سخت است. اول وقت بخوان به خاطر این که امام رضا فرمود. فرمود خدای متعال تطهیر نمی کند کسی را الا این که تسلیم ما بشود. مستمرا «حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا» به قول آقایان فعل مضارع است، یعنی دائما و سر همه دوراهی ها حرف ما را گوش بده و عمل و قلبش را تسلیم ما کند و به حرف ما اعتراضی هم نداشته باشد. اگر اعتراضی داشته باشیم خودمان میبازیم. امامی که یدالله و عین الله و اذن الله است و همه کارش کار خداست که نباید به او اعتراض کنی.

حضرت فرمود باید تسلیم ما بشود «حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا» تا جایی که تمام وجودش در برابر ما باشد. به تعبیر بزرگان باید مثل موم در دست باشد و هر شکلی را که بهش می دهند می پذیرد. می گویند نسبت به امام اینطوری باشد چون امام معصوم است و امام نسبت به ما بیش از خودمان محبت دارد و مصلحت ما را بیش از خودمان می داند و ما را بیش از خودمان دوست دارد. هم به ما آگاه تر از خودمان است و هم محبتش به ما از خودمان بیشتر است. بیخودی نیست که خدای متعال به امام همچین موقفی را می دهد. می فرماید اگر در مقابل ما انقدر تمرین کردید که تسلیم بشوید و حالت تسلیم در شما پیدا شد، حالا خدای متعال تطهیر و پاکتان می کند. انسان تا خودش را نسپرد که خدا پاکش نمی کند.

شما اگر خودتان را به جراح نسپرید که جراح شما را جراحی نمی کند. اگر بخواهید اعتراض کنید که اینطوری چاقو نزن، می گوید رها کن و برو دیگر. اگر وقتی طبیب نسخه می نویسد بگویید اینطوری ننویس و یک جور دیگر بنویس، می گوید پیش من آمدی یا خودت پزشکی؟ اگر به امام اعتماد نکنی و تسلیمش نشوی کاری برایت نمی کنند و می گویند بفرمایید، اگر می خواهی راه خودت را بروی برو ولی اگر می خواهی با من راه بیایی باید تسلیم من بشوی. اگر رسیدی به این نقطه که من امام معصوم هستم دیگر باید با من راه بیایی و آن وقت اگر تسلیم شدید خدای متعال شما را تطهیر می کند و آلودگی ها از دل بیرون می رود.

وقتی آلودگی ها رفت نور محبت امام در دل انسان می آید و آن وقت کار به جایی می رسد که «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ  قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين »(7) امام قلب مؤمن را روشن می کند «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَار» و نور امام در قلب مؤمن از نور خورشید در وسط نور روشن تر است و اینها در عالم با نور امامشان راه می روند و می شوند جزو کسانی که «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي  بِهِ فِي النَّاسِ»(انعام/۱۲۲) ما یک نوری برای یک عده قرار دادیم که با آن نور در بین مردم زندگی می کنند و لذا زندگی شان با بقیه متفاوت است و خیلی چیزها را می بینند که بقیه نمی بینند. فرمود «الْمُؤْمِنُ  يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه »(8)  مؤمن با نور خدا نگاه می کنند. فرمود نورالله یعنی نور امام علیه السلام.

اثرات صلوات

این بعضی از راه هایی است که می شود به محبت رسید. یکی دیگر از تکالیف ما نسبت به حضرت که جلب محبت هم می کند و هیچ چیزی در جلب محبت به اندازه این به شرط درست انجام دادنش خاصیت ندارد صلوات است. خدای متعال فقط نسبت به یک پیامبر این را فرموده که «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليما»(احزاب/۵۶) خدا و ملائکه بر این پیامبر صلوات می فرستند و شما مؤمنین هم صلوات بفرستید و تسلیم محض باشید. صلوات مقدمه تسلیم است. این صلوات از صلوات ظاهری شروع می شود و یک مقامات باطنی هم دارد. اما همین صلوات ظاهری جلب محبت می کند. این روایت جزو اسرار روایات است که فرمود خدای متعال ابراهیم خلیل را خلیل قرار داد شد و گداخته در محبت شد چون بر وجود مقدس نبی اکرم و آلش زیاد صلوات می فرستاد.

حضرت فرمود اگر کسی یک صلوات بر من بفرستد خدای متعال اجر هفتاد و دو شهید را به او می دهد و پاکش می کند مثل روزی که از مادر متولد می شود. البته صلوات ظاهر و باطن دارد و کثرت صلوات و مداومت بر صلوات آثار دارد. این صلوات هایی که از امام حسن عسگری علیه السلام نقل شده چهارده تا صلوات برای چهارده معصوم است که هر کدام چند خط است. این را لااقل هفته ای یک بار در روزهایی که متعلق به ائمه است همان روز بخوانیم که مرحوم محدث قمی هم بعد از زیارت جامعه در مفاتیح نقل کردند. کثرت صلوات و مداومت بر صلوات بهترین دعا و روح همه عبادات است.

عبادتی بهتر از دعا نیست و دعایی بهتر از صلوات نیست. این را ذکر مدام خودتان قرار بدهید. شیطان وسوسه می کند و نمی گذارد و می گوید واقعا اثر هم دارد؟! بله واقعا اثر دارد، تمرین کنید تا زبانتان به صلوات تر باشد و به تدریج محبت می آید. اگر با محبت صلوات بفرستید آن وقت دائما محبتتان شفاف تر و روشن تر می شود. دوام در صلوات بر پیامبر و اهل بیتشان از اموری است که جلب محبت می کند و جزو راه های میانبر است و بقیه آثارش هم ان شاء الله برایتان حاصل خواهد شد.

پی نوشت ها:

(۱) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(2) علل الشرائع، ج 1، ص: 139 / سفينة البحار، ج 2، ص: 14

(3) نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 81

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 411

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(6) الثاقب في المناقب، ص: 183

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(8) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80