نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه سوم حسینیه آیت الله حق شناس/ محاسبه دقیق نفس در اهل الذکر و رسیدن به میزان صحیح

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 10 خردادماه سال 97 است، که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حسینیه آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از خصوصیات مهم کسانی که به وادی ذکر ورود کردند محاسبه نفس از ریز و درشت اعمالشان است. در این محاسبه خوبی های خود را از طرف خدای متعال می بینند و بدی های شان را از طرف خود می بینند و بابت آن استغفار می کنند و نمی گذارند که گناهشان به فردا هم کشیده شود. این محاسبه به وسیله یک ترازو در وجود انسان انجام می گیرد که اگر معیار این ترازو بر محور محبت خدا و تعلق به امام باشد درست عمل می کند اما اگر شیطان در این ترازو دست ببرد همه چیز را برعکس نشان می دهد و نتیجه اش این می شود که خوبی بدی به حساب می آید و بدی هم خوبی به شمار می رود.

خصوصیات اهل ذکر

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در خطبه 222 نهج البلاغه حضرت احوالات شخصیت هایی را که وارد خانه های رسول اکرم و بیت النور شدند و نورانی به نور حضرت شدند را ذکر می کنند. قرآن در باب این شخصیت ها می فرماید «يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه »(نور/۳۶-37) تسبیح خدا را در شب و روز می گویند و هیچ بیع و تجارتی آنها را از ذکر خدا باز نمی دارد. قلوب اینها نورانی به نور ذکر شده و قوای آنها زنده و بیدار شده و چراغ راه دیگران هستند. بعد فرمودند ذکر اهل خاصی دارد و آن ها ذکر را به جای دنیا انتخاب کردند «وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ  الدُّنْيَا بَدَلا»(1) وقتی وارد عالم ذکر شدند و به جای دنیا ذکر و توجه به خدای متعال را انتخاب کردند دیگر هیچ بیع و تجارتی آنها را از ذکر خدای متعال باز نمی دارد. تا جایی که فرمودند در پرتو این ذکر و نورانی شدن به نور ذکر عوالم برزخ و قیامت برای آنها مشهود شده است.

مؤمن وقتی به امام خودش رسید، قاعدتا در پرتو نور امام می تواند عوالم غیب را ببیند و ما در همین دنیا باید به این نقطه برسیم. نباید قیامت و غیب و برزخ از ما محجوب باشد. اگر کسی توانست خودش را به سرچشمه نور که امام علیه السلام است برساند، حاصل این رسیدن این است که پرده های عوالم غیب کنار می رود و انسان می تواند اهل مشاهده برزخ و قیامت بشود و هم خودش ببیند و هم پرده ها را برای دیگران کنار بزند و دیگران را از اسرار عالم باخبر کند. اهل ذکر اینطوری هستند.

حضرت در فراز بعدی یکی دیگر از احوال اهل ذکر را بیان می کند «فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ  الْمَحْمُودَةِ» اگر آنها را برای عقل خودت متمثل کنی و در جایگاه هایی که مورد پسند خدا هست آنها را ببینی و مقام محمود آنها را مشاهده کنی «وَ مَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَة» و اگر مجالسی که مشهود ملائکه است و این اهل ذکر دارند را در عقل خودت تصور کنی آن مجالس «وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ  أَعْمَالِهِم » این جایگاه مجلس این طوری است که آنها دیوان و نامه های عمل خودشان را باز می کنند و خودشان را مورد محاسبه قرار می دهند «وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِم » و خودشان را برای محاسبه نفس فارغ کردند. یکی از کارهایی که ما به آن دعوت شدیم و در معارف ما بسیار هم روی آن تأکید شده و علما و بزرگان اخلاق هم خیلی روی او تأکید کردند این محاسبه نفس است که انسان لااقل روزی یک بار نفس خودش را محاسبه کند.

اثر محاسبه نفس

مرحوم کلینی این روایت را در دو جای کافی نقل کردند که حضرت فرمودند «لَيْسَ  مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ  نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْم»(2) کسی که هر روز خودش را محاسبه نکند از ما نیست. در این روایت شاید معنایش این باشد که جزو حلقه خاص و نزدیکان معصوم نمی تواند بشود. کسانی که حلقه خاص هستند و مورد توجه و تحت تربیت خاص و نظارت خاص معصوم هستند، آنها باید اهل محاسبه نفس باشند.

حاصل محاسبه هم باید این باشد «عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّه » وقتی محاسبه نفس می کند باید برسد به این که توفیق به خیرات داشته و اینها را از خودش نبیند. محاسبه نفس باید انسان را به شکر برساند تا از خدای متعال طلب توفیق بیشتر بکند و خودش را در این خیرات محتاج ببیند نه این که محاسبه اش او را به اینجا برساند که من اهل خیرات هستم. این محاسبه منتهی به عُجب می شود ولی اگر انسان دید خدای متعال به او توفیق خیرات داده و توجه پیدا کرد که این خیرات از من نیست و از طرف خدای متعال است و مبدأ خیر اوست، آن وقت به جای این که به عجب برسد به شکر می رسد و هم شکر نعمت می کند و هم از خدای متعال توفیق بیشتری را می خواهد و اگر خطایی کرده استغفار کند.

محاسبه نفس اولا باید انسان را برساند به این که خوبی و بدی هایش را بفهمد. خیال نکنیم این خوب است که انسان به خیراتی که به آن موفق است توجه نکند، این موجب کفران نعمت می شود. از طرفی خیراتی که انسان انجام می دهد و به آن توجه می کند نباید اینها را از خودش ببیند. این خیر را باید به خدای متعال نسبت بدهد و الا خود این آفت انسان می شود. اگر کار خیر موجب می شود که انسان عجب پیدا کند، راه او را به خدا می بندد و کار خیر به جای این که آدم را برساند آدم را دور می کند. اهل محاسبه اینطوری هستند که هم خیرات را می بینند و هم لطف و عنایت و توفیق حق را می بینند و لذا به شکر و استزاده و طلب می رسند.

انسان اگر بدی های خودش را هم نبیند خیلی بد است. وقتی این بدی ها را دید نباید به بی خیالی و بی تفاوتی برسد، باید وقتی این بدی ها را دید بفهمد که ریشه بدی ها خود اوست و از طرف خدای متعال نیست و بعد هم توجه پیدا کند که می شود اینها را با رحمت خدای متعال تدارک کرد و استغفار کند. اگر هر روز این اتفاق افتاد و انسان هر روز استغفار کرد و نگذاشت که خطاهایش به فردا بیافتد، هر روز انسان آماده رشد می شود و الا ممکن است این خطاها روی هم جمع بشوند و راه خیر را کلا به روی انسان ببندند. در روایات دارد که گناه روی گناه گاهی موجب می شود که باب خیر به روی انسان بسته شود و مسیرش در عالم تغییر کند.

معیار و ترازوی خوبی و بدی

لذا یکی از وظایفی که از ما خواستند همین محاسبه نفس است. منتها در محاسبه نفس چند نکته قابل توجه است؛ یکی این که انسان باید خوبی و بدی ها را بشناسد. فرض کنید انسان می خواهد مراقبه کند و می خواهد ببیند وضع جسمی خودش چطور است. اگر شاخص های سلامت و بیماری را نداشته باشد هر چه هم محاسبه کند به جایی نمی رسد. انسان اگر دستش نباشد که خوبی ها و بدی ها چه چیزهایی هستند نمی تواند محاسبه کند. دوم این که باید تطبیق دقیق کند و ترازویی که انسان قرار می دهد ترازوی صواب و صحیحی باشد. انسان ممکن است یک موقعی ترازو کند و در ترازوهایش همه چیز را به عکس ببیند. بدترین جایی که انسان ممکن است گرفتار شیطان بشود این است که شیطان ترازوی انسان را تغییر بدهد و آن وقت انسان هرچه محاسبه می کند معکوس در می آید.

قرآن می فرماید «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالا»(کهف/۱۰۳) می خواهید به شما بگویم زیانکارترین مردم چه کسانی هستند؟ «الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»(کهف/۱۰۴) آنهایی هستند که خیلی زحمت می کشند ولی تلاششان در حیات دنیا و عالم دنیا گم شده «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا» اشکال کار اینجاست که وقتی خودشان محاسبه می کنند خیال می کنند که خیلی خوب دارند عمل می کنند اما زیان کارترین مردم از این دسته هستند.

ما یک ترازویی داریم که دائما در عمرمان با او داریم ترازو می کنیم. ما یک لقمه در دهانمان می گذاریم و این ترازو فعال است و به ما می گوید که این کار خوب است یا بد است و بالاخره تصمیم بگیر این لقمه را در دهانت بگذاری یا نگذاری. مثلا روز ماه رمضان است و انسان تشنه می شود و جرعه آب را می آورد تا مقابل دهانش و یادش می آید که روزه است و برمیگرداند اما همین آدم اگر ماه رمضان نباشد می خورد. این ترازویی که انسان دارد از کارهای کوچک تا کارهای بزرگ انسان را در بر می گیرد. مثلا وقتی می خواهد سرش را روی بالشت بگذارد میفهمد الان بخوابد یا نخوابد، بالاخره خوب است یا بد است. یک وقت هایی آنقدر سریع محاسبه های متعدد را می کند که آدم غافل است که دارد یک محاسبات جدی اتفاق می افتد. آدم می خواهد بخوابد اما می بیند شب ماه رمضان و نزدیک سحر است، می گوید حیف است ابوحمزه نخوانم بعد محاسبه می کند و یا می خوابد یا نمی خوابد.

این ترازوی آدم است. یک بار می خواهد یک لقمه ای را در دهان بگذارد و یا می خواهد یک نگاه  کند و یا می خواهد یک جمله بگوید بلافاصله محاسبه می کند. حتی در حالت عصبانیت هم که انسان خیلی فکر نمی کند این ترازو دارد کار می کند. هر عملی ما انجام بدهیم از این ترازو عبور می کند منتها وزنه هایی که این ترازو با او وزن می کند متفاوت است. یک موقعی میزانش دنیا و نفس است و هرچیزی را که می خواهد وزن کند در کفه ترازو می گذارد و می بیند که منافع دنیایی دارد یا ندارد؟ آیا به درد دنیای من می خورد و لذتی از آن حاصل می شود یا نمی شود؟ می خواهد ازدواج کند، می خواهد شغل انتخاب کند، می خواهد خانه بخرد، می خواهد میدان جنگ برود و هر عملی که بخواهد انجام بدهد در این ترازو می گذارد.

یک موقعی میزان ترازوی انسان محبت خداست. کسی که از دنیا فارغ شده و از دنیا بزرگتر شده و نگاهش به عالم آخرت است، هر عملی را که می خواهد وزن کند در این کفه می گذارد و می بیند که در آخرت و در آن دنیایی که می خواهم به آن برسم و به آن تعلق دارم این عمل چه وزنی دارد. یک موقعی می بینید به عکس است و دنیا میزان است و همه را با دنیا می سنجد، یک موقع محبت خدا و محبت امیرالمؤمنین علیه السلام غالب است و هرچیزی را که می خواهد بسنجد با محبت الهی می سنجد که خدا دوست دارد یا ندارد. این ترازوی انسان می تواند حرکت کند و صد و هشتاد درجه از حب خدای متعال اختلاف پیدا کند. مهم ترین جایی که انسان باید دقت کند و التماس و التجاء کند که اصلاح بشود همین ترازوی انسان است.

ترازوی صحیح و ناصحیح

البته خدای متعال یک ترازویی در فطرت به ما داده، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس/۸) منتها ما می توانیم این ترازو را هم دستکاری کنیم و انصافا این بدترین نوع دستکاری کردن است؛ چون شیطان دست می برد در این ترازو و عقل انسان گاهی مسخر شیطان می شود «وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ عَلَى  عَقْلِي  سَبِيلًا» اگر شیطان بر عقل انسان راه پیدا کرد این ترازوی انسان را معیوب می کند و خوبی ها را بد می بیند و بدی ها را خوب می بیند. شیاطین در دنیا کارشان همین است. این که در روایات دارد که در آخرالزمان بدترین اتفاقی که می افتد این است که نه فقط گناه رواج پیدا میکند بلکه معروف منکر می شود و منکر معروف می شود. یعنی ترازوی اجتماعی انسان ها عوض می شود و خوبی هار ا بدی می بینند و بدی ها را خوبی می بینند. اگر به خیرات دعوتشان کنی ناراحت می شوند.

الان دنیا اینطوری است. شما اگر در دنیای غرب بروید می بینید که آنها این مسائل را برای خودشان حل کردند و منکر معروف شده و معروف هم منکر شده. آن کسی که منکر را علنی انجام می دهد اگر او را نهی کردید شما از نظر قانون محکوم هستید. می گویند به حریم خصوصی دیگران چه کار دارید؟ آنها به همه دنیا دست اندازی می کنند ولی شما اگر در پارکی بروید و یک نهی از منکر کنید شما قانونا محکوم هستید. شما وارد حریم خصوصی دیگران شدید و هر کجا هم این فرهنگ برود همین اتفاق خواهد افتاد. وقتی ترازوها معکوس می شود یعنی بدترین مرحله و در آن اقامه باطل و گسترش دستگاه شیطان انجام می شود. شیطان وقتی دستگاهش گسترش پیدا می کند، آخرین مرحله اش این است که ترازوها واژگون می شوند. محاسبه می کند اما در این محاسبه معکوس نتیجه نمی گیرد. نه این که محاسبه نمی کند بلکه ترازو غلط است.

برای این که انسان محاسبه اش دقیق باشد باید این ترازو تصحیح بشود. تعلق به خدای متعال و ذکر الهی ترازوی انسان را درست می کند. آنهایی که نورانی به نور ذکر هستند و آنهایی که به نور امامشان می رسند و به امامشان تعلق پیدا می کنند، ترازویشان بر مدار امامشان و بر مدار خدای متعال وزن می کند. آنوقت روز قیامت وقتی این ترازو را می گذارند وزنه های اینها سنگین است «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق »(اعراف/۸) روز قیامت وزنه ای که می گذارند وزنه حق است. آنهایی که کفه هایشان سبک است باختند. آن وقت یکی از تعابیر قیامت همین است «الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَة»(قارعه/۱-2) قارعه یعنی کوبنده، وقتی این کوبیده می شود و یک ضربه عظیمی می خورد و همه وزنه های ما از بین می رود. وقتی میزان ها و آن تعلقاتی که با آن سبک و سنگین می کردیم از بین رفت همه به هم می ریزد. وقتی به هم ریخت آن وقت «وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُه »(قارعه/۸)  همه ترازوها و همه آن چیزهایی که ما با آن وزن می کردیم خود وزنه ها از دست رفته است.

به هم ریخته شدن ترازوها

فرض کنید یک رژیم مستحکمی بوده و یک چیزهایی در آنجا ارزش بوده است و این آدم در آنجا یک وزنی داشته است. این وزن هم برای همین تعلقات اجتماعی است. وقتی تعلقات اجتماعی تغییر کرد این چیزی که سنگین بود کاملا سبک می شود و یک انقلاب اجتماعی اتفاق می افتد. بعد می بینی آن آدمی که به قپه هایش افتخار می کرد، قپه هایش را قایم کند. یعنی همه وزن ها ضد وزن می شود. وقتی مدار تعلقات به هم می ریزد اینطوری می شود. در قیامت هم اینطوری است.

اوایل سال 58 آنهایی که زندگی اشرافی داشتند مجبور بودند زندگی اشرافیشان را مخفی کنند و این شرافت ها ضد شرافت شده بود. مثلا اگر فرزندش را در مدرسه با یک ماشین مدل بالا می آورد باید آن دوردست ها پیاده می کرد که بقیه نبینند و الا فرزندش تحقیر می شد. به تدریج این دوباره به عکس شد و امکانات شرافت می شوند و نقطه مقابلش هم ضد شرافت می شود. دستگاه های مادی همینطور هستند و میزان شرافت و عدم شرافتشان همین امکانات مادی است «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن »(فجر/۱۵) وقتی خدای متعال بهشان امکانات می دهد که امتحانشان کند خیال می کنند که این شرافت است. وقتی این را شرافت دانستند امکانات دیگران را هم از زیر پایشان می کشند و طرف خودشان می آورند. یک تحول اجتماعی پیدا شده و ارزش ها عوض شده و آن چیزی که شرافت به حساب می آمده ضد شرافت شده است.

روز قیامت به تعبیر حضرت این طوری است «أَنَا القَارِعَة»(3) وقتی با مدار جبهه باطل برخورد می کند کل جبهه باطل متلاشی می شود و همه آن چیزهایی ک وزنه به حساب می آمد و در دستگاه شیطان شرافت بود همه ضد او می شود. لذا آنجاست که «الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ * وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ * يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ * وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» آن قارعه ای که می آید کوه ها مثل پنبه می شوند و آن چیزهایی که خیلی مستحکم بودند همه نابود می شوند. ظاهرش همین کوه هاست ولی شاید آن قله های اجتماعی هم همه متلاشی می شود. آنجاست که «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ»(قارعه/۶) این میزان ها همه به هم می خورد.

الان در دنیا یک نظام باطلی برقرار است و حول این نظام باطل شرافت و ضد شرافت معنا می شود و ترازو و قانون و محکمه و دیوان و لایحه است. وقتی این نظام به هم خورد خود دیوان و قانون و سازمان ملل و کل قوانینش ملغا می شود. کافیست خدای متعال این را به هم بریزد. قیامت اینطوری است، همه این ترازوهایی که شیطان درست کرده و دست آدم ها داده در دل آدم ها قرار داده با آن قارعه همه به هم می ریزد. آدم می بیند همه محاسباتش واژگون بوده و اشتباه می دیده و دستش هم خالی است. ترازو می کرده «وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ * فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ»(قارعه/۹-۸) خودش خیال می کرده که موازینش خیلی سنگین است و خیال می کرده خیلی کار خوب کرده «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا» لذا اصل محاسبه به ترازوی انسان برمیگردد.

انسانی که به امام متصل شد و به وادی ذکر رسید و محبت الهی در دلش آمد، ترازویش ترازوی دقیقی است و حق و باطل را درست می سنجد. آن وقت ترازویش آنقدر دقیق است که ریز و درشت را هم می سنجد. ما اگر بنشینیم و محاسبه کنیم خیلی از عیب های خودمان را خوبی می بینیم ولی وقتی ترازو دقیق می شود می بینی باید بروی از این نماز شبی که خواندی و یا این صدقه ای که دادی استغفار کنی. خدا گفته بود تو یک مؤمنی را تحقیر کنی و دستش را بگیری؟ آیا وقتی خدای متعال ما را اداره می کند تحقیرمان می کند؟ اصلا دست خدا را می بینیم؟ خدای متعال یک جوری عنایت می کند که گاهی همه را می بینیم جز او و هیچ وقت هم نمی گوید تو که من را نمی بینی به تو نمی دهم، خدای متعال انقدر دست به دست می گرداند که جز اولیاء خدا دست خودش را نمی بینند. ما همه را می بینیم جز دست او.

خدای متعال ما را با شرافت و کرامت اداره می کند ولی ما گاهی اوقات دست یک مؤمنی را می گیریم ولی اولین چیزی که از او می گیریم شرافتش است. می خواهد کمک کند اما آبرو هم می برد. بنده خدا تو که بلد نیستی نکن، وقتی مردش نیستی وارد این میدان نشو «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا»(انسان/۸-9) امام ما اینطوری بوده. در باب امام حسین علیه السلام یا امام حسن علیه السلام هم نقل شده که از پشت در کیسه پر از اشرفی را به طرف می دادند و می گفتند نمی خواهم من را ببیند و خجالت زده بشود.

اگر آدم ترازویش دقیق نباشد نمی تواند ظرافت ها را ببیبند. وقتی ترازویش دقیق شد آن وقت می فهمد که آقا این صدقه ای که دادی را باید بروی از آن استغفار کنی. این نافله شبی که خواندی باید استغفار کنی چون در دل تو خودبینی و عجب ایجاد کرده است. در ابتدا محاسبات آدم ساده است ولی وقتی دقیق شد و رشد کرد کم کم محاسباتش دقیق می شود. حتما دیدید که یک ترازوهایی هستند که از یک حدی اصلا نمی توانند دقیق تر وزن کنند. شما طلا را روی باسکول های چهل تنی ببرید نمی تواند آن را محاسبه کند ولی وقتی ترازو دقیق شد یک هزارم گرم را هم حساب می کند و می گوید یک گرم و ده هزارم گرم. بعضی ها مؤمن هستند و ترازویشان دقیق است.

اثرات ترازوی درست

ترازوی خدا خیلی دقیق است «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها»(کهف/49) «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»(زلزال/۷) مثقال یعنی سنگینی و ذره را در لغت به چیزی می گویند که وقتی نور خورشید می افتد گرد و غبارهای ریزی دیده می شود که وقتی خورشید نتابد آن ذره ها دیده نمی شود «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» ترازوی خدای متعال خیلی دقیق است. آن وقت انسان وقتی می خواهد محاسبه کند باید ترازویی داشته باشد و بی ترازو که نمی شود وزن کند. دو ترازو باید حق باشد و اگر ترازوی انسان محور تعلقات انسان شد همه چیز را با دنیا می سنجد. می گوید چرا احسان کنم؟ چرا از آن بگذرم؟ ترازو غلط است و نفسش را می بیند. مثلا می گوید او باید بیاید و از من عذرخواهی کند و دست من را ببوسد. مؤمن اینطوری نیست، مؤمن در مقابل بدی دیگران بهشان خوبی می کند «ادْفَعْ بِالَّتي  هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ»(مؤمنون/۹۶) بدی دیگران را وقتی می خواهی از خودت دور کنی به بهترین وجه دور کن، برو و بهشان احسان کن. اینطوری او هم آدم خوبی می شود.

یک موقعی یک کسی به آدم جمله ای گفته و آدم هم جوابش را بهش می گوید. این ظلم نیست ولی تربیتش نکردی و انتقام گرفتی. به اندازه آن حق داری انتقام هم بگیری ولی یک موقع انسان وقتی دیگری بدی می کند می فهمد این یک گرفتاری دارد. با خودش می گوید چرا آمده به من ناسزا می گوید؟ چرا فرزندم پرخاشگری می کند؟ گرفتاری دارد و این را باید اصلاحش کنم. اصلاح کردن شرح صدر می خواهد. اگر او را تحمل کردی و در مقابلش احسان کردی می بینی که عیبش مرتفع می شود. این داستان امام مجتبی علیه السلام همین است که حضرت هیچ چیزی نمی گفتند و سرشان را زیر می انداختند. اولا حق داشتند عادلانه مجازات کنند اما نه تنها عفو کردند بلکه حتی سرشان را زیر نمی انداختند، می رفتند و احسان می کردند.

احسان یعنی برمیگردد و این آدم را اصلاح می کند. تا قیامت هم بدی این آدم به شما نمی رسد و هر خوبی هم که انجام می دهد ثوابش را برای شما می نویسد. شما اگر بتوانید بدی دیگران را با خوبی دفع کنید «ادْفَعْ بِالَّتي  هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ» اگر می خواهی به تو ضرر نزند راه درست را برو. اگر از آن راه رفتی «فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّه »(فصلت/۳۴) آن وقت دشمن دوست صمیمی می شود چون شما او را اصلاح و تربیتش کردید. این خیلی ترازوی دقیقی می خواهد. می گوید فحش داده و باید جوابش را بدهم. برای چه می خواهی جوابش را بدهی؟ این ترازوی ظالمانه ای نیست و آدم حق دارد به همان اندازه مقابله به مثل کند ولی احسان بعد از عفو یک ترازوی دیگری می خواهد.

گاهی انسان چیزی در وزنه می گذارد و یک جور دیگر عمل می کند. محاسبه هم ترازو می خواهد. ترازوی انسان باید سالم باشد. گاهی شیطان در ترازوی انسان دست می برد و آن را خراب می کند. عمر سعد شب تا صبح بین ملک ری و بهشت محاسبه کرد و نخوابید. صبح که شد گفت میگویند یک بهشتی هست ولی ملک ری نقد است. آدم نقد را که با نسیه عوض نمی کند. بی انصاف مزد ابن زیاد نقد است و مزد خدای متعال نسیه است؟! حالا بیا ببین حبیب چه چیزی از خدا گرفته و تو چه چیزی از ابن زیاد گرفتی. کدام نقد است و کدام نسیه است؟ مزد امام حسین نقد بود یا مزد ابن زیاد؟ این بر اثر اشتباه شدن ترازو است.

حُر هم ترازو کرد. روز عاشورا یکی از سربازهایش دید که حر دارد به خودش می لرزد. گفت چه شده که به خودت میلرزی؟ به من اگر می گفتند شجاع ترین فرد را در لشکر ابن زیاد نام ببرم تو بودی. چرا می ترسی؟ گفت نمی ترسم، خودم را بین بهشت و جهنم می بینم. اشتباه نکرد و بعد هم طرف بهشت را گرفت و این طرف آمد. محاسبه دقیق و صحیح ترازو سالم می خواهد. ترازوی غلط راهت را غلط نشان می دهد. اگر عقل انسان تحت سلطه شیاطین قرار گرفت راه غلط را می رود. الان ببینید به اسم معروف چه کارهایی اتفاق می افتد. به اسم دفاع از حقوق بشر چه کار ها که نمی کنند.

میزان ما باید بر مدار امیرالمؤمنین علیه السلام باشد «عَلِيٌ  مَعَ  الْحَقِ  وَ الْحَقُّ مَعَه » هرچیزی را در قیامت در کفه ترازو می گذارند می بینند که در آن چقدر از ولایت حضرت امیر است. هرچه ولایت حضرت در عمل بود همانقدر از تو می خرند و اگر نبود حتی اگر هزار سال نماز هم بود نمی خرند. موازین باطل در قیامت وقتی قارعه می آید به هم می ریزد. الان در دستگاه آمریکا چه تعلقاتی دارند؟ فرض کنید یک حادثه جهانی اتفاق بیافتد و کل این نظام استکبار فرو بریزد. آن وقت همه این آدم هایی که قدرت های بزرگ هستند به دنبال سوراخ موش می گردند و ترازو ها به هم می ریزد. قیامت اینطوری است و ترازوی انسان باید صالح باشد. وقتی ترازو را پیدا کرد باید محاسبه کند.

حضرت می فرماید اهل ذکر وقتی به وادی ذکر رسیدند و به امامشان راه پیدا کردند و عقلشان نورانی شد، میبینی که در مجالس شان ترازو را گذاشته اند و خودشان دارند اعمالشان را وزن می کنند و کوچک و بزرگ هم از زیر دستش نمی گذرد. فقط بزرگ هایش را وزن نمی کند و نمی گوید حالا این یک نگاه که مهم نیست. کوچک و بزرگ را می سنجد چون ترازویش دقیق است و دقیق محاسبه می کند.

پی نوشت ها:

(۱) نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص: 342

(۲) الکافی (ط-الإسلامیة)، ج۲، ص: ۴۵۳

(۳) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 258