نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه سوم مسجد ارک تهران/ امتداد حجب ظلمانی فراعنه در تمدن غرب و راه عبور از آن

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 خردادماه سال 97 است، که به مناسبت ماه مبارک رمضان در مسجد ارک ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ بین ما و حضرت حق، حجاب هایی وجود دارد و ما باید این حجاب ها را رفع کنیم. این حجاب ها به دو دسته ظلمانی و نورانی تقسیم می شوند. یکی از اصلی ترین حجب ظلمانی، همین تمدن مدرنی است که در حال حاضر در همه جهان نفوذ کرده است. نقشه ای که شیطان و اولیاء طاغوت دارند، این است که انسان ها را کوچک کنند و اعمال بد را برای آن ها زینت بدهند؛ وقتی انسان کوچک بشود، دلش به همین چیز های کوچک خوش می شود و به سمت رشد و تعالی نمی رود. از آن طرف، انبیاء الهی به دنبال باز کردن چشم مردم به سوی راه خدای متعال و رشد دادن آن ها هستند. نکته ای که هست این است که بدون امام معصوم، نمی توان از این ظلمات پیچیده ای که در عالم ریشه دوانیده است، عبور کرد. یکی از آفت هایی که ما مسلمانان داریم و از گذشته هم این آفت وجود داشته، تحقیر شدگی در برابر ظواهر حکومت طواغیت است؛ نباید شکوفه های تمدن آن ها، چشم ما را پر کند؛ اگر این اتفاق بیفتد، ما دیگر نمی توانیم رزق برتر پروردگار را مشاهده کنیم و در همین حد کوچک خود باقی می مانیم. پس اولین قدم برای عبور از این ظلمات، چشم پوشیدن از ظواهر تمدن مدرن است.

اصلی ترین حجاب ظلمانی حال حاضر

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در جلسات قبل عرض کردیم که بین ما و حضرت حق موانع و حجاب هایی وجود دارد و ما باید تلاش کنیم تا از این حجاب ها عبور کنیم. این حجاب ها به دو دسته تقسیم می شوند؛ یک دسته حجاب های نورانی و یک دسته حجاب های ظلمانی. مقصود از حجاب های ظلمانی، موانعی است که از جنس غفلت و معصیت و استکبار هستند.

در مورد حجاب های ظلمانی دو تعبیر وجود دارد. یک تعبیر این است که این حجاب های ظلمانی، همان گناهان و صفات رذیله و اعتقادات فاسد ما هستند. اما یک تعبیر جامع تر وجود دارد که می گوید یک فضای ظلمانی واقعی در این عالم وجود دارد که تمام این گناهان و صفات رذیله و افکار و اعمال فاسد، از آنجا ناشی می شود و آنجا مبدأ تمام ظلمات است؛ آن وادی ظلمات، وادی ائمه نار و جور و اولیاء طاغوت است که با تعابیر مختلفی در قرآن آمده است. آن ها مستکبر علی الله هستند و از خدای متعال روی برگردانده اند و در ظلمات قرار گرفته اند؛ تمام تاریکی ها و فساد های عالم هم از آن محیط ناشی می شود. بنابراین عبور از حجاب های ظلمانی، یعنی عبور از آن محیط ظلمانی و تاریک که مبدأ همه گناهان و شرور و بدی هاست.

نکته بعدی این است که این حجاب های ظلمانی، یک دامنه و پیشینه تاریخی دارند؛ یعنی از فراعنه که در گذشته بودند تا الان، یک جبهه بزرگ تاریخی ظلمانی وجود دارد که محیط عالم را تاریک می کند و انسان ها را به فضای تاریکی می برد.

گمان بنده این است که در حال حاضر، بزرگ ترین حجاب های ظلمانی که پیش روی ما وجود دارد و جامعه مؤمنین باید تلاش کند که از این فضای ظلمانی عبور کند، همین دستگاهی است که از آن به عنوان مدرنیته یاد می شود. این پدیده نوظهور و این تمدن مادی که بر جهان سیطره سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پیدا کرده است، یکی از آن حجاب های ظلمانی است که مانع رسیدن به معرفت خدای متعال و توحید می شود. این تمدن مادی، ادامه فراعنه تاریخ و دستگاه استکبار است که در پیچیده ترین شکل خودش در حال ظهور و بروز است. این تمدن همه عرصه های حیات بشر و همه حوزه های زندگی را مقصد خودش قرار داده و می خواهد همه مردم را با خودش همراه و هماهنگ کند.

این یکی از بزرگ ترین حجاب های تاریخی است و ما باید از آن عبور کنیم. این تمدن، جریان ائمه ناری است که مردم را به سمت استکبار و طغیان دعوت می کنند. این ها ائمه جور هستند و در عالم جهنم به پا می کنند و صفات جهنمی را گسترش می دهند. دنیایی که این ها ایجاد می کنند، یک دنیای ظلمانی و تاریک است و نور خدا در آن جایی ندارد.

نقشه اولیاء طاغوت برای مردم

کار شیطان همین است که انسان ها را در پایین ترین مرتبه خودشان حبس می کند و روزنه ها و راه های عالم غیب را به روی مردم می بندد و نمی گذارد که انسان ها از عالم غیب با خبر بشوند؛ با این کار او، انسان در حجاب عالم دنیا می افتد و هر چه که می بیند و می شنود از همین دنیاست. این کار شیطان و اولیاء طاغوت است. در نقطه مقابل اولیاء طاغوت، انبیاء الهی هستند که پرده را کنار می زنند و انسان را با عوالم بزرگ تر مأنوس و آشنا می کنند و قلب انسان را به آن سمت متمایل می کنند. بنابراین بساط مدرنیته هم همین است. بساط مدرنیته، بساط همز و لمز و بدگویی نسبت به جبهه حق و گسترش دنیا پرستی در عالم است.

بنابراین کار اولیاء طاغوت این است که ما را در محدوده دنیا و غرایض مادی حبس می کنند و نمی گذارند که آدم رشد کند و بزرگ تر بشود. استعداد ها و ظرفیت هایی در وجود ما هست که اولیاء طاغوت نمی گذارند این ها عملیاتی بشوند و همه ظرفیت ها را ناکام می گذارند و انسان را محبوس می کنند و بال پرواز را از او می گیرند. شیطان واقعا این پرنده ای که باید در ثواب ها پرواز بکند را زندانی می کند. دنیا و دار دنیا واقعا برای ما یک قفس است و انبیا می آیند و در های این قفس ها را باز می کنند و به آدم بال پرواز می دهند و انسان را رشد می دهند و بزرگ می کنند. در ادعیه هم داریم «وَ لَا تَجْعَلِ  الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّنَا وَ لَا مَبْلَغَ عِلْمِنَا»

به تعبیر دیگر شیاطین آدم را کوچک می کنند؛ «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ»(زخرف/54) آدم را تحقیر می کنند؛ وقتی تحقیر کردند «فَأَطاعُوهُ». داستان فرعون همین است دیگر؛ او قوم خودش را کوچک و تحقیر کرد و وقتی تحقیر شدند «فَأَطاعُوهُ» از او تبعیت کردند. آدمی که کوچک می شود، طمعش در حد دنیا می شود؛ خوفش در حد دنیا می شود؛ بنابراین می توان این آدم را با خوف و طمع های مادی و دنیایی به اطاعت وادار کرد. لذا دستگاه شیاطین آدم را کوچک می کنند و نمی گذارند که چشم او، فراتر از دنیا را مشاهده کند و بخواهد.

یکی دیگر از کار هایی که شیطان و اولیاء او می کنند تزیین اعمال بد است؛ اگر تزیین و اغوا نکنند که کسی دنبال آن ها نمی رود. «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ»(حجر/39) شیطان درون ما امنیه و آرزو ایجاد می کند و ما را اغوا می کند و شهوات را برای ما تزیین می کند؛ «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ»(آل عمران/14). کار شیطان و اولیاء او این گونه است.

این حجاب ظلمانی ای است که باید از آن عبور کرد. البته این طور نیست که ما تکی عبور کنیم؛ جامعه مؤمنین باید تلاش کند تا از این حجاب عبور کند. این حجابی است که سقیفه و بنی امیه و ادامه هایشان تولید کرده اند؛ الان هم امپراتوری مادی غرب، ادامه همان حجاب است. حالا سؤال این است که ما چطور باید از این حجابی که اولیاء شیطان و طاغوت در این عالم گسترش داده عبور کنیم و به خدای متعال برسیم؟

امام معصوم، رهایی دهنده ما از حجب ظلمانی

اولین نکته این است که عبور از این حجاب ها، به وسیله امام حق و الهی واقع می شود. اوست که می تواند این حجاب ها را بشکند؛ نفَس اوست که انسان را تغییر می دهد و زنده می کند. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه، وقتی احوال قبل از بعثت را توضیح می دهند و وضعیت جزیرة العرب را بیان می کنند، می فرمایند وقتی خدای متعال این پیامبر را فرستاد، همه چیز عوض شد. یک رسولی از عالم بالا آمد و در های عالم بالا را به سوی مردم باز کرد و این ها را رشد داد و بزرگ کرد؛ وقتی این مردم بزرگ شدند، عالَمشان عوض شد و از این فضای تاریک و ظلمانی عبور کردند. بنابراین برای عبور از این فضای تاریک و ظلمانی باید یک رسول و امامی از طرف خدای متعال بیاید و این انسداد را بشکند. نفس اوست که آدم ها را تغییر می دهد.

قرآن کریم در باب سحره فرعون تعبیر لطیفی دارد. خدای متعال می فرماید که قبل از این که موسی بیاید، این ها در اختیار فرعون بودند؛ وقتی موسای کلیم آمد و فرعون را به توحید دعوت کرد و ادعا کرد که نبی و رسول الهی است، فرعون از حضرت معجزه خواست. بعد از این که حضرت معجزاتشان را اظهار کردند، بنا شد که سحره فرعون با موسای کلیم هم آوردی داشته باشند تا مشخص شود که معجزه حضرت واقعی است.

قرار بر این شد که روز عیدی که همه مردم تجمع داشتند، حضرت موسی و سحره فرعون با هم هم آورد داشته باشند، «وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى »(طه/59) قرار شد وقتی خورشید بالا آمد، همه مردم جمع بشوند. سحره فرعون هم برای این که بیایند و به رقابت با حضرت موسی بپردازند، سؤال می کنند که ما چه اجری می بریم اگر پیروز بشویم «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبينَ»(شعراء/41) اگر ما بر موسی غلبه کردیم، اجر و پاداشمان چیست؟ پاسخ فرعون این است «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ»(شعراء/42) اگر شما غلبه کنید، جزو مقربان من خواهید شد.

آدم ها این طور بودند دیگر؛ این ها برای جنگ با پیامبر خدا، دلخوش به مقرب بودن نزد فرعون می شدند. این ها برای این که به فرعون نزدیک بشوند و موانعشان کمتر بشود و جزو حلقه نزدیک فرعون بشوند، می روند و با پیامبر خدا می جنگند؛ این معنی همان «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» است. فرعون آدم ها را انقدر کوچک کرده که برایشان مهم است که در حلقه اول این آدم باشند، ولو با جنگ با رسول خدا.

بعد از این که آن ها سحرشان را آوردند، موسای کلیم دروغشان را برملا کرد؛ «فَأَلْقى  مُوسى  عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ»(شعراء/45) معجزه حضرت تمام افک آن ها را بلعید و معلوم شد که خبری نیست و سحر آن ها باطل است. وقتی سحر آن ها باطل شد، بلا فاصله ایمان آوردند؛ «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ * رَبِّ مُوسى  وَ هارُونَ»(شعراء/47-48) ما به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم. بعد از این که این ها ایمان آوردند، فرعون گفت «قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ»(شعراء/49) موسی استاد شما بوده و شما شاگرد او هستید و او به شما سحر آموخته است؛ همه این ها نقشه بوده و شما هم نفوذی های حضرت موسی در کاخ من بوده اید و می خواستید مردم را از دور من متفرق کنید.

کید فرعون را می بینید! سحره ایمان آورده اند، ولی او می گوید شما از همان اول با موسای کلیم هم دست بوده اید و نفوذی های او هستید و به دنبال این هستید که مردم را از دور من پراکنده کنید. بعد هم تهدیدشان می کند «لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في  جُذُوعِ النَّخْلِ»(طه/71) در لا به لای نخلستان ها به دارتان می کشم تا هیچ اثری از شما باقی نماند و هیچ کسی نفهمد که چه شده اید.

همین آدم هایی که تا دیروز انقدر کوچک و خفیف و حقیر بودند که وقتی فرعون می خواهد به آن ها مزد بدهد، می گوید «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ» مزدتان این است که مقرب درگاه من می شوید، وقتی نفس موسای کلیم بهشان می خورد و نور حضرت موسی آن ها را می گیرد، ایمان می آورند. حضرت موسی این طور این ها را از آن فضای ظلمانی نجات داد. خدای متعال خطاب به حضرت موسی می فرماید «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(ابراهیم/5) قوم خودت را از ظلمات به سمت نور ببر. محیط ولایت فرعون، ظلمات است؛ همه چیز آنجا تاریک است. حضرت به دنبال این بودند که مردم را از این محیط خارج کنند.

بنابراین اولین کسانی که حضرت از وادی ظلمات بیرونشان برد و از ولایت فرعون آزاد شدند، سحره فرعون بودند که ایمان آوردند؛ همین آدم های کوچک شده و تحقیر شده ای که افق نگاهشان، دست فرعون و طمعشان، در تقرب به فرعون بود، با نور و نفس موسای کلیم به نقطه ای می رسند که به فرعون می گویند «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي  هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا»(طه/72) هر کاری می خواهی بکنی بکن؛ تو فقط در محیط همین دنیا می توانی کار انجام بدهی؛ وقتی ما از دار دنیا بیرون رفتیم و بزرگ تر از دنیا شدیم، دیگر دست تو به ما نمی رسد.

بنابراین عبور از این ظلمات به تنهایی ممکن نیست. انسان اصلا نمی تواند از دست فرعون ها در برود و از محیط ظلمانی اولیاء طاغوت نجات پیدا کند مگر با یک رسول و امام معصومی که از طرف خدای متعال فرستاده شده باشد. انبیاء الهی هستند که انسان ها را از محیط ولایت طاغوت و تاریکی ها و ظلمات نجات می دهند و الا خود مردم نمی توانند خارج شوند.

پس نکته اول این بود که این فضای ظلمانی، یک فضای گسترده تاریخی است و ادامه همان محیط ظلمانی فرعون، می شود همین تمدن مادی جدید. این تمدن، مرحله نو ظهور و نوپدید این فضای ظلمانی است که داعیه جهانی دارد و جهان را پر از ظلمت کرده است. این تمدن، یک گورستان وارونه درست کرده است و در این تمدن، مرده ها روی زمین راه می روند؛ تعبیر قرآن است «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى »(نمل/80) خدای متعال وقتی می خواهد بگوید این ها حرف تو را قبول نمی کنند می گوید این ها مرده اند و حرف تو به گوش این مرده ها نمی رسد. این تمدن مدرن، ظلمات پیچیده ای در عالم درست کرده است و مردم را مانند مرده های متحرک تربیت کرده است.

نکته دوم هم این بود که عبور از این فضای ظلمانی، جز با مسیری که انبیاء و اولیاء الهی در عالم باز می کنند ممکن نیست؛ لذا مرحله آخر عبور عالم از این ظلمات هم با ظهور امام زمان علیه السلام انجام می شود. راه بیرون رفتن از این ظلمات همین است. ائمه معصومین هستند که مأمورند تا ما مؤمنین را دستگیری کنند و از این وادی تیه و سرگردانی و از این وادی ظلمت نجات بدهند. ائمه باید با ما کاری کنند تا از این تحقیر شدگی رها شویم و احساس حقارت و کوچکی نکنیم و در مقابل جاذبه های دنیایی به زمین نخوریم.

ما اگر با ائمه الهی حرکت کنیم، از این تحقیر شدگی نجات پیدا می کنیم و الا شیاطین و طواغیت، ما را تحقیر می کنند و بعد هم فریب می دهند. آدمی که تحقیر شده باشد، راحت فریفته می شود و خوف و طمع مادی پیدا می کند. بعد از این هم که فریب خورد، استحاله می شود. این مسیری است که از قدیم بوده و الان هم همین طور است. کاری که دنیای غرب می کند همین است؛ آن ها با تحقیر و فریفتگی ما را استحاله می کنند.

تحقیر شدگی، آفت جوامع مسلمان

مظاهر تمدن غرب را از صنایع، تا نظم خیابانی، تا کتابخانه های بزرگ، تا آکادمی ها و دانشگاه ها و بعد هم بنیان دموکراسی و بنیان های نظام اجتماعی شان ببینید؛ این ها هر کسی را یک جایی تحقیر می کنند. اگر در برابر این مظاهر خضوع کردی، کارت تمام است و تحقیر شده ای؛ بعد از این که تحقیر شدید، آن ها شما را به محیط ولایت خودشان می برند و استحاله می کنند؛ مسلمان هم که باشی به ظاهر مسلمان هستی، ولی در اصل رو به نیویورک نماز می خوانی و قبله ات آنجاست. الان ما از این مسلمان ها زیاد داریم که قبله دلشان کاخ سفید و کاخ فراعنه عالم است؛ این ها رو به آن طرف نماز می خوانند و نبضشان با آن ها تنظیم می شود. این ها هم فقط به خاطر تحقیر شدگی است و الا چیزی دست آن ها نیست.

اگر شما تحقیر را بپذیرید، آن ها بر شما سلطه پیدا می کنند. اگر آدم کوچک نشود که آن ها نمی توانند او را جا به جا کنند. پر کاه را دیده اید که با یک نسیم، به راحتی به حرکت در می آید؛ آدم هم وقتی کوچک بشود، شیطان با نشان دادن یک منظره به او، یک عمر او را می دواند؛ یک جمله در گوشش می گوید، او را یک عمر اسیر خودش می کند. آدم کوچک با یک نسیم حرکت می کند، ولی وقتی کم کم تبدیل به یک نهال بشود، دیگر نسیم ها کاری به او ندارند؛ البته نهال با باد کمرش می شکند، ولی اگر تبدیل به یک درخت تناور صد ساله بشود، دیگر توفان هم کاری با او نخواهد داشت؛ باز هم گردباد و توفان شدید می تواند درخت صد ساله را از جایش در بیاورد، ولی دیگر با کوه نمی تواند کاری بکند.

پس کار فراعنه این است که آدم را سبک می کنند؛ آدمی که دغدغه اش در حد دهان و شکم و جهاز هاضمه و دامنش است، معلوم است که با یک صحنه، ترغیب و تحریک می شود؛ اما آدمی که بزرگ شده است را که نمی شود با این چیز ها قانع کرد. کودک است که بازیچه می شود و می توان او را با خوراکی یا اسباب بازی گول زد؛ اما اگر شما به یک آدم بزرگ بگویید بیا برویم می خواهم برایت اسباب بازی بخرم به ریش شما می خندد. لذا آدم اگر بزرگ بشود دیگر نه این طور تحریک می شود و نه به راحتی غصه می خورد و نه با این چیز ها خوشحال می شود. یادتان هست که دوران طفولیتتان چه غصه هایی می خوردید؟ الان آدم خودش به غصه های دوران کودکی خودش می خندد؛ به شادی های خودش هم می خندد. بنابراین آدم باید بزرگ بشود.

انبیاء الهی هستند که آدم را رشد می دهند و بزرگ می کنند؛ انبیاء پنجره ها را باز می کنند و چراغ ها را روشن می کنند. اما فراعنه بر عکس انبیاء، چراغ ها را خاموش می کنند و همه روزنه ها را هم می بندند و آدم را محبوس می کنند. آدمی که در حد غریزه و شهوت محبوس است، پیداست که رئیسش هم ترامپ است. کسی که خودش را بیشتر از دست و دهان خودش نمی بیند، چطور می تواند با امیرالمؤمنین همراه بشود؟ خدای متعال عادل است و برای هر کس، رئیسی متناسب با خودش گذاشته؛ برای آن ها رئیسی مانند ترامپ و برای مؤمنین هم رئیسی مانند حضرت امیر.

بنابراین خدای متعال برای این هایی که در حد همین دنیا هستند، رئیس مشخص کرده است؛ هم رئیس تاریخیشان معلوم است و هم رئیس حال حاضرشان. حق این ها همین بوش ها و کلینتون ها و ترامپ ها هستند؛ چرا ترامپ بر این ها حکومت نکند؟ این ها کوچک اند و چشمشان به دست این هاست؛ این ها در مقابل مظاهری که شیطان به پا می کند، سر خم می کنند. این مظاهر، گاهی تا عرصه یک تمدن هم می رود و سطوحی دارد؛ یک کسی می رود خیابانش را می بیند و تحقیر می شود، یک کسی کتابخانه یک میلیون جلدی دیجیتالی را می بیند، یکی هم دموکراسی غرب را می بیند و گول می خورد و می گوید من چیزی بهتر از دموکراسی در عالم نمی شناسم.

یک زمانی یک شخصی مسئولیتی داشت و در زمان مسئولیتش می گفت من چیزی بهتر از دموکراسی نمی شناسم؛ خوب این در برابر دموکراسی تحقیر شده است و این طور دارد به دنبال شیطان می رود. معلوم است که آدمی که تحقیر و کوچک شده است، دیگر نمی تواند نظام ولایت حقه را بفهمد و سینه چاک دموکراسی می شود.

بنابراین تحقیر شدگی، آفت امروز و دیروز دنیای اسلام است. کار شیطان همین بوده که آدم را تحقیر می کند و بر او تسلط پیدا می کند. راه عبور از این تحقیر شدگی هم این است که انسان به آدم های بزرگ گره بخورد؛ یعنی انسان باید به دنبال انبیاء و اولیاء الهی برود. آن ها هستند که پنجره ها را باز می کنند و دل انسان را بزرگ می کنند و قلب او را وسعت می دهند و برای انسان شرح صدر ایجاد می کنند. وقتی انسان به شرح صدر برسد، دیگر آن سر و صدا های دنیایی، دل او را به لرزش در نمی آورد و دیگر طوفان های دنیا، کاری با او نخواهند داشت.

«إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا»(اعراف/201) آن هایی که تقوا را انتخاب کردند و دور و بر امیرالمؤمنین بودند و نسیم حضرت به وجودشان خورده است، «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ» وقتی شیطان گردباد هایش را به سمت آن ها می فرستد «تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» متذکر می شوند و به بصیرت می رسند؛ این ها به جای این که زمین بخورند، پرواز می کنند؛ یعنی امواج طوفانی شیطان این ها را مستحکم تر می کند. کسی متصل شد به سرچشمه پس راه این است.

بنابراین انسان باید با امام خودش راه برود تا بتواند از امواج فتنه ها و این تاریکی ها عبور کند؛ انبیاء الهی هم برای همین فرستاده شده اند. «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى  صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ»(ابراهیم/1) ما این کتاب را بر شما نازل کردیم که شما به وسیله این کتاب، مردم را از ظلمات به سمت نور، به سمت خدای متعال هدایت کنید و آن ها را از این ظلمات بیرون ببرید.

مطلب بعدی این است که عبور از دستگاه تاریک و ظلمانی اولیاء طاغوت، لوازم و سختی هایی دارد. البته این سختی هایی که اهل ریاضت می گویند، برای عبور فردی از ظلمات است؛ اما اگر جامعه مؤمنین بخواهد از این ظلمات عبور کند، باید یک اتفاقات عظیمی بیفتد. بنابراین یکی از الزامات عبور از تاریکی و ظلمات، واقع شدن یک سری اتفاقات عظیم است.

لزوم چشم پوشیدن از ظواهر تمدن غرب

حالا اولین چیزی که موجب می شود جامعه مؤمنین از این تحقیر شدگی در مقابل شیطان و دستگاه او نجات پیدا کنند، این است که از سر سفره شیطان بلند شوند و دیگر از سفره او چیزی برندارند. اولین قدم این راه هم این است که چشمت را حفظ کنی؛ «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى  ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى»(طه/131) خطاب به پیامبر می فرماید اما در اصل با ماست؛ پیامبر که نگاهش به دست کائنات نیست. کلید همه گنج های عالم را جبرئیل به محضر حضرت برده و ایشان قبول نکرده اند؛ ایشان که نگاهشان به این چیز ها نیست. لذا خدای متعال در اصل به ما فرموده است که به این چیز هایی که دست آن طرفی هاست، نگاه نکنیم.

می فرماید «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ» امتداد نگاه دو چشم خودت را سمت آن شکوفه های دنیایی که ما برای این ها سبز کرده ایم متوجه نکن. گروه های مختلفی وجود دارند و ما هم برای هر گروه، یک جلوه های دنیایی قرار دادیم. البته این کار هم دلیل دارد؛ «لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ» این فتنه و کوره آن هاست و این ها در همین کوره از بین می روند و هلاک می شوند. «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ» رزق پروردگار تو از آن ها بهتر است.

البته اگر انسان نگاهش به این چیز ها بیفتد اشکالی ندارد ها؛ امتداد نگاه چشم انسان نباید به آن سمت باشد؛ به خاطر این که چشم دل انسان، به دنبال چشم سر انسان می رود. اگر انسان نگاهش را به سمت دنیایی که خدای متعال برای کفار مقرر کرده است که فتنه آن هاست و در این فتنه هم غرق می شوند، امتداد بدهد، موجب می شود که نتوانی وارد محیط نور ولایت اهل بیت بشوی و چشمت در حجاب ظلمانی قرار می گیرد؛ در این حالت دیگر نمی توانی آن رزق بهتر پروردگارت را ببینی. لذا باید امتداد نگاه خود را نگه داشت و الا دلتان دنبال آن ها می رود و از راه خدای متعال جدا می شوید.

این امتداد نگاه باعث همان تحقیر شدگی می شود. شکوفه های دنیای آن ها نباید چشم مؤمن را خیره کند و دل مؤمن را به سمت خودش بکشد. لذا ما باید چشم و دل خودمان را حفظ کنیم تا بتوانیم آن رزق بهتر پروردگار را ببینیم. پس اگر انسان چشمش را به دنیای کفار دوخت، از آن رزق بهتر محروم می شود و حتی نمی تواند آن را ببیند؛ وقتی انسان رزق بهتر را نبیند خیال می کند که هر خبری است همین جاست و به همان سمت حرکت می کند. آدم هایی که دلشان به سمت دنیایی که فراعنه و شیاطین درست کرده اند می رود و مجذوب می شود، دیگر نمی توانند بهتر ها را ببینند و می گویند مگر بهتر از این هم می شود؟ مگر بهتر از دموکراسی می شود؟ مگر بهتر از این نظام مدرن می شود؟ این ها در همین حد محصور می شوند.

پس ما برای این که بتوانیم از این ها عبور کنیم باید نگاهمان را از آن سمت برگردانیم؛ وقتی این کار را کردیم، آن رزق بهتر برای ما آشکار می شود. مرحوم کلینی در کتاب کافی روایتی را در مورد جنگ حنین و انصار نقل کرده اند. جنگ حنین یکی از جنگ های بسیار معظم مسلمان ها بوده و چند ماه بعد از فتح مکه رخ داده است و در این جنگ، اهل مکه و ابوسفیان هم همراه مسلمانان بوده اند. در ابتدای این جنگ، مسلمان ها یک شکست جزئی خوردند، ولی بعد از آن خدای متعال یک پیروزی فوق العاده ای نصیب آن ها کرد. در این جنگ، مسلمان ها غنائم فراوانی به دست آوردند و حضرت این غنائم را تقسیم کردند.

می دانید مردم مدینه، به خصوص قبل از فتح مکه، در شدت و عسرت بودند و زندگی سختی داشتند؛ وقتی مهاجرین به مدینه آمدند، چیزی با خودشان نیاوردند و انصار ثروتشان را با آن ها تقسیم کردند و وضع اقتصادیشان خیلی وضع بدی بود. جنگ های قبلی هم غنیمت خاصی به مسلمانان نرسیده بود و حالا بعد از این همه جنگ، غنائم مفصلی به دست آن ها آمده بود. لذا اهل مدینه انتظار داشتند که مقدار خوبی از این غنائم به آن ها برسد، ولی وقتی حضرت غنائم را تقسیم کردند، تقریبا چیزی به اهل مدینه ندادند و قسمت عمده آن را به اهل مکه و تازه مسلمان ها دادند.

بعد از تقسیم غنائم، انصار مدینه شروع به اعتراض کردن و پچ پچ کردن کردند و رفتند سراغ سعد بن عباده که بزرگشان بود. به او گفتند این طور که نمی شود؛ ما پیامبر را کمک کردیم و اصلا فتح مکه به کمک ما بوده؛ حالا همین که یک پیروزی به دست آمده، همه غنیمت ها به تازه مسلمان ها رسیده و چیزی به ما نرسیده است. البته اگر ما هم بودیم همین اعتراض ها را می کردیم ها؛ این امتحان اصلا آسان نیست. این که آدم آن گرسنگی های مدینه را تحمل کرده باشد و وقت تقسیم غنائم، حضرت همه غنائم را به آن طرف بفرستند سخت است. البته کار حضرت حتما حکمتی داشته است که سر جایش باید به آن پرداخت، ولی امتحان، امتحان سختی است.

پس انصار آمدند و به سعد بن عباده گفتند که ما اعتراض داریم؛ از حضرت بپرس که خودشان این تقسیم را انجام داده اند یا خدای متعال فرموده است؟ اگر خدا فرموده، عیب ندارد؛ اما اگر ایشان از پیش خودشان تقسیم کرده اند، ما این تقسیم را قبول نداریم. این از همان جا هایی است که بعضی ها می گویند می شود پیامبر را هم نقد کرد. بعد از این که سعد بن عباده این مطلب را به حضرت رساند، حضرت سه بار از آن ها پرسید که حرف شما همین است که سعد بن عباده گفت؟ مردم مدینه هم بعد از یک سری تعارفاتی گفتند بله؛ حرف ما همین است.

امام صادق علیه السلام در ادامه آن حدیث می فرمایند بعد از این حرکت، خدای متعال تمام این نوری که این ها در اثر سال ها انس با حضرت و خدمت به ایشان به دست آورده بودند را خاموش کرد و نتیجه اش شد سقیفه بنی ساعده که داستانش را می دانید؛ همین ها بودند که سقیفه را درست کردند و دور سعد بن عباده جمع شدند؛ بعد هم شد آنچه که شد.

در یک نقل آمده است که بعد از اعتراض مردم مدینه، حضرت با امیرالمؤمنین آمدند و وسط این انصار نشستند و شروع کردند به صحبت کردن با ایشان. حضرت فرمودند که یادتان هست که وقتی من به مدینه آمدم، قبائل شما در حال جنگ بودند و مشکلاتی داشتید و خدای متعال به واسطه من این لطف را کرد و جنگتان تبدیل به صلح شد؟ یکی یکی گفتند درست است و فرمایش حضرت را تصدیق کردند. بعد حضرت فرمودند که حالا شما هم بگویید چه حقوقی به من دارید. این ها گفتند شما هم وقتی به مدینه آمدید، با یک عده آدم مهاجر گرسنه تنها بودید و ما به شما کمک کردیم و امکانات و خانه دادیم و در جنگ ها، در کنار شما شرکت کردیم.

در نقل دارد که بعد از این که این سخنان رد و بدل شد، اشک مردم مدینه جاری شد و حضرت را تصدیق کردند. بعد از این که دل مردم مدینه همراه حضرت شد، ایشان فرمودند من این غنائم را به خاطر این به این شکل تقسیم کردم که دل این تازه مسلمان ها را نرم کنم؛ «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»(توبه/60) حالا این ها وقتی دارند از میدان جنگ می روند، با خودشان چه می برند؟ اسب و شتر و زره و کلاهخود می برند؛ اما شما دارید با من به مدینه برمی گردید؛ این تقسیم نا عادلانه است؟ می خواهید عوضش کنیم؟ این همان «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ» است که خدای متعال می فرماید.

پس ببینید اگر انسان نگاهش به دنبال دستگاهی باشد که خدای متعال برای شیاطین در عالم به پا کرده است، گمراه می شود. بله؛ خدای متعال آن ها را هم امداد می کند؛ «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ»(نمل/20). لذا اگر بنا باشد که ما به دنبال آن ها برویم و چشممان دنبال زخارف آن ها باشد، دیگر نمی توانیم دنبال ولی خدا راه برویم. این اولین اصل است. اگر کسی چشم سرش و به دنبال آن، چشم دلش به دنبال مظاهر و جلوه های دنیایی که فراعنه در طول تاریخ داشته اند برود، نمی تواند امام را همراهی بکند.

داستان قارون هم همین بود؛ قارون از موسای کلیم جدا شد و به سمت فرعون رفت و ثروتی به دست آورد که مثال زدنی نبود. مردمی که چشمشان به آن سمت بود به موسای کلیم می گفتند ببین طرف تو چیزی نیست؛ ای کاش ما هم جای قارون بودیم و از تو جدا می شدیم و چیزی گیرمان می آمد؛ در دستگاه تو چیزی پیدا نمی شود. «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ»(قصص/79)،

بنابراین اگر نگاه انسان به آن سمت باشد، به آخر خط می رسد. اگر به آن سمت نگاه کردی و تحقیر شدی، تو را با خودشان می برند، ولی اگر نگاهت را امتداد ندادی، می توانی دلت را حفظ کنی. این ها، شکوفه های دنیایی آن هاست و قرار است که در این وادی غرق بشوند. اگر انسان بفهمد که این شکوفه ها ماندنی نیستند و چشمش را از آن ها بردارد، تازه می تواند آرام آرام وادی نور را ببیند و در آن سیر کند؛ و الا اگر انسان چشم خودش را به آن سمت بدوزد، باید برود و در همان وادی ظلمات زندگی کند.