نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه پنجم مسجد ارک تهران/ شئون معصومین در عالم و نحوه ارتباط ما با آنها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 10 خردادماه سال 97 است، که به مناسبت ماه مبارک رمضان در مسجد ارک ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ ائمه و معصومین نسبت به خدای متعال دارای دو شأن هستند که یکی عبد و بندگان مخلص خدا هستند که کسی در این جایگاه نمی تواند از آن ها سبقت بگیرد و شئون دیگرشان این است که خدای متعال به وسیله امام تدبیرش را به انجام میرساند و تمام قوای امام تحت اختیار خداوند قرار گرفته است و اینگونه بین امام و خداوند فرقی وجود ندارد الا اینکه آنها مخلوق هستند و او خالق است. ما هم نسبت به معصومین شأن و وظیفه ای داریم که برای رهایی از ضلالت و هدایت شدن باید بفهمیم که چرا باید پشت سر امام حرکت کنیم و بعد از اینکه فهمیدیم دیگر سعی نکنیم تا سر از کار ها و اقدامات امام در بیاوریم چرا که امام بر اساس برنامه و حکمت خداوند حرکت می کند که خیلی از بخش های آن بیش از فهم ماست.

شأن بندگی امام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . ائمه علیهم السلام نسبت به خدای متعال دو شأن دارند. از یک منظر ائمه علیهم السلام بندگان و عباد خدای متعال هستند و هیچ مخلوقی در مقام عبودیت و بندگی و تواضع و خشوع در مقابل خدای متعال بر آنها سبقت نگرفته است. حتی واضح است که عالم ملائکه هم در این وادی فرع بر ائمه علیهم السلام هستند. در زیارت جامعه ائمة المؤمنین که مرحوم محدث قمی هم نقلش کردند و احتمالا این زیارت هم از امام هادی علیه السلام است، آنجا حضرت می گویند «لَا يَسْبِقُكُمْ  ثَنَاءُ الْمَلَائِكَةِ فِي  الْإِخْلَاصِ  وَ الْخُشُوع » آنها که مدح خدا می کنند و ثناء الهی را می گویند، ثنائشان حامل یک اخلاص و خشوعی است اما این ثنائشان در اخلاص و خشوع بر شما سبقت نمی گیرد.

«وَ لَا يُضَادُّكُمْ ذُو ابْتِهَالٍ وَ خُضُوع » هیچ موجود و مخلوقی که دارای مقام خضوع و ابتهال و تضرع نسبت به خدای متعال است، هم آورد شما نمی شود حتی عالم ملائکه، چون «أَنَّى وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتِي تَوَلَّى اللَّهُ رِيَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ» شما قلوبی دارید که خدای متعال مستقیما متولی قلب شماست و قلب شما را با خوف و رجاء الهی ریاضت داده است. شاید این که «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَن  »(1) یک معنایش همین است که قلب مؤمن بین دو سر انگشت خدای متعال است. خدای متعال قلب امام را مستقیما تولی می کند و با خوف و رجاء ریاضت می دهد «وَ جَعَلَهَا أَوْعِيَةً لِلشُّكْرِ وَ الثَّنَاءِ» قلوب شما را ظرف شکر الهی و ثناء الهی قرار داده و هر ثناء و شکری که در عالم است از اینجا ناشی می شود.

«يَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّمَاءِ بِحُبِّكُمْ» بعد می فرماید نه فقط آسمانی ها در بندگی و خضوع و تضرع هم آورد شما نیستند بلکه آنها هم وقتی می خواهند به خدای متعال تقرب بجویند به واسطه این چند چیز تقرب می جویند اول «بِحُبِّكُمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ» با محبت شما و با تبری از دشمنان شما به خدا نزدیک می شوند «وَ الِاسْتِغْفَارِ لِشِيعَتِكُم » ملائکه وقتی می خواهند به خدا نزدیک بشوند از طریق استغفار کردن برای شیعیان شما به خدا نزدیک می شوند. استغفار بر معصوم که معنا ندارد، با محبت شما و استغفار برای شیعیانتان تقرب می جویند «وَ تَوَاتُرِ الْبُكَاءِ عَلَى مُصَابِكُم » ملکوتی ها و اهل آسمان وقتی می خواهند به خدای متعال نزدیک شوند با گریه پیاپی بر مصیبت های شما به خدا نزدیک می شوند و طریق تقرب آنها توجه به مصائب شماست. بنابراین شما در یک مقامی هستید و عالم ملائکه هم با شما هم آوردی نمی کنند.

پس در یک مقام رابطه امام با خدای متعال اینطوری است «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون »(انبیاء/۲۶-27) آنها عباد مکرم الهی هستند. این آیه در زیارت جامعه تطبیق و تفسیر به ائمه علیهم السلام شده است. این عباد خدا که مورد کرامت هستند، اهل بیت هستند و آنها بر قول به خدای متعال سبقت نمی گیرند و تمام حیاتشان بر مدار امر خداست و به امر الهی عمل می کنند. این یک جلوه ارتباط امام با خداست. امام عبد مطلق خداست که هیچ کسی از او در مقابل خدای متعال بنده تر و خاضع تر و متواضع تر و خاشع تر نیست. آن ها در مقام بندگی صاحب عصمت مطلقه هستند و هیچ تخلفی و حتی ترک اولایی نسبت به فرمان خدا ندارند و آن ها اهل تقوا هستند.

خدای متعال در قرآن می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون »(آل عمران/۱۰۲) تقوای الهی داشته باشید آنچنان که شایسته اوست، امام به تعبیر قرآن اهل التقواست گرچه اهل المغفرة هم است. در روایات این آیه «هُوَ أَهْلُ  التَّقْوى  وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَة»(مدثر/۵۶) را اینطور معنا کردند که هرچه نسبت به او تقوا و پروا داشته باشید جا دارد و ناروا نیست و اگر ترک اولا هم نکنید جا دارد. هرچه حدود او را بتوانید رعایت کنید شایسته است. ذات اقدسی است که حد و مرز ندارد و هرچه حدودش را رعایت کنید کم است «هُوَ أَهْلٌ  أَنْ يُتَّقَى وَ أَهْلٌ أَنْ يَغْفِر»(2).

ما یک جاهایی تقوا داریم و وجود یک آدم هایی را رعایت می کنیم، وظیفه این را نداریم که حق آنها را رعایت بکنیم ولی رعایت می کنیم. مثلا همین که چراغ روشن می شود خودمان را جمع و جور می کنیم و اگر در حمام برای خودمان می خوانیم و می فهمیم یک کسی بیرون دارد گوش می دهد صدایمان را عوض می کنیم. هوای همه را داریم ولی خدای متعال که عالم بر سر و خفیات است توجه به حضورش نداریم. «هُوَ أَهْلٌ  أَنْ يُتَّقَى وَ أَهْلٌ أَنْ يَغْفِر» او اهلیت دارد که تقوا داشته باشد و صاحب همه اسماء حسناست «يَسْمَعُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مَا تَحْتَ  سَبْعِ  أَرَضِين » از فوق عرش آنچه ذیل همه عوالم در ذیل ارضین و زمین های هفت گانه است همه را می شنود. این خدایی که حکیم و بصیر و علیم و قادر و حی و رحیم است خدای ماست اما در عین حال اهل المغفرة است. این خدایی است که شایسته است در مورد او تقوا داشته باشید و ترک اولا نکنید ولی گناه کبیره هم که کنید می بخشد «هُوَ أَهْلُ  التَّقْوى  وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَة».

خدای متعال می فرماید «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» تقوای الهی داشته باشید و حق تقوا را به جا آورید. در روایت حضرت فرمود حق تقوا ذکری است که همراه با غفلت نیست. این می شود حق تقوا که هیچ غفلتی در آن نیست، شکری است که هیچ کفری درش نیست، طاعتی است که هیچ معصیتی در آن نیست؛ یعنی شکر محض و ذکر محض و طاعت محض است. بعد فرمود این فقط شأن معصوم است که ما هستیم. لذا در روایت نقل شده وقتی این آیه نازل شد آمدند محضر حضرت و عرض کردند یا رسول الله این کار ما نیست که «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» ما نمی توانیم. آیه نازل شد «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم »(تغابن/۱۶) شما هرچه می توانید تقوای الهی را رعایت کنید و این آیه برای شما نیست، این برای معصوم است.

شأن تقوای الهی امام

پس یک شأن معصوم نسبت به خدای متعال این است که عبد مطلق خداست و یک شأن دیگر معصوم نسبت به خدای متعال این است که در مقام تقوای الهی است و آنچه شأن تقوای الهی است را رعایت می کند. «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» این خطاب به معصوم است اما همین معصومی که از یک منظر عبد مطلق خداست و احدی بر بندگی او سبقت نمی گیرد و احدی در تقوای الهی حتی ملائکه مقرب به گرد امام نمی رسد، از یک زاویه دیگر این عبد مطلق آن چنان به خدای متعال نزدیک است که خدای متعال ولایت او را ولایت خودش قرار داده است.

حضرت فرمود «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ  فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه »(3) خدای متعال ما را با خودش یکی کرده و ولایت ما را ولایت خودش قرار داده است و فرموده «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون »(مائده/۵۵) ولی شما فقط خدا و رسول خدا و کسانی هستند که اقامه صلات می کنند و در حال رکوع زکات می دهند که این مصداقش آن نماز امیرالمؤمنین علیه السلام است. ولی معصوم همیشه اینطوری است و دائما در حال صلات و دائما در حال رکوع و دائما در حال ایتاء زکات است و حال دائمیشان اینگونه است و هیچ وقت از حال نماز بیرون نمی روند و هیچ وقت هم از حال ایتاء زکات بیرون نمی روند و دائما در حال دستگیری از عالم هستند. با زکات آنهاست که همه عالم زنده هستند و اولیاء خدا با زکات آنها به مقامات می رسند.

پس یک شأن معصوم نسبت به خدای متعال این است که عبد است و بنده متقی خداست و در اوج عبادت و تقواست. یک شأن دیگرش این است که «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ  فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه » شأن دیگری که امام دارد این است که می شود یدالله و جنب الله و باب الله و عین الله. اینها مجاز نیست بلکه به جایی می رسد که وقتی در جنگ احد حضرت آن سنگ ریزه ها را به سمت دشمن پرتاب کردند و مسیر جنگ تغییر کرد، قرآن می فرماید «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى »(انفال/۱۷) وقتی شما این سنگ ریزه ها را پرتاب می کردید این کار شما بود و در عین این که شما انجام دادید ولی شما انجام ندادید. یک بار می گویند «وَ ما رَمَيْتَ» کار شما نبود و کار خدا بود که این واضح است و فهمیده می شود ولی یک بار می گویند «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» شما کار را انجام دادید ولی همان زمانی که کار را انجام دادید خدا انجام می داد و این همان دست خداست.

این چه مخلوقی است؟ «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم »(فتح/۱۰) این شأن دوم است و غیر از شأن اول است. وقتی عبد مطلق خدا شدند واسطه فیض خدا می شوند و این مقام را پیدا می کنند. در دعای ماه رجب می خوانیم «وَ مَقَامَاتِكَ الَّتِي لَا تَعْطِيلَ  لَهَا فِي كُلِّ مَكَانٍ» آن آیه و مقامی که هیچ کجا تعطیل بردار نیست و در هر مقامی باشید آن آیه الهی است «يَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَكَ» هرکسی به مقام معرفت تو رسیده از طریق این آیات رسیده است، حتی انبیاء و جبرئیل. تا جایی که «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك » بین تو و آنها هیچ فرقی نیست و فقط تفاوت این است که آنها مخلوق هستند.

غلات و مقصره نسبت به معصوم

یک تعبیر لطیفی است، ما یک غلات داریم و یک مقصره که هردویش هم بد است. هر دو بد هستند و هیچ کدام هم بهتر از دیگری نیست. غلات آنهایی هستند که در شأن امام غلو می کنند. غلو در شأن امام یعنی او خالق است و مخلوق نیست، او عبد نیست و معبود است و باید او را پرستید؛ این غلو است. پس یک طرف این است «إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك » پس غلو نیست و عبد هستند که همان شأن اول است. ولی شأن دوم این است «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا » او مخلوق است و این تمام فرق با خداست، چه فرقی بالاتر از این؟ ولی می فرماید «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» این لا فرق را اگر انسان درست معنا کرد از تقصیر نجات پیدا می کند. جرم تقصیر در مقام ائمه کمتر از غلو نیست. مقصره جرمشان کمتر از غلات نیست منتها در تاریخ مورد غفلت قرار گرفتند و امام را یک امام زاده کردند.

ما حتما خیلی از امامزاده های خودمان مثل وجود مقدس و نورانی حضرت علی اکبر و حضرت ابالفضل سلام الله علیهما را از امامی که خیلی از اینها می گویند بالاتر می دانیم. اینها امیرالمؤمنین را از امام زاده ها پایین تر می آورند. یک عالمی که حالا یک کتابی به نام نهج البلاغه دارد و پنج سالی هم حکومت کرده، یک جاهایی هم اشتباه می کرده و خودش در نهج البلاغه فرموده اگر یک جایی اشتباه کردم به من بگویید. این چه امام شناسی است، اینها مقصره هستند؟ کسی که اذن واعیه خداست و همه حقایق و اسرار در این گوش و در ظرف سمع او حضور دارد، این اشتباه می گوید؟ این چه امام شناسی است؟

پس امام دو جنبه دارد، یکی «أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك » اگر کسی این را نگفت می شود غالی و از دین بیرون می رود. امام عبد و مخلوق است اما «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» این را شما درستش کنید و روی این خیلی کار کنید. روی این جمله بعضی ها گفتند این اصلا روایت امام نیست و این حرفها چیست؟ اما نکته همینجاست «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عَوْدُهَا إِلَيْكَ أَعْضَادٌ وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ أَزْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ فَبِهِمْ مَلَأَتْ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَك » همه سماء و ارض و عوالم خلقت را با وجود مقدس آنها پر کردیم. در دعای کمیل می خوانیم «وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِي مَلَأَتْ  أَرْكَانَ  كُلِّ شَيْ ء» با وجود مقدس آنها همه عوالم را پر کردیم «مَلَأْتَ  سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى  ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت » حقیقت ظهور و توحید با پر شدن عالم از نور امام است.

عالم همه تسبیح می گویند «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ اللَّيَالِي وَ الدُّهُور» این ذکر دهه ماه رجب از امیرالمؤمنین را دائما بگویید، ده تا لا إله إلا الله است «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ اللَّيَالِي وَ الدُّهُورِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ أَمْوَاجِ  الْبُحُور» در هر موج دریایی یک لا إله إلا الله است «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ  خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ  لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَ الشَّجَر» به تعداد خارها و درخت ها نشانه لا إله إلا الله است «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَ الْمَدَر» در هر سنگ و کلوخی ظهور لا اله الا الله است «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ الرِّيَاحِ فِي الْبَرَارِي وَ الصُّخُور» هر نسیمی که در کوهستان ها می وزد آهنگ لا إله إلا الله دارد. این ظهور حقیقت لا إله إلا الله در همه عالم با پر شدن عالم از نور امام است «مَلَأْتَ  سَمَاءَكَ وَ أَرْضَك » پس ائمه اینطور هستند. این امام است و این امام شناسی است که کار انسان را اصلاح می کند.

این دو شأن امام است و شأنشان نسبت به بقیه مخلوقات هم معلوم می شود. کسی که در مقام عبودیت مطلق است «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» همه عالم ذیل اوست و تدبیر همه عالم به او واگذار شده است نه به معنی غلط تفویض که خدای متعال استعفا داده باشد، آن تفویض هم باطل است و آن غلو است که خدای متعال استعفا داده و عالم را خلق کرده و به دست ائمه داده و آنها اداره می کنند. این باطل است. آنها یدالله و عین الله و سمع الله و اذن الله هستند. عالم به وسیله خدای متعال اداره می شود اما آن قوایی که خدای متعال عالم را به وسیله آنها اداره می کند معصومین هستند. آنها نقطه مشیت هستند.

شأن ما نسبت به امام

این معصوم دیگر قابل نقد هم نیست. مگر خدا قابل نقد باشد اشکالی ندارد؟ شیطان خدا را نقد می کرد، ما هم می توانیم هم داستان با شیطان باشیم، چه اشکالی دارد؟ آزاد هم بود. خدای متعال آنقدر آزادی به ابلیس داده که حتی اگر خدا را هم انکار کرد مهم نیست. آدم هم خدا را انکار می کند. به خدای متعال که برنمی خورد که شما خدا را هم انکار کنید، هیچ اشکالی ندارد. البته پایان آن آزادی که در غرب می گویند همین است. آن ها می گویند آدم محترم است و خدا هم به تبع آدم محترم است بنابراین خدا را هم حق داری انتقاد کنی و نقد کنی. ابلیس هم همین کار را کرده و اشکال ندارد، به خدای متعال که بر نمی خورد، تو هم از جنود ابلیس و از قوای ابلیس می شوی هیچ اشکالی هم ندارد.

البته معصومین در مقام شرح صدر مشورت می کردند و اجازه انتقاد می دادند. اگر کسی هم نقدشان می کرد خیلی وقت ها با مدارا با او برخورد می کردند. آن یک سخن دیگری است اما این که خیال کنیم صواب است که ما نقد معصوم را هم رواج بدهیم اشتباه است و شیطان این کار را کرده است. کار اصلی شیطان این است که نقد انبیاء را در عالم رواج داده است و اول منتقد انبیاء در عالم شیطان است. این جریان غرب هم جریان هم داستانی با شیطان است. پس غرب را تطهیر نکنیم، غرب آن قدر نجس است که قابل تطهیر نیست. اصلا نمی شود تطهیرش بکنی. آنجایی که گندش می زند بیرون همه می فهمند.

آن وقت عجیب این است وقتی گندش در می آید گردن اسلام می گذارند. این جنایات برای اسلام است؟ این فاجعه ای که الان پیدا شده برای فضای تمدن غرب است. این همان آزادی و دموکراسی است. وقتی می گویید تلگرام پمپ بنزین است همین می شود. ما را نفهم فرض کردید؟ می گوید آقا اگر یک کسی در پمپ بنزین روی خودش بنزین گرفت و خودش را آتش زد که نمی گویند پمپ بنزین جرم خیز است و تعطیلش کنید، تلگرام هم همین است. ما را بی شعور فرض کردید؟ تلگرام پمپ بنزین است؟! بعد وقتی از درونش این فاجعه در می آید گردن اسلام می اندازند. سراسر غرب همین است و اصلا قابل تطهیر نیست. غرب را نمی شود پاکش بکنی، عین نجاست است. یک موقع سگ هم وقتی در شوره زار می افتد می شود نمک و خدای متعال وقتی سگ نمک شد پاکش می کند. خیلی زشت است که ریشه جرم در تمدن غرب باشد و گردن اسلام بگذاری.

آنها این را می گویند، شما مسلمان ها چطور؟ شما چرا فکر نمی کنید؟ این جرم برای اسلام است؟ من یقین دارم که شما اگر بخواهید اینها را مجازات کنید حقوق بشر غرب می گوید چرا؟ این خلاف حقوق بشر است. آنها تلاش می کنند که هم جرم ایجاد بکنند و هم به تدریج جرم را گسترش بدهند و آن را رسمیش هم بکنند و بعد قانونیش بکنند. مگر در غرب این کار نشده؟ مگر در غرب همین جنایات به اسم همجنس گرایی و نظریه اکتفا و آزادی و خانواده هم جنس رسمی نشده؟ همین اسناد بین المللی که شما سنگش را به سینه می زنید و می گویید عمل کنید و این هفده تا سندی که رفتید امضاء کردید یکیش 2030 است، انتهایش همین هاست.

امام یک همچین شأنی دارد. یک چهره امام «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون » است و یک چهره امام «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» است و یک چهره دیگر امام این است که وقتی امام می آید و وارد صحنه می شود دیگر ملائکه مقربین و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل همه در کنار او هستند. اگر وارد یک صحنه ای می شود همه قوای عالم در خدمت او هستند.

معصوم در یک مقامی است که در روایت دارد در هیچ موضوعی نامه سر به مهر برای وجود مقدس نبی اکرم نازل نشد الا در موضوع ائمه که دوازده نامه سر به مهر از طرف حضرت حق آمد و به دست وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رسید و حضرت این نامه ها را باز نکردند و سر بسته تحویل امیرالمؤمنین علیه السلام دادند و امیرالمؤمنین نامه خودشان را باز کردند و بقیه را تحویل امام مجتبی دادند و امام مجتبی نامه خودشان را باز کردند و مابقی را تحویل سیدالشهداء دادند و همینطور الی آخر و آنها دقیقا بر طبق آن نامه سر به مهر الهی در عالم عمل می کنند و عبد مطلق هستند. در باب نامه سیدالشهداء علیه السلام در روایت دارد دو قسمت بود که حضرت یک قسمت را عمل کرده و یک قسمت را برمیگردند و در رجعت عمل می کنند.

پس برنامه ای که معصوم برای اداره عالم دارند در یک چنین افقی است. در یک افقی است که نامه سر به مهر از طرف خدای متعال آمده و معصوم به این وظیفه معین الهی عمل می کند. وقتی هم در میدان می آید همه قوای عالم پشت سر او هستند، چه امیرالمؤمنین در صفین و جمل و نهروان باشد و چه امام مجتبی در جنگ با معاویه باشد و چه آن موقعی که حضرت صلح می کنند و چه موقعی که سیدالشهداء در میدان کربلا می آیند، همه قوای ملائکه و ملکوتی عالم پشت سر امام هستند. این نقشه امام است. بنابراین افق فعل امام یک افق هدایت تاریخی است که یک بخشی از آن برای ما قابل تفسیر و فهم است و بخشی از آن اصلا برای ما قابل تفسیر و فهم و قابل دستیابی نیست. مگر اینکه آدم اهل سر بشود که آن هم تا یک حدودی را می فهمد.

ما نسبت به فعل خدای متعال باید تسلیم محض باشیم و عبودیت یعنی تسلیم و درک شأن عظمت او و درک مقام بندگی. البته خود این را آدم باید بفهمد و این یک چیزی نیست که به انسان تحمیل بشود. انسان تا مقام تسلیم را نفهمد نمی تواند تسلیم بشود. انسان باید بفهمد که شأن خدای متعال این است که معبود باشد و شأن ما این است که عبد باشیم. شأن او این است که صد درصد تسلیمش باشی و او فرمان بدهد و تو اطاعت کنی. این تحقیر ما نیست، این تعظیم ما و عظمت ماست که ما به جای این که تحت فرمان هزاران مخلوق عاجز باشیم، تحت فرمان او باشیم. این خودش باید فهم بشود و انبیاء این فهم را به انسان می دادند. به انسان همینطوری نمی گفتند تسلیم باش. به انسان می فهماندند که قله رشد انسان تسلیم بودن به خدای متعال است. بالاتر از این مقام پیدا نمی شود و انسان باید تسلیم باشد.

نسبت به معصوم هم همینطور است، ما باید بفهمیم که چرا باید تسلیم باشیم. این را دین به ما می فهماند و عالمان دینی موظف هستند که این را تبیین کنند که چرا باید تسلیم باشیم؟ مجبور هم نیستیم، خدای متعال ما را مجبور نکرده که تسلیم به خودش باشیم «لا إِكْراهَ فِي الدِّين »(بقره/۲۵۶) خدای متعال ما را مجبور نکرده که بنده اش باشیم. می توانیم تخلف کنیم و نسبت به امام معصوم هم اینطوری است. لا اقل در این دنیا به ما اجازه تخلف دادند ولی آنچه شأن ماست متناسب با کرامت انسان است. این است که باید تسلیم به معصوم باشیم. تسلیم به او عین تسلیم به خدای متعال است و تسلیم بودن به او عین ایمان به خدای متعال است. شأن ما این است که ما تسلیم محض باشیم و لذا ما یک وظایفی نسبت به امام علیه السلام داریم. او عالم را با همان شئون اداره می کند.

امام مجتبی علیه السلام وقتی به جنگ معاویه می آیند و آن روزی که صلح نامه امضاء می کنند، همان امام مجتبایی هستند که در زیارت جامعه کبیره در شأنشان می خوانیم «خُزَّانَ الْعِلْم » «حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّه » «وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِي أَمْرِ اللَّهِ وَ التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِينَ فِي تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ وَ عِبَادِهِ الْمُكْرَمِين » همه زیارت جامعه در شأن آن امام مجتبی است، چه روز جنگ و چه روز صلح.

وظیفه ما نسبت به او چیست؟ «بِأَبِي  أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُكُمْ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرٌ بِعَدُوِّكُمْ  وَ بِمَا كَفَرْتُمْ بِهِ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ وَ بِضَلَالَةِ مَنْ خَالَفَكُمْ مُوَالٍ لَكُمْ وَ لِأَوْلِيَائِكُمْ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِكُمْ وَ مُعَادٍ لَهُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ مُطِيعٌ لَكُمْ عَارِفٌ بِحَقِّكُمْ مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِكُمْ مُعْتَرِفٌ بِكُمْ وَ مُؤْمِنٌ بِإِيَابِكُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِكُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُمْ آخِذٌ بِقَوْلِكُمْ عَامِلٌ بِأَمْرِكُمْ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ زَائِرٌ لَكُمْ لَائِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُمْ مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِكُمْ إِلَيْهِ وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلَانِيَتِكُمْ وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ وَ مُسَلِّمٌ فِيهِ مَعَكُمْ وَ قَلْبِي لَكُمْ سِلْمٌ وَ رَأْيِي لَكُمْ تَبَعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّة» این هم یک بخش زیارت جامعه کبیره است.

یک چهره او عبد مطلق خداست اما چهره دیگرش این است که همه کائنات باذن الله در دست اوست «وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ  وَ بِكُمْ  يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ  يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ  إِلَّا بِإِذْنِهِ  وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ وَ عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُه » هرچه ملائکه و انبیاء آوردند محضر شماست.

نسبت به این آدم باید چه کار بکنیم؟ باید بدانید که هم صلحش و هم جنگش در افق امامت است. بعضی از رموزش را می فهمیم و بعضی هایش را نمی فهمیم ولی باید بدانیم این امامی است که محل مشیت است و هرکاری می کند فعل خداست «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون »(تحریم/6) نامه سر به مهر دارد. این امامی است که زیارت جامعه بخشی از اوصافش است. وقتی او امام شد «مُؤْمِنٌ بِكُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ» به هرچه شما ایمان دارید من ایمان دارم و به خودتان هم ایمان دارم «كَافِرٌ بِعَدُوِّكُمْ  وَ بِمَا كَفَرْتُمْ بِهِ» نسبت به دشمن شما من کفر می ورزم و هرچه بگویند قبول نمی کنم، اصلا گوش نمی دهم. مؤمن به حرف معاویه گوش نمی دهد که چه می گوید. در مقابل امام مجتبی اصلا گوش دادن ندارد.

اگر انسان امام را شناخت باید اینطوری باشد «مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ» من شأن شما را می فهمم «وَ بِضَلَالَةِ مَنْ خَالَفَكُمْ» می فهمم آن کسی که در جبهه مقابل است در سردرگمی است «وَ قَلْبِي لَكُمْ سِلْمٌ» قلب باید مقام تسلیم داشته باشد و قلب سلیم بشود و رأی باید تبع رأی امام باشد. تمام امکانات انسان باید در خدمت امام باشد و ما نسبت به امام باید اینطوری باشیم. آنهایی که با امام و با امیرالمؤمنین مخالفت کردند خیلی هایشان نمی فهمیدند. سلمان هم یک جاهایی نمی فهمید که امیرالمؤمنین چه می کند. نمی تواند هم بفهمد، مگر همه اسرار حضرت حق را می شود بفهمی؟ چه توقعی است که ما همه چیز را باید بفهمیم؟ بله این را باید بفهمیم که چرا تسلیم امام هستیم.

شما یک زیارت جامعه کبیره می خوانید و بعد از این فرازها می گویید «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُكُمْ» آنجا رابطه خودتان را با امام می گویید؛ چون شما اینطوری هستید و من شما را اینطوری می شناسم و من مؤمن و تسلیم به شما هستم «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ» تسلیم شما هستم و با آن که با شما درگیر است درگیر هستم. خیلی ها آن روزی که حضرت می گویند بیایید در صلح حدیبیه نمی فهمند چرا ولی آن کسی که مؤمن است می گوید پیامبر خدا می گوید و خدا دارد می فرماید.

موسی کلیم چند قدم با حضرت خضر همراه شده و تحمل نکرد. موسای کلیم کلی به دنبال ایشان گشت و پیدایش کرد. ایشان هم هشدار داده که من یک کارهایی میکنم که شما نمی فهمی و بعد هم موسای کلیم قول داد و گفت صبر می کنم. ایشان هم فرمود اگر با من آمدی سوال نکن، به وقتش من به تو می گویم. هر وقتی وقت سوال نیست، باید راه بیایی و رشد کنی. بعد سوار کشتی شدند و حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد و حضرت موسی اعتراض کرد «قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها»(کهف/۷۱) کشتی را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟ بعد به یک جوانی برخورد کردند و حضرت مأمور بود و او را قبض روحش کردند.

مگر حضرت عزرائیل هر روز هزاران نفر را قبض روح نمی کند؟ منتها ما موجودهایی هستیم که وقتی سکته و بیماری و سل و فلان باشد می گوییم مرد ولی اگر بفهمیم خدای متعال می میراند «يُحْيي  وَ يُميت »(بقره/۲۶۸) همه مان با خدا دعوا می کنیم. وقتی خدای متعال دست خودش را پنهان می کند همه تسلیم می شوند و وقتی خودش را نشان می دهد معترض می شوند. به خدا می گوییم چرا ولی به ویروس فلان بیماری نمی توانیم بگوییم چرا. این هم شأن ماست، خدای متعال خیلی وقت ها مجبور است از ما پنهان کاری کند. عزرائیل عرض کرد که خدایا من چطور قبض روح کنم؟ بدنام می شوم. خدای متعال فرمود خیالت راحت باشد من برایت اسباب درست می کنم و تنها کسی را که نمی بینند تو هستی. فقط اولیاء خدا هستند که در قبض اول ملائکة الله را می بینند. آن طرف تر «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها»(زمر/۴۲) که آنها دیگر از خواص هستند که می بینند حضرت حق دارد توفی می کند.

جناب خضر آخر کار به موسای کلیم فرمود «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري »(کهف/۸۲) همه اینها کار من نبود و دستور بود و من فقط به دستور عمل می کردم، من عبد هستم. امام هم در یک چنین مقامی است. امام یک موقعی برای تربیت ما را به مشورت می گیرد. در روایات آمده که فرزند تا هفت سالگی امیر است، یعنی تربیتش اینطوری است و نباید به او زیاد دستور داد، باید به اصطلاح رشدش بدهید. هفت سال بعد دیگر باید برنامه تان عوض بشود و با او تنظیم برنامه کنید و برایش حدود بگذارید. هفت سال بعد دیگر می شود وزیرتان و باید مشاوره بدهید و اینطوری رشدش بدهید. وقتی هفت سال سوم رسید شما دیگر باید با او مشورت کنید و با مشورت رشدش بدهید. اگر می خواهید بروید بازار بگویید می خواهم این تجارت را کنم، آیا این خوب است؟ مشورت می دهد و بعد هم بهش می گویید نه اینجا اشتباه کردی یا بگویید می خواهم خانه بخرم، آیا اینجا را بخرم؟ می گوید خیلی خوب است بعد بگو من فکر می کنم درست نیست این اشکال ها را دارد و امثال اینها و با مشورت رشدش بدهید.

امام هم ما را با مشورت رشد می دهند. غیر از این است که ما خوشمان بیاید که بگوییم الحمدلله ما هم شدیم شریک امام و امام از من مشورت گرفت و من به امام گفتم که چه کار بکن. این نباید خلط شود. اینکه امام معصوم از ما مشورت می گیرد معنایش این نیست که ما در شأنی هستیم که به امام مشورت بدهیم. او امامی است که جبرئیل پشت سرش حرکت می کند و پیامبری است که جبرئیل یک سر انگشت نمی تواند در مقامات او جلوتر برود. لذا شما یک جا نمی توانید پیدا کنید که امیرالمؤمنین به پیامبر خدا مشورت داده باشند. یکجا نمی توانید پیدا کنید که حضرت ابالفضل سلام الله علیه به سیدالشهداء مشورت داده باشند. اگر هم یک موقعی مشورت می کردند برای تربیت بود و ما نباید اشتباه کنیم.

پس این امامی که در این میدان می آید هر کاری که انجام می دهد فعل خداست. بنابراین این تحلیل هایی که برای صلح حضرت می شود که تحلیل های خوبی هم است، اینها با واقعیت خیلی فاصله دارد. او در یک مقامی است که نامه سر به مهر آمده و همه عالم و کائنات را می بیند و وقتی می خواهد صلح بکند تا قیامت و بعد از ظهور را می بیند. او سماوات و عالم ملائکه و عالم انسانی را می بیند. برای شما آشکار است؟ خیر خیلی هایش هم برای ما پنهان است. معنی امام و مأموم همین است که او امام است و از طرف خداست. او می بیند و او آگاه است. ما باید بفهمیم چرا دنبال امام حرکت می کنیم ولی بقیه اش را باید به دنبال امام حرکت کنیم. شأن امام تسلیم بودن است و ما شئونمان نسبت به امام تسلیم و طاعت و تبعیت و تبری از دشمنانشان و صف بندی و درگیری با دشمن است. اینها وظایف ما نسبت به امام است و محور همه اش هم حب الامام است.

ما باید به مقام محبت برسیم. باید همین حب بیاید تا تبعیت بیاید. تبعیت از سر حب است. البته بسیار هم سخت است و الا اگر این نیامد نمی شود همراه بشوی. وقتی سوره برائت نازل می شود و صف بندی با مشرکین و کفار علنی می شود و صف بندی نفاق و کفر و ایمان درست می شود، به ما مؤمنین می گویند شما اگر می خواهید کنار حضرت باشید شرطش این است که باید حضرت را از همه متعلقاتتان بیشتر دوست بدارید «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في  سَبيلِهِ»(توبه/۲۴) بهشان بگو اگر این تعلقاتتان را از خدای متعال و رسول او و از مجاهده در راه خدا بیشتر دوست می دارید «فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِه » منتظر بمانید تا خدای متعال فرمانش را در مقابل شما صادر کند. اینجا خدای متعال در ابهام گذاشته و نگفته که چطوری با شما رفتار می کنم و یک تهدید مخفی است.

مرحوم فیض رضوان الله تعالی علیه از بزرگترین مفسرین ما اینجا می گویند خدای متعال در اینجا خیلی سخت گرفته «وَ قَلَّ مَن يَتَخَلَّصُ عَنه » کم تر کسی است که بتواند از این تهدید خدا جان سالم به در ببرد. یک روایتی از حضرت نقل شده که فرمودند «وَ الَّذِي نَفْسِي  بِيَدِهِ  لَا يُؤْمِنَنَّ عَبْدٌ»(4) به آن خدایی که جان من پیامبر خدا در دست اوست احدی به خدا ایمان نمی آورد «حَتَّى  أَكُونَ  أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَبَوَيْهِ وَ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِين » مگر اینکه من در نزد او از همه تعلقاتش محبوب تر باشم. من را از همه اینها بیشتر دوست نمی دارد مؤمن نیست. آنچه ما باید به دست بیاوریم که در این سختی ها بتوانیم کنار امام باشیم و خیلی جاها که نمی فهمیم پیچیدگی های راه ما را از امام جدا نکند این حب است. آنچه ما را جدا می کند و شبهه ایجاد می کند تعلقات است. اگر انسان بخواهد از این وادی ظلمات عبور کند، امام عالم را براساس برنامه الهی می برند و ما باید به دنبال سرشان حرکت کنیم.

خیلی وقت ها هم عظمت کار امام به حدی است که از افق دید ما پنهان است و نمی توانیم او را ببینیم ولی اگر آن مقدمات زیارت جامعه کبیره طی شد اینجا هم می آید «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ» هرچه شما باطل بدانید من باطل می دانم و هرچه را حق بدانید حق می دانم «مُطِيعٌ لَكُمْ» این اطاعت فقط در امور شخصی نیست و اطاعت در آن تدبیر کلی است که امام برای اداره عالم دارند.

لذا در تحلیل فعل معصوم اینها را توجه داشته باشید که این معصومی که ما می خواهیم فعلش را تحلیل بکنیم، جناب موسای کلیم وقتی با خضر راه می رود نمی تواند بفهمد چه کار می کند، شما چطور می خواهید بفهمید امیرالمؤمنین چه کار می کند؟ مگر همیشه امیرالمؤمنین مشخص کار می کنند؟ این را باید بفهمیم که چرا دنبال امیرالمؤمنین حرکت می کنیم و چرا سایه به سایه اش می رویم، سلمان این را می فهمد و می فهمد باید در پناه حضرت راه بروی و بیرونش خطر است «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي  فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِن عَذَابِی » بیرونش خطر است. اما اگر اینطوری شدید که چرا امیرالمؤمنین این کار را می کند، این را باید بفهمیم تا تبعیت کنیم. هیچ وقت به تبعیت نمی رسید و این اطاعت از نفس است.

پی نوشت ها:

(۱) عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج 4، ص: 99

(2) تفسير القمي، ج 2، ص: 396

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 22، ص: 88