نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه نوزدهم تفسير سوره حجرات/ خصوصیات جامعه ایمانی حول اخوت و تقوا و تفاوت آن با جامعه ظلمانی حول خبر فاسق

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19 شهریور ماه 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ عمود آیات نهم و دهم سوره مبارکه حجرات بحث اخوت است؛ یعنی حول وجود ولی امر مسلمین جمع شویم. جامعه ای که حول وجود مولایش جمع شد دیگر نه نسبت به همدیگر و نه نسبت به دیگراقوام سخریه ندارد چون در مقابل رابطه اخوت سخریه و لمز است. نکته دیگر اینکه مدار کرامت در جامعه مسلمین تقوا است و اختلافات موجود دنیایی به غرض شرافت و عدم شرافت کسی نیست بلکه خداوند متعال این اختلافات را به اغراض دیگری مثل آزمایش آفریده است.

تبیین رابطه اخوت

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . خدای متعال از یک اخوتی بین مومنین خبر می دهد و می فرماید اگر روابط مومنین به هم خورد باید این رابطه را اصلاح کنید تا دوباره آن عقد اخوت و روابط اخوت احیا شود. این اخوت علاوه بر این که یک اخوت تشریعی است؛ یعنی خدای متعال اخوت را قرار داده واعتبار فرموده و احکامی هم بر او مترتب کرده است یک اخوت حقیقی و واقعی هم هست، یعنی یک اخوت تکوینی است که بر محور وجود مقدس نبی اکرم شکل گرفته. وقتی روابط مومنین بر محور تعلق و تولی به حضرت و طاعت و تبعیت از حضرت شکل گرفت یک جنس رابطه حقیقی بین آنها برقرار می شود که از او تعبیر به رابطه اخوت شده است که همه اینها از فروع ارتباط با وجود مقدس نبی اکرم است. لذا زیارت مومن، زیارت نبی اکرم است، زیارت خداست. احسان به او احسان به خداست. قطع با او قطع با ولایت الله است. روایاتی که داریم فراوان است.

ادامه این اخوت در امت بر محور وجود مقدس امیرالمومنین واقع می شود که در آیات مبارکات سوره آل عمران خدای متعال بیان فرموده که خدای متعال دستور می دهد می فرماید که «وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقوا وَ اذكُروا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوانًا وَ كُنتُم عَلى شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَكُم مِنها»(آل عمران/103) که خدای متعال می فرماید شما در پرتگاه جهنم بودید خدای متعال شما را به واسطه نبی اکرم از این پرتگاه جهنم نجات داد و الفت قلبی بین شما ایجاد کرد و وارد فضای روشن اخوت شدید. بعد می فرماید که «كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُم آياتِهِ لَعَلَّكُم تَهتَدونَ» خدای متعال مطلب را برای شما به این وضوح بیان می کند که شاید به هدایت برسید، به آن نقطه ای که خدای متعال اراده هدایت دارد. بنابراین آن تجمعی که حول نبی اکرم پیدا شده که جامعه را از بستر جهنم نجات داده، در اعتصام به حبل الله است، آن هم اعتصام جمعی. امتداد رابطه اخوت با اعتصام به حبل الله شکل میگیرد.

رستگاری در اعتصام به حبل الله

«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(آل عمران/104)خدای متعال می فرماید اخوت بین شما بر مدار وجود مقدس نبی اکرم شکل گرفته است، الفت بین شما بر مدار حضرت شکل گرفته و اگر می خواهید ادامه پیدا کند باید با اعتصام به حبل الله امتداد پیدا کند. می فرماید باید یک امتی در بین شما باشند که دعوت به خیر کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. حضرت به ابوحنیفه در پاسخ «معروف چیست» فرمودند: «اَلْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ اَلسَّمَاءِ اَلْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ ذَاكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»(1) یعنی حقیقت معروف وجود مقدس امیرالمومنین است. یا این که فرمودند: «نَحْنُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ»(2) این دعوت به خیر و این امر به معروف، یعنی همین که امت را دعوت کنند به تجمع حول امیرالمومنین و دعوت کنند به پذیرش ولایت حضرت که همان ادامه اعتصام به حبل الله است. «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا» یعنی شما با اعتصام جمعی به حبل الله است که روابط تان روابط اخوت می شود،  الفت بین قلوب شما برقرار می شود. یک امتی باید باشند که دعوت به این خیر کنند و امر به این معروف کنند.

گرچه سایر امر به معروف را هم شامل می شود آنها هم در واقع دعوت به وادی ولایت امام است چون همینطوری که خیرات اصلشان امام است فروعشان هم برمیگردد به امام، «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه» بنابراین اگر دعوت به فروع خیر هم بشود یا دعوت به معروف هایی که از فروع معروف هستند بشود باز دعوت به وادی ولایت امام است.

در اینجا واضح است که اصل این دعوت به خیر و امر به معروف یعنی دعوت به امام علیه السلام و امر به تجمع حول امام است. نهی از منکر هم معنایش در همین مقیاس است. به حضرت عرض کرد اگر معروف معیارش امیرالمومنین است منکر چیست فرمودند: «اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِه» منکر همان کسانی هستند که مردم را بار دوش امیرالمومنین کردند و ظلم به حضرت کردند و حق حضرت را بردند. پس این منکر حقیقی است، پس این امر به معروف و نهی از منکری که در این آیه بعد از دستور اعتصام بحبل الله و «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ«(آل عمران/102) به آن دستور داده شده دعوت به امام و نهی از غیر امام است.

«وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»  امتی که دعوت به خیر کنند دعوت به امام کنند و امر به تجمع حول امام کنند و نهی از تجمع حول دیگران کنند این امت از مفلحون هستند. لذا بعد از آن می فرماید: «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا»(آل عمران/105) شما مثل امت های قبلی نباشید که بعد از روشن شدن حقیقت «مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ»(بقره/213)دوباره تفرق کردند. پیداست یک اتفاقی در امت می افتد بعد از این بینات الهی باز هم تفرقی اتفاق می افتد. می فرماید شما مثل امم سابقه نباشید که بعد از این که بر آنها روشن شد باز هم تفرق کردند؛ ابتدائا به ظاهر دور پیامبرشان جمع می شدند بعد وقتی این پیامبر از دنیا می رفت داستان وصایت که پیش می آمد تفرق می کردند. در این امت مراقب باشید این تفرق اتفاق نیافتد.

عمود این آیات همین داستان اخوت است. اخوت یک رابطه حقیقی است که مومنین با یکدیگر پیدا می کنند و بر مدار نبی اکرم و تجمع حول حضرت با اعتصام بحبل الله و بر مدار امیرالمومنین حرکت کردن ادامه پیدا می کند، این اخوت که عرض کردیم محورش وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین علیهم السلام هستند و احکامی هم دارد.

ثمرات شکل گیری رابطه اخوت

اگر این اخوت شکل بگیرد، امکان ندارد بر مدار این اخوت «لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»(حجرات/11) یک جامعه ای که تجمع بر حول امام کردند و رابطه اخوت پیدا کردند، دیگر سخره نسبت به همدیگر یا نسبت به سایر اقوام داشته باشند. و این یک قاعده کلی است که اگر این روابط اخوت شکل گرفت نقطه مقابلش این است که اقوام دچار استهزاء و سخریه و امثال اینها نمی شوند و می فرماید «لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»، بنابراین نباید قومی قوم دیگر را تمسخر کنند «عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ »چه بسا آنهایی که آنها را شما تحقیرشان می کنید از شما بهتر باشند.

و از این آیه استفاده می شود که عمق مبتلا شدن به این صفات هم این است که این قوم خودشان را بهتر می بینند. وقتی توهم برتری و بهتری پیدا شد آدم می تواند استهزاء بکند و به سخریه روی می آورد می فرماید بین شما نباید چنین باشد.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَی أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ» جامعه نساء مومنات هم همینطورند. نباید استهزاء و سخریه نسبت به همدیگر داشته باشند. «عَسَی أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ» شاید آنهایی که شما به سخریه می گیرید بهتر از شما باشند ریشه این امر در چیست و چطوری نفی می شود«وَ لَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ» لمز و تنابز بالالقاب نداشته باشید همدیگر را مورد لمز و عیب جویی قرار ندهید حالا تغییر لحن آیه هم باید دقت بشود، که قبلا این بود هیچ قومی قوم دیگر را مسخره نکنند اینجا می فرماید خودتان را لمز نکنید«وَ لَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» عیب جویی نسبت به خودتان نکنید حالا چرا این تغییر کرده بعدا بحث می کنیم. «وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ» همدیگر را با لقب های بد یاد نکنید.

«بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ» اگر کسی را بعد از مومن شدن و وارد جامعه ایمانی شدن القابی به او بدهید که با شرایط کنونی که همان شرایط ایمان است نمی سازد این را خدای متعال نهی می کند «اُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» اگر این اتفاق هم افتاده باید توبه بشود و اگر توبه نشد داخل در قوم ظالم می شوید.

پرهیز از ظن و غیبت در روابط جامعه مومنین

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ»(حجرات/12) از بسیاری از گمان ها بپرهیزید «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم» زیرا دچار به آن ظنی می شوید که گناه است. اگر از خیلی از ظنون و سوء ظن ها اجتناب نکنید دچار به آن ظنی می شوید که گناه است یعنی آنقدر آن گناه عظیم است که شما باید از حاشیه اش هم رد نشوید یک سلسله ظنون اثم هستند برای این که مبتلا به آن ظنون نشوید «اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ».

درباره بعضی گناهان قرآن می فرماید «لا تقربوا» اصلا نزدیکش هم نروید. این هم از همان جنس است می فرماید یک ظنونی شکل می گیرد که این ظنون اثم هستند شما برای این که دچار به آن ظنی که اثم است نشوید «اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ» از بسیاری از ظنون اجتناب کنید «وَ لَا تَجَسَّسُوا» در کار همدیگر تجسس نکنید «وَ لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا» بعضی بعض دیگر را مورد غیبت قرار ندهید، پشت سرشان عیوبشان را نگویید. حالا بحث غیبت را هم عرض می کنیم؛ غیبت یعنی عیب جویی پشت سر دیگران که عیب یک مومنی را پشت سرش بگویید این غیبت می شود.

بعد می فرماید «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ» اینها نقطه مقابل روابط اخوت است، غیبت مثل اکل لحم مومن است. مثل این که انسان گوشت برادر مومن خودش را خورده، طبیعی است که انسان نسبت به این امر کراهت دارد پس می فرماید این کار را نکنید. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ» دعوت به تقوا و رجوع به حضرت حق می کند که اگر این روابط بوده، باید روابط اصلاح شود. شما اگر توبه کنید خدای متعال هم می پذیرد و رحمتش بر شما نازل می شود و دوباره روابط بر مدار رحمت شکل می گیرد.

تقوا، معیار کرامت

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثي»(حجرات/13) ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم «وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» ما شما را شعبه های مختلف و قبایل گوناگون قرار دادیم «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» کسی نزد خدای متعال گرامی تر است که با تقوا تر باشد و مدار کرامت تقواست «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» خدای متعال نسبت به خصوصیات و شئون ما علم دارد و خبیر است.

پس در این آیه دو نکته بیان شده؛ یکی این که اختلافاتی است این اختلافات به غرض شرافت و کرامت نیست. فرض کنید اگر یک قبیله ای یک شعبه ای از یک نژاد خاصی هستند با زبان خاص با خصوصیات طبیعی خاص این مدار کرامت نیست و اینگونه نیست که خدای متعال که یکی را سفید پوست خلق کرده یکی را رنگین پوست این مدار شرافتی باشد. بله این اختلافات هست ولی این ختلافات برای یک غرض دیگری بوده است و در جامعه مومنین هم درجات و تفاضل وجود دارد. اگر مومنین روابطشان روابط اخوت است و با همدیگر برادر هستند معنایش این نیست که هیچ تفاضلی در جامعه مومنین نیست. اما مدار فضیلت در جامعه مومنین تقواست. کسی که متقی تر است این در نزد خدای متعال کریم تر است. بنابراین یک روابطی وجود دارد که این روابط برای یک هدف دیگری درست شده اند، برای یک هدف دیگری قرار داده شده اند، این که اقوام مختلف اند، شعوب مختلف اند، این به جهت این نیست که درجات و تفاضل بر مدارش درست کنیم.

درجات و شرافت جامعه اجتماعی به سبب تقواست که تقوا معیار کرامت عندالله است. اگر کسی متقی تر بود او در نزد خدا کریم تر است، یعنی اکرم عندالله است و مورد کرامت خدا قرار می گیرد. اگر مورد کرامت خدا قرار گرفت می شود کریم. بنابراین کسی که متقی تر است او هم اکرم عندالله است هم کریم تر است. اگر جامعه ای مدارجش براساس کرامت بود روابط اجتماعی روابط کرامت می شود. چون ما که واجد کرامت نیستیم خدای متعال باید به ما صفت کرامت را عطا کند اگر خدای متعال به ما صفت کرامت را عطا کرد ما کریم می شویم. روابط ما با دیگران روابط بر مدار کرامت می شود و کرامت دیگران در این ارتباط حفظ می شود.

خداوند متعال بر مدار درجات تقوا کرامت را به اشخاص عطا می کند، پس جامعه مومنین درجاتشان بر مدار تقواست و درجات تقوا معیار درجات کرامت است بنابراین روابط، روابط کرامت است. هر کسی در این جامعه شریف تر است کریم تر هم هست. بر این اساس روابط اجتماعی روابط کرامت می شود.

ولی اگر جامعه ای به جای این که مدار شرافت و مدارج اجتماعی را بر مدار کرامت قرار بدهد بر مدار دیگری قرار داد آن انسان هایی که امکانات بیشتری در جامعه دارند، قدرت دارند، موقعیت دارند، کریم تر می شوند این روابط اجتماعی طبیعتا تبدیل می شود به روابط دنائت و تحقیر و این که در دعای ابوحمزه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَکَلَنِی إِلَیْهِ فَأَکْرَمَنِی» خدای متعال امور ما را خودش عهده دار شده و لذا ما را مورد کرامت قرار داده، «وَ لَمْ یَکِلْنِی إِلَى النَّاسِ فَیُهِینُونِی»خدای متعال ما را به مردم واگذار نکرده که اگر واگذار می کرد ما را تحقیر می کردند.

اگر جامعه ای بر مدار تقوای الهی شکل گرفت خدای متعال بر مدارج تقوا کرامت قرار می دهد و آن کسی که رفیع تر است کریم تر هم هست. لذا باز روابط، روابط کرامت می شود و تنها جامعه ای روابطش بر مدار کرامت است که هیچ شریفی وضیعی را تحقیر نمی کند. بلکه تمام شرفای جامعه به سبب کرامت ارتباط با جامعه برقرار می کنند، نکته اش هم این است، کسی که تقوای الهی پیدا می کند خدای متعال به او کرامتی عطا می کند و صفت کرامت در او پیدا می شود. بنابراین گویا در این آیه شریفه خدای متعال می خواهد بفرماید جامعه ای بر محور نبی اکرم شکل می گیرد که در آن جامعه روابط، روابط اخوت است. همه مومنین در این جامعه با هم برادری دارند معیار شرفات در این جامعه هم تقوا و کرامت عندالله است.

در جامعه مومنین درجات هست و اینطور نیست که در جامع مومنین درجات نباشد ولی درجات، درجات ایمان است، درجات تقواست و درجات تقوا مبدأ درجات کرامت است. لذا طبیعتا روابط این جامعه روابط کریمانه است. به خلاف این که یک جامعه ای بر مدار شئون دیگری شرافت در ان جامعه شکل بگیرد.

به تعبیردیگر یک کرامت عندالله است این کرامت تابع امتحانی است که انسان نزد خدا می دهد و این تابع امکاناتی که خدا به انسان داده نیست. امکانات اگر در مسیر خدای متعال استفاده شدند این تبدیل به کرامت می شود. در سوره مبارکه فجر خدای متعال می فرماید: «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ»(فجر/15)خدای متعال انسان را مورد ابتلاء قرار می دهد در مدار ابتلاء به او، او را اکرام می کند و به او امکانات می دهد «فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ» این سوء استفاده می کند می گوید خدای متعال من را مورد کرامت قرار داده و من کریم عندالله هستم و کرامتی نزد خدا دارم خدای متعال می فرماید: «كَلَّا»، یعنی اینطور نیست. ولو تعبیر اول این است «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ» باید بگوییم درست است که فاکرمه و نعمه حرف بدی نیست «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ»(فجر/16) اگر در وادی ابتلاء رزقش را بر او تنگ بگیرد «فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَن» پروردگار من، من را مورد اهانت قرار داده و کوچک کرده درست است.

نشانه کرامت

خداوند متعال می فرماید: کلا، اینطوری نیست. نه آن شرایط ابتلاء به معنی کرامت است نه این شرایط ابتلاء به معنی توهین است. ولو از او تعبیر به فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ هم شده است پس آن امکانات اولیه معیار شرافت نیست و آن امکانات اولیه امکاناتی است که در بستر ابتلاء به انسانها می دهند. اقوام مختلف خصوصیات مختلف دارند، امتیازاتی دارند و این امتیازات برای یک امر دیگری است و معیار شرافت در نزد خدای متعال و کرامت در نزد خدای متعال نیستند. «كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَ لَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ»(فجر/17-18) شما اگر مورد کرامت خدا قرار گرفته بودید اثرش این بود که انسان کریم، اکرام یتیم می کند. شما کسی را که باید اکرام کنید اکرام نمی کنید، شما که برای دستگیری از مسکین آبروی خودتان را خرج نمی کنید «وَ لَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْكِينِ» شما چطور می گویید صفت کرامت دارید و خدای متعال شما را اکرام کرده؟

لذا در آیه 13 سوره مبارکه حجرات می فرماید «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» در جامعه مومنین هرکسی متقی تر است بیشتر مورد کرامت است. اثر کرامت چیست؟ تکریم و توجه به دیگران است. هرکه کریم تر است توجهش به زیر دست بیشتر است و زیر دست را کریمانه دستگیری می کند. این با قرارداد اجتماعی درست نمی شود با تربیت ها و اخلاق انسانی که غرب می گوید درست نمی شود. یک اخلاق الهی است؛ اگر انسانها بر مدار پرستش خدای متعال و تقوای الهی حرکت کردند خدای متعال به آنها صفت کرامت می دهد. وقتی کریم شد آن وقت روابطش با مادون روابط کریمانه است و نسبت به حضرت حق رابطه اش بندگی و تقوا است.

پس جامعه مومنین اگر روابط شان اخوت است تفاضل و شرافت های اجتماعی هم بر مدار تقواست که منتهی به روابط کرامت می شود، ولی اگر بنا شد امکاناتی که خدای متعال برای یک هدف دیگری تقسیم کرده آنها مدار شرافت قرار بگیرد، مثلا نژاد و قوم و قبیله، همینطوری که در روایت است فرض کنید عرب بخواهد ادعای شرافت بکند یا عجم بخواهد ادعای شرافت بکند این مبدأ به هم خوردن روابط اخوت می شود.

تأثیر عدم تبین از خبر فاسق بر جامعه 

مثل اینکه این اخوتی که بر محور وجود مقدس نبی اکرم شکل می گیرد و بر مدار امیرالمومنین ادامه پیدا می کند، این یک موانعی و مزاحم هایی دارد؛ که اگر بنا شد روابط بین جامعه مومنین به تمسخر و لمز و تنابز بالالقاب و سوء ظن و تجسس و غیبت تبدیل بشود و این امور در یک جامعه شکل بگیرد دیگر آن روابط اخوت به هم می خورد. آن وقت آن جریان نبأ فاسقی که در آیات قبل آمده و خدای متعال از او خبر داده و هشدار داده که شما رجوع نکنید به این فاسق و تبین کنید در مورد خبر فسق این فاسق که کارش این است «يَقْطَعُونَ  مَا أَمَرَ اللَّهُ  بِهِ  أَنْ  يُوصَلَ»(بقره/27) آن روابطی که خدای متعال دستور داده، آن پیوندهایی که خدای متعال دستور داده قطع می کند که همان پیوند با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت هست که پیوند با رحمت الهی است.

باید تمام روابط ما بر محور نبی اکرم شکل بگیرد زیرا آن فاسقی که این روابط را قطع می کند؛ اولا تلاش می کند در جامعه مومنین ایجاد سوء ظن و تنابز و استهزاء کند بنابراین گویا آن فاسق تلاش میکند که مقابل رسالت حضرت و نبأ حضرت؛ خبر خودش بالای دست خبر حضرت باشد، صوت او در دنیای اسلام شنیده بشود، این روابط و اخوت را می خواهد به هم بزند و روابط و اخوت این چند امری که قرآن از آنها نهی کرده ایجاد می کند. ثانیا مدار شرافت را در جامعه مومنین از مدار تقوا و کرامت الهی به یک خصوصیاتی که آن خصوصیات معیار شرافت و کرامت نیستند برمیگرداند. طبیعتا یک روابط اجتماعی دیگری شکل می گیرد که به تدریج همین اتفاقات افتاده است یعنی شما وقتی دنیای اسلام را دنبال کنید که بعد از وجود مقدس نبی اکرم چه اتفاقی افتاده است، می بینید همینطور است، یعنی این سوء ظن ها و بدگویی ها و تنابز بالالقاب و همه اینها در جامعه مومنین شکل گرفته، کم کم متفرق شدند و معیار شرافت هم از تقوا به یک معیارهای دیگر برگشته است بنابراین شرافت و کرامت اجتماعی در جامعه مومنین به هم ریخته، می بینید بنی امیه و دیگران شریف شدند.

«لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»(منافقون/8) یعنی اگر منافقین دوباره برگردند و اداره امت اسلامی را به دست بگیرند مدار عزت و ذلت را می خواهند تغییر بدهند و عزیز را ذلیل کنند، ذلیل را عزیز کنند. گرچه باطنا این امر امکان ندارد «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ» منافقین ممکن است توجه نداشته باشند و اهل فهم این مسئله نباشند که عزت از آن خدا و رسول است ولی منافقین اگر برگردند تلاش می کنند که مدار عزت و ذلت را در جامعه تغییر بدهند و زمام جامعه را دست بگیرند«لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»  یعنی عزت و شرافت را معنایش را تغییر می دهند بنابراین عزیز و ذلیل جایشان تبدیل می شود. این کاری است که آنها می خواهند انجام بدهند، گرچه موفق نمی شوند چون نمی توانند باطنا برای منافق عزتی ایجاد کنند و به هیچ وجه امکان ندارد شما مومن را ذلیل کنید. ممکن است دور و برش را خلوت کنید ولی این دور و بر خلوت شدن عامل ذلت نیست «لَا یَزِيدُنِي  كَثْرَةُ النَّاسِ  حَوْلِي  عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ  عَنِّي وَحْشَة»(3) لذا به این معنا آنها موفق نیستند.

در امت اسلامی اگر بنا شد یک جریان فسقی نفوذ کند و خبر فاسقی مدار جامعه اسلامی قرار بگیرد این روابط اخوت با این عوامل دستخوش تهدید می شود. همین چند عاملی که عرض کردیم و در نهایت روابط جامعه مومنین هم از روابط شرافت و کرامت تبدیل می شود به یک روابطی که در آنها معیار تجلیل و تحقیر و معیار شرافت و کرامت معیار تقوا نیست و درجات جامعه مومنین از درجات تقوا بیرون می رود و جامعه ای که درجاتش بر مدار تقوا نیست، شریف تر ها؛ متقی تر نیستند در چنین جامعه ای طبیعی است که روابط به روابط عداوت و شیطنت و امثال اینها تبدیل می شود.

نبأ فاسق در امت مدار اخوت را هدف قرار می دهد و می خواهد این روابط اخوت بر محور وجود مقدس نبی اکرم بین مومنین شکل نگیرد و یک خانواده نباشند. یک جنس دیگری از روابط را می خواهند حاکم کنند به تعبیر دیگر می خواهند مردم را از حول امام متفرق کنند و حول خودشان جمع کنند، یعنی نهایتش این است. وقتی روابط حول امام بود روابط بر مدار عبودیت بر مدار صفات حمیده و طبیعتا بر مدار محبت و الفت و اخوت است ولی اگر بر مدار خودشان توانستند جمع کنند روابط می شود بر مدار استکبار بر خدای متعال و صفات رذیله و طبیعتا تبدیل به روابط عداوت می شود.

معیار شرافت در جامعه ای حول تقوا و جامعه ای حول نبا فاسق

معیار تحقیر و تجلیل هم در این دو جامعه کاملا متفاوت اند. آنجا امکانات معیار شرافت است و در این یکی استفاده از امکانات در راه خدا، یعنی تقوای الهی معیار شرافت است.آن کسی که خدای متعال امکاناتی به او داده در جامعه غیرمومنین شریفتر است؛ در جامعه غیر مومنین امکانات مدار شرافت است. حالا این امکانات هم اعم است از امکانات ظاهری تا وضعیت طبیعی انسانها مثل رنگ پوست، نژاد، قوم، تا آن امکاناتی که در یک روابط اجتماعی ظالمانه جمع می شود بر محور یک عده ای که معیار شرافت می شود. الان شما می بینید کشورهای توسعه یافته بر چه مداری خودشان را برتر می دانند؛ ملت های دیگر را تحقیر می کنند و اینها ادبیات استعماری و فاسد ساخته اند و میگویند کشورهای پیشرفته، عقب افتاده، در حال پیشرفت.

معیار پیشرفته تر بودن چیست؟ کدام کشور پیشرفته تر است؟ آنها که در بندگی خدا جلوترند؟ یا آنها که در پرستش دنیا جلوتر هستند؟ آنها می گویند هر کس در دنیا پرستی جلوتر است این پیشرفته تر است. واضح است شاخص هایی را که معیار پیشرفت می گویند، شاخص های تقوا و بندگی و تقرب به خدای متعال و اخلاق کریمه نیست. این اتفاقی است که در جامعه مومنین می افتد یعنی اول روابط به هم می خورد و تبدیل به سوء ظن می شود و حتی در یک خانواده که می روید این دو تا همسر نسبت به همدیگر سوء ظن دارند مرد خیال می کند زنش می خواهد از او سوء استفاده کند زن هم خیال میکند مرد می خواهد از او سوء استفاده کند. در جامعه هم که می آیند همینطور است.

استاد ما زمانی که تازه این بانکها در ایران شکل گرفته بود می فرمودند مسئول یکی از این بانک های دولتی کارمندهایش را جمع کرده بود گفته بود که هر مشتری که می آید به او لبخند بزنید و برخوردتان در ظاهر به او برخورد بسیار خوب باشد ولی احتمال بدهید الان با اسلحه آمده می خواهد بانک را خالی کند. درست هم هست، اگر روابط روابط محبت و روابط کرامت نباشد این اتفاق می افتد، می شود دیپلماسی نفاق، در ظاهر به هم لبخند می زنیم ولی همه مان احتمال می دهیم طرف یک اسلحه قتاله ای دارد می خواهد ما را از بین ببرد، می خواهد ما را تسخیر کند. حتما همینطور است اگر رابطه جامعه براساس صفات رذیله شد همه دنبال تأمین سود خودشان هستند. روابط، روابط سوداگرانه شد، جامعه شد بازار، هر کسی می خواهد منافع حداکثری خودش را در این جمع به دست بیاورد این تبدیل می شود به روابط عداوت و بعد آن وقت امکاناتی که براساس این عداوت جمع می شود معیار شرافت می شود.

در این رابطه عداوت آن کسی که بیشتر توانسته برده بگیرد همان با شرافت است مثلا همین اروپایی هایی که رفتند مردم آفریقا را برده خودشان کردند امکاناتشان را جمع کردند بعد رفتند آمریکا را گرفتند و سرخپوست ها را نابود کردند و امکانات آنها را گرفتند اینها شریف ترین، پیشرفته ترین افراد و جوامع می شوند، چرا؟ چون بیشتر توانستند امکانات جهان را بر مدار خودشان جمع کنند «كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَ لَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * وَ تَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلً» میراث دیگران را هم به سمت خودشان می کشند، فرش زیر پای دیگران را هم می کشند زیر پای خودشان می اندازند «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/20)حب مفرطی نسبت به امکانات خودشان دارند.

پس جامعه اگر از مدار ولی خدا خارج شد و بر مدار فسق و فاسق قرار گرفت روابطش از روابط اخوت و کرامت و بندگی به روابط عداوت و استکبار و صفات رذیله تبدیل می شود و بعد طبیعتا در این جامعه معیار شرافت هم می شود امکاناتی که توانسته فرد جمع بکند. اگر جامعه، جامعه بازار است هر کسی امکاناتی دارد باید تلاش کند بیشترین امکانات را به سمت خودش بکشد. شریفترین آدم آن کسی است که دراین درگیری توانسته بیشترین امکانات را به سمت خودش جمع کند «تَأْكُلُونَ التُّرَاثَ» آن کسی که بیشتر توانسته میراث دیگران را جمع بکند این می شود شریفترین. این جریانی است که شیطان می خواهد شکل بدهد.

پی نوشت ها:

(1) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 817

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 242

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409