نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه بيست و دوم تفسير سوره حجرات/ راه ایجاد مناسبات اخوت و مدار کرامت در جامعه مومنین و مناسبات برهم زننده آن

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 9 مهر ماه 99 است که در حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ حضرت که رابطه اخوت را برقرار میکنند هدفشان این نیست که یک نوع رابطه اخوت صوری و برادری درست کنند و بعد شروع کنند به نماز و... بلکه اخوت یک رابطه حقیقی است و لذا میفرماید هر کجا و در هر زمان این رابطه اخوت مختل شد مومنین و صاحبان امر وظیفه دارند این رابطه را اصلاح کنند. این اخوت صرفا یک رابطه اعتباری شرعی نیست؛ یک رابطه حقیقی است. واقعا یک جنسی از اخوت که خیلی پیچیده تر و سنگین تر از این اخوتی است که براساس رحامت پدر و مادری بین مومنین در عالم پیدا می شود.

امور دنیایی، مزاحم بندگی یا نامرتبط با دینداری

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. در باب امور دنیایی حتی در حوزه معیشت فردی سه نظریه وجود دارد: نظریه اول این است که اصلا پرداختن به این امور مزاحم بندگی خداست. میگویند خدا ما را برای بندگی آفریده است و اکل و شرب و استراحت و تفریح و ازدواج مزاحم بندگی خدا هستند. ما باید سعی کنیم آنها را حذف کنیم و به حداقل برسانیم و میگویند زهد یعنی کنار گذاشتن این امور، این گروه معتقد هستند که خدای متعال به ما جهاز هاضمه داده که ما از طریق تحت فشار قرار دادن خودمان رشد کنیم مثلا نخوریم در نخوردن رشد کنیم یا اینکه میل به استراحت داده که با مبارزه و نخوابیدن رشد کنیم. این نگاه مورد تأیید دین نیست و اگر این امور مانع بود خداوند اینها را قرار نمیداد این یک نگاه منفی به این امور است و اینها را مزاحم می داند.

نظریه دوم این است که این امور ربطی به رشد معنوی ندارد و اینها اموری هستند که برای زندگی در این دنیا لازم است و ما در این دنیا می خواهیم زندگی کنیم؛ بخوریم بیاشامیم بخوابیم ازدواج کنیم دوست داشته باشیم. اینها ربطی به دین داری ندارد و آن که ما را رشد می دهد امور باطنی و معنوی است و دین آمده است که این امور باطنی و معنوی را اداره کند. لذا امور دنیایی را به خود مردم واگذار کرده تا هر طوری که خودشان می خواهند تدبیر کنند و جاهایی هم که امور دنیایی مزاحمت هایی برای دین داری داشته اند دین آنها را حاشیه زده است.

نیازهای دنیایی مکمل دینداری

نظریه سوم این است که این امور به هیچ وجه مزاحم دینداری ما نیستند اینطور هم نیست که مرتبط با دینداری ما نباشند این امور دو نوع تنظیم می شوند که یک نوع آن مزاحم دینداری است یک نوع دیگر مکمل دینداری ما هستند. ما می توانیم با خوردن و خوابیدن و آشامیدن مان هم به خدا نزدیک بشویم. یک جور تدبیر کردنش مکمل دینداری انسان است و خودش بخشی از بندگی و مناسک بندگی می شود.

یک جور دیگر هم تنظیم کنید مزاحم است معصیت است معارض است. که اگر ما این امکانات خودمان را چشم و گوش و زبان و استعدادهایی که خدای متعال به ما داده در این دنیا اگر اینها را در مسیر خدا قرار بدهیم در سبیل خدای متعال قرار بدهیم اینها موید ما می شوند اصلا عین عبادت هستند ولی اگر در غیر از سبیل خدا قرار گرفتند مزاحم می شوند.

 قرآن میفرماید اگر این امکانات در دار دنیا به حرکت بیایند «أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(حدید/20) تبدیل به لهو و لعب می شود. اگر در دار آخرت به حرکت در بیایند تمامش مسیر بندگی می شود. نه فقط مزاحم نیست بلکه موید بندگی انسان است. انسان با خوردن به خدا نزدیک می شود، با استراحتش به خدا نزدیک می شود، به تعبیر دیگر این فقرهایی که خدای متعال در ما قرار داده طرق بندگی هستند نه مزاحم بندگی. فقط این فقرها باید در صراط و وادی آخرت قرار بگیرد. به تعبیر قرآنی، باید در بیت النور نبی اکرم قرار بگیرد «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»(نور/36) اگر ما وارد آن بیوت شدیم خوابیدنمان هم عین عبادت است.

البته وقتی می خواهیم وارد آن بیوت بشویم؛ زندگی در آن فضا هم یک قواعدی دارد کما این که زندگی در عالم دنیا و حیات دنیا هم یک قواعدی دارد. اگر ما الان بخواهیم در نظم کنونی جهان زندگی بکنیم ریز و درشتمان را مقرر می کنند که چگونه باید تجارت کنید، چگونه باید جنگ کنید و صلح کنید. حتی اینکه روابط خانوادگی تان چطوری باشد، رهایتان که نمی کنند، اینطور نیست که ما اگر در دار دنیا قرار گرفتیم رها می شویم بلکه به تعبیر قرآن وارد حیات دنیا هم بشوید اولیاء طاغوت و فراعنه برای شما کلی قاعده و دستور و مناسک می گذارند.

پس این امکاناتی که ما داریم هیچ کدامش مزاحم بندگی نیست. بستگی دارد که اینها را در کدام عالم قرار بدهید اگر در وادی سبیل و وادی نعیم قرار گرفت و به تعبیر قرآن در دارالنعمه قرار گرفت که فرمود «أَلَم تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللَّهِ كُفرًا وَ أَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ»(ابراهیم/28) یک دار کفر است یک دار نعمت است اگر در دار نعمت واقع شد که دار ولایت امام است همه اینها تبدیل می شود به مناسک قرب، تبدیل می شود به بندگی «حَتّى تَكُونَ اَعْمالى وَ اَوْرادى كُلُّها وِرْداً واحِداً وَ حالى فى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً».

دلایل ابطال نظریه اول و دوم

که این نظریه مورد تأیید ادله است اینطور که از ادله استفاده می شود این است که همین خوردن انسان اگر در وادی طهارت بود در وادی نور بود بر اساس قواعد حیات آخرت بود همین خوردن انسان موجب تقرب انسان می شود کما این که در روایت دارد کسی که یک لیوان آب را اگر درآغازش بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و از خدا استعانت بجوید به اسباب تکیه نکند، غافل نباشد و آب را سه جرعه کند و بعد هر جرعه ای را که می نوشد الحمدالله رب العالمین بگوید با همین خوردن اهل بهشت می شود. بقیه امور هم اینطوری است.

در آخرت هم خیلی از این امور هستند با این که آخرت سراسر وادی نور و بندگی و عبودیت است و وادی غفلت نیست، آنجا استکباری اصلا وجود ندارد ولی این امور وجود دارند به نحو اتم هم وجود دارند اینها اگر در صراط قرار بگیرند اگر در وادی نعمت قرار بگیرند و اگر در وادی ولایت امام قرار بگیرند و اگر متناسب با آن جریان سرپرستی باشند تمامش مناسبات بندگی می شود.

بنابراین نمیتوان گفت که این امور ربطی به دین ندارد و معیشت انسان کاری با بندگی خدا ندارد، درست است که ما باید نماز بخوانیم. منتها چون ما در این عالم با جسم آمده ایم برای نماز خواندن اکل و شرب هم احتیاج داریم پس نمیتوان گفت اکل و شرب ربطی به دین ندارد و فقط دینِ انسان با امور باطنی و نماز خواندن است این نگاه غلط است.

اصلا این تقسیم به باطنی و ظاهری و به این شکل ها خیلی مبنای درستی ندارد. تمام امکانات ما باید در مسیر هدایت، در صراط مستقیم، در وادی بندگی خدای متعال و وادی نعمت قرار بگیرد و این هم قواعد و مناسکی دارد. پس وقتی می خواهیم روابطمان با همدیگر و حتی روابطمان با عالم طبیعت، در وادی بندگی خدا باشد مناسک خاص پیدا می کند آداب خاص هم پیدا می کند.

رابطه اخوت بستر پرستش خدای متعال

 لذا این که حضرت روابط بین ما را برقرار می کنند و یک خانواده درست می کنند که همه افراد با هم رابطه اخوت دارند، این رابطه اخوت بستر پرستش خداست، بستر رحمت رحیمیه خداست. در این روابط است که رحمت رحیمیه خدا منتشر می شود. مومنین اگر ارتباطاتشان در بستر اخوتی بود که مدارش ابتدائا خود وجود مقدس رسول الله هستند ابتدائا که خدای متعال می فرماید: «وَ اذكُروا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوانًا وَ كُنتُم عَلی شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَكُم مِنها»(آل عمران/103) می فرماید انقضکم برسول الله محور این روابط اخوت که مناسبات ما با همدیگر و ارتباطات روحی ما و اوصافی که در قلوبمان نسبت به هم داریم اینها اگر نورانی باشد بر مدار نبی اکرم است و بعد هم بر محور حبل الله ادامه پیدا می کند «وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا».

 این روابطی که حضرت ایجاد می کنند برای این نیست که ما با همدیگر برادر باشیم، حالا نماز بخوانیم. درست است؛ قله پرستش خدای متعال ذکر و صلات است ولی اینها در مسیر زندگی روزمره ما هم می تواند محقق بشود یک جوری می شود که ما مدرسه مان هم می شود مسجد، بازارمان هم می شود مسجد، و این ها مقدمه نیستند اینها خودشان موضوعیت دارند، خود اینها هم باید تبدیل به مناسبات پرستش بشوند. حضرت که روابط اخوت ایجاد می کنند برای این است که بازار ما بشود مسجد، خانه ما بشود مسجد، محل تحصیل و علم و تعلم مان بشود مسجد، نه برای این که اینها ربطی به دین ندارد بلکه اینها را باید درستش کنیم. حالا نماز بخوانیم یک مسجدی هم داشته باشیم بقیه نهادها در جامعه در عرض مسجد نیستند، یک مسجد داریم و اینها مقدمات اند، تمام این نهادهای دیگر باید حول مسجد باشند. قبله شان مسجد باشد. تا همه تبدیل بشوند به محل عبادت. باید تمام مناسبات اجتماعی و نهادهای پیچیده اجتماعی بر محور حبل الله شکل بگیرد تا تمام آنها بشوند مرکز عبادت.

 پس به هر قیمت شده این روابط اخوت باید حفظ شود اگر این روابط تبدیل شد بستر پرستش به بستر معصیت تبدیل می شود، جامعه ای که روابط انسانها در آن جامعه روابط اخوت ایمانی نیست در آن جامعه نمی توان در مناسبات اجتماعی خدا را پرستش کرد. بازاری که روابطش روابط اخوت نیست در  این بازار نمی شود در تجارت خدا را بندگی کنیم. نمی گوییم امری محال است ولی این امور مزاحم می شوند برای عبادت مثلا یک بستری درست کنند برای تحریک به دنیا آنجا هم می شود عبادت کرد ولی این شرایط برای عبادت مزاحم است.

 بنابراین حضرت روابط اخوت را ایجاد می کنند برای این که تمام افعال ما در حیات اجتماعی مان به بندگی خدای متعال تبدیل بشود نه این که می خواهند ما با هم برادر باشیم بعد خدا را بندگی کنیم. بلکه خود این بستر بندگی است. در خود این مناسبات بندگی خدای متعال تبلور پیدا می کند. اصلا بندگی خدای متعال به این است که «اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا» اگر این اعتصام پیدا شد خودش بندگی است. بعد بستر یک بندگی های دیگر هم هست، در این اعتصام مبادله مان داد و ستدمان و همکاری سیاسی مان و گفتگویمان و زندگی فرهنگی مان تماما پرستش خدای متعال می شود.

اگر آن امامی که حکومت می کند امامی است که «یَدعُونَ اِلَی النَّارِ»(بقره/221) تمام مناسبات اجتماعی می شود جهنم ولی اگر امامی است که «یَدعُوا اِلَی الجَنَّۀِ» تمام روابط اجتماعی می شود بهشت. در زیارت جامعه کبیره اشاره شده که ائمه ارکان البلادند، بلدی حول امام درست می شود که تمام این بلد رنگ و صبغه امام را دارد. محورش مسجد است و بازار هم دارد، ولی محور بازارش هم مسجد است. در بازارش هم پرستش خدا می شود، نه این که تجارت نمی شود، داد و ستد و تجارت وجود دارند اما تبدیل به یک جنس دیگری از روابط می شود لذا این روابطی که درست می شود تماما به تعبیری جریان الوهیت خدای متعال در آن واقع می شود جریان رسالت نبی اکرم و ولایت اولیاء الهی واقع می شود، لذا یک مناسبات صد درصد محترمی است که باید حفظش کرد. اگر در این شرایط زندگی کنیم، تمام زندگی مان غرق در رحمت خاص خداست و این رحمت دائما گسترش پیدا می کند.

نحوه قطع روابط اخوت توسط فاسق و وظیفه مومنین

این مناسبات، مناسبات گسترش سرپرستی نبی اکرم و اهل بیتشان نسبت به امت هست، آن فاسقی که می خواهد مناسبات نبوت حضرت را به هم بزند این روابط را به هم می زند. چگونه بهم میزند؟ یک قسمش این است بین خود مومنین ایجاد اقتتال می کند. اگر کار به اقتتال کشید ممکن است دو گروهی که حقیقتا در روابط ایمانی زندگی می کنند سر یک مسائلی اختلاف پیدا کنند کارشان هم به اقتتال بکشد تا اینجا از جامعه مومنین بیرون نمی آیند. لذا به ما می گویند «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا»(حجرات/9) مخاطب اصلی این خطاب هم خود وجود مقدس نبی اکرم اند بعد ائمه علیهم السلام اند و بعد مومنین را به تبع شامل می شود، پس میفرماید مدار اخوت را دوباره بینشان ایجاد بکنید. اگر مناسبات اخوت به هم خورد، دیگر مناسبات پرستش خدا نیست، ولی اگر بعد از این که امام پایش را می گذارد وسط می خواهد صلح ایجاد کند کسی حرف امام را قبول نکرد، «فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى» این می شود باغی، تا اینجا هم هنوز از جامعه مومنین خارج نشده است، «فَقَاتِلُوا الَّتِي» باید با او مقاتله کرد، اگر برگشت به امر خدا «حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ» دوباره می شود مناسبات اخوت را ایجاد کرد.

یعنی کار تا اقتتال می کشد و به بغی اولیه هم کشیده می شود، ولی به امر الهی برمیگردد، یعنی دوباره بر مدار امام برمیگردد و امامت را قبول می کند و دوباره می خواهد بر مدار امیرالمومنین زندگی کند اگر واقعا برگشت این رابطه اخوت دوباره قابل اصلاح است. اینجا باید مناسبات را به همان مناسبات اخوت برگردانیم ولی اگر اصلا حاضر نیست امر الهی را بپذیرد و در این درگیری که شیطان ایجاد کرده می ایستد تا آخر هم حاضر نیست برگردد و بغی را ادامه می دهد. این فرد از دایره اخوت بیرون است و از مدار جامعه ایمانی بیرون می رود. مثل نهروانی ها مثل جملی ها مثل جبهه معاویه و شام که با امیرالمومنین درگیر می شوند حاضر نیستند به حکم خدا برگردند اینها جزو بغات می شوند تا آخر هم جزو این بغات می ایستند پس از امت اسلامی و از جامعه مومنین بیرون می روند.

آیا خوارج و امثال آنها که با حضرت جنگیدند و تا آخر هم ایستادند و به امرالله برنگشتند اینها از اول با حضرت بودند و بعد جدا شدند یا اینکه از اول با امام نبودند؟ بعضی از معارف ما می گوید اینها از اول نبودند مومنی که از اول با امام است ممکن است گاهی هم از مدار امام خارج بشود کما این که در روایات دارد مومن گاهی گناه می کند و گناهش لغزش است ممکن است این گناهی که لغزش است به روابط اجتماعی هم بکشد و همینطوری که در مناسبات فردی آدم را به دروغ می کشاند ممکن است یک جایی تحریک بکند دو قبیله را به جان هم بیاندازد.

ولی واقعا اگر پای این درگیری ایستاد و حاضر نشد به مدار اخوت و امامت برگردد حاضر نیست امر الهی به میان آید و آن صاحب الامر بیاید مشکل را حل کند، یعنی تا به حال با آن قبیله درگیر بود حالا با صاحب الامر هم درگیر است. «فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّه» پس آن کسی که پا وسط می گذارد باید صاحب الامر باشد حالا با صاحب الامر هم درگیر است. این دیگر آن باغی ای می شود که از امت بیرون می رود، روایات ما می گوید این از اول هم داخل امت نبوده چون اگر از اول بود کارش به اینجا نمی کشید.

مومن گاهی به لغزش می افتد اما کارش به این نمی رسد که مقابل خدا بایستد این که می ایستد از اول هم مومن نبوده است. ابلیسی که شش هزار سال عبادت کرده قرآن می فرماید: «وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ»(بقره/34). یک جای دیگری کار را خراب کرده که اینجا می ایستد و با خدا دعوا می کند بعد هم تا آخر خط می ایستد و به خدای متعال اعلام جنگ می کند. در واقع آن کسانی که درگیر می شوند و پای درگیری می ایستند از اول هم مومن نبودند و ایمانشان، ایمان عاریتی بوده است.

ما دو نوع ایمان داریم یک ایمان بالاصالۀ داریم و یک ایمان عاریتی داریم، عطر، خودش بوی عطر می دهد ولی وقتی که به لباسمان عطر میزنیم بوی عطر می گیرد پس این عطر که پرید بویش هم می رود، یک نفر خودش مومن است صبغه مومن دارد اما یک نفر ایمانش عاریتی است. آنهایی که در جبهه مومنین اختلاف ایجاد می کنند بعد هم می ایستند و تا آخر حاضر نیستند به امرالله برگردند، اینها از اول هم ایمانشان عاریتی بوده است.

انسان در معیشتش یا دنیا پرست است یا خدا پرست، یا تحت ولایت الله است یا تحت ولایت اولیاء طاغوت، حتی از اینها لطیف تر، انسان که نشسته در پژوهشگاه و آزمایشگاه و دارد فکر یا کار می کند یا تحت ولایت الله است یا تحت ولایت شیطان است، یا شیطان فکرش را جهت می دهد یا ولایت حضرت حق.

حفظ روابط اخوت

نکته دیگر این است که خدای متعال می فرماید که این روابط به هر قیمت که شده باید حفظ بشود. اقتتال شد، شما بی تفاوت نباشید. بیایید وسط. و کار را به صلح بکشانید و به امرالله برگردانید. بنابراین نباید مداخلات ما هم مداخلات مستقل از امر الهی و ولی امر باشد. باید بر مدار او به میدان بیایید دوباره مناسبات را برگردانید، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(حجرات/10) مومنین اخوت دارند، نگذارید این روابط اخوت به هم بخورد، این اخوت سرمایه بزرگی است. این اخوت بر مدار نبی اکرم و بر مدار حبل الله درعالم درست شده، چیزی نیست که آسان به دست آمده باشد یا ارزان باشد، باید این اخوت را حفظ کنید. ولو به این قیمت که دعوت به صلح کنید، اگر شما دعوتش کردید و نپذیرفت او باغی می شود و از امت بیرونش کنید. زیرا اگر او در درون امت بماند این روابط را به هم می زند چون او باغی است. و این امر تقوای الهی می خواهد و هم ورود به آن تقوا می خواهد، و هم برگرداندنش به مدار اصلاح تقوا می خواهد.

هر کسی به اندازه وسع خودش نباید بگذارد تفرق از حول امام پیدا بشود نباید بگذارد روابط اخوت به هم بخورد و چیزی دیگر جایگزینش بشود. چون که شیطان اگر روابط اخوت را به هم زد جایش یک چیز دیگری می گذارد «يَقْطَعُونَ  مَا أَمَرَ اللَّهُ  بِهِ  أَنْ  يُوصَلَ»(بقره/27) بعد میفرماید: «وَ يُفْسِدُونَ» وقتی آن روابط را قطع کرد یک روابط فاسدی به جای آن می گذارد، و در آن روابط نمی شود پرستش کنی، آن روابط، روابط فساد است، روابط بندگی نیست. روابط رحمت قطع می شود، خدای متعال می فرماید: تقوا به خرج بدهید و دوباره این روابط را به رابطه اخوت برگردانید، اگر برگرداندید «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» دوباره رحمت اجتماعی برمیگردد.

اگر تلاش کردید که رابطه اخوت را به طایفه ای که باغی شده بودند برگردانید و رهایشان نکردید این رشته رحمتی که داشت پاره می شد برمیگردد و اگر باغی در بین شما بماند و طائفه بغات اگر بین شما ماندند کل مدار به هم می ریزد. پس باید این بغات را حذف کنید، آنقدر با آنها درگیر شوید تا اینکه برگردد به امرالله یا از جامعه مومنین حذف بشود، این کار تقوا می خواهد. اصل اقدامش تقوا میخواهد و مراعات حدود الهی و سرمایه گذاری و به انجام رساندنش هم تقوا می خواهد.

چون این امر مهمی است و امر ساده ای نیست که همینطوری جلو برود. اولا دشمنان سختی دارد؛ شیطانی که می آید عداوت ایجاد می کند و نمی گذارد رابطه اخوت را برگردانید، ثانیا حدودی دارد که رعایتش خیلی سخت است، بعضی اوقات افرادی نباید مداخله کنند ولی جایی دیگر باید مداخله کنند آنجایی که مداخله می کنند باید حدود الهی را در نظر بگیرند خیلی کار سختی است. گاهی دو طایفه یا دو گروه قرنهاست که اختلاف دارند مثلا جنگ بین فرق مذهبی که در خود جامعه مومنین گاهی وجود دارد، حتی در جامعه مومنین و شیعیان اهل بیت هم یک تفرق هایی است.

این تفرق ها را چگونه باید برگردانیم و صلح ایجاد کنیم؟ نمی توان گفت آقا عیب ندارد شما کوتاه بیا این هم کوتاه بیاید، چون این معنا ندارد واین صلح بالعدل نیست و باید صلح بر مدار عدل باشد و این که بگوییم شما کوتاه بیایید، او هم کوتاه بیاید، این که چیزی را حل نمی کند

 ایجاد صلح بالعدل در این منازعاتی که اختلاف فرهنگی با هم دارند یا اختلاف سیاسی دارند یا اختلاف های مختلف دیگر، این ها را بخواهیم بر مدار اخوت برگردانیم، هم به لحاظ اهتمام و اقدام و هم به لحاظ رعایت حدود، تقوا می خواهد ولی اگر این تقوا را به خرج بدهید، امری مهم است «اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» دوباره برمیگردید به مدار رحمت که همان مدار اخوت است، مدار الوهیت حضرت حق و ولایت وجود مقدس نبی اکرم است.

مناسبات برهم زننده جامعه مومنین

تمسخر

در سه آیه بعد مناسباتی را ذکر می کند که ممکن است در جامعه مومنین شکل بگیرد و عامل به هم ریختن جامعه مومنین شود، در آیه اول به سه مسئله اشاره شده که گویا با هم پیوند دارند، می فرماید همدیگر را تمسخر نکنید. «لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ»(حجرات/11) گویا این تمسخر بین اقوام اتفاق می افتد «لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ» چه بسا آن کسی که مسخره اش می کنید و عیب او را بزرگ می کنید، او از تو بهتر باشد. درست است ممکن است یک عیبی هم داشته باشد عیب هم آشکار است. اما این نباید مدار تمسخر بشود. قرآن می فرماید ریشه این عیب جویی تفاخر است، خود بهتربینی است.

 تو مَدّ «وَ لَا الضّالِّینَت» را بهتر می کشی ولی او در نماز حضورش بیشتر است، پس چون قرائتش ضعیف است تو حق نداری مسخره بکنی، حالا این گاهی بین دو نفر است و گاهی بین اقوام این اتفاق می افتد. این تمسخر یک بار براساس عیوبی اتفاق می افتد که عیب های ظاهری است و قیافه یکی مثلا یک اشکالی دارد، جسم و پیکره اش و اندامش یک اشکالی دارد اینها را ما مومنین خوب می فهمیم که بد است و معنا ندارد آدم اینها را ابزار تمسخر قرار بدهد و اینکه شما یک خرده قدت رشیدتر است رنگ پوستت بهتر است حالا خیال می کنی بهتری؟ اینگونه مواردی را همه می فهمند که ملاک برتری نیست ولی آنجایی که تمسخر برمدار درجات ایمان و تقوا و انقلابی گری و رعایت اصول است آنجا ما احساس می کنیم حق داریم، قرآن می فرماید آنجا هم حق ندارید تمسخر کنید.

«لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ» اگر یک حال خوشی پیدا می کنید خیال می کنید خبری است و در عالم عنایت دارید، حالا یک جمعی می نشینیم و یک حالی داریم و میگوییم ما ولایتی هستیم، آنها ضد ولایت اند. ما اهل حقایقیم آنها اهل رقایق اند، می فرماید این حرفها را به همدیگر نزنید، اگر واقعا امام را قبول دارید حول امام جمع شدید، پس قومی قوم دیگر را مسخره نکنید.

 «وَ لَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ» اینجا تفکیک کرده است، گویا تمسخر رجال و نساء طوایفشان هم با هم فرق می کند. ولی این مدار همه انواع تمسخر را نفی می کند. مدارش ظاهرا عیوب موجود است یک نقایصی است، حتی ممکن است این نقایص در درجات ایمان باشد. «عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ» آخر این چطور داوری کردن است؟ این آقا شیعه است تو هم شیعه هستی، پس چگونه اینطوری راجع بهش داوری می کنی؟

پس حق ندارند مومنین با هم اینطور برخورد کنند چون شما که عهد اخوت را قبول کردید آن مدار را قبول کردید و مومن دیگر هم که باغی نیست بلکه در جمع مومنین است و بر مدار امام دارد حرکت می کند و خروج نکرده از مدار امام و خارج نیست، «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» به چه حق شما همدیگر را مسخره می کنید؟ «وَ لَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ» زنان مومنین هم همینطورند و حق ندارند تمسخر کنند.

عیب جویی

«وَ لَا تَلْمِزُوا» شروع نکنید عیب جویی کردن. تعبیر قرآن اینجا این است «أَنْفُسَكُمْ» مثل اینکه ما وقتی با همیم، یک خودیم، یک بیرون داریم و بیرون ما جبهه نفاق است، جبهه کفر است، آنهایی هستند که از مدار اخوت بیرون اند پس شما دیگر خودتان هستید، به خودتان عیب وارد نکنید «وَ لَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» اینها همان جایی است که عیب هست، آشکار هم هست. می گوید این عیب را مایه عیب جویی قرار ندهید. از همدیگر عیب جویی نکنید و با همدیگر مدارا کنید حفظ این اخوت این چنین است پس شما برای چی از همدیگر عیب جویی می کنید برای چی تمسخر می کنید می خواهید دینداری در عالم رشد کند، می خواهید بندگی خدا رشد کند، می خواهید ولایت امیرالمومنین در عالم محقق شود، این راهش نیست.

اگر یک کسی از مدار اخوت بیرون رفت تا اقتتال با او بجنگید تا برگردد اگر برنگشت، حذفش کنید اما آن کسی که در امت است شما حق ندارید حتی او را مسخره کنید ولو به لحاظ ایمانی ایمانش ضعیف است. یک حرفهایی راجع به حضرت امیر می زند که واقعا ما راجع به امام زاده ها نمی گوییم، ولی تو حق نداری مسخره اش کنی، حق نداری استهزائش کنی و اگر درجه ایمانش پایین است تو اگر می توانی با او مدارا کن تا اینکه به درجه بالاتر برسد.

گاهی ما فقط عیوب ظاهری را می بینیم این همز و لمز ها و عیب جویی را فقط عیب جویی فردی می بینیم، که من با گوشه چشمم اشاره می کنم ببین فلانی قدش چطوری است یا رنگش چطوری است، ما در این حد می فهمیم، در حالی که اینگونه نیست و مدار اخوتی که حضرت شکل دادند می گویند مواظب باشید اقوام را به جان هم می اندازند، همه هم مومن اند. این ایمان او را مسخره می کند و او ایمان این را مسخره می کند این انقلابی گری بودن او را مسخره می کند او ولایتی بودن این را مسخره می کند. این چه کاری است که انجام می دهید! حق ندارید این کار را با هم بکنید.

پس نگذارید شیطان بیاید و بین شما این طرح ها را بکشد شما را اینطوری به هم بیاندازد، این راه حفظ این امت نیست. رشد امت اینطوری واقع نمی شود، شما یک خودید و یک بیرون دارید بیایید با بیرون درگیر بشوید نه این که عیوب همدیگر را بگویید و باعث اختلاف بشوید. و یک مسئله این است که ما باید نصیحت کنیم، خیرخواهی کنیم و امر به معروف کنیم، اتفاقا امر به معروف و نهی از منکر ریشه اش همین است «وَ المُؤمِنونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِياءُ بَعضٍ يَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَ يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ»(توبه/71) چون نسبت به هم ولایت و دوستی دارید یک رشته ای از ولایت امیرالمومنین در تو هست که در او نیست، یک رشته ای در او هست که در تو نیست پس محافظ همدیگر باشید مکمل همدیگر باشید. وقتی در یک نظام ولایت هستید در یک کشتی نشستید نباید بگذارید هیچ کس زیر خودش را سوراخ کند زیرا هم خودش غرق می شود هم شما را غرق می کند.

امر به معروف چه ربطی به عیب جویی و لمز و تمسخر و نصیحت دارد؟ استاد بزرگواری می فرمودند حتی انتقاد اگر بدون پیشنهاد باشد این عیب جویی است این همان چیزی است که خدای متعال نهی میکند، هیچ راه حلی ندارد فقط انتقاد می کند. این اخوت ایمانی را به هم می ریزد و رشدی ایجاد نمی کند.

لقب های ناپسند

و می فرماید که «وَ لَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ»(حجرات/11) لقب روی هم نگذارید با لقب همدیگر را رجم نکنید، از این آیه استفاده می شود این لقب ها بعضی هایش هم مربوط به ایمان است، «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ» کسی مومن شد شما حق ندارید لقب فاسقانه رویش بگذارید، یکی از شأن نزول های آیه این است که بعضی از همسران حضرت نسبت به یکی از همسران بزرگوار حضرت که حالا از قوم یهود بودند و مومن شده بود می گفتند: یهودی زاده، پس این همسر پیامبر ناراحت شد و به حضرت عرض کرد. حضرت یک توبیخی نسبت به آنها دارند و به این بزرگوار هم گفتند، بگو عیب ندارد جدم حضرت هارون است عمویم حضرت موسی کلیم است و همسرم هم نبی اکرم است. پس اگر کسی زمانی یک اشکالی داشته و حالا در وادی ایمان برگشته است شما حق ندارید آن لقب ها را رویش بگذارید «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة».

 خیلی از این القابی که روی هم می گذاریم به لحاظ مناسبات ایمانی و درجه ایمان و نگاه ایمانی به همدیگر است، هرکجا می بینی یک اختلاف فرهنگی بین ما هست همان «تنابز بالالقاب» است، وقتی یک لقبی برای همدیگر درست می کنید اول جریان شناسی می کند، بعد یک لقب روی جریان می گذارد، بعد خودش فکر میکند کار خوبی کرده است که مثلا روی یک جریانی لقب گذاشته است مثلا میگوید اینها غرب ستیزند آنها غرب گریزند.

«لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ» این لقب ها چیست روی همدیگر می گذارید. نمی گویم بحث علمی و تحلیل علمی و گفتگوی منصفانه نکنید زیرا این که معلوم است سرجای خودش محترم است ولی وقتی که با یک لقب، یک طائفه را می راند، این تنابز است و قرآن می فرماید این کار را نکنید، اینها خیلی هایش هم در وادی ایمان است و غیر از آن تنابز بالالقابی است که یک آدمی مقابل یک نفر می ایستد و به او حرفی میزند یا نسبتی میدهد، پس فقط این نیست. «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ» آدمی آمده در وادی ایمان و یک سابقه ای هم داشته است ولی شما حق ندارید با آن سابقه یادش کنید. پس این یک جنس از مناسباتی است که قرآن منع می کند، و ممکن است واقعا هم نقصی و عیبی در وادی ایمان داشته باشد مثلا خیلی ظاهر گراست. اهل توجه به معارف باطنی نیست و این یک نقص است. یا اینکه واقعا عیبی دارد و من عیبش را میفهمم، ولی قرآن میفرماید با این که می فهمی «وَ لَا تَلْمِزُوا» لمز نکنید.

امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت، لمز را نفی می کند. می فرماید امر به معروف بکنید ولی چون با هم اخوت دارید مدار اخوت را به هم نریزید. لقب روی هم دیگر نگذارید گاهی با یک لقب پرونده یک امت را می بندد و میگوید: اینها که فلان اند، تمام شد. گاهی ممکن است این لقب ناظر به یک منزلت ایمانی باشد و درست هم باشد واقعا منزلت ایمانشان همین است و این جمعیت درجه ایمانشان همینقدر است. ولی ما حق نداریم که با یک لقب گذاشتن فاتحه طرف را بخوانیم.

سوء ظن، تجسس و غیبت

در آیه بعد آمده است که گاهی عیب های ظاهری نیست. ولی شیطان کاری میکند که آدم بگردد و عیبی پیدا کند و اولش سوء ظن است. من به آن طایفه سوء ظن پیدا کنم آنها به من سوء ظن پیدا کنند بعد این سوء ظن به تجسس بکشد بعد تجسس به افشاگری و غیبت بکشد. می گوید نباید این کار را با همدیگر بکنید. سوء ظن و تجسس و غیبت این یک جنس دیگری است. ببینید آنجا ممکن است عیب آشکار باشد می گوید عیب آشکار نباید عامل مسخره کردن باشد «عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ» بله او یک نقص دارد یک نقص هم تو داری، مگر مومنین همه کامل اند بنا نیست کامل باشند بلکه فقط معصوم کامل است.

اما اگر حسن ظن به همدیگر داشته باشیم، آدم هایی که حسن ظن به همدیگر دارند رفتار همدیگر را خیلی خوب تحلیل می کنند و خدا تا آنجایی که برای آدم خیر می خواهد که بدی هایت را هم خوبی می بیند مثلا صبح برای نماز دیر بلند میشود اما می گویند نماز صبحش را اول خوانده و بعد دراز کشیده است چونکه می خواهد ریا نشود. با اینکه خواب مانده ولی خدا اینطوری جلوه می دهد. ولی وقتی سوء ظن داری به طرف، پاشده نماز شب می خواند اما میگویند حالا امشب که ما خانه اش هستیم نماز شب می خواند. ببینید سوء ظن چقدر با حسن ظن در تفسیر رفتار طرف مقابل تفاوت دارد، آدم اگر با سوء ظن باشد رفتار دیگران را یک جور تفسیر می کند و اگر با حسن ظن باشد یک جور دیگر تفسیر میکند.

بعد این سوء ظن کم کم می کشد به این که می گوید من بروم ببینم درست دارم می فهمم این واقعا می خواهد ریشه من را بکند. بعد حالا این وسط یک چیز دیگری هم به دست می آورد و دست آویزش می کند و چیزی برای همدیگر نمی گذارند، این طایفه آن طایفه را این مومن آن مومن را، این رفیق آن رفیق را، آن همکار آن همکار را آن حزب آن حزب را، این همسر آن همسر را، هیچی به همدیگر نمی گذاریم، این فضایش فضای سوء ظن و بعد تجسس و بعد افشاگری است که قرآن میفرماید این کار را نکنید، اینطوری جامعه مومنین حفظ نمی شود؛ روابط اخوت به هم می خورد.

باید توجه کنیم ما قبل از این که با هم رفیق باشیم شیعه امیرالمومنین بودیم بعد با هم رفیق شدیم. چطور مراعات آن شیعه گری را نمی کنید؟! چرا حدود او را رعایت نمی کنید؟! اگر با این آقا دعوا داری چرا حد مومن بودنش را رعایت نمی کنی؟! حد مومن این است به او سوء ظن نداشته باشی، حد مومن این است که نروی تجسس کنی. به توچه مربوط در خانه اش چه کار می کند، نمازش را اول وقت می خواند یا آخر وقت، حتما برویم در بیاوریم بعد هم برویم بگوییم این آقایی که بیرون اینطوری ظاهر می شود من خانه اش را دیدم نماز شب نمی خواند. توجه کنیم که خدا خواسته مردم این آقا را به نماز شب بشناسند هر وقت هم بخواهد ازش می گیرد. خودش بلد است چه کار کند. شما لازم نیست اینطوری روابط را اصلاح کنید شاید هم آن دو رکعت نمازی که او می خواند از دو ساعت تحجد من بهتر باشد خدا باید قیمت بگذارد روز قیامت این چیزها معلوم می شود.

مدار کرامت در جامعه ایمانی

پس اگر مومنین روابطشان، روابط اخوت است در بین جامعه مومنین صحبت از رنگ و نژاد و اختلاف نباید باشد چون که اینها منافات با روابط اخوت دارد. وقتی بر مدار امیرالمومنین جمع شدیم ما شیعه ایم. ببینید الان در جامعه جهانی چون می خواهند دهکده جهانی درست کنند می گویند انگیزه های ناسیونالیستی را باید به صفر برسانیم. آنهایی که قائل به جامعه جهانی هستند می گویند اول باید احساس کند عضو جامعه جهانی است بعد در درجه دو اگر لازم بود احساس کند که مثلا عضو فلان کشور است. چرا؟ چون می گویند ما می خواهیم یک نظم جهانی درست کنیم. اگر او به وطن خودش بیشتر متعهد باشد زیر بار نظم جهانی نمی رود. پس اول متعهدش کنید به جهان وطنی، تا بتوانید اداره اش کنید. لذا سعی می کنند در این دوره ای که می خواهند یک نظم جهانی ایجاد کنند  انگیزه های ناسیونالیستی را حذف یا کمرنگ کنند.

پس اگر بناست یک امت اسلامی بر محور نبی اکرم و امیرالمومنین و اخوت ایمانی شکل بگیرد اولین هویتی که ما از خودمان می شناسیم این است؛ مسلمان، مومن به نبی اکرم، مومن به اهل بیت؛ این هویت اول ما است و این هویت درجات دارد؛ درجاتش هم درجات تقوا و درجات کرامت عندالله است و بقیه امور پایش به جایی بند نیست. پس اینکه من فارسم و آن آقا عرب است. اینها در نزد خدا و در دستگاه حق و در آن ترازوی حق هیچ قیمتی ندارد. لذا روز قیامت که «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»(اعراف/8) است اصلا اینها قیمت ندارد. آقا من از قوم عرب بودم من از قوم عجم بودم پس ترازوی من سنگین تر است اصلا اینطوری نیست. آن روز «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» لذا ببینید چیزی که میزان حقیقی عالم است کلمه حق است.

کلمه حق کیست؟ «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ» پس اگر میزان قیمت ها امام است هرکسی به امام نزدیکتر است متقی تر است. امام کلمه تقواست این مدار شرافت است و این شرافت هیچ وقت به خود پسندی و سودجویی و به سمت خود بکش هم ختم نمی شود. هر کس متقی تر است کریم تر است. درجه اش بالاتر است ولی این بالاتری به خدمت ختم می شود نه به استخدام کردن دیگران. بقیه امور هم در دستگاه خدا قیمتی ندارند.

 اگر می خواهید جامعه ای درست کنید با ترازوی خدای متعال در آن جامعه رنگ و قوم و نژاد قیمتی ندارد. اینها را خدای متعال قرار داده اما مدار ارزش قرار نداده، «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»(حجرات/13) ما این کار را کردیم ما ذکر و انثی و شعوب و قبائل شما را قرار دادیم ولی این برای یک هدف دیگری است و آن هدف این است: «لتعارفوا» اگر می خواهید اخوت ایمانی حفظ بشود اینها را مدار درجه بندی و شرافت و امتیاز قرار ندهید کما این که در دستگاه خدا نیست.

اگر می خواهیم ارزش گذاری کنیم، «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» مدار تقواست. کلمه تقوا معیار است که وجود مقدس امام هست. بنابراین یکی از اموری که مزاحم این اخوت است و اگر از اخوت بیرون رفتیم، روابط اجتماعی دیگر روابط بندگی نیست. می شود

پس اگر می خواهی یک جامعه ای حول بندگی و پرستش خدا درست کنی، درجات شرافتش براساس ترازوی الهی باید باشد و ترازوی الهی معیار شرافت است. اگر این ترازو را وسط گذاشتی درجات پیدا می شود اما درجات کرامت است. هیچ وقت روابط ختم نمی شود به دنائت و ظلم و تعدی و تحقیر. هر کسی بالاتر است کریم تر است روابطش کریمانه تر است. اصلا کرامت از روابط او جاری است، اگر هم این را برداشتید و جایش معیارهای دیگری که خدای متعال برای یک کار دیگری آنها را درست کرده است آوردید، جامعه دیگر از مدار اخوت بیرون می رود و شیطان کارش همین است.

ایجاد ناسیونالیسم و ایجاد مناسبات مختلفی که الان در دنیا برای به هم ریختن آن چیزی که خدای متعال می خواهد ایجاد می کنند «يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ» اول آن را قطع می کند بعد چیزی جایش می گذارد. اول می آید دولت ملت ها را درست می کند و بر مدار او سازمان جهانی درست می کند بعد هم این را بهم می زند و می آید حکمرانی مجازی درست می کند.

ولی شما نباید این را بپذیرید، این دسته بندی ها دسته بندی های ما نیست. حتی این دولت ملت هایی که ما به آن ملتزم شدیم اگر بخواهیم ملتزم بمانیم جامعه امام زمان درست نمی شود. کما این که خود غربی ها آنجایی که می خواهند بروند به سمت جامعه جهانی آن افرادی از آنها که جامعه جهانی را قبول دارند اصلا این دولت ملت ها را به این کیفیت قبول ندارند می گویند باید تغییر کند. یک دوره ای خوب بوده، کما این که آنهایی که به سمت حکمرانی مجازی می روند دیگر اصلا این دسته بندی ها را در جهان قبول ندارند. می گویند باید نظم جهانی یک مدار دیگری پیدا کند. ما هم که به سمت ظهور می رویم همینطوری است و در جامعه موعود ما این طبقه بندی ها و این درجه بندی ها وجود ندارد.