نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

جلسه بيست و چهارم تفسير سوره حجرات/ شکل گیری امت بر محور تقوا بر مدار امام المتقین/ معنای اعرابی در سوره

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 23 مهر ماه 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله آمدند و امتی را پایه گذاری کردند که معیار آن ایمان و تقوای الهی و محوریت امیرالمؤمنین بود. در این امت ایمانی مؤمنین نسبت به درجات حجراتی که در بیت الرسول قرار داشتند، دارای مراتب می شدند و با پیامبر همراه بودند. اما یک جریانی در مقابل حضرت شکل گرفت که اینها اعرابی بودند و به حضرت گفتند که ما هم ایمان آوردیم و به نوعی سهم خواهی کردند. در صورتیکه طبق معانی اعرابی، آنها کسانی بودند که در دوران راحتی کنار حضرت بودند و از حضرت بهره مند شدند ولی در دوران سختی حضرت را رها کردند. این افراد قصد دارند که در درون امت نفوذ کنند و طرح حضرت را متوقف کنند.

برخورد مؤمنین در جامعه ایمانی با عیوب و نواقص

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . خدای متعال در سوره حجرات می فرماید «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في  قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئا»(حجرات/۱۴) خدای متعال از جامعه مؤمنین صحبت می کند که در بین آنها اخوت ایمانی شکل گرفته و بر اساس این آیات این اخوت ایمانی بر محور وجود مقدس نبی اکرم شکل می گیرد «إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»(آل عمران/۱۰۳) که این نعمت، وجود مقدس نبی اکرم است و بعد بر مدار حبل الله ادامه پیدا می کند «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا».

این جامعه مؤمنین که با یکدیگر اخوت دارند، در بینشان نقص و عیب هم وجود دارد. این دو آیه که در باب منع از تمسخر و لقب گذاشتن روی یکدیگر و عیب جویی و لمز و تجسس و سوء ظن و تجسس و غیبت است، یک نکته ای دارد و آن نکته این است که در جامعه مؤمنین ممکن است یک عیوب پیدا و پنهانی وجود داشته باشد ولی آن عیوب نباید دستاویز سوء ظن و تجسس و غیبت و یا تمسخر و لمز و تنابز بالالقاب قرار بگیرد. مؤمنین درجات دارند، این همز و لمزها هم خیلی از اوقات نسبت به عیوب شخصی نیست، نسبت به درجات ایمان است. این طایفه آن طایفه را به عدم ایمان متهم می کند و این طایفه آن طایفه را به سطحی گری متهم می کند، این عیوب و نقص ها ممکن است واقعا هم وجود داشته باشد ولی «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم »(حجرات/۱۱) نه این که واقعا عیبی نیست، عیب است ولی این عیب نباید دستاویز تمسخر قرار بگیرد.

عیوب پنهانی در اشخاص مؤمن است، به طوری که در روایات دارد اگر پرده ها کنار برود ممکن است هیچ کسی به کس دیگر سلام نکند. بنا نیست که در بین مؤمنین عیب نباشد، بناست در جامعه ای که اخوت ایمانی است، این اخوت ایمانی مبدأ رشد همه بشود و همه با هم رشد کنند. چطور ما اگر در یک کشتی نشستیم هیچ وقت زیر پای بغل دستی خودمان را سوراخ نمی کنیم؟ بالأخره خودمان هم در این کشتی هستیم. این حداقلش است، می فرماید «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُم » شما یک امت هستید، چرا از همدیگر عیب جویی می کنید؟ وقتی یک جامعه ای بر محور اخوت ایمانی بر محور نبی اکرم و امیرالمؤمنین شکل گرفت، در این جامعه تا به کمال ایمان نرسیدیم اشکال و عیب است. این طایفه عیب دارد، آن طایفه هم عیب دارد ولی این عیوب نباید دستاویز برای این اموری که عرض شد بشود.

مؤمنین باید با همدیگر مدارا کنند و سعی کنند که عیوب همدیگر را مرتفع کنند. یک موقعی خدای متعال پرده را کنار می زند و عیبی را به آدم نشان می دهد، آنجا آدم یک تکلیفی پیدا می کند که امر به معروف و یا شفاعت و دستگیری کند و باری بردارد، نه این که سوء ظن پیدا کند و تجسس کند و بعد هم عیب مؤمن را برود به دیگران بگوید. این کار آن رابطه اخوت ایمانی را به هم می زند. نکته ای که در این سوره قابل اهمیت است این است که در جامعه ایمانی درجات ایمان متفاوت است و کامل و بی عیب نیستند و بنا نیست مؤمنین بی عیب و نقص باشند، بناست با فرض عیوب و نقص با همدیگر مدارا کنند و عیب پوشی کنند و همگی تلاش کنند که بر محور امامشان رشد کنند تا این عیوب مرتفع بشود.

ایمان، محور و معیار در امت

نکته دوم این است که خدای متعال می فرماید «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى  وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم »(حجرات/۱۳) یک اختلافاتی بین شماست و ما شما را شعوب و قبائل قرار دادیم و این شعوب و قبائل، اختلاف در زبان و رنگ و خصوصیات طبیعی و در استعدادها و ظرفیت ها دارند و اینها نباید معیار ارزشگذاری باشد؛ یعنی میزان درجات اجتماعی اینها نیست «وَ جَعَلْناكُمْ» اتفاقا خصوصیاتی است که خدای متعال می فرماید خود ما قرار دادیم ولی غرض ما از این جعل یک چیز دیگری بوده است.

دستگاه شیاطین و منافقین از این اموری که خدای متعال برای یک هدف دیگری قرار داده، برای یک کار دیگری سوء استفاده می کنند ولی مؤمنین نباید دنبال سر آنها حرکت کنند. اگر شما بخواهید یک جامعه واحدی درست کنید، نمی شود که این تکثرها اصل باشند. فرض کنید الان در کشور خودمان طوایف مختلف با زبان ها و نژادهای مختلف هستند، اگر شما بخواهید این هویت ها را اصل قرار بدهید دیگر نمی شود بر محورش یک ملت درست کنید و این عامل تفرقه می شود. نمی گوییم آنها نیستند، آنها هستند ولی یک جایگاه دیگری باید پیدا بکند.

«وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» در این مسیر کاملا باید روی آن سرمایه گذاری کرد. آن هدفی که خدای متعال داشته را باید به رسمیت شناخت و روی آن سرمایه گذاری کرد که این «لتعارفوا» یعنی چه؟ ما چطور می توانیم این اختلافات را عامل تعارف قرار بدهیم؟ هرچه در این مسیر سرمایه گذاری کنیم تفرق ایجاد نمی شود. ولی فرض کنید شما می خواهید یک ملت داشته باشید، باید این کثرت ها حول یک امر دیگری تجمع پیدا کند. اگر می خواهید یک امت بر محور ایمان داشته باشید دیگر خصوصیات جغرافیا هم باید رنگ ببازد. این که من در ایران هستم و فلان بنده خدا در عراق و یا در لبنان و یمن و حتی در اروپاست، این باید کنار برود و آن موقع وطن انگیزه می شود و مفهوم جغرافیا عوض می شود.

اگر شما بخواهید یک امتی بر محور ایمان درست کنید، آنجا باید یک امری، محور ارزش گذاری بشود و قرآن می فرماید که آن امر تقواست. پس در جامعه هم یک تنوعی است که باید روی آن تنوع سرمایه گذاری بشود و این هم یک امتیازاتی است. آن چیزی که میزان امتیاز است، فقط تقواست. این را باید میزان قرار داد و جامعه باید بر مدار تقوا شکل بگیرد. اگر می خواهیم امتی بر مدار نبی اکرم و امیرالمؤمنین شکل بگیرد، دیگر در آن امت این تنوعات نمی تواند معیار باشد. در آن امت یکی نمی تواند بگوید من ایرانی هستم و دیگری بگوید من عرب هستم، یکی بگوید من کرد هستم و دیگری بگوید من لر هستم.

این تنوعات وجود دارد نه این که نیست، مجعول الهی است و برای کار دیگری هم است و هرچه در آن کار از  او استفاده کنیم ضرر نیست ولی اگر اینها را معیار و شاخص قرار دادیم و رویش هویت درست کردیم، این شد قوم کرد و آن شد قوم فارس، طبیعی است که با این ها نمی شود یک امت واحد درست کرد. اگر معیار شرافت شد و این عامل شد که یک قومی خودش را شریف تر بداند و قومی را زیر دست بداند، همان چیزی که یک دوره ای ایرانی ها نسبت به اعراب یا به عکس یک دوره ای هم اعراب نسبت به ایرانیان داشتند، این موجب می شود که امت واحده شکل نگیرد و آن محبت تبدیل به تنافر و معارضه و امثال اینها می شود. کما این که دشمنان جامعه امت واحد جهانی دارند درست می کنند که در آن سعی می کنند ملیت ها را کمرنگ بکنند. هرچه انگیزه های ناسیونالیستی و نژادی و قومی رشد بکند، مانع شکل گیری به قول آنها جامعه جهانی است.

الان از بحث هایی که در ماجرای پساکرونا پیش آمده، همین حرفهای بی ربطی که می زنند، من به نظرم می آید داستان همین است که دارند بحث می کنند از این که آیا در این شرایط جدید می شود جامعه جهانی واحد شکل بدهید یا باز انگیزه های ناسیونالیستی رشد می کند و تکثر شکل می گیرد. به هر میزانی که شما این انگیزه ها و این تفاوت ها را معیار شرافت قرار بدهید، تنوع پیدا می شود و به مناسبات و روابطی تبدیل می شود که از دلش کینه و بغض در می آید. فقط یک جاست که یک امر می تواند معیار شرافت باشد و از دلش هم جز تعاطف و محبت بیرون نمی آید و آن این است که معیار تقوا باشد. چون انسانی که متقی تر است حدود الهی را بیشتر رعایت می کند و مورد عنایت خدا قرار می گیرد و کریم تر می شود. اینجا طبقات شکل می گیرد اما طبقات بر مدار تقواست و روابطشان روابط محبت و تعاطف و کریم تر است.

بنابراین برتری او موجب سوء استفاده نمی شود. اگر اینها موالی آنها بشوند و یا به عکس و از این طرف هم آنهایی که پایین دست هستند و درجه تقوایشان پایین تر است، اینطور نیست که در تمسک و تولی به آن بالاتری احساس حقارت بکنند. یک جامعه ای شکل می گیرد که در آن، درجات تفاضل و تقواست. کثرت ها هم محترم هستند ولی برای امر آخری معیار شرافت نیستند. از حضرت نقل شده «لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ وَ لَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِي»  این تفاخرها که مایه به هم خوردن امت می شوند، روابط امت را متزلزل می کنند. اینها در آن امت از بین می رود. بنابراین در امت با این که کثرت وجود دارد ولی یک وحدتی بر مدار تقوا پیدا می شود. با این که عیوب است اما این عیوب مانع جدا شدن از یکدیگر و عیب جویی از هم و به هم خوردن رشته محبت نمی شود. این دو دستوراتی است که در سوره داده شده است.

شکل گیری امت توسط نبی اکرم بر محوریت امیرالمؤمنین

سوره را باید در چند وزان معنا کرد، یک موقعی شما سوره را در این میزان تعریف می کنید که در این سطح یک سری دستورات اخلاقی است که نبی اکرم دادند برای این که انسان ها و افراد امت اصلاح بشوند. یک موقع این سوره را در وزان این که یک جامعه و اخلاق اجتماعی می خواهد شکل بگیرد تعریف می کنید. یک بار در وزان یک امت بر محور نبی اکرم و ائمه تعریف می کنید. همه اش هم در جای خودش درست است و آن وقت این امت تاریخی را هم انسان یکبار در مقیاس خود نبی اکرم معنا می کند. حضرت در بین امت تشریف دارند «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»(حجرات/۶) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّه »(حجرات/۷) وقتی فاسق خبر آورد، پیغمبر خدا هستند، چرا دنبال سر فاسق حرکت می کنید؟ به حضرت رجوع کنید؛ تبین یعنی همین.

این آیه را در وزان بعد از نبی اکرم چطور معنی می کنید؟ حضرت رحلت فرمودند و امتی بر مدار امیرالمؤمنین شکل گرفته «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّه» آیه که از بین نرفته، حضرت فرمودند قرآن «كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَر»(1) اینطور نیست که یک شأن نزول از بین برود و دلالت آیه دیگر تمام بشود. پس حضرت برای تشکیل امت خودشان یک اقداماتی کردند و بعد ادامه وجودی خودشان را در کتاب و امام قرار دادند «إِنِّي تَارِكٌ  فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ  اللَّهِ  وَ عِتْرَتِي » پس یک بار هم آیه و سوره را در این وزان تعریف می کنیم.

نبی اکرم دارند یک امتی درست می کنند و برای این که این امت شکل بگیرد نیاز است که در مقابل نبی اکرم غض صوت داشته باشند و صدایشان را بلند نکنند و نخواهند حرف خودشان در عالم طنین انداز بشود و به پیامبر چیزی یاد بدهند و همه آنجا امی و شاگرد باشند و نخواهند تقدم داشته باشند و یک طرحی جلوتر از طرح حضرت زمین بگذارند و همه بخواهند پشت سر حضرت حرکت کنند. حضرت می خواهند یک چنین امتی درست کنند ولی بر محور چه کسی؟ «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ»(حجرات/۳) بر محور کسانی که در مقابل حضرت غض صوت دارند «أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » بر محور کسانی که خدای متعال قلبشان را برای تقوا آزموده و تقوای قلب بهشان داده است.

امت نبی اکرم بعد از خود حضرت، نه بعد زمانی، در مدار بعدی بر محور آن اشخاص شکل می گیرد. یعنی آن خبری که نبی اکرم آوردند در جان آن کسی تجلی می کند که غض صوت دارد و فرمود خاصف النعل یعنی امیرالمؤمنین. آن کسی که صدای خودش را فرو می خواباند، اوست که خبر را می رساند. اینهایی که سر و صدا می کنند خبری بهشان نمی رسد و سهمشان همان سر و صدا کردن است. آنهایی که غض صوت دارند صاحبان تقوای قلب می شوند و آن خبر به آنها منتقل می شود و صاحب خبر می شوند و باید خبر را از او بگیریم.

در کنار حضرت یک حجراتی شکل می گیرد که این حجرات ظاهرش همین حجره های منزلشان ممکن است باشد، ولی حجرات الرسول که مؤمنین در آن حجره ها زندگی می کنند که فقط این حجره های گلی نیست. بیت النبوه که فقط بیت گلی نیست «في  بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَر»(نور/۳۶). پس حول نبی اکرم یک حجراتی شکل می گیرد و یک عده ای اهل حجره می شوند و داخل این حجرات می شوند و به اندازه ای که در این حجرات نزدیک می شوند، اخبار نبی اکرم بهشان می رسد و اهل سِرّ می شوند و از اسرار حضرت برخوردار می شوند. آنها حجره نشین می شوند و طبیعتاً بینشان یک اخوت ایمانی و درجات تقوا شکل می گیرد.

بر محور کلمه تقوا و امام المتقین یک امتی شکل می گیرد که این امت اخوت ایمانی دارند. این اخوت ایمانی مانع می شود که به عیب جویی و لمز و تنابز بالالقاب و سوء ظن و تجسس و غیبت و  این ها برسند. حضرت چنین امتی شکل می دهند. مقابل این امت کسانی هستند که این امت را به هم می ریزند. در یک وزان آنهایی هستند که اهل این حجرات نیستند و از راه می آیند، دیر آمده اند و می خواهند زود بروند «إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُرات »(حجرات/۴) صبر کن، اهل حجرات باش یا صبر کن، نوبت شما هم می رسد. می خواهد همه اخبار حضرت را از بیرون حجره و با سر و صدا و کر و فر بگیرد و برود، اینکه نمی شود.

جریان اعرابی

این همان داستان اعرابی است که آخر سوره می آید. حاضر نیست بیاید وارد حجرات الرسول بشود و بار ایمان و تقوا را بکشد و بعد می خواهد اسرار متقین را به او بدهند، اینکه نمی شود. با سر و صدا و شلوغ کاری که چیزی از دست نبی اکرم گیرتان نمی آید «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُم »(حجرات/۵) اینها یک دسته هستند. یک دسته جریان نبأ فاسق است که یک خبری آورده و می خواهد مقابل خبر حضرت این خبر طنین انداز بشود و طبیعتا نمی خواهد یک امتی بر محور خبر نبی اکرم در عالم شکل بگیرد، می خواهد بر محور خبر خودش شکل بگیرد.

الان این تمدن جدیدی که شکل گرفته، همین یک کلمه بیشتر نیست. انبیاء یک خبری در عالم آوردند که «لا إله إلا الله» این ها یک خبر دیگری آوردند و می گویند نه غیبی هست و نه چیز دیگری، هرچه که هست خود انسان است و بر مدار خودتان عالم را بسازید.

آنها می خواهند خبر خودشان عالم گیر بشود و همین کار را هم کردند. این فاسق نمی خواهد امتی بر مدار نبأ نبی اکرم شکل بگیرد. نمی خواهد خانه های حضرت درجات تقوا بشود و امام المتقین و کلمة التقوی محورش بشود. نمی خواهد آن کسی که خاصف النعل است و در مقابل نبی اکرم غض الصوت دارد این آدم باشد و نمی خواهد امیرالمؤمنین محور باشد. این هم یک جریان است. خبر این جریان فاسق می آید و ما را درگیر می کند «تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَة» در تاریکی و جهالت ما را وارد درگیری می کند «فَتُصْبِحُوا» وقتی پرده ها کنار می رود صبح روشن آشکار می شود و معلوم می شود که این درگیری ها شیطنت بوده است. این فاسق می خواهد مدار اخوت را به هم بریزد و این عیوبی که در جامعه مؤمنین است را به نزاع و درگیری تبدیل کند و می خواهد آنها را به عیب جویی و لمز و لقب گذاشتن و سوء ظن و تجسس و غیبت تبدیل کند.

او می خواهد این تنوعی که در جامعه مؤمنین است را به یک اموری تبدیل کند که مدار شرافت و ارزش گذاری بشود و تحقیر و تجلیل اجتماعی بر مدارش شکل بگیرد، در حالی که تقوا را بر مدار تحلیل و تجلیل اجتماعی می خواهد بیرون ببرد. نبی اکرم در عین حال کار خودشان را انجام می دهند، در مقابل این جریان هم بر مدار خبر خودشان یک امت درست می کنند. امتی که تقدم و رفعت صوت ندارند و شاگردان هستند و استادی بر نبی اکرم ندارند. یک امتی که حاضر هستند حجره نشین نبی اکرم باشند و مدارج تقوا را می فهمند و حاضر هستند بر مدار کلمه تقوا و آن کسی که «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » جمع بشوند و با یکدیگر روابط اخوت داشته باشند. حاضر هستند تفاضل در این جامعه فقط بر مدار تقوا باشد و کرامت الهی مبنای تفاضل باشد. جامعه ای که می دانند بی عیب و نقص نیستند ولی این عیب و نقص ها را دست آویز به هم زدن روابط اخوت قرار نمی دهند و غیبت و تنابز و لقب گذاری با همدیگر را ندارند. حضرت یک چنین امتی دارند شکل می دهند.

وقتی حضرت دارند یک امتی بر مدار امیرالمؤمنین می سازند، این جریان مخالفی که رفعت صوت دارد و طرح روی زمین می گذارد و تقدم دارد و این جریانی که یک جایی در قالب فاسق می آید و می خواهد این روابط را به هم بریزد و روابط رحمت را به فساد تبدیل کند «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْض »(بقره/۲۷) این فاسقی که می خواهد روابط را از مدار اخوت و رحمت به مدار فسق و فساد بکشاند، چطور می خواهد این روابط اخوت را به هم بریزد؟ این بار در یک قالب دیگری ظهور پیدا می کند و این بار این آدم اعرابی که مهاجر و اهل حجرات نیست می آید و ادعا می کند که من مؤمن هستم. این شاید همان فاسق است که آنجا می خواست روابط را به هم بریزد و حالا که یک جامعه ای شکل گرفته، ناچار است بیاید و ادعای ایمان بکند.

کما این که همین کار را هم کردند، بنی امیه به چه عنوان حکومت کردند و امیرالمومنین بودند؟! متوکل و منصور و یزید و مروان و عبدالملک مروان و معاویه و اینها امیرالمؤمنین بودند اما آیا اینها مؤمن بودند؟ این یک طرح دیگر است. «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» اینجا دیگر ادعای ایمان می کنند، چون حضرت یک امتی شکل داده که تفاضل بر درجات ایمان است و در این جامعه مناصب برای مؤمن است و آن کسی که بر منصب اعلی می نشیند امیرالمؤمنین است. باید اعلم و اتقای از همه باشد و امام المتقین باشد. جامعه بر مدار علم و تقوا یعنی همین، او بالاتر و اعلم و اتقاست و علم از او جاری می شود و کرامت از او نازل می شود. این اعرابی که صاحب تقوا و کرامت نیست، این بار می گوید «آمَنَّا» نه فقط ادعای ایمان می کند بلکه «يَمُنُّونَ عَلَيْك »(حجرات/۱۷) بر حضرت منت هم می گذارد و می گوید ما آمدیم و سهم داریم و ما هم مؤمن هستیم.

این آیات دارد او را از این مدار خارج می کند و می گوید شما مؤمن نیستید و شما حق ندارید در مدارج ایمان بنشینید و شما حق ندارید در امت مؤمنین نفوذ کنید و بگویید این طرح نبی اکرم خاصیت نداشته. خاصیت داشته است، درست است بنی امیه و بنی عباس و قبلی ها و بعدی هایشان و به تعبیر روایات اعرابیین به اسم امیرالمؤمنین و به اسم خلافت آمدند و ادعا کردند و منصب هم گرفتند، ولی در آن حلقه امت ایمانی که حضرت شکل داده نفوذ نکردند. آن حلقه ای که بر محور امیرالمؤمنین هستند، فریب این حرف ها را نخوردند. گرچه اینها گاهی در خلوتشان هم تلاوت قرآن می کردند و در خلوتشان هم نان و سرکه می خوردند ولی گولشان را نخوردند.

این همین کاری است که دارد اینها را از صف مؤمنین بیرون می کند. یکجا به آن ها مارک فسق و یک جا مارک اعرابی گری می زند و می گوید اینها اعرابی هستند. اعرابی که نباید در جامعه مؤمنین بیاید و در صف مؤمنین بنشیند، چه برسد به اینکه بخواهد امیرالمؤمنین بشود. بله مسلم هستید و از آثار اسلام برخوردار هستید و نجس نیستید و ارث می برید، اشکال ندارد اما بنا نیست که دیگر متوکل چون نجس نیست امیرالمؤمنین و امام المؤمنین هم باشد. امام المؤمنین امام هادی هستند نه متوکل، امیرالمؤمنین علی علیه السلام است نه معاویه، معاویه نجس است ولی البته به ظاهر محکوم به نجاست نیست، در جنگش با امیرالمؤمنین یک داستانی او را ناصبی می کند و نجس می شود، اگر جنگ نکرده بود واقعا نجس نبود. ولی اینطور نیست که شما امیرالمؤمنین باشید و بتوانید در امت ایمانی شما مدار امت باشید.

لذا آیه لحنش عوض می شود و می فرماید این اعرابی ها آمدند و ادعای ایمان می کنند که همراه با منت هم است «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» شما ایمان نیاوردید، بگویید مسلمان هستید عیب ندارد «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في  قُلُوبِكُمْ» ولی مؤمن نیستید و حقیقت ایمان وارد قلبتان نشده «وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه » البته راه بسته نیست، اگر به مقام اطاعت وارد بشوید «لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئا» راه باز است و چیزی از عمل شما کم نمی کنند و پاداشتان را می دهند ولی به شرط اینکه ظاهرا و باطنا به مقام اطاعت برسید. اینکه وارد وادی اسلام شدید، معنایش این نیست که شرافت ایمانی ندارید.

این جامعه ای که حضرت شکل دادند بر مدار اخوت ایمانی و بر مدار تقواست و امامش امام المتقین است. امامش کسی است که «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » شما حق ندارید در این جامعه حضور پیدا کنید، کما این که نتوانستند حضور هم پیدا کنند. بله، اگر بیایید و برگردید راه باز است ولی اینطور نیست که هنوز وارد وادی اسلام نشده و به وادی طوع نرسیده، ادعای ایمان بکنید و بخواهید در این جامعه حضور پیدا کنید.

خدای متعال توضیح می دهد که مؤمن در وزان این سوره کیست. چند نکته در این آیه شریفه است، یکی بحث اعراب است که این اعراب چه کسانی هستند؟ یک بحث بسیار جدی است، دوم این ایمان و اسلامی که در این سوره از آن بحث شده یعنی چه؟ چطور یک عده ای مسلمان هستند و مؤمن نیستند این هم یک بحث پردامنه ای است و بعد هم مؤمن چه کسی است؟

اما نکته اول این است که اعراب جمع عرب نیست، گاهی گمان می کنیم این اعراب یعنی عرب ها، اینطور نیست، اعراب جمعی است که مفرد ندارد و مفردش را هم اگر بخواهند بسازند می شود اعرابی یعنی بادیه نشین ها و به بدوی ها را می گویند اعرابی. جمعشان هم می شود اعراب و این غیر از عرب است. عرب اسم جنس است و جمع مفردش عربی است و جمعش هم عُرب است.

عرب در مقابل عجم یک طایفه هستند و از اولاد حضرت اسماعیل سلام الله علیه هستند. این می شود عرب در مقابل عجم، اما اعرابی در مقابل عجم نیست، اعرابی در مقابل مهاجر است. اعرابی آن کسی است که به سوی رسول هجرت نکرده است. ظاهرش یعنی نبی اکرم تشریف آوردند مدینه و یک جامعه ایمانی شکل دادند که تعلیمات نبی اکرم در این جامعه دارد جاری می شود و اینها رشد می کنند و حضرت فرهنگ و اخلاقشان را رشد می دهد و اینها را تربیت می کند. همه موظف هستند که هجرت کنند و بیایند دور حضرت جمع شوند.

اعرابی آن کسی است که به همان زندگی بدوی خودش اکتفا کرده و نمی آید هجرت کند، بعضی خیال می کنند اعرابی یعنی آن کسی که مدنی نیست و خصوصیات مدنیت ندارد و مثلا بشر قرن بیست و یکم در اروپا مدنی هستند و آنها اعرابی هستند، نه اینها هم اعرابی تر و جاهل تر از آنها هستند. این جاهلیت اولاست و آن جاهلیت ثانی است. آنها آب برکه می خوردند، اینها آب لوله کشی می خورند ولی اینها از آنها جاهل تر و اعرابی تر و غیر مهاجرتر هستند.

ظاهرش این است که حضرت آمدند یک مدینه ای بر محور خودشان درست کردند. اگر کسی به این مدینه هجرت کند مهاجر می شود. اگر مدار این شد ممکن است یک کسی در مدینة الرسول بیاید ولی کاملا اعرابی باشد. کما اینکه از بعضی هایشان به اعرابی تعبیر شده است. پس کسی که با حضرت از مکه به مدینه آمد، اینطور نیست که اعرابی نباشد. یک هجرت ظاهری داریم که یک عده بادیه نشین هستند و حاضر نیستند زندگی شان را رها کنند و به مدینه بیایند. خود این هجرت کار سختی است که آدم تعلقات و زندگیش را از مکه رها کند و با حضرت به مدینه بیاید و حجره نشین حضرت باشد. این کار سختی است ولی مقدمه هجرت است.

اگر کسی دور حضرت آمد و به حضرت گره خورد و با حضرت راه رفت و فرهنگ حضرت را پذیرفت و توحید را از حضرت گرفت و با حضرت رشد کرد و مهاجر به سوی حضرت شد «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِه »(نساء/۱۰۰) و واقعا از خانه نفسش هم به سوی نبی اکرم هجرت کرد آن وقت می شود مهاجر. والا اگر نیامد و هجرت نکرد ولو با حضرت از مکه به مدینه بیاید باز هم اعرابی است.

لذا ممکن است یک کسی هم بیاید با حضرت هجرت کند و کنار حضرت و جزو حجرات حضرت باشد و از حضرت تعلیم بگیرد و بعد کوچ کند و آن طرف عالم برود که دست مردم را بگیرد، این باز اعرابی نیست و مهاجر است. آن کسی است که می آید کنار حضرت و تعلق به حضرت پیدا می کند و بار ایمان را برمیدارد و حاضر است بار ایمان را بکشد. هرچه در اطراف حضرت جلوتر می رود کار سخت می شود و سخت شدن کار موجب نمی شود که کوچ کند و برود. یک عده اینطور هستند، قدم اول همراه هستند و وقتی کار سخت می شود باز رها می کنند و می روند.

این تعبیر قرآن تعرب بعد الهجره است که یکی از گناهان کبیره است. در کتاب جهاد نفس وسایط یک باب دارد که باب تعرب گناهان کبیره را می شمارد، یکی از گناهان کبیره ای که در روایات مکرر آمده «التعرب بعد الهجره» است، یعنی کسی که در مدینه آمده و مهاجر شده و فرهنگ حضرت را یاد گرفته و دوباره برمیگردد و بیرون می رود. تعرب بعد الهجره خلاصه اش این است که انسان بیاید دور نبی اکرم هجرت کند و بیاید مدینه فرهنگ را از حضرت بگیرد و وقتی که کار سخت شد رها می کند و می رود. اولا حاضر نیست بار این هجرت و اسلام را بکشد و در سختی ها فرار می کند و می رود ترکیه خانه می خرد و یا می رود اروپا می نشیند چون که نمی خواهد سختی های اسلام را تحمل کند.

یک موقع می بینید یک آدمی است و باری روی دوشش است و با یک مأموریتی می رود در کشور اروپایی، این مهاجر است و تعرب بعد الهجره نیست. تعرب بعدالهجره یعنی اول به دارالاسلام هجرت می کند و بعد از دارالاسلام دوباره در دارالکفر می رود و دوباره جزو اعرابی ها می شود. این تعرب بعدالهجره است. پس این اعرابی در مقابل عجم نیست. اعرابی جمع است و به معنی آن عده ای است که مهاجر نیستند. یعنی اولا هجرت ظاهری نکردند و ثانیا هجرت باطنی نکردند. اگر هم هجرتی کردند از این هجرت برمی گردند. گاهی می بیند کار سخت است و از هجرت ظاهریش برمیگردد و از دور نبی اکرم به بیابان ها می رود.

«يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا»(احزاب/۲۰) وقتی جنگ احزاب هم تمام شد، با اینکه مسلمان ها پیروز شدند، اما اینها هنوز نگران هستند «وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْراب » اگر دوباره احزاب به سمت مدینه بیایند و حمله کنند، اینها آرزویشان این است که در اعراب و بادیه نشین ها بروند، این تعرب بعد الهجره است. تا وقتی فضا آرام است در مدینه هستند اما همین که یک درگیری شروع می شود این را رها می کنند و باز در اعراب می روند که از سختی های این جنگ مصون باشند. این می شود اعرابیّ، که جمعش اعراب است، یعنی کسی که به سوی حضرت هجرت نکرده و اگر هم هجرت کرده باشد، هجرتش ظاهری است و باطنی نیست. کار که سخت می شود حضرت را رها می کند می رود. «وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْراب » آرزویشان این است که در بادیه نشین ها بروند و از این درگیری ها خلاص بشوند. نمی خواهند وسط این درگیری ها باشند. این ها می شوند اعراب.

در روایتی حضرت تعرب بعد الهجره را معنا می کنند «حَرَّمَ  اللَّهُ  عَزَّ وَ جَلَّ التَّعَرُّبَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ لِلرُّجُوعِ عَنِ الدِّين »(2) تعرب بعد الهجره حرام است چون این در واقع رجوع از دین است «وَ تَرْكِ الْمُؤَازَرَةِ لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الْحُجَجِ » فرار می کند و نمی خواهد کمک کار انبیاء باشد. کنار انبیاء بوده و انبیاء را رها می کند و می رود. این ترک دین و ترک پشتیبانی و کمک به انبیاست «وَ مَا فِي ذَلِكَ مِنَ الْفَسَادِ وَ إِبْطَالِ حَقِّ كُلِّ ذِي حَق » دوباره می رود همان سکنای بدوی خودش را پیدا می کند و حاضر نیست کنار انبیاء بایستد و پشتیبان انبیاء باشد و از انبیاء دفاع بکند.

یک روایت دیگری از امالی شیخ طوسی از حماد سَمَندری است «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِنِّي أَدْخُلُ بِلَادَ الشِّرْك »(3) من وارد سرزمین های کفار و مشرکین می شوم «وَ إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَقُول » دوستان ما که با ما هستند به من می گویند «إِنْ مِتَّ ثَمَّ حُشِرْتَ مَعَهُم » اگر در این سرزمین بمیری با آنها محشور می شوی. حضرت بهش فرمودند «يَا حَمَّادُ إِذَا كُنْتَ ثَمَّ تَذْكُرُ أَمْرَنَا وَ تَدْعُو إِلَيْهِ » اگر آنجا هستی مردم را دعوت به امر ما می کنی؟ گفت بله، اصلا کار من آنجا همین است. بعد حضرت فرمودند «فَإِذَا كُنْتَ فِي هَذِهِ الْمُدُنِ تَذْكُرُ أَمْرَنَا وَ تَدْعُو إِلَيْه » اگر در کشور بلاد اسلامی باشی باز هم دعوت به امر ما می کنی؟ «قُلْتُ: لا» گفت نه اینجا امکان چنین چیزی نیست «فَقَالَ لِي إِنَّكَ إِنْ مِتَّ ثَمَّ حُشِرْتَ أُمَّةً وَحْدَكَ وَ سَعَى نُورُكَ بَيْنَ يَدَيْك » اگر هیچ کس هم دورت جمع نشود، خودت در آنجا به تنهایی امت اسلامی هستی و این تعرب بعد الهجره نیست.

این روایت را نقل می کنند که بگویند این تعرب نیست که آدم می خواهد در بلاد کفار برود و برای دعوت به اسلام عیب ندارد. اما کسی که می خواهد بارش را بردارد و خودش را خلاص کند و برود آن طرف و از انبیاء و کمک انبیاء رها بشود، او به تدریج در وادی شرک می رود و مشرک می شود. همانطور که می گفتند اگر او بمیرد، مشرک می میرد. تعرب بعدالهجره این است.

در خطبه 189 نهج البلاغه امیرالمؤمنین ایمان و هجرت را هم معنا می کنند. یکی از جملاتی که راجع به هجرت دارند این است که «لَا يَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِي الْأَرْضِ» این هجرت حقیقی است. مهاجر در مقابل اعرابی یعنی این، یعنی کسی که امام را می شناسد. اسم هجرت بر احدی واقع نمی شود «إِلَّا بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِي الْأَرْضِ» اگر معرفت حجت را شناخت که زمین خالی از حجت نمی شود، این مهاجر می شود. کسی که این را نشناخت اعرابی است «مَنْ  مَاتَ  لَا يَعْرِفُ  إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» حالا آب برکه بخورد یا آب بهداشتی لوله کشی بخورد فرقی نمی کند «فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ» اگر کسی امام را شناخت و اقرار به امامت او کرد مهاجر می شود.

پس هجرت یعنی هجرت به سوی امام. اعرابی آن کسی است که امام را نمی شناسد و دنبال طرح امام نیست و دارد با طرح خودش یا با طرح دیگران در عالم زندگی می کند. مهاجر آن کسی است که امام را می شناسد و اقرار می کند که با برنامه امامش در عالم زندگی می کند و بعد هم رها نمی کند که برود و امام را تنها بگذارد و از همراهی انبیاء و حجج الهی شانه خالی نمی کند. کار که سخت شد نمی گوید بگذار بار را خودشان بردارند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون »(مائده/۲۴) قوم حضرت موسای کلیم همین را می گفتند که تو و پروردگارت بجنگید و ما اینجا هستیم و وقتی پیروز شدید می آییم. این می شود اعرابی. این اعرابی ها که نیامدند و به مدینه هجرت نکردند، طبیعی است که دین خدا را هم یاد نمی گیرند. یا اینکه آمدند ولی باز هم دین را یاد نگرفتند و دنبال کار خودشان هستند.

کسی که امام را شناخت و از امام فاصله گرفت و یا کسی که به نبی اکرم ایمان آورد و دور حضرت جمع شد و بعد دید کار سخت شده و او را رهایش کرد و دنبال کار خودش رفت و با خودش گفت از اول هم بی خود دنبال این آمدیم، که همینطور هم شد و کار به جایی رسید و پیغمبر خدای متعال را رها کردند و خدای متعال می فرماید «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى »(ضحی/۳) شما رها شده نیستید، نه به شما غضب کردم و نه رها کردم اما این طرح بزرگ و زمان بر است، صبر کنید. وعده های خوبی برای شما دارم که آنهایی که نمی توانند صبر کنند رها می کنند و می روند و می گویند اصلا از اول هم اشتباه می کردیم و خیال می کردیم که حضرت می آیند در مدینه و چه اتفاقاتی می افتد.

در همین جنگ احزاب دارد که وقتی خندق می کندند، یک سنگی پیدا شد که کسی نتوانست این سنگ را مثلا بیرون بیاورد. حضرت خودشان آمدند کلنگ اول را زدند و یک قسمت این سنگ شکست و یک جرقه ای زد، حضرت یک تکبیری گفتند، قسمت دوم و سوم هم همینطور، حضرت سه تکبیر گفتند. سلمان گفت آقا چه خبر بود؟ حضرت فرمودند در تکبیر اول دیدم که ما ایران را فتح کردیم، بعد دیدم روم را فتح کردیم و بعد دیدم امت من یمن را فتح می کنند. بقیه می خندیدند و می گفتند «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورا»(احزاب/۱۲) الان گیر احزاب افتاده و دارد دور خودش خندق می کند و از آن طرف می گوید ما یمن و ایران و روم را می گیریم.

کار که سخت می شد می گفتند ای کاش ما با اعراب بودیم، بیخود آمدیم در مدینه. اینهایی که می آیند و بعد دوباره برمیگردند اعرابی هستند. پس اعرابی یعنی کسی که مهاجر نیست یا مهاجری که ظاهرا هجرت کرده و باطنا هجرت نکرده یا مهاجری که هجرت کرده و وقتی کار سخت شده فرار کرده است. این اعرابی های امت می خواهند وسط جامعه مؤمنین بنشینند و امیرالمؤمنین بشوند. اینهایی که وقتی کار سخت می شود دوباره به جاهلیت برمیگردند، نمی توانند امیرالمؤمنین بشوند. این اعراب می گویند «آمَنَّا» اما به آنها بگو که شما اعرابی هستید، اعرابی که مؤمن نیست ولی راه برایتان باز است «إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه » اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید به نتیجه می رسید ولی الان شما اعرابی هستید.

این پیامبر آمده و یک عده ای هم با او مهاجر و اهل حجرات شدند، اما شما مهاجر نیستید و اعرابی هستید. هنوز هم بادیه نشین هستید ولو که در مدینه هستید، ولو که از مکه هم به مدینه بار کشیدید ولی همراه حضرت نیستید و هجرتی نکردید و چیزی دستتان نیست. پس یک جریان اعرابی است که اعرابی ها می خواهند در درون امت نفوذ کنند و این جامعه مؤمنینی که یک اخوت ایمانی در آن شکل گرفته، اینها را از درون مصادره کنند. کما این که به ظاهر هم این کار را کردند. روایاتی که در فضائل معاویه و اینها نقل شده را ببینید که چه غوغایی کرده و امیرالمؤمنین شده. روال قبلی ها هم به همین روال است و خیلی فرق نمی کند.

پی نوشت ها:

(۱) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 196

(2) من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص: 566

(3) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 46