نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه بيست و ششم تفسير سوره حجرات/ اعرابی مومن، اعرابی مسلم و اعرابی منافق و تبیین خصوصیات آنها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 7 آبان ماه 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از خصوصیات اعرابی گری این است که ادعای ایمان می کنند در صورتیکه فقط اسلام آوردند و همین اسلام آوردن را هم مایه منت بر خدا و رسول قرار می دهند. اما خدای متعال در قرآن کریم ایمان آنها را نفی می کند و به آنها می گوید اگر شما مؤمن هم باشید، این خدای متعال است که بر شما منت نهاده و شما را وارد وادی ایمان کرده است و شما هیچ منتی بر خدا و رسولش ندارید.

دسته بندی اعراب

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين »(حجرات/۱۷) در فراز سوم سوره حجرات خدای متعال می فرماید «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في  قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم *إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في  سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون »(حجرات/۱۴-15) این آیات شریفه به بحث اعراب پرداخته است. معنی ظاهری اعراب یعنی بادیه نشین ها، یعنی آن کسانی که مهاجر نبودند و به سمت رسول خدا هجرت نکردند و در دوردست ها ماندند. اینها احکام فقهی خاص دارند و طبیعتا دور از فرهنگ نبی اکرم هم زندگی می کنند. در ظاهر همان اعرابی هایی هستند که در اطراف مدینه در بادیه ها ماندند و دور و بر حضرت در مدینه نیامدند.

ولی در باطن این اعرابی در مقابل مهاجر الی الرسول است. حضرت یک مدینه ای به پا کردند و اینها نیامدند و دور و بر اصول مقدس نبی اکرم هجرت نکردند و دور ماندند و بعد ادعای ایمان هم می کنند. خدای متعال هم قاطعانه به پیامبر می فرماید که ایمان اینها را نفی کن «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» اگر در این حد بگویند که ما مسلمان هستیم از آن ها قبول می شود. بعد هم می فرماید «وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً» اگر به اطاعت خدای متعال و رسول رو بیاورید و از خدا و رسول اطاعت کنید، چیزی از اعمالتان از دست نمی رود و از پاداش شما کم نمی شود «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم» کأنه تدارک کار شما نیاز به مغفرت و رحمت دارد و خدای متعال این کار را خواهد کرد و مغفرت و رحمت خدای متعال خلأ و نقص شما را تدارک می کند.

اینطور نیست که همه اعرابی ها مؤمن نباشند، یعنی اینطور نیست که هر کسی که دور از مدینه بود و مثلا در بادیه ها زندگی کرد، مؤمن نباشد. شاهدش هم آیه مبارکه سوره توبه است که خدای متعال می فرماید «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِر»(توبه/۹۸) بعضی از اعراب هستند انفاقی که در کنار حضرت می کنند را غرامت می دانند و دائما نگران حادثه هایی هستند که برای شما پیش می آید. یعنی نگران هستند که این پرچم برقرار نمی ماند ولی مجبور هستند هزینه کنند و این را غرامت خودشان می دانند. یک دسته از اعراب اینطور هستند «عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم » و اینها خطا می کنند. آن حوادث سوء آنها را احاطه می کند نه جبهه نبی اکرم را، جبهه نبی اکرم در پناه خداست و راهش رو به پیش است.

بعد می فرماید «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»(توبه/۹۹) یک دسته از اعراب هم هستند که به خدا و روز قیامت مؤمن هستند «وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُول » اگر امکاناتی می آورد و در کنار حضرت خرج می کند، چه جان باشد و چه مال یا آبرو باشد را طریق تقرب به خدای متعال می داند و همچنین طریقی برای این که نبی اکرم صلواتی بر آنها بفرستد و مشمول صلوات حضرت بشوند. چون خدای متعال در همین سوره ظاهرا می فرماید که «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم »(توبه/۱۰۳) پیغمبر ما تو احتیاج نداری ولی صدقات و زکات را از اینها بگیر، چون با گرفتن زکات آنها تطهیر می شوند و شما آنها را تطهیر می کنید.

اگر امکاناتشان را به شما برسانند خودشان پاک و تطهیر می شوند و علاوه بر اینکه خودشان تطهیر می شوند، یک امر اضافی هم خدای متعال دستور داده، بر آنها صلوات بفرست که صلوات تو موجب سکون و آرامش آنهاست که این صلوات هم باید معنا بشود که صلوات رسول چیست و صرفا دعاست یا اقدام است؟

یک عده ای از اعراب با این که به حسب ظاهر دور و بادیه نشین هستند ولی نور حضرت به اینها رسیده و مؤمن هستند و به خدا و آخرت ایمان دارند و امکاناتشان را هم می آورند. این امکاناتی هم که در کنار حضرت هزینه می کنند را غرامت نمی دانند بلکه احساس می کنند که این وسیله تقربشان به خدای متعال است و موجب می شود که مشمول صلوات حضرت بشوند. واقعا این افرادی که اینطور هستند ولو که اعرابی باشند، این انفاقشان موجب تقربشان به خدای متعال می شود «سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ في  رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم » این اعراب را خدای متعال به واسطه همین انفاقشان وارد فضای رحمت می کنند و خطاهایشان را تدارک می کند و رحمت خاص الهی شامل حالشان می شود.

منت گذاشتن اعراب بر خدا و رسول

پس اینطور نیست که هر اعرابی کافر باشد. این جریانی که اینجاست، پیداست که یک جریان اعرابی گری خاصی است که نزد حضرت آمدند و اعلام ایمان می کنند. خدای متعال هم با قاطعیت می فرماید که به آنها بگو شما مؤمن نیستید. در آیات بعد می فرماید «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» همین اسلامشان را هم عامل منت بر حضرت قرار می دهند که ما آمدیم و کنار تو جمع شدیم و به تو کمک کردیم. پس هم ادعای ایمان می کنند و پیش از اسلام هم چیزی ندارند و در مقابل همین اسلام هم منت می گذارند، یک چنین جمعی هستند.

این اعرابی که در این سوره است صرفا یک اسلام ظاهری دارند و این را هم موجب امتنان و منت بر حضرت قرار می دهند. این اعرابی هم که قرآن از آن بحث می کند و می فرماید «وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» تا کنون که وارد نشده ولی محتمل است که بعدا یک ایمانی اتفاق بیافتد و راهش این است که به مقام طوع وارد بشوید و طاعت بکنید که طاعت به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی یعنی طاعت در همه اوامر الهی و طاعت حقیقی هم باید از مقام قلب باشد. آنچه خدای متعال از افعال قلبی و افعال ظاهری خواسته، همه را باید انجام بدهند. بنابراین این طاعت یک طاعت حقیقی است نه یک طاعت صوری.

اطاعت رسول را هم می فرمایند که مقصود اطاعت نبی اکرم در آن مواردی است که به حضرت و ولایتشان تفویض شده و حق تشریع و فرمان دارند و آن می شود اطاعت رسول در کنار اطاعت خدا. اطاعت خدا و رسول به یک شکل محقق می شود و طریق اطاعت خدای متعال اطاعت الرسول است. این است که فرموده «وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» این این امر دو اطاعت نیست، یک اطاعت است. نه این که در عرض خدای متعال رسول را هم اطاعت می کنند، تماما اطاعت خداست و طریق این اطاعت، اطاعت رسول است و در همه عوامل هم همینطور است و فرقی هم نمی کند چه آنجایی که حضرت فرمان خدا را ابلاغ می کنند یا خودشان دستور از باب ولایت می دهند. ولایت نبی اکرم طریق ولایت الله است. اطاعت ایشان طریق اطاعت الله است.

در واقع علامه طباطبایی می خواهند بگویند که این ناظر به هر دو اطاعت است. اطاعت الله در آن اوامری است که خدای متعال صادر فرموده و حضرت ابلاغ کردند اما آنجایی که به خود حضرت اجازه اعمال ولایت دادند و یک دستوری از باب اعمال ولایت خودشان دادند، این اطاعت الرسول است. این بیان ایشان است و می خواهند تفکیک کنند ولی این تفکیک ضرورتی ندارد. اطاعت خدا همیشه از طریق اطاعت الرسول واقع می شود و یک اطاعت هم بیشتر نیست. ما اصلا مکلف به دو طاعت نیستیم که هم خدا را طاعت کنیم و هم دیگری را، اگر گفته شده «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم »(نساء/۵۹) اینها طریق اطاعت خدای متعال است نه این که در عرض اطاعت خدای متعال باشد. چون ما می خواهیم خدا را اطاعت کنیم و این اطاعت جز اطاعت امام راهی ندارد.

لذا شاید این که هر دو ذکر شده نه از باب این که ناظر به دو نوع اطاعت است بلکه اطاعت خدای متعال از طریق اطاعت الرسول واقع می شود. این فرمایش قابل قبول است که مقصود اطاعت حقیقی است. طوع یعنی عمل کردن به دستور براساس محبت و رغبت و اشتیاق، کانه می خواهد بفرماید این اعرابی که هنوز مؤمن نشده، اگر بخواهد وارد وادی ایمان بشود راهش این است «إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» شاخصه ایمان این است که اگر خدا و رسول را اطاعت می کنید، خدای متعال چیزی از پاداش شما کم نمی کند و ضعف هایتان را هم جبران می کند و برای شما تدارک می کند «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم».

جریان شناسی اعرابی گری

اما یک نکته دیگری است که آن اعرابی که در اینجا از آن بحث می شود و هنوز ایمان نیاورده، ممکن است ایمان بیاورد و اگر به مقام طاعت وارد بشود مؤمن می شود. یک جریان اعرابی گری هم است که اصولا به هیچ وجه وارد وادی ایمان نمی شود، یعنی اعرابی در مقابل مهاجر است که البته هر بادیه نشینی هم به این معنا اعرابی نیست. برخی از بادیه نشین ها هجرت ظاهری نکردند ولی هجرت باطنی کردند و مؤمن هستند و وارد آن وادی ایمان شدند ولی یک اعرابی است که هنوز هجرت نکرده و ممکن است هجرت بکند و در وادی ایمان بیاید. یک اعرابی دیگری هم است که اصلا قصد ورود به وادی ایمان ندارد و جریان نفاقی که دور و بر حضرت جمع شدند هیچ وقت با حضرت به وادی ایمان مهاجرت نکردند که مقصود از این هجرت، همان هجرت است که آنها مهاجر نیستند و باطنا به سوی رسول خدا وارد وادی ایمان نشدند.

پس انگار اعرابی را می شود به سه دسته تقسیم کرد، یک اعرابی که به معنی بادیه نشین ظاهری است که مؤمن است و هجرت باطنی کرده و به سوی رسول آمده «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» یک اعرابی هستند که وارد فضای اسلام شدند ولی باطنا به سوی وادی ایمان هجرت نکردند ولو که ظاهرا هم به مدینه هجرت کردند و بادیه نشین هم نباشند. یک د‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍سته از اینها هم راه برایشان باز است «وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئا» وارد وادی اسلام شده و یک قدم این طرف تر می آید تا وارد وادی ایمان بشود. این را هم خدای متعال از او می پذیرد و ظرفش را تدارک می کند.

اما یک جریان اعرابی گری است که هجرت باطنی نکرده و نمی خواهد هم هجرت کند. این بیشتر ناظر به آن دسته است. ایمان و اعرابی گری و کفر هم اینطور هستند و ما اینها را دو جور می شود بفهمیم، یکی این که به تعبیری انحلالی بفهمیم و بگوییم که ناظر به یک یک آدمهاست و با یک یک آنها دارد صحبت می کند. یکی اینکه با جبهه مؤمنین حرف می زند و مخاطبش مجموع افراد هستند که اینها یک نظام و ولی دارند که دور او جمع شدند. جریان اعرابی گری هم همینطور است، یک جریانی است که برای خودش فرهنگ و زندگی دارد.

اعرابی گری قبل از اسلام هم است و قرن چهاردهم و پانزدهم هم وجود دارد. اینطور نیست که الان اعرابی گری تمام شده باشد. الان هم واقعا اعرابی هستند ولو این که شهرهای مدرن و پیچیده و دارای عمارت باشند. صرف این که یک شهر مدرنی ساختند یا مثلا یک نمای زیبا و امکانات فراوان قرار دارند به این معنا نیست که از اعرابی گری بیرون آمدند. بعضی ها می گفتند اعرابی یعنی آن کسی که در بیابان نشسته و شهر نشین نیست کانه هر کس آمد و شهر نشین شد دیگر اعرابی نیست، اینطوری نیست. اعرابی ممکن است در قرن بیست و یکم زندگی کند و از امکانات فراوانی هم برخوردار باشد و یک زندگی مرفهی هم داشته باشد ولی واقعا اعرابی باشد چون هیچ هجرتی به سوی رسول نکرده و هیچ بوی ایمان از این شهر شنیده نمی شود. همه این تمدن مدرن اعرابی هستند، نه اینکه در بین آن ها آدم مؤمن پیدا نمی شود بلکه جریانش جریان اعرابی گری است.

بنابراین اعرابی گری یک جریان است که این جریان اعرابی گری ادعای ایمان می کنند چون می خواهد یک کاری انجام دهد. یعنی حضرت یک جامعه ایمانی درست کردند و مؤمنین را دور هم جمع کردند و بینشان اخوت ایمانی ایجاد کردند و آن ها را به منزله یک خانواده قرار دادند «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة»(حجرات/۱۰این یک جریان ایمانی بین مؤمنین است. حضرت یک جامعه ایمانی درست کردند که جامعه اصلی نبی اکرم است. پیداست که از خود این آیات هم استفاده می شود که حضرت دو جریان در عالم راه انداختند، یک جریان اسلام و دیگری جریان ایمان. دو بیت دارند که یکی بیت الاسلام و دیگری بیت الایمان است که بیت الایمان در داخل بیت الاسلام قرار دارد.

هرکس که مؤمن باشد، مسلم هم است ولی ممکن است کسی مسلم باشد ولی مؤمن نباشد. اگر کسی شهادتین گفت و اعمال ظاهری را هم انجام داد ظاهرا پاک می شود و ظاهرش وارد وادی اسلام می شود. اما اگر کسی وارد باطن وادی اسلام شد، که وادی ایمان است، آن وقت مؤمن می شود. در روایات اسلام و ایمان به به حرم و کعبه تشبیه شدند. هر دو بیت به حضرت منصوب هستند که یکی بیت الایمان است که در قلب بیت الاسلام است و غرض اصلی همان بیت الایمان است. آن چیزی که خدای متعال می خواهد و آن امتی که حضرت می خواهند بسازند، امت مسلم، به معنی عام، نیست بلکه امت مؤمن است ولی حضرت دور این امت مؤمن یک وادی اسلام هم ایجاد کردند. اگر کسی وارد وادی اسلام شد مسلم است و وقتی وارد وادی ایمان شد مؤمن است. اگر کسی وارد وادی ایمان شد، در آنجا باید با قلبش وارد بشود. لذا قلبش باید نورانی به نور ایمان شود.

بنابراین یک جریان اعرابی گری است که این جریان ممکن است هجرت ظاهری هم کرده باشند ولی به سوی حضرت هجرت نکردند. آنها وارد دارالایمان نشدند ولی ادعای ایمان می کنند چرا که حضرت یک امت مؤمن درست کرده و می خواهند در این امت هم نفوذ کنند و از غنایم دارالایمان هم می خواهند برخوردار بشوند و می خواهند آنجا هم سهمی داشته باشند. خدای متعال دست آنها را از این وادی کوتاه می کند «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» اسلام شما را می پذیریم ولی ایمانتان را نمی پذیریم. ایمان شرط دارد و اگر به مقام توبه رسیدید آن وقت خدای متعال برایتان تدارک می کند.

بنابر این اعرابی سه قسم می شود؛ یک دسته اعرابی هستند که به حسب ظاهر بهشان می گویند اعرابی ولی واقعا اعرابی نیستند و مهاجر و مؤمن هستند. یک دسته هستند که واقعا اعرابی است یعنی هجرت نکرده و مؤمن هم نیست و این ها اعرابی مسلم هستند. یک عده شان دیدند که حضرت اسلام آوردند و آن ها هم بدشان نیامده و وارد وادی اسلام شدند اما قدم بعد را برنداشتند و ممکن است بعدا بردارند. یک دسته هم کسانی هستند که اصلا اسلامشان از سر نفاق است که قرآن از آن ها مفصل بحث می کند. آن ها آمدند یک کاری کنند، نه این که واقعا مسلمان شده باشند، اینها اصلا برای شیطنت آمدند. یک عمود این آیات ناظر به آن دسته است. یک دسته از اعرابی می شود اعرابی که اسلام آورده و ممکن است ایمان هم بیاورد و دسته دیگر اعرابی، منافق محض است.

نا کام ماندن اعراب از ورود به دارالایمان

مسلم هم همین طور است، یک مسلمی که وارد اسلام شده راهش به سوی ایمان باز است و یکی هم مسلمی است که اصلا اسلام ظاهری آورده و فقط از برکات ظاهری اسلام برخوردار می شود. این جریان نفاق جریانی است که وقتی دیدند حضرت یک امت ایمانی ایجاد کرده و آن جامعه حقیقی که حول حضرت شکل می گیرد جامعه ایمانی است، آمدند تا از غنایم اسلام و ایمان برخوردار شوند. خدای متعال دست آنها را قطع می کند و بهشان می گوید که شما مؤمن نیستید.

حضرت یک دارالاسلام و دارالایمان درست کردند که دارالایمان مختص به مؤمنین است و نباید در آن غیر بیاید. اما در دارالاسلام اغیار هم می آیند. به این اغیار اجازه دادند تا وارد دارالاسلام بشوند و ادعای اسلام کنند و از سهم اسلام هم برخوردار بشوند «وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» به اینها نمی گوید که شما کافر هستید ولو منافق هم باشند. به منافقین و اعراب اجازه ورود به دارالاسلام را دادند ولی اجازه ورود به دارالایمان را ندادند و آنها نمی توانند وارد دارالایمان بشوند.

همین اتفاق هم در تاریخ اسلام افتاد و این اعرابی ها توانستند دارالاسلام را به دست بگیرند ولی دارالایمان را هیچ وقت نتوانستند به دست بگیرند و در این برنامه حضرت فاتح هستند. واقعا راه نفوذ آنها بسته شده است و جامعه مؤمنین مسیر خودش را طی می کند. آنها در پوشش دارالاسلام هستند و یک غنیمتی هم از دارالاسلام می برند ولی حضرت هم از طریق همین دارالاسلام، دارالایمان را حفظ می کند.

واقعا آنهایی که منافق بودند و دارالاسلام را به دست گرفتند و به سمت نفاق بردند، اگر حضرت اسلام آنها را قبول نمی کرد، دیگر دارالاسلام نبود و فقط دارالایمان بود و همه شان بیرون بودند. آن وقت همه شان وارد جنگ می شدند. اگر کفر در مقابل ایمان مطرح بود و وادی اسلام این وسط نبود، اینها همه وارد وادی کفر می شدند. آن وقت دنیایی از کفار درست می شد و مشکلات فراوانی پیدا می شد. حضرت دارالاسلام را قرار دادند و اجازه دادند منافقان و اعراب هم وارد دارالاسلام بشوند و احیانا از غنایم دارالاسلام هم برخوردار شوند. آنها ممکن است حکومت دارالاسلام را مثل بنی امیه و بنی عباس به دست بگیرند ولی راهشان به دارالایمان سد شده است.

خصوصیات مؤمنین

خدای متعال در این سوره به اینها می فرماید که شما مؤمن نیستید، شما مسلم هستید «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِه » مؤمن آن کسی است که به خدا و رسول ایمان دارد. با «إِنَّمَا» هم بیان شده، کأنه حصر است و مؤمنان حقیقی فقط همین دسته هستند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا» آنهایی هم که مؤمن هستند و به رسول و خدا ایمان آوردند، صرفا این نیست که اسلام آورده باشند، یعنی بعد از این که ایمان آوردند هیچ گونه ریبی هم در دلشان نسبت به خدا و رسول پیدا نشده است.

مرحوم علامه طباطبایی یک نکته خوبی برای این «ثُمَّ» دارند و می فرمایند معنایش این است که دائما ایمانشان تازه است. اگر گفته می شد «و لم یرتابوا» ممکن بود که اینها در یک مرحله ای به خدا ایمان بیاورند و ریب هم نداشته باشند ولی نسبت به آینده شان ساکت بود که در آینده ریبی در دلشان پیدا می شود یا نه. ولی فایده تعبیر «ثم» این است که می فرماید در هیچ مرحله ای اینها در دلشان ریب پیدا نمی شود؛ یعنی ایمان آوردند و در هیچ مرحله ای در همراهی رسول، به ریب مبتلا نمی شوند و ایمانشان دائما با طراوت است.

شاید نکته اش هم این است که وقتی وارد وادی ایمان شدند، تازه امتحان ها شروع می شود و اینطور نیست که خدای متعال مؤمنین را رها کند. آنهایی که واقعا مؤمن می شوند، تازه برایشان آغاز ابتلائات الهی است برای اینکه در درجات ایمان و همراهی با حضرت سیر کنند. لذا ممکن است کسی در آغاز هم ایمان بیاورد ولی بعدا دچار شک و ریب و بد گمانی بشود، چون کار که سخت شد انسان اول به تدریج شک می کند و بعد مبتلا به بدبینی و بد گمانی می شود. می فرماید مؤمن حقیقی آن کسی است که ایمان می آورد و به هیچ وجه دچار ریب نسبت به نبی اکرم نمی شود. بدبینی ها و سختی های راه و اشکالاتی که پیش می آید که خیلی وقتها این امتحانات به مجهولات است و این امتحانات در او بدگمانی ایجاد می کند.

در سوره مبارکه فتح خدای متعال می فرماید با این پیامبر بیعت کنید و بیعت تان را هم نقض نکنید، چرا که بیعت با او، بیعت با خداست. اگر نقض کردید فقط شما ضرر می کنید و هیچ ضرری متوجه خدای متعال و رسول نمی شود. بعد می فرماید شما متخلف نباشید و داستان مُخَلَّفین را ذکر می کند و می فرماید وقتی پیامبر به اینها فرمود که می خواهیم برای اعمال حج برویم، در حالی که مکه در اختیار قریش بود و حضرت فرمودند که سلاح جنگی هم برندارید و هزار و ششصد نفر بدون سلاح راه افتادند ولی مخلفین نیامدند.

بعد وقتی توضیح می دهد که اینها چه کسانی هستند می گوید که اینها به خدا و رسول سوء ظن داشتند. می گوید علت اینکه شما مخلف شدید این است «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى  أَهْليهِمْ أَبَدا»(فنح/۱۲) شما گمانتان این بود که این پیامبر خواب دیده و با خواب دارد امت خودش را می برد تا آنها را در معرض خطر قرار بدهد. شما بدبین بودید و فکر می کردید که احدی از اینها برنمی گردند و به این علت رفتید.

بنابراین مؤمن یعنی وقتی با پیامبر بیعت کرد و ایمان آورد، با حضرت راه می رود و در هیچ مرحله ای به حضرت بدگمان نمی شود که العیاذ بالله حضرت منافع خودشان را می خواهند یا نه. بحث منافع هم نیست، گمان نمی کنند که حضرت مصلحت امت خودشان را نمی دانند و دارند اینها را در کام خطر می برند. چون به خدا و رسول ایمان دارد و اگر در دهان شیر هم ببرندش شک نمی کند و بد گمان نمی شود؛ مؤمن این است. پس مؤمنین در همراهی با حضرت، هرچه هم کار سخت بشود و هرچه هم از نظر آنها مجهول باشد و نفهمند که این پیامبر دارد چه کار می کند، به هیچ وجه مبتلای به ریب نمی شوند.

مخلفین نمی فهمند که چرا این پیامبر این جمعیت را برداشته و به حج برده است. این چه توجیهی دارد که شما 1500 نفر را ببرید و بگویید ما می خواهیم بیاییم خانه خدا را زیارت کنیم. شمایی که در جنگ احد و امثال اینها ضربه از دشمن ضربه خوردید، حالا میخواهید در محیط امن دشمن بروید؟ اگر آدم شک نکند و بدگمان نشود که این پیامبر العیاذبالله مثلا سوء نیت دارند یا این که نه العیاذ بالله بلد نیستند چه کار کنند و نقشه شان نقشه صحیحی نیست، اگر اینطور شد بعد می فرماید «وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في  سَبيلِ اللَّه » مؤمن کسی است که هم ایمان آورده و هم وارد درگیری می شود.

وجود مقدس نبی اکرم یک درگیری بزرگی در عالم دارند و با جریان شیطان و جریان کفر و نفاق درگیر می شوند. در قرآن دسته بندی های مکرر و دستورات مؤکدی است که به حضرت داده شده برای اینکه درگیر شوند. دستور انواع مختلف جهاد به حضرت داده شده «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم »(تحریم/۹) امثال این دستورهایی که داده شده برای این است که حضرت وارد میدان درگیری شوند. این درگیری در بیرون دنیای اسلام با جریان کفر و در داخل دنیای اسلام با جریان نفاق است. اگر ما کنار حضرت آمدیم و ایستادیم این درگیری شامل ما هم می شود و ما هم باید وارد درگیری بشویم و هزینه این درگیری را پرداخت کنیم.

اگر می خواهیم غنیمت ایمان را ببریم، باید حاضر باشیم تا در این راه انفاق بکنیم و این انفاق را هم غرامت ندانیم. مؤمن آن کسی است که تمام آنچه که از جان و مالش انفاق می کند را غنیمت می داند و غرامت نمی داند و آن را موجب تقرب به خدا و رسول می داند. بنابراین مؤمن این سوره آن کسی است که وارد میدان درگیری شده است. اما پیداست که این اعرابی ها نمی خواهند هزینه بدهند و وارد درگیری بشوند و نمی خواهند برای اسلام جنگ بکنند.

در خطبه فدکیه، حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید آن موقعی که شما مشغول خوشی ها بودید، امیرالمؤمنین وسط میدان جنگ بود. یعنی آن کسی مؤمن است که حاضر است برای اسلام هزینه کند و حاضر است در رکاب حضرت جانش را بدهد. این فرد مؤمن به حضرت و هدف حضرت است. آن کسی که در سختی ها می خواهد راحت باشد، وقتی جنگ سخت می شود به کوه ها فرار می کند «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في  أُخْراكُم  فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَم »(آل عمران/۱۵۳) وقتی پیامبر هم صدایشان می زند غصه دار می شوند که حضرت چرا رهایشان نمی کند، اینها که مؤمن نیستند.

پس شاخص مهمی که در این سوره و در این آیات برای مؤمن ذکر شده این است که مؤمن آن کسی است که حقیقت اعتماد و اعتقاد به حضرت وارد قلبش شده و بعد هم در مراحل سختی راه مبتلای به ریب و بدبینی نمی شود. اگر او را در وادی مجهولات ببرند، سوء ظن پیدا نمی کند چون عمده امتحانات با مجهولات است. حضرت اینها را در جریان صلح حدیبیه می برند و بعد آنها را در بیرون مکه به مقام بیعت رضوان می رسانند، به طوری که خدا از اینها راضی می شود. این همین امتحان به مجهولات است و الا اگر همه چیز واضح بود، همچنان که برای خود حضرت واضح است، دیگر امتحانی واقع نمی شد. آن موقع که ما را با مجهولات امتحان می کنند، نباید ریب در ما پیدا بشود و سختی و مبهم بودن راه نباید ما را به تردید بیاندازد.

مؤمنین در همین فضایی که حرکت می کنند، همه امکاناتشان را می آورند «وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في  سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون » و در مقابل اعرابی که صادق نیست، اینها در ادعای ایمان صادق هستند. در تفسیر علی بن ابراهیم بیان کردند که مصداق و تأویل این «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُون » وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است. چون اگر مؤمنین را جبهه ای معنا کنید، یک جریانی هستند که محورشان وجود مقدس امیرالمؤمنین است. مؤمن حقیقی ایشان است و بقیه در دامن ایشان ایمان به خدا و رسول دارند و ذیل ایشان هستند نه این که هم عرض هستند.

قصد جریان نفاق و اعراب

نقطه مقابل این جریان هم پیداست که اعراب و جریان نفاقی است که منافق است و اسلام آورده و احساس می کند که حضرت یک دارالایمان درست کردند و می خواهد وارد دارالایمان بشود و غنایم دارالایمان را هم ببرد. حضرت می فرمایند شما کسانی نیستید که ایمان آورده باشید و بعد هم تردید نکرده باشید و بعد هم امکاناتتان را خرج کرده باشید.

در سوره احزاب خدای متعال می فرماید که این منافقین وقتی کار سخت شد، در دلشان این بود ای کاش ما در آن وادی برگردیم و دور از شهر باشیم و وارد درگیری نشویم و در این جنگ احزاب شرکت نکنیم. این جریان اعرابی است و پیداست که اینها صفات مؤمن را ندارند. قرآن به اینها می فرماید که شما مؤمن صادق نیستید.

بعضی ها گفتند که مقصود از ایمان در آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُون » یعنی مؤمن فقط اینها هستند و این انگار مراتب ایمان است. لذا در سوره مبارکه انفال هم خدای متعال یک جور دیگری می فرماید «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى  رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون »(انفال/۲) مؤمن حقیقی فقط اینها هستند. بعضی ها گفتند در اینجا مقصود کمال ایمان است. لذا درجات ایمان را بیان می کند ولی شاید در سوره ناظر به مقام ایمان هم باشد. مؤمن در این سوره در مقابل اعرابی است و مؤمن، مهاجر الی الرسول است. حضرت می خواهد بر مدار این ایمان یک جامعه ایمانی درست بکند و می خواهد جریان اعرابی گری را از نفوذ در این وادی ایمان منع کند.

یعنی یک جبهه مؤمنین حول حضرت شکل می گیرند که ایمان دارند و در ایمانشان تردید و ریب هم ندارند و حاضر هستند که با همه امکاناتشان در این راه هزینه کنند. یک چنین جمعی حول حضرت شکل می گیرند که حضرت بینشان اخوت درست می کند و روابط بین خودشان را هم اصلاح می کند و رابطه شان به جای سوء ظن، حسن ظن می شود و به جای غیبت و بدگویی مؤمن می شود دفاع از مؤمن. به جای این که یک عیبی را دیدند آن را به تمسخر تبدیل کنند، دنبال رفع عیوب همدیگر هستند.

وقتی ایمان می آورند تردید هم ندارند و دور حضرت جمع می شوند و درجات تقوا در آن ها شکل می گیرد. این جامعه بر مدار تقواست و تفاضل درجاتش براساس تقواست. روابطشان این است که گرچه عیب است ولی آنجایی که عیب پنهان است غیبت نمی کنند و آنجایی که عیب آشکار است تمسخر و لمز نمی کنند. نبی اکرم چنین جمعی از اینها به نام جامعه مؤمنین درست می کنند که طبیعتاً بر محور امام المؤمنین هم هستند و امت حقیقی نبی اکرم هم اینها هستند.

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في  سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون * قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليم »(حجرات/۱۵-16) انگار یک جریان بزرگی است که آمدند و ادعای ایمان می کنند و بعد طبیعتا می خواهند از غنایم دارالایمان برخوردار شوند. خدای متعال می فرماید شما که نمی توانید وارد این وادی بشوید. دارالایمان یک داری است که در محیط ولایت حضرت حق است «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا»(بقره/۲۵۷) به شما که اجازه ورود به این وادی را نمی دهند. شما تلقی تان این است که خدای متعال نمی داند که شما مؤمن هستید یا نه و می خواهید به خدا چیزی بیاموزید؟ خدای متعال عالم به ما فی السماوات و ما فی الارض و به کل شیء است.

بنابراین اینطور نیست که آن مسیری که شما در آن حرکت می کنید بر خدای متعال پوشیده باشد. خدای متعال واقف به حرکت و مسیر شماست و با این ادعا نمی توانید وارد وادی ایمان بشوید. به تعبیر دیگر ممکن است یک عده ای را فریب بدهید و جعل کنید و بگویید فلانی مثلا فاروق است ولی خدا را که نمی شود فریب بدهید. شما می خواهید در دستگاه خدای متعال نفوذ کنید و با ادعا با خدا هم اینطور حرف می زنید. گویا اینها کسانی هستند که احساس کردند خدای متعال دارد اینها را از قطار پیاده می کند و می خواهند بگویند که ما واقعا هستیم. خدای متعال می فرماید واقعا خیال می کنید من هم فریب این چیزها را می خورم؟ ممکن است به تدریج برای خودتان هم باور بشود ولی خدا را که نمی توانید فریب بدهید.

قرآن می فرماید این جریان اعرابی گری که ادعای ایمان کردند و خدای متعال ایمانشان را نفی می کند «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» یکی دیگر از خصوصیاتشان این است که این اسلامی که آوردند را مایه منت بر رسول قرار می دهند و طلبکار هستند. خدای متعال می فرماید «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمان » اولا با اسلام آوردنتان بر من منت نگذارید و دوم این که خدای متعال بر شما منت دارد که شما را به ایمان هدایت کرده است. این که در ابتدا فرموده «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» ظاهرا به خاطر همان بیان قرآن است که اینها مؤمن نیستند و مسلم هستند. اینها ادعای ایمان می کنند ولی چیزی بیشتر از اسلام ندارند و آن چیزی هم که دارند منت می گذارند همین اسلام است و ایمانی در کار نیست.

بعد هم می فرماید که بهشان بگو که شما بر من منت ندارید. اگر شما راست می گویید و مؤمن هستید، خدای متعال بر مؤمن منت دارد که او را هدایت کرده است. لذا مرحوم علامه طباطبایی در اینجا می گویند که دو نکته در این آیه است، یکی این که قرآن می فرماید که شما اولا بر پیغمبر منت نگذارید چون که پیامبر از طرف خدا آمده و اگر منتی می گذارید باید بر خدا بگذارید و اگر شما واقعا مؤمن هستید خدا بر شما منت دارد که شما را هدایت کرده است. نکته دوم این است که خدای متعال می فرماید «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمان » خدای متعال بر شما منت گذاشته که شما را به ایمان هدایت کرده و انگار می خواهد بفرماید که اصلا اسلام چیزی نیست و قیمتی ندارد که شما منت بگذارید یا خدا منت بگذارد.

هر وقت خیری به شما می رسد ولو شما اسلام می آورید و مؤمن می شوید، در این وادی خدا بر شما منت دارد. ولی منت آنجایی است که یک نعمت عظیمی باشد. آن چیزی که نعمت عظیم است، ایمان است. اگر مؤمن هستید خدا بر شما منت دارد و اگر هم مؤمن نیستید که کاری انجام ندادید. خدای متعال بر همه مؤمنین منت دارد، چون خدا ما را به وادی ایمان هدایت کرده است، نه این که ما آمدیم و یک کمکی به خدای متعال کردیم و کاری برای خدای متعال انجام دادیم.

این قاعده کلی است که انسان در همه خیراتی که انجام می دهد بدهکار خدای متعال است. اینجا هم همینطور است، اگر کسی مؤمن شد و به وادی ایمان هدایت شد، باید به این توجه داشته باشد که من ایمان می آورم، این ایمان بالاصالة فعل من نیست. این درست است که من هم باید یک کاری انجام بدهم اما هر کجا که ما مؤمن می شویم و هدایت الهی ما را وارد وادی ایمان می کند، خدای متعال بر مؤمنین منت دارد که آنها را به وادی ایمان هدایت کرده، نه این که مؤمن کاری برای خدا انجام داده باشد. خدای متعال نعمتی به ما داده و لطفی به ما کرده و با هدایت او ما وارد وادی ایمان شدیم. ایمان به هدایت الهی است و این بزرگترین نعمت خداست. لذا خدای متعال منت دارد، یعنی ایمان نعمت بزرگ الهی است. از آن طرف دارد یک اتفاقی می افتد نه اینکه ما داریم یک کاری می کنیم.

مرحوم علامه دو نکته را در این آیه می گویند که اولا اسلام چیزی نیست که بشود با آن منت گذاشت و اسلام یک امر ظاهری است و یک آثار ظاهریه دارد و هیچ هدایت باطنی و رشدی در آن نیست و آن چیزی که در آن منت است ایمان است که آن هم منت خدا بر شماست. خدای متعال نمی گویند «یؤمنون»، چون که ایمانشان را که نفی کردند و معنا ندارد که خدای متعال بفرماید ایمان آوردند و به خاطر ایمانشان منت می گذارند. چون از نظر قرآن که ایمان نبود، اسلام بود. خدای متعال فرمود بیش از یک اسلام نیست و همین را هم منت می گذارند.

اما در فراز دوم خدای متعال می فرماید که شما که مسلمان هستید، اگر واقعا ادعا می کنید که مؤمن و صادق هستید، می دانید که خدا بر مؤمن منت دارد و لذا مؤمن هیچ وقت بر خدای متعال منت نمی گذارد. می فرماید «إِنْ كُنْتُمْ صادِقين » اگر شما راست می گویید و ادعای ایمان می کنید، باید بدانید که خدای متعال بر شما منت دارد ولی شما راست نمی گویید و فقط مسلمان هستید و این منت هم به خاطر ایمان نیست و به خاطر اسلام است. اولا اسلام چیزی نیست که آنقدر ارزش داشته باشد، آن چیزی که ارزش دارد ایمان است. ثانیا در ایمان هم اگر راست گو هستید، خدای متعال بر شما منت دارد.

یک احتمال دیگر هم در این آیه داده شده که تأمل در آن خوب است و آن این است که آدم هایی که مسلم شدند، به خاطر اسلامشان آمدند و منت می گذارند. خدای متعال می فرماید که ورود به وادی اسلام آغاز هدایت بالایمان است. انگار می خواهد بفرماید این اسلام شما مقدمه ایمانتان است. اگر واقعا اسلام داشته باشید، همین هم هدایت الهی به سمت ایمان است، نه این که شما مؤمن شده باشید بلکه خدای متعال شما را به سمت وادی ایمان هدایت کرده و قدم اول خود این هدایت به وادی ایمان، وادی اسلام است. خدای متعال یک عالمی به نام عالم اسلام قرار داده و شما را در عالم اسلام آورده و این مقدمه هدایت به وادی ایمان است.

اینها ادعای ایمان کردند و خدای متعال ایمانشان را نفی کرد و فرمود که شما مسلمان هستید و با همین اسلام هم منت می گذارند. قرآن می فرماید که اسلام آوردن شما مقدمه ورودتان به وادی ایمان است و تا همینجا هم خدای متعال شما را هدایت کرده ولی هنوز مؤمن نشدید.