نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه بيست و هفتم تفسير سوره حجرات/ پيچيدگي طرح منافقين براي بر هم زدن امت/ پرده هاي غيبي وقايع عالم

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 21 آبان ماه 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خداوند متعال در سوره حجرات بیان می کنند که بر همه امورِ غیب آسمان ها و زمین واقف هستند و از تمامی طرح ها و نقشه های منافقین که برای برهم زدن امت انجام می دهند اطلاع دارند و نمی گذارند که آن ها به نتیجه مطلوبشان برسند و در آخر هم برنامه حضرت را به انجام می رسانند. طرح منافقین در بیرون از علم غیب الهی بسیار پیچیده است ولی ما با تکیه به علم غیب الهی پروردگار نباید از آن هراسی داشته باشیم و باید به برنامه حضرت اعتماد کنیم.

عالم بودن خدای متعال بر غیب آسمان ها و زمین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليم * يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين  * إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون »(حجرات/۱۶-۱۸) وجود مقدس نبی اکرم طرح یک امت ایمانی را ریختند و بنای یک امت ایمانی را گذاشتند که در آن امت اخوت ایمانی شکل می گیرد و این اخوت هم بر محور حبل الله و ولی خداست و در این جامعه در عین این که اخوت است، درجات ایمان و تقوا هم وجود دارد. این جامعه ای است که در آن مدارج هست اما معیارِ شرافت و کرامت تقواست و طبیعتاً در چنین جامعه ای آن کسی که از همه با تقواتر است، مدار این جامعه است.

خدای متعال در قرآن کریم از جریان اعرابی و اعرابی گری صحبت می کند که ادعای ایمان می کنند. نکته این ادعای ایمان این است که اگر اینها می توانستند کل این دستگاهی را که وجود مقدس نبی اکرم بر مدار تقوا و اخوت بنا نهادند را به هم بریزند و تغییر بدهند، تغییر می دادند و یک جامعه ای بر مدار قبیله گرایی و شعوبی گری و از این دست امتیازات شکل می دادند و کل این دستگاه را به هم می ریختند. اگر می توانستند واقعا این کار را می کردند و بنایشان هم بر همین بود «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَل »(منافقون/۸) اینها اگر واقعا می توانستند کار را به دست بگیرند، معیار را به حدی تغییر می دادند که عزیزتر، ذلیل بشود و کما این که فی الجمله هم این کار را کرده اند.

ولی بعد از این که نتوانستند کل این مدارج تقوا را انکار کنند، برای این که در دستگاه ایمان نفوذ کنند، آمدند و ادعای ایمان کردند. کما این که برای بزرگان خودشان هم روایاتی در فضیلت آنها و مدارج ایمان و تقوایشان جعل کردند. آنها اگر می توانستند کل بساط را تغییر می دادند، به طوری که ایمان معیار شرافت نباشد. کما این که گاهی هم این کار را کردند.

حضرت یک جامعه ایمانی درست کردند که در آنجا تقوا و شرافت معیار است و اینها آمدند تا در این دستگاه حضرت نفوذ کنند و برای همین ادعای ایمان کردند و خدای متعال هم راه را بر آنها بست. دو عالم بر محور نبی اکرم شکل گرفت که یکی عالم اسلام است و دیگری عالم ایمان که عالم اسلام مقدمه ورود به عالم ایمان است. به این اعرابی ها اجازه ورود در وادی اسلام را دادند ولی اجازه حضور در وادی ایمان را ندادند و لذا در جامعه مسلمین نفوذ کردند و بعد هم توانستند مناصب را به دست بگیرند ولی در جامعه مؤمنین نتوانستند نفوذ کنند.

آن ها نتوانستند در جامعه مؤمنین که بر مدار تقوا و بر مدار امیرالمؤمنین علیه السلام است نفوذ کنند و آن جامعه را به هم بریزند. گرچه برای به هم ریختن آن جامعه روی ضعف ها و عیب ها دست گذاشتند و اینها را به همز و لمز و غیبت و عیب جویی و امثال اینها تبدیل کردند و این کار دستگاه شیطان است ولی در کل نتوانستند در آن جامعه ایمانی نفوذ کنند و محور آن جامعه ایمانی بشوند. پس طرح اولشان به هم ریختن کل طرح نبی اکرم است و در درجه دوم هم وقتی نتوانستند این کار را بکنند، ادعای ایمان کردند که وارد دنیای ایمان بشوند ولی خدای متعال این راه را هم برایشان سد کرد و واقعا هم نتوانستند این کار را انجام بدهند.

خدای متعال در آیه بعد مؤمنین را معرفی می کند که با یکدیگر رابطه اخوت دارند و در دایره ایمان وارد شدند «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ» شما می خواهید دین خودتان را به خدای متعال تعلیم کنید در حالی که خدای متعال عالم بما فی السماوات و ما فی الارض و بکل شیء علیم است. شاید نکته اش این است که این اعلام دینداری که اعراب می کردند برای این بود که از برکات ایمان برخوردار بشوند ولی خدای متعال می فرماید این یک امری نیست که با ادعا درست بشود، این یک امر واقعی است.

از طرفی هم خدای متعال به خصوصیات و شئون شما عالم است و اینطور نیست که شما لازم باشد چیزی در این عرصه به خدای متعال عرضه کنید. ما وقتی پیش پزشک می رویم باید حال خودمان را بگوییم و اگر حال خودمان را نگوییم او نمی تواند برای ما نسخه بنویسد اما اینطور نیست که خدای متعال وقتی می خواهد برای ما نسخه بنویسد احتیاج باشد که ما اظهار حال کنیم و به خدای متعال تعلیم کنیم که حال ما چگونه است.

در سوره مبارکه نجم هم یک آیه ای است که می فرماید «وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى »(نجم/۳۱) آن چه در آسمان و زمین است ملک خداست و گویا تمام این امکانات در طریق مجازات آنهایی که عمل بد داشتند قرار می گیرد. نتیجه این سماوات و ارضی که در اختیار خدای متعال است این است که آنهایی که عمل سوء انجام دادند به جزای عمل خودشان می رسند و آنهایی هم که اهل احسان بودند و با خودشان حسنه آوردند، پاداششان هم پاداش حسن و نیکویی است. گویا تمام این قوای سماوات و ارض برای این زمینه سازی می کند که آنها به پاداش خیر برسند.

خدای متعال این افراد را معرفی می کند که «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَم »(نجم/۳۲) محسنین کسانی هستند که از گناهان کبیره و از فواحش و فحشا اجتناب می کنند مگر اینکه لغزشی باشد که در روایات دارد سیره مؤمن گناه نیست ولی لمم و لغزش ممکن است از او سر بزند. بعد می فرماید خدای متعال به این اشخاص پاداش نیک می دهد، چون «إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَة» خدای متعال واسع المغفره است و گویا این خطا و لممی که از انسان سر می زند آثارش گسترده است. لذا خدای متعال با وسعت مغفرتش گناهان ما را تطهیر میفرماید.

یک بزرگواری می فرمود که ما آجرها را پشت سر هم می چیدیم و یک تلنگر به آجر اولی که می زدیم، هزار تا آجر روی هم می ریخت. در این دنیای ارتباطات هم ما یک خطایی که می کنیم این خطا منتشر می شود و لذا مغفرت به وسیله وسعت مغفرت و رحمت الهی واقع می شود. بعد می فرماید «هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُم مِنَ الْأَرْض  » آن موقعی که شما را از دل خاک برمیداشت و ایجادتان می کرد، که شاید ناظر به مرحله خلقت طینت انسان ها باشد، از همان موقع به احوال شما آگاه است «وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في  بُطُونِ أُمَّهاتِكُم » از آن موقعی که پنهان بودید و سیرتان را در رحم می گذراندید، از آن موقع خدای متعال به زوایا و خفایای وجود شما عالم است و اینطور نیست که خدای متعال احوال شما را نداند.

این که خدای متعال می فرماید «لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا» وقتی خدای متعال می خواهد پاداش بدهد، از یک طرف تمام سماوات و ارض در اختیار حضرت حق هستند برای این که این مجازات و پاداش، چه مجازات اعمال سوء و چه مجازات اعمال خوب، معین و حاصل بشود و از یک طرف دیگر هم خدای متعال عالم به انسان هایی است که اهل احسان بودند و عالم به آنهایی است که «أَساؤُا» از آن موقعی که در رحم مادرانشان پنهان بودند.

بعد می فرماید «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى » لازم نیست شما به خودتان نسبت تزکیه بدهید. وقتی خدای متعال می خواهد داوری کند و مجازات بدهد، اینجا دیگر جایی نیست که ما اظهار چیزی را بکنیم. خدای متعال بهتر می داند که آن کسی که تقوا داشته، از عوالم گذشته تا این عالم، چه کسی است. «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَم » محسنین اهل اجتناب از کبائر و صاحبان تقوی هستند و خدای متعال اعلم به حال آنهاست. اینطور نیست که در این وادی لازم باشد کسی خودش را اظهار کند. به تعبیر دیگر اینجا جایی نیست که در محضر این قاضی حق، اظهارات ما اثری داشته باشد. خدای متعال در این حکمی که می کند براساس علم خودش حکم می کند و او احوال شما را بهتر می داند و تمام احوال شما در محضر خدا واقع می شود.

اینجا هم خدای متعال می فرماید «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ» شمایی که ادعای ایمان می کنید اگر دنبال این هستید که در محضر خدای متعال پاداش ایمان ببرید، اینجا جای این اظهارات نیست و این براساس علم الهی واقع می شود. چرا که خدای متعال به همه امور عالم است. بنابراین اینجا جایی نیست که شما اگر می خواهید به نتیجه ثوابتان برسید، اینجا اظهار ایمان بکنید و محضر خدای متعال بیایید و بخواهید در دادگاه اظهار کنید تا به پاداش برسید. اینجا با علم الهی پیش می رود. این یک معنای ظاهری برای آیه است.

منت گذاری اعراب بر اسلام ظاهریشان

آیه بعدی می فرماید «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» بر شما منت می گذارند که اسلام آوردند «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ» اسلامتان را بر من منت نگذارید، یعنی چیزی نیست که شما بتوانید به من به خاطر اسلام آوردنتان منت بگذارید. این اسلام آوردن شما ارزشی ندارد که بخواهید منت بگذارید. چیزی نیاوردید که بخواهید در مقابلش منت بگذارید. اگر شما مؤمن هم بودید، آن وقت خدای متعال بر شما منت داشت که شما را هدایت کرده است و الّا این چیزی که شما دارید اسلام ظاهری است و این چیزی نیست که بخواهید منت بگذارید. علاوه بر این که هیچ کس منتی بر رسول و خدای متعال ندارد.

این «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» ظاهرا همان ادعای ایمانی است که آنها می کردند. پس این ادعایی که می کنید اگر برای رسیدن به آن حقایق جزای الهی است، آن که نیاز به مجازات و اظهار ندارد. آنجا دادگاهی است که حضرت حق براساس علم خودش عمل می کند. اما مسئله این است که آمدند و منت می گذارند و یک چیزی می خواهند از شما در مقابل این دریافت کنند. «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ» اسلامتان را بر من منت نگذارید، این که تعبیر به اسلامکم شده شاید نکته اش همین است که آنها ادعای ایمان می کردند و قرآن ایمان آنها را نپذیرفت «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»(حجرات/۱۴) لذا وقتی خدای متعال نقل می فرماید «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» این همان مقداری است که خدا آن را پذیرفته است. می فرماید اینها یک ادعایی دارند که در حد اسلام پذیرفته است و این اعرابی اسلام دارد ولی ایمان ندارد.

اینها آمدند و به خاطر اسلام ظاهری که آوردند بر شما منت می گذارند و ایمانی در کار نیست «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ» اینکه اصلا چیزی نیست که بخواهید منت بگذارید. حتی اگر وارد وادی ایمان می شدید ممکن بود بگویید که ما آمدیم. مؤمن کسی است که امکانات خودش را می آورد و در محضر حضرت خرج می کند «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في  سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون »(حجرات/۱۵) این ممکن بود که بیاید و منت بگذارد ولی شما که این کارها را نکردید. صرفا یک اسلام ظاهری است و این چیزی نیست که بخواهید منت بگذارید. اما حتی اگر هم واقعا ایمان آوردید و اگر صادق هستید، آن هم که به عکس است و کسی که مؤمن می شود خدای متعال بر او منت گذاشته که او را به وادی ایمان هدایت کرده و احدی بر خدای متعال نمی تواند سبقت بگیرد. به تعبیری ما نمی توانیم بر خدای متعال پیش دستی بکنیم.

در روایت است که خدای متعال به موسی کلیم فرمود «اشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي  »(1) به خدای متعال عرضه داشت که چطور می توانم حق شکر تو را به جا بیاورم در حالی که وقتی هم که شکر می کنم، خود این شکر هم نعمت توست و بنابراین دوباره شکر جدیدی لازم است. در روایات تعبیری است که فرمود شکر بر نعمت، نعمتی است که بالاتر از اصل نعمت است. لذا پیداست که هیچ کسی نمی تواند بر خدای متعال منت بگذارد. اگر کسی وارد وادی ایمان و هدایت شده، خدای متعال دست او را گرفته و هدایت کرده و کسی بر خدای متعال پیش دستی نمی کند. این خدای متعال است که به سمت وادی ایمان هدایت می کند و آغاز و انجام از اوست. این راه هم با توفیق الهی شروع می شود و هم با قبول الهی به اتمام می رسد. لذا کسی به هیچ وجه نمی تواند بر خدای متعال منتی بگذارد و حقی بر او ندارد.

منت خدای متعال بر نعمت حقیقی

پس این ظاهر آیه است که اینها ادعای ایمان می کردند و قرآن می فرماید این فقط یک اسلام ظاهری است و گویا برای همین می خواهند چیزی از حضرت مطالبه کنند. بهشان بفرمایید که «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ» اولا این اسلام چیزی نیست که بخواهید منت بگذارید و ثانیا شما بر من هیچ وقت حقی پیدا نمی کنید. نکته این است که اگر وارد وادی ایمان شدید «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين »(حجرات/۱۷) اگر هم صادق نیستید که این فقط یک اسلام ظاهری است و چیزی نیست که بخواهید منت بگذارید. کانه حتی اسلام آنها را هم خدای متعال چیزی ندانسته که بگوید این هم منت خدا بر شماست. آن طرفش را نفرموده که شما اسلام آوردید و خدای متعال بر شما منت دارد چون منت نعمت عظیم است.

منت الهی به معنی این نیست که برای تحقیر کردن ما آن نعمت را ذکر کند یا مثلا یادآوری بکند که ما مدیون خدای متعال بشویم، منت در باب خدای متعال یعنی نعمت عظیم عطا کردن و لذا آن نعمتی که واقعا نعمت است، در آن هم منت است. «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين» اگر دست کسی را گرفتند و در وادی ایمان آوردند، یعنی خدای متعال به او نعمت عظیمی داده است و لذا «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة»(آل عمران/۱۶۴) در باب سایر نعمتها در قرآن تعبیری به منت الهی نشده است و این منت در باب همین امور است.

خدای متعال نعمت عظیمی به شما عطا کرده و شما را به وادی ایمان وارد کرده است. خدای متعال یک نکته ای را هم همینجا بیان می فرماید و آن این است که آن نعمتی که نعمت ارزشمند است و در دستگاه الهی نعمت به حساب می آید، نعمت هدایت است. اگر کسی را به وادی هدایت امیرالمؤمنین راهنمایی کردند و دستش را در دست حضرت گذاشتند، این نعمت الهی و منت الهی است و آن شخص به نعمت رسیده که در قرآن مکرر از این ولایت حضرت به نعمت تعبیر شده است. حضرت فرمودند در دنیا نعیمی وجود ندارد الا ولایت ما.

این آیه بیان می کند که اگر صرفا اسلام است، شما نباید منت بگذارید. گویا خدای متعال هم منتی ندارد. به خاطر این که اصلا چیزی نیست و اتفاقی نیافتاده. ولی اگر واقعا به ایمان رسیدید، این نعمت الهی است. ایمان جزء نعمت های سرشار الهی است «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين » لذا هر کسی به مقام ایمان رسیده، این جزو نعمت های ویژه الهی است که باید قدردانی کند و کفرانش هم کفرانی است که خدای متعال آن را نمی بخشد.

«إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون »(حجرات/۱۸) خدای متعال در پایان این سوره می فرماید که غیب آسمان ها و زمین را می داند و نسبت به ظاهر و باطن عمل شما آگاه است. شاید این آیه ناظر به همین قسمت سوم و فراز سوم سوره باشد که در فراز سوم داستان این است که اعرابی آمده و می خواهد طرح نبی اکرم را به هم بزند و در وادی ایمان نفوذ کند و با ادعای ایمان و این مناصب عالم ایمان را به دست بگیرد و بساط عالم ایمان را به هم بریزد.

قرآن می فرماید خدای متعال به غیب سماوات و ارض عالم است و این خدایی که حاکم در این وادی است را نمی شود فریب بدهید و برای خدای متعال نقشه بکشید. این خدایی که شما طرف حساب او هستید به غیب سماوات و ارض آگاه است که از این غیب سماوات و ارض هم استفاده می شود که سماوات و ارض هم عالم شهود و هم عالم غیب دارند و غیب سماوات و ارض در محضر خدای متعال است و تدبیر این عالم شهود هم از عالم غیب می شود. شاید این همان ملکوت باشد «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ»(یس/۸۳) این ملکوت کل شیء شاید همان غیر اشیاء باشد.

خدای متعال عالم به غیب سماوات و ارض است و بنابراین عمل شما از او پنهان نیست که شما بخواهید نقشه ای بکشید و خدای متعال را در طرح خودتان قرار بدهید. این شبیه همان چیزی است که در سوره مجادله آمده که وقتی صحبت از محاده با خدا و رسول می شود، آن ها می خواهند حدود الهی را به هم بزنند و جای این حدود و چارچوبه هایی که خدای متعال قرار داده، حدود خودشان را قرار بدهند. آن ها برای این طرح یک نجواها و نقشه های پنهانی دارند که خدای متعال از بحث نجوای شیاطین که صحبت می کند می فرماید «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى  ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُم »(مجادله/7) اینطور نیست که خدای متعال در خلوت های آنها نباشد. شما مؤمنین خیالتان راحت باشد که این مراحل به عهده شما نیست و هر طرحی که آنها می ریزند و اگر نجوایی دارند، خدای متعال در نجوایشان حاضر است.

آنها امر پوشیده و پنهانی ندارند. اینجا هم همین است «وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »(هود/۱۲۳) این طراحی که دشمن درست کرده، طراحی پیچیده ای است و یک جریان تاریخی گسترده ای هم به دنبالش راه افتاده ولی اینطور نیست که از علم الهی پنهان باشد. آنها دارند یک نقشه ای می کشند و اعرابی ادعای ایمان می کند و بعد هم حدیث در حقش جعل می کنند. اینطوری نیست که بشود از خدای متعال هم چیزی را پنهان کنی. او عالم به غیب سماوات و ارض است و براساس این علم به غیب «بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون » است. گویا این بیان که «إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » ناظر به همین است که «بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون » این نقشه ای که شما می کشید و طرحی که شما دارید از علم الهی بیرون نیست.

رسول الهی آگاه به غیب الهی

یک احتمال دیگر هم که در این آیه داده شده و مرحوم علامه بزرگوار طباطبایی فرمودند که این آیه ناظر به کل سوره است و در واقع تمام مراحل سوره را می خواهد تحت علم غیب الهی بیان کند. خدای متعال وقتی بعضی از حوادث را در قرآن ذکر می کند به دنبالش می فرماید که «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْك »(یوسف/۱۰۲) این از آن اخبار غیبی است که ما به تو داریم وحی می کنیم. این در داستان حضرت یوسف و داستان حضرت مریم سلام الله علیها و داستان حضرت نوح آمده است. وقتی داستان را نسبتا مفصل ذکر می کند که حضرت نوح بعد از مدت ها کشتی ساختند و بعد طوفان شد و باران بارید و آن اتفاقات افتاد، می فرماید که «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْك» گویا در داستان حضرت نوح یک غیب پنهان تر و دارای لایه های پنهان تری است.

این که خدای متعال می فرماید داستان سرگذشتی که برای حضرت نوح و حضرت یوسف و حضرت مریم ذکر شده من انواع الغیب است، این انواع غیب بودن یعنی چه؟ یک احتمال همین است که این یک حادثه ای است که به حسب ظاهر در معرض حواس و ادراکات حسی ما نیست و خدای متعال دارد یک مطلبی را که از حس ما پنهان می کند، بیان می کند. چون یک معنای غیب مطلق است که مطلقا در معرض ادراکات حسی و در معرض هیچ ادراکی واقع نمی شود که آن مقام غیب حضرت حق است، یک غیبی داریم که در معرض حس واقع نمی شود و علی الاطلاق است، نه این که درک نمی شود و نه این که راه ندارد، یک غیبی هم داریم که غیب نسبی است و در معرض حس واقع می شود ولی برای ما پوشیده است و در معرض ادراک حسی ما نیست و برای ما غیب است.

اگر داستان اقوام گذشته را کسی برای ما نقل بکند، یک امر غیبی را دارد برای ما نقل می کند. لذا مفسرین گاهی اینطور معنا کردند که «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْك» یعنی این واقعه ای که داریم نقل می کنیم، اکنون در معرض حس شما نیست و هزاران سال از این واقعه گذشته و ما داریم واقعه و داستان حضرت نوح را نقل می کنیم. یا یک احتمال دیگری که بعضی از مفسرین دادند این است که بعضی از پرده های این داستان از پرده های غیبی است.

مثل این که در داستان حضرت مریم سلام الله علیها خدای متعال میفرماید که ملائکه الهی به حضرت مریم بشارت می دادند «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى  نِساءِ الْعالَمين »(آل عمران/۴۲) این جزء پرده های غیبی داستان است، یعنی اگر ما در آن زمان و در دوران حضرت هم بودیم و آن کسانی که در دوران حضرت بودند این پرده غیبی واقعه را نمی دیدند. انوار الغیب یعنی یک اخبار غیبی که پوشیده است، نه اینکه فقط از ما پوشیده است و جزو اخبار غیب است بلکه آنها هم که در آن زمینه بودند از این اخبار مطلع نبودند و آنها هم نزول ملائکه بر حضرت مریم و بشارتشان را نمی دیدند.

بنابراین این اخبار غیب است. یعنی خدای متعال وقتی اخبار گذشتگان مثل حضرت مریم و حضرت موسای کلیم یا داستان حضرت نوح را حکایت می کند، بعضی از پرده هایی که ذکر می کند پرده های غیبی است. یک احتمال دیگری هم وجود دارد و آن این که اصلا دو جور می شود شما واقعه را حکایت کنید؛ واقعه ای که دارد در عالم واقع می شود، این وقایع یک پرده ظاهری و یک پرده پنهانی دارد. حتی یک حادثه بسیار کوچک و یک قطره بارانی که بر زمین نازل می شود، نمی خواهد حتما داستان حضرت موسای کلیم باشد. یک گیاهی که می روید هم یک پرده غیبی دارد.

یک موقعی شما وقتی واقعه را نقل می کنید با پرده های غیبیش می بینید و نقل می کنید، نه اینکه صرفا جنبه های ظاهری واقعه را می بینید بلکه واقعه را با ابعاد غیبی و پنهانیش حکایت می کنید. یک موقع هم چهره های ظاهری واقعه دیده می شود. مثلا در داستان انبیاء، مورخین هم آن را نقل کردند و خیلی هایشان هم غیر از نقل، واقعه را تحلیل هم کردند. آنهایی که مثلا تاریخ تمدن ها را نوشتند، داستان انبیاء را هم تحلیل کردند ولی هرچه نگاه می کنید تحلیل ها در حد ظاهر و شهود این پدیده هاست و هیچ وقت نمی توانند جنبه های پنهانی واقعه را حکایت بکنند.

فرض کنید یک مورخ صحنه عاشورا را نقل می کند، وقتی نقل می کند می گوید اینطوری صحنه جنگ شکل گرفت و از این ساعت شروع شد و به این ساعت ختم شد و حمله چطور بود و دفاع چطور بود و کاری غیر از این از او بر نمی آید. ولی روایات پرده های غیبی را بیان می کنند و آن اتفاقاتی که دارد در باطن عالم در روز عاشورا می افتد را حکایت می کنند. لذا بعضی ها که یک خرده چشمشان باز بوده اسرار الشهادة را نوشتند، بعضی ها اشکال کردند که این حرفها چیست که می زنید و عنایت نکردند که این اسرار الشهادة است و دارد یک پرده غیبی را بیان می کند و فقط جنبه های ظاهری واقعه را بیان نمی کند که شما با همین میزان های ظاهری بسنجید.

مثلا اگر مرحوم ملاآقای دربندی می گویند که مثلا روز عاشورا هفتاد و دو ساعت بوده، نمی خواهند بگویند عالم ظاهری و حسیش هفتاد و دو ساعت بوده، ایشان یک پرده باطنی تری از واقعه را توضیح می دهند. یا وقتی لشکرکشی را به یک شکل محیرالعقولی توصیف می کنند، نمی خواهند این جنبه های ظاهری واقعه را بگویند،  پیداست که یک پرده پنهانی را دارند می گویند. بنابراین وقایع یک جنبه های ظاهری و یک جنبه های پنهانی و غیبی دارند.

آن وقت این جنبه غیبی ابتدائا در محضر خداست که «فَلا يُظْهِرُ عَلى  غَيْبِهِ أَحَدا»(جن/۲۶) و هیچ کسی به آن غیب الهی راه ندارد «إِلاَّ مَنِ ارْتَضى  مِنْ رَسُول »(جن/۲۷) مگر این که خدای متعال یک کسی را به عنوان رسالت بپسندد و آن وقت چون می خواهد رسالتی روی دوشش بگذارد، باید غیب ها را هم با او در میان بگذارد. لذا در روایات مکرر آمده است. این که معنی ندارد خدای متعال کسی را حجت بر مردم قرار بدهد و بعد احوالشان را از او بپوشاند و این حجت نبیند که در عالم باطن چه می گذرد. این نمی شود که به او یک مأموریتی برای هدایت امت در این عالم بدهند و بعد غیب آسمان و زمین را نداند.

بنابراین اگر خدای متعال یک جایی به یک پیامبری مأموریتی بدهد و او را بپسندد، بعد از این که او را پسندید «فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا» از پیش رو و پشت سر یک نگهبان هایی قرار می دهد و فضا را قرنطینه می کند و در فضای قرنطینه آن غیب را به این پیامبر منتقل می کند که در معرض این شیاطین قرار نگیرد. چون شیاطین همین کار را می کردند، در آسمان ها می رفتند و رصد می کردند و بعضی از اخبار را می گرفتند و با اخبار خودشان می آمیختند. لذا در باب سحر و کهانت و اینها، روایاتش را می بینید و چون اخبارشان را قاطی می کردند، معمولا اخبارشان هم صادق نبوده است. خدای آن ها را با آمدن حضرت منع کرده است.

ولی در کل اینها یک همچین کاری می کردند و می رفتند و این غیب را می خواستند به دست بیاورند ولی خدای متعال این وحی را با یک قرنطینه ای تحت حفاظت قرار می دهد و این غیب به این پیامبر نازل می شود. لذا انبیاء هم ممکن است غیب عالم را به یک نسبتی بدانند ولی درجات غیب متفاوت است و برای هر پیامبری به اندازه مأموریت و به اندازه رسالتش آن غیب الهی گشوده می شود و در مقامات بالاتر به اندازه مقامات باطنیشان آن پرده های غیب جلوی آنها برداشته می شود و واقعه را با غیبش می بینند.

یعنی اگر کسی پرده های غیبی واقعه را هم بخواهد ببیند، اینطور نیست که یکسان بشود ببیند. حتی آنهایی که مؤمن می شوند و وارد وادی ایمان می شوند و پرده ها برایشان کنار می رود، بر آنها هم گاهی اینطور نیست که همان چهره ای از واقعه را ببینند که امام می بیند. او هم دارد غیب را می بیند و امام هم غیب را می بیند ولی امام غیب واقعه را در یک مقیاس دیگری می بیند. فرمود غیب الهی هفتاد و سه حرف است و هفتاد و دو حرفش در نزد امام علیه السلام است.

پس مقصود از این غیب که خدای متعال با پیامبر خودش آن اخبار را در میان می گذارد و از غیب واقعه می گوید، این نیست که شما آن موقع نبودید و به دنیا نیامده بودید و حضرت نوح را ندیدید و من داستان حضرت نوح را برایتان می گویم. این مثل یک مورخی که دارد داستان می گوید نیست بلکه معنایش این است که خدای متعال واقعه را با چهره های غیبیش حکایت می کند و با آن احاطه به غیب واقعه را حکایت می کند و این احاطه به غیب هم در کل این داستان است و داستان را با روابط غیبیش توضیح می دهد. این همان غیبی است که در محضر خدای متعال است.

یعنی یک موقع اسرار الشهادة را ملا آقای دربندی می خواهند بنویسند و یک موقع امام صادق علیه السلام می خواهند اسرار عاشورا را بگویند و این دو اصلا قابل مقایسه نیست. وقتی امام صادق می فرمایند نزول ملائکه و این که در عالم ملائکه، همه متلاطم و مضطرب شدند و خدای متعال سیمای امام زمان را نشان داد و عالم و ملائکه را با وعده به ظهور حضرت آرام کرد، اینها دیگر چیزی نیست که در دسترس مرحوم ملا آقای دربندی باشد. اینها را باید امام صادق سلام الله علیه بگویند.

ممکن است یک موقعی یک عارف باللهه در حرم امام حسین علیه السلام برود و پرده های غیبی حرم را هم به او نشان بدهند یا صحنه عاشورا و یک پرده هایی از آن صحنه ها را به او نشان بدهند ولی آن پرده های غیبی و آن غیب کاملش در محضر خدای متعال و بعد در محضر ائمه علیهم السلام است. اینطور نیست که یکسان باشد. لذا گاهی علما و بزرگان یک پرده های غیبی از حرم ائمه را را می دیدند و حکایت می کردند. این غیر از آن چیزی است که در کامل الزیارات آمده که حرم حضرت سیدالشهداء مختلف الملائکه و مختلف الانبیاء است و غیر از این است که شب جمعه ملائکه به کربلا هبوط می کنند و 124 هزار پیامبر و اوصیائشان از سماوات تنزل پیدا می کنند و به این عالم فرود می آیند. این غیب کربلا و غیب این واقعه را کسی نمی تواند بگوید الا کسی که امام معصوم است.

توضیح بیان علامه طباطبایی این است که خدای متعال این سوره را نازل فرموده و در این سوره داستان شکل گیری امت نبی اکرم بر محور رسالت و خبر غیبی ایشان و بعد بر محور وجود مقدس امیرالمؤمنین که صاحب تقوای قلب است توضیح می دهند و از حوادثی می گوید که برای این امت از خبر فاسق پیش می آید تا طرح هایی که این فاسق برای به هم ریختن جامعه ایمانی دارد و درگیری ها و قتال و بغی و سوء ظن و غیبتی که ایجاد می کند و مدار جامعه را از تقوا به معیارهای دیگر تغییر می دهد تا این که آن ها ادعای ایمان می کنند که در جامعه ایمانی نفوذ کنند و این که خدای متعال چطور دارد این طرح را به هم می زند و برنامه نبی اکرم را به انجام می رساند. این چهره حکایت چهره ای است که برمیگردد، به این جهت که خدای متعال عالم غیب و سماوات است.

شاید نظر مرحوم علامه این است که کل این سوره از ابتدا تا انتها مربوط به علم غیب الهی است و سوره در مقیاس علم غیب الهی تنزل پیدا می کند. «لا تقدموا» «لا ترفعوا» «لا تجحروا» یک جریانی می خواهد در مقابل حضرت رفعت صوت داشته باشد و نمی خواهد صدای حضرت در عالم طنین بیاندازد و خبر الهی در عالم منتشر شود. می خواهد خودش خبری داشته باشد و می خواهد به حضرت تعلیم کند و تقدم به حضرت داشته باشد و طرحی جلو بیاندازد.

این یک حکایت غیبی است و در داستان حضرت یوسف این را مشاهده می کنیم. مورخ یا هنرمند یا رمان نویس یا کسانی که حتی در عالم تخیل خودشان خیال آرایی می کنند و از طریق اثر هنری شان هم آثار اجتماعی می گذارند، نمی توانند غیب واقعه را بگویند. خیلی ها معتقد هستند که انقلابات اجتماعی غرب، ریشه اش در هنر بوده و البته به یک نسبتی هم درست است و در عالم تخیل تصرف می کنند و بعد یک انتظارات اجتماعی ایجاد می کنند و به دنبالش تحولات بزرگ اجتماعی شکل می دهند.

حتی یک هنرمندی که می تواند یک واقعه را به یک پدیده اثرگذار تبدیل کند، نمی تواند غیب این واقعه را نمی بیند. در عالم تخیل خودش صحنه را می سازد و بعد از عالم تخیل خودش انشاء می کند و بر دیگران تأثیر می گذارد ولی خدای متعال وقتی این واقعه را دارد در این سوره بیان می کند که شکل گیری یک امت بر محور نبی اکرم و بر محور امیرالمومنین است و داستان اخوت ایمانی و سرنوشت این امت ایمانی که در این سوره توضیح داده شده، پرده غیبی است که خدای متعال دارد از آن پرده غیب با نبی اکرم حرف می زند. این اخبار هم ابتدائا برای حضرت نازل می شود. فرمود که «إِنَّمَا يَعْرِفُ  الْقُرْآنَ  مَنْ خُوطِبَ بِه »(2) قرآن را کسی می فهمد که مخاطب قرآن باشد؛ یعنی ما اهل بیت.

بنابراین خدای متعال از پرده غیب خودش با نبی اکرم حرف می زند. بنابراین جلالت سوره بیش از این حرفهایی است که گفته و شنیده شده و این یک سوره بکر است «إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون ». شاید مراد علامه طباطبایی که می فرمایند این آیه ناظر به کل سوره است، همین باشد که خدای متعال دارد از پرده علم غیب خودش این واقعه ها را برای وجود نبی اکرم حکایت می کند که در امت شما در دو جهت این اتفاقات می افتد و بعد هم داستان اقوام را ذکر می کند که داستان اعرابی و داستان فاسق و داستان آن کسانی است که می خواهند دستگاه نبی اکرم را به هم بریزند و این هم با علم غیب الهی است و خدای متعال نسبت به ظاهر و باطن اعمال آنها هم کاملا آگاهی دارد.

لذا اینطور نیست که چیزی که در عالم واقع می شود بیرون از علم الهی باشد. خیلی از وقایعی که برایمان واقع می شود بیرون از علم ماست ولی نسبت به حضرت حق اینطور نیست. پس شاید این آیه ناظر به کل سوره است؛ مثل داستان های دیگر قرآن. داستان حضرت مریم را مورخین و یهود نوشتند، اگر مطالعه بفرمایید می بینید که قرآن یک چیز دیگری را بیان می کند. بیان قرآن این است «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»(مریم/۱۸) ولی حکایت یهود چه؟ «يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»(مریم/۲۸).

این دو حکایت را کنار هم بگذارید، یکی واقعه را از پرده غیب و از دوردست ها توضیح می دهد که یک مادری فرزندش را نذر حرم کرد «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَنا»(آل عمران/۳۷) این به حضرت مریم صدیقه تبدیل شد تا این که در رحم او روح القدس بدمد و یک پیغمبر اولوالعزم متولد بشود. این چهره از داستان، چهره ای نیست که یک مورخ و یا یک رمان نویس بتوانند بگویند. این چهره غیب است که واقعه را با غیبش حکایت کردند. خود این غیب هم فرق می کند. این همان غیبی است که خدای متعال برای پیامبرش توضیح می دهد و دیگر ربطی به ما ندارد.

لذا ساحت تنزیل و تأویل این سوره از علم غیب الهی است و وقایع غیبی را دارد توضیح می دهد در مقیاس مخاطبه با نبی اکرم هم از غیب علم غیب الهی و از احاطه الهی به طرح دشمن و این که خدای متعال ناظر بر این طرح است و واقعه را تحت اشراف دارد گفته می شود برای نبی اکرم هم گفته می شود تا پرده های باطنی تر و تأویلی آن. یک سطحی از آن هم ممکن است با توسل به قرآن و اهل بیت برای ما حاصل بشود؛ از تنزیل تا تأویل، از ظاهر تا پرده غیبی آن واقعه.

لذا این فرمایش الهی در پایان سوره می خواهد یک نکته ای را توضیح بدهد که ما را ترغیب کند تا این سوره را در مقیاس آیه «إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون » فهم کنیم و همچنین در مقیاس این آیه به طرح نبی اکرم اعتماد داشته باشیم و در مواجه با دشمن خیالمان راحت باشد. اینطور نیست که دشمن بتواند یک کاری انجام بدهد. البته بیرون از علم غیب الهی طرح آن ها خیلی پیچیده است. آن داستان نبأ فاسق و طرح به هم ریختن امت و داستان اعرابی که می خواهد در عالم ایمان نفوذ کند همه طرح پیچیده ای هستند و کار هم کردند و بعد از نبی اکرم کار را به اقتتال و بغی کشیدند و جمل و صفین راه انداختند ولی همه اینها نباید موجب بشود که ما مأیوس بشویم چرا که «وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون ».

پی نوشت ها:

(۱) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 98

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 312