نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه آخر تفسير سوره حجرات/ طرح هدایت بشر بر اساس علم غیب توسط رسول الهی و طرح گمراهی بشر بر اساس خبر فاسق توسط شیاطین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 28 آبان ماه 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ حضرت آمدند و از طرف خداوند طرحی آوردند که یک جامعه ایمانی بر محور تقوا و امیرالمؤمنین شکل بدهند. اما دستگاه شیطان در مقابل حضرت یک خبری آورده و می خواهد بر حضرت تقدم داشته باشد و خبر خودش در عالم به جای خبر حضرت منتشر شود. لذا با جریان فسق و نفاق و اعرابی گری در صدد این است که طرح حضرت را به هم بزند و در امت ایمانی نزاع و درگیری و اقتتال ایجاد کند. اما حضرت راه آن ها را به وادی ایمان بستند و آنها صرفا می توانند در وادی اسلام نفوذ پیدا کنند.

علم غیب الهی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در آیه آخر سوره مبارکه حجرات «إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون »(حجرات/۱۸) خدای متعال با تأکید می فرماید که علم به غیب آسمان ها و زمین دارد و نسبت به اعمال شما و آنچه که انجام می دهید بصیر و آگاه است. براساس این آیه که مرحوم علامه طباطبایی فرموده بودند که ناظر به کل سوره است، این آیه فقط ناظر به فراز اخیر نیست. شاید هم این طور باشد که خدای متعال براساس علم غیب و آگاهی که به غیب عالم دارند، برای ما خیلی از واقعه ها را حکایت می کنند. گویا در این سوره خدای متعال می خواهد بفرماید که آنچه که در این سوره گفته شده، پرده های غیبی یک واقعه عظیم است که اگر کسی از آن نگاه غیبی محروم باشد، طبیعتاً واقعه را به شکل و شمائل دیگری می بیند.

البته این غیب الهی مختص به خدای متعال است «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى  غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى  مِنْ رَسُول »(جن/۲۶-27) خدای متعال عالم به غیب است و احدی را بر این علم غیب آگاه نمی کند الا آن کسی را که برای امر رسالت می پسندد. چون مأموریتی به دوش اوست و او ظرفیت این رسالت را دارد و حتما باید از این علم غیب برخوردار باشد. در روایات ائمه علیهم السلام این را مکرر فرمودند. این معنا ندارد که خدای متعال کسی را حجت قرار بدهد و علم به خلائق و علم به سماوات و ارض را به او عطا نکرده باشد. در آن رسول هم وقتی خدای متعال می خواهد این پرده های غیب را کنار بزند و اخبار غیبی را حکایت کند که دامنه مأموریت این پیامبر را معین می کند.

خدای متعال فضای نزول وحی را قرنطینه می کند «فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا» این وحی محافظت می شود تا مورد دستبرد قرار نگیرد. آن غیب غیر از آن کهانت و سحر است و اینها از پس هم اندازی و رطب و یابس بافتن ها به وجود می آید اما اینجا حقیقتا علم غیب است و عالم با این علم غیب اداره می شود. نقشه های الهی براساس همین علم غیب الهی است و ما نیاز به این علم غیب داریم و ایمان به این علم غیب در مسیر حرکت ما تأثیر می گذارد.

لذا متقین کسانی هستند که از هدایت قرآن استفاده می کنند و ایمان به این غیب دارند «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ * الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب »(بقره/۲-3) لذا هدایت قرآن براساس همین توجه به عوالم غیب و هدایت براساس آن علم غائب الهی است. کسانی که ایمان به آن غیب ندارند از این هدایت برخوردار نمی شوند. ما محتاج به این غیب هستیم و باید به این غیب هم ایمان بیاوریم. شاید خدای متعال می خواهد در این سوره بفرماید که آنچه که در این سوره گفته شده ناشی از آن علم غیب الهی به واقع این امر است.

طرح هدایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله

در این سوره آن پرده های غیبی که بیان شده و ما هم به آن محتاج هستیم و نگاه ما هم باید براساس آن پرده های غیبی شکل بگیرد، یکی طرح رسالت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و طبیعتا ما ذیل این طرح تکالیفی پیدا می کنیم و دوم هم طرح دشمن است که در مقابل برنامه حضرت و در مقابل ایجاد یک امت ایمانی است. در مورد آن پرده های غیبی که نسبت به طرح حضرت ذکر شده، شاید همین است که حضرت با یک طرح الهی می آیند و با یک رسالتی که از طرف خدای متعال است مأموریتی و به ما و مؤمنین گفته می شود که مواظب باشید بر حضرت پیش دستی نکنید. حضرت یک طرحی دارند و شما باید دنبال حضرت حرکت کنید «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(حجرات/۱) که شاید این «بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ» که گفته شده نکته اش همین تقدم بر رسول و تقدم بر خداست، کما این که بیعت با او بیعت با خداست و طرح او طرح خداست. حضرت از سوی خودش یک برنامه و نقشه ای برای هدایت نیاورده، بلکه یک طرح الهی است.

محتوای این طرح آن نبأ و خبر است که خدای متعال به حضرت عطا کرده که در آیه بعد می فرماید «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي »(حجرات/۲) حضرت آن صوتی را که در عالم طنین انداز می کنند، همان نبأ غیبی الهی است که می خواهند منتشر بشود و به عالم برسد. می خواهند آن نبأ را به عالم برسانند. رسالت حضرت همین است و براساس آن نبأ و خبری است که به حضرت عطا شده. بنابراین حضرت دنبال این هستند که این صوت رفعت پیدا بکند و طنین انداز بشود و آن نبأ الهی به عالم برسد. پس ادامه کار حضرت یک مأموریتی است برای این که آن نبأ الهی را به عالم برسانند و فراگیر بشود و این خبر در عالم محقق بشود.

لذا به ما دستور می دهند که در مقابل این صوت و این طرح، شما تقدم پیدا نکنید و مواظب باشید صدایی در مقابل صدای او در عالم، به خصوص عالم اسلام، بلند نشود و کسی نخواهد حرف خودش بالاتر از حرف حضرت باشد و صدای او در عالم شنیده بشود. آن صوتی که باید شنیده بشود صوت نبی اکرم و آن نبأ الهی است. مواظب باشید یک موقعی تلقی نکنید که چیزی دست شماست که دست او نیست و بخواهید به او خبری بدهید «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْل » مواظب باشید در مقابل حضرت جهر بالقول نداشته باشید.

جهر بالقول را به معنی بلند حرف زدن معنا کردند ولی شاید معنایش این است که انسان بخواهد با قول خودش چیزی را بر حضرت آشکار کند. کما این که در مباحثات علمی ما همینطوری است، وقتی دو نفر هم طراز می نشینند، او پرده ای را بر این آشکار می کند و این هم پرده ای را بر او آشکار می کند. می فرمایند در مواجهه با حضرت اینطوری نباشید چرا که او صاحب نبأ است و شما همه امی هستید، او رسول امیین است «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم »(جمعه/۲).

در یک روایت عجیبی حضرت فرمودند امیین ما هستیم و این خبر اصلا برای ما آمده است. بنابراین کسی تلقی نکند که می تواند چیزی و افزوده ای برای او داشته باشد. بگذارید او صدایش در عالم طنین بیاندازد و دنبال این نباشید که در عالم صوتی در مقابل او داشته باشید و نخواهید که چیزی به او تعلیم کنید. شما هم اینجا امی و شاگرد هستید و او معلم است. «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة».

بنابراین باید در مقابل این خبری که آورده «يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه »(حجرات/۳) غض صوت داشته باشید. «أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » باید در مرحله تقوای قلب یک کسی امتحان بدهد تا بتواند قض صوت داشته باشد و این کار آسانی هم نیست. اگر بخواهیم به جای رفعت صوت به قض صوت برسیم، باید به تقوای قلب برسیم. آن کسی که تقوای قلب دارد دیگر دنبال این نیست که یک خبر دیگری را در عالم منتشر بکند و صدایی در مقابل صدای حضرت در عالم بلند بشود. او در مقابل صوت حضرت قض صوت دارد و همین موجب می شود که خبر حضرت از حنجره او به عالم منتشر بشود و قلب او قلب همان خبر است و خبر دیگری در آنجا نیست و لذا می تواند این خبر را به جهان ابلاغ کند.

بعد هم خدای متعال می فرماید «إِنَّ الَّذينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون »(حجرات/۴) معنای باطنی آيه این است که این پیامبری که خبری آورده، اگر شما نتوانستید در آن حجراتی که این خبر ابتدا در آنجا منتشر می شود وارد بشوید و دستتان نرسید، صبر کنید چرا که او با شما هم طرحی دارد. البته پیداست که حضرت اول با اهل حجره ها یک سر و سری دارند ولی اینطور نباشد که شما از بیرون حجره بیایید و بخواهید با اعرابی گری و سر و صدا کردن به دستگیری حضرت برسید؛ راه این نیست.

راه این است که «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُم »(حجرات/۵) اگر کسی اهل حجرات نیست و نمی تواند آن اسرار و اخبار را تحمل کند باید صبر کند تا این که حضرت برنامه ای با او داشته باشند. با سر و صدا کردن و دیرآمدن و زود رفتن، این کار درست نمی شود. اینجا جایی نیست که آدم با سر و صدا کردن بتواند چیزی گیر بیاورد، باید صبر کنی «حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ» این بخشی از طرح حضرت است که خبری آوردند و می خواهند این خبر عالم گیر بشود. نحوه مواجهه ما با طرح حضرت و خبر حضرت هم باید اینطور باشد و باید به قض صوت برسیم و اگر هم اینطوری نیستیم باید صبر کنیم تا حضرت بیایند و دست ما را بگیرند، چرا که با ما هم برنامه ای دارند.

بر محور این طرح اتفاقی که می افتد این است که یک جامعه ایمانی بر مدار اخوت شکل می گیرد که محور این اخوت، نبی اکرم هستند و ادامه این اخوت هم بر مدار امیرالمؤمنین و آن حبل الله است «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/۱۰۳). این جامعه ای که حضرت درست می کنند که یک جامعه ایمانی است که در آن اخوت است و در عین این که اخوت است، مدار این جامعه هم تقواست. یعنی هویت مردم در این جامعه هویت تقواست و معیار شرافت هم تقواست. هرکس که متقی تر باشد، رفیع تر است و حقیقتا یک چنین جامعه ای را حضرت شکل می دهند در عین این که جامعه ای است که همه با هم اخوت دارند و سطوح مختلف و درجات و مدارج هم بر مدار تقوا در آن جامعه شکل می گیرد و لذا روابط براساس روابط کرامت است.

در آن جامعه همه براساس تقوا احساس هویت می کنند و طبیعتاً در این جامعه شریف ترین فرد، متقی ترین است و چون تقوا همراه با کرامت الهی است، روابط از نوع روابط کرامت است. اینطور نیست که پایین دستی تحقیر شود و بالادستی احساس تفاخر کند. روابط، روابط اخوت و تقوا و کرامت است و درجات، درجات تقواست. اگر یک جایی پولدارها بخواهند دور هم دیگر جمع بشوند و هویتشان، هویت ثروتشان باشد آن وقت در بینشان پولدارتر شریفتر است. وقتی شعرا می خواهند دور هم جمع شوند براساس هویت شاعر بودنشان کسی که هنرمندتر است پیش دست و مقدم تر است. در یک جامعه ای که اصل هویت بر مدار تقواست و معیار شرافت تقواست، مدارج تقوا در آن شکل می گیرد و لذا روابط، روابط کریمه است.

اگر یک قدم جلوتر برویم باز حضرت می خواهند امتی را شکل بدهند که این امت در واقع در عالم قلوبشان اتفاقی می افتد. حضرت می خواهند وارد عالم قلب بشوند و قلوب انسانها را تغییر بدهند و دارالایمان درست بکنند و قلوب را در آن دارالایمان ببرند. لذا از این سوره استفاده می شود که حضرت دو گام دارند، یک اینکه حول خودشان عالم اسلام را درست می کنند. یک تشرف ظاهری دارد که شهادتین و عدم مخالفت ظاهری می خواهد و حتی همین قدر که شهادتین بگوید و مخالفت ظاهری هم نکند وارد این وادی می شود و برکاتی هم دارد و این یک لایه ای از امت حضرت است.

ولی وادی ایمان دیگر وادی ظاهری نیست، یک وادی باطنی است که جایگاهش نسبت به عالم اسلام، نسبت کعبه به حرم است و مربوط به عالم قلوب است. اگر کسی بخواهد وارد وادی ایمان بشود، اینجا دیگر نمی تواند وارد وادی اسلام بشود. باید با عالم قلبش وارد بشود و اگر با عالم قلبش وارد شد، ایمان هم وارد عالم قلبش می شود. بنابراین حضرت دو دار درست می کنند که یکی دارالاسلام و دیگری دارالایمان است. دارالایمان یک وادی باطنی است که اصلا نمی شود با ظاهر و صورت سازی واردش بشویم، چون یک وادی حقیقی و باطنی است. اگر کسی بخواهد وارد بشود باید با قدم قلب وارد بشود و اگر با قدم قلب وارد شد و رو به حضرت  آورد، آن وقت آن حقیقت هم به قلب او می رسد. گویا آنجا دار قلوب است و قلوب باید وارد این وادی بشوند.

البته بقیه قوا هم ذیل قلب، نورانی به نور ایمان می شوند و اینطور نیست که با ورود ظاهری و ظاهرسازی کسی بتواند مؤمن شود. این عالمی نیست که بشود ظاهرا در آن وارد بشوی. پس حضرت می خواهند یک عالم ایمانی ایجاد کنند که این عالم ایمان برای کسانی است که بر گرد حضرت جمع می شوند و تقدم و رفعت صوت و جهر بالقول ندارند و احیانا اهل دیر آمدن و زود رفتن نیستند و روابطشان با همدیگر روابط اخوت حول رسول و حول آن کسی است که «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » حول او جمع می شوند و مدارشان هم مدار تقواست. آن ها می خواهند جامعه ای بر مدار تقوا و بر مدار امام المتقین شکل بدهند و این جامعه هم یک جامعه ایمانی است که دارای یک باطن ایمانی است و صرفا یک ظاهرسازی نیست و یک تحول در قلوب اتفاق می افتد.

سختی های مسیر ایمان

حضرت در مرحله ایجاد دارالایمان، قلوب را به حضرت حق منعطف می کنند. قلوبی حول حضرت جمع می شوند که بر محور حضرت به اخوت می رسند و بر محور امیرالمؤمنین ادامه پیدا می کنند و این جامعه ایمانی که شکل می گیرد، یک جامعه حقیقی و باطنی است. این انسان هایی که آنجا جمع می شوند کسانی هستند که «الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا»(حجرات/۱۵) ایمانشان در سختی ها دستخوش ریب و سوء ظن و بدگمانی نمی شود و هرچه کار سخت تر می شود، قلوب در آنجا استوارتر می شود.

در داستان جنگ احزاب قرآن می فرماید منافقین می گفتند «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورا»(احزاب/۱۲) خدا و رسول جز دروغ به ما چیزی تحویل ندادند ولی مؤمنین می گفتند «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»(احزاب/۲۲) این که اینها دست به دست هم دادند و علیه ما متحد شدند، همان وعده است. به ما گفتند شما پا به جفت بایستید و آنها هم پا به جفت مقابلتان می ایستند ولی شما پیروز هستید. آن ها این تجمع احزاب علیه خودشان را علامت صدق قول رسول می بینند ولی آنهایی که با نیت های دیگر دور حضرت آمدند همین که کار سخت می شود، سختی کار را علامت این می بینند که وعده ها راست نبوده و به تردید و شک کشیده می شوند. پس مؤمنین اینطور ایمان می آورند.

سختی های این مسیر همراهی، لوازم سلوک حضرت است «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»(شرح/۵) رسیدن به آن حقایق باطنی از این مسیر سخت عبور می کند، چون اینجا عالم تفکیک و عالم ابتلاء است و عالم تمحیص است. در این عالم باید تمحیص و تفکیک انجام بشود. یعنی باید بین صف ها و قلوب تفکیک بشود و صفات رذیله و ناپاکی ها و ناخالصی ها بیرون بروند و این نیاز به امتحان دارد. این یک ابتلاء است و لذا سختی های راه در اینها تردید ایجاد نمی کند و هرچه کار سخت تر می شود، اینها امیدوارتر می شوند و هیچ ریبی ندارند و آن وقت مؤمنینی که دور حضرت جمع می شوند، تمام امکاناتشان را حول حضرت خرج می کنند.

می خواهد یک چنین اتفاقی بیافتد «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في  سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون » یک همچین امتی می خواهد شکل بگیرد، امتی که بر مدار تقوا و ایمان است و امتی که مؤمن به خدا و رسول هستند و استوار ایستادند و هرچه سختی های راه بیشتر می شود اینها محکمتر می شوند و علامتش هم این است که همه امکاناتشان را در وادی حضرت می آورند و خرج راه حضرت می کنند.

ما که امکاناتمان را می آوریم و در راه حضرت خرج می کنیم برای این نیست که چیزی نصیب حضرت بشود، برای این است که امکانات ماندگار بشود و برای این است که ما تطهیر بشویم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون * وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُم »(منافقون/۱۰-۹) هرچه که به شما دادیم اعم از مال و جان و آبرو را بیاورید و در مسیر حضرت خرج کنید و اینها از ذکر الله غافلتان نکند و از کلمه ذکر که حضرت رسول هستند غافل نشوید. امکاناتتان را بیاورید در مسیر حضرت انفاق کنید «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَني  إِلى  أَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحين » هزینه کردن در راه رسول علامت صدق است و لذا به آن صدقه می گویند چرا که صدق ما را اثبات می کند و ما را اصلاح می کند.

یعنی یک جمعی درست می شوند که همه امکاناتشان را حول رسول می آورند و مؤمن واقعی هستند و خودشان را هم بدهکار خدا و رسول می دانند «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين »(حجرات/۱۷) کسانی که صادق هستند، خودشان را منت دار خدا می دانند و اینطور نیست که خودشان را طلبکار بدانند. پس یک جمعی حول حضرت شکل می گیرد که هم مؤمن و استوار هستند و هم سختی ها شدت ایمانشان را تقویت می کند و ریبی در آنها ایجاد نمی کند و همه امکاناتشان را می آورند و با صدق خرج می کنند که خود این علامت صدق است.

لذا قرآن درباره کسانی که صدقشان را تأیید می کند، می فرماید که «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون » اینها وقتی امکاناتشان را خرج می کنند، خودشان را زیر بار منت حضرت می دانند و مثل آنها که صرفا یک اسلامی آوردند، مدعی نیستند که ما امکاناتمان را آوردیم «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» ما آمدیم و مسلمان شدیم، مثل این که چه خبر شده است. می گفت پشه آمد روی درخت نشست و گفت خودت را محکم بگیر که می خواهم بپرم. گفت وقتی نشستی چه شد که حالا می خواهی بپری چه بشود. اسلام آورده و به حضرت منت می گذارد. اصلا تو چه به حساب می آیی؟ خودت و جمعت در لشکر حضرت چیزی به حساب نمی آیید.

پس حضرت می خواهند یک همچین امتی درست کنند. امتی که هم وارد وادی اسلام می شوند و هم وارد وادی ایمان می شوند و با قلبشان به سوی حضرت هجرت می کنند و اعرابی نیستند و در این هجرت قلبی که می کنند به ایمان می رسند و بعد هم همه امکاناتشان را می آورند و در وادی ایمان هزینه می کنند و منت دار هم هستند؛ یعنی خودشان را بدهکار می دانند نه طلبکار و همین است که برایشان رشد می آورد.

در شب عاشورا حضرت که نمی خواهند گران فروشی کنند، به اصحابشان می گویند بلند شوید بروید. این آزموده ها را دوباره امتحان می کنند. بحث سر آنهایی است که فردا می مانند و اگر خودشان را طلبکار بدانند رشدشان متوقف می شود. هرکسی که در عاشورا می ماند باید خودش را بدهکار بداند و الا اگر با احساس طلبکاری آمدی چیزی در عاشورا گیرت نمی آید. آن احساس بدهکاری است که موجب می شود آن طور فداکاری کنند و همه چیزشان را می دهند. بعد هم مثل سعید بن عبدالله وقتی سیزده چوبه تیر مسموم را به بدن خودش می خرد و روی زمین می افتد، به حضرت عرض می کند که به عهدم وفا کردم؟

حضرت می خواهند چنین مؤمنی تربیت کنند که این امت بر مدار رسالت حضرت و نبأ حضرت هم صاحب خبر می شوند و به وادی تقوا و ایمان می رسند و قلوبشان زیر و رو و خالص می شود «أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » لذا حامل آن صوت می شوند و آن خبر به قلبشان می رسد و استقامت می کنند و هزینه می دهند و خودشان را هم بدهکار می دانند و بعد هم خدای متعال را مشرف به عمل خودشان می دانند «وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما تَعْمَلُون » آن ها می دانند که خدای متعال زوایای عمل انسان را می بیند «وَ أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِير»(1).

در احوالات مرحوم آیت الله العظمی بروجردی آمده که روزهای آخر عمرشان خیلی متحول بودند و گریه می کردند. به ایشان عرض کردند که آقا شما که این همه خدمات به جامعه تشیع دارید. ایشان فرموده بود «وَ أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِير» آن که می خواهد خفایای وجود انسان را محک بزند، آن لایه های پنهانی که حتی بر خود آدم پنهان است را هم می بیند. مؤمن خدا را نسبت به عمل خودش بصیر می داند و سعی می کند با خلوص و تقوای بیشتر این مسیر را طی کند. یک چنین امتی بر مدار نبی اکرم و بر مدار امام المتقین که صاحب تقوای قلب و صاحب آن نبأ است شکل می گیرد و آن نبأ و اخوت بعد از رسول بر مدار او شکل می گیرد و بعد هم جامعه ایمانی را حول او شکل میدهند.

این جامعه ای است که اصلا نمی توان در آن نفوذ کرد. دنیای اسلام با نفاق جمع می شود و این امکان است که هم منافق باشی و مسلم هم باشی ولی اصلا وادی ایمان با نفاق جمع شدنی نیست و با ادعا ایمان درست نمی شود «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُم » این وادی ظاهرسازی نیست، وادی حقیقت است و در آن وادی هم شما نمی توانید سر خدا را کلاه بگذارید. در مقابل این طرح آن پرده غیبی است که خدای متعال از طرح شیطنت آمیز دشمن برمیدارند.

طرح گمراهی دستگاه شیطان

در مقابل این طرح حضرت، یک جریانی است که تقدم دارند و واقعا طرح دیگری را می خواهند پیاده کنند و می خواهند بر حضرت جلو بیافتند و واقعا احساس می کنند که چیزی می دانند که این رسول نمی داند و دست خودشان را مقابل او پر می دانند و می خواهند به او تعلیم کنند و جهر بالقول دارند و بعد رفعت صوت دارند و می خواهند خبر خودشان فوق خبر حضرت در عالم اسلام بپیچد. عجیب هم این است که اینها از وادی اسلام هستند.

ما یک جریان درگیری با نبی اکرم بیرون وادی اسلام داریم و یک جریان درگیری دیگری هم داریم که داخل وادی اسلام است. آن ها وارد وادی اسلام شدند و می خواهند از درون وادی اسلام این طرح را به هم بزنند. آن ها تقدم دارند و پیش دستی می کنند و جلوتر یک طرحی روی زمین بیاورند و رفعت صوت دارند. آن ها در مقابل نبأ حضرت خبری آوردند و می خواهند صدای خبر خودشان در عالم شنیده بشود. ظاهرش هم خبر اسلام است و یک جوری هم حرف می زنند که شگفت آور است.

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى  ما في  قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام »(بقره/۲۰۴) این به دشمنان امیرالمؤمنین تأویل شده و آن ها واقعا جوری حرف می زنند که شگفت انگیز است و احساس می کنند خبر آنها مهمتر از خبر حضرت است و احساس می کنند که آنها باید عالم را اداره کنند «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون »(بقره/۱۱) طرح تو که طرح نیست، ما داریم اصلاح می کنیم. این حرف را به پیامبر می زنند. ما این آیات را زود در حد عبدالله بن اُبیّ و این منافق هایی که در کوچه های مدینه راه می رفتند تنزل می دهیم ولی این آیات محورش، محور نفاق است. حضرت به اینها می گویند فساد نکنید و آنها می گویند ما داریم عالم را می سازیم، تو چه کاره هستی؟ ما داریم اصلاح می کنیم.

داستان این است که اینها واقعا احساس می کردند که چیزی دستشان است که آن در دست نبی اکرم نیست. گاهی شیطان مبتلا به همین می شود. در روایت نسبت به شیطان دارد که در شب قدر آنقدر جنود شیطانی خودش بر او نازل می شود و خبر از این طرف می آورند که احساس می کند اوست که چیزی در دست دارد و اداره عالم در دست اوست و تا زمانیکه به حضرت برخورد نکند، در موازنه نمی فهمد که چیزی دستش نیست. وقتی برخورد می کند می فهمد که چیزی در دستش نیست.

حضرت که یک برنامه ای برای عالم دارند و طرحشان هم دارای دو مرحله اسلام و ایمان است. در مقابل این طرح یک جریانی است که این جریان واقعا احساس می کند در مقابل رسالت حضرت دستش پر است و برای خودش رسالتی قائل می شود «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه » اگر ما بخواهیم به قول آقایان وصف مشعر به علیت بگیریم، اینها تقدم بر امر رسالت دارند و خیال می کنند که رسالتی روی دوششان است و واقعا می خواهند اصلاح کنند و طرح خودشان را هم طرح اصلاح می دانند ولی «وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى  ما في  قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام » که این به اصحاب سقیفه تأویل شده است «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى  فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»(بقره/۲۰۵) ولی حاصل کارش فساد و هلاک و حرص نسل است. بنابراین برای خودش مأموریتی دارد و پیش دستی می کند و می خواهد خبری به عالم برساند و می خواهد صدای خودش در دنیای اسلام شنیده بشود. نبأ آنها، نبأ بالاتری نیست ولی صدایشان صدای بلندتری است.

الان اگر به رسانه های دنیا توجه کنید می ببینید که این شیاطین صدایشان صدای بلندی است ولی خبرشان خبر بی مایه ای است و همان حرف بی مایه را با صدای بلند در عالم می گویند. اینها همین کار را می خواستند در امت بکنند. آنها رفعت صوت دارند و می خواهند خبر دیگری را با سر و صدا در عالم اثبات کنند تا صدای حضرت در امت خودش هم شنیده نشود. آنها جهر بالقول دارند و احساس می کنند دستشان در مقابل حضرت پر است و مشت پری دارند.

موافقاتی که برای فلانی نقل کردند برای همین است. موافقات فلان! مقابل نبی اکرم طرح می آورند؟! حضرت می گفتند این کار را بکن او می گفت نه این کار را نکن، در صلح حدیبیه حضرت می گفت صلح کنیم و او میگفت بنا نبوده ما صلح کنیم. از امر صلح بگیرید تا امور کوچک که نماز بخوانند نه حضرت نباید نماز بخوانید، نمی شود بر این نماز خواند! بعد آدم موافقات هم نقل کند و بگوید اتفاقا طرح او با طرح خدا بیشتر می ساخته و این پیامبری که خدا فرستاده دستش خالی بوده است. این تقدم در طرح است، یعنی برای خودشان مأموریت و رسالت قائل هستند. احساس می کنند خبری دستشان است و می خواهند آن را به حضرت تعلیم کنند و آن خبر هم در عالم طنین انداز بشود. گفت آن روزی که حضرت فرمود قلم و دوات بیاورید، می خواست امر وسیع خلافت را بنویسد و من آن را مصلحت امت ندانستم. این معنایش همین است.

اینها از طریق نبأ فاسق خبری می آورند و می خواهند با این خبر امت را به دست بگیرند و به سمت خودشان ببرند. اول کار این است که این امتی که حضرت ساخته را می خواهند متلاشی کنند و آن را به هم بریزند «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»(حجرات/۶) شما را با همدیگر در وادی تاریکی و ابهام و جهالت درگیر می کنند. وقتی هم که فضا روشن شد دیگر کار از دست رفته است «فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين » وقتی پرده کنار می رود می بیند که چه کار زشتی کرده ولی دیگر تمام است. فضا را مبهم می کند و کار را جلو می برد و درگیری ایجاد می کند.

این فاسق درگیری را در این اخوتی که حضرت ایجاد کردند می کشاند. این جمع مؤمنینی که بر مدار حضرت و بر مدار امیرالمؤمنین به اخوت کشیده شدند، کار آنها را به اقتتال می کشاند؛ یعنی خبر می آید و دعوا را درون امت می کشاند و بعد این دعوا را به بغی می کشاند و یک عده ای بغات می شوند و واقعا علیه امام باغی می شوند. البته معلوم نیست که اینها باطنا از اول هم مؤمن بوده باشند و در این امتحان بغات جدا می شوند و الا مؤمنین در مقابل خبر تبین می کنند و دچار بغی نمی شوند.

بنابراین آنها برای خودشان طرح و خبر قائل هستند و رفعت صوت و تقدم دارند و این نبأ را هم می خواهند طنین انداز کنند. حضرت یک خبری می آورند و عالم را با آن تغییر می دهند. لذا قرآن وقتی از آن نبأ صحبت می کند می فرماید «عَمَّ يَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظيم »(نبأ/۱-2) آن خبر عالم را تغییر می دهد. اینها خبری می آورند و این خبر هم، خبر فاسق است و خبر کسی است که خروج از عهد کرده «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّه »(بقره/۲۷) آنها تمام رشته های رحمت الهی که بر مدار نبی اکرم طراحی شده و دارد عالم را بر مدار رحمت سیر می دهد، قطع می کنند و به جای آن یک طرح دیگری می گذارند. آن ها رشته های غضب و عداوت را ایجاد می کنند و جامعه بر مدار اخوت را برمیگرداند و آن را بر مدار خشم و غضب و حسادت و صفات رذیله شکل می دهند.

آن گاه درون این امت آن امری که محور شکل گیری این جامعه بود و جامعه تمام مدارجش براساس او شکل می گرفت، روابط کرامت مقابل او می آید و شعوبی گری راه می اندازد. یعنی اگر جامعه بر مدار تقوا شکل گرفت می شود امت متقی ولی آن ها می آیند و یک مدارهای دیگری برایش درست می کنند که این انسجام مؤمنین را به هم می زند. از آن تفاوت هایی که خود خدای متعال قرار داده است، برای یک غرض دیگری استفاده می کنند و آن مدار را جامعه سازی و هویت سازی می کنند و این تجمع بر حول تقوی را به تجمع بر حول قبیله و نژاد و شرافت های نژادی تبدیل می کنند.

آن نقص هایی که در جامعه مؤمنین است باید رفع بشود. ما وقتی مؤمن می شویم، بی عیب نمی شویم ولی این عیب ها و نقصهایمان باید رفع بشود. بعضی هایش آشکار است و بعضی هایش پنهان است. طراحی آن ها این است که این عیب ها نقطه تفرق ما بشود و عیب های آشکار را به تمسخر و لمز و تنابز بالالقاب و لایه های پنهانی را هم به سوء ظن و تجسس و غیبت تبدیل کنیم. آنها می خواهند مدار روابط اخوت را به هم بریزند و اگر هم نتوانستند مدارش را تغییر بدهند، مناسباتش را به هم می زنند.

این جامعه که بر مدار اخوت و ایمان بر محور امیرالمؤمنین شکل میگیرد، همه اینها در عین این که اختلاف درجه دارند ولی با یکدیگر برادر هستند و رابطه شان رابطه کرامت است. در عین این که یک عیوبی بینشان در لایه های مختلف متناسب با درجاتشان است در عین حال جامعه ای هستند که با هم برادری دارند و می خواهند کمک کنند و عیب های همدیگر را رفع کنند و کمک کنند تا اصلاح بشوند. یعنی روابطشان براساس تفاخر و احساس شرافت این قبیله نسبت به آن قبیله نیست. حتی قبایل ایمانی نمی گویند که ما بهتر می فهمیم و ما مؤمن هستیم و شما نیستید، شما ظاهریه هستید ما باطنیه هستیم، رابطه شان این طور نیست و مدار و روابط و احساس شرافتشان اینطور نیست.

آنها به یکدیگر حسادتی ندارند که بخواهند براساس حسادت بیایند و جستجو و تفحص کنند تا سوء ظن پیدا کنند و بعد سوء ظن را به تجسس تبدیل کنند و بعد آن را به پیدا کردن نقطه ضعف تبدیل کنند و نقطه ضعف ها را به نابود کردن همدیگر تبدیل کنند «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتا»(حجرات/۱۲) یعنی اول او را بمیراند و بعد از گوشتش بخورد، برادر که با برادر این کار را نمی کند. گویا روابط غیبت این است که از سوء ظن شروع می شود و به تجسس می رسد و بعد به کشف عیب می انجامد و این کشف عیب را عامل نابود کردن او و فربه شدن از او قرار می دهد. قرآن می گوید این رابطه نباید باشد، شیطان این کار را می کند. روابط در دستگاه شیطان و اولیاء طاغوت همین است. همه شان بر مدار دنیا و حسادت رقابت دارند و با سوء ظن و تجسس، عیب همدیگر را پیدا می کنند و آن عیب را عامل نابودی طرف قرار می دهد. در حال حاضر هم در رقابت اقتصادی همین کار را می کنند.

اگر یک مؤمنی با رفیق خودش در رقابت هم شغل هستند، هم افزا هم هستند و نمی خواهد عیب کار تجارت طرف را بگردد و پیدا کند و بعد هم نابودش کند و خودش روی دست بایستد. هیچ وقت این کار را نمی کند بلکه سعی می کنند الگوی همدیگر را تکمیل کنند و هم افزا بشوند.

بنابراین این دستگاه شیطانی و این جریان فسق و این جریانی که برای خودش خبری می داند و احساس می کند مشت او پر است و خبر او باید طنین انداز بشود و صدای او باید در عالم بلند بشود، این کسی است که از عهد خارج شده و روابط ایمانی را به هم می ریزد و کارش قطع روابط ایمانی است. با یک نبأ کار را شروع می کند و قتال و جدال ایجاد می کند. این عیوبی که باید با هم افزایی و کمک کردن و نگاه برادرانه رفع بشود و در آن همه با هم رشد کنیم، آن را به محیط تنازع و درگیری و نابود کردن همدیگر تبدیل می کند و مهمترش این است که به تدریج اگر این کار اتفاق افتاد، مدار جامعه را تغییر می دهد. اگر ما را دچار سوء ظن و بدبینی و غیبت و تنابز و تمسخر کرد، دیگر می تواند مدار را به هم بزند. دیگر می تواند بگوید عرب و عجم، ترک و فارس، ولی اگر ما این حدود را حفظ کنیم او نمی تواند شعوبیت و قبیله گرایی را بیاورد و محور قرار بدهد.

بنابراین اول یک طرحی در رتبه مقدمه دارد که آن عیوبی را که در جامعه مؤمنین است و باید براساس اخوت اصلاح بشود، آن را به نزاع و درگیری می کشاند. شما اگر برادرتان یک جا در تجارت خطا کند چه کار می کنید؟ آیا برادرتان را در تجارت رقیب خودتان می بینید و می گویید حالا که عیبش را پیدا کردم نابودش می کنم و ثروتش را طرف خودم می کشانم؟ یا می روید عیبش را به او تذکر می دهید؟ اگر شیطان بتواند این روابط را به سوء ظن و بدگویی و نابود کردن همدیگر تبدیل کند و آن عیب های آشکار و نقص های آشکار را به تمسخر و تنابز بالالقاب و لمز تبدیل کند، دیگر به تدریج این جامعه ظرفیت پیدا می کند که مدار انسجامش که تقوا و امام متقین است را به مدار قومیت و شعوبیت تبدیل کند و یک شکل دیگری از جامعه شکل بگیرد. آن وقت در آن جامعه این فاسد می تواند طرح خودش را پیاده کند.

پس این جریان فسق یک طرح بزرگی است که درون امت حضرت شکل می گیرد و برای خودش هم مدعی طرح و نبأ است و می خواهد هم حرف خودش اول باشد و کار را هم از طریق ایجاد یک نبأ به تنازع و قتال و به هم ریختن اجتماعی پیش می برد و بعد هم این عیب ها را به محور تنازع و نابود کردن همدیگر تبدیل کند و در آخر کار هم عمود خیمه این امت که تقواست را می کشد و جامعه را از مدار امام المتقین بیرون می آورد و جامعه شعوبی گری تشکیل می دهد. در آن جامعه هر قبیله ای برای خودش رئیسی دارد. در ذیل آیه «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاس »(روم/۴۱) این روایت است که روزی ظهرالفساد می شود که گفتند «مِنَّا أَمِيرٌ وَ مِنْكُمْ أَمِير»(2) به هم می ریزد دیگر؟ این یک سیر است.

برنامه حضرت دو مرحله دارد. یک درست کردن جهان اسلام و دوم ساخت یک جهان ایمان. آن ها می خواهند در جهان ایمان هم نفوذ پیدا کنند و احساس می کنند که همینطور که دنیای اسلام را گرفتیم، می توانیم برویم و وادی ایمان را هم فتح کنیم. در این جاست که خدای متعال می فرماید اصلا به شما اجازه ورود ندادند. این آیه ناظر به مسائل تکوینی هم است. یعنی به شما اجازه دادیم در دارالأسلام بیایید والا اگر نبی اکرم اجازه نمی داد، اینها حتی اعلام اسلام هم نمی توانستند بکنند. ولی به شما اجازه نمی دهیم که بیایید دارالایمان را فتح کنید. این یک دار باطنی است که اگر مؤمن شدید راهتان می دهند. اگر مؤمن نشدید نه راهتان می دهند و نه می توانید دست اندازی کنید.

وظیفه مؤمنین

مؤمن آن کسی است که هم با قلبش هجرت می کند و هم لوازم هجرت که هزینه کردن است را می پردازد و بعد هم استوار می ایستد و هیچ وقت در سختی ها ریبی برایش پیدا نمی شود. لوازم این هجرت که هزینه کردن برای شکل گیری این امت است را هزینه می کنند «وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في  سَبيلِ اللَّه » آنها صادقانه می آیند وسط و علامت صدقشان هم این است که امکاناتشان می آورند.

اما این جریان فاسقی که شکل گرفته، یک سرش فسق است و سر دیگرش اعرابی گری است. اعرابی یعنی اینکه مهاجر نیست. این مهاجر صرفا هجرت ظاهری نیست و ممکن است در مدینة الرسول هم باشد ولی اعرابی باشد. اعرابیین در مدینه الرسول بودند و این آدرس هایی که روایات می دهند راهگشاست. این اعرابی می خواهد دارالایمان را هم فتح کند ولی به او فقط اجازه می دهند که در عالم اسلام بیاید ولی به عالم ایمان اجازه ورود نمی دهند. به تعبیر دیگر غرض اصلی حضرت ایجاد دارالایمان است نه دارالاسلام. دارالاسلام یک محیطی است که پوشش دارالایمان است. در این دارالاسلام اجازه نفوذ به اینها داده شده و وقتی اینها می آیند کار به جایی می رسد که اینها مدعی اسلام هستند و با این که منافق هستند مجبور می شوند برای همین حفظ ظاهر اسلام هزینه کنند.

اینها از قبل از رحلت حضرت با یهود و با کفار سَر و سِرّ داشتند ولی امیرالمؤمنین آنها را مجبور کردند که به جای این که با امیرالمؤمنین درگیر شوند و ریشه اسلام را بکنند، بروند و با جریان ایران و روم درگیر بشوند. اگر به آنها امکان داده می شد که کل دارالاسلام را به سرعت زیر و رو می کردند و حتی ادبیات اسلام را هم نابود می کردند. البته به تدریج هم به دنبال این راه رفتند و به اشکال مختلف حتی در حوزه سیاست کار را به جایی رساندند که العیاذ بالله «لعبت هاشم بالملک» که این ظهور سقیفه است و این چهار نفر مقدمه این پنجمی هستند «اللَّهُمَّ الْعَنْ يَزِيدَ خَامِسا». در عالم فرهنگ هم به سمتی رفتند که فرقه هایی در کلام و عرفان درست کردند و چیزی برای اسلام نگذاشتند. التبه بهشان اجازه نمی دهند که دارالاسلام را نابود کنند و برشان می گردانند. کار امام صادق سلام الله علیه همین است، آنها را مجبورشان می کنند تا ملتزم باشند.

پس در دارالاسلام نفوذ کردند و این نفوذ هم در یک نگاه در طرح نبی اکرم است. یعنی اینطور نیست که اینها آمدند دارالاسلام را گرفتند، حضرت می توانست اینها را به دارالاسلام هم راه ندهند و از اول در وادی کفر می ماندند و آن وقت این شیاطین درگیری شان از بیرون دنیای اسلام می شد. آن وقت با ایران و روم هم افزا می شدند و یک جریان دیگری اتفاق می افتاد.

بنابراین جریانی که مقابل حضرت است، فاسق است و نبئی دارد. از طرفی اعرابی است و هجرت نکرده و از یک طرف نبئی دارد که نبئش فاسق است. از یک طرف غیر مهاجری است که می خواهد در محیط هجرت بیاید و دست بگذارد. هجرت نکرده ولی می خواهد محیط مهاجرین را هم بگیرد. آن ها می خواهند در حجرات الرسولی که مهاجرین آمدند و واقعا دور حضرت جمع شدند هم نفوذ کند. یا اگر هم نفوذ نکرد جمعشان را به هم بریزد و حضرت را از جمع آنها بیرون بکشد.

اما حضرت نفوذشان را در جامعه ایمان کم می کنند و طرح های آنها را افشا می کنند و به مؤمنین هشدار می دهند که در مقابل نبأ آن ها شما تبین از رسول کنید و حضرت هم تمام سرخطهای این تبین را در تاریخ گذاشتند. یعنی هیچ مؤمنی نیست که تبین کند و به اشتباه بیافتد. اینطور نیست که حضرت این امت را رها کرده باشند و علامت نگذاشته باشند که اگر کسی سراغ رسول آمد، نفهمد باید در دعوا کجا برود. حضرت به گونه دقیقی بینه ها را گذاشتند که اگر کسی تبین کند، آن خبر فاسق او را منحرف نمی کند.

یک سرمایه حب الایمان این طرف است و کراهت از دستگاه فسق در طرف دیگر است. اگر خبری که رسول گذاشتند را کسی دنبال کند منحرف نمی شود. لذا جامعه ایمانی همینطور حفظ شده است. وگرنه مؤمنین در این فتنه های عظیم می ماندند «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ»(توبه/۴۰).

یک بزرگواری می گفتند همه علائم از حضرت زهرا سلام الله علیها که می گویند، «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي » و این همه موقعیت تا حتی مثلا برای بعد از خود «تَقتُلُ عَمّارَ ألفِئَة البَاغِيَة» را راجع به عمار می گویند که این بینه جنگ صفین است، همه بینات الرسول است و اگر کسی بخواهد می فهمد.

پس آنها می خواهند بیایند و نفوذ کنند و به هم بریزند و بعد هم می خواهند در وادی ایمان وارد بشوند. اما در وادی ایمان راهشان بسته شده ولی خیال می کنند که وادی ایمان هم مثل وادی اسلام است. اگر آمدند و گفتند ما مسلم هستیم، می توانند طرحی آنجا بزنند. ولی در وادی ایمان اصلا اجازه طرح بهشان نمی دهند. یعنی یک وادی باطنی است، یا هجرت می کنی و وارد می شوی و یا هجرت نمی کنی و دیگر به آن راه نداری. لذا این جریان مجبور می شوند برای نفوذ در عالم ایمان، ادعای ایمان کنند و القاب برای خودشان درست کنند ولی با همه این القابی که به خودشان بستند نتوانستند در جامعه مؤمنین نفوذ کنند. چون این یک جامعه باطنی است و در واقع باطن دنیای اسلام است. یا مهاجر می شوی و راهت می دهند و یا مهاجر نمیشوی و باید بیرون بایستی.

 اما در وادی اسلام منافق هم می تواند وارد شود و وقتی وارد شد می تواند غنیمت ببرد ولی در وادی ایمان اگر می خواهی غنایم دارالایمان را به دست بیاوری، که غنایم دارالایمان مدارج تقواست، باید حتما وارد آن بشوی و باید هجرت کنی.

همینطور که در سوره فتح وقتی مُخَلَّفین با حضرت نیامدند و بعد در صلح حدیبیه آمدند و به حضرت عرض کردند که ما را هم راه بده، می فرماید که «سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى  مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ»(فتح/۱۵) وقتی می خواهید غنایم فتح را ببرید می گویند ما هم هستیم. به آن ها بگو این شدنی نیست. اگر می خواهید غنایم فتح گیرتان بیاید «قُلْ لِلْمُخَلَّفينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى  قَوْمٍ أُولي  بَأْسٍ شَديدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَنا»(فتح/۱۶) یک درگیری عظیمی پیش می آید و اگر آنجا آمدید غنایم فتح را می برید. چون غنایم فتح که اسب و شتر نیست، غنایم فتوحات نبی اکرم همانی است که در صلح حدیبیه بود و آن بیعت رضوان است. حضرت آنها را در تنهایی می برد و به مقام بیعت رضوان می رساند. این غنیمت که با سر و صدا به دست نمی آید. غنایم دارالایمان برای مؤمنین است که آن درجات ایمان و وادی شفاعت  ووادی بهشت است.

غنایم فتوحات پیامبر که طلا و نقره نیست. طلا و نقره را به اینها می دهند و حتی بیشترش را هم می دهند «وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُون »(زخرف/۳۳) فرمود اگر شما صبر می کردید به اینها انقدر می دادند که سقف های خانه شان را از نقره بزنند و چون شما تحملش را ندارید نمی دهند.

حضرت اسب و شترهای جنگ طائف را به قریش دادند و خیلی هایشان هم منافق بودند ولی به مهاجرین و انصار گفتند خودم با شما به مدینه هجرت کردم و این غنیمت اهل ایمان است. حضرت به مهاجرین و انصار فرمودند که آیا این تقسیم بدی بود که من کردم؟ اگر من می رفتم مکه و شما را تنها می گذاشتم و اسب و شتر ها را به شما می دادم راضی می شدید؟ غنایم دارالایمان که اسب و شتر نیست، خود مدارج الرسول و شفاعة الرسول است و آن فقط برای مؤمنین و مهاجرین است. کسی که هجرت کند به این غنایم می رسد و اگر هجرت نکند نمی رسد.

که خدای متعال می فرماید «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم » داستان این است که این طرح پیچیده نباید در مؤمنین نگرانی ایجاد کند. خدای متعال در نجوای سه نفره آنها هم حضور دارد. طرح خدا مهیمن بر طرح آنهاست. اگر در وادی اسلام به آنها نفوذ دادند، طرح خداست که دو جهان درست کند، جهان اسلام و جهان ایمان و این جهان اسلام سپر ظاهری جهان ایمان است. منافق را مجبور می کنند که این سپر را حفظ بکند ولی وادی ایمان جایی نیست که اینها بتوانند واردش بشوند. شما نگران نباشید، ما غرضمان وادی ایمان بوده است. مؤمنین بدانید که وادی ایمان، وادی صیانت شده و یک وادی باطنی است. اینجا جایی نیست که کسی صرفا ادعای ایمان کند.

«قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» اینطوری نیست که شما با ادعا بتوانید وادی ایمان را فتح بکنید. این بیانی که خدای متعال دارد، غیر از این که از پرده های غیبی دستگاه حق و باطل و به هم ریختگی که دارند ایجاد می کنند حکایت می کند، اخبار غیبی را هم می دهند. اینطور نیست که آنها بتوانند در عوالم غیب هم دست بیاندازند. وادی ایمان وادی نفوذناپذیر امت حضرت است. غرض حضرت این است که این وادی ایمان را شکل بدهند و مطمئن باشید که آنها در این وادی ایمان راه ندارند. ولی شما مؤمنین هم باید مواظب باشید و تبین کنید و اگر آنها اقتتال ایجاد کردند شما اصلاح کنید. اصلاح یعنی برگرداندن به مدار ایمان و تقوا. اگر آنها خواستند شعوبیت راه بیاندازند، شما بر مدار تقوا باشید و اگر خواستند عیوب شما را به تنازع تبدیل کنند شما مراقبه بکنید و نسبت به وادی ایمان هم نگران نباشید چرا که آنها در وادی ایمان به هیچ وجه راهی ندارند.

پی نوشت ها:

(۱) الإختصاص، النص، ص: 341

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 58