نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

شب دوم حرم مطهر/ بررسی خصوصیات دعوت سیدالشهداء با محوریت خطبه ایشان پیش از حرکت به سمت کربلاء

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 مرداد 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان پس از یادآوری موضوع جلسه گذشته و اینکه حضرت سیدالشهداء در هر محرم دعوت جدیدی دارند فرمودند، در هر محرم می توان به دعوت جدید سیدالشهداء پاسخ داد. یکی از مواردی که ویژگی و مختصات دعوت سیدالشهداء در آن بیان شده است، خطبه کوتاه اما فوق العاده ایشان پیش از حرکت به سمت کربلاء می باشد. سیدالشهداء در این خطبه خداوند را حمد کرده و پس از اشاره به اینکه تمام عالم تحت مشیت الهی می باشد بر پیامبر صلوات می فرستند و سپس نکاتی را بیان می کنند که تمامی این موارد از مختصات حرکت سیدالشهداء می باشد. کسی در این حرکت سیدالشهداء می تواند همراه ایشان باشد که علاوه بر همراهی با تمام وجود و امکانات از دنیا کوچ کرده و در معیت با حضرت حرکت کند، نه به صورت مستقل یا با همراهی با غیر ایشان. امام حسین در صحنه های مختلف و در سنگین ترین بلاء های عاشورا حمد خدا را به جا آوردند که این بخاطر دیدن زیبایی تقدیر خداوند است. کسی که می خواهد با حضرت در این مسیر همراه شود، باید هم نگاه با ایشان باشد.

بیان کلی نکات خطبه امام پیش از حرکت به کربلاء

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين‏ وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم‏ أَجْمَعِين. در جلسه گذشته از دعوت حضرت امام حسین علیه السلام گفتگو کردیم که گویا حضرت در هر ماه محرم دعوت خود را تجدید می کنند و از نو یاران خود را صدا زده و انتخاب می کنند. لذا در هر محرمی امکان دارد که هر شخص نسبت به این دعوت حضرت اجابتی داشته باشد و جواب مناسبی به آن بدهد. بنا شد در شب های پیش رو، برخی از بیانات سیدالشهداء علیه السلام را که خصوصیات دعوت ایشان را بیان می کند و به ما توجه می دهد که شرط اجابت دعوت حضرت همراهی حضرت چیست مورد گفتگو قرار دهیم.

یکی از سخنان بسیار فوق العاده سیدالشهداء که کوتاه اما سراسر معارف و گویای راه ایشان است، نقشه و طرح حضرت است و بسیاری از مختصات برنامه حضرت را بیان می کند. خطبه کوتاهی است که مرحوم سید در کتاب لهوف نقل کرده اند. در لهوف آمده است وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام هنگام خروج از مکه این خطبه را انشاء فرمودند. این سخنرانی کوتاه است اما گویا قسمتی از منشور حرکت حضرت است. هنگامی که حضرت می خواستند از مکه خارج شوند -روز هشتم ذی الحجه یا شاید شب قبل آن- این سخنرانی را ایراد فرمودند و همراهان خود را صدا زدند و دعوت کردند که اگر کسی آماده است، در این راه با من همراه شود. تعبیر مرحوم سید این است، «أَنَّهُ لَمَّا عَزَمَ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى الْعِرَاقِ قَامَ‏ خَطِيباً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ ما شاءَ اللَّهُ‏ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»(1) وقتی حضرت تصمیم گرفتند که از مکه بیایند و به سمت عراق و کوفه و کربلا خارج شوند، ایستادند و خطابه ای را ایراد فرمودند.

در این خطبه، خداوند متعال را حمد کردند و سپس بیان فرمودند که آنچه خداوند متعال می خواهد در عالم واقع می شود و مشیت او در این عالم اصل است و هیچ حول و قوه ای نیست الا این که به خداوند متعال بازگشت می کند و این یکی از ارکان مهم خطابه حضرت است که در ادامه توضیح می دهیم. سپس فرمودند: «وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ» بر وجود مقدس نبی اکرم صلوات فرستادند که این هم رکن دوم این خطبه است و نیاز به گفتگو دارد.

سومین نکته ای که حضرت در این خطابه بیان فرمودند این است «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ» مرگ امری است که بر فرزندان آدم رقم خورده است و کسی نمی تواند از مرگ فرار کند و از آن راهی نیست. ولی این مرگی که برای انسان ها رقم خورده امری دوست داشتنی و به منزله زینت برای زن جوان است. در اینجا تعبیر لطیفی به کار رفته است که به صورت کلی ترجمه شد. می فرماید مرگ بر آدم ها رقم خورده و همه ما به ناچار باید به استقبال مرگ برویم. اگر هم از آن فرار کنیم مرگ به دنبال ما می آید، «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ». ولی این مرگ امر مطلوبی است «مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ» این مرگ همچون رد پای گردنبند زینتی برای یک بانوی جوان است. این هم نکته سومی است که حضرت در آغاز دعوتشان نگاه خودشان را به مرگ و عالم دنیا و بعد از آن بیان می کنند که از جمله شروط همراهی با حضرت است.

 بعد فرمودند: «مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُف» حضرت از اشتیاق فراوان خود نسبت به ملاقات با نبی اکرم، امیرالمومنین و اسلاف خود سلام الله علیهم اجمعین صحبت دارند. می فرمایند آنقدر مشتاق دیدار نبی اکرم و اسلاف خودم هستم که یعقوب مشتاق یوسف بود و این بیان نگاه ایشان نسبت به این سفری که انجام می دهند، می باشد. در این سفر پایان راه ملاقات با نبی اکرم، امیرالمومنین، حضرت زهرا، امام مجتبی و اسلاف ایشان است که حضرت می فرمایند که من به این ملاقات اشتیاق دارم، همانند اشتیاق یعقوب به یوسف که شاید این اشتیاق، اشتیاق به شهادت هم هست. حضرت مشتاق این سفر و این شهادتی که در پیش رو دارند می باشند و از آن فراری نیستند. این نکته چهارم بود که این نکته نیز نیازمند گفتگو و توضیح است.

نکته پنجم این است که حضرت در ادامه فرمودند: «خُيِّرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ» برای من قتلگاهی انتخاب و اختیار شده و من هم به ملاقات آن می روم. این قسمت را می توان به این صورت هم ترجمه کرد که خداوند متعال برای من قتلگاهی را انتخاب کرده و من به ملاقات آن قتلگاه می روم و با آن مسرعی که خداوند متعال برای من برگزیده لقاء و مواجهه ای دارم. این نکته، نکته دقیقی است که منظور از لقاء چیست که سیدالشهداء می فرمایند، خداوند متعال برای من مقتل و مسرعی انتخاب کرده و من هم حتما با او ملاقات و مواجهه خواهم داشت؟

سپس فرمودند: «كَأَنِّي بِأَوْصَالِي تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ» گویا آن مقتل خودم و آنجایی که من به شهادت می رسم را می بینم. گویا اعضای بدن خودم را می بینم که درنده های بیابان ها بین سرزمین نوابیس و کربلا آنها را از هم پاره پاره کردند. نوابیس در زمان قدیم، روستای در نزدیکی کربلا بوده است. می فرماید می بینم که آنان به من حمله کرده اند و من را قطعه قطعه می کنند، «فَيَمْلَأْنَ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً» و شکم های گرسنه خودشان را از من پر می کنند.

نکته ششم این است که می فرماید: «لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ» آنچه خداوند متعال تقدیر فرموده حتما واقع خواهد شد. اینطور نیست که بشود با تقدیر الهی مقابله کرد. آن روزی که رقم خورده حتما با آن مواجه خواهیم شد. بعد فرمودند: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ» آنچه خداوند متعال بر او راضی است ما بر او راضی هستیم. خداوند متعال پسند و رضایی برای اولیاء خودش دارد که فرمود آنچه خداوند متعال می پسندد ما هم همان را می پسندیم و این همان جمله گودی قتلگاه است «إِلَهِي‏ رِضًا بِقَضَائِك‏» آنچه تو راضی هستی من هم بر همان راضی هستم. جوهره و روح واقعه کربلاء همین است، «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ». خداوند متعال در باب ما یک پسند و رضایی دارد و رضای ما اهل بیت همان رضای خداست. ما اهل بیت مسیر رضایمان با خداوند متعال دو تا نیست. این جمله سیدالشهداء حادثه کربلاء را معنا می کند.

 نکته هفتم و هشتم این است که فرمود: «نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أَجْرَ الصَّابِرِينَ» این فراز به پایداری در راه ابتلاء اشاره دارد که عاشورا همین است. خداوند متعال بلایی را رقم زده است و ما پای بلای خدا می ایستیم و خداوند متعال هم در مقابل این صبر بر بلا، «يُوَفِّينَا» پیمانه پاداش ما را پر می کند و چیزی برای ما کم نمی گذارد. پاداشی که به ما می دهد، پاداش صابرین است و خداوند متعال این پاداش را با پیمانه پر به ما می دهد که قصه عاشورا همین است. قصه عاشورا این است که بلایی از ناحیه خداوند متعال رقم خورده و سیدالشهداء و اهل بیت و اصحابشان پای این بلای الهی ایستاده و پایداری کرده اند و در طرح و برنامه خدا قدم عقب نگذاشته اند.

وقتی برنامه خدا با دشواری ها و سختی ها همراه شد پا پس نکشیدند و با همه وجود ایستادند، «نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ» و حضرت مطمئن اند که خداوند متعال هم پاداش را به نحو تمام می دهد و مزدی هم که به ما می دهد مزد صابرین است. خداوند متعال در مورد صابرین می فرماید: «إِنَّما يُوَفَّى‏ الصَّابِرُونَ‏ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»(زمر/10) اجر صابرین را بی حساب می دهد. یعنی اینگونه نیست که عمل آنان را به اندازه عملشان پاداش دهد، بلکه اجر صابرین به غیر حساب است.

نکته دیگری که حضرت در این خطبه کوتاه بیان کردند، الحاق خودشان به نبی اکرم است؛ «لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لُحْمَتُه» پاره وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و صمیمی ترین شخص با ایشان از او جدا نخواهد شد و کنار نخواهد افتاد. بین من و او جدایی نیست. این فراز نیز نیازمند توضیح است. در ادامه می فرماید: «وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ» نزدیکان پیامبر اکرم، لحم و پاره تن حضرت و اقربای او با ایشان در حظیرۀ القدس که مقام عالی و مقر استقرار رسول اکرم در بهشت است، جمع می شوند، «تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ» و چشم حضرت به آنها روشن خواهد شد.

این یک سو و یک چهره این جمع شدن در مقام حظیرۀ القدس است. چهره دیگرش این است، «وَ يُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ» خداوند متعال یک وعده ای در مورد این نزدیکان پیامبر به او داده است که آن وعده را در اینجا برای نبی اکرم نقد و عملی می کند. بنابراین اهل بیت به نبی اکرم الحاقی دارند که سیدالشهداء در این فراز از خطبه خود از این الحاق صحبت می کنند. صحنه عاشورا صحنه الحاق سیدالشهداء به نبی اکرم است. باید از این مقام در سخن جداگانه ای بحث شود و نیازمند توضیح مفصل است. گویا در برخی از روایات به صورت بسیار مفصل از آن بحث شده است.

در روایتی آمده است شخصی از امام پرسید اگر قبر سیدالشهداء را بشکافیم آیا الان حضرت در این قبر تشریف دارند یا نه؟ البته این سخن جزو اسرار است. حضرت جوابی اجمالی دادند و فرمودند سیدالشهداء در آن مقام در کنار رسول خدا هستند و به آن مقام ملحق شدند، اما به زائرین خود عنایت خاص دارند. فرمودند هر زائری که به سمت حضرت حرکت می کند، حضرت او را به نام و نام پدر و مادرش می شناسند و می دانند چه چیزی با خودش برداشته و برایش دعا می کنند. حضرت سیدالشهداء از امیرالمومنین تقاضا می کنند ایشان هم برای زائرین حضرت دعا و استغفار کنند. فرموده اند نسبت به عزادارانشان هم همینگونه اند. یعنی از همان مقام حظیرۀ القدس بر یکایک عزادارانی که در محافل عزای حضرت شرکت می کنند و یا برای خودشان محفل عزا به پا می کنند اشراف و آنان را تحت نظر دارند. یک به یک آنها را به نام پدر و مادرشان می شناسند.

بنابراین این هم نکته ای دیگری بود که همانند نکات قبلی باید توضیح داده شود که حضرت فرمودند پاره وجود نبی اکرم و نزدیکان ایشان از حضرت کنار نمی افتند و جدا نمی شوند و هر کجا پیامبر اکرم باشد به او ملحق می شوند. این سفر، سفر الحاق است. و در این الحاق چشم وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت ایشان روشن می شود و خداوند متعال هم وعده ای که به نبی اکرم در باب آنها داده برای نبی اکرم نقد می کند.

بررسی دعوت سیدالشهداء و ویژگی های آن

 پس از نکاتی که اجمالا بیان شد، وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام در این خطبه، دعوتی دارند که این موارد مختصات سفر حضرت بود و باید از آن گفتگو کنیم. این دعوت از مختصات طرح حضرت و برنامه حضرت است که این جمله معروف ایشان «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» که آن را زیاد خوانده و یا شنیده اید در این خطبه است و نتیجه گیری از این خطابه حضرت هم هست. حضرت می فرمایند سفر من با این مختصات است: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى» هر کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد؛ با ما بیاید. لازم به ذکر است همانگونه که در شب اول هم اشاره کردم، امام به هیچ چیز ما محتاج نیست. از ما دعوت می کند که راهی به سوی ما باز کند اما نیازی به ما و خون دل ما و اموال ما و آبرو و امکانات ما ندارد. ولی برای ما راه باز می کند.

اگر کسی تا اینجا و با این شرایط حاضر است با ما باشد، همراه ما بیاید. این سفر، سفر خاصی است و باید با تمام وجود بیایید. چرا که یک جایی اگر شخص فقط مالش را هم بیاورد کافی است و از او قبول می کنند. ولی در این راهی که حضرت در عالم باز می کنند، می گویند همسفران ما کسانی هستند که با همه وجودشان می خواهند در این راه بیایند. باید خون دلشان را در این راه بیاورند. همانگونه که بیان کردیم، امام بی نیازند و از ما درخواست نمی کنند بلکه امام ما را به یک مسیری که این مسیر به ملاقات با رسول خدا و شهادت و لقاء الله منتهی می شود، دعوت می کنند.

در این دعوت حضرت می فرمایند همراهان من در این سفر باید این خصوصیات را داشته باشند. اگر می خواهید در این سفری که حضرت فرمودند این مختصات را دارد همراه حضرت بشویم، این سرمایه گذاری باید در این مقیاس باشد، «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ» کسی که حاضر است در این راه خون دلش را بدهد، «وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» خودش را برای لقاء الله آماده کرده و مهیای آن است.

رحلت و معیت دو شرط همراهی با سیدالشهداء

این ملاقات با خدا یک نقطه عظیمتی در مسیر انسان است. اگر کسی خودش را آماده کرده است، «فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا». باید دو کار بکند؛ یکی اینکه باید کوچ کند؛ اگر کسی می خواهد هم سفر ما شود و در مقیاس خون دادن برای ملاقات خدا آماده است، «فَلْيَرْحَلْ» باید از این دنیا کوچ کند. نمی شود انسان هم در دار دنیا بماند، هم همسفر سیدالشهداء شود. باید در کوچ کردنش هم مواظب باشد، نه با دیگران همراه شود و نه خودش مستقلا راه را برود. این راه مستقل از امام رفتنی نیست و این راه با دیگران و غیر از امام هم رفتنی نیست.

لذا «فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» باید با ما هم سفر شود. ما بارش را برمیداریم و او را سالم به مقصد می رسانیم. سیدالشهداء با خداوند متعال عهد بسته است که ما را همراه خود به سمت خدا ببرد و به سلامت تحویل خدا بدهد. با خدا عهد بسته است ما را از دل این وادی دنیا و این فتنه های بزرگ شیطان، سقیفه، بنی امیه، بنی عباس و دیگران به سلامت عبور دهد. «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ حَتَّى اسْتَنْقَذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» سیدالشهداء با دادن خون دلش ما را از دست اولیاء شیطان، طواغیت، مستکبرین و فراعنه و این طرح پیچیده آنها استنقاض کند و نجات دهد و از آن بندها خلاص کند.

بنابراین حضرت چنین طرحی دارند و می فرمایند اگر کسی آماده است، «فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» با ما کوچ کند. «فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى» من نیز در حال کوچ کردن از مکه به سمت آن موعد و میعاد خود با خداوند متعال هستم، که حضرت همچون فردایی یعنی دوم محرم، موانع را کنار زدند و خود را به این وعده گاه با خدای متعال رساندند.

مانع شدن دستگاه باطل از حرکت امام

شیطان و بنی امیه خیلی نقشه کشیدند که سیدالشهداء مثل فردایی به کربلا و به این میعاد نرسد. حضرت به هر کیفیتی بود کوچ کردند و خود را رساندند و این کار بسیار مهمی است. اینکه حضرت خود را به کربلا رساندند و آنهایی را که باید با خود به کربلا بیاورند، آوردند، از فتوحات سیدالشهداست. تمام طرح شیطان این بود که مانع این حرکت شوند، زیرا همانطور که می دانید، در روایات آمده است هنگامی که ولیّ خدا به دنیا می آید، شیطان متوجه می شود اتفاق مهمی در دنیا افتاده است. می دانند کسی به دنیا آمده است که تمام نقشه های شیطان را بر باد می دهد. یکی از جاهایی که شیطان فرماندهان خودش را جمع کرده و فراخوان می دهد و با آنها مشورت می کند و دستوراتی به آنان می دهد، همینجاست که ولی خدا به دنیا می آید. در اینجا یاران خود را صدا می زند و جمع می کند. آنان می گویند چه شده است؟ می گوید ولی خدا به دنیا آمده است. می گویند به دنیا بیاید با ما چه کار دارد؟ می گوید اگر به سن رشد برسد تمام نقشه های ما را بر باد می دهد. شیاطین با یکدیگر مشورت می کنند که چه کنند و چه نقشه ای بکشند تا راه این ولی خدا را سد کنند.

از همان بدو تولد شروع می کنند به طراحی کردن نقشه هایی برای مانع شدن بر سر راه ولی خدا. زیرا شیطان برای مومنین بخصوص مومنین موثر نیرو و لشکر می گذارند. در برخی از روایات آمده است که گاهی شیطان به اندازه دو تا قبیله بزرگ جزیرۀ العرب برای یک مومن نیرو می گذارد که او را کنترل کنند و به هر نحوی نگذارند این مومن به سمت اهدافش حرکت کند. یا زمینش بزنند یا سرعتش را کند کنند و یا ثمرات کارش را از بین ببرند. شیاطین تلاش می کنند این کار را انجام دهند. شیطان نسبت به ولی خدا تمام قوای خود را متمرکز می کند که نقشه امام جلو نرود. چرا که حداقل به این اندازه می داند و می فهمد که اصل کار اینجاست و باید برای امام لشکر بیاورد.

در روایات نقل شده است هنگام ولادت نبی اکرم صلی الله علیه و آله شیطان و قوایش از رفتن به سمت آسمان منع شدند و راهشان بسته شد. تا پیش از ولادت نبی اکرم به آسمان راه داشتند و می رفتند و استراق سمع می کردند و با این استراق سمع، اموری را دریافت می کردند و آن را با سایر امور می آمیختند و به پیروان خود می دادند. لذا در سخنان خود حق و باطل را با هم مخلوط می کردند. اما هنگام ولادت حضرت یک مرحله از رفتن به آسمان ها منع شدند و ابلیس متوجه این ممنوعیت جدید شد، لذا قوای فعال خودش را فرستاد تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. گشتند و علت آن را نفهمیدند. خود ابلیس دست به کار شد و گشت و گزاری کرد. ملائکه مقربین را در مکه دید که فهمید هر اتفاقی افتاده است، در اینجاست.

لذا تغییر چهره داد و خواست به محل استقرار و تجمع ملائکه برود اما جبرئیل مانع او شد و گفت که مجاز به ورود نیست. شیطان گفت چه اتفاقی افتاده است؟ جناب جبرئیل فرمود رسول خاتم به دنیا آمده است. شیطان می دانست که با دنیا آمدن رسول اکرم چه می شود. از جبرئیل پرسید آیا من از او بهره ای دارم؟ جبرئیل فرمود نه. تو از خود پیامبر خاتم هیچ بهره ای نداری و به هیچ وجه دستت به او نمی رسد. پیامبر اکرم در قله ای قرار دارد که تو به دامنه اش هم نمی رسی. شیطان پرسید آیا از امتش بهره ای دارم؟ جبرئیل فرمودند بله از امتش یک بهره ای داری. گفت بس است و رفت و نقشه کشیدن و برنامه ریزی خود را شروع کرد.

بنابراین شیطان اینگونه است و در حال طرح و برنامه ریزی برای مانع شدن نسبت به برنامه و طرح ولی خدا است. در مورد سیدالشهداء هم تلاش می کرد، تا طرح ایشان موفق نشود. یک مرحله از طرح ایشان این بود که حضرت اصلاً هیچ اقدامی نکنند و در همان مدینه کار تمام شود. یک مرحله این بود در مکه کار تمام شود. یک مرحله این بود در میانه راه حضرت محاصره بشود و به آن موقف و میعاد و قرارگاهش با خدا نرسد که این میعادگاه، قرارگاه معینی است.

ام سلمه نقل می کند به سیدالشهداء عرض کرد یک روز نبی اکرم در حجره من بودند و شما نیز آنجا بودید. شما گریه می کردید. من شما را تحویل ایشان دادم و ایشان شما را روی زانویشان نشاندند و به شما محبت کردند. جبرئیل آمد به حضرت عرض کرد که شما ایشان را خیلی دوست دارید؟ پیامبر فرمودند بله. جبرئیل از شهادت سیدالشهداء خبر داد که امت شما او را به شهادت می رسانند. سپس جبرئیل به حضرت عرض کرد آیا می خواهید سرزمینی که امام حسین در آنجا به شهادت می رسند را به شما نشان بدهم؟ حضرت فرمودند بله. جبرئیل سرزمین کربلا را به پیامبر اکرم نشان داد.

البته لازم به ذکر است همانگونه که می دانید و در روایت ذکر شده است، هنگامی که جناب جبرئیل محضر حضرت می آمد، مثل شاگرد در محضر پیامبر اکرم می نشست و مواردی همچون این قضیه که ایشان کربلاء را به حضرت نشان می دهند، بخاطر روابط بین پیامبر و جبرئیل است و الا پیامبر اکرم بر تمام عالم اشراف دارند. به هر حال حضرت کربلاء را دیدند. در روایت آمده است که وقتی در دوم محرم سیدالشهداء به کربلاء رسیدند، خاک را برداشتند و بو کردند و فرمودند این همان سرزمین است. لذا دستور دادند پیاده شوید. پس کربلاء یک موقفی فوق العاده است و موقفی معمولی و اتفاقی نیست بلکه از قبل معین شده و حضرت مثل فردایی خود را به آنجا رساندند.

 علی ای حال امام حسین علیه السلام در این خطبه فرمودند: «فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى» من در مسیر آن هدف کوچ می کنم. هرکسی آماده کوچ کردن است، همسفر من شود. من با خدا قرار دارم شما را به مقصد می رسانم و این کار را هم کردند، چرا که در عالم هر کسی با حضرت همراه شد حضرت او را به مقصد رساندند. حال برخی ها تندترند و بعضی ها کندترند. بعضی ها جزو «السَّابِقُونَ‏ السَّابِقُون‏» اند و بعضی ها جزو اصحاب الیمین اند. اما حضرت همه را با خود می برند و به مقصد می رسانند. حتی حضرت اهل جهنم را هم از وادی جهنم نجات می دهند، به جز چند دسته که در روایات دارد که آنها با حضرت همراه نمی شوند که عبارتند از، اهل بصره، اهل شام و آل عثمان. به هر حال این بیان نورانی حضرت نکات قابل تأملی دارد و من برخی از آن ها را در این شبها عرض می کنم که البته نمی خواهیم بحث طولانی شود.

حمد سیدالشهداء در سنگین ترین بلاء

سه نکته اولی که در این بیان حضرت بود و به اجمال در ابتدای بحث آن را بیان کردیم، این موارد بودند؛ اولین نکته حمد خداست که این نکته مهمی است. سیدالشهداء در مقامی هستند که در سنگین ترین بلایی که برایشان رقم خورده پا گذاشتند. از قبل با خدا عهد بستند و مترصد بوده و قدم به قدم زمینه را برای کربلاء آماده می کردند. از همان عالم میثاق، قدم به قدم به سمت این هدف می آمدند و این حرکت به نقطه ای رسیده که دیگر حضرت عازم این صحنه شدند و از مدینه به سمت کربلا خارج شدند سپس به مکه آمدند و چند ماهی در آنجا بودند. پس از اینکه خواستند از مکه خارج شوند -که این از مراحل سخت کار حضرت است- این خطبه را خواندند که در آن خداوند متعال را حمد می کنند و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» می گویند و این خیلی مهم است که در سخت ترین شرایط خدا را حمد کنیم. چرا که عده ای از ماها در خوشی ها خدا را حمد می کنیم ولی در سختی ها نمی توانیم خدا را حمد کنیم. علتش هم این است که نمی توانیم دست حضرت حق را و جمال صنع خدا و زیبایی کار خدا را در سختی ها ببینیم، اما اولیاء خدا اینگونه اند و در سختی ها هم خدا را شکر می کنند.

 سیدالشهداء در قله این امر است. در متن سخت ترین بلاءها و در تمام مواقف سخت که حضرت دارند و یک قدم مهمی به سمت آن مقصد بر می دارند، کار خودشان را با حمد خدا شروع می کنند و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» می گویند. کار خدا ستودنی است. حضرت در ورای همه این صحنه ها دست خدا را می بینند. دقت شود حضرت مأموریتی دارند و مأموریت ایشان سه چهره دارد. یک چهره اش چهره فعل خود حضرت است، که حضرت در مسیر بندگی خدا قدم هایی برمی دارند و راه بندگی خدا را در عالم باز می کنند. حضرت دعوتی را علنی می کنند و کار بسیار مهمی است و این یک جلوه عاشوراست.

چهره و جلوه دیگر هم کار دشمن است. دشمن هم در مقابل حضرت نقشه می کشد و حضرت یک طرحی دارند، طرحشان را قدم به قدم جلو می برند. این نقشه و کار حضرت است. اصحاب و اهل بیتی برای خودشان ساختند و با خدا پیمان هایی بستند و قدم به قدم طرح خود را پیش می برند. یک طرف هم دستگاه شیطان و فراعنه و بنی امیه است. آن ها نیز طرحشان را با سیدالشهداء جلو می برند. آنها هم یک طرح دارند. اما در ورای همه اینها آن چهره اصلی واقعه و همان دست تقدیر خداست که چهره سوم این ماموریت است و آن تقدیر الهی در عاشورا همیشه ستودنی است. تقدیر و تدبیری که خداوند متعال دارد همیشه ستودنی است.

لذا سیدالشهداء در صحنه عاشورا در هر موقف مهمی که وجود داشته است، کلام خود را با حمد شروع می کنند. خطبه شب عاشورای حضرت را ببینید. حمد حضرت در آن شب سخت که دیگر دشمن محاصره را تمام کرده و به تعبیر روایت «عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَاءَ وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ تَاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ‏ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاء»(2) روز تاسوعا محاصره کامل شد و کسی نمی تواست به سوی کربلا و یاری امام حسین بیاید که در ادامه روایت فوق امام صادق علیه السلام فرمود: «بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیب» حضرت در نیمه های آن شب اصحاب خودش را جمع کرد و آن خطبه معروف شب عاشورا را ایراد فرمودند، «أَحْمَدُهُ‏ عَلَى‏ السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاء» که حمدهای سیدالشهداء در مواقع مختلف دیدن دارد و در همه جا حمدهای سیدالشهداء اینگونه است. در صبح عاشورا و هنگام لحظه های سخت عاشورا که کار خیلی سخت می شد حضرت حمدها و ستایش هایی دارند که دیدنی و شنیدنی است.

در متن این حادثه سنگین که تمام بار هم روی دوش سیدالشهداست، چون سیدالشهداء محور این کارند، خدا را حمد می کنند و این یک نکته بسیار مهمی است. حضرت در این برنامه خود دست خدا را و تدبیر او را می بینند و در برنامه خدا حرکت می کنند. آنچه سیدالشهداء در دست الهی می بینند، جز زیبایی و جز استحقاق حمد نیست و این را شما در همه جا می بینید و این نکته بسیار مهمی است.

به هر حال یکی از مراحل سخت قیام حضرت خروج از مکه است که مختصاتی دارد و حضرت در اینجا نیز سخن خود را با حمد خدا شروع می کنند. هنگامی که می خواهند مختصات سفر را بگویند که این چه سفری است و همراهان خودشان را دعوت کنند و بگویند چه کسانی می توانند همراه من بشوند، کار را با حمد خدا شروع می کنند، که مبادا کسی گمان کند که سیدالشهداء نگران یا ناراضی اند. نه تنها نگران و ناراضی نیستند، بلکه خدا را حمد می کنند و می فرمایند: «الحمدالله».

نگاه توحیدی سیدالشهداء به واقعه عاشورا

دومین نکته این که سیدالشهداء نگاه توحیدی ای نسبت به عاشورا دارند که البته این نگاه باعث نمی شود که حضرت برای دشمن حساب و کتابی باز نکنند، زیرا دشمن، دشمن است و باید با او مقابله کنند. محور درگیری با فتنه هایی که در امت هست وجود مقدس سیدالشهداء هستند. اما می بینند که در ورای همه اینها آنچه خدا می خواهد در عالم واقع می شود و این مطلب را در روایات وجود دارد. لذا سیدالشهداء علیه السلام فرمودند آنچه خدا می خواهد در عالم واقع می شود. البته دقت شود همانگونه که در روایات آمده است، بسیاری از اوقات خداوند متعال به چیزی که راضی نیست، اذن می دهد. در این رابطه می توان به روایات کتاب توحید صدوق اشاره کرد.

به عنوان مثال خداوند متعال به گناه و اینکه بنده زمین بخورد و یا طغیان کند و یا بنده از بهشت به سمت جهنم برود، راضی نیست، اما با اختیاری که به ما داده است، اذن می دهد. در دعای ابوحمزه می خوانیم «إِنْ‏ أَدْخَلْتَنِي‏ الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّك» اگر من را به بهشت ببری، پیامبرت خوشحال می شود. خداوند متعال هم همینطور است. خدای متعال دوست ندارد که بنده اش جهنمی شود. ولی در یک دایره ای به او اجازه و اختیار داده، که مسیر دنیا را انتخاب کند یا مسیر آخرت را. اینگونه نیست که فراعنه ای که در عالم سر و صدا می کنند، از طرح خدا و برنامه و حکومت خدا خارج شدند، چرا که «لَا يُمْكِنُ‏ الْفِرَارُ مِنْ‏ حُكُومَتِك‏» و آنچه که خدا می خواهد در عالم واقع می شود.

در نهایت اما در مواردی هم آن چیزی را که خداوند متعال اذن می دهد به آن رضایت ندارد و نمی پسندد. خداوند متعال مسیر فراعنه و مسیر بنی امیه را نمی پسندد اما در عین حال اذن می دهد. لذا نگاه سیدالشهداء این است که در این خطبه می فرماید: «ما شاءَ اللَّهُ»، آنچه خدا می خواهد، در عالم واقع می شود. اینطور نیست که در ورای مشیت خدا چیزی باشد و شیطان دست خدا را ببندد، یا کسی بتواند بیرون از مشیت و اذن خداوند متعال کاری انجام بدهد. این نگاه حضرت به کل صحنه است. ما هم اگر بخواهیم با حضرت همسفر بشویم باید همین نگاه را داشته باشیم.

این مقدماتی که حضرت بیان می کنند، اصل طرح حضرت است و اینطور نیست که این موارد تشریفاتی باشد و سپس مطالب اصلی از جای دیگر شروع شود. بلکه بحث از همینجا شروع می شود. در نامه ای که امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه نوشتند که این نامه نیز یکی از مهمترین بیانات حضرت است و مختصات و خصوصیات قیام خود را در آن توضیح می دهند، می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَ‏ الْحُسَيْنَ‏ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ»(3) در اینجا نیز شهادت به توحید، نبوت و معاد است و این رکن قیام حضرت است. اگر توحیدی نباشد، قیام حضرت معنا ندارد.

پس از این موارد است که می فرمایند: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ» در این نامه نیز پس از بیان توحید، نبوت و معاد است که می فرمایند من برای چه چیزی قیام می کنم. می فرمایند من برای این چهار چیز قیام نمی کنم و برای این چهار چیز قیام می کنم. که این موارد ذیل آن توحید و نبوت است. اگر نبوت نبی اکرم پذیرفته نشود، قیام حضرت معنا ندارد و کدام امر به معروف، کدام نهی از منکر، کدام اصلاح در امت، وجود خواهد داشت؟ بلکه این موارد اصول اصلی طرح حضرت است. حضرت هم در اینجا ابتداءً خدا را حمد می کنند که آنچه خداوند متعال رقم می زند تماما زیباست، هرچند کار دشمن در نهایت زشتی است و آنها مستحق لعن و عذاب اند. اما کار خداوند متعال در قله زیبایی است و مستحق حمد است و می فرمایند: «الحمدالله».

حرکت سیدالشهداء تحت مشیت الهی و جزء طرح نبی اکرم

پس از حمد خداوند می فرمایند: «ما شاء الله». این مسیری که ما در آن قدم می گذاریم، تحت مشیت خداست و بیرون از اراده او چیزی واقع نمی شود. البته دقت شود معنایش هم این نیست که ما یا دشمن مجبوریم. ولی در نهایت این مشیت الهی است که در عالم کار می کند، لذا فرمود: «ما شاءَ اللَّهُ‏ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ». هیچ حول و قوه ای نیست، الا اینکه به خداوند متعال برمی گردد. در کتاب توحید صدوق در مورد جمله مشهور «لاحول و لا قوه الا بالله» معنایی بسیار روان و ساده ای بیان شده است، «لا حول» یعنی ما از هر مسیری رویگردان می شویم، یا به هر سمتی حرکت می کنیم، همگی به خدا بر می گردد. «لا حول» یعنی هیچ چرخشی نیست، مگر اینکه به خدا بر می گردد. اگر ما از آخرت به سمت دنیا برگردیم یا از دنیا به سمت آخرت برویم؛ اگر از گناه به سمت ثواب و به سمت استغفار و یا از خوبی ها به سمت بدی ها برگردیم، «لا حول» هیچ حولی، هیچ چرخش و تحولی نیست مگر اینکه به خدا بر می گردد.

«و لا قوه» فرقی ندارد اگر کاری را ترک کنیم و از عملی رویگردان شویم، خواه به سمت چیزی برویم و یا از چیزی رویگردان شویم-خوبی باشد یا بدی، اقدام ما در مسیر آخرت باشد یا در مسیر دنیا- «لا حول و لا قوه الا بالله» تمام حول و قوه ها به او برمی گردد، که علماء قائلند اگر کسی این را بفهمد، این خلاصه توحید افعالی است. وجود سیدالشهداء در این مقام اند و این روشن است. البته ما این موارد را می شنویم، اما حضرت آن را مشاهده می کنند. «الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ ما شاءَ اللَّهُ‏ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏» این ارکان قیام حضرت است. قیام حضرت ذیل تدبیر و مشیت خداست و با حول و قوه الهی کار حضرت پیش می رود و خود ایشان ادعای مستقل و طرح مستقلی ندارند، بلکه برنامه شان ذیل مشیت خداست. این نکته اول است.

در ادامه نیز می فرمایند: «وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ» بر رسول صلوات می فرستند که این هم مسئله مهمی است و تشریفات در ابتدای خطبه نیست. تمام طرح حضرت ذیل صلوات خدا بر رسول اکرم است و این جزئی از طرح نبی اکرم است. حرکت سیدالشهداء جزئی از برنامه هدایتی است که وجود مقدس نبی اکرم آوردند. یکی از مهمترین ارکان طرح نبی اکرم برای هدایت امت، کاری است که سیدالشهداء کردند و آن عاشوراست. این هم نکته سومی که در این بیان حضرت است.

پس نکات کلی در بیان حضرت این موارد بودند. حمد و توجه به این که آنچه واقع می شود تحت مشیت خداست و با حول و قوه الهی است و آنچه حضرت در مسیر آن قدم برمی دارند، جزئی از کار نبی اکرم و ذیل نبی اکرم است که اشاره کردیم در وصیت نامه حضرت به محمد حنفیه می فرمایند که من به رسالت حضرت شهادت می دهم. یعنی کار من در مسیر رسالت حضرت است و طرح و کار جدایی نیست، بلکه امت را در وادی نبی اکرم حرکت می دهم.

همراهی با سیدالشهداء مشروط به هم نگاهی با ایشان

پس از اینکه سیدالشهداء کلیات و ارکان برنامه و طرح خود را بیان می کنند -که بیش از این قابل تأمل و دقت است- می فرمایند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ» این مسیری که من در آن قدم می گذارم، مسیر عبور از دنیاست. کسانی می توانند با من همراه بشوند، که نگاهشان به مرگ این است. آنهایی که مرگ را خط تقاطع حیات و پایان آن می بینند و از مرگ فراری اند، چنین افرادی با من همراه نمی شوند. آنان که موت را زینت وجود خود و ادامه حیات و پلی به سمت آن عوالم بالا می بینند، چنین کسانی می توانند با من همراه شوند. زیرا طرح من در سطح دنیا نیست. چرا که می دانید شیاطین، مستکبرین، فراعنه و بنی امیه، تماماً اینگونه بوده اند و افق نگاه آنان دنیا بوده است.

سیدالشهداء در خطبه صبح عاشورا یک جمله ای دارند که ناظر به آیه ای است، که مربوط به موسای کلیم است که به فرعون خطاب می کنند؛ «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ‏ بِيَوْمِ‏ الْحِساب‏»(غافر/27). وقتی فرعون حضرت موسی را تهدید می کند و نقشه های خودش در مقابل حضرت موسی را می گوید، حضرت می فرمایند من به پروردگار خودم و شما -که شما نیز خدایی غیر از خدای من ندارید- پناه می برم، از هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد.

دستگاه فرعون، دستگاه استکبار بر خدا و تکبر بر بندگان است و می خواهد همه را ذلیل خودش کند. دستگاه فرعون دستگاهی است که «لا يُؤْمِنُ‏ بِيَوْمِ‏ الْحِساب». اینها برای بالای دست خودشان حساب و کتابی نمی بینند و برای قیامت هم کار نمی کنند و تمام طرحشان در حد دنیاست. «لا يُؤْمِنُ‏ بِيَوْمِ‏ الْحِساب» یعنی به بیش از دنیا ایمان ندارند و تمام نقشه شان در حد دنیاست. نه حساب و کتابی بالای دست خودشان می بینند، نه افقی برای کار خودشان. تمام افق طرح فرعون در مقابل حضرت موسای کلیم افق دنیاست و افق کار حضرت موسای کلیم با دنیا قابل مقایسه نیست. بلکه اولین قدمش پا گذاشتن بر دنیاست که ان شاء الله در جلسات آینده بیان می کنم که اگر نگاه کسی به مرگ، نگاه سیدالشهداء به آن نباشد، نمی تواند با غافله ایشان همراه باشد و این نکته بسیار مهمی است.

پی نوشت ها:

(1) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 60

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 147

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏44، ص: 329