برای نمایش محتوای مربوطه روی عنوان نوشته زیر کلیک نمایید
( عنوان زیر لینک به فهرست مربوطه در داخل نوشته اصلی می باشد)
اگر چه در تاريخ دو قطب نور و حق، و ظلمت و باطل مطرح است ولي در نهایت کل دستگاه باطل نیز تحت پوشش ربوبيت خداي متعال و طبيعتاً تحت سلطه معصومين عليهم السلام است؛ یعنی حتی دستگاه باطل نیز از سلطه معصومين علیهم السلام خارج نيست؛ بنابراین نسبت میان جبهه حق و باطل را نبي اکرم صلی الله عليه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام تعيين مي کنند. بر اين اساس اصلي ترين درگيري هاي تاريخ، درگيري میان ايمان و کفر است؛ هر چند که در جبهه باطل هم درگيري هايي بر سر دنيا رخ داده است. الفت و محبت و انس در جبهه باطل بی معناست و باطنش تکالب و نزاع بر سر دنياست؛ حتی اگر پوشش صلح و همکاري و تعاون به آن بدهند؛ بنابراين با اينکه همواره تلاش ميکنند با یکديگر متحد شوند ولی درگيري هاي مستمري درون جبهه باطل هست و در نهایت می کوشند براساس قراردادها با هم تفاهم کنند؛ ولي آن تنازع هرگز برداشته نمي شود؛ در حقیقت مسابقه بر سر دنياست که گاهی ظهور جدي پيدا مي کند و به جنگ هاي بزرگ تاريخي مانند جنگ جهاني اول و دوم تبدیل می شود؛ با این حال درگيري محوري در تاريخ، بين جريان حق و باطل است. محور جريان حق، ولايت الله و ولايت معصومين علیهم السلام و عبودیت آن هاست؛ به تعبیر دیگر شدت پرستش و صبر آن ها محور استقامت جبهه حق است؛ برای مثال: اگر شدت روحي امام رضوان الله تعالی علیه کمي متزلزل مي شد، اين تزلزل در کل بدنه نظام و جامعه تسري پيدا مي کرد؛ بنابراین شدت استقامت و عبادت معصومين علیهم السلام در مسير حق، محور استقامت جبهه حق و غلبه آن است و از سوی دیگر نیز شدت رواني اوليای طاغوت، محور اشتداد به دنيا و مقاومت و تحرک رواني جبهه باطل است.
محور درگيري دو جبهه حق و باطل منافع دنيايي نيست؛ چرا که درگيري بر سر منافع دنيا موضوع درگيري جبهه باطل است. محور تقابل در درگیری جبهه حق و جبهه باطل، پرستش خداي متعال و ايمان و کفر است؛ این درگیری بر سر جريان عبوديت و استکبار است. استکبار مي خواهد بسط یابد و جبهه ايمان را تسخير کند و موحدين را تحت ولايت خود درآورد و آن ها را کافر نماید؛ جبهه ايمان هم مي خواهد غلبه حق واقع شود و استکبار از جهان حذف گردد.
جبهه باطل و جبهه حق فقط محدود به ظاهر نیستند؛ در جبهه حق انبيا علیهم السلام و ملائکه مقربين حضور دارند؛ امکانات باطني عالم در اختيار اوليای خداست که محور آن هم اسمای حسناي الهي است. در سوی دیگر و در جبهه باطل نیز ابليس و شياطين انس و جن حضور دارند؛ این جبهه هم امداد مي شود؛ «
کلا نمدّ هولاء و هولاء
»(اسراء/20)؛ البته امداد جبهه باطل به گونه اي نيست که مسير حرکت تاريخ و جهان را در جهت باطل تغيير دهد؛ بلکه درون اين جريان هستند ولي امداد مي شوند و اين امداد، بسط تدريجي پيدا مي کند.
در اینجا توجه به دو نکته لازم است؛ اولاً محور درگيري جبهه ايمان و کفر، بحث استکبار و عبوديت است؛ ولي محور درگيري در جبهه کفر، دنيا و تنازع بر سر مطامع مادي است؛ ثانیاً موضوع اصلي درگيري این دو جبهه، انسان است؛ يعني جبهه انبيا علیهم السلام مي خواهد انسان صالح تربيت کند و او را در بعد فردي، اجتماعي و تاريخي موحد نماید و توحيد را مدام در او بسط و گسترش دهد تا شئون جديدي از بندگي را درک کند. موضوع محوری در جبهه باطل هم انسان است؛ آن ها نیز مي خواهند انسان را تسخير کنند و به استکبار برسانند و از طريق سرپرستي انسان به اغراض و منافع خود برسند؛ آن ها مي خواهند انسان را استخفاف کنند تا او را به استخدام خود درآورند و از گوهر حقیقی خود تهي نمایند؛ می خواهند رغبت های بزرگ فطرت انسان را خاموش کنند و مطالبات عظيم درون انسان را از بين ببرند و او را به يک انسان دنيايي تبديل کنند و با تنزل انسان بر او امارت کنند؛ بدین ترتیب امارت بر انسان آسان مي شود؛ شخصی مي گفت: ببینید غربي ها چقدر منظم اند! گفتم: بله؛ منظم کردن گوسفندها کار مشکلی نیست. وقتي آدم را در مقياس گوسفند و ميمون تکامل يافته تنزل بدهید، کنترل او کار سختي نخواهد بود؛ ولي اگر آن خواسته هاي بزرگ در درون انسان باشد، به راحتي متقاعد نمي شود؛ به همین دلیل است که فرعون «فستخف قومه فعطائوه»(زخرف/54).
در ادامه بحث خصلت هاي دروني اين دو دستگاه را با هم مقايسه مي کنيم؛ در یک سو ايثار، نور، فداکاري، محبت و خير هست و در سوی دیگر شر، درگيري بر سر دنيا، تفرعن و تکبر. همچنین توضيح مي دهيم که روابط اجتماعي چيست. بخش عمده اي از دستورات وارده در روايات و آيات، مربوط به مناسبات اجتماعي جامعه ايماني است که ما از آن غفلت کرده ایم.
سوال: آیا درون جبهه حق هم درگيري هست؟
جواب: درون جبهه حق مادامی که بر مدار حق حرکت شود، درگیری وجود ندارد؛ مگر اینکه از مدار حق خارج شوند؛ به اندازه اي که از حق غفلت کنند، درگیر می شوند؛ امام راحل رضوان الله علیه مي فرمود: اگر همه انبيا علیهم السلام در يک جا جمع شوند، با هم نزاع نمي کنند. نزاع بين مؤمنين از اینجا شروع مي شود که تحملشان در درک حق متفاوت است و از حق غفلت مي کنند؛ اگر غفلت نکنند نبايد بين آن ها نزاع رخ دهد؛ «
انَما يوقع بينکم العداوه و البغضاء
»(مائده/91)؛ البته شيطان هم بين مؤمنين درگيري ايجاد مي کند؛ ولی اگر مؤمنین تحت سلطه شيطان نروند، با هم درگير نمي شوند. درگيري ها از آنجاست که به شيطان راه نفوذ مي دهند.
سوال: محور درگيري در بین مؤمنین چيست؟
جواب: محور اختلاف، نفسانيات است؛ يعني به اندازه اي که از ولايت حق خارج مي شوند، تنازع مي کنند. در محيط ولايت الله، تنازع نيست؛ به همین دلیل در بهشت که دار آخرت است، نزاعي نیست؛ «
وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ
» «
لا يَمَسُّهُمْ فيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجين
»(الحجر/47-48)؛ این خصلتِ عالم آخرت است که در آن تنازعات شيطاني حذف مي شود.
پس چنانچه گفته شد محور درگيري بین دو جبهه حق و باطل، استکبار و عبوديت بوده و اصل درگيري نیز بين ولات است؛ يعني يک طرف نبي اکرم صلی الله علیه و آله حضور دارند و در طرف دیگر دشمنان ايشان. در این میان درگيري سطوح پايين به تبع ولات است؛ براساس حديث عقل و جهل نبي اکرم صلی الله علیه و آله قصد اطاعت خدای متعال را دارند؛ از این رو خداي متعال جنودي را به ایشان عطا کرده است؛ در سوی دیگر هم ابليس و جهل ـ که «أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَة»(2) است ـ قرار دارند که برای جنگ با نبی اکرم صلی الله علیه و آله از خداي متعال جنودی خواست. يک سو حضرت هستند با جنود باطنی صفات نورانی و در سوی دیگر هم شيطان با جنود باطنی صفات ظلمانی قرار دارد که با هم مي جنگند و اين درگيري نیز به بدنه جامعه کشيده مي شود؛ بنابراین درگیری اصلی در عاشورا میان دست ها و بدن ها، و اين شمشيرها و نيزه هاي مسخّر اين دست ها نیست؛ بلکه شمشيرها و نيزه ها مسخّر دست ها هستند، دست ها هم مسخّر مغزها هستند و این مغزها خود مسخّر ارواح و اين ارواح نیز مسخّر ولات خود هستند؛ يعني جبهه سيدالشهدا علیه السلام مسخّر سيدالشهدا علیه السلام است و با فرمان حضرت حرکت مي کند. جبهه شيطان هم بر محور اراده شيطان و ولات جور حرکت مي کند؛ پس در باطن درگیری، اين دو اراده در مقابل هم هستند که جنودشان هم جنود عقل و جهل است؛ بنابراین درگيري حق و باطل را در تاريخ باید اين گونه دید و محورش را ايمان و کفر دانست؛ محور این درگیری ايمان نبي اکرم صلی الله علیه و آله و کفر فراعنه و اوليای طاغوت است. کسانی که تحت ولايت حضرت اند، نوراني هستند و با فرمان حضرت سیر مي کنند و کسانی که به ابليس تولي پيدا کرده و ولايت ابليس در آن ها جاري شده و ظلماني هستند، با فرمان ابليس حرکت مي کنند. اين ولایت ابتدا در بدن جاری می شود و بعد در اندام منفصل یعنی ابزار و اسلحه مي آيد و در امکانات طبيعي مسخّرِ انسان وارد می شود؛ اين دو جبهه امکاناتي را براي خود تسخير کرده اند.
اين درگيري از محور ولايت شروع مي شود تا به امکانات طبيعي مي رسد تا اینکه دو جبهه با همه امکانات در مقابل یکدیگر صف آرايي مي کنند. اسلحه جبهه حق، در مقابل اسلحه جبهه باطل قرار مي گيرد ولی اصل درگيري میان اسلحه ها نیست؛ بلکه اسلحه ها مسخّر مؤمن و کافر هستند و این دو اراده با یکدیگر مي جنگند؛ بنابراین[اسباب و سلاح] مجرای اراده هستند؛ همچنان که وقتي دست ما با حریف پنجه مي اندازد، در حقیقت دست مجراي روح است؛ حال در سطح بالاتر، ارواح مؤمنين هم مسخّر روح امام علیه السلام هستند؛ «
ارواحکم في الارواح
»؛ روح امام علیه السلام در روح مؤمنين جاري است و مؤمنين مسخّر امام علیه السلام هستند؛ همچنان که ارواح خبيث کفار هم تحت سلطه روح عمد نار و اوليای طاغوت و ولات جور و ظلمت هستند.