بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیه الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه شماره 10 به تاریخ دو شنبه 24 / 07 / 1402
بررسی روایات (بَابُ أَنَّ الْإِسْلَامَ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى الْإِيمَان) از کتاب ایمان و کفر کافی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در جلسه قبل چند نکته در مورد معنای کفر بیان شد.
1. هر گاه در احکام ظاهری اسلام کفر به عنوان موضوع حکم شرعی قرار گیرد، این کفر به معنای عدم الاقرار به الوهیت و توحید و رسالت می باشد. کفر در این معنی مفهوم عدم ملکه است. نه مفهوم ایجابی در مقابل اسلام. البته کفر یک معنای اثباتی هم می تواند داشته باشد به معنای جحود، که آثار خودش را دارد و موضوع برای احکام شرعی قرار نمی گیرد.
2. گفته شد که مرحوم حاج آقا رضا همدانی دو روایت را مطرح کرده اند که برخی ادعا کرده اند این روایات در تعارض با معنایی است که گفته شد. ادعا شده که در این روایات کفر به معنای جحود است و به معنای عدم الاقرار نیست. همچنین در این روایات آمده که با شک انسان کافر نمی شود. بنابر این شاک کافر نیست و لو اقرار نکرده باشد. در جمع بین این روایات مطالبی بیان شد. مرحوم همدانی فرمود دسته اول روایات دسته دوم را مقید می کنند و در نتیجه می گوییم منظور از اینکه کسی با شک کافر نمی شود، کسی است که اقرار کرده و مسلمان شده، این شخص با شک کافر نمی شود و باید به حد جحود و انکار برسد تا کافر شود و آثار اسلام از او سلب شود.
بنابر این تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که کسی که اقرار نکرده است و هنوز شاکّ می باشد این شخص مسلم نیست و آثار اسلام مثل طهارت و … در او جاری نمی شود. ولو اینکه شاکّ قاصر باشد این شخص مسلمان نیست. ملسمان کسی است که اقرار به شهادتین می کند. در مفهوم عرفی این خیلی واضح است چون در عرف کسی مسلمان است که رسالت حضرت و مرسل را قبول دارد. اما به لحاظ ادله باید به دو دسته از روایات مراجعه کنیم. دسته اول دلالت دارد بر اینکه موضوع احکام در لسان ادله اقرار به شهادتین است. دسته دوم روایاتی است که به ظاهر با این روایات تعارض دارند.
بخشی از روایات دسته اول، در کافی در کتاب ایمان و کفر، (بَابُ دَعَائِمِ الْإِسْلَام‏ ) آمده که خودتان روایاتش را مطالعه بفرمایید. مرحوم کلینی بعد از این باب، روایات دیگری را تحت عنوان (بَابُ أَنَّ الْإِسْلَامَ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى الْإِيمَان‏ ) مطرح کرده است. کسی که مسلمان شد حرمت خون او باید حفظ شود و همچنین امانت مسلمان محترم است و باید پرداخت شود ولی ثواب به ایمان تعلق می گیرد و آثار معنوی بر ایمان مترتب است. در ادامه روایات این باب را تقدیم خواهیم کرد. اسناد این روایات هم بعدا اگر لازم شد مورد بررسی قرار خواهیم داد.
بَابُ أَنَّ الْإِسْلَامَ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى الْإِيمَان
حدیث 1
(عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنِ الْقَاسِمِ الصَّيْرَفِيِّ شَرِيكِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَانِ.)
در این روایت اسلام توضیح داده نشده است اما بین اسلام و ایمان تفکیک شده است. بعضی از آثار اسلام و یک اثر برای ایمان ذکر شده است. حرمت خون مسلم ، حرمت امانت مسلم و اینکه مسلمان است که می تواند با مسلمان ازدواج کند. این سه اثر برای اسلام ذکر شده است. ثواب هم اثر ایمان است. کسی که منافق است اسلام دارد اما ایمان ندارد. پس آثار اسلام برای منافق هم هست اما ثواب فقط برای مومن می باشد.
حدیث 2
در این روایت اسلام و ایمان تعریف شده اند. (عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ وَ عَمَلٌ وَ الْإِسْلَامُ إِقْرَارٌ بِلَا عَمَلٍ.) ایمان اقرار همراه با عمل است. اما اسلام اقرار بدون عمل است. این ظاهر روایت است. اما این روایت باید با روایاتی که می فرماید: اسلام، اقرار همراه با صلاه و صوم و حج و… است، جمع کنیم. البته این روشن است که اگر از ترک عمل انکار فهمیده شود این شخص از اسلام خارج می شود. مثلا اگر کسی نماز نمی خواند و معلوم است که این ترک عمل او یعنی من نماز را قبول ندارم این شخص از اسلام خارج می شود. اما اگر کسی ترک عمل می کند و این به صورتی نیست که انکار از آن فهمیده شود این شخص در اسلام باقی است.
حدیث 3
در این روایت حضرت تصریح می کنند که اسلام با ایمان فرق دارد. تفاوت اسلام و ایمان هم در این آیه شریفه ذکر شده است.
(عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ‏ – فَقَالَ لِي أَ لَا تَرَى أَنَّ الْإِيمَانَ غَيْرُ الْإِسْلَامِ.) از حضرت در مورد آیه 14 سوره مبارکه حجرات سوال کرد. ظاهرا آنچه که مورد سوال بوده این است که حکم افرادی که به ظاهر مسلمان هستند اما ایمان ندارند حکمشان چیست؟ شاید هم سوالش از این بوده که این ها چه طور مسلمانی هستند؟ آیا اصلا این ها مسلمان هستند؟ حضرت به ظاهر این آیه استدلال کردند و فرمودند: مگر نمی دانی که ایمان غیر از اسلام است. یعنی حضرت می فرماید از ظاهر آیه کاملا پیداست که بین این دو تفکیک شده است. این روایت وضوح مغایرت اسلام و ایمان را ذکر می کند. احتیاج به این روایت هم نیست. حضرت به آیه قران استشهاد کرده اند. فی الجمله از این آیه فهمیده می شود که در اسلام، اعتقاد قلبی شرط نیست اما در ایمان، اعتقاد قلبی شرط است. کسانی که بادیه نشین بودند و با حضرت به مدینه هجرت نکردند و آشنای به احکام اسلام نبودند و جزئیات دین را بلد نبودند. اینها ادعای ایمان می کردند. قران می فرماید شما مومن نیستید. چه داشتند که ادعای ایمان می کردند؟ شاید اقرار داشته اند و یک سری اعمال هم انجام می دادند اما قران می فرماید اینها برای ایمان کافی نیست. شاید استفاده شود که اینها انحرافاتی هم داشته اند. مثلا قرآن می فرماید: (لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه‏ ) یا مثلا (لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏ ). بعید نیست که اعرابی ها این انحرافات را هم داشته اند و خودشان را مومن هم می دانسته اند. خدای متعال می فرماید ای کسانی که ایمان آوردید شما این طور نباشید. کسی که ایمان آورد نباید به این انحرافات مبتلا شود. (إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ ) خدای متعال می فرماید شما با این خصلت ها مومن نیستید. مومن سوره حجرات که رفعت صوت و تقدم بر خدا و رسول ندارد، کسی است که (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون‏ ). مومن کسی است که نسبت به خدای متعال و رسولش بد گمان نمی شود. پیداست که مواردی که در سوره ذکر شده است مثل تبعیت از فاسق یا تقدم یا رفعت صوت برای کسانی است که نسبت به خدا و رسول دچار ریب و بدگمانی هستند.
خلاصه در این روایت شریف ممکن است که اینها اقرار داشته اند و حتی یک اعمالی هم داشته اند. اما ایمان هنوز به قلبشان وارد نشده است. ایمان یک امر قلبی است. علاوه بر این بعد از ورود ایمان به قلب، انسان نباید دچار ریب و بدگمانی بشود. ریب هم یک امر قلبی است. پس اگر کسی اقرار داشته و مناسکی هم انجام می داده اما هنوز ایمان به قلب او وارد نشده است این مومن نیست ولو این که مسلم هست.
مرحوم کلینی این روایت را آورده اند که نشان دهند بین اسلام و ایمان تفکیک شده است. از ظاهر روایت این فهمیده می شود. اما اینکه آیه و سیاق آیات بررسی شود و تفسیر شود این مطلب دیگری است. بنابر این آنچه که از روایت فهمیده می شود این است که:
1. ایمان غیر اسلام است.
2. ایمان حد قلبی دارد اما اسلام حد قلبی ندارد.
مابقی مطالب از این روایت استفاده نمی شود. بلکه از سیاق و بقیه آیات استفاده می شود.
حدیث 4
(مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ مَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا) شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد فرق بین اسلام و ایمان پرسید. (فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ الْتَقَيَا فِي الطَّرِيقِ وَ قَدْ أَزِفَ‏ مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِيلُ) چند بار پرسید و حضرت جواب ندادند. تا این که شخص عازم سفر شد. در راه حضرت را دید. (فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْكَ رَحِيلٌ) حضرت فرمود گویا به مسافرت می روی. (فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ فَالْقَنِي فِي الْبَيْتِ) گفت بله. حضرت فرمود بیا در خانه تا ببینمت. (فَلَقِيَهُ فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ مَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا فَقَالَ- الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِي عَلَيْهِ النَّاسُ) دوباره سوالش را تکرار کرد. حضرت فرمود اسلام یک مرحله ظاهری است که عموم مردم آن را دارند. این ظواهر اسلام اعم از اقرار و عمل است. (شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ) اقرار به شهادتین است. (وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ‏ وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ) و عمل به ارکان دین. به عبارت دیگر به مرحله ظاهری تحقق دین که شامل اقرار و عمل به ارکان می باشد، اسلام گفته می شود. اما مرحله باطنی دین چیست؟ حضرت فرمود: (وَ قَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةُ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا) ایمان یعنی معرفت به ولایت همراه با آنچه که در مرحله ظاهری دین به آن اشاره شد.
سوال: این روایت چگونه با روایت قبل جمع می شود؟ جمعش به این است که کسی که به معرفت الامام نرسید به ایمان قلبی به خدا و رسول هم نمی رسد. طریق ایمان به خدا و رسول، امام است. در روایت متعددی به این تاکید شده که حضرت به امیر المومنین علیهما السلام فرمود: (مَا آمَنَ‏ بِي‏ مَنْ كَفَرَ بِك ‏) پس مومن کسی است که هم ظواهر اسلام را دارد و هم امر باطنی اسلام را دارد. امر باطنی یعنی امر ولایت ائمه را قبول دارد. ولایت ائمه در عرض ولایت نبی اکرم و ولایت الله نیست. (وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ‏ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا. ) پس ممکن نیست کسی ادعا کند که مومن به خدا و رسول هست اما مومن به امیر المومنین نیست. در مرحله ایمان قلبی این دوتا تفکیک پذیر نیستند. البته شاید اینجا دو حالت متصور باشد. اینکه بگوییم ایمان یک مجموعه التزامات قلبی است که رکن آن ولایت است یعنی بدون ولایت ایمان کامل نمی شود. یا اینکه بدون ولایت ایمان محقق نمی شود. به نظر ما بدون ولایت ایمان محقق نمی شود.
اگرکسی انکار ولایت کند مومن به خدا و رسول هم نیست. ولو اینکه مسلم است و احکام ظاهری اسلام را هم دارد. اگر کسی انکار نکرده اما به امام نرسیده است یعنی به حقیقت توحید هم نرسیده است. تلقی من این است که این روایت معنایش این است که در آیه شریفه آمده: (وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة ) فرمود نعمت ظاهری توحید و نبوت است. نعمت باطنی ولایت ماست. این معنایش این نیست که اگر حقیقت توحید را داشت ولی امام را نداشت این ظاهر را دارد اما باطن را ندارد. بلکه معنای آیه این است که توحید و نبوت با ولایت حاصل می شود. کسی که به امام نرسیده به باطن دین که حقیقت توحید و رسالت هست، نرسیده است. یعنی طریق ایمان ولایت امام است. اگر کسی شهادتین را گفت این مسلمان شده و به ظاهر دین که یک نعمت است رسیده ولی به باطن دین راهی ندارد. در مقابل اگر کسی به امام رسید به حقیقت دین و حقیقت نبوت و حقیقت توحید می رسد.
پس حضرت فرمود: اسلام یک مرحله ظاهری است. مرحله باطنی اسلام (معرفت هذا الامر) است. هذا الامر از مقومات توحید است. اگر کسی این معرفت را نداشته باشد معرفت به خدا ندارد. (مظهرین لامر الله و نهیه) (التامین فی محبه الله) (من ابغضکم فقد ابغض الله). اینها معنایش این است که توحید بدون معرفت الامام حاصل نمی شود. در آخر روایت حضرت می فرماید: (فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ كَانَ مُسْلِماً وَ كَانَ ضَالًّا.) اگر کسی اقرار کند اما معرفت به ولایت نداشته باشد مسلم ضال است. ممکن است (اقرّ) به معنای اقرار لفظی باشد، در نتیجه باید گفت که در ذیل روایت حضرت فقط اقرار لفظی مورد نظرشان بوده است. یا اینکه (اقرّ) معنای اعمی داشته باشد. اعم از اقرار لفظی و عمل به ظاهر دین که شامل ارکان اربعه می باشد.
نکته: اگر امت اسلامی به نقطه ای برسند که هیچ کدام از این ارکان اربعه را انجام ندهند، دیگر نمی توان به این ها مسلمان گفت. اسلام ظواهری دارد. ظواهرش شامل اقرار به شهادتین و این ارکان اربعه می شود. این ارکان اربعه اگر تعطیل شوند دیگر چیزی از ظاهر اسلام باقی نمی ماند. باب دعائم الاسلام که مرحوم کلینی آن را مقدم بر این باب کرده اند، روایات مربوط به ارکان اربعه را جمع آوری کرده است.
این روایت شاید چیزی بیشتر از اقرار به شهادتین را دارد. یعنی باید ظواهر اسلام را هم به جا بیاورد. یا اینکه حد اقل این ارکان اربعه را قبول داشته باشد ولو این که گاهی هم آنها را ترک کند. اگر این طور معنا کردیم، در مرحله بعد باید بررسی کنیم که آیا اقرار به فروع در عرض اقرار به رسالت است یا اینکه از لوازم اقرار به رسالت است؟ اگر از لوازم اقرار به رسالت باشد یعنی همان اقرار به رسالت است و چیز دیگری نیست.
نکته: اقرار به رسالت، قطعا اقرا تفصیلی نیست. اینکه انسان همه فروع را بلد باشد و به آن اقرار کند مورد نظر نیست. اقرار اجمالی یعنی اقرار به این که ایشان رسول الله است و هر چه که ایشان از طرف خدا آورده است را، اگر یقین به آن داشته باشد به آن اقرار می کند. به هر چیزی هم که گمان دارد یا احتمال می دهد که حضرت آورده اند اقرا می کند، به این معنا که اگر فی الواقع حضرت اینها را فرموده اند من همه را قبول دارم. اگر کسی اینگونه اقرار کند، کانه به این 4 امر که از ارکان ظاهری اسلام هست باید اقرار داشته باشد. پس اقرار بالاجمال در حقیقت اقرار به رسالت است. حضرت به نحوی اسلام را بسط داده اند که این 4 رکن ظاهر شده است. کسی که اقرار به رسالت می کند باید به این 4 رکن هم اقرار داشته باشد. البته نسبت به موارد معلومه باید اقرار تفصیلی داشته باشد.
بنابر این ممکن است کسی بگوید اسلام یعنی اقرار به شهادتین اما اقرار به شهادتین به این 4 امر منتهی می شود، از باب اینکه اینها از واضحات دین حضرت هستند.
حدیث 5
(الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُمْ آمَنُوا فَقَدْ كَذَبَ) اگر کسی بگوید اینها به صرف دارایی هایشان مومن هستند دروغ گفته است. (وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُمْ لَمْ يُسْلِمُوا فَقَدْ كَذَبَ.) هر کسی هم بگوید اینها مسلمان نیستند بازهم دچار کذب شده است. اینها مسلمان غیر مومن هستند. دلیلی که در آیه مطرح شده این است که قلب اینها متعلق به اسلام نیست. در آیات بعد هم مراحل بعدی توضیح داده شده است. بعد از این عقد قلبی نباید ریب بیاید. بعد هم باید در کنار حضرت بایستید. اگر این ها نباشد انسان مومن نمی شود. مسلمانی که به امام نرسید مسلمان ضال است. توجه داشته باشید که ما در مورد مستضعف صحبت نمی کنیم. در مورد کسی صحبت می کنیم که خبر به او رسیده اما قبول نکرده است. این آدم اگر همه اعمال ظاهری هم داشته باشد همان است که حضرت فرمود: (لَا دِينَ‏ لِمَنْ‏ دَانَ‏ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّه‏ )
حدیث 6
(أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ‏ عَنْ قَاسِمٍ شَرِيكِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَانِ.) این روایت مضمونش تکراری است.
روایات این باب به پایان رسید. ابواب بعدی را هم مطالعه بفرمایید. به تناسب برخی از روایاتش را تقدیم خواهیم کرد.
و الحمد لله رب العالمین…

پیمایش به بالا