بسمالله الرحمن الرحیم
تقریر فلسفه اصول، جلسه 104 – دوشنبه 23-11-1402
استاد میرباقری
مقدماتی برای ارتقاء مفهوم حکم
مقدمه
همانطور که گفته شد برخی از مبادی بحث حکم همانند بحث جامعیت دین مبادی بعیده هستند ولی برخی همانند مصلحت و مفسده نزدیکتر به علم اصول هستند. یکی از مبادی بعیده حکم که از مباحث کلامی است، بحث از جامعیت دین است. در این راستا گفته شد که موضوع دین سرپرستی رشد و تکامل اختیارات عباد است که این اختیارات هم شامل همه ساحات اختیار فردی انسان میشود و هم علاوه بر اختیار فردی انسان شامل اختیارات اجتماعی او نیز میشود.
نسبت قوای انسان با دین
از زاویه دیگری نیز میتوان بحث دامنه دین را بیان کرد و آن پرداختن به این مسئله است که آیا قوای مختلف شهودی، عقلی و تجربی انسان در کنار وحی به استقلال شناخته میشود؟ در فرهنگ حوزوی ما بعضا چنین انگارهای وجود دارد که هریک از شهود، عقل و تجربه میتوانند به واقعیت دست پیدا کنند و در این صورت حجیت دارند؛ معنای چنین امری این است که هریک از این امور سه گانه در کنار وحی به صورت مستقل عمل میکنند. یعنی اگر عقل از بدیهی آغاز کند و از روش برهانی استفاده کند همه مدرکات آن حجیت دارد و تبعیت از مدرکات آن متوقف بر تبعیت عقل از وحی نیست؛ چنانچه در شهود هم اگر مقدمات شهود شخصی صحیح باشد، شهود او لااقل برای خودش قابل تبعیت است. همانطور که در علوم تجربی هم اگر کسی با روش صحیحی مطالعات تجربی را انجام دهد محصول عمل صحیح است و صحت هیچ یک از این علوم نیازی به شریعت ندارد.
در یک گام دیگر عقل عملی که مدرک حسن و قبح است نیز میتواند به نحوی استقلال داشته باشد که مدرکات آن بدون تبعیت وحی هم حجیت داشته باشد. همچنین طبق این مبنا که عقل عملی بازگشت به بنای عقلاء دارد و امری در کنار بنای عقلاء نیست، بناء عمومی عقلاء متّبع است.
البته معمولاً فقها درباره بنای عقلاء قائل به این هستند که در صورتی بنای عقلاء معتبر است که توسط معصوم علیه السلام امضاء شود؛ لکن اولاً نقشی برای دین در شکلگیری بنائات عقلائیه قائل نیستند و ثانیاً برخی از فقها حجیت بنای عقلا را به امضای معصوم هم بازنمیگردانند و برخی هم در بنائاتی که به حدی از عمومیت برسد که احدی از عقلاء با آن مخالفت نکند قائل به عدم نیازمندی به امضاء هستند. مثلاً برخی در مشروع بودن عقد بیمه میفرمایند که همه عقلای عالم بیمه را پذیرفتهاند و احدی با آن مخالفت نکرده است لذا حجیت دارد!
در این صورت عرصههایی وجود خواهد داشت که مربوط به تجربه، عقل و بنای عقلاست و جایی برای مداخله دین در این عرصهها وجود ندارد. مثلاً اگر صحت مطلب بازگشت به این داشته باشد که به صورت برهانی جلو برود دیگر دین در این فرآیند جایگاهی ندارد که بخواهد نظری بدهد. و هکذا علوم تجربی نیز منطق مستقلی دارد که اگر از آن تبعیت بشود محصول آن صحیح است؛ بلکه مرحوم شهید صدر برای تصحیح قول اهل خبره عمیقتر وارد شده و کتاب الاسس المنطقیه را نگاشتهاند که اثبات کنند که علوم تجربی مفید یقین هستند.
اگر این حوزهها مستقل از وحی باشد در واقع دامنه تصرفات وحی مقید میشود و نتیجهاش این میشود که بشر با عقل نظری و عقل تجربی و عقل عملی خود به نتایجی میرسد و نظاماتی را برپا میکند و شکل زندگی خود را شکل میدهد و وحی هم در سامان دادن این نظام معیشت دخالتی نمیکند؛ بلکه دین در این صورت محدود میشود به پاسخگویی به مسائل مستحدثهای که اصل این مسائل توسط انسان و به صورت مستقل از وحی شکل گرفته و ایجاد شده است. وانگهی چنانچه این فرهنگ بر حوزه حاکم باشد انفعال دین دائماً بیشتر میشود، زیرا برای امضای موضوعاتی که در این تمدن ایجاد شده و در زندگی مردم جریان پیدا کرده است، ناچار است که منفعلانهتر عمل کند.
البته اگر در موردی که مربوط به تجربه یا عقل است، در دین مطلبی بیان شده باشد، نسبت بین این مطلب و مطالعات تجربی و عقلی ملاحظه میشود. مثلاً اگر روایاتی در طب وارد شده باشد و با علوم پزشکی امروز منافات داشته باشد، چه باید کرد؟ یا اینکه اگر روایاتی وارد شده باشد که با حکم عقل منافات دارد چه باید کرد؟ باید دانست که در نسبت بین این روایات و علوم نظری یا تجربی حکم کلی واحدی وجود ندارد، بلکه بستگی به عواملی مثل ظنی بودن معرفت دینی و عقلی یا قطعی بودن آنها و امثال آن دارد؛ به عنوان مثال اگر عقلا اثبات شود که خدای متعال را نمیتوان به حس ادراک کرد، پس اگر در آیهای وارد شده است که «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا»، باید آیه به صورت تأویلی معنی شود و از ظاهر ابتدائی آن دست کشیده شود.
همین نکته باعث شده است که گمان شود که اگر در جایی مطلبی در دین در حوزههای عقلی و تجربی بیان شده است، جزء مطالب معترضه دین است نه اینکه از مطالب اساسی و اصیل دینی باشد. مثلاً اگر در دین راجع به سماوات سبعه مطلبی بیان شده است در واقع مربوط به دانش کیهانشناسی است که صحت گزارههای آن و مسیر رشد آن تابع قواعد خاص علمی است و ارتباطی به شریعت ندارد؛ لذا این گزاره دینی که درباره سماوات سبعه بیان شده است جزء مسائل کیهانشناسی است نه مسائل دینی.
بنابراین اگر قوای انسان به صورت مستقل از وحی و در عرض وحی ملاحظه شود، نقش دین در زندگی انسان در طول قوای انسانی تعریف میشود؛ زیرا انسان با قوای خودش زندگی نظام جامعه را سامان میدهد و دین بعد از شکل گیری موضوعات اجتماعی نسبت مواردی که زندگی مکلفین مساس به این موضوعات پیدا میکند نظر خود را بیان میکند. چنانچه امروزه تمدن مادی توسط غربیها ایجاد شده و وارد زندگی ما شده است و فقه هم به مسائلی که در این تمدن ایجاد شده است پاسخ میدهد. بلکه تمدن مادی با دانشها و تکنولوژی برای ما تصمیمسازی میکند و مسیر زندگی و حرکت ما را مشخص میکند. زیرا امور اجتماعی باید به صورت علمی و کارشناسی اداره شود، لذا کارشناسان برای تصمیمگیران جامعه تصمیمسازی میکنند تا آنها بر اساس رویههای علمی جامعه را مدیریت کنند.
یکی از علل متأخر دانستن دین از قوای انسان دیدگاه معرفتشناسی حوزه است که قائل به اکتشاف است. این دیدگاه باعث میشود که برای معرفت حوزه مستقلی از وحی قائل شویم و ذهن و هوش طبیعی انسان را تحت سرپرستی دین نیاوریم، چه رسد به هوشمصنوعی و تصمیمسازی هوش مصنوعی برای عرصههای حیات انسان! باید توجه داشت که دخالت اختیار در دانش در بسیاری از موارد به راحتی قابل تشخیص نیست و به همین دلیل معلوم نمیشود که اختیارات سوء به چه صورت در علوم مدرن حاضر شدهاند.
آخرین جملهای که مرحوم استاد حسینی در روز قبل از ارتحال به من فرمودند این بود که همه کلام من این است که بالادست ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، نباید دستی باشد. ایشان در یکی از جلسات میفرمودند که همانطور که در جریان حکمیت، ابوموسی امیرالمؤمنین علیهالسلام را از ولایت اجتماعی عزل کرد و عمروعاص معاویه را والی قرار داد، ما هم ولایت الهی را در مدیریت عالم عزل میکنیم و فیلسوفان غربی، ولایت اهواء را حاکم میکنند.
اما اگر شأن دین راهبری نسبت به همه قوای انسان و همه عرصههای حیات فردی و اجتماعی او باشد، پس قوای عقلی و تجربی انسان را نیز هدایت میکند. در این صورت دین متقدم بر عقل عملی و عقل نظری و شهود و تجربه خواهد بود و در عرصه اجتماعی هم تصمیمسازی بر اساس دین واقع خواهد شد.
بنابراین یکی از ریشههای نگاه به دامنه دین که در جلسات مختلف از زوایای مختلفی مورد دقت قرار گرفت، مباحث انسانشناسی و معرفتشناسی است؛ و از آنجا که در فرهنگ حاکم بر حوزه، قوای انسان مستقل از وحی عمل میکند، دامنه دین هم محدود خواهد شد. اما اگر این قوا و رشد و تکامل آنها را ذیل دین تعریف کنیم، دامنه دین هم طبیعتاً بسیار متفاوت خواهد شد؛ زیرا جامعه با همین قوای انسانی ساخته میشود. بنابراین دین قواعد سرپرستی رشد و تغییرات را بیان میکند نه اینکه تغییرات توسط قوای انسان ایجاد شود و دین تنها حکم مواجهه با موضوعاتی که توسط انسان ایجاد شده است را بیان کند.
باید توجه داشت که قرار گرفتن قوای انسان ذیل وحی به معنای تعطیلی آنها نیست. یعنی عقل نظری و عقل عملی و تجربه و شهود وقتی ذیل دین قرار میگیرند تعطیل نمیشود، بلکه تحت سرپرستی دین رشد و تکامل پیدا میکنند و در این صورت است که میتوانند درست عمل کنند.