بسم‌الله الرحمن الرحیم

تقریر فلسفه اصول، جلسه 118 – دوشنبه 07-08-1403

استاد میرباقری

مقدماتی برای ارتقاء مفهوم حکم

 

 

 

مقدمه

همانطور که گفته شد حکم حقیقتی است که از عوالم بالا تنزل پیدا می‌کند و از اراده انبیاء و اوصیاء علیهم السلام عبور می‌کند و در امت جاری می‌شود؛ امت نیز اگر امر را امتثال کند، این امر در قوای آنها جریان پیدا می‌کند؛ بر این اساس گفته شد که علاوه بر ملاکی که در متعلق وجود دارد، خود امر نیز دارای ملاک است.

تنزل نظام امر

نکته دیگری که در مباحث گذشته بیان شد این بود که اوامری که از ناحیه شارع مقدس نازل می‌شود، اوامر منفصله از هم نیستند بلکه یک نظام امر نازل می‌شود که از مرحله ملاک نیز به هم مرتبط هستند. به همین دلیل اگر امر محوری که امر به پرستش است امتثال نشود -مثل اینکه شخص اصلا امر به ایمان را نپذیرفته باشد- هیچ ملاکی از موضوعات دیگر را نیز استیفاء نخواهد کرد. بلکه حتی ممکن است گفته شود هرچه در کفر شدّت و غلظت بیشتری پیدا ‌کند، حتی مصالحی که در امور توصلیه هستند را نیز نمی‌تواند استیفاء کند؛ مثلا آب هم که می‌نوشد در حیات الدنیا و تناسبات جهنم است، لذا با همین آب نوشیدن نیز از خدا دور می‌شود.

البته اگر به صورت انتزاعی نگاه کنیم ملاکاتی وجود دارد که مشترک بین مومن و کافر است؛ مثلا آب مصلحت و خمر مفسده دارد؛ اما وقتی به عالم واقع به صورت انضمامی ‌نگاه کنیم دو دستگاه ولایت و دو تمدن وجود دارد که هر کدام دائما به سمت خداپرستی و یا دنیاپرستی در حال حرکت هستند؛ لذا در تمدن مادی که همه امور را در مسیر دنیاپرستی بیشتر سوق می‌دهد، دائما تناسبات این تمدن با جنت و بهشت فاصله می‌گیرد و هرچه در این مسیر بیشتر حرکت کند دسترسی او به ملاکات رحمت کمتر خواهد شد.

اساسا اینکه گفته می‌شود کفار و مومنین در زندگی دنیایی مشترک هستند برخاسته از همین نگاه انتزاعی است؛ درحالی که وقتی نگاه انتزاعی را کنار بگذاریم در زندگی دنیایی هم دو جریان هستند که هریک به سمت مقصدی در حال حرکت هستند؛ لذا در عالم ارض دو حیات تشکیل می‌شود که یکی حیات الدنیا است و دیگری حیات الآخرة. (و موضوعاتی که در عالم ارض وجود دارد، اگر در تناسبات حیات الدنیا قرار بگیرند مفسده خواهند داشت اما اگر در تناسبات حیات الآخره قرار بگیرند دارای مصلحت خواهند شد.)

تقوّم نظام خلق و امر

نکته دیگری که باید بدان توجه داشت این است که نمی‌توان گفت که مصلحتی که در متعلق وجود دارد، مستقل از جریان هدایت الهی است؛ بدین معنا که اگر هدایتی هم نبود این خلق مصلحت داشت. زیرا اساسا خلق بدون هدایت صرفا یک فرض ذهنی است؛ اما در عالم واقع اولا چنین فرضی اصلا معنی ندارد زیرا اگر هدایتی نباشد اصلا خلقت هم محقق نمی‌شود زیرا غایت خلقت پرستش خدای متعال است و اگر هدایتی نباشد، خلقت بدون غایت خواهد شد و ثانیا اگر هم فرض کنیم که خلقتی بدون غایت محقق شود، دیگر ملاکی هم درکار نخواهد بود، زیرا ملاک متعلق از نسبت شیء با غایت پدید می‌آیدو اگرهم فرض کنیم که خلقت بدون غایت محقق شود، ملاک بدون غایت اصلا معنی ندارد؛ لذا اگر شیء ساکن محض باشد و هیچ حرکتی نداشته باشد فرض ملاک هم در او معنی ندارد. بنابراین عالَم خلق و عالم امر هم در منشأ و هم در تحقق و هم در غایت، دو عالم بهم پیوسته و متقوّم هستند.

تبیین نظام حقوق برای روشن شدن بحث

همانطور که در پایان جلسه گذشته بیان شد، نکته دیگری که به این مسئله کمک می‌کند اشاره به بحث حقوق است. در جلسه قبل گفته شد که خدای متعال برای بندگان حقوقی قرار داده است و دینی که نازل می‌شود بستر استیفای آن حقوق است؛ لذا احکام الهی با حقوقی که خدای متعال قرار داده کاملا تناسب دارد.

همچنین درباره حقوق هم بیان شد که همه مخلوقات برای غایت قرب به خدای متعال خلق شده‌اند و وقتی خدای متعال موجودات را در این مسیر خلق می‌کند، برای آنها ظرفیت قرب نیز قرار می‌دهد که آن مخلوق می‌تواند با عواملی این ظرفیت را به فعلیت برساند.

باید توجه داشت که اولا خدای متعال برای رسیدن موجودات به غایات خودشان ابتهاج و لذت و برای دور افتادن از آن الم و رنج قرار داده است؛ ثانیا ظرفیت‌ها‌یی که خدای متعال برای مخلوقات در مسیر قرب گذاشته است، نه ظرفیت‌ها‌ی متعارض است و نه ظرفیت‌ها‌ی متباین، بلکه ظرفیت‌ها‌ی متعاضد است. یعنی نمی‌توان گفت که خدای متعال برای چشم و گوش و زبان انسان حقی قرار داده است که متعارض با حق خود انسان است. بلکه ظرفیت قرب در همه مخلوقات به نحو هماهنگ جعل شده است، به صورتی که اگر همه متناسب با آن مقصد حرکت کنند حق همه استیفاء می‌شود؛ یعنی اگر انسان با دست خود خدا را عبادت کند هم حق خودش استیفاء شده است و هم حق دست او مراعات شده است.

همچنین از آنچه گذشت روشن می‌شود که اگر موجودی ساکن محض باشد و هیچ حرکتی نداشته باشد، حقی هم درباره او متصور نیست؛ زیرا پایگاه حقوق حرکت به سمت قرب به خدای متعال است و اگر موجودی ساکن محض باشد و قابلیت هیچ حرکتی به سمت خدای متعال را نداشته باشد، حقی هم برای او متصور نیست؛ همچنین اگر موجودی هیچ شعور و درکی از رنج و ابتهاج نداشته باشد، حق برای او بی معناست؛ زیرا حالت اول و دوم در او هیچ تاثیری ندارد که گفته شود حق او نسبت به این تغییرات ادا شده است یا خیر. البته حق موجود دیگری در مورد یک موجودی که هیچ درکی ندارد متصور است؛ مثلا می‌توان گفت که زمین برای نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و متناسب با پرستش ایشان خلق شده است، لذا اگر این زمین در اختیار شما هم قرار گرفت باید حقوق حضرت را ملاحظه کنید.

نکته قابل توجه دیگر این است که حقوق موجودات هم‌سان و هم‌عرض نیستند؛ بلکه موجوداتی برای موجودات دیگر آفریده شده‌اند؛ لذا حق آنها هم تابع موجودی است که برای او آفریده شده‌اند. مثلا اگر دست و جوارح انسان واقعا برای او آفریده شده باشند، بنابراین دست و جوارحی به حق خود می‌رسند که از انسان تبعیت کنند. لذا اگر کل عالم برای نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خلق شده است، در صورتی به حق خود می‌رسند که از ایشان تبعیت کنند. یعنی قرب آنها در تبعیت از قرب حضرت قرار داده شده است، لذا حق‌شان نیز در تبعیت از حضرت استیفاء می‌شود.

باید توجه داشت که وقتی گفته می‌شود که موجودی برای موجود دیگر آفریده شده است، به این معنا نیست که ابتدا خلق شده و تبعیت از موجود مافوق به صورت اعتباری برای آن جعل شده است؛ بلکه به این معناست که حقیقتا برای او خلق شده و در تبعیت از او به حق خود می‌رسد.

بنابراین اولا حقوق موجودات به حق قرب به خدای متعال بازمی‌گردد لذا حق امری مجعول است نه اینکه مربوط به طبیعت موجودات باشد؛ و ثانیا نظامی‌ از حقوق شکل می‌گیرد که برخی در تبعیت از دیگری قرار دارند و حقوق مختلف در این نظام به صورت هماهنگ و متعاضد جعل شده و استیفاء می‌شوند. حال اگر نظام امر الهی امتثال شد همه به قرب خود می‌رسند ولی اگر هم معصیت شد برای قرب خود شخص و برای قرب دیگران مانع ایجاد می‌شود؛ یعنی معصیت علاوه بر اینکه حق خود گنهکار را از بین می‌برد می‌تواند ظلم به حقوق دیگران هم باشد.

البته اگر به شیطان اجازه داده شده که مانع قرب دیگران بشود، مسیرهای مختلفی -از شفاعت تا رجعت و امثال آن- هم برای تدارک قرار داده شده است؛ بله اگر کسی خودش بخواهد ولایت شیطان را بپذیرد و حق خود را ضایع کند، خودش با اختیار خود به خودش ظلم کرده و حق خودش را ضایع کرده است؛ اما اگر مومنی می‌خواهد خداپرستی کند ولی دیگران به او ظلم می‌کنند و مانع قرب او می‌شوند، خدای متعال برای او مسیرهای دیگری قرار می‌دهد.

پیمایش به بالا