بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس شرح کتاب الحجه اصول کافی
آیةالله سیدمحمدمهدی میرباقری
جلسه شماره 138 به تاریخ 21/12/1401
صحیحه حسین بن ابی العلاء و معنای اولی الامر – بررسی سیاق آیات و جریان ملک عظیم و حسادت دشمنان – مسئله تنازع در آیات شریفه و مرجعیت کتاب و سنت – دو نگاه در آیه در جنس اطاعت
صحیحه حسین بن ابی العلاء و آیه اولی الامر
بحث در صحیحه حسین بن ابی العلاء در باب وجوب طاعت بود که فرموده: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَوْلَنَا فِي الْأَوْصِيَاءِ إِنَّ طَاعَتَهُمْ مُفْتَرَضَةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» سند این روایت که مشکلی ندارد و به بررسی مفاد آیه اولی الامر پرداختیم.
در مورد اصل وجوب طاعت در آیه شریفه که بحثی نیست. لکن تعبیر به اولی الامر در آیه شریفه مورد بحث واقع شده است و عامه اقوالی دارند. بعضی می گویند مقصود همه فرماندهان نظامی یا علما یا هر حاکم و پادشاه است. اینها باید اطاعت شوند ولو اینکه فاسق باشد یا دستور به فسق دهد. بعضی گفته اند مثل فخر رازی استظهار می کنند که اولی الامر باید مقام عصمت داشته باشند زیرا طوع محض خواسته شده است. عده ای هم گفته اند ولی الامر معصوم نیست ولی در جایی وجوب اطاعت دارد که خلاف دستور خدا و رسول نباشد.
ولی آنچه که معمولا مفسرین امامیه قائل شده اند این است که مقصود از اولی الامر، معصومین علیهم السلام هستند. می گویند شاهد این مطلب این است که طاعت این اولوالامر با طاعت رسول پیوند خورده است و در یک جا آمده است. این نشان می دهد که همان فرمانی که در اطاعت رسول است در اطاعت اولوالامر هم هست.
به عبارت دیگر از اطاعت خدای متعال که اطلاق دارد و اطاعت رسول در کنارش قرار گرفته است فهمیده می شود که این آیه دلالت بر عصمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می کند. همین اطلاق در باب اولوالامر هم هست و دلالت بر عصمت اولی الامر هم می کند. اینگونه نیست که بخواهیم کلام اولی الامر را با کلام خدا بسنجیم ببینیم مخالف کلام خدا هست یا نیست. اگر کلامی از اولی الامر صادر شد امکان ندارد که با کلام خدا مخالف باشد.
بله مثلاً در باب اطاعت از والدین لسان قرآن فرق می کند. فرموده: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» وقتی اطاعت و اکرام در مقابل والدین را مطالبه کرده است بلافلاصله قید می زند که اگر تلاش برای شرک بود اطاعت نکنید. با اینکه اهمیت امر والدین نسبت به اهمیت امر معصومین علیهم السلام پایین تر است اما قید ذکر شده است. در آیه مورد بحث، می گویید که اوامر خدا قطعا باید تبعیت شود و اطلاق دارد. اوامر رسول الله هم اطلاق دارد و قیدی ندارد. اما به اوامر اولی الامر که می رسید قید می زنید و می گویید وقتی دستور خلاف نداد فقط وجوب اطاعت دارد؟! این خلاف ظاهر است. ظهور آیه در این است که همان اطاعتی که نسبت به رسول هست نسبت به اولی الامر هم هست. و از این نتیجه می گیریم که همان طور که رسول الله مقام عصمت دارد اینها هم مقام عصمت دارند. فخر رازی هم همین مطلب را استظهار کرده اما بعدا خواسته مصداق آن را از ائمه معصومین علیهم السلام برگرداند. به هر حال معنایی که امامیه استظهار کرده اند، معنای واضحی است و محل بحث هم نیست. در روایات ما هم هیچ تردیدی نیست که مقصود از اولی الامر در اینجا معصومین علیهم السلام هستند.
ممکن است کسی به لفظ «منکم» اشکال کند. بگوید «منکم» یعنی از جنس شما باشد. به نظر می آید این اشکال وارد نیست. در مورد رسول الله هم آمده که: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم» منافاتی ندارد که رسول از جنس مردم باشد اما معصوم هم باشد. اطاعتش هم مطلقا واجب باشد. بنابر این در اولی الامر هم لفظ «منکم» به معصوم بودن و مفترض الطاعه بودن اشکالی وارد نمی کند.
بررسی سیاق آیات اطاعت از ولی الامر
برای اینکه به معارف این آیه بپردازیم سیاق آیات را مروری سریع می کنیم. بحث از آیه 36 شروع می شود که در موضوع ایمان بالله و روابط اجتماعی است که در جامعه مومنین، روابط باید بر محور خدای متعال شکل بگیرد و به انفاق و جهت گیری هایی در فضای خانوادگی و اجتماعی منجر شود. «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورا» معلوم است ذیل توحید و بندگی حضرت یک جریان احسان درست می کنند که تنظیم روابط می کند.
لکن کسانی در امت حضرت هستند که اینها مستکبر هستند و بخل می ورزند و طرح دیگری می خواهند درست کنند. اینها مختال و خیال زده و متوهم هستند. برای خودشان کبریاء فرض می کنند. اخلاص ندارند. خدا را نمی پرستند و طبیعتا اینها نسبت به دیگران هم فخور و متکبر هستند و فخر فروشی کرده و این روابط را هم اقامه می کنند. یعنی در امت حضرت یک جریان بندگی و احسان هست و یک جریان استکبار و بخل. اگر هم انفاق و احسانی داشته باشند از سر ریاء است و بدنبال ایمان نیستند.
اینها برای اینکه کار خود را ادامه دهند باید نشانه ها و آیاتی که خدا فرستاده است را کتمان کنند. خدا برای طرح خود نشانه ها و آیاتی نازل کرده است. باید اینها را کتمان کنند. «وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهينا» شبیه به این بیان ها در سوره مبارکه حدید و انفاق حول حضرت هست که عده ای طرح رسول را می روند و عده ای به تخیل و فخرفروشی و بخل می رسند. اینها اهل حیاه الدنیا هستند و گرفتار آن می شوند.
در ادامه این آیات در سوره نساء است که خدا استشهاد می کند که در امت پیامبران قبلی مثل یهود این اتفاق افتاد که عده ای با همین مسیر به کتمان آیات و نشان های خود رفتند و پیامبران بعدی را انکار کردند و می خواستند راه را برای بقیه هم مشوه و تاریک کنند. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُريدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبيلَ» این جرمی است که بخشودنی نیست و خدا از این خطا نخواهد گذشت.
کار اینها در کتمان و انکار به جایی رسید که بجای اینکه پیامبری که مدت ها منتظرش بودند و… را ایمان بیاورند به کتمان او رسیدند و در مقابل او با مشرکین پیوند خوردند. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلا» می گویند این جبت و طاغوت و پیروانشان از این پیامبر و تابعیت او هدایت یافته تر هستند. در ضمن این مضمون می تواند معنای تاویلی هم داشته باشد که جبت و طاغوت معنای دیگری پیدا می کند و از گرایش جریان نفاق به افراد خاص در امت خبر داده است. کسانیکه دست به دست هم دادند تا کار دست امیرالمومنین نیافتد. اینها کسانی هستند که مورد لعن واقع می شوند؛ «أُولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصيرا» این لعن های قرآنی و عذاب های سنگین برای این ماموریت ها و صد عن سبیل هاست.
در ادامه است که به بحث ملک عظیم و صاحب امر شدن و مقام طاعت مفترضه می پردازد. از یک دو گانه خبرمی دهد: «أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيرا * أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما» آیا ملک در اختیار اینهاست که بخواهند در تقسیم آن دخالت کنند؟! که اگر ملک برای اینها بود یک ذره آن را به صاحبان حقیقی آن نمی رسید. یا اینکه ملک در اختیار خداست و خدا از فضلش به هرکس خواهد دهد و اینها دارند حسادت می ورزند؟! یعنی جریان حسادت است که اهل کتاب با رسول الله و منافقین با امیرالمومنین داشتند. حسادتی که به صد عن سبیل منجر شده است. «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ»
این ملک عظیم همان مقام افتراض طاعت است که در روایات ذیل آن بیان شده است. این امانت بزرگ الهی است که خداوند در اختیار اهل آن قرار داده است. و کسی که امین این مقام می شود هم ضوابط و التزاماتی از او گرفته شده است. لذا در آیه بعد فرموده: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيرا» معلوم است این مقام بستر مقام حکم می شود که بقیه هم باید این حکم را قبول کنند و اطاعت کنند. لذا در آیه بعد از اطاعت بحث کرده است. اطاعت از خدا و رسول و اولی الامر.
این ملکی است که خدا برای آنها قرار داده است و امام باید به امام بعدی بسپرد. و اگر این ملک فعلی شد و صد عن سبیل برطرف شده و امکان حکم فراهم شد، با این مقام حکم باید عدل در عالم جاری کنید. معلوم است که این حکم صرفاً به معنای قضاوت مصطلح نیست بلکه فرمانروایی است که واجد حقیقت حکم است. حکم فقط در باب قضا نیست. حکومت هم حکمرانی است. حاکم و حکومت نسبت به جامعه حکم می کنند. قوانینی که می گذارند و برنامه هایی که معین می کنند اینها حکم است. الان شما برنامه هایی که دولت ها تنظیم می کنند از جمله در کشور خودمان، مثلا برنامه پنج ساله این حکم است. این حکم باید بر اساس عدل باشد.
و هر موازنه ای هم عدل نیست؛ باید میزان، میزان عدل باشد والا اگر موازین عدل نباشد یک تناسبات دیگر و یک تعادل دیگری درست می شود که دیگر عدل نیست بلکه جور است. در نظام سرمایه داری هم بالاخره یک تعادلی برقرار می کنند؛ بی قاعده که نیست. ولی موازین موازین عدل نیست. به نحوی تنظیم می شود که امکانات به سمت اغنیاء کشیده شود. مثل تورم در کشور خود ما و امثال ما که در تلاطم بازار اغنیاء که ضرر نمی کنند؛ این فقراء و طبقه متوسط رو به پایین است که سقوط می کند، نه اینکه خسارت به همه یکسان وارد شود. بگذریم!
پس این اولی الامر ظاهرا همان صاحبان ملک عظیم هستند که ذیل نبی اکرم به این ملک رسیده اند. صاحب آن امری هستند که با آن ملک عظیم به پا می شود. و بعد می خواهند مومنین هم در این ملک وارد کنند. لذا دستور داده می شود این امانت الهی نباید در اختیار غیر اهلش قرار بگیرد. بعد هم به مومنین می گوید حالا شما اطاعت کنید. لذا این اولوالامر بودن یک امر مهمی است. صرف این که یک امر سیاسی در اختیارشان می باشد، نیست. امری است که ملک عظیم به وسیله آن به پا می شود؛ امری است که ادامه امر خدای متعال و رسول است. «وَ جَعَلْنا مِنْهُم أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» عدل و ملک عظیم به وسیله این امر برپا می شود. نتیجه اش هم بهشت می شود. ادامه همین ملک عظیم هم در قیامت است.
بحث تنازع با حکم ولی الامر
در ادامه در آیات بحث تنازع مطرح می شود. می فرماید: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا» همین مومنینی که ایمان آوردند و صد عن السبیل نکردند به مقام اطاعت هم روی آوردند باز هم دچار یک سری حواشی می شوند. در این آیه تاکید می کند که «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» در این منازعات باید به خدا و رسول رجوع کنید.
مرحوم علامه طباطبایی اینگونه توضیح می دهند که چون اولی الامر خودشان حکم جدیدی ندارند و حکم رسول خدا را تنفیذ می کنند و به کتاب و سنت عمل می کنند. اگر اختلاف بر سر حکم شد پیداست نزاع مردم با امام نیست. نزاع بر سر اموری است که در ذیل این حکومت برای خود شما پیش می آید. اگر امام بود و شما اطاعت کردید و حکومت بر اساس عدل به پا شد ممکن است انسان بعضی مناسبات عدل را نتواند بپذیرد و سبب شود که با هم نزاع کنید. اینجا به حکم خدا و رسول که همان حکم عدل است رجوع کنید.
من اینطور حدس می زنم که این نزاع مردم با اولوالامر نیست. معنا ندارد که با اولوالامری که امرش امر خداست نزاع کنید. باید از اولی الامر مثل خدا و رسول اطاعت کنید. اما پیداست گویا در ذیل این ملک عظیم که ائمه به پا می کنند ممکن است یک منازعاتی پیدا بشود. اینجا یک ایمان برتری می خواهد و انسان جزئیات این حکم را هم باید قبول کند. یک بار انسان کلیت را قبول می کند؛ امام را قبول می کند و بعد از قبول کردن هم اطاعت می کند ولی وقتی می خواهی با امام حرکت کنی سختی هایی در راه است و باید یک جایی از همه امکانات بگذری. اینجا نزاع پیش می آید. این منازعه را خودتان حل و فصل نکنید و ارجاع بدهید. خودتان داوری نکنید و الا عدل به هم می خورد. اگر بنا شد در این منازعه ما به دیگری رجوع کنیم یا خودمان را محور قرار بدهیم حل کنیم آن دستگاه عدل به هم می خورد. تمام اختلافات تان را هم با همان موازین حل کنید تا این ملک عظیم به پا بشود.
حرف «ف» در «فان تنازعتم» باید توضیح داده شود. «ف» برای تفصیل طاعت است. اطاعت کردن یک جایی خیلی روشن است. ولی یک جاهایی هم برای من قابل تحمل نیست. مثلا امام می گوید فلانی امام جماعت بشود من دیگر نمی توانم تحمل کنم. موازین من جور نمی آید. من باید امام جمعه بشوم. از اینجا بگیرید تا مثال های لطیف تر.
لذا بنظر می رسد خدا و رسول یا کتاب و سنت مرجعی برای رفع و رجوع منازعات است ولی این هم باز بدست خود ولی الامر است نه اینکه نزاع با خود ولی الامر را بیان کند. امام با همین موازین عدل را توسعه و تفصیل می دهد. امام موازین مستقلی ندارد بلکه همین کتاب و سنت است. و اگر شما در مقام منازعات اجتماعی به سمت امام نرفتید، گروه هایی پیدا می شوند، آدم هایی پیدا می شوند، اختلاف سلیقه پیدا می شود. اینطور نیست که همه در جامعه مومنین یک رنگ باشند، ولی اگر آرام آرام این اختلافات تان را براساس موازین حل کردید، همه به موازین عادله بر می گردد، خودتان هم به نقطه عدل می رسید. آن منازعات دیگر از اساس حل می شود. لذا برای اطاعت از خدا و رسول باید با ولی الامر حرکت کنید.
پس بنابراین در این آیات دو جریان توضیح داده می شود. جریان ایمان است به ملک عظیم که به درجات بهشت منتهی میشود و جریان کفر و حسادت و صد عن السبیل که باطنش جهنم است. این ملک عظیم براساس انصاف و امانت و عدل برپا می شود. شما هم در این ملک اطاعت خدا و رسول و اولوالامر بکنید. و بعد هم شما ممکن است با هم دیگر اختلاف پیدا کنید اختلافات تان را بر اساس موازین کتاب و سنت حل کنید. قاضی هم امام است. این بیانی است که علامه طباطبایی دارند.
دو نگاه در تبیین جنس اطاعت
نکته دیگری که در آیه شریفه هست اینکه این اطاعتی که برای رسول و اولی الامر مطالبه شده است چطور اطاعتی است؟ اینجا دو نگاه وجود دارد. طبق بیان علامه طباطبایی دو جنس امر به اطاعت بیان شده است. اوامری هست که از خدا صادر شده است و رسول الله مبلغ این امر است. «اطیعوا الله» ناظر به این دستورات است. اما یک دستورات و اوامری هست که خودشان انشاء امر می کنند. اینها اوامری ولایی رسول و امام است که امر الهی صادر می شود. دستور «اطیعوا الرسول و اولی الامر» ناظر به این دستورات است. این ساحت ولایت آنهاست و این مقامی است که خداوند اعطا کرده است و اگر امر در دستشان نباشد که امرشان واجب الاطاعه نمی شود. اینها حق فرمان دارند. این حق فرمان یک مقام است. یک چیزی در دستشان است که فرمانشان واجب الاطاعه است. ائمه ولی آن امری هستند که ملک عظیم به وسیله آن به پا می شود. این همان مقام تفویض امر است و شاید اصطلاح فریضه و سنت به همین مسئله برگشت کند.
ایشان تکرار لفظ اطیعوا در مورد خدای متعال و رسول الله را مورد توجه قرار داده است و اینکه لفظ اطیعوا در مورد اولوالامر تکرار نشده است. و همین نشان می دهد دو جنس امر هست. برخی از امور هستند که مستقیم از طرف خدای متعال صادر شده است و توسط رسول ابلاغ می شوند. برخی از امور هستند که خود رسول الله از جانب خودشان امر فرموده اند. اینها همان اوامر ولائیه حضرت هستند. «اطیعوا الرسول» ناظر به اینگونه اوامر است. لذا نسبت به ائمه علیهم السلام هم همینطور است. اولوالامر هم صاحب امر هستند. حق فرمان دادن دارند. آن فرمان ها و احکامی که می دهند که از باب ولایت است، همگی باید اطاعت شوند.
نگاه دیگر این است که اینها سه ساحت امر و دستور نیست بلکه امر و فرمان الهی از این دریچه و این مجری به ما می رسد. تمام اوامر الهی از مجرای امر رسول به ما می رسد. اینها «مظهرین لامر الله» هستند. حتی آن اوامر مولوی حضرت حق هم از طریق امر رسول و امام به ما می رسد. ما خدای متعال را در آن اوامر هم از طریق طاعت الامام اطاعت می کنیم. وقتی اراده و امر الهی می خواهد در عالم جاری شود باید از اراده امام عبور کند. اراده الهی یک اعتبار و تقنین نیست بلکه فرمان و امر حقیقی است که به رسول عطا می شود و او این امر را اظهار می کند. والحمدلله…