بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات
آیه الله سید محمد مهدی میرباقری
جلسه شماره 14 به تاریخ دو شنبه 01 / 08 / 1402
بررسی دسته دوم روایات در مورد حکم منکر ضروری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بحث در مورد این بود که آیا انکار ضروری اسلام سبب کفر می شود یا خیر؟ در پاسخ به این سوال سه نظر مطرح است:
1. انکار ضروری موجب کفر است
2. انکار ضروری اگر منتهی به انکار رسالت شود موجب کفر است.
3. انکار رسالت موجب کفر است اما انکار ضروری اماره بر انکار رسالت می باشد.
ادله ای که برای این اقوال وجود دارد عمدتا از روایات است. چون اجماع نداریم. آیات قرآن هم دلالت بر کفر منکر ضروری نمی کند. آنچه باقی می ماند روایات است.
لسان روایات در مورد انکار ضروری به سه دسته تقسیم می شود. مرحوم آیت الله خویی به این سه دسته تصریح می کنند. دسته اول در جلسه قبل بررسی شد. در کتاب ایمان و کفر کافی باب الشرک این روایات جمع آوری شده اند. روایت اول صحیح السند است. مضمون روایت اول این است که اگر کسی تغییر بزرگی در اعتقاداتش ایجاد کند و متدین به آن شود این شخص مشرک شده است.
مرحوم آیت الله خویی به این دسته از روایات این طور جواب داده اند که در این روایت شرک در مقابل ایمان است نه در مقابل اسلام. بنابر این اگر کسی تغییر بزرگی در اعتقاداتش ایجاد کند و متدین به آن شود این شخص از وادی ایمان خارج می شود و مشرک می گردد. اما در عین حال هنوز مسلمان است.
مرحوم شهید صدر می فرماید: این شخص فقط در اعتقادات خودش تغییر ایجاد نمی کند. لسان روایت این است که این شخص تشریع می کند. بیان ایشان نیاز به توضیح دارد. با توجه به قرائنی که در روایات دیگر وجود دارد می گوییم: گاهی انسان، خدای متعال را مصدر تشریع و حجت الهی را طریق تشریع می داند. گاهی برای خودش هم چنین شأنی قائل است که در دین دست ببرد و کم و زیاد کند. مقید به این نیست که دین را از خدای متعال و معصومین بگیرد. به عبارت دیگر گاهی مصدر تشریع و طریق تشریع را تغییر می دهد. به نظر می آید مفاد روایت این باشد. اگر کسی این طور باشد از وادی ایمان خارج می شود. آیا این معنا با خروج منکر ضروری از اسلام ملازمه دارد؟ به نظر می آید این روایت به خروج منکر ضروری از اسلام ربطی ندارد.
برای فهم بیشتر مطلب، روایت بعدی باب را هم ببینید:
(عَنْهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْإِنْسَانُ مُشْرِكاً قَالَ فَقَالَ مَنِ ابْتَدَعَ رَأْياً فَأَحَبَّ عَلَيْهِ أَوْ أَبْغَضَ عَلَيْهِ. ) این روایت تصریح می کند به این که: کسی مشرک است که ابداع رای می کند بعد هم متناسب با آن، حب و بغض هایش شکل می گیرد. بنابر این کسی که عن قصور انکار ضروری می کند، اصلا ذیل این روایت قرار نمی گیرد چون ابداع رای نکرده است. حتی جاهل مقصر هم اگر در مقام تشریع نباشد و انکار ضروری کند ذیل این روایت قرار نمی گیرد چون ابداع رای به او اطلاق نمی شود.
به عبارت دیگر مرحوم شهید صدر از راهی غیر از راه مرحوم آیت الله خویی وارد می شوند و می فرمایند: بدعت گذار و منکر ضروری عامین من وجه هستند. بنابر این حکم یکی بر دیگری قابل حمل نیست.
در مقابل این جواب ممکن است کسی بگوید که ما برای خروج از اسلام عنوان جدیدی را از این روایت به دست آوردیم و آن عنوان بدعت گذار است. این جا جواب مرحوم آقای خویی جلو می آید که در این روایات شرک در مقابل ایمان و اخلاص است نه شرک در مقابل اسلام. پس مشرک شدن به معنای خروج از اسلام نیست. در ادامه بحث به بررسی دسته دوم روایات خواهیم پرداخت.
دسته دوم روایات
در این روایات می فرماید اگر کسی استحلال کند از اسلام خارج می گردد.
(عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ) سند صحیح است. (قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ الْكَبِيرَةَ مِنَ الْكَبَائِرِ فَيَمُوتُ) از حضرت در مورد کسی که مرتکب کبیره می شود و قبل از اینکه توبه کند می میرد، پرسیدم (هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ) آیا ارتکاب به کبیره و عدم استغفار سبب خروج او از اسلام می شود؟ (وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ) آیا اگر عذاب شود عذاب او مثل عذاب مشرکین همراه با خلود در آتش است یا مدت معینی عذاب می شود و از آتش خارج می گردد؟ (فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ) اگر کسی کبیره ای انجام دهد و معتقد باشد که این کار حلال است، به سبب کبیره ای که انجام داده از اسلام خارج می شود و با شدیدترین عذاب ها عذاب می گردد. (وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ أَذْنَبَ وَ مَاتَ عَلَيْهِ أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّلِ. ) اگر مرتکب کبیره معترف باشد به این که گناه کرده است و با این حال بدون اینکه توبه کند بمیرد ـ مثلا زکات پرداخت نکرده و می داند که عدم پرداخت زکات، گناه کبیره است و با این حال فرصت نکرد که تدارک کند یا مسامحه کرد و توبه نکرد، تا اینکه از دنیا رفت ـ ، این شخص از ایمان خارج است اما از اسلام خارج نیست و عذابش هم از گروه اول سبک تر است.
از این روایت استفاده شده که ارتکاب کبیره مع الاستحلال سبب خروج از اسلام می شود. منکر ضروری هم همین کار را می کند. اینجا نباید جمود به لفظ داشته باشیم. در توضیح این حدیث گفته شده که استحلال تمام الموضوع است و از ارتکاب کبیره الغاء خصوصیت می شود. بنابر این، منکر ضروری هم چون استحلال می کند یعنی حرام خدا را حلال می کند و حلال خدا را حرام می کند، چه قاصر باشد و چه مقصر، از اسلام خارج می شود.
پاسخ به این روایات
پاسخ اول: مرحوم حاج آقا رضا همدانی
به این روایت سه پاسخ داده شده است:
مرحوم حاج آقا رضا همدانی می فرماید: این روایت حتما قید دارد و نمی توان به اطلاق آن اخذ کرد. چون اگر به اطلاق آن اخذ کنیم باید بگوییم کسی که تقلید می کند و در مساله ای طبق فرمایش مرجع تقلید بر خلاف واقع عمل کرد در این صورت از اسلام خارج شده است. مثلا کسی که طبق فرمایش مرجع تقلیدش معتقد است که با عقد فارسی، رابطه زوجیت برقرار می شود ولی در واقع این طور نیست، این شخص مرتکب کبیره می شود (فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ). بنابر این باید بگوییم این شخص از اسلام خارج شده است. به عبارت دیگر اگر به اطلاق روایت اخذ شود، کسانی که قاصر هستند هم ذیل روایت قرار می گیرند و باید حکم کنیم که اینها هم از اسلام خارج شده اند. در حالیکه قطعا می دانیم، جاهل قاصر که طبق فتوا عمل می کند از اسلام خارج نمی شود.
پس باید بگوییم یک قیدی در این روایت وجود دارد. به نظر می آید که یکی از این دو قید در تقدیر است.
• یا باید بگوییم (من ارتکب کبیره مع العلم بانها حرام فزعم انها حلال). یعنی کسی که کبیره انجام می دهد و علم دارد به اینکه این کار حرام است اما در عین حال می گوید این کار حلال است. اگر قید (مع علم) را در تقدیر بگیریم نمی توانیم برای خروج منکر ضروری از اسلام، به این روایت استدلال کنیم.
• یا باید بگوییم (من ارتکب کبیره من الضروریات فزعم انها حلال). یعنی کسی که کبیره انجام می دهد و این از ضروریات است اما معتقد است که این کار حلال است. اگر این قید را در تقدیر گرفتیم می توانیم برای خروج منکر ضروری از اسلام به این روایت استدلال کنیم.
در مورد قید این روایت دو حالت وجود دارد:
1. نمی دانیم که بین این دو قید، کدام را در تقدیر بگیریم. قید که مجمل باشد روایت هم مجمل می شود و نمی توان به آن تمسک کرد.
2. از لسان این روایت و از لفظ (زعم) برداشت می شود که آنچه که در تقدیر است قید (مع العلم) است. از روایات باب جحود هم به عنوان قرینه استفاده می شود. در نتیجه این روایت از بحث انکار ضروری خارج می شود و نمی توان به آن استدلال کرد. چون انکار مع العلم سبب خروج از اسلام می شود. فرقی ندارد که ضروری باشد یا نباشد. آنچه که در بحث انکار ضروری بحث می شود این است که اگر کسی از روی جهل انکار ضروری کند آیا کافر می شود یا خیر؟ بنابر این روایت ربطی به بحث ندارد و نمی توان به آن استدلال کرد.
پاسخ دوم: مرحوم آیت الله خویی
تا اینجا بیان مرحوم همدانی بود. مرحوم آیت الله خویی به استدلال ایشان اشکال می کنند و خودشان راه دیگری را مطرح می نمایند. ایشان می فرماید: هیچ ضرورتی ندارد که این روایت را به احد القیدین مقید کنیم. این روایت اطلاق دارد و به اطلاق آن اخذ می کنیم. فقط جاهل قاصر را از آن خارج می کنیم چون یقین داریم که از موضوع خارج است. پس اینجا قید لبی وجود دارد.
قید لبی اگر مجمل باشد یعنی مردد بین اقل و اکثر باشد و قدر متیقن داشته باشد، به جهت اینکه قید لبی به منزله خطاب متصل است اجمال ایجاد می کند و در مازاد بر قدر متیقن نمی توان به اطلاق و عموم اخذ کرد. اما اگر قید لبی مجمل نباشد، مثلا من می دانم، کسی که می گوید اکرم العالم قطعا منظورش عالم مرتکب کبیره نیست، در این صورت اجمال ایجاد نمی شود. مهم این است که نکته قید لبی مردد بین اقل و اکثر نباشد. اگر نکته قید لیبی مردد بین اقل و اکثر باشد این مجمل است و اجمال ایجاد می کند. اما اگر نکته قید لبی مردد نباشد و حد آن معلوم باشد این مجمل نیست و اجمال هم ایجاد نمی کند. ما می دانیم که مرتکب کبیره از اکرم العالم استثنا شده است. اما نسبت به غیر مرتکب کبیره، نکته قید لبی را نداریم. البته ممکن است به نکته دیگری آن را هم قید زده باشد.
مرحوم آیت الله خویی می فرماید قدر متیقن این است که جاهل قاصر از این روایت خارج است. فرقی ندارد که جاهل قاصر مجتهد باشد یا مقلد باشد. چه مجتهدی باشد که به خلاف واقع رسیده باشد و چه مقلدی باشد که به فتوای خلاف واقع مرجع تقلیدش عمل کرده است. جاهل قاصر از موضوع این روایت خارج است. پس منکر ضروری اگر جاهل مقصر باشد ذیل این روایت قرار میگیرد. اما اگر جاهل قاصر باشد فرقی ندارد که انکار ضروری می کند یا غیر ضروری، در هر دو صورت، جاهل قاصر از این روایت استثناء شده است. بنابر این، جوابی که مرحوم همدانی به این روایت می دهند کافی نیست. خود مرحوم آیت الله خویی جواب دیگری را بیان می کنند که انشاء الله در جلسه بعد به آن خواهیم پرداخت.
و الحمد لله رب العالمین…