حدیث یازدهم و دوازدهم
6-11-97
حدیث یازدهم
این حدیث یازدهم که مرحوم شیخ در تهذیب نقل کرده اند مرفوعه است و به دلیل ذیل مفصلی که دارد ممکن است گفته شود با روایت ابن ابی عمیر که در شماره دوم از همین باب گذشت متفاوت است اما بازهم خیلی بعید است که دو روایت باشد که در هردو مورد پنجم فراموش شده باشد
همانطور که بیان شد «المغنم الذی یقاتل علیه» که در این روایت شریفه آمده است دارای مفهوم نیست و اگر مفهوم داشته باشد با روایت ابن ابی عمیر متفاوت میشود
نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که این روایت را مرحوم شیخ تقطیع کرده اند که ممکن است اشکال شود که این تقطیع مضر به فهم از روایت است اما با مشاهده متن کامل حدیث در تهذیب روشن میشود که این اشکال وارد نیست و تقطیع ایشان مخل به فهم روایت نیست
حدیث دوازدهم
عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: وَأَمَّا مَا جَاءَ فِي الْقُرْآنِ- مِنْ ذِكْرِ مَعَايِشِ الْخَلْقِ وَ أَسْبَابِهَا فَقَدْ أَعْلَمَنَا سُبْحَانَهُ ذَلِكَ مِنْ خَمْسَةِ أَوْجُهٍ وَجْهِ الْإِمَارَةِ وَ وَجْهِ الْعِمَارَةِ وَ وَجْهِ الْإِجَارَةِ وَ وَجْهِ التِّجَارَةِ وَ وَجْهِ الصَّدَقَاتِ فَأَمَّا وَجْهُ الْإِمَارَةِ فَقَوْلُهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ- وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ – فَجُعِلَ لِلَّهِ خُمُسُ الْغَنَائِمِ وَ الْخُمُسُ يُخْرَجُ مِنْ أَرْبَعَةِ وُجُوهٍ مِنَ الْغَنَائِمِ الَّتِي يُصِيبُهَا الْمُسْلِمُونَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْغَوْصِ.
این روایت گرچه سندا محل مناقشه است اما مفاد بسیار مهمی دارد همانند روایت تحف العقول که مرحوم شیخ در ابتدای مکاسب آورده اند که گرچه سند ندارد اما مفادش مهم است
بررسی مفاد روایت
چندین نکته در این روایت شریفه وجود دارد که باید مورد دقت قرار بگیرد
نکته اول این است که در نسخه ای از کتاب محکم و متشابه که اکنون در دست ماست بجای «اماره» «اشاره» آمده است که در این صورت معنی آن مبهم است و روشن نیست که مراد از «وجه الاشاره» چیست اما اگر اماره باشد یعنی یکی از وجوه معایش خلق از طریق حاکمیت است و معنی واضح تری دارد و شاید بتوان استفاده کرد که باید حاکمیت آن را تدبیر کند همانند تامین اجتماعی که دولت ها آن را به عهده دارند
نکته دوم اینکه ممکن است از اینکه حضرت فرموده است «فجعل لله خمس الغنائم» و بقیه موارد مصرف را ذکر نکرده است استفاده شود که لله در آیه شریفه در بیان جهت خمس است نه اینکه یکی از مصارف خمس باشد که اگر اینطور باشد با روایات بسیار دیگری که «لله» را بیان مصرف خمس میداند تنافی خواهد داشت
نکته سوم اینکه همانطور که در مباحث گذشته در بررسی مفاد «ماغنمتم» در آیه شریفه گذشت یکی از احتمالات در این رویات شریفه این است که «فجعل لله» ناظر به مفاد آیه باشد و مفاد آیه هم اعم از این چهار مورد باشد که در این صورت «ال» در «الخمس یخرج من اربعة وجوه» عهد ذکری است و در این صورت این روایت از روایاتی است که دال بر این است که مفاد آیه شریفه اعم از غنائم دار الحرب است و احتمال دوم این است که «ال» در «الخمس» عهد ذکری نباشد و ناظر به همه انواع خمس باشد نه اینکه ناظر به آیه شریفه باشد یعنی حضرت حکم خمس را بیان میکنند نه اینکه آیه شریف را تفسیر کنند
البته در بین این دو احتمال، احتمال اول اقواست و بعید نیست که این روایت شریفه از روایاتی باشد که قرینه شود بر اینکه غنائم در آیه شریفه اعم از دار الحرب است
نسبت این روایت با روایات دیگر
یکی از نسبت هایی که در اینجا باید بررسی شود نسبت این روایت با روایات «الخمس علی خمسة وجوه» است چراکه در این روایت بجای پنج مورد چهار مورد ذکر شده است که درباره این نسبت ممکن است گفته شود که ملاحه یا عنبر چون داخل در معدن و غوص است در اینجا ذکر نشده است و در روایات قبلی که ذکر شده است به این دلیل است که ملاحه و عنبر فرد خفی هستند که حضرت به آن تذکر داده اند لذا در محتوا بین این روایات تنافی وجود ندارد
اما نسبت این روایت با روایات دیگری که مواردی غیر از این چهار مورد ذکر شده است در احادیث «الخمس من خمسة وجوه» بررسی شد که دوباره تکرار نمیشود
یکی دیگر از نسبت هایی که در اینجا باید بررسی شود نسبت این روایت شریفه با روایت شماره پنجم همین باب است که اگر گفته شد که مشرک در این روایت شریفه اولا شامل اهل کتاب نمیشود و ثانیا دارای مفهوم است و روایت شماره پنجم را شامل جنگ با مسلمین هم بدانیم این دو روایت باهم تنافی پیدا خواهند کرد
اما اگر مشرک در این روایت شریفه را اعم از اهل کتاب بدانیم و روایت شماره پنجم را شامل مسلمین ندانیم دیگر تنافی بین این دو روایت نیست و همچنین اگر روایت پنجم را شامل جنگ با مسلمین هم بدانیم، ولی این روایت شریفه را دارای مفهوم ندانیم بازهم تنافی وجود نخواهد داشت و باید بگوییم این روایت شریفه مورد خاصی را بیان کرده اند
در بین این احتمالات همی احتمال اخیر اقواست چراکه قید در این روایت شریفه برای این است که غنیمت دارالحرب ممتاز از معدن و بقیه اقسام غنیمت شود و قید برای بیان تفکیک بین موارد است لذا مفهوم ندارد
نسبت چهارمی که در این روایت شریفه باید بررسی شود این است که اگر «یصیبها المسلمون» مالی که از طریق غارت یا فریب بدست بیاید را هم شامل شود این روایت شریفه اعم از روایاتی است که غنیمت را فقط در غنائمی بیان میکند که از طریق درگیری و قتال به دست بیاید
روایت سیزدهم
الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شُعْبَةَ فِي تُحَفِ الْعُقُولِ عَنِ الرِّضَا ع فِي كِتَابِهِ إِلَى الْمَأْمُونِ قَالَ: وَ الْخُمُسُ مِنْ جَمِيعِ الْمَالِ مَرَّةً وَاحِدَةً.
این روایت ظاهرا مربوط به این باب نیست مگر اینکه «جمیع المال» را به معنی من جمیع صنوف المال بدانیم یعنی همه اموال متعلق خمس هستند که یکی از آنها غنیمت است که بررسی احتمالاتی که در این روایت وجود دارد در جلسه آینده صورت خواهد