بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر فلسفه اصول، جلسه 62 – سه شنبه 20-10-1401
تعریف اجتهاد
استاد میرباقری
مقدمه
کلام در بررسی مفهوم اجتهاد بود و گفته شد که دو تعریف اصلی در اجتهاد بیان شده است که ممکن است به یکجا بازگشت کند؛ زیرا برای اجتهاد از طرفی باید ملکه نظری برای شخص حاصل شود و سپس آن را بهکار بگیرد و استفراغ وسع در حجت کند؛ البته ممکن است استفراغ وسع را اعم از ملکه دانست و گفت که اگر کسی ملکه هم نداشته باشد بازهم ممکن است استفراغ وسع در تحصیل حجت کند؛ قائلین به اینکه اجتهاد استفراغ وسع است و نیازمند ملکه نیست، این عملیات را نیز اجتهاد میدانند. اما به صورت کلی مسیری که برای اجتهاد وجود دارد همین است که شخص با تحصیل مقدماتی واجد ملکه میشود -که برخی در مبالغه فرمودهاند تحصیل این ملکه مثل کندن کوه با سوزن است- و بعد استفراغ وسع در تحصیل حجت میکند.
در این تعریف، اجتهاد یک امر نظری است و در آن نیازی به ایمان نیست؛ بلکه شخص فاسق یا منافق هم میتواند مجتهد شود و بلکه مستشرقین یهودی و بیدین هم در این تعریف ممکن است مجتهد شمرده شوند. اما برخی اجتهاد را یک امر قدسی و نورانی دانستهاند، لکن این قدسیت در کلمات ایشان تبیین نشده است.
تبیین قدسی بودن اجتهاد از طریق دخالت معرفت شناسی در اجتهاد
در تبیین قدسی بودن اجتهاد میتوان گفت که وقتی اجتهاد فهم شریعت است، پس قواعد عامی که حاکم بر فهم است بر اجتهاد هم حکومت دارد؛ مثلاً اگر قاعده عام فهم، اندراج از طریق «صغری، کبری، نتیجه» باشد، این قاعده بر هر فهمی حاکم است و هر فهمی باید به اندراج بازگشت کند. اما اگر کسی همانند مرحوم استاد حسینی بگوید که قاعده عام فهم اندراج نیست بلکه فهم را «گمانه، گزینش، پردازش» بداند، هر فهمی در نگاه وی از این قاعده عام تبعیت میکند. در مباحث آینده چیستی فهم در نگاه ایشان مفصلاً تبیین خواهد شد ولی اجمال کلام ایشان این است که ابتدا انسان گمانههائی ایجاد میکند و سپس نسبتی بین گمانههای مختلف خود برقرار کرده و برخی را گزینش میکند و در گام سوم تناسبی بین گزینشهایی که داشته است ایجاد میکند.
بنابراین قواعد عام فهم در اجتهاد حضور دارد لذا اگر کسی فهم را به نسبتی اختیاری دانست، به این معنا که هر فهمی که انسان در آن متصرف است، فرع بر اختیار است و اختیار به نسبتی در کیف فهم حضور دارد، پس در اجتهاد هم همینگونه خواهد بود. در این صورت فهم انسان فقط بُعد نظری ندارد بلکه حساسیتهای قلبی انسان در فهم نظری انسان هم دخالت میکند، و در این صورت میتوان گفت که فهم انسان گاهی مؤمنانه است و گاهی کافرانه. به عبارت دیگر حساسیتهای روحی انسان جهتگیری فهم انسان را معین میکند و فهم ذهنی از مسیر فهم قلبی و روحی عبور میکند و عملیات ذهنی متقوم به عملیات روحی است.
البته مقداری از تأثیر قلب بر ذهن به صورت ناخودآگاه واقع میشود، ولی بخشی از آن هم به صورت خودآگاه است؛ انسان باید بتواند ایمان روحی خود را در ذهن هم جاری کرده و مؤمنانه فهم کند. همانطور که قوای حسی انسان هم به همین صورت است که جریان ایمان در چشم و گوش نیازمند مراقبه است ولی مقداری از تأثیر قلب بر گوش و چشم هم به صورت ناخودآگاه واقع میشود. در علوم هم گاهی شخص مؤمن به صورت عمدی علم باطلی را میپذیرد -مثل اینکه بداند روش تحقیق پوزیتویستی با اسلام سازگار نیست ولی آن را بپذیرد- ولی گاهی هم نسبت به باطل بودن علم و ناسازگاری آن با ایمان قلبی خود غافل است، مثل اکثر دانشجویانی که علوم غربی را فرامیگیرند و دائماً بین این علوم و ایمان خود احساس ناسازگاری میکنند.
البته باید همیشه مراقب بود که دچار نسبیتی که همه حقائق در آن سست یا انکار میشود، نشویم ولی در عین حال باید مراقب هم بود که دچار اطلاقگرایی انتزاعی هم نشویم که دین خدا از کار بیفتد و در عمل بی خاصیت شود. یعنی همانطور که باید مراقبت کرد که به اشکالات نسبیگرایی دچار نشویم باید مراقبت هم داشت که از نگرانی نسبیگرایی، دچار نگاه اطلاقگرایی که باعث انفعال فقه از تمدن مادی میشود هم نشویم.
توجه به خصوصیات خطاب شارع در اجتهاد
نکته دیگر این است که علاوه بر قواعد عام فهم که حاکم بر اجتهاد هم هست، خصوصیات خطاب شارع مقدس هم در اجتهاد موضوعیت دارد، و اگر به این خصوصیات به خوبی توجه شود، اجتهاد هم تعریف متفاوتی پیدا خواهد کرد. یکی از نکاتی که در خطاب شارع مقدس وجود دارد این است که قواعد تفاهم خطابات تابع شأن تخاطب است و شأن خطاب شارع، خصوصیاتی دارد که با توجه به آنها میتوان قواعد تفاهم با خطابات شارع مقدس را بیان کرد.
توضیح اجمالی این نکته این است که اگر مثلاً سندی برای انتقال یک زمین کشاورزی بین دو روستایی تنظیم شود، شأن تخاطب آن هم در همان حد عرف اجتماعی خاص است؛ و غایت آن هم این است که اگر اختلافی شد بتوان در این فرهنگ عرفی احتجاج کرد؛ لذا هیچ گاه نمیتوان در کشف دلالت این قرارداد از قواعد دقیقی که در اسناد بین المللی تنظیم میشود استفاده کرد؛ و هیچ گاه نمیتوان در این عبارت تطرق احتمالات مختلف کرده و احتمال راجح را بیان کرد. اما وقتی سندی بین المللی برای رفع یک نزاع بین المللی تنظیم میشود به اندازهای که تنظیم کنندگان آن حکیم هستند، قواعد حکمت هم در فهم سند بکار گرفته میشود. مثلاً اگر منشوری برای کل حکومتها نگاشته میشود، که تخصصهای مختلف برای مقاصد خاصی با کمک حقوقدانهایی با گرایشات مختلف این سند را تنظیم کردهاند، برای انتخاب هر کلمهای دقت خاصی میشود لذا در تفاهم میتوان به نوع کلماتی که انتخاب شده نیز تمسک کرد و بلکه نگاه عرفی مطلق به این اسنادی که با این دقت تنظیم شدهاند ناصواب است. در پذیرش چنین اسنادی باید در لوازم آن بسیار دقت شود و پیامدهای پذیرش چنین اسنادی را ملاحظه کرد.
حال اگر حکیم علی الاطلاق کلامی را بیان کرده و کتابی را نازل کرده است، و درصدد بیان دین حاکم بر تکامل تاریخ و سرپرستی پرستش کل انسانها در دورههای مختلف تاریخی بر محور اولیاء معصوم علیهم السلام است و میخواهد دائماً این پرستش را رشد و تکامل ببخشد، قطعاً قواعد تفاهم آن با قواعد فهم عرف زمان تخاطب متفاوت است.
نباید گمان کرد که مخاطب وحی فقط مردم زمان صدور هستند بلکه کتابی برای کل امت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در طول تاریخ نازل شده است؛ و مردم هم در طول تاریخ در حال رشد بندگی یا توسعه کفر هستند، لذا شأن تخاطب آن تخاطب تاریخی با کل اختیارات بشر برای اتمام حجت در یک مرحله و برای رشد در مرحله دیگر است؛ لذا قواعد فهم آن هم به اندازه حکمت الهی است، و هرچه در آن دقت بیشتری بشود بازهم در مقابل حکمتی که در آن اعمال شده است اندک است.
توجه به شأن شارع مقدس در فهم از خطابات
نکته دیگر در خطابات شارع مقدس توجه به متکلم این خطابات است که در قرآن خدای متعال و در روایات اهل بیت علیهم السلام هستند، که احاطه بر کل تاریخ دارند. یعنی خدای متعال در فهم هر شخصی وقتی مواجه با قرآن میشود، حضور دارد و بر فهم مخاطب و بر کلام خود و بر کل عالم احاطه و حضور دارد؛ لذا نباید گمان شود که اجتهاد صرف فهم عرفی از الفاظ است و نسبتی با خدا و معصومین علیهم السلام برقرار نمیکند، بلکه مجتهد قبل از مواجهه با الفاظ با خود شارع مقدس ارتباط برقرار میکند. لذا اگر فاسقی که روابط ولایت را قطع میکند سراغ کتاب برود خدای متعال با همین کتاب او را اضلال میکند؛ چنانچه میفرماید: « يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقين » یعنی در طول تاریخ هر شخصی که با این کتاب مواجه میشود، خدای متعال حضور دارد و او را هدایت و یا اضلال میکند.
نتیجه این نکته این است که در مقام تفاهم با شارع نباید نسبت مجتهد با شارع مقدس قطع شود؛ بلکه مجتهد در مقام فهم از ادله صرفاً مواجه با الفاظ نیست تا گفته شود واسطه رسیدن به این الفاظ، محدود به ظرفیت فرهنگ اجتماعی عصر تخاطب است، بلکه قبل از الفاظ، مواجه با شارعی است که اولاً اراده وی در الفاظ و در قلب و فهم مخاطب حضور دارد، و ثانیاً در خطاب وی حکمت مطلق اعمال شده است و از این بالاتر میتوان گفت که خود کلام هم حی است و فاعلیت دارد.
وقتی مجتهد در فهم کلمات شارع مقدس ابتدا با خود او مواجه میشود، پس به میزانی که در مقام فهم تولی به صاحب کلام پیدا کند، میتواند فهم درستی از کلام او پیدا کند. باید توجه داشت که مراد از تولی به شارع مقدس صرفاً این نیست که شخص قبل از مواجهه با کلام شارع نماز شب خوانده و تقوی داشته باشد، بلکه باید در خود فهم از کلمات شارع مقدس تولی به او داشته باشد، و باید این تولی قاعدهمند شود تا قابل احتجاج باشد و الا تولی غیرقاعدهمند اصلاً حجیت ندارد. یعنی مجتهد نمیتواند بگوید که من مکاشفه کردهام و از فلان آیه مطلب خاصی را استفاده کردهام، بلکه باید تولی مجتهد در مقام فهم خطابات قاعدهمند و قابل تفاهم باشد تا به حجیت برسد، لکن اصل صحت فهم به تولی بازگشت میکند و قواعد اصول فقه و یا قواعد ادبیات عرب و امثال آن برای قاعدهمندی و کنترل صحت فهم هم موثر و لازمند اما رتبههای پایینتری دارند.
در مباحث آینده بیان خواهد شد که مرحوم استاد حسینی قاعدهمندی تولی در فهم را در سه نکته بیان کرده و میفرمایند مجتهد برای فهم صحیح از کلمات شارع باید «تهور، ابتهال و استظهار» در «گمانه، گزینش و پردازش» داشته باشد؛ به عبارت دیگر باید «تهور عاشقانه در مقام گمانه» و «ابتهال عاجزانه در مقام گزینش» و «استظهار عاقلانه در مقام پردازش» داشته باشد، که توضیح آن انشاء الله در مباحث بعدی بیان خواهد شد.
نتیجه گیری کلی بحث
نتیجه مجموع نکاتی که تا اینجا بیان شد این است که اولاً اجتهاد و بلکه هر علمی صرفاً نظری نیست و نباید علم از ایمان جدا شود. ثانیاً اجتهاد تفاهم با شارع مقدس از طریق وحی است لذا هم شأن تخاطب و هم شأن متکلم باید در این تفاهم مورد دقت قرار بگیرد. البته همانطور که بیان شد باید فهمی که از کلام شارع مقدس ایجاد میشود قاعدهمند و قابل سنجش باشد تا قابل احتجاج شود ولی این بدان معنی نیست که ایمان از فهم جدا شود یا شأن متکلم و شأن خطاب ملاحظه نشود، بلکه باید با توجه به «حضور اختیار مخاطب در فهم» و با توجه به «شأن تاریخی خطاب و حیات خود خطاب» و با توجه به «حی و قیوم بودن متکلم خطابات»، فهم از خطابات قاعدهمند و قابل سنجش شود و به صورت خلاصه باید خصوصیات «متکلم، کلام و مخاطب» ملاحظه شود و اگر هریک از این خصوصیات به درستی ملاحظه نشود، قاعدهمندی آن نیز به درستی واقع نمیشود.